دلنوشته های مهربانو

دلنوشته های مهربانو

اینجا خاطرات زندگی مشترک من و دختر نازنینم به یادگار نوشته میشود
دلنوشته های مهربانو

دلنوشته های مهربانو

اینجا خاطرات زندگی مشترک من و دختر نازنینم به یادگار نوشته میشود

" اگر به گذشته برگردم"

اعظم نازنین سوالی تو کامنت دونی پرسیده که بارها ذهنم رو مشغول کرده و فکر میکنم جواب دادن به این سوال  ، تحت شرایطی که حدود سیزده سال از جدایی من و آرمین گذشته منطقی و درست بنظر میرسه .


این روزها مرور خاطرات زندگی مشترکم که حدود ده سال طول کشید ، باعث میشه بدون خشم و غصه و آگاهانه رفتارها و عملکردهای هردومون رو آنالیز کنم و به یه جمع بندی اساسی برسم که کدوممون مقصر بودیم و چقدر و کجاها اشتباه کردیم . 


برعکس اون سالها ، که فکر میکردم همه ی تقصیر برگردن آرمین بوده ، امروز اعتراف میکنم که من هم بی تقصیر نبودم . 


حالا می فهمم که تنها عاااشق بودن ، و بله قربان گفتن به عشق، برای تداوم یک رابطه کافی نیست .عشق همراه با منطق و مدیریت رابطه ها رو ضمانت میکنه .



من عاااشق و واله ی ارمین بودم و اصلا" و به هیچ قیمتی نمی خواستم خم به ابروش بیاد . بخاطر همین به هیچ چیز ، هیچ چیز و هیچ چیز اعتراض نمی کردم . 


این بزرگترین اشتباهم بود .


رفتار من برای آرمین که نشانه های بارز بی مسئولیتی و تنبلی رو داشت عینه سم بود . 


من اشتباه کردم و از زندگی پدر و مادرم الگو برداری کردم ، فکر می کردم همسران باید بی دریغ به هم عشق ورزی کنند ولی حواسم نبود که آدما ، شخصیت و نوع تربیتشون با هم فرق داره ..


 باید همسران همدیگه رو محک بزنند و وقتی مطمئن شدند طرفشون جنبه ی ابراز عشق بی دریغ رو داره ، به این روش عمل کنند.



کاش همون موقع که ارمین بعد از سه چهار ماه که از زندگیمون گذشته بود و از محل کارش استعفا داد ، برخورد میکردم و میگفتم باید قبل از انجام این کار با هم مشورت می کردیم (البته من خبر از سرقت چک های جعلی نداشتم و باور کرده بودم که جو مذهبی و خشک محیط کارش رو دوست نداره) 


کاش بعد از اون ، نارضایتی خودم رو از بیکاریش واینکه هیچ تلاشی برای امرار معاشمون نمیکنه ،  نشون می دادم .. 


و پافشاری می کردم که یه شغل ثابت هرچند کم درآمد پیدا کنه .. البته همه ی اینها زنجیر وار پیش اومد .


 ارمین دیپلم نداشت پس کار پیدا کردنش سخت بود . استعفا داد چون چک سرقت کرده بود . سر هر کاری میرفت به بهانه ای بیرون می اومد چون راحت طلب و مسئولیت ناپذیر بود و من بعنوان همسرش بهش فشار نمی آوردم . 


متاسفانه خانواده م خیلی کمک میکردند ولی اشتباه بود .. کاش اونهمه حمایت نمیشدیم . 


وقتی اون افتضاح رو بالا آورد ، من تنها سرویس طلایی که داشتم رو بردم و با خوشحالی فروختم که کمک زندگیمون کرده باشم .. اشتباه بود . 


همه ی این ها ابزاری بود برای نابودی بیشتر زندگیمون . 


دکتر هولاکویی معمولا" سوالی رو از خیلی از مراجعینش که زندگیشون کمابیش شبیه منه می پرسه . 

میگه دلایل دوست داشتن همسرتون رو بگید . حداقل سه دلیل منطقی بیارید . 


این خیلی سوال خوبیه .. عشق بی دلیل و غیر متقابل اصلا پذیرفته نیست .. 


اکثر عشق های ما به جنس مخالف ،دلیل محکم نداره . معمولا" بابت کم و کاستی های شخصیت خودمون ، ارزوهایی که از کودکی داشتیم و چیزهای دیگه فکر میکنیم عاشق کسی هستیم اما نصف بیشترش جنونه و با عشق اشتباهش می گیریم . 


تو رابطه ی  ما ، من برای همسری ارمین همه کار کردم .. خانواده م رو مجاب کردم . از مهریه م گذشتم ، وقتی فهمیدم دیپلم نداره سکوت کردم ، استعفا داد سکوت کردم ، اولین برخورد خشونت آمیزش رو به سادگی بخشیدم .. هرگز نذاشتم آب تو دلش تکون بخوره ، به منزل شخصیم رفتیم و بابت هزینه مسکن هیچ فشاری رو نذاشتم تحمل کنه و .... 


در عوض اون چه حرکتی کرد؟؟ اینکه بگیم ما بی دریغ مهر می ورزیم و بدون هیچ چشمداشتی همه ی بود و نبودمون رو تقدیم میکنیم ، ابدا" نه درسته نه پسندیده .. 


عاشقی اثبات میخواد .


زندگی مشترک و روابط باید دو طرفه و متقابل باشه . بدهکار هم نیستیم که ، یکی پاشو بندازه رو پاش و اون یکی همه ی بار عاطفی و مالی رو تنها به دوش بکشه . 


حتی زمانی که شاغل شدم هیچ پس انداز و مدیریتی برای درآمدم نکردم . 


به هر حال زناشویی ما از ابتدا اشکال داشت ، خیلی نشونه ها بود که من باید می فهمیدم و به همسری مردی که از نظر شخصیتی مستقل ، مسئول و با انصاف نبود ، در نمی اومدم ولی حالا شده بود و شاید اگر همون سالهای آخر کمی تدبیر به خرج می دادم میشد زندگی رو کج دار و مریز کنترل کرد .(این رو برای کسانی میگم که هر جور شده از طلاق پرهیز میکنند و میخوان حتی بی مهر و عاطفه ، شکل ظاهری زندگی مشترک رو حفظ کنند)


 اما واقعا نفهمیدم .. بلد نبودم و کسی هم یادم نداد . متاسفانه حتی یکبار پدر و مادرم نگفتند حالا که چندین سال از زندگی مشترکت گذشته و فهمیدی که ارمین مدیریت درستی تو زندگی نداره ، بخشی از درآمدت رو پس انداز کن . فکر میکردم این یعنی پول پنهان کردن و رکن زندگی مشترک بر عدم پنهان کاریه ، دیگه نمی گفتم تو زندگی با  مردی که بین خوراکی خریدن و خوردن و پول ویزیت بچه رو دادن ، خریدن خوراکی رو انتخاب میکنه ، عدم پنهان کاری معنا نداره.


اینها همه وقتیه که  از نظر مالی یه چیزایی رو کنترل می کردم  ولی بلحاظ عاطفی چنین ابزاری نداشتم . 


چون اگر یادتون باشه ، همه چیز از اونجایی خراب تر شد که مادر ارمین بهش توصیه کرد همسرت رو کتک بزن تا یه وقت وهم برش نداره که خبریه (و خواست پیشگیری کنه که روی من در آینده زیاد نشه ) 


همون موقع که ارمین نفهمید این حرف و این رفتار مثل زهر ریشه ی زندگی مشترکمون رو خراب میکنه ، همه چیز خراب شد .


تا سالها فکر می کردم اگر آرمین رفتار خشونت آمیز نداشت ، کار به جدایی نمی کشید اما به مرور فهمیدم که زندگی با همسری که آسایش و رفاه نسبی تو براش مهم نیست ، در هپروت زندگی میکنه و از همه ی عالم و آدم توقع داره برای پیشبرد اهدافش کاری کنند ، در صورتیکه خودش قدمی بر نمیداره ، عینه زندگی در جهنمه . 


وقتی بچه دار شده بودم ، نوزادم نارس بود و بیش از گذشته نیاز به حمایت و تکیه گاه داشتم شیرازه ی زندگی مشترکم از هم پاشید ، چرا؟؟ 


چون همیشه من حامی بودم ، همیشه من تکیه گاه بودم و در اون مقطع از زمان که تنها و در هم شکسته بودم ، آرمین هم مثل قایق شکسته ی بی پارو در مسیر جریان رود خانه ی پر تلاطم زندگی از این سو به اون سو می رفت . 


زندگی با کسی که قدرت درک و حل و فصل مسائل رو نداره ، کسی که مدیریت بحران رو نمیشناسه همین میشه ، که زندگی ما شد ..


 آرمین با توصیه های خاله خانباجی ها به بحران دامن زد ،  کتک میزد چون بهش توصیه کرده بودند ، وسایل خونه رو بدون اطلاع من و بصورت پنهانی تخلیه کرد ، چون بهش توصیه کرده بودند ، مهردخت رو به هوای ملاقات بیست و چهار ساعته برد ، و سه ماه حق دیدنش رو از من گرفت ، چون بهش توصیه کردند ... 


جالبه حتی وقتی رای قاضی مبنی بر طلاق ، صادر شد .. رو در روی من می گفت : دوست ندارم اذیتت کنم و با طلاق موافقم ، به محض  خداحافظی و رفتن به خونه ش ، به رای اعتراض می کرد تا دوباره پروسه ی طلاق رو طولانی تر کنه ، چون بهش توصیه کرده بودند . 


خلاصه اینکه اصلا" انتخاب همسر با این شرایط اشتباه محضه و اگر یکبار دیگه زمان به عقب برگرده، هرگز همچین انتخابی نخواهم داشت . 


توصیه م به عزیزانی که امروز در حال تصمیم گیری برای جدی شدن رابطه هاشون دارند اینه که واقع بین باشند و تمام موضوعاتی که مطرح کردم رو جدی بگیرند . از بعضی نواقص میشه گذشت ولی بعضی چیزها دقیقا" اولویت های ادم هستند و نمیشه ازشون عبور کرد . 


هیچکدوم از ما کامل نیستیم ، قرار نیست شریک هامون هم ادمای کاملی باشند ولی به نوع نقصشون فکر کنید و با خودتون رو راست باشید .


اعظم جان درمورد اینکه من چقدر  در تصمیم گیری های مهردخت دخالت میکنم ، باید بگم خیلی با توصیه و اثر گذاری رو تصمیمات به این مهمی موافق نیستم ..


 اگر یادتون باشه برادرم مهرداد یه نامزدی ناموفق داشت ، با وجودی که حتی یک روز هم با اون نامزدی موافق نبودم و در طول چند ماهی که با هم نامزد بودند بارها مهرداد برام درد دل می کرد ولی من هیچوقت نگفتم نامزدیت رو بهم بزن ، چون بی فایده بود و مهرداد به این بینش نرسیده بود که محکم شدن این رابطه اشتباهه .


 دلیلش هم این بود که چند ساعت بعد از دلخوری از هم ، با هم تماس می گرفتند و حرف های عاشقانه می زدند ، دوباره مهرداد میومد پیشم و میگفت : میدونی ، مهناز هم حق داره ، حیلی دلتنگ شده بود و چون دیروز همدیگه رو ندیدیم کنترلش از دستش در رفته و فحاشی کرده  .. " اینا همه از دوست داشتنه" !!!!!!!!!!!!


خوب واقعا به چنین طرز فکری چی باید گفت؟؟ 


انقدر گذشت تا یک روز بالاخره متوجه اوضاع شد ، همه رو جمع کردو گفت امشب نامزدیم رو بهم میزنم . و زد .


تا سه ماه بعد از اون خانواده مهناز و خود مهناز اصرار داشتند که دوباره همه چیز از اول شروع بشه ولی  مهرداد هرگز قبول نکرد . 


منظورم اینه که اشتباه ترین کار اینه که کسی رو بخوایم با زور به کسی تحمیل کنیم یا از کسی جداش کنیم .. باید طرفین یا یکی از اونها عمیقا " و با دلایل محکم بخوان که رابطه برقرار یا قطع بشه. 


من همه چیز رو برای مهردخت باز میکنم ، بهش توصیه میکنم که هیچوقت برای جبران اشتباهت تو انتخاب دیر نیست . کاش از اول درست انتخاب کنه ولی به هر دلیل در هر مقطعی مطمئن شد اشتباه کرده ، دیگه تحمل جایز نیست .. 


طرفت رو بشناس و براساس ظرفیت های وجودیش بهش بها بده وقتی به کسی وصل شدی که آسایش وشادی تو براش اولویته ، از جونت هم برای آسایش و شادیش دریغ نکن . 


همه چیز در زندگی متقابله ، هیچ وقت یک طرفه و بی حساب هزینه نکن ، نه عاطفی نه مالی .


 ولی اگر فهمیدی که شریک عاطفیت با تو صادقه ، حمایت گر و مسئولیت پذیره از هیچ هزینه ی مادی و معنوی دریغ نکن . 



کاش هرگز انتخاب بی جا ، بی منطق و اشتباه نداشته باشیم ، مثل من و آرمین .


کاش همیشه انتخاب بجا و منطقی و عالی داشته باشیم ، مثل من و نفس . 


***********

دوستتون دارم و خوشبخت باشید 



راستی کانال تلگرامی کارهای مهردخت به آدرس


https://telegram.me/artfever آماده ست . 

نظرات 53 + ارسال نظر
مداد سه‌شنبه 5 مرداد 1395 ساعت 08:51 ق.ظ http://medadrangiam.blogfa.com

موافقم. شما و آرمین رابطه عاشقانه ولی در مسیر اشتباه داشتین.
همون موقع که نوشته های قدیمت رو خوندم متوجه شده بودم.

نفس کیه؟

درسته دوست جان
نفس همسر فعلی نازنینمه

نسرین سه‌شنبه 5 مرداد 1395 ساعت 02:01 ق.ظ http://yakroozeno.blogsky.com/

یادم رفت بگم قربون خودت و نفس ات که یکی از باشخصیت ترین جنتلمناییه که تو عمرم ملاقات کردم.
همیشه خوش و سلامت باشید.

آخه عاشق تر از شما دوتا کبوتر عشق هم مگه وجود داره که نخوای اینجوری تو یه سطر اینقدر واضح و گویا بگی که چقدر الآن خوشبختی...
خیلی خیلی برات خوشحالم نازنینم

عزیزمی نسرین جون .. خوبی و خانمی از خدته عزیز دوست داشتنیم . تو هم خوش و سلامت باشی عزیزم .
ممنوووووووووووووووونتم

نسرین سه‌شنبه 5 مرداد 1395 ساعت 01:54 ق.ظ http://yakroozeno.blogsky.com/

چی بگم... یه چیزی این وسط نوشته ات مغزمو داره می خوره.
من اون کار دیگر کردم و باز جواب نداد مهربانو جان.
من بهش با محبت و مهربونی (که نکنه بهش بر بخوره خدای نکرده) بعد با اعتراض و حتا یکی دو بار با گریه و پرخاش گفتم هر آدمی باید کار کنه تا زندگی شو بگذرونه. چرا تو نه؟
می گفت خسته هست!!!
و می گفت بتو مربوط نیست!!!!
و می گفت همینه که هست!!!!

خلاصه که خودتو ملامت نکن درینمورد چون آدمای بی مسئولیت همیشه جواب تو آستینشون دارن قربونت برم.

با حرفات موافقم که باید در همه چی اشتراک داشت و از جون و دل گذاشت اون وسط اگه زندگی قراره صادقانه و مشترک باشه. و اینکه جفت باید هر دو تلاش کنن نه یکی مصرف کننده اون یکی دیگه مرخصی سالانه که هیچی عمرانه داشته باشه.

و خاک بر سر اون مادری که به پسرش یاد میده دستشو روی همسرش بلند کنه.
جای تو بودم به مادرش می گفتم معلمی بدتر از تو توی دنیا نیست. برو بمیر.

دستش بشکنه که روی گلی چون تو بلند شد.

و من یه چیزیو می خوام به نوشته ات اضافه کنم:
گاهی طلاق بهترین و تنها ترین جوابه.
اون دوره خیلی وقته گذشته که به طلاق به عنوان یه پدیدهی بد و منفی فکر می کردن. مگه چقدر و چندبار عمر می کنیم؟

عزیزم نمی دونم چرا آدرس تلگرام کارای زیبای مهردخت از آرشیو من حذف شده. دوباره اینو اد می کنم.

چه جواب های خوب و کاملی !!!!!!!!!!!!
خسسسسسته م ، به تو مربوط نیست !!!!!!!!!!!!!!
بله واقعا" طلاق چیزی بود که من رو به خوشبختی واقعی رسوند و راه حل واقعی زندگی های جهنمی چیزی جز این نیست .. کاش خودمونو برای بهترشدن و درست شدن زندگی که از پایبست ویرانه گول نزنیم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد