سلام عزیزان دلم .
از تهران برفی و سرد براتون مینویسم .
خدا رو شکر بالاخره آسمون بارید و مرگ و میر ناشی از آلودگی هوا ، کاهش پیدا کرد.
من بمیرم برای شما که تو مناطق جنوب کشورمون هستید و چند ساله روز و شبتون با این هوای آغشته به سم می گذره
************
حتما" شما هم در جریان صندوق های پس انداز فامیلی هستید ..
از همون هایی که چند نفر با هم اقساطی رو ماهیانه می پردازند و بعد قرعه کشی میکنند و کل مبلغ رو هر دفعه یک نفر برمیداره .
یک سال پیش ، خانم های فامیل یک صندوق هشت میلیونی با اقساط ماهیانه پونصد هزارتومن راه اندازی کردند .
یکی از خانم هابنام مرجانه و یه دختر جوون بنام سمیرا بصورت شریکی شرکت کردند ، یعنی قسط ها رو دویست و پنجاه تومنی پرداختند و بنا بود هشت میلیون رو هم بین خودشون تقسیم کنند .
طبق قرعه کشی که همون روز اول انجام شده بود ، این ماه نوبت این دونفر رسید .
گویا مرجانه روز پنجشنبه قسط این ماهش رو پرداخت میکنه و به مسئول صندوق(خانم عزتی) شماره حساب میده تا سی ام یا اول آذر سهمش رو بحسابش واریز کنه .
سی ام و شنبه خبری از پول نمیشه ، همه میدونستند که خانم عزتی مسافرت رفته ، مرجانه با توجه به اینکه برای دریافت پول عجله ای نداشته ، تماس نمی گیره .
از سمیرا هم خبر نداشته که آیا برای دریافت پول عجله داره یا نه .
امروز صبح تصمیم می گیره تا باخانم عزتی تماس بگیره و جویای واریز پول بشه ولی قبل ازاون به سمیرا زنگ میزنه و میگه تو برای دریافت عجله داری یا نه؟
چون ممکنه بقیه قسط هاشون رو نداده باشن وخانم عزتی ازمون مهلت بخواد . درضمن من عجله ای ندارم اگر خواست فعلا بخشی از پول رو پرداخت کنه و تو نیاز داری ، برش دار و من صبر میکنم .
سمیرا به مرجان گفت : آره مرجانه جون ، اتفاقا من نیاز داشتم چون شنیده بودم درمورد پرداخت معمولا چند روز تاخیر داره به خانم سلطانی که با خانم عزتی نزدیک تر بود و تقریبا " نیمی از اقساط رو اون باید پرداخت میکرد ، گفتم برو باهاش صحبت کن که تاخیر نکنه ...اونم به من پیشنهاد کرد که میخوای من قسطمو بجای اینکه به خانم عزتی بدم ، به تو بدم؟
منم خوشحال شدم و گرفتم ، کارم راه افتاد .
مرجانه از شنیدن این صحبت ناراحت شد .
به سمیرا گفت : سمیرا جان این کارت قشنگ نبود . ما تو این پول با هم شریک بودیم و یکسال براش صبر کردیم ، بهتر بود منم درجریان میذاشتی .
من که عجله ای نداشتم ولی شاید چکم در حال برگشت بود و حالا که نصف پول آماده بود با هم تصمیم میگرفتیم که اونی که کارش ضروری تره پول رو برداره .
سمیرا : این خواسته ت منطقی نیست .
مرجانه : نه براساس منطق نیست ، براساس معرفته .
سمیرا: چه ربطی داره . مگه ما یکساله قسط میدیم با هم هماهنگ میکنیم ؟
مرجانه : نه هماهنگ نمیکردیم ، اون وظیفه ای بود که برعهده ی مابود ، اینجا وظیفه نداشتیم ولی شرط ادب و معرفت حکم میکرد که با هم مشورت و توافق کنیم .
مگه وقتی جلوی در هستیم ، و به نفر مقابل تعارف میکنیم براساس وظیفه این کار رو انجام میدیم؟
سمیرا: من قصد ناراحت کردنت رو ندارم مرجانه ولی دلیل ناراحتیت هم قبول ندارم . من وقتی خودم لنگ بودم اصلا" به تو نمیتونستم فکر کنم .
مرجانه : من ناراحت نشدم درواقع جا خوردم که چرا جوون تر ها رعایت معرفت و ادب رو ندارند . توقع نداشتم خودت بری رایزنی کنی و بدون درنظر گرفتن من مشکل رو حل کنی همونطور که گفتم تا اول برج آینده پول رو لازم ندارم ، کافی بود درجریان بذاریم و من به مسئول صندوق تاکید کنم که اگر همه ی پول جور نیست فعلا" کار تو رو راه بندازه .
سمیرا: گفتم که ، اصلا" به تو فکر نمی کردم .
مرجانه : با خنده ، آفرین کار خوبی کردی .باشه من برم پیگیری کنم ببینم خانم عزتی در چه حاله .
*********
نیم ساعت بعد سمیرا به مرجانه زنگ زد و گفت : من تو رو خیلی دوست دارم خواهش میکنم ازم ناراحت نباش ولی حتی نمیتونم عذرخواهی کنم چون اصلا" علت ناراحتیت برام قابل درک نیست .
مرجانه هم گفت : مشکلی نیست سمیرا ناراحت نیستم ، تو فقط چند سال از دختر من بزرگتری و من این مسائل رو به اون تاکیید میکنم ، اگر برام مهم نبود که تو به این چیزا دقت کنی اصلا" بهت نمیگفتم .. الانم فکر کردم حواست نبوده ولی چون قبول نداریش حرفی نیست .. تموم شد . باور کن مشکلی ندارم .
**********
الان میدونید که باید چکار کنید؟
اررره دیگه ، بیاید بگید ببینم بنظر شما ، سمیرا درست فکر میکنه یا مرجانه ؟ سمیراییا این طرف ، مرجانه ای ها اون طرف
**********
فیلم مربوط به امروز صبحه و مهردخت همینطور که کناردستم نشسته بود گرفت . لذت زیباییش رو با شما شریکم .
هرچند که هیچ زمستونی رو دوست ندارم وقتی فکر میکنم چقدر آدم ها بی سرپناه و نیازمند از سرما میلرزند
دوستتون دارم