دلنوشته های مهربانو

دلنوشته های مهربانو

اینجا خاطرات زندگی مشترک من و دختر نازنینم به یادگار نوشته میشود
دلنوشته های مهربانو

دلنوشته های مهربانو

اینجا خاطرات زندگی مشترک من و دختر نازنینم به یادگار نوشته میشود

"نسل سرگردان"

تلفن رو میزم زنگ خورد 


-: سلام بفرمایید . 


-: سلام . وقت دارید؟ یه لحظه تشریف میارید لطفا؟


-:بله . الان 


مدیر محترم بود . رفتم تو اتاقش . 


صندلی مهمانش رو کشید سمت خودش تا بیشتر از حد معمول بهش نزدیک بشم . 


نشستم کنارش . از این حرفای کلیشه ای شروع شد که : مهردخت خانم چطوره ؟و اوضاع در چه حااله ؟ و این چیزا.. 


یهو صداش رو آروم تر از قبل کرد و گفت : مهربانو خانم می دونید که چقدر قبولتون دارم . 


گفتم : محبت دارید . 


-: غیر از اینکه خیلی قبولتون دارم ، شما الان یه دختر خانم حدود بیست سال دارید ، اگه اشتباه نکنم ؟ 


- : نه کاملا درسته . مهردخت چند ماه رفته تو بیست سال . 


-: ماشالله .. پس از ماها که بچه هامون 14-15 ساله ند تجربه ی بیشتری دارید . ضمن اینکه کلا هم مطالعه دارید و اخلاقتون اجتماعیه 


، احتمالا بتونید مشکل ما رو حل کنید . 


-: شما محبت دارید ، خیر باشه ، چی شده ؟ 


-: والا یکی از دوستان من یه دختر خانم 16 ساله داره . به من گفت دخترم رفته به مامانش گفته من میخوام با یه پسری دوست بشم چکارش کنم ؟؟


 منم بهش گفتم با پشت دست بزن تو دهنش . ( خنده عصبی کرد) البته میدونم حرفم درست نبوده ولی انقدر ناراحت شدم که همینو گفتم .. 


بهش هم گفتم که شما خیلی از این بچه غافل شدید باید حواستون بهش باشه اگه احساس کمبود نمی کرد دنبال دوست پسر نمی گشت . 


البته بعد بهش گفتم باید ببرینش پیش مشاور و یادم افتاد که اصلا" چرا مشاور ؟ از شما می پرسم که چه باید کرد؟ 


گفتم : به قول خودتون اون حرف که خیلی اشتباه بوده که با پشت دست و ایناااا....


 ولی چرا به مشاور فکر کردید؟ 


-: چی بگم والا ، ما که نمیتونیم این مشکل رو حل کنیم ، گفتم ببریم مشاور یه کاریش بکنه . 


-: البته بنظر من والدین باید برن مشاور تا مشکلشون رو حل کنند اون دختر خانم که مشکلی نداره . 


-: یعنی بچه بیاد به آدم بگه من دوست پسر یا دختر می خوام مشکلی نداره ؟ 


-: نه که نداره . ببینید آقای سبحانی  اتفاقا چند روز پیش داشتم یه کلیپی رو می دیدم که یه گزارشگر رفته بود بین مردم و ازشون می پرسید اگر بچه تون بهتون بگه آب یا غذا می خوام چکار می کنید؟؟


 همه با هم می گفتن براش تهیه می کنیم . 


گزارشگر گفت : فرض کنید در دسترس نداشتین و شرایطش نبود .. باز همه گفتند :  اگه زیر سنگ هم شده براش تهیه می کنیم ، نمیشه که آدم به بچه ش بگه وایسا هفته ی بعد بهت آب می دیم.


 گزارشگر پرسید : حالا اگه بچه تون بگه نیاز جنسی دارم چکار می کنید؟ 


اینجا همه ی پدر و مادرا هنگ کردن . گفتن نمیشه که .. واجب نیست که و ...


 گزارشگر هم مجابشون کرد که اتفاقا نیاز جنسی دقیقا مثل آب و غذا جزو نیاز های اولیه ست .


 خلاصه که یکی دو نفر گفتند : در هر شرایطی شرایط ازدواجشون رو مهیا می کنیم و اصلا هم ، سنِ کم، برامون مطرح نیست ..


 چند نفر هم با شرمندگی گفتن : والا بهش فکر نکرده بودیم و هیچ آمادگی برای این موضوع نداریم . 


حالا در مورد این دوستتون و دختر 16 ساله ش .


 اول  برید از قول من بهشون تبریک بگید چون این دختر خانم اصلا" بابت بی توجهی خانواده و یا از زور تنهایی ، همچین فکری نکرده .


 چون اگر اینطور بود اصلا به مادرش نمی گفت .. 


پس ببینید رابطه ی مادر و دختر چقدر خوب و دوستانه ست که اومده مطرح کرده ، میتونست یواشکی ایجاد ارتباط کنه و شاید هزار تا مشکل براش پیش می اومد. 



دوم اینکه ، حتما این دختر خانم پسری رو در نظر گرفته . بهترین راه اینه که مادرش، اون پسر رو بشناسه و در صورت امکان حتی خانواده ش رو هم بشناسه و با مادر اون آقا پسر ارتباط بگیره .


 بعد ، با هم  یه روش خاصی رو برای نوعِ رابطه ، برنامه ریزی کنند .مخصوصا چون دانش آموزند و باید حواسشون به درسشون باشه . 


سبحانی گفت : آهااان ...همین دیگه .. به نظر من ، بچه ها از درس میفتن ...باید الان همه ی وقتشون رو به درساشون معطوف کنند ، نه این کارا . 


گفتم :  اشتباه نکنید آقای سبحانی ،بچه ها وقتی دلشون ایجاد ارتباط با جنس مخالف رو میخواد ، اگر با ناکامی مواجه بشن همه ی حواسشون میره برای سرکوب این ماجرا و مرتب در حال نقشه کشیدن برای دوتا تلفن بشتر ، دوتا قرار یواشکی و خیلی چیزای دیگه میشه ،ضمن اینکه تو همین حال و هواها احساسشون بیشتر جنسی میشه تا دوستانه  . 


اگر با برنامه ریزی باشه اتفاقا برای پیشرفت درسیشون خیلی هم خوبه .


 میتونه اینطوری باشه که هر روز از این ساعت تا اون ساعت مجازید با هم تلفنی حرف بزنید یا چت کنید و این چیزا و هفته ای دیکی دو روز هم میتونید همدیگه رو ببینید . 


بیرون قرار بذارن برن پارک ، کافی شاپ ، کوه ... دیگه اون بستگی به شرایط و علاقه مندیا شون داره .

اینطوری ضمن اینکه خواسته شون برآورده شده اما کنترل نهایی دست شماست . 


از طرفی وقتی پدر و مادرها با نوجوونشون می جنگند و از الفاظی مثل (خجالت بکش و چشمم روشن و دیگه چکار کنم برات دوست پسر هم میخوااای !!!)  بشین سر درس هات و از اون به بعد بچه تون رو هزار جور کنترل کنید که نکنه یه وقت بره با کسی دوست بشه ، در واقع دارید اون پسر یا دختر  رو برای بچه تون مقدس و مقدس تر می کنید .


 از نظربچه هاتون ،  شماها آدم های بی احساسی هستید که حتی یه ذره هم درکشون نمی کنید و کم کم تبدیل به دشمن درجه یکشون میشید و اونا هم از انواع و اقسام ترفند ها استفاده می کنند تا شما رو دور بزنند .


 اتفاقا اگه شرایط این دوستی ها ی سالم و تحت کنترل رو مهیا کنید و بچه ها با هم برن و و بیان ممکنه خیلی زودتر به نتیجه ای که شما میخواید با جنگ و دعوا بگیرید ، برسند  که طرفشون آدم مورد نظر نبوده .



 وقتی هی اصرار می کنید طرفتون مناسبت نیست و  نمیذارید بچه ها خودشون همدیگه رو بشناسند،  اونا با همون تصویر های خیالی که از طرف دارند پیش میرن و هی ازش بت الکی میسازند . 



 معمولا بچه ها بیشتر نیاز به دوست و هم صحبت از جنس مخالف رو دارند نه اینکه حتما بخوان رابطه ی جنسی ( چیزی که شما ازش وحشت دارید ) رو پیاده کنند . 


کاش محیط رو یه جوری برای بچه هامون مهیا کنیم تا بااطلاع ما رفت و آمد کنند ، تفریح برن ، بازی های گروهی کنند و جنس همو بیشتر بشناسند ..


 اینطوری انرژی هاشون انباشه و سرکوب نمیشه و وقت عزیزی رو که می تونند در جهت شکوفایی صرف کنند ، صرف جنگ روانی با پدر و مادر (این عزیز ترین های زندگیشون) نمی کنند . 


من بارها از این روش نتیجه ی خوب گرفتم .


 دختری که اصرار داشته با یه پسر دوست بشه وقتی خیلی راحت و بدون دعوا خانواده پذیرفتن و چند وقت بعد ازش پرسیدن که رابطه تون چطور پیش میره ؟ دختر خیلی راحت و بدون استرس جواب داده : 


نه هیچی ، اشتباه می کردم اون چیزی که فکر می کردم نبود .. مثلا" خیلی بچه ننه بود یا خیلی بی برنامه بود . 



یکی از دوستان من اتفاقی فهمیده بود که پسرش با یه دختری تو تلگرام ارتباط داره . 


می خواستند به روی پسرشونم نیارن ولی خونه رو تبدیل به عزا خونه کرده بودن.

 با شوهرش هرشب می نشستند تو سر خودشون می زدن که چکار کنیم ، بچه معلوم نیست با چه (...) در ارتباطه ، به راه های بد کشیده میشه . 



وقتی فهمیدم بهش گفتم : عزیز من ، چرا بیخود به دختر مردم تهمت میزنی ؟ برو ببین واقعا کیه و دست از خیالبافی بردار و هی به خودت نگو یه دختر بی سرو پاست . 


خلاصه کلی تلاش کرده بود تا صحبت به سمتی پیش بره و پسرش ، خودش رازدلش رو با مادر درمیون گذاشته بود . 


بعد هم فهمیده بود یه دختر  تو شیراز از یه خانواده ی خیلی خوب و از طریق تلگرام ، اتفاقی با پسرش دوست شده .


 باورتون نمیشه موضوع رو یه جوری هدایت کردند تا مسافرت عیدشون رو رفتند شیراز ، و دختر و پسر چند ساعت همدیگه رو تو حافظیه ملاقات کردند .


 یکی دوبار هم دختر اومد تهران و .. 


تقریبا یکماه قبل دوستم زنگ زد گفت : مهربانو پسرم و اون دختر خانم به این نتیجه رسیدن که اختلاف عقایدشون زیاده ... البته هنوزم گاهی برای هم مطالب جالب یا حتی منابع درسی میفرستند ولی هر دو پذیرفته ند چیزی به نام عشق و بزرگ شدیم با هم ازدواج می کنیم بینشون وجود نداره .. دیدی داشتم بخاطر این موضوع زندگیم رو سیاه می کردم .


گفتم : بعله عزیزم راهی که انتخاب کرده بودی چه بسا منجر به موضوعات تلخ و پیچیده میشد .


آقای سبحانی ساکت بود و عمیق گوش میداد . 


-: راستی آقای سبحانی شما چه برنامه ای دارید اگر بهنام جان ، همچین چیزی ازتون بخواد ؟؟ 


-: چی بگم ؟؟ اصلا بهش فکر نکرده بودم ولی چقدر خوب شد این بحث پیش اومد . 


-: لطفا" اگه دوستتون و خانومشون تصمیم گرفتند مادر با دخترشون صحبت کنند و اون برنامه رو با آقا پسر بذارن بهش تاکید کنید که به دخترشون بگه بابا در جریان هست ، ولی به دلیل اینکه مشغله ش بیشتره من هماهنگ می کنم . 


یه وقت خدای نکرده به دخترش نگه : باشه من کمکت می کنم تو با اون پسر دوست شی ولی پدرت نفهمه و عصبانی میشه و به غیرتش برمی خوره .


-: چششم حتما توصیه تون رو بهشون میگم و بهتون خبر میدم که چکار کردند .



**********


من معمولا  تو خونه کیک برای چای درست می کنم .


 یه پایه ی اصلی برای کیک بلدم گاهی کشمش می ریزم گاهی گردو .. 


گاهی هردوش .. 


گاهی نسکافه می ریزم ..


 گاهی نصفه ش رو نسکافه و بقیه ش رو ساده می ریزم .. 


گاهی هم سیب و دارچین میزنم .


ولی هیچوقت فکر نمی کردم شیرینی خشک خوب بشه .. 


از هفته ی قبل مهردخت می گفت دلش میخواد کوکی درست کنه و بالاخره دیشب درست کرد خیییلی راحت و خیلی خوشمزه . 



عکسش رو میذارم ببینید ...چند تا رنگ اصلی رو خریدم و مهردخت،  بقیه رو خودش ساخت ، بعدشم بصورت آبرنگی تزیینش کرد . بقول خودش "گلکسی طوررر" 




راستی اون ظرف رو که خریدیم چوب طبیعی بود حس خیلی خوبی به آدم میده .


 سه تا جا داره که میخواستم مغز گردو ، پسته و فندق بریزم توش .. انقدر گرون شده که تبدیل شد به خرما ، پسته شامی و لواشک 



گل های نارنجی رو هم که رنگ مورد علاقه ی مهردخته از گل فروش های سر چهار راه می خرم . 


عادت دارم چه خودمون باشیم چه مهمون داشته باشیم ، میوه ها رو خورد می کنم که قشششنگ خورده بشه و جنبه تزیینی نگیره ..


 اینطوری حتی ده پونزده تا مهمون رو با چند میوه و از هر کدوم دو سه تا میتونیم راه بندازیم و کلی صرفه جویی کنیم . 


دوستتون دارم 

نظرات 26 + ارسال نظر
ملیکا پنج‌شنبه 24 آبان 1397 ساعت 03:29 ب.ظ

مهربانو جان مجددأ سلام، از دغدغه هاى تو در مورد مهردخت جان کاملأ آگاهم و الآن که بهار ٢٦ سالشه، من بیشتر نگرانم اما با خودم فکر
مى کنم آیا فقط به خاطر گذر سن و دیر شدن بخواد وارد یه ارتباط نامعقول و بدون عشق بشه، خوبه!پس بهتر دیدم همه چیزو به خداى بزرگ بسپرم و خودم فقط بهارو در مسیر علائق و استعدادهاش کمک و تشویق کنم.
شاید در گذشته من معتقد بودم که نباید سخت گرفت و اگه بعضى خصوصیت طرف مقابل باب دلمون نیست بعدأ مى تونیم تأثیر بذاریم و عوضش کنیم در حالیکه این غیرممکنه و درست نیست، اما بهار میگه با کسى که مثلأ به موسیقى و حیوان دوستى اهمیت نمیده نمى تونم ارتباط ایجاد کنم...!
راستى مهربانو جان هزار آفرین به سلیقه ات ! چه میز و گلهاى قشنگى... عاااالى.
یه راستى دیگه، خیلى اوقات برات کامنت میذارم نمیدونم چرا نمیاد ، با گوشى راحت تر کامنت میذارم شاید بخاطر اون مى پره، براى پست بعدى هم کامنت گذاشتم.
منم مى بوسمت،خدانگهدار تو و مهردخت جان.

سلام ملیکای نازنین
امیدوارم کسی به هیچ دلیلی غیر از عشق وارد رابطه ای نشه .بنظرم شخصیت آدما تو سن ازدواج دیگه شکل گرفته و خیلی قابل تغییر نیست این ذهنیت شاید از سالهای خیلی دور تو فرهنگ ما بجا مونده که میگن حالا ازدواج کنید بعد درست میشه . چون سن ازدواج اون موقع ها خیلی پایین بوده و احتمالا زوج هاحداقل چند سال اول رو با بزرگترها زندگی میکردند و چون هنوز شخصیتشون کامل نشده بوده میتونستند به میل خودشون تغییر بدن . مثلا دختری که اون وقت ها در سن دوازده سالگی همسر میشده قطعا از این خونه به اون خونه می رفته و از تحت تعلیم و تربیت مادر به مادر شوهر می رسیده . اینطوری بوده که مادر همسر میتونسته عروسش رو به میل خودش تغییر بده ولی الان که سن دختر خانم ها موقع ازدواج تقربا" بالای 25 ساله و اکثرا تحصیلات دانشگاهی دارند و زندگی مستقل همچین چیزی امکان پذیر نیست و دخترها و پسرها همه صاحب نظر هستند .
اتفاقا چند روز پیش داشتم یکی از فایل های صوتی دکتر هولاکویی رو می شنیدم که درمورد این بود که دختر خانوم می گفت من رابطه ای نزدیک به نامزدیم رو بهم زدم چون اون آقا اصلا کتابخون نبود ولی من در همه ی احوالات کتاب میخونم . دکتر بهش گفت اولا که تو اگر واقعا همه ش در حال کتابخوندن هستس کارت غلطه . بعدشم به من نگو اون کتاب خون نیست بگو انسان باشعوری هست یا نه ؟ میل به پذیرش و تغییر مثبت داره یا نه؟
عزیز دلم ممنونم بابت تعریف و محبتت
کامنت ها هستند عزیزم هنوز به تاییدشون نرسیدم
با هزاران بوسه و آغوش گرم

پریسا مامان امیرارسلان و مهرسام چهارشنبه 23 آبان 1397 ساعت 10:49 ق.ظ

خیلی گلی مهربانو جون...خیلیییییییی

زنده باشی عزیز دلم . نازنینی

ملیکا دوشنبه 21 آبان 1397 ساعت 02:45 ب.ظ

سلام مهربانو جان، خیلى خوشحالم که حرف دلم رو از تو نازنین
مى شنوم.ممنون که این همه وقت میذارى. منم فقط یه دختر دارم و خیلى تربیتش برام مهم بود و هست و خدارو شکر الآن که فوقش رو هم گرفته هیچ مشکلى در این رابطه ها نداشتیم، حتى پدرش بارها بهش گفت که محیط دانشگاه بهترین فرصت براى نزدیک شدن و دوستى با جنس مخالفه، اما بهار مى گفت آخه بابا بیا ببین درک و فهم این پسرا در چه سطحیه و قصدشون چیه... من چطور مى تونم با اینا دوست بشم...
در حالى که تا الآن دوستاش ده ها تجربه دوستى هاى نافرجام با جنس مخالف داشتن.جددأ مخالفت با هر چیزى نتیجه عکس میده.
بازم ممنون مهربانو جان با حوصله و تدبیر.

سلام ملیکای عزیزم
خدا بهار نازنین رو برای تو و پدرش ببخشه . چقدر لذت میبرم از وجود دختران فهیم و قدرتمندی که اخلاق و دانش طرف معاشرتشون براشون اهمیت ویژه داره نه فقط مادیات و جذابیت های ظاهری .. مهردخت من هم دقیقا همین حس رو داره ویکمی داره نگرانم میکنه از اینکه تقریبا" کسی رو قابل نمیدونه ... میترسم این حس ، آمیخته به نخوت بشه . از طرفی بهش حق میدم چشم به راه کسی باشه که چیزی درچنته داره و حرفی برای گفتن بینشون باشه .
میبوسمت و ممنونم از کامنت پر انرژیت

یک رهگذر یکشنبه 20 آبان 1397 ساعت 09:09 ق.ظ

سلام
واااااااای به وجد آمدم تمام پستهاتونو بخونم خیلی جالب و آموزنده است مخصوصا پاسخی که به دوستان دادید
بسیار بسیار ........خوب

سلام دوست عزیز
قربونت محبت داری

مجیدوفادار یکشنبه 20 آبان 1397 ساعت 08:59 ق.ظ http://vafadarfaz.blogfa.com/

“مهربانی”
مهمترین اصل “انسانیت”است
اگر کسی از من کمکی بخواهد
یعنی من هنوز روی زمین ارزش دارم !
سلام
روزتان بخیر مهربانوی عزیز
و دلت شاد مهربان دوستم

سلام روزت بخیر و شادی مجید عزیز .
برای تو هم بهترین ها باشه دوست من

زری شنبه 19 آبان 1397 ساعت 08:03 ق.ظ

مهربانو حان پست خیلی خوبی بود، من خودم هم یکسال قبل از عقد با شوهرم دوست بودم یعنی تقریبا بیست سال پیش، البته هردو خانواده درحریان بودند به گونه ای خواستگاری شده بود اما عقد نکردیم تا یکسال بعدش، ببین صادقانه بگم بنظرم رابطه ی دوست دختر دوست پسری تا حدی به مسایل جتسی آمیخته میشه یعنی اصلا امکان نداره وارد اون حیطه نشه اما خب خیلی متغیره این حیطه که تا کجا پیش بروند و من فکر میکنم تعیین کننده ی این مساله دختر است. ایکاش در مورد این یه پست بذاری که تو خودت چطور با مهردخت صحبت کرده ای و بهشون آموزش داده ای که این هیحانات را مدیریت کنه، چون واقعا شخص نهایی تصمیم گیرنده این مواقع دختر است که در جریان ارتباطات با پسر بدونه چطور تصمیم بگیره و رابطه را تا کجا ادامه بده

زری جانم ممنون از توجهت . ببین عزیزم من واقعا تعصبی در مورد روابط جنسی بچه ها بعد از سن قانونی و بلوغ عقلیشون که تقریبا" بنظرم نزدیک هم هستند یعنی بعد از 18 و 20 سال ندارم . (البته میدونم که بچه ها باهم فرق دارند بعضیا زیادی عاقلند و بعضی ها هم خیلی بی مبالات و باری به هر جهت اما من دارم درمورد بچه هایی صحبت میکنم که از سن کودکی باهاشون همراه و دوست بودیم و به موقع چشمشون رو به مسائل باز کردیم و الان بچه های عاقلی هستند نه بی مبالات) ندارم . همونطور که از نظر من وقتی فرزند دختر یا پسر دراون سن تصمیم می گیره سیگار بکشه من بجز اینکه بعنوان یک مادر ناراحت سلامتیش باشم نمیتونم کاری کنم .. یعنی داد و بیداد و هر دقیقه کنترل و استفاده از عباراتی مثل اگر همچین کاری کنی دیگه مادرت نیستم و منو فراموش کن و این چیزا رو نمی پسندم . بچه هامون بعنوان یک انسان مستقل حق دارند درمورد خودشون تصمیم بگیرند و انتخاب کنند مشروط به اینکه قوانین زندگی با من رو نقض نکنند . مثلا میتونند سیگار بکشند ولی نه در محدوده ی خونه من یا چیزای دیگه .
اینکه رابطه ی دختر و پسر در اون سن (همونی که درمورد خودت اشاره کردی) آمیخته به مسائل جنسی میشه کاملا طبیعیه . درمورد کوچکترها هم میشه ولی همون روشی که من برای ارتباط دختر و پسرهای کم سن درنظر گرفتم باعث میشه که کمتر احتمال ارتباط جنسی پیش بیاد چون کنترل خانواده روش هست و بچه ها در محیط های عمومی همدیگه رو میبینند و مخصوصا چون خانواده بهشون اعتماد کردند و به خواسته شون اهمیت دادند ، خودشون رو ملزم به رعایت قوانین خانواده می کنند . اینو همیشه گفتم که تنها چیزی که باعث میشد من هیچ چیز مجهول و خلافی نداشته باشم مادرم بود که بهم می گفت مهربانو میدونم هیچوقت از اعتماد خانواده سوء استفاده نمیکنی و با پدرم به سفردریایی میرفت و سه ماه بعد برمیگشت تحت شرایطی که من حتی سرسوزنی خطا نکرده بودم . درواقع بچه ها اگر نخوان به این اصول پایبند باشند ، نیستند و چه ما درجریان باشیم چه نباشیم کارخودشون رو میکنند پس خیلی بهتره که ما بهشون نزدیک باشیم و جلوی اتفاقات بدتر رو بگیریم .
درمورد مهردخت وقتی خیلی کم سن بود بهش میگفتم تجربه های جنسی نیازمند ظرفیت و درک خاصیه که با بالا رفتن سن بدست میاری اگر الان وارد اون دنیا بشی نمیتونی بین باورها و بدنت تعادل برقرار کنی و ممکنه مشکلاتی برات پیش بیاد که یه عمر از زندگی طبیعی نتونی لذت ببری . بزرگترین توصیه ای هم که بهش کردم چه اون موقع چه الان اینه که اگر فکر میکنی برای بعضی اتفاقات آمادگی نداری ، خودت رو در معرضش قرار نده و در محیطش نباش چون اینکه هر جایی بری و با هرکسی معاشرت کنی بعد هم بگی نباید این اتفاق می افتاد حرف بیخودیه .(خنده دارترین حرف اینه که تو بلند شی بری تو خونه ی یه آقا و بعدا بگی من اصلا ازش انتظار نداشتم که مثلا برای بوسیدن من یا هر چی اقدام کنه !!!) ضمن اینکه جوری رفتار کن که فکر میکنی از تصمیمت راضی هستی و راضی بمونی .

هانیه پنج‌شنبه 17 آبان 1397 ساعت 03:52 ب.ظ http://www.khodamylove.blog.ir

دختر 16 ساله که عادیه یکی از دختر بچه ها که 7 ساله اش هست رفته کنسرت اون قدر خواننده از عشق گفته اینم برگشته گفته خدایا چرا من عشق ندارم به مامان اش گفته مامان پس کی صاحب عشق و شوهر می شم

هانیه جان درواقع این احساس (تمایلات جنسی) از همون اوایل به دنیا آمدن انسان رو همراهی میکنه . البته چیزی که الان گفتی رو من تمایلات جنسی تلقی نمیکنم . این خیلی معمولیه که بچه ها همذات پنداری میکنند و خودشون رو بزرگ متصور میکندد و میخوان مثل مادرشون صاحب همسر و عشق باشن .

ونوس سه‌شنبه 15 آبان 1397 ساعت 10:21 ب.ظ

ممنون از راهنماییت عزیزم. پست قبلو فراموش کردم بگممم که خوشحال شدم برای مهدخت جون و چقدر عالی که میتونه کنار دانشگاه شغل به این شیکی و مفیدو داشته باشه. خوشبخت بشه الهی

قربون تو عزیز نازنین . ممنون ازت ونوسی خوبم

سمانه سه‌شنبه 15 آبان 1397 ساعت 08:34 ب.ظ

سلام مهربانوی عزیزم.منو شناختی؟بارها کمکم کردی و سالهاس باهات در ارتباطم.فکر میکنم هومانم اون موقع ها دو سالش بود.اسمشو گفتم شاید یادت بیاد.الان هومان کلاس اوله و یه دختر 1 ساله هم دارم.الان بدجوری به کمکت احتیاج دارم.تا عمر دارم دعات میکنم راهنمایم کنی.هومان خیییلی گریه میکنه.لج نمیکنه ولی نه میشنوه میگه اینم شد زندگی؟؟خیلی از این حرف ناراحت میشم.تو بازی با همسالانش محاله اشکش در نیاد.یه جورایی بی عرضه س.هزاااران بار بهش گفتم فکر کن چجوری میتونی مشکلو حل کنی گریه راهش نیست.هر چی دست کسی میبینه میخواد و اشکش در میاد و میگه نمیتونم خودمو کنترل کنم

سلام سمانه جون هومان عزیزم و گل دخترت رو ببوس
اینکه هومان از عبارت" اینم شد زندگی استفاده میکنه "چیزی نیست که خود به خود بهش رسیده باشه حتما تکیه کلام یکی از نزدیکترین آدم های زندگیشه .. اگر خودت و همسرت نیستین ، شاید معلم باشه . به هر حال چیزیه که از آهنگ گفتاریش خوشش اومده و در موقعیتی که بنظرش مطابق معنی عبارته بکار میبنده . براش توضیح بده که گفتن این جمله یه جور ناشکریه چون زندگی هم اتفاقات خوب داره هم اتفاقات بد و اینکه الان مطابق میل تو پیش نرفته معنیش این نیست که کلا زندگی خوبی نداریم . نمیدونم میزان درک مطلب هومان جان چقدره و آیا میتونی براش توضیح بدی که انرژی ها چه نقشی تو زندگیمون دارند و این جمله چقدر انرژی منفی داره ؟
ولی ازت خواهش میکنم هیچوقت احساسی رو که نسبت به عملکردش داری به روش نیار و نگو که بی عرضه ای و یا نمیتونی حقت رو بگیری .. برچسب زدن مطلقا ممنوعه .
یه چیز دیگه هم هست اونم اینه که شاید خودت خیلی توقع زیادی داری و فکر میکنی هومان اونقدر ها که باید زرنگ و زبل نیست ؟؟
چون در ادامه اشاره میکنی که هر چی میبینه میخواد ، احتمال نداره که بخواد خیلی چیزا رو بدست بیاره برای اینکه ثابت کنه با عرضه ست ؟ ولی چون راهش رو نمیدونه میخواد با زور بگیره ؟؟
به هر حال چند نکته ی کلی برات مینویسم نمیدونم چقدر مفیده بهترین راه اینه که با یه مشاور خوب صحبت کنی و همه ی شرایط ر براش توضیح بدی . میدونی که من تخصص ندارم و براساس تجربیاتم می نویسم .
1-رفتارهای منطقی و آرامش رو تشویق کن و بها بده .

2-فیلم های خشن یا بازی های جنگی که توش با خشونت از هم چیزی میگیرند رو ازش دور کن .
3-روش درست جذاب شدن و زرنگ بودن را با حرف زدن و الگو معرفی کردن در واقعیت یا داستان بهش یاد بده . ببین خیلی چیزهای ساده ممکنه ذهنیت منفی براش ایجاد کنه مثلا اگه بهش بگی" صف نون شلوغه و ما هم کار داریم ولی اگر زرنگ باشی میتونی نون بخری " همین جمله ممکنه براش این ذهنیت رو پیش بیاره که پس با هر قیمت و رفتاری باید نون بخره تا از نظر تو ، با عرضه و زرنگ باشه .. بعد ممکنه صف رو رعایت نکنه یا موجب عصبانیت و اعتراض بقیه بشه

4-هرچی مشاجره، کشمکش و... کمتری در خانه رخ بده ، بچه ها میل به آرامش بیشتری نشون میدن.

5-باهاش منطقی باشید و هیچوقت زور نگید تا اونم به جبران رفتار شما با دیگران قلدری نکنه.
6-سعی کن هر وقت برات ممکنه دوستانش رو به خونه تون دعوت کنی و از قبل بازی هایی طراحی کنی که همه بصورت گروهی انجام بدن و خیلی هم توش برنده و بازنده نباشه . مثلا بعد از پایان بازی همه با هم ساندویچ کوچیک یا کیک بخورن .

درضمن همه ی این ها میتونه بخاطر به دنیا آمدن دختر کوچولوت باشه که هومان جان به بهانه ی جلب محبت یا رضایت شما انجام میده

شیرین دوشنبه 14 آبان 1397 ساعت 09:37 ق.ظ

واقعا و الحق ‌که فهمیده هستین و خوووب میدونید شرایط رو چجوری هندل کنید. راستش ما هیچ وقت یاد نگرفتیم با مادرمون صمیمی باشیم و حرف دلمون رو بگیم و این واسه یه دختر خیلی بده.هر وقت که اسم دوست پسر اومده تو خونه قشقرق به پا شده. ولی خوشحالم افرادی مثل شما هستن که خوب راهنمایی کنند و نذارن چیزی با دعوا بدتر بشه. من از شما و این پیج خیلی چیزا یاد گرفتم و میگیرم. خیلی خوشحالم که دارمتون. تجربه های شما برای من خیلی ارزشمندن. ❤❤

ممنونم شیرین نازنین
بله درسته اصلا خوب نیست .
خیلی خوشحالم که دوست و همراهان عزیزی مثل تو دارم .

مجید شفیعی یکشنبه 13 آبان 1397 ساعت 03:34 ب.ظ

سلام

دوستت داریم دیگه.....

سلام
عززیزی دیگه ...

مجیدوفادار یکشنبه 13 آبان 1397 ساعت 03:29 ب.ظ http://vafadarfaz.blogfa.com/

دعای صبح و آه شب کلید گنج مقصود است
بدین راه و روش می‌رو که با دلدار پیوندی

حافظ


سلام خوبی؟

سلام مجید عزیز خوبیم .. تو چطوری ؟؟

زیبا یکشنبه 13 آبان 1397 ساعت 03:22 ب.ظ http://roozmaregi40.blogfa.com/

سلام عزیزم. امیدوازم خوب و خوش باشی. تیرک میگم به مهردخت عزیز برای کار جدیدش و به تو مادر لایق و مهربان.
دخترک من هم اصلا اهل پسر و این حرفا نیست. کلا پسرای این دوره و زمونه رو اصلا قبول نداره که بخواد گوشه‌چشمی بهشون داشته باشه.
حالا من از این طرف نگرانم که چرا اصلا هیچ تمایلی به جنس مخالف نداره. البته با پدرش خیلی جوره و حسابی از طرف پدرش توجه و محبت دریافت میکنه و من فکر میکنم یکی از دلایلش همینه که تمایلی نداره که با پسرها ارتباط بگیره.

سلام عزیز دلم ممنونتم زیبای نازنین . اتفاقا مهردخت هم همین حالت رو داره و خودش میگه پسرهایی که میشناسم اون ویژگی هایی که برام مهمه رو ندارند که نظر من رو جلب کنند (خدا بخیر کنه انقدر ایده آل فکر میکنه ) هر چیزی حدی داره

فرنوش یکشنبه 13 آبان 1397 ساعت 01:35 ب.ظ

سلام مهربانوی مهربون من. بانوی مظهر مهر و صفا. فقط میتونم بگم عاشقتم و بهت افتخار می کنم.

سلام فرنوش عزیز و نازنینم
عزززیز دل منی

آسو یکشنبه 13 آبان 1397 ساعت 09:04 ق.ظ

ازته برات ان یکادو خوندم با این دخت گلت.مهربانو جان منم یه خواهر دارم هیچ وقت محدودش نکردم خیلی هم بهش محبت میکنم خداروشک شونزده سالشه اصلا جنسیت براش مطرح نیس باهمه ارتباط برقرار میکنه اصلا هم از اعتمادم سو استفاده نمیکنه خیلی ازش راضیم امیدوارم یکی مث دختر شما بشن

عزززیز دلم قربونت مهربووون
خدا هم تو رو نگه داره هم خواهر گل و نازنینت رو . الهی عاقبتش بخیر باشه

نازنین مریم یکشنبه 13 آبان 1397 ساعت 06:17 ق.ظ

سلام

آفرین به درایت شما. هم در مادری و هم در خانه داری.
ظرف چوبیتون واقعا حس خوبی داره.

سلام مریم نازنین و عزیز .
قربون محبتت آررره من عاشق متریال طبیعی هستم

پونی شنبه 12 آبان 1397 ساعت 06:53 ب.ظ http://pppooonnnyyy.blogfa.com/

خیلی استفاده کردم
می دونی که منم به عنوان پدر در اون مراحل هستم ....

قربونت پونی جان .
تو یه پدر نازنین هستی که مطمئنم بهترین تصمیم ها رو برای بچه ها می گیری

آبی دریا شنبه 12 آبان 1397 ساعت 08:57 ق.ظ

سلام مهربانو جون.
چقدر خوبه که دوست فهمیده ونازنینی مث شما دارم.واقعا حس شاگردی دارم نسبت بهتون،کاش نزدیک بودیم .واقعا به اطرافیانتون غبطه میخورم.
موضوع مهمی رو مطرح کردین،ایلیای منم در سن بلوغه ،داره وارد 14 میشه،باید امادگی این مسایل رو داشته باشم،گرچه در وجودم کمی حسادت مادرانه زنانهومقدار زیادی محافظه کاری هست ولی باید روی خودم کار کنم.ممنون
در مورد میوه هم افرین به این درایت و کدبانوگری

سلام عزیز دل من .
قربون محبتت نازنین . عزیزم میدونم که چقدر ایلیاجانم رو دوست داری و چه عشقی تو دلت می طپه ولی یادت باشه اولا همه ی مادرها همچین عشقی رو دارند دوما" مواظب باش این عشق مثل تارهای نامریی به دست و پای عزیزت نپیچه . بچه ها واقعا امانت هایی پیش ما هستند و ما هیچگونه تملکی روی اونها نداریم .
میدونم که دقت داری و حتما حتما روی احساساتی که منطقی نیستند کار میکنی . قربونت تو دوست قدیمی نازنینم برم

لیدا شنبه 12 آبان 1397 ساعت 08:12 ق.ظ

مرسی مهربانو جان.چقدر این پستت برا ما ها که فرزند نوجوان داریم خوبه.ممنون

قربونت لیدای عزیزم خدا همه شون رو عاقبت بخیر کنه

ونوس جمعه 11 آبان 1397 ساعت 10:27 ق.ظ http://calmdreams.blogfa.com

خیلی این پستتو دوست داشتم...من همیشه عاشق اینم که دخترم همچین موضوعی رو بهم بگه. ولی ی جورایی تودار و مغرور هست میترسم نگه بعدها.چطوری و با چه جمله ای ازش بخوام هروقت دوست گرفت منو در جریان بزاره

قربونت ونوسی عزیزم . این تصمیمیه که اون باید بگیره که تو رو در جریان بذاره یا نه و گرفتن این تصمیم مستقیما" به این مربوط میشه که رابطه تون با هم چطوریه ؟ دوستانه ؟ آمیخته با ترس ؟
از اونجایی که رابطه تون دوستانه ست گمان می کنم خودش با تو درمیون بذاره ولی تا هنوز فرصت هست لابه لای صحبت های مادر و دخترونه تون حرفش رو پیش بکش و این اطمینان رو بهش بده که همیشه میتونه رو حمایتت حساب کنه و تو قابل اعتماد ترین دوستش هستی .
از قول من ببوسش عزیزم رو

غریبه جمعه 11 آبان 1397 ساعت 09:49 ق.ظ

سلام
مطلب خوبی بود
من یکبار با همسرم جر و بحث داشتیم پسرم یواشکی بهم گفت توی همه ی خانواده ها همین بحث و جدل هست بین من و دوست دخترم هم هست
از این حرفش ناراحت نشدم
ولی اگه دخترم می گفت این جر و بحث بین من و دوست پسرم هم هست مطمئنا برخوردم خیلی فرق میکرد
بالاخره تعصب هم جایگاه ویژه ای در فرهنگ خانواده ها دارد
البته همین ارتباط های مجازی برای تبادل افکار بین دو جنس مخالف بد نیست ولی متاسفانه دختر ها رویایی می اندیشند و پسر ها روباهی به فکر سو استفاده اند
برای او ایده هایی که شما اعتقاد دارید باید فرهنگ مردم کلا تغییر کند که آن هم فعلا مقدور نمی باشد چون دولتها کلا مخالف اینگونه ارتباطات هستند و به تز آتش و پنبه اعتقاد دارند
قلم ات و فکرت که خیلی خوب است و سلیقه و خوش ذوقی ات که هزار آفرین دارد
موفق باشید

سلام غریبه جان .
همون مشکل همین جاست که که بصورت ضمنی به پسرهامون حق و حقوقی میدیم که به دخترهامون نمیدیم . میگی دخترها(عموما") رویایی هستند و پسرها(عموما") روباهی .. خوب یه دخترهایی با پسرشما دوست شدند دیگه از کره ی مریخ که دختر وارد نکردیم با پسرهامون دوست بشن . اونا دقیقا از همین جامعه هستند و خودشون خانواده دارند . مسلما بعد ها که پسرها میخوان همسر اختیار کنند از بین دخترهایی که دوستشون بودند ، نمی پسندین و دختر به اصطلاح آفتاب و مهتاب ندیده رو موجه میدونید . خوب این با دموکراسی جور درنمیاد
یعنی اینطوری میشه که ممکنه پسر منم روباه باشه و دختری رو گول بزنه ، عیبی نداره، مشکل اون دختره بوده که گول خورده وگرنه پسر من که مشکلی براش پیش نمیاد .... ولی دختر خودم نباید وارد این ماجرا ها بشه و دست روباه جماعت نیفته .
راست میگی باید فرهنگ کلا تغییرات اساسی پیدا کنه و خوبه که برای تک تک این مسائل با خودمون خلوت کنیم و ببینیم راه درستش کدوم بنظر میاد نه اون راهی که تعصب بیجا بهمون نشون میده .
درآخر برای محبتی که داری ممنونم امیدوارم بچه هامون در هر حالتی راضی و شاد باشند بدون اینکه به دیگران آسیب بزنند

نسرین جمعه 11 آبان 1397 ساعت 12:50 ق.ظ http://yakroozeno.blogsky.com/

آب کمپوت هم خیلی ایده ی خوبیه.
هم به صرفه هست هم هر کسی از چند میوه می تونه بخوره. هم ظرف خیلی شیکی میشه. اصن کلاس داره خواهر...

وووای دهنم آب افتاد من شیکموووعم
قربونت برم خواهر باکلاااسم

اعظم 46 پنج‌شنبه 10 آبان 1397 ساعت 08:47 ب.ظ

سلام مهربانو من با این دوستی ها هنوز کنار نیامدم

با اینکه عروس وداماد دارم

نگران پسر کوچیکه هستم یه بار تو چت نوشته بود آبجی ... دختره رو آبجی می گفت البته به روش نیاوردم نگگگگگرانم

سلام عزیزم
امیدوارم خدا به وجودت آرامش بده و نگرانیت از بین بره عزیزم . با خودت خلوت کن ببین چرا نگرانی ، فکر میکنی چه اتفاقی میفته .. احساست نسبت به آقا پسرت چیه ؟ احساس مالکیت داری؟؟

فرناز پنج‌شنبه 10 آبان 1397 ساعت 10:25 ق.ظ

سلام مهربانو جان چقدر قشنگ و درست راهنمایی کرده بودین من که خیلی استفاده کردم ممنون از اینکه این مطلب خیلی خوب رو بیان کردید

سلام فرناز جان . قربونت عزیز دلم ممنونم که همراهم هستی

آوا پنج‌شنبه 10 آبان 1397 ساعت 09:40 ق.ظ

سلام مهربانو جان

امیدوارم حال پدر جان خوب باشه...بسیار راهنمایی درستی کردی...بهترین کار کنترل اونها هست نه اعمال خشونت و سخت گیری...چون نتیجه خوبی در بر نخواهد داشت...شیرینیهاتون هم خیلی هوس انگیز و دلچسب به نظر میان...نوش جونتون.

سلام آوای عزیزم .
ممنونم نازنین . جای شما خالی

نسرین چهارشنبه 9 آبان 1397 ساعت 11:38 ب.ظ http://yakroozeno.blogsky.com/

اگه مزدک تا چند ماه دیگه نگیره، می برمش دکتر میگم بهش آمپول بزنه

خوب راهنماییش کردی.

تو کیک ات گردو بریز ولی خیلی خوردش نکن. اونم خیلی خوشمزه میشه. و سیر هم میکنه چون گردو منبع پروتئینه.

سالاد میوه رو من بیست ساله می شناسم مهربانو جونم. هم خیلی قشنگه هم بقول تو با چندتا میوه ده نفر رو پذیرایی میکنه.
بخصوص اگه توت فرنگی و موز و طالبی و هندونه و سیب و انگور باشه. شیرین و ترش و دو سه رنگ مختلف.
بعد از خورد کردن هم یه کم گلاب بدی روش.
یامممممم

مزدکی رو ببوس برام
نوشتم که گردو هم می ریزم .. راست میگی کلی انرژی داره .
سالاد میوه رو تو مهمونی ها درست می کنم یکمی هم آب کمپوت اناناس می ریزم و میذارم حسابی خنک بشه . ولی میوه ها رو همینطوری هم خورد می کنم و می چینم هر کی هر چی دوست داشت می خوره و واااقعا هم به صرفه ست . ووووی گلاب رو امتحان نکردم چه جذذذذااااب

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد