دلنوشته های مهربانو

دلنوشته های مهربانو

اینجا خاطرات زندگی مشترک من و دختر نازنینم به یادگار نوشته میشود
دلنوشته های مهربانو

دلنوشته های مهربانو

اینجا خاطرات زندگی مشترک من و دختر نازنینم به یادگار نوشته میشود

یادداشت دوم سعید

  • با سلام دوباره خدمت مهربانوی نازنین و دوستان صادق و دلسوزش. 

  • نسرین عزیز از نظرات بیطرفانه و صمیمیت بی نهایت سپاسگزارم ،راستش علت کارهای رویا رو هر

  •  چند اون زمان هم تاحدودی تخمین میزدم ولی این دلایل اصلا برام مهم نبود ،همیشه معتقد بودم

  •  ما یک رابطه دونفره رو شروع کردیم و هیچکدوم حق نداشتیم به تنهائی در مورد سرنوشت این

  •  رابطه تصمیم بگیریم ،هردلیلی که برای خودش داشت برام اصلا قابل قبول نبود ،حتی بعدها

  •  وقتی تونستم با خودش صحبت کنم و فهمیدم که فشارهای خونواده من و خودش باعث اینکار

  •  شده اصلا نتونستم بهش حق صد درصدی بدم ولی باعث شد کمی کمتر گناهکار جلوه کنه در نظرم و بیشتر شیفتش بشم. 

  • سرسبزی دشت عزیز واقعیت اینه که هرچند ازدواج کردنم بیشتر بخاطر دیگران بود تا خودم ولی

  •  زمانی تن به این ازدواج دادم که احساس میکردم رابطه قبلی به حد کافی برام کمرنگ شده و

  •  هرگز نمیخواستم عواطف و احساسات همسرم رو به بازی بگیرم ولی کارنابلدیهای همسرم و

  •  قطعا خودم باعث شد تا کم کم همون آتش زیر خاکستر خودش رو نشون بده و حتی بارها به

  •  همسرم بصور مختلف گوشزد کردم که رفتارهای دور از درایتش عواقب بسیار بدی رو برامون به

  •  همراه خواهد داشت ،هرچند نمیشه انکار کرد که این دید منتقدانه نسبت به ایشون قطعا تحت

  •  تاثیر عشق قدیمیم بوده باشه ولی معمولا سعی کردم که مراتب انصاف رو رعایت کنم.

خانوم خاموش نازنین 


  • از توجهات و همراهی صمیمانتون بینهایت سپاسگزارم ،راستش دقیقا از زمانی که همین ماسک

  •  مزخرف خوشبخت نشون دادن اون لذت و اعتبار قدیمی خودش رو از دست داد ،ایرادهای زندگی و

  •  کمبود عمیق رویا خودشون رو نشون دادن و به نوعی از همون لحظه با واقعیتهای زندگی بطور

  •  صادقانه روبرو شدم و فهمیدم هر چی که تو زندگی دارم و هر تحلیلی که از رویا و شخصیتش

  •  دارم حتی بدترین تحلیلهایی که داشتم هیچکدوم واقعیت زندگی من و مهم نیستند ،تنها چیزی

  •  که واقعیت داره و مهمه اینه که رویارو تو زندگیم ندارم و بدتر از اون این که الان داره عزیزمهاش رو

  •  برای کس دیگه ای میخونه و نوازشها و بوسه هاش رو نثار یه مرد دیگه میکنه و اینها از هر درد

  •  دیگه ای برام کشنده تر بودن. 

  • واقعا حضور یک مرد دیگه در کنار رویام برام بدتر از مرگه.

  • پینوشت : از سعید عزیز تشکر میکنم که در کمال آرامش کامنت ها رو که بعضا" تند هم هستند میخونه و با متانت هرچه تمام و آرامش زیاد بهشون جواب میده . 

  • دوستان عزیزم مطمئنم که همگی در جهت خیر و کمک به مشکل سعید جان که صادقانه درمیون گذاشته ، کامنت میگدارید ولی بعضی از کامنت ها چه برای سعید چه در جهت انتقاد از هم ، زیاده از حد تحت تاثیر احساسات بودند و مجبور شدم بعضی از کلمات توهین آمیز رو تغییر بدم . 
  • من رو بابت دستکاری کامنتتون ببخشید و کمی به خودتون مسلط باشیذ

  • درضمن  خوندن و توجه ویژه شما رو به وبلاگ تجاوز ممنوع که در فهرست پیوند ها ، اولین پیوند

  •  است جلب میکنم . لطفا شما هم در وبلاگ هاتون تبلیغ و تشویق به خوندن این وبلاگ مفید رو

  •  داشته باشید تا در جهت بهبود سلامت روان انسان ها ، مخصوصا" از دوران کودکی گام

  •  ارزشمندی برداشته باشیم 

http://tajavozmamnoo.blogfa.com/


نظرات 12 + ارسال نظر
نسرین دوشنبه 12 بهمن 1394 ساعت 11:10 ب.ظ http://yakroozeno.blogsky.com/

ماه عزیز من!
ممنونم عزیزم... نمی دونم چی برات بنویسم که بدونی چقدر از دیدن اسم آخر کامنتت خوشحال شدم.

در ضمن آقا سعید اون جمله ی من با یه ن ناقابل چقدر بی معنی شده! می خواستم بنویسم که رویا یه ازدواج دائم می خواسته. نوشتم نمی خواسته!!!

اگه ایشون داره با تلفن آتش زیر خاکستر رو هم میزنه پس داره شیطنت می کنه. هم خودش متعهده هم سعید آقا؟ این کارش برای من پسندیده و قابل قبول نیست.

نسرین دوشنبه 12 بهمن 1394 ساعت 01:46 ب.ظ http://yakroozeno.blogsky.com/

خانم ری را
اگر کسی وقت داشته باشه، همیشه از خوندن نظرات دیگران ممکنه چیزهایی یاد بگیره. من معمولن وقت این کار رو ندارم، بخصوص تو وبلاگ مهربانوی عزیز که ماشالا تعداد کامنتا همیشه بالاست. اما اینبار موضوع طوری بود که برام جالب بود بدونم دیگران چه پیشنهادی دادند.
از شما یاد گرفتم که بار دیگه نظرات دیگران رو نخونم و اگه خوندم نظرمو فقط در مورد پست و مطلب نوشته شده بدم و باز هم درست میگید من تند نوشتم و این حق رو نداشتم.

شاد و موفق و سلامت باشید

فریدا دوشنبه 12 بهمن 1394 ساعت 11:58 ق.ظ

سلام مهربانو جان
ترجیح میدم برای این موضوع فقط کامنتها و حرفهای آقا سعید رو بخونم
آمادگی اظهار نظر ندارم...
ترسیدم از آینده خودم...

فاطیما دوشنبه 12 بهمن 1394 ساعت 05:25 ق.ظ

دیروز کتابِ صد سال تنهایی از گابریل گارسیا رو تموم کردم و چقدر این کتاب میتونه به اقای سعید کمک کنه
یه جایی میگه اضطرابِ عشق تنها در رختخواب فرو می نشیند... بعد یکی تو همون صفحه از کتاب میخواد نقضش کُنه و بگه اشتباهه ولی نیست
این اقا سعیدِ قصه و رویا کشش جنسی نسبت به هم داشتن و کاملا طبیعیه ، اصلا اساسو پایه ی عشق هم نیازِ جنسیه ، ولی تشنه مونده این مرد ، و رابطه با همسرِ قانونیش هم براش حُکمِ سراب رو داره ، من نمیگم فراموشش کُنه نه ، من نمیگم بچسب به زندگی بازم نه ، نظر واقعیم برای اقای سعید روانکاویه ولی اینو هم پیشنهاد نمیکنم ، ولی ازشون میخوام به خودشون زمان بدن ، اول کتابِ صد سال تنهایی و بعد کتابِ هنرِ عاشقی جاده ی کم گذر از اسکات پک که رمان نیست البته و روانشناسیه بخونن ، مطمئنم تکلیفشون با خودشون مشخص میشه
مهربانوی عزیزم من محبت های شمارو فراموش نکردم و بعد از مدت ها اومدم ، اوضاع مالیم فوق العاده خوب شده ، تا فردا بهتون پیامِ خصوصی میدم با اجازه

عزیز دل من ، امروزم رو ساختی .. قربونت برم الهی همیشه موفق باشی فاطیما جون .. یادش بخیر یادمه سعید برای مشکل تو چه بال و پری میزد

سعید یکشنبه 11 بهمن 1394 ساعت 08:11 ب.ظ

با تنها راه حل عشق جانان عزیز هم بشدت موافقم بشرطیکه قول بده ناقصم نکنه و کارو تا حد مرگ یکسرش بکنه.واقعا مدیونش خواهم بود اگر این روش رو عملی بکنه.

سعید یکشنبه 11 بهمن 1394 ساعت 08:09 ب.ظ

مهربانوی نازنین واقعا این من هستم که باید از شما و دوستان خوبت تشکر کنم که بخاطر یک همنوع وقت می ذارن انرژی صرف میکنن ،عصبانی میشن و حتی حاضر میشن خودشونو بد جلوه بدن ولی ذره ای از صداقت دور نشن.من به هیچ عنوان این نظرات رو توهین نمیدونم و کاملا بر عکس شیفته همین صداقت و بزرگواری دوستان عزیز میشم.
ری رای عزیز من به هیچ وجه منکر این نیستم که نیازهای جسمی و علایق جنسی هم ممکنه جزو مجموعه احساساتم نسبت به رویای نازنینم باشه ولی موضوع اینه که من این نوع احساسات رو نه تنها پلید نمیدونم بلکه جزو مقدس ترین و پاک ترین اتفاقاتی میدونم که میتونه بین دو انسان که شیفته هم هستند رخ بده.معتقدم آموزشهای اشتباه نسل ما که این حیاتی ترین و مقدس ترین نیاز انسانی رو بعنوان یک تابو مطرح کرده بزرگترین ظلمی بوده که در حق من و انسانهای هم دوره من و حتی نسلهای دیگر سرزمین عزیزم روا داشته .
سارا جان از شما هم بخاطر بیان صریح و دلسوزانتون بینهایت سپاسگزار هستم ،واقعیت اینه که من با فرض اینکه عشقم نسبت به رویا یک عشق یکطرفه بوده این بیست سال رو بیادش بودم و فراموشش نکردم نه اینکه فکر کنم اونهم عاشق من بوده و تصور عشق دوطرفه ای داشته باشم ،اصلا اسمش میخواد بیماری باشه ،میخواد حماقت محض باشه میخواد دیوانگی باشه عرچی که میخواد باشه من رویارو با در نظر گرفتن بدترین فرضیات همونجوری که بود دوست داشتم و عاشق بودم هرچند بعد از مدتها و صحبتهای مکرر تونستم تا حدودی بهش حق بدم ولی موضوع اصلا این نبود که من ایشون رو یک موجودعاشق فرض کنم و عاشقشون باشم بلکه با بدترین تصورات ممکن ،اون علاقه اولیه ذره ای کم نشده بود و هنوز هم برقوت خود و حتی شاید هم بیشتر باقیست.
بازهم ممنون و دست بوس همراهی های صمیمانتون هستم.

اذر یکشنبه 11 بهمن 1394 ساعت 06:22 ب.ظ http://azar1394.blogfa.com

سلام
چند سال پیش پسر داییم عاشق ی دختری شد که چند سال ازش بزرگتر بوده ولی خانواده مخالف بودن .داییم با دختر حرف زده بود وگفته بود که مخالفن ودختر برای همیشه رفت
پسر داییم تا مدتها حالش بد بود .دو سه سال لباس مشگی میپوشید نهایت دانشگاه سر بازیو وکار
الام ازدواج کرد .خانمشو خودش انتخاب کرد و زندگیه خوبی دارن
کار رویا عاشقانه نبود ولی عاقلانه بود
بودن دخترهایی که ازدواج کردن ولی خانواده ها اینقد عیب جویی کردن و زن رو از چشم مرد انداختن.
اینکه ب تنهایی تصمیم گرفت ورفت چون میدونسته شما نخواهید گذاشت
زندگیه مشترک از نابلدی شروع میشه و به بلدی میرسه
به هر حال رویا ازدواج کرده و در مقابل همسرش مسئوله وعزیزم گفتهاش حق شوهرشه.
شاید این نشون از عصبانیت شما نسبت به رویا باشه و حس شکست از رقیب که به مزاقتون خوش نیست .
اینکه زیاد به رویا فکر میکنید حتما نشونه ی عشق نیست
تهدید وهشدار به همسرتون .معلومه که اینطوری فکر میکنه
ازرویا بت نساز .چ بسا همسرت خیلی بهتر از رویا باشه ولی متوجه نمیشید

نسرین یکشنبه 11 بهمن 1394 ساعت 02:46 ب.ظ

سعید گرامی سلام و امیدوارم بزودی راهی براتون باز بشه و در کنار خانوادتون زندگی بهتری رو ادامه بدید.
رویا متعلق بخودشه نه به شما نه هیچکس دیگه. مثل شما و هر کس دیگه ای. طبق شرایط اون زمانش تصمیم گرفته و شاید راه دیگه ای بنظرش نیومده. شاید فکر کرده اگر با شما درمیون بذاره که چرا؟ شما منصرفش می کنید و او دلش یک ازدواج دائم نمی خواسته (که خودتون فرمودید شما اونموقع قصدشو نداشتین) و آرامشی بدور از تنش های خانواده هاتون رو می خواسته.
اگر هنوز دوستش دارید، پیشنهاد می کنم به انتخابش احترام بذارید و رهاش کنید تا رها بشید.
براتون بهترین ها رو آرزو دارم.

البته اینطور که من متوجه شدم متاسفانه رویا ، سعید رو رها نمیکنه و اصرار به ارتباط داره ولو تلفنی

خانم خاموش یکشنبه 11 بهمن 1394 ساعت 01:19 ب.ظ

برای همه دوستان خوب
اگه خیلیها براشون سوتفاهم شده، نسرین گلم یکی از مهربونترینها و دوست داشتنی ترین افراد این خونه است از زنانی هست که خداوند در افرینشش به خودش افرین گفته...من از نزدیک (مجازی) می شناسمش و دستان مهربانش رو می بوسم...
قطعا همه می خوایم به دوست مهربانمون کمک کنیم و بیاین تمرکزتون را بذارین روی راه حل و همدردی و کسی چیزی به دل نگیره...و یاد مون باشه نوشتن و خوندن در دنیای مجازی باعث سوتفاهم می شه چون فرد مقابل و احساساتش رو نمی بینیم.
با احترام فراوان به همه دوستان به خصوص نسرین مهربون و مهربانوی گل
ماه

عزززیزمی ... مرسی قربونت برم ..چقدر احتیاج به این کامنت درمورد نسرین داشتم

ری را یکشنبه 11 بهمن 1394 ساعت 11:27 ق.ظ

مسی لحظه ای که کامنتمو نوشتم بینهایت از توهین "نسرین" برآشفته بودم و به تنها چیزی که فکر نمیکردم زدن برچسب "مطلقه" تو کامنتم بود.هرچند اگه کامنت 8بهمن خودمو بخونی متوجه میشی که خودم" مطلقه" بودم و هستم.اگه باعث رنجش تو یا مهربانو یا امثال شما شدم معذرت میخوام.
امیدوارم زودتر این پست ها تمام بشه از روی فضولی و کنجکاوی میام ببینم چی شد و چی نشد که چشمم به کامنت "نسرین" میفته و باز ناراحت میشم .

سارا از کانادا یکشنبه 11 بهمن 1394 ساعت 09:26 ق.ظ

سعید آقا اول که داستان شما را خوندم و جواب های شما و بقیه را فکر کردم اتفاقی افتاده و شما در شرف یک تصمیم گیری برای زندگی تون هستید برای همین دوباره خوندمش و متوجه شدم همه چیز در حد حس های شماست.
دوست عزیز شما کاری از دستتون برنمیاد . رویا الان زنی متاهل با چند تا بچه است. مسلما هم با اون رویایی که شما می شناختید که البته راستش را بخواهید فکر می کردید می شناختید خیلی تفاوت داره. به نظر من رویا وقتی به شما نزدیک شد فهمید شما فرد مناسبی براش نیستید برای همین تن به ازدواج با فرد دیگری داد و چه خوب که اینو فهمید چون به هر حال شما یا اون خوشبخت نمی شدید.
اما شما نخواستید تو این سال ها اینو باور کنید. زن اگر عاشق بشه هر کاری میکنه تا به عشقش برسه. بهتره قبول کنید عشق شما به رویا یک طرفه بوده و الا هرگز شما را رها نمی کرد.
من اگر جای شما بودم مسائل زندگی را با هم قاطی نمی کردم. شما یک ازدواج غلط داشتید و حاصلش یک بچه است . بهتره اول تکلیف اونو روشن کنید و مسئولیت پذیر باشید اگر واقعا به این نتیجه رسیدید که به درد هم نمی خورید جدا شید و لی اگر گوشه ی ذهنتون اینه که اومدن رویا مسائلتونو حاد کرده سعی کنید درستش کنید و به خاطر فانتزی هاتون زندگیتون را خراب نکنید.
به هر حال سعید آقا متاسفانه شما با رویا هم خوشبخت نخواهید شده گیریم شما زنتون را طلاق دادید و اونم از شوهرش بر فرض محال جدا شد و با شما ازدواج کرد بدونید و جود بچه ها هرگز نخواهد گذاشت که شما روی شادی را ببینید.
بهتره این نیروی مخرب عشق به رویا را تبدیل به نبروی محرک انگیزه کنید و از شدت اون برای زیبا تر کردن زندگیون استفاده کنید . مثل ورزش و یا شروع یک کار خلاق که ذوقش را دارید یا کاری خیرانه . این عشق های سوزان با رسیدن به معشوق خاکستر میشه چون تصویر معشوق هیچوقت واقعی نیست .

سارا از کانادا یکشنبه 11 بهمن 1394 ساعت 08:52 ق.ظ

مهربان بانو سلام
بعر از مدت ها فرصت وبلاگ خوانی پیدا کردم و اول از همه سری به تو زدم و چه خبر ها بوده این چند وقت...
فوت شوهر خاله ات را تسلیت می گم چه نازنین مردی بوده خوش به حالش.
عروسی برادرت را هم تبریک می گم انشاله که خوشبخت و سعادتمند بشن.
اما این داستان سعید اقا هم عجب داستانیه
توی کامنت بعدی نظرم را می گم هرچند که دوستان زیادی کامنت گذاشتن و نظرات خوبی هم دادن.

سلام سارای نازنین
عزیزم امیدوارم همه ی این مدت مشغول کارهای خوب و اتفاقات خوشایند زندگی بوده باشی.
خدا رفتگان تو رو هم رحمت کنه .. بله حقیقتا" مرد نازنینی بوده .
برای تبریک عروسی هم خیلی خیلی ممنونتم . ان شالله همیشه حرف از شادی و وصلت باشه
منتظر نظر ارزشمندت هستیم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد