دلنوشته های مهربانو

دلنوشته های مهربانو

اینجا خاطرات زندگی مشترک من و دختر نازنینم به یادگار نوشته میشود
دلنوشته های مهربانو

دلنوشته های مهربانو

اینجا خاطرات زندگی مشترک من و دختر نازنینم به یادگار نوشته میشود

دلمون خوشه

راستش میخواستم یه موضوع خوب بنویسم ولی در حال حاضر عصبانیم و دلم میخواد من باب موضوع عصبانیتم درد و دل کنم . 


تو امور مالی مربوط به طرف های حساب اداره مون ، با دودسته طرف هستیم . 

یه دسته کسانی هستند که میان از ما کل کشتی رو اجاره میکنند که با نام اجاره کنندگان باهاشون طرفیم ،

 یه عده ی دیگه کسانی هستند که بخشی از فضای کشتی رو اجاره می کنند که بهشون مشتریان می گفتیم . 


بعد برای ثبت هر گروه از این ها کد های جدا گانه ی مخصوص داریم .

 این موضوع رو همینجا نگه دارید تا یه توضیحی بدم :


روز پنجشنبه دیدیم یکی از همکاران یه اشتباهی تو ثبت یه صورتحساب کرده . (حالا داریم حساب ها رو میبندیم و لحظه های آخره )رفتیم به مدیر میگیم این اشتباه شده موافقی یه عملیات انجام بدیم تا این اصلاح بشه ؟ گفت بعله . 

چون یه کار روتین نبود با هزار مکافات اون عملیات انجام شد .. تازه نفس راحتی کشیده بودیم که مدیر اومد گفت پشیمون شدم . اینو طبق روال برگردونید .

حالا سیستم ما به صورتیه که باید اون صورتحساب مشکل دار اصلاح بشه بعدش چیزی ثبت بشه ، فکر کن صورتحساب شماره چهل ایراد داشت و آخرین صورتحساب شماره صد و چهل بود .

 بنابراین باید صد تا صورتحساب این وسط باطل میشد تا برسیم به شماره چهل و اصلاحش کنیم . 


ببخشید که انقدر بی ادبانه میگم ولی رسما" عینه الاااااغ صدتا صورتحساب رو باطل کردیمتا  شماره چهل  اصلاح شد . 


امروز صبح اومدیم سر کار ، ده تا کار فوری رو میزمه ، رفتم گفتم : من این کارهای فوری رو انجام نمیدم تا اون صد تا صورتحساب باطل شده دوباره ثبت بشه . 

چون اولا" اگر زمان بخوره ، از دستمون درمیره  ثانیا" تا اینا خورده نشه حق ثبت در ماه اردیبهشت رو نداریم (حالا امروز بیست وشش اردیبهشته و فکر کنید ما هیچ ثبتی تو ماه دو نداریم )


گفتند : راست میگی هااا .. بشینید صدتا صورتحساب رو بزنید . 


گفتم بسمه لله ،...

اولی رو شروع کردم دیدم طبق تعاریف قبلی(که اون بالا نوشتم ) الان این صاحب کالا باید مشتری ثبت بشه ، کد رو زدم ، فرررت پیغام خطا داد .

 میرم به مدیر میگم این چرا پیغام داد ؟؟ میگه عه .. قرار شده از این ببعد همه ی خارجی ها اجاره کننده باشند و همه ایرانی ها مشتری . 


میگم خوب کی با کی قرار گذاشته ؟


 میگن مدیر امور ها تو جلسه شون تصمیم گرفتن . میگم خوب وقتی تصمیم گرفتن نباید زیر ساخت سیستم تغییر میکرد تا من که الان میخوام ثبت کنم پیغام نده ؟؟


میگن : راست میگی هاااا مهربانو ... 


گفتم: خوب زود بگید تعریف مشتری و اجاره کننده رو تغییر بدن . 


میگن : چششششششششششششم . 


خلاصه نتیجه این شد که الان نزدیک ظهر روز یکشنبه ست و علی به تقی گفته ، تقی  به نقی حواله داده و اصغر و کامبیز یکی درمیون دارن میندازن گردن هم ... نهایتا" هم به اینجا رسیده که اونی که باید انجام بده امروز اداره نمیاد 

*********

دارم فکر میکنم این موضوع ، درست به همین مسخرگی مثالی هست که میزنم . 


فکر کنید دور هم نشستیم میگیم : ای کاش از این به بعد از اداره تا خونه با مونو ریل بریم . 


بعد میریم واگن های مونو ریل رو میخریم . بلیط هم می فروشیم یه سری تبلیغات هم درزمینه فواید استفاده از این امکان انجام میدیم . الان ملت صف کشیدن دم ایستگاه،  بلیط به دست میخوان سوار شن . مسئولین میگن : " عه ....ما که ریل نکشیدیم 

اونوقت توقع داریم با غول های صنعت و تجارت جهانی هم برابری کنیم . والله بخدا 

نظرات 22 + ارسال نظر
بهمن یکشنبه 2 خرداد 1395 ساعت 06:46 ب.ظ

من تعجب مبکنم که شما ماشاالله با اینهمه سوابق کاری ، داری از این وضعیت توی اداره جات ما ( بر وزن سبزیجات و ترشیجات)تعجب میکنی
من تعجب میکنم اگه اون چیزی که نوشته بودی غیر از اونی بود که نوشته بودی
و من تعجب میکنم اگه اون جمله ای رو که اون بالا نوشتم رو متوجه بشی و بهش بخندی آخه خودمم نفهمیدم چی نوشتم ولی هرچی هست واقعن تعجب ناکه
از همه ی اینا گذشته ، بیخیال بانو بیخیال ...پیر میشی


من کاملا فهمیدم

غریبه پنج‌شنبه 30 اردیبهشت 1395 ساعت 12:14 ب.ظ

چند وقت پیش تلویزیون راجع به جمع آوری درب های پلاستیکی صحبت کرد و نشان داد در قبال دربها ویلچر تحویل شد

بله بله این کار خوب همچنان بین مردم رواج داره

ملی چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 ساعت 09:23 ق.ظ

سلا عزیزم بیا ادامه رو بخون

علی امین زاده چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 ساعت 07:58 ق.ظ http://www.pocket-encyclopedia.com

زیاد از این پست خوشم نیومد!
خیلی تکراری بود!
آخه هر روز توی شرکت همچین عروسی هایی داریم ما!

لطفاً مطالب جذاب تر و هیجان انگیز تر و «اعصاب خرد کن تر» بنویسید!

پونی سه‌شنبه 28 اردیبهشت 1395 ساعت 11:45 ب.ظ http://pppooonnnyyy.blogfa.com/

به روزم

دمت گرم

الیس سه‌شنبه 28 اردیبهشت 1395 ساعت 01:43 ق.ظ

مهربانو جون درسته که میگن محک قضیه درنوشابه رو رد کرده؟ شما تا حالا جمع کردی؟

آلیس جان چیزی درمورد رد کردن محک نشنیدم ولی ما چندین بار رفتیم به مراکز جمع اوریش کیسه های متعددمون رو تحویل دادیم .
************
الان رفتم خوندم دیدم محک اعلام کرده ما برنامه ای برای جمع اوری نداریم نه اینکه این کار رو نفی کرده باشه
اینجا رو بخون عزیزم
http://www.khabaronline.ir/detail/420286/society/environment
واکنش محک به خبر منتشر شده در شبکه های اجتماعی: در بطری جمع نمی کنیم
جامعه > محیط زیست - موسسه خیریه محک ضمن قدردانی از اقدام نیکوکارانه جمع آوری درهای بطری پلاستیکی با هدف تامین هزینه صندلی چرخدار برای معلولان نیازمند؛ اعلام کرد این موسسه چنین برنامه ای در دستور کار خود ندارد. محک برنامه جمع آوری در بطری ندارد.

به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین روابط عمومی انجمن ملی صنایع پلاستیک ایران، اعلام کرد موسسه خیریه محک برنامه ای برای جمع آوری در پلاستیکی بطری ندارد.

چندی است در شبکه های اجتماعی پیام هایی منتشر می شود که در آن آمده محک براى جمع‌آورى درهاى پلاستیکی بطرى برنامه‌ریزى کرده است؛ ولی این موسسه خیریه گفته آثار مادی و معنوی جمع آوری درهای پلاستیکی بطری، تنها متعلق به گروه مبتکر است.

ماجرا از این قرار است که چندی پیش یک بانوی نیک اندیش تبریزی با پیوستن به یک کمپین جهانی که هدف آن جمع‌آوری در بطری جهت تأمین هزینه‌های خرید صندلی چرخدار برای معلولین نیازمند بوده است، کار خود را آغاز کرد.این اقدام با واکنش مثبت و استقبال مردم روبرو شد.

پیرو آن پیام هایی در شبکه های اجتماعی منتشر شد که محک نیز چنین برنامه ای دارد. این موسسه در واکنش به این موضوع، هدایت و تخصیص این منابع به محک و کودکان مبتلا به سرطان را خارج از اصول حاکم بر این مؤسسه عنوان کرد.

سپیده جلالی، جوان تبریزی که شروع کننده این کار در ایران است در گفت و گویی درباره این کار خود اظهار کرده است این کمپین در خیلی از کشورها وجود دارد و به صورت بسیار سیستماتیک کار می ‌کند. یعنی مردم سر بطری تحویل می‌ دهند و برای معلولان ویلچر می‌گیرند. وی همچنین گفته وقتی با این کمپین آشنا شدم، راه‌اندازی چنین کمپینی در گوشه ذهنم بود تا این که تصمیم گرفتم از خودم شروع کنم. اول خودم و خانواده‌ام شروع به جمع آوری این سر بطری ‌ها کردیم و بعد به دوستانم خبر دادم. اکنون این کمپین در بسیاری از استان های ایران فراگیر شده است.

محک نیز با تحسین این کار یاد آور شده که باید کلیه درهاى بطری پلاستیکى جمع آورى شده و کمک‌هاى مرتبط در این خصوص را به مراکزى که مبدع این حرکت ارزشمند هستند اهدا شود تا این اقدام جهانى از هدف اصلى خود، منحرف نشود.

چندی پیش هراتی معاون طرح و برنامه ریزی سازمان مدیریت پسماندهای شهرداری تبریز در گردهمایی جمع آوری درب بطری های پلاستیکی که با عنوان کمپین مردمی جمع آوری درب بطریهای پلاستیکی و خرید صندلی چرخدار از درآمد حاصل از بازیافت برای معلولان محروم در شهر تبریز برگزار شد گفته بود جدا سازی و تفکیک زباله های تر و خشک در مبدأ تولید علاوه بر پاکیزگی شهر موجب کاهش آلودگی محیط زیست و زیبایی منظر شهری شده و ضمن جلوگیری از تخریب منابع طبیعی به اقتصاد ملی نیز کمک می کند.

صفا دوشنبه 27 اردیبهشت 1395 ساعت 08:25 ب.ظ http://mano-tanhae-va-omid.blogsky.com

وااااای امان از این بی نظمیها همینه که به هیچ جانمیرسیم ما ایرانیها یاد گرفتیم که پز گذشته ها رو بدیم "من آنم که رستم بود پهلوان "
تا زیرساختهای فرهنگیمون درست نشه هیچ چیز درست نخواهد شد ....

دقیقا

کودکانه هایم... دوشنبه 27 اردیبهشت 1395 ساعت 07:53 ب.ظ http://20tir.blog.ir

بیا ره توشه برداریم
قدم در راه بی برگشت بگذاریم
ببینیم آسمان هر کجا آیا همین رنگ است؟؟؟!!!

خوش اومدی خونه م

زئوس دوشنبه 27 اردیبهشت 1395 ساعت 06:18 ب.ظ http://www.dellblog.blogfa.com/

بفرما عزیزم اینم آدرس

مقسی بوکو

سانیا دوشنبه 27 اردیبهشت 1395 ساعت 01:55 ب.ظ http://saniavaravayat.blogsky.com

من حرف یبرای گفتن ندارم فقط صبری جزیل را خواستارم . ینها چرا اینجور اسفالت میکنند ادم رو اههه
البته همه جا همین جوره نگران نباش جهنم ایرانیهاست یک روز قیر نیست یک روز قیف یک روز یکی باید بریزه اتیش رو.

سانیا جون همین صبر جزیل و جمیل خودش خیلی خوبه که هر روز داریم فقط یه روزایی مثه دیروز صبرمون سر میاد .
این جهنم هم حرررفیه والله

زئوس دوشنبه 27 اردیبهشت 1395 ساعت 12:03 ب.ظ

اهم اهم بنده از همین تریبون اعلام میدارم .به روز میباشم
.به شب هم میباشم ولی الان روز است.و من بست نشسته در وبلاگم می باشم.

عه پس کجااایی ادرس بده بینیم من الزایمر گرفتم

زئوس دوشنبه 27 اردیبهشت 1395 ساعت 11:58 ق.ظ

چرا عزیزم مینگارم همین الان برم یک شعر از خودم در وکنم.

در و کن دخترم

زئوس دوشنبه 27 اردیبهشت 1395 ساعت 10:31 ق.ظ

سلام عزیز دلم
حال و احوالت چطوره؟الان اون صدتا صادر شد؟خیال مدیرتون راحت شد گند گذاشت تو اوقات همه؟
واقعا ما خیلی پیشرفته هستیم ها.خودمون خبر نداریم .آموزش و پرورش خر تو خر تره همه جاست.امروز نظامش و تغییر میده سال بعد کتابش و عوض میکنه باز رجعت میکنه.مردمم گم و گیج شدن

سلام عزیز جانم
قربون تو خوبم خدا رو شکر
نه بابا باور میکنی هنوز دارن دور خودشون می چرخن اون صدتا رو چیکار کنن ... شده بیست و هفتم ما داریم غاز می چرونیم تازه اون صد تا باید تو ماه یک ثبت بشه
اررره اصلا یادم نبود که اموزش پرورش چه افتضاحیه .

زئوس جان دیگه نمی نویسی؟؟

نرگس دوشنبه 27 اردیبهشت 1395 ساعت 08:36 ق.ظ

متاسفانه تو بخش مالی این مسائل پیش میاد
همه دارن بخشای دیگه میزنن تو سر کله خودشون
تشعشعاتش میرسه به ما !

نرگس جان تو هم مالی کار میکنی؟ اررره واقعا میفهمم چی میگی

[ بدون نام ] دوشنبه 27 اردیبهشت 1395 ساعت 07:39 ق.ظ

سلام مهربانو جان
ما هم که توی اداره مون با سلامتی مردم سر و کار داریم تا دلت بخواهد از این بی نظمی ها و ناهماهنگی ها هست به قول معروف اینجا ایرانه

سلام دوست پنهان من
متاسفم واقعا یعنی هر اتفاقی هر جا نیفته بیفته ولی تو کادر پزشکی نععععع

مینو یکشنبه 26 اردیبهشت 1395 ساعت 09:24 ب.ظ http://milad321.blogfa.com

انگار روز به روز زندگی کردن و کار کردن اینجا سخت تر میشه

فریدا یکشنبه 26 اردیبهشت 1395 ساعت 08:55 ب.ظ

سلام مهربانو جانم
خوبین مهردخت جان خوبه انشالله
ببخشید بابت غیبتم
کمی درگیر کارو کلاس بودم
پستهای اخیر رو یه نفس خوندم
از هنر مهردخت جان لذت بردم
دست مریزاد خسته نباشین
خیلی دلم براتون تنگ شده بود
اومدم سلام بگم بهتون و احوالپرسی
دوستتون دارم زیاد

سلام فریدای عزیزم جات حسابی خالی بود خانومی . ان شالله تو همه شون موفق باشی . درمورد مهردخت هم همیشه محبتت شامل حالمون بوده
منم دوستت دارم عزیز دلم

نوشی یکشنبه 26 اردیبهشت 1395 ساعت 04:51 ب.ظ

آیییییی این پست به من چسبیدددددد انگار حرف دل این روزای منو زدی .
دقیقا همین اتقای توی نظام دارویی کشور افتاده . سیستم گذاشتن بدون اینکه ریزترین مسائل رو براش در نظر بگیرن . اینجوریه که همه محموله های دارویی داره تو گمرک هوا میخوره ماهم تو شرکتها حرص میخوریم و این وسط تو پیدا کن پرتقال فروش را :))))) تجارت جهانی کیلوووووو چند واقعا ؟ :))))


نوشی جان خیلی ناراحت شدم .. فکر کن اون دارو ها رو چند تا بیمار دنبالشن بعدش داره تاریخ مصرف کم و کمتر میشه .
متااااسفم واقعا متاسفم

پونی یکشنبه 26 اردیبهشت 1395 ساعت 02:00 ب.ظ http://pppooonnnyyy.blogfa.com/

خیلی مونده تا متمدن شیم
خیلی
خیلی ها

خعععععععلی

مریم یکشنبه 26 اردیبهشت 1395 ساعت 12:31 ب.ظ

سلام
من تازه چند روزه با وبلاگتون آشنا شدم و حسابی ازش لذت میبرم. این چندروز فقط داشم خاطرات 10 سال زندگیتون رو میخوندم و حسابی بهتون افتخار میکردم.

موفق باشید.

سلام مریم جان .
ممنونتم عزززیزم خوشحالم همراهمون شدی و خدا رو شکر دوستان به این نازنینی دارم

نسرین یکشنبه 26 اردیبهشت 1395 ساعت 12:02 ب.ظ http://yakroozeno.com

ترجمانش میشه بلبشو!

هاااا این درسته آببببجی

نسرین یکشنبه 26 اردیبهشت 1395 ساعت 12:01 ب.ظ http://yakroozeno.com

عجب بلبس.ییه!!!

شما روزی صدتا فیلم سینمایی می بینید تو اداره هاتون

بلبشوووو ؟؟
اره والله واقعا فکر کردی به چه امیدی هر روز بدو بدو میریم اداره؟؟ به امید دیدن فیلم های مهیج دیگه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد