دلنوشته های مهربانو

دلنوشته های مهربانو

اینجا خاطرات زندگی مشترک من و دختر نازنینم به یادگار نوشته میشود
دلنوشته های مهربانو

دلنوشته های مهربانو

اینجا خاطرات زندگی مشترک من و دختر نازنینم به یادگار نوشته میشود

"little ma"

میدونید که مهردخت از سن خیلی کم به هنر و مخصوصا" طراحی لباس علاقمند بود .


 یکمی که بزرگتر شد می گفت : من باید طراح لباس بشم و مثل شّنِل (  Chanel ) و  ورساچه (Versace)  صاحب برند خودم باشم .  


کم کم که سنش بیشتر شد مثل نوجوونی های خودمون که ساعت ها به انتخاب امضاء و شکل اون فکر میکردیم و طرح های موهوم روی کاغذ می کشیدیم ، اون به انتخاب اسم برندش فکر می کرد . 


یه روز با خوشحالی اومد گفت : 


-: مامان اسم برندم رو انتخاب کردم . 


-: عه ، چه خوب . اسمشو چی گذاشتی ؟ 


-: Little ma   


-: هاااا؟؟


-: لیتل ما ، عشق من ... مامان کوچولو دیگه . 


-: گل از گلم شکفت 


-: مهررردخت ، بی خیییییال . نظرت انقدر تغییر می کنه که !


-: نه مامان . من عاشق لیتل مای خودمم و باید این اسم رو جهانی کنم . 


بین خودمون بمونه ولی اصلا" باور نمی کردم اسمی   که مهردخت  روی من گذاشته رو  انقدر دوست داشته باشه . 


چون خیلی زود قد و قواره ش بلند شد و از من زد جلو ، بهم میگه تو "لیتل ما" ی منی 


**********


تقریبا" دو سال آخر هنرستان ، هر وقت می اومد خونه دستاش پر از طرح هایی بود که تو زنگ تفریح دوستاش با راپید یا انواع روان نویس ها  روی دستش کشیده بودند . 


یه روز بقیه ی همکلاسی هاش هم عکس دست هاشونو گرفتند  و همه تو تلگرام منتشر کردند . 


اون موقع فهمیدم این یه تفریح لذت بخش برای بچه های گرافیکه . 


هفته ی پیش مهردخت بهم گفت : 


-: مامان من و همکلاسی هام ، می خوایم از یه تاتو آرتیست وقت بگیریم . 


تو میدونی من چقدر دوست دارم یه طرح داشته باشم ولی هیچوقت مستقیم ازت اجازه نگرفتم . 


-: مطمئنی میخوای انجام بدیش ؟ 


-: اره .. خیلی . البته یه چیز کوچیک تو ذهنمه اونم  بغل دستم . 


-: خوب ، یه جای مطمئن که کاملا" بهداشتی باشه انتخاب کنید . 


-: پس مشکلی نیست ؟ 


-: نه عزیزم . بدن خودته ، انتخاب خودتم هست . 



 پنجشنبه وقتی مهردخت برای این کار رفته بود و فقط من و خودش خبر داشتیم .


 این عکس رو تو گروه تلگرام خانوادگیمون ،   منتشر کرد . 


( چه ورمی هم داره)




اول که همه جا خوردن و شروع کردن سوال پیچ کردن 


دایی مهردادش : عه مهردخت کجااایی ؟؟


خاله مینا: سرتق رفتی تتو ؟


مامان مصی : چی نوشتی ؟؟ لیتل ما !!!!، ااای جاانم جیگرتو 


دقایقی بعد این عکس  دست های ما بود تو محل کارمون  که برای حمایت از مامان منتشر شد .








********

چند دقیقه بعد آرمین بهم زنگ زد .


-: سلام مهربانو 


-: سلام خوبی؟ 


-: ممنونم . من به خونه زنگ میزنم مهردخت بر نمیداره . 


-: خونه نیست . 


-: عه کجاست؟ 


-: بیرونه .(مثلا" می خوام توضیح اضافه ندم )


-: تو خبر داری کجاست؟


-: فکر کن خبر نداشته باشم  !!!  منظورت چیه؟؟ 


انگار دیگه نتونست خودشو نگه داره . 


-: مهربانو ، مهردخت میگه دارم تتو می کنم . 


-:آررره ... بهش گفتی مبارکه؟؟ 


-: مبارکه چیه ؟ یعنی تو هیچ مشکلی نداری  با این موضوع؟؟ 


-: با کدوم موووضوع ؟ تتو ؟؟ نه ، چرا باید مشششکل داشته باشم ؟


-:آخه .. چی بگم ؟ تو فرهنگ ما ... 


-: کدوم فرهنگ ؟ مگه دخترا از نوزادی گوشواره گوششون می کنند ربطی به فرهنگ داره ؟ 


اولا" که بدن خودشه . ثانیا" ما باید چیزی که اخلاقیات رو زیر سوال ببره برامون مهم باشه . 


تتو کردن به اخلاق هیچ ربطی نداره ، از همه ی اینا گذشته دختر ما آرتیسته ، یعنی تو این راه قدم گذاشته و همین تحصیل در زمینه های مختلف ، طرز فکر های مختلف هم به همراه داره . بعدشم این چیزا مختص سنشه .


-: درست میگی .. حالا که فکر می کنم می بینم حرفات منطقیه . 


-: آررره قربونت ، من احساست رو بعنوان یه پدر می فهمم ولی باید حواسمون باشه بچه هامون آدمای مستقل هستند . 


اگر نگران عرف و نگاه اجتماع هم هستی که میدونی جوابش چیه . 


-: آرره .. راست میگی .. فقط یه موضوع ، اگر بعدا" مهردخت از این کار پشیمون شد چی؟؟ 


-: هیچچچی .. انتخاب خودش بوده . مهردخت هم باید مثل ما ، مثل همه ی آدما ، مسئولیت انتخابش رو بعهده بگیره . 


نگران نباش . 


********


مهردخت اخلاقای خوب و بد زیاد داره ، مثل همه ی ما . ولی چیزی که هیچوقت درموردش نمی فهمم همین صداقتشه که نمیدونم جزو اخلاقای خوبشه یا بد . 


خیلی وقتا بهش زنگ میزدم و می گفتم : مهردخت داری چکار می کنی ؟ 


می گفت : دارم فیلم میبینم . میگفتم امتحان داری ها . 


دو ساعت بعد زنگ می زدم دوباره سوالم رو تکرار می کردم و می گفت دارم آواز میخونم . 


تو این جواب ها من فشارم هی می رفت بالا .. 


می گفتم کاش الکی بگه دارم درس می خونم تا من حرص نخورم . 


بارها ازش پرسیدم باوجودی که میدونی من انتظار دارم الان سر درست باشی و ناراحت میشم اگر نباشی چرا راستش رو می گی ؟؟ 


جواب میده : من به راحتی دروغ نمیگم مامان . 


اگر این موضوع برات روشن بشه که من خودم ساعت درس خوندم رو انتخاب کردم و این سوال رو هی از من نپرسی ، مشکلت حل میشه . 


متاسفانه تو می پرسی منم نمیتونم راستش رو نگم . پس نپرس و بسپر به خودم که می خونم یا نه . !!! 


حالا هم پدرش زنگ زده بهش پرسیده کجااایی ؟؟ اونم نه گذاشته نه برداشته گفته دارم  رو دستم تتو می کنم . 


آرمین هم هنگ کرده بود 


چند روز دیگه یعنی دوازدهم مرداد کنکور عملی هم برگزار میشه . 


مهردخت منتظره تا بعد از اون بره کلاس های رانندگی رو ثبت نام کنه . از همون بعد از کنکور تئوریش هم داره کلاس آواز که سالهاست منتظرشه میره . 


بهش گفتم بیا بریم صورتت رو اصلاح کنیم . 


گفت .. صورتم رو که دوست ندارم دست بزنم ، پشمالو نیستم که نیاز باشه ...


 میمونه ابروهام که اونم زیرش رو اصلا کاری ندارم . می مونه  وسط و بالاش هم که من خودم طراح و نقاشم هااااا


بعدشم رفت اونور و اومد گفت خوبه؟؟ 



************


این عکس جمعه قبل از شروع نمایش یک دقیقه و سیزده ثانیه ست . به تتوی خوشگلش توجه کنید . 



دوستتون دارم خییییلی 


نظرات 37 + ارسال نظر
مهسان جمعه 13 مرداد 1396 ساعت 05:37 ب.ظ

سلام.من فقط یه سوال برام پیش اومد اونم اینکه چرا حروف انگلیسی؟مگه ما ایرانی نیستیم؟چرا زبان خارجی ؟فقط بخاطر شیکتر بودنش؟

چرا مهسان جان ما ایرانی هستیم قبول ،این سلیقه ی مهردخته ...بحث شیک بودنش نیست حتما ،چون خط فارسی رو هم که با نستعلیق مینویسند بقدری زیباست که نمیشه تحسینش نکرد
این جزو رویاهای مهردخته که دوست داره این اسم جهانی بشه و همه ی دنیا بشناسنش

یاس ایرانی پنج‌شنبه 12 مرداد 1396 ساعت 07:56 ق.ظ

سلام مهربانو جان...
بخش نظرات این پستو که خوندم، جوابای شما به مریم خیلی برام جالب بود... خیلی از اصول تربیتی شما خوش میاد... اعتماد به نفس خیلی تو زندگی مهمه... من یه دوست دارم سی و شش ساله و مجرد.... وقتی تو جمع قرار می گیره خیلی تحت تاثیر قرار می گیره و خودشو نمی تونه اونجور که هست نشون بده.... سر کوچکترین مسائل پدرش تصمیم می گیره... من به جای اون اذیت میشم... تا الان بارها مشاوره رفته ولی تاثیر چندانی نداشته.... به نظر من مشکل اصلی همون نداشتن اعتماد به نفسه...
خوشحالم که مادر فهیمی هستین و مهردخت جان اعتماد به نفس خوبی داره...

سلام یاس عزیزم
محبت داری عزیز من ، متاسفم دوستت شرایط سختی رو می گذرونه ،
قرربونت برم که انقدر ماهی عزیزم

سمیرا چهارشنبه 11 مرداد 1396 ساعت 03:55 ب.ظ http://s64.blogfa.com

ای مامان زرنگ

سمیرا چهارشنبه 11 مرداد 1396 ساعت 02:05 ب.ظ http://s64.blogfa.com

منم همین الان پا میشم با خودکار مینویسم:

آی لاو یو علیی

.
.
با تچکر از مهردخت عزیز که پست بعدی منم رسوند

والا این خودکاره ایده ی من و مهرداد و مینا بود
خدا برای هم نگهتون داره
لطفا پورسانت مهردخت رو بریز به حسابش

مریم چهارشنبه 11 مرداد 1396 ساعت 10:31 ق.ظ

میدونی مهربانو جان
پسر من در خانه هیچ محدودیت و کم و کسری نداره همیشه همه خواسته های منطقی و مشروعش بخصوص از طرف پدرش خیلی راحت و دست و دلبازانه پاسخ داده میشه . البته توی این قضیه من کمی سختگیرترم اما پدرش انعطاف بیشتری داره.
اما میدونه طبق گفته پدرش امکانات تا زمانی هست که خط قرمزهای خونه رعایت بشه در غیر اینصورت دیگه حمایت اونو نخواهد داشت.
پسرم 16 سالشه و بارها گفته مامان من مثل بابای خودم هیچ جا ندیدم درسته در مواردی سختگیره ولی وقتی فکر می کنم می بینم منم ممنوعیات اونو اصلا دوست ندارم.
وقتی اینو میگه خوشحال میشم و دعا میکنم که همیشه همینطور فکر کنه.
به هر حال من هم امیدوارم خدا فرزندانمان را در پناه خودش حفظ کنه و هیچ دست آلوده ای نتونه خدشه ای به زحماتمون وارد کنه
به هر حال ممنونم که اینبار مطلبی نوشتید و فضائی ساختید که بتونم از دل نگرانیهام بنویسم.
خانوده ات در پناه ایزد

دیدی گفتم مریم جون ، بچه هایی که تو خانواده های استاندارد و درست ، رشد می کنند اغلب مثل ماه پسر خودت از درک و شعور عمیقی برخوردارند و معمولا" خانواده برای ایجاد تعامل بین امکانات و خط مشی خانواده و خواسته های بچه ها دچار مشکل نمیشن . چقدر هم عالی که یکی از والدین نرمش بیشتری داشته باشه چون در مواردی که با هم هماهنگ می کنند میتونند به بچه ها اجازه های ویژه بدن که محیط رو برای همه ی افراد خانواده دلپذیر تر می کنه . خوشحالم اینو شنیدم .. از قول من ببوسش ، برای عاقبت بخیریش دعا می کنم .
قربونت عزیز دل می بوسمت

مریم چهارشنبه 11 مرداد 1396 ساعت 07:58 ق.ظ

متانت و صبوریتون در پاسخ به کامنتم را می ستایم.
میدونی مهربانو جان خواسته های جوانهای این دور و زمونه اینقدر عجیب و غریبه که آدم میترسه تن دادن به یکیش عواقب بعدی داشته باشه بخاطر همین من و همسرم در رابطه با چنین موضوعاتی خیلی جدی هستیم و پسرم هم این رو میدونه. نمیدونم. شاید برخورد غلطی باشه اما به هرحال مطمِینم که تکلیفش رو توی خونه در خصوص سیگار و تتو و مشروب و خدای نکرده اعتیاد و این جور چیزها میدونه. یعنی امیدوارم که بدونه. براش دعا کنید.
باز هم آرامشتون رو در پذیرش انتقادات تحسین میکنم...

قربونت عزیزم . درست میگی بعضی از بچه ها واقعا افسار گسیخته و نا آرامند ولی نگران نباش قربونت ، کم پیش میاد بچه هایی که زیر چتر محبت و حمایت و تو خانواده های استاندارد بزرگ میشن در دوران بلوغ و اوایل جوونی ، سرکشی های کمتری دارند .
من اینو تجربه کردم البته نه اینکه کاملا" در همه ی موارد صدق کنه ولی احتمالش زیاد نیست .

یه چیزی هم بنظرم میاد بد نیست عنوان کنم . من یه دوستی دارم دختر تند و تیزیه که روش اصلی زندگیش اینه که " نه " بگه مبادا روی بچه ها زیاد نشه . همین کار تصویر نامهربون و سختگیرانه ای ازش ساخته که باعث شده بچه هاش برای چیزای معمولی و پیش پا افتاده هم ترجیح میدن دروغ بگن و در جریان نذارنش که این هم احتمال خطای بچه هاش رو بالا می بره چون کمتر از مادر راهنمایی می گیرند هم دچار اضطراب شدن چون همه ش باید مواظب باشند تا مچشون گرفته نشه .
بهش میگم وقتی بچه ها ازت خواهش میکنند یه چیزی رو اجازه بدی و تو میگی نه ، واقعا اگر بگی اره اتفاق بدی میفته و تو روند تربیتشون اختلال ایجاد میشه ؟ میگه نه واقعا" مثلا خیلی وقتا برای نیم ساعت بیشتر تی وی دیدن خواهش کردن و من میتونستم اجازه بدم ولی ندادم تا پررو نشن و قدر زمان هایی که اجازه میدم رو بدونند . گفتم از روش ارباب رعیت استفاده می کنی و میخوای بچه ها همیشه مدیون و بدهکار تو باشند . سعی کنیم تا اونجایی که میشه باروی باز به بچه ها چیزایی که میشه اجازه داد رو اجازه بدیم . اینطوری اعتماد بنفس بچه هامون حفظ میشه ولی اگر سر هر چیز کوچیکی مجبور شن التماس کنند، اصلا خوب نیست وبعد ها تو اجتماع هم شخصیت برده وار و ملتمس پیدا می کنند . متاسفانه من این روش زشت رو تو پدر های خانواده هم دیدم که تصمیم دارند برای خونه خرج کنند ولی یه کار میکنند که خانمشون صد بار خواهش کنه ازشون و میگن اگر همون دفعه اول موافقتمون رو نشون بدیم پس فردا از سرو کولمون بالا میرن !!!!
خدا همه ی بچه ها رو در پناه امن خودش نگهدار باشه و ما خانواده ها رو کمک کنه تا بتونیم درست راهنماییشون کنیم .
و در آخر من مخلص شمام عززیزم

نسرین چهارشنبه 11 مرداد 1396 ساعت 07:16 ق.ظ

سلام مهربانو
اینجا از این خبرا نیست عزیزم. میگه برو پاکش کن اسم منو حک کن


کودکان بی بضاعت در مدرنترین درمانگاه دندانپزشکی ایران به رایگان درمان می شوند



درمانگاه دندانپزشکی شبانه روزی هروی

تهران ـ میدان هروی ـ خیابان وفامنش ـ مکران شمالی ـ پلاک 18

تلفن برای وقت قبلی:

229884100

لطفآ این خبر را به اشتراک بگذارید

سلام عزیزم
وااای چه خبر خوبی .. ممنون فرستادیش تا میتونیم منتشر کنیم . الان تو گروه های تلگرامی واردش می کنم .

مریم سه‌شنبه 10 مرداد 1396 ساعت 09:34 ب.ظ

صبوری و متانت شما را در پاسخها می ستایم.
منظور من از روشنفکری اصلا پست خودتون نبود بلکه کامنت دوستان عزیز رو می گفتم.
به هرحال برای شما و مهر دخت آرزی شادی و شادکامی دارم.
شما هم برای پسرم دعا کنید
کامنت من بدون هیچ غرضی نوشته شد و فقط نظر شخصی ام بود

قربونت عزیزم .
عه من اشتباه کردم پس فکر کردم نوشته ی خودم رو میگی
ممنون عزیزم .. برای همه ی فرزندان این سرزمین ، حتی این کره ی خاکی دعا میکنم .
مطمئنم عزیزم ، چه حرفیه ، قطعا همینطوره و همه دوست داریم نظرات متفاوت رو بشنویم

نجمه سه‌شنبه 10 مرداد 1396 ساعت 05:13 ب.ظ

سلام
اخی عزیزم. حق داره اسم شما رو تتو کنه
انشالله که به ارزوش برسه، فقط ما مشتری های وی ای پی که صف نداریم؟؟

سلام نجمه جونم.
ممنون عزیز دلم. الهی آمین ... شما صف ببندید ؟؟ شما رو چشم ما جادارید

سوفی سه‌شنبه 10 مرداد 1396 ساعت 12:39 ب.ظ

سلام بر بانوی مهر،
امیدوارم حال همگی تون خوب باشه و حال برادر عزیزمان هم کاملا خوب شده باشه.
تأتو مبارک مهردخت عزیز باشه و چون اراده اش قوی هست و کسی مثل مهربانو رو پشت خودش داره حتما این نام رو روزی جهانی می کنه.
من مخالف یک کلمه یا یک جمله برای تاتو نیستم اما خودم چون از هر درد کوچکی که خواسته به بدنمان وارد کنیم می ترسم حاضر به تاتو نیستم هیچ گاه.
شاد و سرافراز باشید همیشه.
راستی چه کار قشنگی برای نشان دادن عشق تون به مامان مصی. سایه شون همیشه بر سرِ همه تون مستدام.

سلام سوفی جونم .
ممنون عزیزم خوب خوبیم
از تبریکت ممنونم امیدوارم رویاش رنگ حقیقت بگیره .
زیاد درد نداره سوفی
فدات شم . آره خیلی خوشش اومده بود
الهی امین عزیزم خدا خوبای زندگیت رو نگه دار باشه

نوشی سه‌شنبه 10 مرداد 1396 ساعت 10:08 ق.ظ

خوب چه کارکنم .انقدر مامان جذذابببی هستی آدم به مهردخت حسودیش میشه . شاد شاد شاد باشین همیشه دوست عزیزم .

اااای جااانم مهربون نازنین .
قربووونت برم خدا دلت رو شاد کنه که شادم کردی

آذر سه‌شنبه 10 مرداد 1396 ساعت 08:43 ق.ظ

سلام مهربانو عاشقتم. کاش منم اندازه تو روشنفکر بودم.

سلام اذر جون قربون محبتت عزیزم .
توروخدا از کلمه ی روشنفکری استفاده نکن . همین کامنت قبل از تو با مریم جون درمورد این موضوع صحبت می کردیم . واقعا" هیچ دلیلی برروشنفکری نیست . این فقط روش و نظر منه عزززیز دل

مریم سه‌شنبه 10 مرداد 1396 ساعت 08:03 ق.ظ

مهربانو جان منو ببخش اما نظر خودم رو میگم چون نمیتونم جلوی خودم رو بگیرم
اینکه به فرزندمون اجازه بدیم بدنش رو تتو کنه هیچ ربطی به خوش فکری و روشنفکری نداره.
بچه های ما الان توی این سن احساساتی تصمیم می گیرن و نقش پدر و مادرها در چنین مواقعی دادن راهنمائی و اندیشه ای درست به بچه هامونه . البته من اصلا کار شما رو زیر سوال نمیبرم اما پسرم یکی دو بار که ازم سوال کرد مامان نظرت راجع به تتو چیه (البته من شخصا بیزارم و حتی پس از سالها اصلا توی صورت خودمم هیچ تتوئی ندارم ) گفتم من که دوست ندارم نظر خود تو چیه . گفت از وقتی بدن تتلو رو دیدم از هرچی تتوعه بیزارشذم.
البته من امیدوارم که نظرش همینطور باقی بمونه ولی من معتقدم که توی کانون خانواده باید خط قرمزهایی وجود داشته باشه. و البته بازم میگم خط قرمز من همین تتو هست. شاید مهر دخت بزرگتر بشه از این کارش پشیمون بشه برای همین بایستی کمی باهاش صحبت میکردید
به هرحال من نظر رو گفتم و امیدوارم که ناراحت نشده باشی

خواهش می کنم مریم جان چرا باید ناراحت بشم دوست من ؟ اینجا قراره از نظرات هم استفاده کنیم و از هم یاد بگیریم ، بنابراین تا زمانی که کامنتی توهین آمیز نباشه هیچ جای ناراحتی نیست . من فرق توهین با انتقاد رو میدونم عزیزم ، پس هیچ مشکلی نیست
و اما درمورد موضوع تتو .
من دوباره از بالا تا پایین پستم رو خوندم ببینم جایی ادعای روشنفکری کردم یا نه ، خدا شاهده هیچ جا همچین کلمه ای پیدا نکردم . من فقط نظر و روش تربیتم رو در مورد تصمیمات شخصی بچه هایی که به سن قانونی رسیده ند گفتم و مثل همیشه تاکید میکنم حتی ادعایی دال براینکه این روش درسته هم ندارم . شاید اصلا این تربیت تو خانواده ی من جواب بده ولی تو خانواده ی برادرم جواب نده .
نوشتی بچه های ما تو این سن احساساتی تصمیم می گیرند . درست میگی مریم جان ولی ما هم تو همین سن ها بودیم و احساساتی یا تصمیم گرفتیم یا با راهنمایی خانواده از تصمیمون منصرف شدیم . اینکه خانواده راهنمایی کنند و بچه ها بپذیرند خوبه ولی بنظرم اعمال زور در این زمینه ها فایده نداره .
بعضی چیزها بقول خودت قانون خانواده و یا خط قرمز هستند . مثلا" خدای نکرده اگر فرزند من تصمیم بگیره مواد مخدر مصرف کنه ، راهنماییش می کنم و حتما" با انواع روش ها منصرفش می کنم .. (زور نمیگم ، قانعش می کنم که این درست نیست ) و اگر بخواد اصرار کنه بعنوان آخرین راه میگم قانون خانواده ی ما این رو نمی پذیره و تا زمانی که فرزند این خونه هستی باید از قانون پیروی کنی و خط قرمز رو رعایت کنی .
تتو در این پست مثالی بود برای تصمیمات شخصی بچه ها که ضمنا" خط قرمز برای خانواده نیستند . چون من برخلاف تو از این کار بیزار نیستم و برای ترمیم مدل ابروهای خودم که بعد از زایمان مهردخت از بین رفت استفاده کردم .
به هر حال بچه های ما هم باید یاد بگیرند درمورد انتخاب ها وتصمیماتشون خووووب فکر کنند و اگر بعد ها پشیمون شدند مسئولیت انتخابشون رو بعهده بگیرند .
چون از قبل می دونستم که مهردخت دوست داره ، همون موقع ها صحبت کرده بودم که درصدی احتمال ایجاد الرژی هست ، ممکنه پشیمون بشه ، درد داره و حتی گفتم تتو در جاهایی از بدن با بالارفتن سن و تغییر سایز شکل تتو بهم می خوره و طرح زشتی باقی می مونه . مهردخت با جمیع این دانسته ها تصمیم گرفت و به همین دلیل کنار دستش که تغییر سایز نداره رو انتخاب کرد .
بازم تاکید می کنم این خط قرمز من نبود و حساب کردم آخر ماجرا اگر مهردخت پشیمون بشه خیلی اتفاق وحشتناکی نمی افته فوقش با لیزر و روش های پاک کنندگی تاتو درستش میکنه .
به هر حال ممنونم نظرت رو نوشتی چون خوبی این مسائل اینه که درموردش صحبت کنیم

مهرگل دوشنبه 9 مرداد 1396 ساعت 11:57 ب.ظ

مهربانو جونم لطفا لطفا لطفا لطفا لطفا بیا به من یاد بده که یه مامان باحال مثل خودت بشم
خیلی پست خوبی بودم لذت بردم

عزززیزم . تو لطف داری
حتما" هم که مامان باحالی هستی . قربون تو

یاس ایرانی دوشنبه 9 مرداد 1396 ساعت 11:42 ب.ظ

سلام مهربانو جان....
خیلی خوبه مهردخت جان دیگه به مرحله ای رسیده که خودش تصمیم گیری می کنه... تتوی قشنگیه
مبارک باشه
به امید جهانی شدن برند لیتل ما
من از قدرشناسی مهردخت خیلی خوشم اومد

سلام یاس عزیزم .
مهردخت هجده سالگی رو تموم کرد و یواش یواش باید تصمیم بگیره و پای تصمیماتش بمونه . همین تصمیمات کوچیک و دیدن معایب و محاسنش حتما میتونه بهش یاد بده که تصمیمات بزرگ تر رو با چه وسواسی بگیره .
ممنون از لطفت .
امیدوارم رویاش رنگ حقیقت بگیره و یه دختر ایرانی موفق در سطح بین المللی باشه .

نوشی دوشنبه 9 مرداد 1396 ساعت 03:58 ب.ظ

مهرباانو چان

منو به فرزندی قبول میکنی ؟؟؟؟؟:

اااای جااانمم جیگرتو نوشی ، کلی سرحال شدم

شادی دوشنبه 9 مرداد 1396 ساعت 03:50 ب.ظ

منم عاشق گل بودم و یه دونه رو بازوم دارم
خیلیییییی هم دوسش دارم

عززیزم

Miss.khorshid دوشنبه 9 مرداد 1396 ساعت 02:59 ب.ظ

سلام مهربانو جان
ان شالله نتیجه زحمات این چندسالتون رو به خوبی بگیرین. ما منتظر دیدن پوشاک با برند لیتل ما هستیم...

سلام خورشید خانومم
قربونت برم عزیزم ان شالله که این رویاهای قشنگ رنگ حقیقت بگیره

صفا دوشنبه 9 مرداد 1396 ساعت 02:31 ب.ظ http://www.mano-tanhae-va-omid.blogsky.com

چه لذتی داره اینکه بچه آدم اینقدر قدرشناس باشه . و واقعا خوش به حال این مادر رو دختر .

یاد روزی افتادم که با پسر بزرگم رفته بودیم جایی و اون باید فرم پر میکرد تو بخشی که باید مینوشت فرزند چه کسی هست و باید اسم پدرش رو مینوشت اسم پدر و مادر رو نوشت و در جواب نگاه پرسشگر من گفت خوب یعنی چه فقط اسم پدر رو میخوان پس مادر چی ؟ من فرزند دوتاشون هستم .

فدات شم عزیز دلم . خدا گل پسرها رو برات نگه داره .

جااانم چه کار قشنگی کرده ، قربون فهم و شعور و قدرشناسیش

فرناز دوشنبه 9 مرداد 1396 ساعت 02:14 ب.ظ

مبارکش باشه، چه تتوی قشنگی
کار شما و سایر اعضای خانواده خیلی بامزه بود:)) همیشه در کنار هم شاد باشین

ممنونم فرناز جون .
آرره ما خیلی پایه بودیم همه با خودکار نوشتیم از مهردخت عقب نمونیم
همچنین تو و عزیزانت

مهری دوشنبه 9 مرداد 1396 ساعت 11:53 ق.ظ

راستش مهربانو جان. من فکر میکنم یه سری پوشش ها یه سری اعمال فرد رو در جرگه افراد خاص قرار میده و ضریب توجه افراد و البته مسائل و مشکلات مربوطه رو افزایش میده مثلا برای پسر خودم که الان پانزده سالشه ترجیح میدیم ساده پوش باشه و موهاش کوتاه و بدون مدل چون این طوری قطعا کمتر مورد توجه قرار میگیره و طبعاتش هم کمتره ( فعلا خودش قبول داره
) نظر شما در این مورد چیه

درمورد بالا بردن ضریب توجه موافقم . تو هنرستان مهردخت به پوشش ساده و دست نزدن به صورت خیلی خیلی اهمیت میدادن و دلیلشون همین بود که می گفتن بچه ها باید برای دیده شدن و مرکز توجه بودن وقت نذارن و البته تاکید داشتن بعد از پایان هنرستان آزادتر بذاریمشون .
اینکه فرهنگ بیمار جامعه به نحویه که با هر جور متفاوت بودن توجه ها جلب میشه و احتمال مزاحمت برای بچه ها بیشتر میشه درسته ولی واقعا" نمیشه دایره محدودیت ها رو خیلی تنگ کرد به همین دلیل ، همونطور که میدونی گاهی حتی بزرگسال های مذکر هم مورد حمله و ازار قرار می گیرند . به هر حال باید گذروند و احتیاط های دیگه رو جایگزین کرد .
خدا گل پسر رو برات حفظ کنه . ساده پوشی تو پونزده سالگی کمکش میکنه که بیشتر وقتش رو به درس خوندن معطوف کنه . از قول من ببوسشون

... دوشنبه 9 مرداد 1396 ساعت 11:41 ق.ظ

مینا دوشنبه 9 مرداد 1396 ساعت 10:53 ق.ظ

به امید دیدن برند لیتل ما در فروشگاه های ایران و جهان

پونی دوشنبه 9 مرداد 1396 ساعت 09:18 ق.ظ http://pppooonnnyyy.blogfa.com/

منظورم این نبود که حجامت مده
منظورم تهاجمی هرچند اندک به ساحت بدنه!! یعنی چی رنگدانه های غریبه را بذاری ور دل سلول های بی نوا اونم تا آخر عمر! ممکنه دوس نداشته باشن!

بعدا فهمیدم که برای طبع سرد و مرطوب من حجامت سمه! اما اون دکتر نمیدونست!

اوه اوه جدددی؟؟ حجامت به طبع بدن ربط داره ؟؟ منم نمیدونستم ، دیدم همه میرن میشینن حجامت می کنند !!!!
سلول ها دوست نداشته باشن ؟؟
اررره اینم حرفیه

خاطره دوشنبه 9 مرداد 1396 ساعت 08:21 ق.ظ

مهربانو جان عاشق این طرز فکر و تربیتت هستمتو این دو سال که وبلاگت رو می خونم خیلی چیزا ازت یاد گرفتم با توجه به اینکه منم یه دختر نه ساله دارم و چشم بهم بزنم بزرگ شده و دلم می خواد همیشه مثل یه دوست باهاش باشم. بی صبرانه منتظرم که از راهنمایی هات استفاده کنم.

فدات شم خاطره جون . خدا حفظش کنه این نازنین دختر رو .
شرمنده میکنی عزیزم . ان شالله عمری باقی باشه و سال های سال با هم دوست باشیم و دور هم

ونوس دوشنبه 9 مرداد 1396 ساعت 08:13 ق.ظ

ای جونم
هم اسم برند انتخابیش شیک و نازه هم تتوی نازش
برخورد تو هم عالی بود...اینکه بگی بدن خودته و...
در مغزمان هک شد بانو

ممنون ونوسی جانم .
واقعا خیلی چیزا رو بدون فکر قبول داریم و نمیخوایم کوتاه بیایم

بهمن دوشنبه 9 مرداد 1396 ساعت 08:05 ق.ظ

عه ! باریکلا به این مادر خوش فکر و امروزی...
به قول ما قدیمیا: دمت گررررررررررررم مهربانو، که واقعاً بانوی مهر و محبتی


مررررسی داداش بهمن جان

لیلا دوشنبه 9 مرداد 1396 ساعت 07:52 ق.ظ

سلام بانو
سلامت و شاد باشه همیشه در کنار خانواده

سلام لیلای عزیز
ممنونم نازنین همچنین

شاپرک دوشنبه 9 مرداد 1396 ساعت 07:31 ق.ظ

زنده باااد لیتل ما...امیدوارم یه روز ازین برند معروف خرید کنیم و آفرین به مهربانو مادر روشنفکر

قربونت عزیزم شما و بقیه عزیزان من ، مشتریان ویژه هستید

نسرین دوشنبه 9 مرداد 1396 ساعت 04:07 ق.ظ http://yakroozeno.blogsky.com/

حتی اگه پشیمون بشه از این اسم، معنیش چیزی نیست که بد باشه. همیشه مناسبه.
یکی از دوستای مزدک هجده سالش که بود، روز تمام طول دست راستش اسم پدر و تمام طول دست چپشو اسم مادرشو با فارسی خالکوبی کرد. به همون بزرگی.

در مورد دوست مزدک اگه در آینده با دختری غیر ایرانی وصل بشه ممکنه مشکل پیدا کنه.

قربونت نسرین جانم . اینو بخاطر ارمین گفتم که جلو جلو نگران پشیمونی مهردخت بود .
فکر نکنم مشکلی برای دوست مزدکم پیدا بشه چون اون دختر خانم هم متوجه هست که با کسی شریک عاطفی شده که مهاجر حساب میشه و این اسامی تو زبان ما و از نظر خانوادگی بسیار عزیز و ارزشمنده

maneli دوشنبه 9 مرداد 1396 ساعت 03:30 ق.ظ

اى جانم به این دختر هنرمندم که اینهه با احساسه و عاشقانه این little ma
رو دوست داره
قربون خودشو این لیتل ما
بوسسسس و بغل زیاد
به داداشم سلام فراوون برسون
خوابمو گفتى بهشون؟

قربون تو با این حس های بی نظیرت .. بله که گفتم . یکعالمه شگفت زده شد و گفت من به تو میگم انگار تو یه هاله ی مراقبت هستم .
گفتم : منم بهت میگم کار دوستای نازنین من در اقصی نقاط دنیاست

غریبه یکشنبه 8 مرداد 1396 ساعت 09:39 ب.ظ

با سلام
تربیت صحیح باعث شده است که علیرغم تحت فشار بود راست را بر دروغ ترجیح بدهد
نمی دونم این کار تتو مثل آن خالکوبی های زمان قدیم است که روی دستان بعضی ها حک می شد مثل دنیا می گذرد و به یاد مادر یا از این گونه نوشته ها هست یا نه که تا آخر عمر همراه آدم هست !
یک سوال خصوصی آیا آرمین ازدواج کرده است اگر کرده است احتمالا باید صاحب فرزند یا فرزندانی باشد آنوقت رابطه ی دختر شما با بچه های او چگونه خواهد بود
به احتمال زیاد از ازدواج شما باید بی خبر باشد
ببخشید از سوالهای بی ربطم

سلام
ممنون غریبه جان محبت داری .
دقیقا همونه .. منتها الان ابزار و امکانات خاصی برای زدن و حتی پاک کردنش هست .

ترجمه ی فارسی تتو همون خالکوبی خودمون میشه
جواب سوالت منفیه . آرمین ازدواج نکرده .
ما چیزی درمورد ازدواج من بهش نگفتیم ، چون همونطور که گفتم بخشی از این راز بودن ازدواج بخاطر حفظ حضانت مهردخت بود .
اختیار داری دوست عزیز راحت باش .

لیدا یکشنبه 8 مرداد 1396 ساعت 08:53 ب.ظ

ای جوونم.دخملمون دیگه خانمی شده واسه خودش.(دادم پست رو دخترم هم خوند،خوشش اومد)


قربون خودت و دختر نازت

افشان یکشنبه 8 مرداد 1396 ساعت 06:57 ب.ظ

سهیلا یکشنبه 8 مرداد 1396 ساعت 06:39 ب.ظ http://vozoyeeshgh.blogsky.com

من چیزی تلخ تر
و شیرین تر از عشق نچشیده ام
مهربانوی جانم
طعم عشق های زندگی ات همیشه شیرین

باهات موافقم سهیلای نازنین و لطیفم .
برای تو هم چنین باشد

پونی یکشنبه 8 مرداد 1396 ساعت 06:20 ب.ظ http://pppooonnnyyy.blogfa.com/

امان از مد
من بیست سال پیش حجامت کردم پشتمو هنوزم میخاره!!!
حالا یه چیز شیمیایی هم اضافه شه بهش که واویلا میشم!


حجامت که مد نیست پونی ..
ای واای چرا می خاره نکنه یه اودگی خفیفی چیزی وارد پوستت شده ، چقدر سخته فکر کن همه ش پشت ادم بخاررره .. وااای خارشتکم گرفت

سینا یکشنبه 8 مرداد 1396 ساعت 05:46 ب.ظ

وقتی بچه آدم به سن قانونی می رسه، آدم باید بپذیره که اون دیگه بزرگ شده و یک شخصیت مستقله. پدر و مادر می تونن و باید نظر و تجربه خودشون رو به فرزندشون منتقل کنن ولی تصمیم نهایی رو خود فرزند باید بگیره.

دقیقا همینه سینا جان .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد