دلنوشته های مهربانو

دلنوشته های مهربانو

اینجا خاطرات زندگی مشترک من و دختر نازنینم به یادگار نوشته میشود
دلنوشته های مهربانو

دلنوشته های مهربانو

اینجا خاطرات زندگی مشترک من و دختر نازنینم به یادگار نوشته میشود

سمیرا یی ها این طرف ، مرجانه ای ها اون طرف"

سلام عزیزان دلم . 


از تهران برفی و سرد براتون مینویسم . 


خدا رو شکر بالاخره آسمون بارید و مرگ و میر ناشی از آلودگی هوا ، کاهش پیدا کرد. 


من بمیرم برای شما که تو مناطق جنوب کشورمون هستید و چند ساله روز و شبتون با این هوای آغشته به سم می گذره 


************


حتما" شما هم در جریان صندوق های پس انداز فامیلی هستید ..


 از همون هایی که چند نفر با هم اقساطی رو ماهیانه می پردازند و بعد قرعه کشی میکنند و کل مبلغ رو هر دفعه یک نفر برمیداره . 


یک سال پیش ،  خانم های فامیل یک صندوق هشت میلیونی با اقساط ماهیانه پونصد هزارتومن راه اندازی کردند . 


یکی از خانم هابنام مرجانه و یه دختر جوون بنام سمیرا بصورت شریکی شرکت کردند ، یعنی قسط ها رو دویست و پنجاه تومنی پرداختند و بنا بود هشت میلیون رو هم بین خودشون تقسیم کنند . 



طبق قرعه کشی که همون روز اول انجام شده بود ، این ماه نوبت این دونفر رسید . 



 گویا مرجانه روز پنجشنبه قسط این ماهش رو پرداخت میکنه و به مسئول صندوق(خانم عزتی) شماره حساب میده تا سی ام یا اول آذر سهمش رو بحسابش واریز کنه .


سی ام و شنبه خبری از پول نمیشه ، همه میدونستند که خانم عزتی مسافرت رفته ، مرجانه با توجه به اینکه برای دریافت پول عجله ای نداشته ، تماس نمی گیره . 


از سمیرا هم خبر نداشته که آیا برای دریافت پول عجله داره یا نه . 


امروز صبح تصمیم می گیره تا باخانم عزتی تماس بگیره و جویای واریز پول بشه ولی قبل ازاون  به سمیرا زنگ میزنه و میگه  تو برای دریافت عجله داری یا نه؟


 چون ممکنه بقیه قسط هاشون رو نداده باشن وخانم عزتی ازمون مهلت بخواد . درضمن من عجله ای ندارم اگر خواست فعلا بخشی از پول رو پرداخت کنه و تو نیاز داری ، برش دار و من صبر میکنم . 


سمیرا به مرجان گفت : آره مرجانه جون ، اتفاقا من نیاز داشتم چون شنیده بودم درمورد پرداخت معمولا چند روز تاخیر داره به خانم سلطانی  که با خانم عزتی نزدیک تر بود و تقریبا " نیمی از اقساط رو اون باید پرداخت میکرد ، گفتم برو باهاش صحبت کن که تاخیر نکنه ...اونم به من پیشنهاد کرد که میخوای من قسطمو بجای اینکه به خانم عزتی بدم ، به تو بدم؟


 منم خوشحال شدم و گرفتم ، کارم راه افتاد . 


مرجانه از شنیدن این صحبت ناراحت شد .


 به سمیرا گفت : سمیرا جان این کارت قشنگ نبود . ما تو این پول با هم شریک بودیم و یکسال براش صبر کردیم ، بهتر بود منم درجریان میذاشتی . 


من که عجله ای نداشتم ولی شاید چکم در حال برگشت بود و حالا که نصف پول آماده بود با هم تصمیم میگرفتیم که اونی که کارش ضروری تره پول رو برداره . 


سمیرا  : این خواسته ت منطقی نیست . 


مرجانه : نه براساس منطق نیست ، براساس معرفته .


سمیرا: چه ربطی داره . مگه ما یکساله قسط میدیم با هم هماهنگ میکنیم ؟


مرجانه : نه هماهنگ نمیکردیم ، اون وظیفه ای بود که برعهده ی مابود ، اینجا وظیفه نداشتیم ولی شرط ادب و معرفت حکم میکرد که با هم مشورت و توافق کنیم . 


مگه وقتی جلوی در هستیم ، و به نفر مقابل تعارف میکنیم براساس وظیفه این کار رو انجام میدیم؟ 


سمیرا: من قصد ناراحت کردنت رو ندارم مرجانه ولی دلیل ناراحتیت هم قبول ندارم . من وقتی خودم لنگ بودم اصلا" به تو نمیتونستم فکر کنم . 


مرجانه : من ناراحت نشدم درواقع جا خوردم که چرا جوون تر ها رعایت معرفت و ادب رو ندارند . توقع نداشتم خودت بری رایزنی کنی و بدون درنظر گرفتن من مشکل رو حل کنی همونطور که گفتم تا اول برج آینده پول رو لازم ندارم ، کافی بود درجریان بذاریم و من به مسئول صندوق تاکید کنم که اگر همه ی پول جور نیست فعلا" کار تو رو راه بندازه . 


سمیرا: گفتم که ، اصلا" به تو فکر نمی کردم . 


مرجانه : با خنده ، آفرین کار خوبی کردی .باشه من برم پیگیری کنم ببینم خانم عزتی در چه حاله . 


*********

نیم ساعت بعد سمیرا به مرجانه زنگ زد و گفت : من تو رو خیلی دوست دارم خواهش میکنم ازم ناراحت نباش ولی حتی نمیتونم عذرخواهی کنم چون اصلا" علت ناراحتیت برام قابل درک نیست . 


مرجانه هم گفت : مشکلی نیست سمیرا ناراحت نیستم ، تو فقط چند سال از دختر من بزرگتری و من این مسائل رو به اون تاکیید میکنم ، اگر برام مهم نبود که تو به این چیزا دقت کنی اصلا" بهت نمیگفتم .. الانم فکر کردم حواست نبوده ولی چون قبول نداریش حرفی نیست .. تموم شد . باور کن مشکلی ندارم .


**********


الان میدونید که باید چکار کنید؟ 


اررره دیگه ، بیاید بگید ببینم بنظر شما ، سمیرا درست فکر میکنه یا مرجانه ؟ سمیراییا این طرف ، مرجانه ای ها اون طرف 


**********


فیلم مربوط به امروز صبحه و مهردخت همینطور که کناردستم نشسته بود گرفت . لذت زیباییش رو با شما شریکم . 


هرچند که هیچ زمستونی رو دوست ندارم وقتی فکر میکنم  چقدر آدم ها بی سرپناه و نیازمند از سرما میلرزند 



دوستتون دارم