دلنوشته های مهربانو

دلنوشته های مهربانو

اینجا خاطرات زندگی مشترک من و دختر نازنینم به یادگار نوشته میشود
دلنوشته های مهربانو

دلنوشته های مهربانو

اینجا خاطرات زندگی مشترک من و دختر نازنینم به یادگار نوشته میشود

عزا یا عروسی؟

سلام عزیزانم . امیدوارم که تو این هوای آلوده کمتر آسیب دیده باشید . من که انگار وسط گلوم یه نارنگی گیر کرده .. نفس کم میارم و یه قسمت روی گردن و زیر فکم به شدت دردناکه . انگار غدد لنفافم عفونت کرده . البته بدون هیچ تب و یا علامت سرماخوردگی . باید برم یه چک آپ کلی بشم . چیز عجیبیه ماجرای گردنم . 

******

قرار بود اواسط دی ماه جشن ازدواج مهرداد و خانم گلش برگزار بشه . با یه کترینگ خوب قرارداد بسته بودن ، حتی نیمی از کارت های عروسی پخش شده بود که عمو فری فوت کرد . 

خدا هیچ خانواده ای رو داغدار نکنه و بلا از همه مون دور باشه ولی به هر حال مرگ جزو لاینفک زندگیه . 


خودتون رو تو موقعیت ما قرار بدید و برام بنویسید تو این شرایط  چه تصمیمی می گیرید . 

بعدا براتون مینویسم که ما قراره چکار کنیم ، عروسی رو فعلا" کنسل کردیم یا اینکه مراسم برگزار میشه ؟؟ 

دوستتون دارم 

نظرات 31 + ارسال نظر
مینوˆ جمعه 18 دی 1394 ساعت 06:03 ق.ظ http://milad321.blogfa.com

حالا که این پست رو دیدم عروسی انجام شده.اما برای ما وصعیت مشابهی پیش اوممد.یکی از برادرام که ناگهانی فوت کرد,بعد از چهلم دختر یک برادر دیگه ام میخواست عروسی بگیره.فقط یک صحبت مقدماتی با یک سالن انجام داده بودن.شوهررش هم تقریبا منزل اینا زندگی میکرد.اصرار داشتن که پدرم و ما خواهرها هم در عروسی شرکت کنیم.هر چی میگفتیم دل و حوصله عروسی رفتن نداریم بشتر قضیه رو کش میدادن.چون فوت برادرم خیلی ناگهانی بود واقعا حوصله عروسی نداشتیم.خودشون عروسی گرفتن ولی گلایه ها همچنان باقیست.

دیشب عروسی بود مینو جااانم .
خدا رحمت کنه عزیزم ، خیلی سخته داغ برادر اونم بدون دلیل و بهانه
مسلما" شما تا مدت ها دل و دماغ شادی رو نداشتید .

عمولی سه‌شنبه 8 دی 1394 ساعت 11:24 ب.ظ http://www.amoooly.com

تو اینجور مواقع باید نزدیکترین کس و کار متوفی با اصرار و پافشاری از تعویق افتادن امر خیر مانع بشن ،وگرنه ممکنه بخاطر بعضی ملاحظات و رودر بایستی ها کار خیر به عقب بیفته که این اصلا خوب نیست.

با تو موافقم عمو لی عزززیز

زری سه‌شنبه 8 دی 1394 ساعت 01:29 ب.ظ

سلام مهربانو جان؟ چه کردید چی شد تصمیم تون؟ بیا برامون با شرح دلایل بنویس. دوست دارم بدونم چه کردید.
راستی عید 17 ربیع الول بر شما مبارک باشه و انشااله غبار غم سبک باشه و زود از شما و خانوادتون پر بکشه

سلام زری جون .
چشم درحال نوشتنم عزیز دلم
برای تو و خانواده ی گلت هم مبارک باشه عزیزم

نسرین سه‌شنبه 8 دی 1394 ساعت 12:54 ب.ظ http://yakroozeno.blogsky.com/

سلام گلم
جواب آزمایش رو گرفتی؟
چی شد؟
کاش میشد یه دستگاهی اختراع کرد و هوای تهرون رو روزی یه بار کشید!‌

سلام عزیزم . آره گرفتم مورد خاصی نیست خدا رو شکر .
کااااش

ونوس دوشنبه 7 دی 1394 ساعت 08:50 ق.ظ http://calmdreams.blogfa.com

ای جونم. منظور منم از جیغ جیغ نکردن همینه که بغضتو میخوری و نمیزاری بشکنه عزیزم. بعد بقول معروف میشه غمباد و به غدد تیروئیدت آسیب میرسونه.. احتمال داره این حالتی که میگی گردنت متورم شده مربوط به همون گواتر و تیروئید باشه که انشالا با استراحت و دارو بهتر شه. الان طب سنتی هم خیلی پیشرفته شده. بنظرم بعد نظر دکتر اونجا هم برو و ازین دمنوش ها و عرق های گیاهی مفید هم بخور جیگرطلای ناناز..


ونوس جونم تو سونوگرافی همه چیز طبیعی بود .
یه بوس بده ببینم

اذر یکشنبه 6 دی 1394 ساعت 10:59 ب.ظ http://azar1394.blogfa.com

سلام
تسلیت میگم
دو سه هفته قبل از فوت داداشم دختر عموم عرسی کرد .چون میدونستن داداشم مریضه .ما هم تو عروسی شرکت کردیم گر چه اصلا حال خوبی نداشتیم ولی ظاهر رو حفظ کردیم و شرایطشون رو درک کردیم
فقط بدیش این بود که همه جا گفتن پسر فلانی داره میمیره باید عروسی رو بگیریم و این درد ناک بود واسمون در حالی که میتونستن بگن میخواهیم این دوتا جوون زودتر برن سر خونه زندگیشون.
به هر حال دنیا واسه زنده هاست و باید زندگیشون رو بکنن
با اون پیشنهاد موافق نیستم که خاله توی جشن باشه.
یعنی اگه جشن رو به این زودیها بگیرید .

سلام ممنونم اذر جان
ووواااای کاش بدونیم با قلب و روح شکسته ی اطرافیانمون چکار میکنیم وقتی از هر واژه ی تلخی برای به اصطلاح حرف زدن استفاده می کنیم . بمیرم چه حااالی داشتید شما و چقدر بزرگوار بودید که شرکت کردید .
هر کسی میتونه هر جایی باشه مشروط بر اینکه بتونه خودش رو جمع و جور کنه که من اصلا فکر نکنم بتونه طفلک معصوم داغدیده

فریدا یکشنبه 6 دی 1394 ساعت 09:12 ب.ظ

مهربانو جان باور میکنید نمیتونم نظری بدم
خودمو.که به جای شما میذارم تصمیم گیری خیلی سخته
هر حالتی رو.که در نظر میگیرم به دلم نیست
نه کنسلی نه عروسی نه سفر
برای هر کدومش اما و.اگر پیش میارم
واقعا سخته

میدونم عزیز من خیلی سخته و بستگی به شرایط داره

آسمان یکشنبه 6 دی 1394 ساعت 01:09 ب.ظ

سلام مهربانوی عزیز

خیلی شرایط سختیه. از یک طرف عمو فری که خیلی براتون عزیزند و از طرف دیگه جوونهایی که قراره برن سر زندگیشون.

اگر من جای عروس بودم ترجیهم این بود که مراسم عقب بیفته، چون اصلا حوصله حرف و حدیثهای بعدش رو ندارم که هر کسی می خواد یک نظری بده. اما اگر کسی در این شرایط بخواد عروسی بگیره هم کاملا برام قابل درکه، و باهاش همراهی می کنم.

سلام عزیز من .
حقیقتا تصمیم گیری سخته .

سهی یکشنبه 6 دی 1394 ساعت 12:23 ب.ظ

سلام
موقع عروسی من زمانی که کارتها پخش ده بود شوهر عمم که سرطان ریه داشت و 77 ساله بود فوت شد. بخواست خانوادهپدری و با وساطت عمه دیگم ما مراسم را گرفتیم . قبلش بخاطر برادر شوهرم مراسم یکسال عقب افتاده بود ولی کل فامیل پدریم شرکت نکردند و البته خانواده عمه که اجازه داده بودند بعدش با ما بشدت بد شدن . همچنان بعد از 7 سال رفتارهای آزار دهندشون ادامه داره. من اگه به عقب برگردم مراسم نمی گیرم. نه بخاطر خانواده عمه که ارزشش را ندارن بخاطر اینکه اون عروسی برا خودم هم لطفی نداشت و پر از حسرت شد

سلام سهی جان
آآخ آآخ اینکه هر بار یکی فوت بشه و مراسم عقب بیفته دیگه واقعا ظلم به اون عروس داماد بلاتکلیف بیچاره ست .
وااا ، یعنی چی اول اجازه دادند بعد پشیمون شدن !!!
کاش بجای تظاهر خودمون باشیم و تکلیف مردم رو روشن کنیم .. اینجوریش دیگه خیلی نوبره . بمیرم برات که خاطره خوشی نموند

بهمن شنبه 5 دی 1394 ساعت 09:13 ب.ظ

خب راستش مهربانوجان ؛ما ایرانیها به همین آداب و رسوم و فرهنگ ها زنده ایم . نمیشه اینارو رعایت نکنیم .
ظاهرن خارجیها حتی توی مراسم عزاشونم خیلی گریه نمیکنن . چیزی که توی فیلمهاشون دیدم . خب اونا راحت میتونن بلافاصله بعد از یه حادثه به جشن و شادی بپردازن ولی ماها فکر نکنم بتونیم با داشتن داغ از دست دادن عزیزی به شادی بپردازیم .
انشاالله بهترین تصمیم رو بگیرین و این دوتا جوون هم هر چه زودتر برن سر خونه و کاشونه ی عشقشون ...

ان شالله

اعظم46 شنبه 5 دی 1394 ساعت 06:05 ب.ظ

اگه میت مسن باشه یک هفته بعد از فوت عروسی رو می گیرن اما سور وساط رو کمرنگ می کنن (از نزدیکان باشه)
ویا ماه عسل می رن
اما اگه خدای نکرده دور از جمع جوان باشه وغیر مترقبه از دست رفته باشه واز نزدیکان عروسی تا چهلم برگزار نمی شه
ویا ماه عسل می رن یه جای حال خارج از کشور ویا داخل

من این مسافرت خارج رو خیلی دوست دارم

نیما شنبه 5 دی 1394 ساعت 12:38 ب.ظ

سلام خانم مهر بانو
واقعا شرایط سختی است و از نظر روحی امادگی عروسی رو نداره و دلش به کاری نمیاد ولی به این نکات توجه کنید
1- عمو فری هیچ ارتباطی با دنیای زندگان ندارد و ناراحت نمیشه
2- معمولا تو این شرایط تا چهلم صبر می کنن و با اجازه صاحب عزا عروسی رو انجام می دهند .
ولی نظر شخصی من اینه که اگه فامیل از نظر واقع گرا بودن بپذیرند هیچ اشکالی نداره عروسی رو هم کنسل نمی کردید . این چیزا عرف غلطی است که تو جامعه ما رواج داره . اگه مهمانها زیاد نیستند و فامیل های خیلی نزدیک مثل عمه و دایی و ... با خاله صحبت کن عروسی رو زودتر برگزار کنید شاید خود خاله شما هم راضی نباشه عروسی عقب بیفته

سلام نیما جان .
کامنتت رو خیلی دوست دارم

متولد ماه مهر شنبه 5 دی 1394 ساعت 11:26 ق.ظ

واقعا سوال سختی هست بستگی به خانواده ها داره، نزدیکی آدمها به هم دیگه. مثلا ممکن یکی اگه تو عروسیش خاله اش نباشه دوست نداشته باشه ولی من فکر می کنم با این شرایطی که ما برای عروسیها ایجاد کردیم با صد جا باید هماهنگ کنیم تا چهلم صبر کنید و بعدش عروسی را بگیرید و چقدر خوب میشد اگه خاله ات هم تو مراسم شرکت کنه. اگه بدونه که چقدر براتون عزیز بوده عمو فری حتما تو مراسم هم شرکت می کنه.
راستش کاش یکی هم به سوال من جواب بده چرا هر کی می خواد بمیره صبر می کنه نزدیک عروسی یکی میمیره

په سوال جالبی کردی عزیزم

خانم خاموش شنبه 5 دی 1394 ساعت 11:10 ق.ظ

در مورد عروسی هم به نظر من
اگه هزینه جریمه باید بدن به کترینگ و اینها، بهتره یه شام بدن به مهمونا و برن سفر و برن سر خونه شون و یک روز هم عقب نندازن... یا حتی بدون سفر برن خونه شون و ایشالا خوشبخت بشن و به قول مادربزرگها به پای هم پیر شن.

خانم خاموش شنبه 5 دی 1394 ساعت 11:07 ق.ظ

ادامه :
گناه نکردی که بچه اولی و عاقل... سهم خود عزیزت و مهردخت و نفس چی پس.... پس اول این بار رو بذار زمین و راحت شو.
راستی آواز هم بخونی بلند بلند به این کم کردن درد گلوت کمک می کنه. ( برای چاکراه گلو درمانه...)
توی یوگا دو تا حرکت هست که بهت کمک می کنه یکی حرکت هیزم شکن + حرکت شیر

قربون محبت و لطفت عزیزم .

خانم خاموش شنبه 5 دی 1394 ساعت 11:03 ق.ظ

سلام عزیزم
در مورد درد گلوت باید بکم به خاطر بغض های فرو خورده این مدت است عزیزم. بغضت رو نخور یه اهنگ غمگین بذار برای خودت تا مهردخت نیومده و یه دل سیر گریه و عزاداری کن تا راحت شی یا شروع کن همه حرفهای دلت رو تو یه پست غمگین بنویس و باهاش اشک بریز تمومش کن تا راحت بشی.
به علاوه گل گاوزبون بخور یا با بونه البته بعدش...
می تونم بار سنگینی که به دوش کشیدی تو این مدت رو بفهمم... اما این بار همه خانواده است و نباید همش رو بذاری رو دوش خودت...ادامه

سلام دوست خوب من
نظر ونوس هم مثل خودت بود و گفت که بغض های فروخورده ست . راست میگید من همیشه بخاطر مظلومیت عمو فری غصه میخوردم .. خدا رحمتش کنه خیلی مرد نجیبی بود هیچوقت شکایتش رو ندیدم حتی بعد از سیامک فقط میدیدم گوله های درشت اشکش بی صدا چایین میریخت و همیشه فکر میکردم چرا این مصیبت برای قلب مهربون این مرد باید پیش بیاد؟
به دلیل اینکه نازی جون دوست خودم جراحش بود خیلی در کم . کیف احوالش بودم و همه ی هشدارهای نازی رو درخصوص اینکه هیچ راه چاره ای نیست و فرصت زیادی نداره رو میشنیدم و نمیتونستم به کسی بگم .

مژگان شنبه 5 دی 1394 ساعت 10:31 ق.ظ

سلام مهربانو جان. من تازه پستهاتون رو خوندم و خیلی متاسف شدم. تسلیت میگم خدمت شما و خانواده گرامی.
خیلی سوزناک بود فوت پسر و بدنبالش پدر. دلم برای خاله خانم میسوزه که باید بمونه و هی داغ پشت داغ تحمل کنه.

واما موضوع عروسی. عروسی برادر من بود و درست7روز قبلش دایی مامان فوت کردن. خانواده عروس که اصلا انگار نه انگار ما فوتی داریم و به کارهاشون ادامه دادن و حتی مراسم ختم هم شرکت نکردن بماند اما بچه های دایی همگی جمع شدن و مامان و بابای من رو نشوندن جلوشونو و گفتن شما تمام کارهاتون رو انجام دادید و کنسل کردنش زحمت زیاد و البته خسارت زیادی رو در پی خواهد داشت پس لطفا شما برید و ادامه کارهاتون رو انجام بدید وعروسی رو بهم نزنید که ما راضی به اینکار نیستیم . باین ترتیب عروسی بقوت خودش بافی موندو حتی ما پس از بازگشت از مراسم هفتم اون مرحوم رفتیم تا مراسم حنابندون رو انجام بدیم. درنتیجه عروسی گرفته شد.
اما یک ماه مونده به عروسی خودم پسرخاله مادرشهر فوت کرد که اونا بخاطرش عروسی رو تا یک هفته بعد از چهلم عقب انداختن.
طولانی شد اما میخواستم نتیجه بگیرم که این تصمیمات بسته به شرایط خانوادگی فرق میکنه. ولی من مطمئنم که شما بهترین تصمیم رو گرفتید.

سلام مژگان جون . ممنون عزیزم . بله واقعا خدا به خاله م صبر بده . هم پسرش که جدا" مصیبت عمیقی بود هم همسرش که سن چندانی نداشت و خیلی به هم وابسته بودند .
برام جالب بود هردو کسانی که تو کامنتت اسم بردی نسبت نزذیک نداشتند و احتمالا مسن هم بودند .
و چقدر هم بچه های دایی مادر شما بزرگوار بودند که تو این فاصله ی کم از فوت پدرشون اومدن و اجازه دادند که شما راحت باشید .
اینکه عروسی خودت بخاطر پسر خاله ی مادر شوهر عقب افتاده خیلی زیاد بوده بنظرم ...ولی بازم خودت صبوری کردی و منتظر موندی .
دقیقا همه ی اینها بسته به شرایط خانواده ها داره .
از ابراز لطفت بی نهایت ممنونم عزیزم

شیوا شنبه 5 دی 1394 ساعت 09:28 ق.ظ

سلام مهربانو جون
تسلیت مجدد. امید که تا الان حالت بهتر شده باشه

تصمیم سختیه. هم استرس و برنامه ریزی عروسی هم ناراحتی و غم از دست دادن یه عزیز.
یه مورد اینجوری دیدم. خانواده متوفی اصرار کردن عروسی برگزار شه و حتی همسر مرحوم خودشون هم اومدن تو عروسی نیم ساعت نشستن که مراسم برگزار شه. تا وقتی حضور داشتن که همه به احترامشون آروم نشسته بودن. بعد که ایشون رفتن باز هم تصمیم گیری برای حضار سخت بود ! نزدیکان که هم حس و حال رقص نداشتن هم روشون نمی شد. افراد میان سال مجلس که همه می گفتن نه ما عزاداریم نباید بلند شیم یا شادی کنیم ، تو فیلم هم ضبط می شه فلانی ناراحت میشه و خب حق هم داشتن که نتونن از ته دل شادی کنن. جوون تر ها شروع کردن مجلس رو شاد جلوه بدن اما یه جورهایی مصنوعی شده بود شادی حضار. طفلکی عروس هم یکی دو بار گریه کرد ! کلا به نظرم خیلی به دل کسی ننشست. حالا بقیه مهم نیستن مهم اینه که عروس و داماد از جشنشون راضی باشن. فکر کنم اگه تصمیم بر این باشه که مراسم برگزار شه باید شماها و جوونهای فامیل خیلییییی هماهنگ عمل کنین که شب خوبی برای عروس و داماد بشه.

سلام شیوا جانم .
ممنون عزیز دلم
درست میگی نازنین

ونوس جمعه 4 دی 1394 ساعت 08:24 ب.ظ http://calmdreams.blogfa.com

سلام خوشگل خانوم
بلا به دور باشه انشالا
گاهی این مشکلی که برای تنفس و گلوت پیش اومده از نگه داشتن بغض هم میشه. شاید خوب جیغ جیغ نکردی تو مراسم عمو فری خدا بیامرز
ولی یادمه پارسال هم مشکل گلو داشتی و یکمی تو این زمینه حساسی. حتما برو چکاپ و زودتر خبرشو بنویس تا از نگرانی در بیایم عزیز راه دورم...
....................
روحیات و نظرات و ایده های خانواده ها تو این زمینه خیلی با هم فرق میکنه
مثلا پارسال داماد یکی از فامیل ما بود. دخترخاله ی جوونش فوت شد که یه بچه ی نوزاد هم داشت. دل همه هم خون بود. ولی عروس و دوماد خیلی راحت عروسی گرفتن و گفتن تالار پولشونو برنمیگردونه.. ولی هضم این موضوع برای من خیلی سخته.. بخصوص اینکه دخترخاله خیلی جوون بود و با مرگ ناگهانی فوت شد دور از جونت..
.............
ولی خب در مورد افراد مسن تر فرق میکنه. خیلی هارو دیدم که اجازه گرفتن و صاحب عزا هم با احترام رضایت داده و حتی خوشحال هم میشن که کسی بخاطر اونها معذب نباشه و برنامه هاش بهم نخوره..
مطمئنا شما هم اگر بخواین جشن بگیرین خاله جونت مطمئنا مخالف که نیست هیچ.. خوشحال هم میشه که عزیزانش برن سر خونه زندگیشون..
احتمال میدم یا ی جشن آروم میگیرین
یا داداش جون اینا میرن ماه عسل
یا هزینه مراسم رو به خیریه ای جایی می دید
یااااااا همون جشنی که تدارک دیدید رو ادامه میدین
ضرب نخورم انقدر " یا" گفتم

سلام عزیز دلم .
ونوس جان من اصلا" اهل جیغ کشیدن نیستم . فردا صبح آزمایش میدم و دوشنبه بعد از ظهر هم از گردنم سونوگرافی میکنم که بفهمم واقعا مشکل از کجاست . برای عمو فریون فکر میکنم از خیلی قبل تر ها سوگواری کردم .. انقدر که وقتی اون روز مامان اینا تازه از پیشش برگشته بودند و من تلفنی حالش رو پرسیدم . ده دقیقه بعد مینا زنگ زد گفت مهربانو خوبی؟ گفتم اره . مگه الان با هم حرف نزدیم پس چرا دوباره زنگ زدی میگی خوبی؟؟ گفت : هاااا ؟؟ همینطوری . گفتم نه همین طوری نیست یه چیزی هست . عمو فری طوری شده ؟ گفت : اره .. فوت شد ببخش ناراحتت میکنم . گفتم خدا حافظ .
مهردخت اون اتاق بود . رفتم سراغش گیر دادم که چرا به کارات نمیرسی .. چرا ... چرا ... گفت : مامان حالت خوبه؟ گفتم نه . عمو فری فوت شد . بغلم کرد و میگفت خوب چرا گریه نمیکنی ؟ گفتم : گریه م نمیاد . واقعا هم گریه م نمی اومد فقط به شدت عصبی بودم . شاید بخاطر همینه ونوس جان . بقول خودت بغض فروخورده دارم . نمبدونم ...

آره با مزه هزار تا یا نوشتی

غریبه جمعه 4 دی 1394 ساعت 08:05 ب.ظ

خداوند جمیع گذشتگان را بیامرزد
در روز عروسی مادر بزرگ عروس فوت می کند صدایش را در نیاوردند فردای مراسم گفتند
در حادثه ی دیگر خواهر عروس و شوهرش برای مراسم عروسی راه افتادند که بین راه تصادف کردند مراسم عروسی بعد دو سه ماه بدون جشن بر گذار شد
بستگی دارد به سن متوفی و نسبت فامیلی که چه تصمیمی آدم بگیرد

آآآمین .
غریبه جان چقدر متاثر شدم برای عروس بیچاره ای که خواهرش تو راه عروسی تصادف کرده و از دنیا رفته . طفلکی چه حال و روزی داشتند

نسرین جمعه 4 دی 1394 ساعت 03:52 ب.ظ http://yakroozeno.blogsky.com/

کامنت های بعضی دوستان تعجب آوره. چرا باید اینا پیوند زندگیشونو عقب بندازن؟
مگه به حال اون عزیز رفته فرقی هم می کنه آخه؟!
یه کم توی ذهن و فکرمون قدم جلوتر بذاریم و رهاتر زندگی کنیم هم بد نیستا... از من گفتن بود
آخه تا کی می خوایم سنتای بی ریشه ی صد سال پیش رو اجرا کنیم؟
یادمه بچه بودم مادربزرگم یکیشو از دست داده بود. می گفت اگه لباس سیاهمو یک سال از مرگش نگذشته در بیارم گناه داره!!!
لابد فکر می کرد رنگ لباسش صواب داره!!!

این گناه و صواب های الکی رو از کجا در می آورد معلوم نبود.

ش.ر جمعه 4 دی 1394 ساعت 01:56 ب.ظ

اگه من تو چنین شرایطی بودم یکی دو هفته بعد از مراسم چهلم از خونواده ی عمو اجازه میگرفتم و اگه احساس میکردم که اونا قلبا راضی هستن ( چون تا جاییکه میدونم عمو فری همسر خاله تون هستن که برای شما هم بسیار عزیز هستن )مراسم رو برگذار میکردم.
ما هم دوستت داریم بانو

فدات عزیز دلم

سمانه جمعه 4 دی 1394 ساعت 01:16 ب.ظ

سلام مهربانو جان.من اگه بودم تا چهلم به تعویق می انداختم.چون مسلما اعضای خانواده حال جشن ندارن.راستی مهربانو جان کلی نوشتم.خوندی منو؟

سلام سمانه جون . ممنون از کامنتت نه عزیزم متاسفانه اصلا" نتونستم سر بزنم مطمین باش اگر بیام و مشکل نت و سیستم مباشه حتما برات کامنت میذارم .
ببخش عزیزم میبینی که په شلوغ پلوغ تر شدم . میام سر فرصت نوشته های خوبت رو می خونم

زن سی ساله جمعه 4 دی 1394 ساعت 12:20 ق.ظ http://www.jujoo.persianblog.ir

هوای آلوده تهران واقعا داره غوغا میکنه و هیچکس هم نمیتونه تکون بخوره از این شهر آلوده . خدا رو شکر که من سالهاست که کوچ کردم از این شهر و دیگه هم حاضر به بازگشت نیستم . بخدا دلم میخواد کل جمعیت تهران رو از اون جهنم بکشم بیرون و براشون کاری کنم ولی میدونم که این فقط میتونه در حد یک آرزو باشه . عزیزم سریع خودتو به دکتر برسون و سهل انگاری نکن . میترسم برات خدای نکرده مشکلی پیش بیاد .
مهرداد برادرته ؟؟؟؟ تو بد موقعیتی گیر کردید . درک میکنم ولی خوب اینم نمیشه ندیده گرفت که عزیزی از میونتون رفته . به نظر من بهتره تا چهلم دست نگه دارید و بعد با اجازه نزدیکان اون عزیز مراسم عروسی را برگزار کنید . انشاالله که شادی مهمان قلب مهربانتون باشه .

نسرین جون دیشب رفتم دکتر و ازش خواستم آزمایش کامل بنویسه 6 ماه شده آزمایش ندادم بعد خودشم سونوگرافی از گردن رو اضافه کرد شنبه که تعطیلم ولی یکشنبه انجام میدم چون آزمایشگاه و سونوی معتبر نزدیک اداره مه .
بله عزیزم مهرداد برادرمه ممنون از کامنتت به زودی می نویسم تصمیم خانواده در مورد عروسی چیه
برای آرزوی قشنگت آمین میگم و همچنین

اعظم46 پنج‌شنبه 3 دی 1394 ساعت 06:52 ب.ظ

عروسی به تعویق می افته مثلا برا یه هفته بعد رسما از صاحب عزا اجازه می گیرن

اعظم جون ننوشتی یه هفته بعد از چی؟ چهلم ؟

زری پنج‌شنبه 3 دی 1394 ساعت 04:55 ب.ظ

خب نظر اطرافیان یه چیزه و خواسته ی عروس و داماد یه چیز دیگه. ولی اگر قرار بود از من بعنوان عضو خانواده نظرخواهی بشه، ترجیح میدادم حداقل تا نوروز عقب بندازم. به هر حال هیچ تضمینی نیست باز کس دیگه ای نمیره و یا خدانکرده اتفاق بد دیگه ای نیفته ولی من برای تصمیم گیری های آنی ام خیلی اما و اگر و ... را لحاظ نمیکنم. فقط فکر میکنم تو اون لحظه چه کاری بیشتر به دلم میشینه.

فدای تو با اون تصمیمات آنیت عزززیزم

سارا پنج‌شنبه 3 دی 1394 ساعت 02:17 ب.ظ http://daftarkhaterat.blogfa.com

سلام مهربانو جان خیلی وقته حدودا یک سال و نیم ک وبلاگتو میخونم... درمورد عروسی واقعا خیلی سخته وقتی این همه برنامه ریزی کرده باشی و یک عزیز فوت کنه از طرفی غم لژ دست دادن عزیز حس و حالی برای جشن نمیزاری از طرفی این. همه برنامه ریزی و استرس سه چهار ماهه برای عروسی توان کنسل کردن و میگیره قبلا درمورد مهرداد خونده بودم اما یادم نمیاد چه نسبتی باهات داشت داییه مهردخت جانه! ؟ فکر میکنم برگزاری عروسی بهتراز کنسل کردنش باشه چون احتمالا خالتونم دلش نمیخااد این دوتا جوون این شکلی بخوره تو کاسه کوزشون

سلام عزیز من . مرسی که برام کامنت گذاشتی چرا یکسال و نیم خاموش موندی و منو از دوستی با خودت محروم کردی؟
بله مهرداد برادر نازنین من و فرزند آخر خونه ست .
ممنون از کامنتت خاتنوم گلی

علی امین زاده پنج‌شنبه 3 دی 1394 ساعت 01:07 ب.ظ http://www.pocket-encyclopedia.com

هر چند عاشق شام عروسی ام و خیلی وقته نخوردم اما به ایشون بفرمایید با این وضعیت بی خیال کیترینگ بشن. پول رو نگه دارن که الان بیشتر به دردشون می خوره.

آخ جون مثل خودم شکویی علی جان

تیام پنج‌شنبه 3 دی 1394 ساعت 10:25 ق.ظ

سلام انشالا پشت پای عمو فری برا همه باز ماندگانش خیر باشه...ازخاله اجازه بگیرید وکمی جمع وجور تر مراسمو برگزار کنید خوشبخت بشند الهی

پونی پنج‌شنبه 3 دی 1394 ساعت 08:19 ق.ظ

درود
تا چهلمش صبر می کنیم بعد با اجازه از بازماندگان عروسی

نسرین پنج‌شنبه 3 دی 1394 ساعت 06:33 ق.ظ http://yakroozeno.blogsky.com/

من کنسل نمی کردم.
قدیمیا می گفتن باید به مرده احترام گذاشت ولی اینکه بازماندگان به زندگیشون ادامه بدن بنظرم بی احترامی نیست.
برای عروسی برادرزاده ام شک داشتم هزینه کنم بیام ایران، بهم خبر دادن که پدرم فوت کرده. زن داداشم دست و پاشو گم کرده بود و نمی دونست چکار کنه چون تمام قرارها رو گذاشته بود و خیلی هاشو نمی شد کنسل کنه. عروسی هم موکول میشد به دو روز بعد از چلهم پدرم.
بهش گفتم فکر نکنم پدر من اگه بفهمه بخاطر اینکه زندگیش تموم شده باید عروسی هومن بیافته عقب. چه تآثیری به حال او می کنه؟!!!
گفت جدی میگی؟ گفتم شک نکن بذار این دوتا جوون برن سر زندگیشون. بعدشم خودم پاشدم رفتم که اگه بخواد حرفی پیش بیاد جلوشو بگیرم که البته هیشکی حتا عمه ام حرفی نزد.

حالا یه سوال از تو:

اگه ده تا آدم پیر تو فامیل ما بود و یکی بعد از دیگری نوبت رفتنشون بود، عروسی هومن کی باید انجام می شد؟

عزیزمی مهربون . سوالت از من منطقی و بجاست خانوم گل

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد