دلنوشته های مهربانو

دلنوشته های مهربانو

اینجا خاطرات زندگی مشترک من و دختر نازنینم به یادگار نوشته میشود
دلنوشته های مهربانو

دلنوشته های مهربانو

اینجا خاطرات زندگی مشترک من و دختر نازنینم به یادگار نوشته میشود

یادداشت سوم سعید

  • مهربانوی نازنین واقعا این من هستم که باید از شما و دوستان خوبت تشکر کنم که بخاطر یک همنوع وقت می ذارن انرژی صرف میکنن ،عصبانی میشن و حتی حاضر میشن خودشونو بد جلوه بدن ولی ذره ای از صداقت دور نشن.من به هیچ عنوان این نظرات رو توهین نمیدونم و کاملا بر عکس شیفته همین صداقت و بزرگواری دوستان عزیز میشم. 


  • ری رای عزیز من به هیچ وجه منکر این نیستم که نیازهای جسمی و علایق جنسی هم ممکنه جزو مجموعه احساساتم نسبت به رویای نازنینم باشه ولی موضوع اینه که من این نوع احساسات رو نه تنها پلید نمیدونم بلکه جزو مقدس ترین و پاک ترین اتفاقاتی میدونم که میتونه بین دو انسان که شیفته هم هستند رخ بده.معتقدم آموزشهای اشتباه نسل ما که این حیاتی ترین و مقدس ترین نیاز انسانی رو بعنوان یک تابو مطرح کرده بزرگترین ظلمی بوده که در حق من و انسانهای هم دوره من و حتی نسلهای دیگر سرزمین عزیزم روا داشته . 


  • سارا جان از شما هم بخاطر بیان صریح و دلسوزانتون بینهایت سپاسگزار هستم ،واقعیت اینه که من با فرض اینکه عشقم نسبت به رویا یک عشق یکطرفه بوده این بیست سال رو بیادش بودم و فراموشش نکردم نه اینکه فکر کنم اونهم عاشق من بوده و تصور عشق دوطرفه ای داشته باشم ،اصلا اسمش میخواد بیماری باشه ،میخواد حماقت محض باشه میخواد دیوانگی باشه عرچی که میخواد باشه من رویارو با در نظر گرفتن بدترین فرضیات همونجوری که بود دوست داشتم و عاشق بودم هرچند بعد از مدتها و صحبتهای مکرر تونستم تا حدودی بهش حق بدم ولی موضوع اصلا این نبود که من ایشون رو یک موجودعاشق فرض کنم و عاشقشون باشم بلکه با بدترین تصورات ممکن ،اون علاقه اولیه ذره ای کم نشده بود و هنوز هم برقوت خود و حتی شاید هم بیشتر باقیست. 

  • بازهم ممنون و دست بوس همراهی های صمیمانتون هستم.

  • با تنها راه حل عشق جانان عزیز هم بشدت موافقم بشرطیکه قول بده ناقصم نکنه و کارو تا حد مرگ یکسرش بکنه.واقعا مدیونش خواهم بود اگر این روش رو عملی بکنه.

نظرات 16 + ارسال نظر
مجید شفیعی شنبه 1 اسفند 1394 ساعت 10:41 ق.ظ

سعیدم سلام

من توام در اینجا و بنابر این با خودم حرف میزنم

رویا بهم تجاوز کرده و من خودمو مقصر میدونم

این اتفاقیه که داره هر روز برام تکرار میشه

باید باهاش مواجه شم

و باهاش حرف بزنم

و مثل یه نهار خوشمزه ذهنیاتم رو بخورم و تمومش کنم

بعد راحت میشینم و فکر میکنم و شاید تو ی گروه درمانی شرکت کنم و با آرامش و از اول تصمیم بگیرم

یه تصمیم از اول

و البته تو سر لیست موضوعاتم مینوسم. من با وجود محبت رویا به زنم خیانت کردم که باهاش ازدواج کردم و در این باره خاطر او در اولویت است.

اما مهم اینه که رویای درونم رو بیدار کنم

مجییید جااان عااالی بود عزززیزم

اعظم شنبه 17 بهمن 1394 ساعت 08:29 ق.ظ

سلام صبح بخیر خوووبین؟

آقا سعید اراده قوی دارند و هر زمان که بخواهند تکیه بر اراده شان داشته باشند یقین نتیجه زیبایی را خواهیم دید.
دعا می کنم پایدار و سرافراز باشند.

سلام اعظم جان . ممنونتم
حتما همین طور که تو با اطمینان و انرژی گفتی خواهد شد عزیزم

نسرین شنبه 17 بهمن 1394 ساعت 01:58 ق.ظ http://yakroozeno.blogsky.com/

سپاس سعید عزیز
امیدوارم همیشه موفق و شاد و سلامت باشید.
همیشه گفته اند کسی که از پولش به مستمندی ببخشه، روح بزرگی داره. و من شک ندارم که شما با روح بزرگی که دارید می تونید راه سخت اما درست رو برید.
از مهربانو هم ممنون...
راستی... برام جالبه بدونم نظر خودت در اینمورد چیه مهربانو؟
تو با شناخت بیشتری که از موضوع و شرایط موجود داری فکر می کنی آقا سعید باید چکار کنه؟
و هنوز منتظر جواب ایمیلم هستم نازنین.
روز هر دو خوش

نسرین جان نظر من که با خود سعید جان هم درمیون گذاشتم ، مشاوره جدی و زولانی توسط یه مشاور بسیار حاذق .. " همون منیژه جان خودمون " کاش غیر حضوری مشاوره میداده .
اااای وااای ایمیل دادی نسرین جونم ؟؟

شیرین جمعه 16 بهمن 1394 ساعت 05:48 ب.ظ

مهربانو جان از آقا سعید متشکرم که با سعه صدر و نهایت احترام تمام کامنت ها رو خوندن و بدون رنجشی پاسخ دادن
ایشون فقط یک تلنگر نیاز دارن یه تلنگر خیلی عظیم ( البته همه ما گاهی وقتا به این تلنگره نیاز داریم مثل اینکه یکی یه سیلی محکم بهمون بزنه و ما رو به خودمون بیاره)
هیچ روانشناسی به اندازه اراده و خواست خود ما نمیتونه کمکمون کنه امیدوارم که خیلی زود به آرامش برسن

دقیقا موافقتم شیرین جان حقیقتا" هیپکس مثل خودمون عامل موثر نیست .

سعید چهارشنبه 14 بهمن 1394 ساعت 07:49 ب.ظ

و اما ماحصل بحثهامون:
ضمن تشکر از همه زحماتی که مهربانوی عزیز و دوستان خوبش طی این چند پست کشیدن ،تک تک کامتها و نظرات دوستان رو بارها به دقت خوندم و در مورد هرکدومشون مدتها فکر کردم ،اگر خدا بخواد و یاریم کنه تصمیم دارم با نهایت احترام و عشق به رویای نازنینم و برای جلوگیری از هرگونه آسیب جدی به زندگیش و همچنین زندگی بقیه افراد بیگناهی که در این قضیه ذینفع هستند تا جائیکه بتونم رهاش کنم و دیگه مثل سابق پیگیر زندگیش نباشم .
در مورد خودم هم هرچند تا بحال روانشناس حاذقی پیدا نکردم ولی تا اونجائیکه نسبت به خودم شناخت دارم ،اگر چیزی رو اراده کنم با لطف و کمک خداوند ،بدون کوچکترین شکستی انجامش میدم ،بنابراین سعی خواهم کرد پروسه فاصله گرفتن از این رنج قدیمی و شروع یک زندگی جدید و آرام رو در حد توان به خوبی طی کنم و از شما دوستان عزیز هم التماس دعا دارم.هرچند یقین دارم که درمان یک درد دیرین قطعا مستلزم زمان خواهد بود.
بینهایت دوستون دارم و دستبوس تک تکتون هستم.
فاطیما جان تو تلگرام منتظرت هستم.

فعلا دارم اشک شوق می ریزم ، برمی گرردم .. سعید جان خیلی عزیزی ، بیش از پیش دوستت دارم

سعید چهارشنبه 14 بهمن 1394 ساعت 07:37 ب.ظ

فاطیمای عزیز چقدر از خوندن کامنتت خوشحال شدم ،خدا رو هزار بار شکر میکنم که وضع مالیت تا این حد خوب شده و همچنین خیلی بهت افتخار میکنم و بر غیرت و پشتکارت احسنت میگم عزیزم.چقدر دوست داشتم مثل اون وقتها برات کامنت بذارم و تو هم با کامنتهای قشنگت از حال و روزت باخبرم کنی ولی حیف که وبتو بستی ولی اگه دوس داشتی مهربانو میدونه چطوری تو تلگرام بیاردت به جمع کوچک دوس داشتنی و صمیمیمون.
نسرین عزیز ،باز هم مثل همیشه از خوندن نظر خوب و منطقیت استفاده کردم .
شیرین خانم ممنونم از نوشته دلسوزانه و صادقانتون و باور بفرمائید من هیچ ادعای قهرمان بازی و سرخیر بودن ندارم و اینها همش لطف مهربانوی عزیز هست که نسبت داده ،منهم یه آدم معمولی مثل همه شمام که با دیدن زجر همنوعم متاثر میشم و با دیدن خوشیهاش خوشحال و البته خودم هم دارای احساسات و عواطف و مشکلات و ضعفها و قوتهای شخصی هستم درست مثل بقیه مردم و البته نظرتون در مورد بیگناهی فرزندم و دلسوزیتون برای او بسیار ستودنی ،قابل قبول و تحسین هست.متشکرم ازتون.

شیرین سه‌شنبه 13 بهمن 1394 ساعت 08:15 ب.ظ

سلام مهربانوی نازنینم
در حق آقا سعید ظلم شده احساس شون به بازی گرفته ا قبول آدم دست به خیری هستن اینم قبول خدا خیرشون بده و براشون جبران کنه
ولی خب ایشون هم بدون حل کردن مشکلشون زندگی دو نفر دیگه رو هم به بازی گرفتن
چقدر حیف و صد افسوس که چنین انسانی که دعای خیر بیگانه ها و دوست هاشون پشت سرشون هست در حق دو انسانی که نزدیک ترین هستش بهش (زنی که هر شب سرش رو با هم روی یه بالش میذاشته و میذاره و جگر گوشه ش ) چنین ظلمی مرتکب شده !!
اگه اون بچه بفهمه که پدرش بعد این همه سال مادرش رو دوس نداره و هر آن ممکنه به عشق قدیمیش برگرده چه حالی میشه به نظرم بزرگترین کار خیری که یه پدر میتونه انجام بده مهر و محبت و احترامی هس که پدر بچه به مادر نثار میکنه
ایکاش قبل اینکه قهرمان زندگی بیگانه ها بشیم قهرمان زندگی زن و بچه خودمون بشیم..
از نظر تند و تیزم عذر میخوام مهربانو جان ولی دلم برای اون بچه که بیگناه ترینه توی این ماجرا میسوزه

خانم اردیبهشتی سه‌شنبه 13 بهمن 1394 ساعت 06:20 ب.ظ http://mayfamily.blogsky.com

سلام
داشتم فکر می کردم چه چیز از رویا بت ساخته در ذهن سعید؟
سعید 22-23 ساله بوده. یک پسر جوون ایرانی اونم بیست سال پیش از زنان و عشق چی می دونه؟ چه قدر برداشت هاش به واقعیت نزدیکه؟
خیال رویا در این سال ها مثل یک مسکن یا شاید مخدر بوده. آرمان سازی از یک انسان که مسلما عیب و حسن های خاص خودش را داشته، یک جاهایی باعث داشتن حس خوب می شده ولی این مقایسه و این آرمان سازی بیشتر ضرر داشته تا حسن. درد داشته. حس باختن و سوختن داشته و سوال اینه اگه آقا سعید این 20 سال را با رویا طی می کرد آیا واقعا زندگی بهتری باهاش داشت؟ بهتر از اینی که الان داره؟

عشق جانان سه‌شنبه 13 بهمن 1394 ساعت 02:40 ب.ظ

درود
سرت سلامت برادر
ما که مزاح کردیم درآن خصوص
تا بوده همین بوده
کار دل سوختن و ساختن است
گاهی باید عمری با سکوت به نظاره نشست
خاطراتی هست که در نهان خانه دل جای می گیرد شاید زمان کمرنگش کند اما ازبین نخواهند رفت
عشق صرفا رهایی و آزادی شخصی نیست
عشق گاهی گذاشتن و گذشتن است
عشق شاید سایه پدری بر سر فرزند باشد
نگاه ها به عشق متفاوت است
فرزندت عاشق تست چون پدر را چون ستونی در پشت خود می بیند
همسرتان عشق را در قالب یک همراه در تو جستجو می کند
من به شخصه معتقدم که انسانی که می ماند و قبولت می کند و همراهت می شود خیلی بهتر از کسی است که می رود .
و تا این نوشته را خطاب به خودم نمی دیدم این را نمی گفتم
ولی حالا میگم
یک عاشق هیچوقت " به هر ترتیب رابطه ی بین سعید و رویا از قرار گذاشتن های ساده شروع شد تا به عقد موقت رسید ... "
رضا به عقد موقت نمی دهد
به نظرم ایرادی به رویا وارد نیست
غالباخانم ها در شروع یک رابطه به این می اندیشند که آیا این مرد قابل اتکاء و تکیه کردن است .
آیا آینده ای برایم در این رابطه متصور است ؟

آیا تضمینی هست ؟
در نهایت برادر بزرگوارم باید بگم قوانین و عرف حاکم بر مملکت ما متاسفانه فرصت آزمودن و ریسک کردن ها را گرفته است .
گاهی باید حق داد
اما این نکته را نباید فراموش کرد که حتی وصال هم معنی عشق نمی دهد که اگر این جور بود هر عقدی تا ابد دوام می یافت .
گاهی شود که یک نفر می تواند دوست خوبی برایمان باشد تا همراه و همسفر زندگی
کما اینکه بسیار می بینیم مردانیکه در بیرون از خانه و در ارتباط با دیگران چنان خوبند و شیرین لیکن در خانه خیلی متفاوت و تلخ .
در نهایت بازدارندگی ها خیلی سخت است .
توصیه ام این است که همه ما به داشته ها و نعمت های اطرافمون بیشتر توجه کنیم و در موردش بیشتر فکر کنیم
گاهی خیلی چیزها بواسطه نزدیکی بیش از اندازه دیده نمی شوند و فراموش می گردند .
برات آرزوی توفیق دارم

جودی سه‌شنبه 13 بهمن 1394 ساعت 01:25 ب.ظ

من معتقدم همه جیز برای اقا سعید به طور طبیعی بیش رفته و هر کس در این موقعیت قرار داشته باشه همین طور حس خواهد کرد و رفتار خواهد کرد
به نظر من که درمانی وجود نداره و تنها راه حل توسل جستن به نیروی برتر و درخواست معجزه برای حذف این احساس از نیروهای حامی ما انسانهای ضعیف هست.
فقط خدا میتونه بهتون کمک کنه شما نمیتونید از این اعتیاد خلاص بشین

ارام سه‌شنبه 13 بهمن 1394 ساعت 12:06 ب.ظ http://aita57.perisanblog.ir

وای مهربانو جان بعد از مدتها ذوباره پیدات کردم

عزززیزم چه خوش اقبالم من نازنین

فاطیما سه‌شنبه 13 بهمن 1394 ساعت 04:43 ق.ظ

اقای سعید مهربانو جان گفتن شما جزء ادمایی بودین که تو اون کمک مالی به من سهیم بودین و خیلی تلاش کردین ، من امروز بعد از یه سالو اندی از گذشتِ اون زمان درامدم به ماهیانه حد اقل ٣،٤ میلیون رسیده با سرمایه ی اولیه ای که شما دوستای مهربون لطف کردین و فکر خودم ، حالا میتونم اون پول رو برگردونم و با همه ی وجودم ازتون ممنونم که بهم اعتماد کردین ، اقای سعید تو کامنتی که برای پُستِ قبل گذاشتم هم گفتم که ممکنه برای همیشه تب این عشق با شما بمونه ، من مثل شما رابطه ی جنسی رو مقدس و پاک میدونم و اصلا دیده ام نسبت بهش منفی نیست ، شما دو تا راه دارین : یا اینکه اینو درک کُنین که فقط یه بار زندگی میکنین و همینطور همسرِ شما ، قطعا فرزندِ شما دوست نداره تو خونه ای بزرگ بشه که عشقو ارامش نیست ، نه اینکه جنگ و دعوا باشه نه !!! عشق و ارامش اصلا چیزی نیست که بشه با تظاهر نشونش داد ، این بچه اگه حاصلِ تربیتِ شماس بعد ها درک میکنه که ازدواج تحتِ هر شرایطی اخرین انتخاب نیست و اینو میفهمه که پدرِش قبل از اینکه بتونه اون رو دوست داشته باشه باید برای خودش زندگی کنه ، همسرِ شما هم فقط یه جسم نمیخواد ، ایشون میتونن حتی بعد ها موفق تر باشن بدونِ شما ، اگه که فکرِ سالمی داشته باشن و دنیاشون محدود به شما نباشه ، شما رویا رو دوست دارین ، خب این علاقه کنارش باید انتظاراتی هم باشه ، داشتنِ این خانوم کنارِ خودتون ؟ ببینین این خانوم هم حاضرِ خودشو از زندگی که داره رها کنه ؟ اصلا ناراضی هستن ؟ ببینین حاضرین برایِ این عشق یه دوره ی سخت که حرفو افکارِ مردمِ تحمل کنین ؟ چون اصلِ عمل اشتباه نیست و تو جوامعِ جهان اولی خیلی از این اتفاقات میفته و عموما ازدواج های دوم اگاهانه تر و موفق تره ، مثل انجلینا جولی و بردپیت که نمونه ی بارزِ یه زوجِ موفق هستن ، شما یکی از ادم هایی هستن که فرشته ی نجاتم میدونم ، صد سالِ بعد نه شمایی هستی و نه حرفِ مردم و ... پس ارزو میکنم جوری تصمیم بگیرین که به ارامش برسین

فدات شم فاطیما جان الهی شکر که از شرایط مالیت راضی هستی خدا بهت برکت و دل خوش بده . فکر نمیکنم هیچکس دلش بخواد اون وجه ناقابل رو برگردونی ولی همراهمون باش و هر زمانی برای یه نازنین نیازمند دیگه اعلام جمع اوری کمک کردیم همراهیمون کن .مطمین باش تو لایق شرایط فعلی و خیلی بهتر از اون هستی

نسرین دوشنبه 12 بهمن 1394 ساعت 11:36 ب.ظ http://yakroozeno.blogsky.com/

با توضیحات جانبی مهربانو در جواب کامنتم و آقا سعید، به این فکر کردم که با نوشتن خلاصه و ناقص داستان یک زندگی ( که بیشترش در حد حوصله و توان یک پست وبلاگی نیست) ، دادن هر پیشنهادی به نظر من بیمورده بجز مشاوره رفتن هر سه. (رویا، سعید و همسرشون)
چون هر چقدر هم که قلم توانا باشه برای توصیف و شخص بخواد صادقانه تعریف کنه، باز نکات ریز و درشت مهمی جا می مونند.
مثلن در پست اول دلیل ایشونو ذکر نکرده بودید و بعد در جواب من سعید آقا نوشت که چرا رویا اینکار رو کرده.
یا در جواب کامنت من مهربانو توضیح داد که رویا با تماس های تلفنی فکر میکنه میشه این رابطه رو حتا در حد تلفن کردن ادامه داد و نگه داشت. که با در نظر گرفتن سابقه ی عشقشون اینکار خیلی سخته و فکر می کنم در نهایت به زندگی زناشویی هر دوشون خیلی لطمه بزنه.
بهرحال امیدوارم هر چه زودتر این مشکل حل بشه و به کسی لطمه ی مضاعف وارد نشه.
خوب و خوش باشید

من دوشنبه 12 بهمن 1394 ساعت 11:24 ب.ظ

من یه خانمم و چنین ماجرایی براى من هم اتفاق افتاده و من را بعد از شانزده سال اقایی به نام سعید که اتفاقا با سعید شما همنام هست یافت و من سر فرصت کاملا برایتان تعریف میکنم که چى شد، البته تنها فرق سعید من با سعید شما این هست که سعید منو رها کرد و ازدواج کرد اونم به اصرار مادرش، و بعد از سالها از طریق وبلاگ و درخواست از دانشجویم ایمیل منو پیدا کرد .

عطیه دوشنبه 12 بهمن 1394 ساعت 10:20 ب.ظ

من نظرات دوستان رو خوندم. راستش چون این اتفاق برای من نیافتاده یعنی هیچ وقت دچار اون عشق اساطیری که خیلی ها دچارش شدن رو تجربه نکردم نظر دادن واقعا سخته. ولی اونطور که متوجه شدم الان آقا سعید دو تا مشکل داره. یکی رویا که من جز مشاوره و درمان هیچ راه دیگه ای به ذهنم نمیرسه و یکی هم همسرشون که ظاهرا مهارت نداشتن طبق گفته خود آقا سعید. به نظر من شما باید از همسرتون بخواین که مثل خود شما مشاوره بشه و با همدیگه تصمیم بگیرین که یه فرصت دوباره به زندگیتون بدید. به خاطر فرزندتون و تمام سال های جوونی جفتتون که با هم گذاشتین. لزومی نداره حتما همسرتون از عشق قدیمی شما مطلع باشه. شاید اگر فرصتی دوباره و با مهارت بیشتر به زندگی مشترکتون بدین اینقدر زندگی تون شیرین بشه که رویا رو فراموش کنید.
امیدوارم آرامش و شادی و سلامتی همراه ثانیه به ثانیه زندگی سه تایی تون باشه.

sahar دوشنبه 12 بهمن 1394 ساعت 03:51 ب.ظ http://sahar.info.tm

وب خیلی خوبی دارین هم وبتون هم قالبتون خییییلی قشنگه
6568

ممنونم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد