دلنوشته های مهربانو

دلنوشته های مهربانو

اینجا خاطرات زندگی مشترک من و دختر نازنینم به یادگار نوشته میشود
دلنوشته های مهربانو

دلنوشته های مهربانو

اینجا خاطرات زندگی مشترک من و دختر نازنینم به یادگار نوشته میشود

" پازل زندگی "

یکی دو هفته ی پیش ، با مامان و بابا دردو دل میکردیم ، گفتم : اداره رفتن من و کارمند شدنم ، مسیر زندگیم رو تغییر داد ...بعد از ماجرای جداییم،  بزرگترین ضربه های روحی رو از همین محیط ،  خوردم ..

 اما همین اداره دونفر رو  وارد زندگیم کرد که هر وقت میخوام بهش لعنت بفرستم ، اون دوتا نازنین میان جلوی چشمم و دلم نمیاد چیزی بگم . 

بابا گفت: غیر از این دوتا دوست ، کسی هم تو خاطرات کارمندیت هست که ازش به خوبی یاد کنی؟ 

گفتم : آره .. یه آقای علیان نامی بود که همیشه تو ذهنم باقی میمونه .. هفت ساله بازنشست شده و من همیشه یه جورایی احساس دین بهش میکنم .


ذهنم کشید به همون پونزده سال قبل ....

 وقتی صفر کیلومتر ، کارمند شدم و اومدم گفتم " سلاملکوم من کارمند جدید هستم" زمان بستن حساب ها بود ، سرپرستمون گفت : علیک سلام ، ما اینجا یه مژگان خانوم داشتیم که رفیق گرمابه و کلستان بودیم ،  یه روز چهارشنبه اومد گفت فرداشب عروسیمه و دیگه اداره نمیام چون قراره برم فرانسه . همه مون رو شوکه کرد و رفت .

حالا ما دوهفته ست بدون ایشون سر کردیم الانم داریم حساب میبیندیم وقت نداریم بهت آموزش بدیم ...

بیا این سه تا زونکن مال تو... بشین نگاه کن ببین چکار باید بکنی . البته خیلی بی انصافیه هیچی نگم .. پس گوش کن: 

 تو مسئول سه تا حساب خارجی هستی دوتا حساب دلاریه ، یکی پوند . صورتحساب های بانکی رو بگیر

 ، سند مربوطه ش رو بزن ، به مشتریان تاییدیه وصول بده و....

سرم به دوران افتاده بود .. مهردخت یکسال و نیمش بود و من از پشت میز دانشگاه و وسط شیر دادن و پوشک عوض کردن اومده بودم کارمند این مجموعه شم .

دردسرتون ندم ، گاهی میرفتم تو دستشویی و از ناوارد بودن و حجم بالای کار گریه میکردم . 

سیستم ها کامپیوتری نبود ، یکعالمه واریزی های نامشخص داشتیم . اصلا" یه اوضاع قاراش میشٍ وصف ناپذیری بود . 

وقتی دیگه حسابی به کارم مسلط شده بودم ، پر ترافیک ترین حساب شرکت رو هم دادند بهم . عاشق کارم شده بودم ولی واریز به این حساب ، روزی بینهایت بود .. بی انصاف ها مشتریان داخل ایرانمون دلار رو میدادند دست پیک موتوری میگفتند برو بریز به حساب . 

آقای پیک هم می رفت بانک، حواله رو بنام خودش پر میکرد . بعد من می موندم با یه صورتحساب بیست هزار دلاری بنام علی خان چشمه رودی سفلای دربند سران . 

ای داد ، ای هوار...

 آخه این بابا بیست هزار دلار پول بی زبون رو از طرف کدوم شرکت برای کدوم محموله واریز کرده ؟؟

عینه یویو می پریدم قسمت آقای علیان اینا ، اونجا هم یکی از یکی لوده تر .. واقعا فکر میکردند اومدن اداره تا به یه سری کارای شخصی رسیدگی کنند و دور هم باشند ، در کنارش حقوق و مزایا هم بگیرند !!!!

اما یه آدم با وجدان بنام آقای علیان بود که با روی خوش برگه ی واریزی رو می گرفت میرفت آدرس مشتریانی که حدود کرایه شون همین بیست هزارتا بود رو در می آورد و یه سری تلفن و اجی مجی میکرد .. دست آخر مشخصات رو عینه معجزه ، مینوشت میداد دست من .

به جرات میتونم بگم تا وقتی بازنشسته شد ، یاد ندارم هیچوقت از پیشش دست خالی برگشته باشم . 

اینا رو برای بابا و مامان تعریف کردم و گفتم : هر جا هست خدا پشت و پناهش باشه واقعا آدم درست و کار راه بندازی بود .


دیروز حوالی ظهر بود که خبر مثل بمب تو اداره ترکید 

" آقای علیان فوت شده " 

عینه همیشه .. همه هراسون شدیم و باور نکردیم .. یکی دونفر با خونه ش تماس گرفتند و خبر رو تایید کردند . همه جا صحبت از خوبی ها و خاطرات خوب علیان شد . برای اولین بار دیدم  میشه از کسی که فوت شده  به راحتی و بدون تملق ، خاطرات خوب شنید ..

 آخه ما ایرانی ها عادت داریم تا میشنویم کسی فوت شده ، قوه ی داستان های تخیلیمون به کار میفته و کلی خاطرات خوب الکی تو ذهنمون در مورد متوفی سر هم می کنیم و تحویل بقیه میدیم ..

 ولی این بار واقعا " آدم خوبی فوت شده بود .


خانواده علیان ، نمونه ی کامل یک خانواده ی خوشبخت بودند . فکر میکنم خودش دیپلمه بود ولی خانمش تو زندگی زناشوییش دیپلم گرفت و بعد هم تا کارشناسی ارشد پیش رفت و علیان از اون مردای خوب روزگار بود که مثل بچه ها از قبول شدن و درسخوندن خانومش ذوق میکرد . 

خدا بهشون دوتا بچه ی خوب و سر به راه هم داده بود و از طرفی خانم علیان هم همسر نمونه ای بود و قدر زحمات همسرش رو میدونست .خلاصه اینو بگم که متاسفانه ، یا خانواده خوشبخت نداریم یا اگر داریم انقدر زود(شصت و یک سالگی) مرد نازنین خانواده مرحوم میشه.


میدونستم منزلش کرج بوده ولی وقتی برام جالب شد که دیدم در همون امامزاده ای که سیامک نازنینمون دفن شده به خاک سپرده میشه .

امروز آقای علیان عزیز رو به خاک سپردیم ، برای خانواده ش صبر آرزو میکنم و چیزی که موجب شد این پست رو بنویسم این بود که  بگم: 

 این روزگار عجب بازی هایی با آدم داره .. دقیقا " یکسال و نیم از فوت سیامک میگذره و با اونهمه شوکی که مرگش بهمون وارد کرد همه ی همکارای اداره متوجه شدند که یه پسر خاله ی نازنین داشتم که از بینمون پر کشیده ، حتی گاهی ازم می پرسیدند که علت مرگ سیامک مشخص نشد ؟؟ (یعنی تا این حد تعریف کرده بودم ) و حالا بعد از خاکسپاری علیان جمع کثیری از همکاران اداره ی من برمزار سیامک فاتحه می خوندند . 

برای خاله نوشتم ما پیش سیامک هستیم و عکس فرستادم . خاله از همه تشکر کرد و بهم گفت مطمئن باش تا زمانی که پیش سیامک برم ، مزار همکارت آقای علیان رو هم فراموش نمیکنم .


کی فکرش رو میکرد .. ما ادم هایی که به هم ربط نداشتیم بر سر راه هم قرار بگیریم .. واقعا" اتفاقات زندگی سرنوشته ؟؟ جبره یا اختیار ؟؟

بابا میگفت : چقدر خوب .. اون روز که ازت پرسیدم از کسی خاطره ی خوب داری فقط اسم علیان رو آوردی . 

ای کاش از  خودمون یاد و نام نیک باقی بگذاریم ..  


دوستتون دارم 



نظرات 26 + ارسال نظر
اعظم دوشنبه 16 آذر 1394 ساعت 11:16 ق.ظ

سلام خوبین؟خسته نباشی.
تسلیت میگم روحش شاد و یادش همیشه گرامی باد خدا به خونواده اش صبر بده.
خدا یکی از خوبان را پیش خودش برد خدایا عوضش را برامون بفرست.

سلام اعظم جون . ممنونتم عزیز من . خدا رفتگانت رو رحمت کنه

مهنار یکشنبه 15 آذر 1394 ساعت 02:34 ب.ظ

مهربانو بزرگت ترین نعمت زندگی ت در کنار مهردخت نازنین، این پدر مادر فهمیده و مهربونه، خدا حفظشون کنه عزیزم

فدای تو نازنینم

ترنج ...ام یکشنبه 15 آذر 1394 ساعت 11:58 ق.ظ

عجب....

عمولی جمعه 13 آذر 1394 ساعت 09:38 ب.ظ http://www.amoooly.com

مربانو خدا ازت نگذره ،از وختی پست مربوط به رخ دیوانه رو گذاشته بودی ،تو کمین اومدنش به سینمای خانگی بودم ،بالاخره امروز دیدم لینک دانلودشو گذاشتن...چشام چارتا شد واغعن.


والله اگه خدا یه درصدم صد داشت از من بگذره ، تو رایشو زده بودی .
دیدی عمولی چه میخکوب بودی رو صندلیت ؟؟

مهسا جمعه 13 آذر 1394 ساعت 12:48 ب.ظ

سلام عزیزم، من خواننده ی خاموشتون هستم، دندانپزشکم، من بیمارایی دقیقا با این مشخصات داشتم ،این اقای علیان دو تا پسر داشتن که بزرگه دانشجوی داروسازی هستن و خانمشون کارمند اداره ی بازرگانی؟ چون این خانواده ای که من میگم واقعا انسانهای قابل احترامی هستند...
البته واقعا دلم میخواد بگید که فقط یه سری تشابهاتی که ممکنه پیش بیاد

سلام مهسا جان خوشبختم از آشناییت عزیزم . نه خدا رو شکر این دوست و همکار مرحوم ما کسی نیست که شما مد نظرتونه ، من نام ها رو تغییر میدم ، بعد ایشون یک دختر و یک پسر دارند .
خانومشون هم تدریس میکنند .
انشالله همه ی انسانهای خوب سالم و تن درست باشند و محبت رو بین مردم اشاعه بدن

سوفی جمعه 13 آذر 1394 ساعت 12:13 ق.ظ

سلام مهربانوجانم.
خداوند همه ی مهربان های رفته از دنیا رو رحمت کنه و آرامش تو اون دنیا نصیب شان.
خدا به شما و عزیزانتان هم سلامتی بده. امیدوارم حال عمو فری نازنین هم خوب شده باشه. آمین.

سلام سوفی عزیزم . الهی آمین . همچنین برای تو و عزیزانت .
خدا رو شکر عمو فری خیلی حالش خوبه

اعظم46 پنج‌شنبه 12 آذر 1394 ساعت 02:17 ب.ظ

سلام خدا رحمت کنه آقای علیان وسایر افراد خیر خواه رو
خداصبر بده به خانوادش

سلام اعظم جون
الهی آمین .

ساده باجی پنج‌شنبه 12 آذر 1394 ساعت 12:18 ب.ظ http://saadehbaji.blogsky.com

تسلیت می گم مهربانو جان
غم آخرت باشه عزیزم

سهیلا پنج‌شنبه 12 آذر 1394 ساعت 03:47 ق.ظ

چرا اکثر ماها از محیط کارمون ناراضی هستیم؟ مگه ما خودمون تو خوب یا بد بودن محیط اطرافمون نقش نداریم؟ پس این همه پیامهای اخلاقی و موعظه هایی که دیگه عادت روزانه شده پخش کردنشون, خودمون نمیخونیمشون؟ چقدر بهشون پایبندیم؟
یادم باشه از شنبه که برگشتم سر کار، برای بهترکردن محیط کارم تلاش کنم حتی با زدن یه لبخند بیشتر, حتی با یه ارزوی خوب برای یه همکار, حتی با کمک به پیشرفت یه همکار تازه وارد.
برای چراغهای همسایه ات هم نور آرزو کن, بی شک حوالی ات روشنتر خواهد شد.

خیلی عااالیه سهیلا جون اگر همه مون فقط کمی به این چیزا فکر کنیم و البته عمل هم بکنیم خیلی اوضاع بهتر از این میشه

shadi پنج‌شنبه 12 آذر 1394 ساعت 03:11 ق.ظ

doostet daram mehrbanu

منم همینطور شااادی مهربونم

زری پنج‌شنبه 12 آذر 1394 ساعت 01:21 ق.ظ

خدا رحمتش کنه ما رو هم عاقبت بخیر کنه آمین

الهی آآمین عزیز دلم

صفا چهارشنبه 11 آذر 1394 ساعت 10:16 ب.ظ http://www.mano-tanhae-va-omid.blogsky.com

روحشون شاد ...چه خوب که ازآدمها یادی خوب به جا بمونه

خدا پدر و مادر نازنینت رو رحمت کنه صفا جان . واقعا بهتر از نام نیک نیست

tarlan چهارشنبه 11 آذر 1394 ساعت 09:28 ب.ظ http://tarlantab.blogsky.com

سلام مهربانوی نازنین
میگن خدا گلچینه و همه خوبهارو میبره نمیدونم شایدم با این حرفها خودمون رو آروم میکنیم .
خدا بیامرزه آقای علیان رو و صبر بده به خانواده عزیزش
خدا پسر خاله عزیز و جوونت رو هم بیامرزه روحش شاد و به همتون صبر بده که من میدونم از دست دادن یکهویی جوون چقدر سخته .

سلام ترلان عزیزم .
خدا به بازماندگان همه ی عزیز از دست داده ها صبر بده .
فدای دل مهربونت

سهیلا چهارشنبه 11 آذر 1394 ساعت 09:14 ق.ظ http://vozoyeeshgh.blogsky.com

یادش گرامی
مهربانو جان
منم همیشه برای آدمایی که به نحوی به خودم و بچه هام کمکی کردن
آرزوهای قشنگ میکنم

عزیز دلم تو قدر شناس و با محبتی

سمانه سه‌شنبه 10 آذر 1394 ساعت 11:02 ب.ظ

سلام مهربانو جان تسلیت میگم.من همیشه وقت خبر فوت کسیو میشنوم واسه همسرش گریه م میگیره.به نظر من تنهایی بدترین درده.خدا صبر بده.یه عالمه حرف دارم ولی بی ربط.بی دلیل ارامش ندارم.ذهنم به هم ریخته و همش بر میگرده به بزرگترین اشتباه زندگیم یعنی صمیمیت با همسایه

سلام عزیز دلم . ممنونم گلم .
بله واقعا تنهایی بزرگترین درد انسانه .
سمانه جون خیلی بده که بخاطر صمیمیت با ادم نا اهل انقدر بهم ریختی فقط مبادا بخاطر سربسته موندن چیزهای خصوصی که احتمالا بهش گفتی ، بخوای بهش باج بدی و دهنشو ببندی این اشتباه بدتریه هاااا. اگه دوست داشتی بهم بگو ببینیم چطور میشه این مشکل رو درستش کرد عزیزم با نگرانی نمیشه زندگی کرد

سهیلا سه‌شنبه 10 آذر 1394 ساعت 08:40 ب.ظ http://rooz-2020.blogsky.com/

یادش گرامی ...
و روح سیامک عزیز قرین آرامش

ممنون سهیلای گلم

َشادی فرداها سه‌شنبه 10 آذر 1394 ساعت 04:19 ب.ظ

مهربانو جان
نمیدونم کلامت چی داشت که اشکم و درآورد .
نمیدونم از گریه ها و سختی های روزهای اول کاریت دلم گرفت ،
از محبت های آقایان علیان که دیگه توی این دنیا نیست ،
یا از جوونی سیامک تون

خیلی با احساس مینویسی . صاف میاد میشینه توی دل آدم

ااای جانم عزیز دل مهربون من .. چقدر با احساسی تو . دوست ندیده م دوستت دارم .

عشق جانان سه‌شنبه 10 آذر 1394 ساعت 02:40 ب.ظ

استاد می گوید : دوست عزیزم ، باید چیزی را برایت بگویم ، شاید ندانی . فکر کردم که چگونه از بار تلخ این خبر بکاهم و چطور آب و رنگ بهتری به آن بدهم ، وعده بهشت و دیدار حق را به آن بیافزایم ، توضیح های راز آمیز برایش بیام – اما حاصلی نداشت .
نفس عمیقی بکش و خودت را آماده کن . باید بی پرده صحبت کنم و به تو اطمینان م دهم به آنچه می گویم ، کاملا" مطمئنم . این یک پیشگوئی خطا ناپذیر است ، هیچ تردید در مورد آن وجود ندارد .
پیشگوئی چنین است : تو خواهی مرد .
شاید فردا، یا پنجاه سال دیگر ، اما – دیر یا زود – خواهی مرد . حتی اگر دلت نخواهد . حتی اگر برنامه دیگری داشته باشی .
پس به آنچه امروز می خواهی انجام بدهی ، بیندیش .
و به آنچه فردا می خواهی انجام دهی و به آنچه در ادامه زندگیت می خواهی بکنی .

چه کامنت زیبایی ممنون دوست من

عشق جانان سه‌شنبه 10 آذر 1394 ساعت 02:37 ب.ظ

سلام
بسیار متاسف شدم
خدای بزرگ و مهربان رحمت واسعه اش را شامل هردو عزیز فرماید .
به شما و خاله محترم و خانواده آن مرحوم تازه درگذشته نیز صبر عنایت فرماید .

سلام دوست من
منون از لطف و محبتت خدا عزیزانت رو نگهدار باشه

غریبه سه‌شنبه 10 آذر 1394 ساعت 11:28 ق.ظ

خداوند رحمتش کند
شما هم آدم قدر شناسی هستید
خیلی ها خوبی ها را زود فراموش می کنند

ممنون غریبه جان ، خدا رفتگانت رو رحمت کنه .
ممنون از لطفی که داری دوست من

سرسبزی دشت سه‌شنبه 10 آذر 1394 ساعت 10:42 ق.ظ

سلام به روی ماهت تسلیت میگم روحش شاد ویادش گرامی باد ببخشید می تونم بپرسم چرا پسرر خاله تون فوت شد

سلام دوست عزیز . ممنون از تسلیتت .
والله اگه شما به نتیجه رسیدی به ما هم بگو .
سیامک عزیز و دوست داشتنی ما ، صبح روز پنجشنبه ساعت 6و نیم ، به مادرش پیامک داد که سه میلیون رو ریختم به حساب بابا ، بابا رفته سرکار؟ خاله هم جواب داده : مرسی ، نه امروز پنجشنبه ست و بابا سرکار نمیره .
ساعت هفت خانمش زنگ زده خونه ی خاله اینا که بیاید سیامک فوت شده . وقتی ده دقیقه بعد خاله اینا میرسن میبینند اورژانس داره بساطش رو جمع میکنه و مرگ رو تایید کردند .
هنوز بعد از یکسال و نیم نفهمیدند که علت فوت چی بوده . پزشک قانونی مرگ رو مشکوک تشخیص داده و تو محتویات معده ش قرص های مرگ آور پیدا کرده ، ولی آگاهی میگه نمیتونیم کسی رو متهم کنیم ، سرنخی وجود نداره .
چون این نازنین سی و سه ساله ، پسر بینهایت شاد و شوخ طبعی بود ضایعه ی فوتش برای همه ی کسانی که می شناختنش سنگین و باور نکردنی بود .
نظریه ی خودکشی کاملا" رد شده چون بسیار شاد و امیدوار بود شب قبل هم با عمه ش تلفنی صحبت کرده بود و عذرخواهی کرده بود که برای بدرقه ش به آمریکا نمیتونه فرودگاه بره و قول داده بود چند ماه بعد برای استقبالش به فرودگاه میره .. درضمن برای تعویض عکس شناسنامه ش عکس جدید داشت و گذرنامه ش رو تمدید کرده بود و یعالمه کارهای دیگه که باعث شد احتمال خودکشی رد بشه
قتل تشخیص داده شده ولی قاتل خیر

عاطفه سه‌شنبه 10 آذر 1394 ساعت 10:41 ق.ظ

خدایش بیامرزد

ممنون

سینا سه‌شنبه 10 آذر 1394 ساعت 10:13 ق.ظ

از قدیم گفتند:

هر گل که بیشتر به چمن می دهد صفا
گلچین روزگار امانش نمی دهد

خدا همه رفتگان رو بیامرزه خصوصاً آقای علیان و سیامک عزیز رو.

ممنون سینا جان

پونی سه‌شنبه 10 آذر 1394 ساعت 10:06 ق.ظ http://pppooonnnyyy.blogfa.com

تسلیت میگم به شما و همه انسان ها

در این برهوت انسانیت رفتن یک انسان واقعی ضایعه بزرگیه

روحش غریق رحمت الهی

خدا به خانوادش صبر بده

ممنون پونی عزیز . الهی آمین
ا همکارا که انقدر دوسش داشتیم خدا به خانواده ش صبر بده

قفل و کلید سه‌شنبه 10 آذر 1394 ساعت 08:01 ق.ظ http://ghoflklid.blogsky.com/

ای جونم دلم گرفت مهربانو جان من الان یک سال و سه ماهه که اومدم سر یه کار دولتی...هنوز هم همون نا مهربونیایی که میگید هست...قدیمی آ ،جدیدا رو دوست ندارن چون ما با آزمون اومدیم و اونا بعد از چند سال سختی رسمی شدم اعتقاد دارن ما خیلی خوش شانسیم ولی یادشون میرخ ما هم زحمت کشیدیم....نمیدونم چرا کاملا" با نوشتتون همزاد پنداری کردم.....خدا رحمت کنه آقای علیان رو و حفظ کنه علیان ها رو چ جالب که ما هم یه همچین آدم خوبی داریم ..

عزیزم متاسفانه این قصه تکراریه کار در ایرانه ... همه خودشون رو محق میدونند و دیگران رو ...
ممنون عزیزم . خدا اقای علیان شما رو حفظ کنه

نسرین سه‌شنبه 10 آذر 1394 ساعت 07:54 ق.ظ http://sheroshoor1.blogfa.com/

هیچوقت از خبر مرگ کسی که نمی شناختم به گریه نیافتاده بودم. اما بودم فعل ماضیه، مگه نه؟

دوستت دارم

عزززیزم قربون دل نازکت نازنینم
مااا بیشتر ..پری شب مهردخت هوات رو کرده بود داشت کانگورو ش رو مرتب میچید رو کاناپه ش و هی درمورد تو می پرسید
مامان ، نسرین جون خوبه؟ رو به راه شد ه ؟؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد