دلنوشته های مهربانو

دلنوشته های مهربانو

اینجا خاطرات زندگی مشترک من و دختر نازنینم به یادگار نوشته میشود
دلنوشته های مهربانو

دلنوشته های مهربانو

اینجا خاطرات زندگی مشترک من و دختر نازنینم به یادگار نوشته میشود

"زنان سرزمین خورشید"

چند سال پیش به لطف مادر کتابخونم ، با کتاب کم نظیر و تاثیر گذاری بنام " دختری از ایران"  آشنا شدم . این کتاب به قلم خانم ستّاره فرمانفرمایان (اسم ، ستاره مترادف با کوکب نیست . 

بلکه sattareh خوانده می شود معنیش  رو دقیق نمیدونم البته  خیلی گشتم ولی چیزی بجز همون" شی پر نور" پیدا نکردم خودم فکر میکنم ستّار (به فتح س )به معنی پوشاننده ست  و حتما اینم مونثشه ) و داستان زندگی خودش رو نوشته .


 همینقدر بگم که این زن نازنین، مادر مددکاری اجتماعی ایران بوده و کتاب با همه ی فراز و نشیبش از کودکی وجریانات اواخر دوره ی قاجار تا پهلوی و بعدشم روزای انقلاب و بلایی که برسر این زن ارزشمند جوگیرهای اول انقلاب درآوردنه . 

عمده ی مطالب ، شرحِ خدمات مدد کاری و عشق به همنوع و کمک به زنان تن فروش مستقر درمحله ی قلعه یا همون شهر نوعه. این مقدمات رو گفتم تا به اینجا برسم که دیشب داشتم کانال تلگرامی "خرد جنسی "رو مطالعه می کردم که دیدم گزارشی رو از سایت آپارات درمورد مصاحبه با خانم "لیلا ارشد" گذاشته . 


دانلودش کردم و دقیقا یکساعت مشغول دیدن این مصاحبه ی باارزش شدم . 

خانم لیلا ارشد از دانشجویان مددکاری خانم ستاره فرمانفرمایانه و کسی هستند که موسس "خانه خورشید" یا همون موسسه زنان سرزمین خورشید هستند . 

از اونجایی که مسئولین ما موضوع تن فروشی در ایران  رو کلا" قبول ندارند و انکار میکنند که همچین پدیده ای در کشورمون وجود داره !!!!!!!!!!!!!!!! ( استدلالشون اینه که اگر قبول کنیم ، با همه ی ادعاهایی که درمورد کشوراسلامی و مذهبیمون داشتیم مغایرت داره پس کلا منکر موضوع میشیم)


هیچ کمک و برنامه ریزی دولتی برای این موضوع ندارند و موسسه خانه خورشید تنها با کمک های مردمی و داوطلبانه داره به این قشر مظلوم و آسیب دیده کمک میکنه . 


اگر علاقمند بودید این مصاحبه رو از آپارات دانلود کنید و ببینید و به سایت خانه خورشید با سرچ گوگلی  و صفحه شون در  اینستاگرام مراجعه کنید . 


امروز چندیدن تماس تلفنی با موسسه گرفتم و با کارشناسان اونجا صحبت کردم و ضمن تشکر از همه ی زحماتشون ، ازشون خواستم یکمی رو سایت و تبلیغات کارکنند و بتونند کمک های مردمی رو بیشتر جذب کنند.


 البته همه میدونند وقتی پای زنان تن فروش و اعتیاد و آسیب های دیگه میشه اصلا" خیلی ها اعتقادی به کمک ندارند و بیشتر تمایل دارند در فلاکت و بدبختی بمیرند و هیچ روزنه ی امیدی برای این قشر نمی بینند . 


من بهشون قول دادم که براشون تبلیغ کنم و مردم رو تشویق کنم که با خدمات موسسه آشنا بشن . 


************

تو پست قبل در مورد آرتین پسر برادرم نوشتم و قرار بود این بار بیشتر توضیح بدم . 


آرتین رو از همون اول ، پسر حرف گوش کن و تا حدود زیادی مقرراتی بار آوردن . شخصیتشم آروم ، مهربون و حمایتگره . 

وقتی به غذا خوردن افتاد ، از مامانش میخواستم که یه پارچه زیرش بندازه و ظرف غذا رو بذاره جلوش ، بچه با دستاش غذا رو لمس کنه و بذاره دهنش . اما نسیم از اون خانومای کدبانو و تا حدودی وسواسی بود ، همین اخلاقش باعث شد تا همین چند ماه قبل ، غذای پسر بچه ده ساله رو خودش میداد!!! بارها سر این موضوع با بردیا بحثشون شده ولی چون خانه دار بود و وقت بیشتری رو با آرتین می گذروند برنامه شون تغییر نمی کرد . 

از اون طرف بردیا بشدت سخت گیره . قانون وضع کرده چون مواد قندی و نوشابه ها مضر هستند ، خانواده ی ما استفاده نمی کنند . گاهی که آرتین  بدون حضور پدرو مادرش پیش ما بود و غذایی داشتیم که حتما با نوشیدنی می چسبید ، می گفت : بابا اجازه نمیده من نمیتونم نوشابه بخورم . !!! 

یا دیگه خیلی که وسوسه میشد به پدرش تلفن می کرد و اجازه می گرفت !!


یادم نمیره یه بار دوتایی تو ماشین بودیم و موندیم تو اون ترافیک های وحشتناک که کاملا خیابون قفل میشه . گوشی همراهمو گرفتم دستم گفتم : آرتین بیا بازی کنیم . گفت : عمه شما راننده ای نمیشه که 

گفتم : الان که بیکار نشستیم عزیزم ، چه فرقی میکنه ؟

گفت: بله درسته ولی من نمیتونم بازی کنم چون بابا گفته فقط جمعه ها یکساعت و نیم اجازه دارم . 

گفتم : آرتین جان بابا برای این گفته که تو همه ی وقتت رو به بازی نگذرونی و به بازی عادت نکنی ولی الان که اینجا گیر کردیم اشکالی نداره . 

گفت : درسته . 

بعدم 45 دقیقه بازی کردیم . اما به محض اینکه پدرش رو دید گفت : بابا همچین اتفاقی افتاد شما از من ناراحت نمیشی؟ 

بردیا هم بادی به غبغبش انداخت یه نگاهی به من کرد به معنی اینکه (تحویل بگیر چه بچه ای تربیت کردم) گفت : این بار اشکالی نداره باباجون ولی تکرار نشه . 

وقتی تنها شدیم گفتم : الان خیلی خوشحاااالی؟؟ گفت : آرررره . 

گفتم : خیلی اشتباه میکنی بردیا . آرتین درسته بچه ی بسیار حرف گوش کن و برای بزرگترها بچه ی ایده آلیه ولی شماها نمیذارید تیپ شخصیتیش درست شکل بگیره .

 این بچه  یه آدم گوش به فرمان شده و متاسفانه در آینده فقط سعی میکنه ، رضایت و نظردیگران رو برآورده کنه . 

یکمی با هم بحث کردیم و بعدش بی خیال شدیم .

تارسیدیم به این جلسه ی مشاوره استعداد یابی . زنگ زدم براش وقت گرفتم و روز موعود رسید . 


سر وقت رفتند توی اتاق مشاوره ولی تقریبا یکربع بعد ، تلفن همراهم زنگ خورد ، دیدم نسیم جون داره زنگ میزنه .

 انتظار داشتم پشت خط باشه و بهم بگه ما از اتاق اومدیم بیرون و آقای مشاور داره از آرتین تست می گیره یا یه چیزی تو همین مایه ها ولی .. 


-: جانم نسیم جون؟

-: سلام عمه جون . 

-: عه ، سلام عزیز دلم ، تو مگه تو اتاق مشاور نیستی ؟؟

-: نه عمه . من یکمی اونجا بودم ولی آقای مشاور گفت :آرتین برو از اتاق بیرون من با مامان و بابا صحبت کنم . سعی می کنم یه مامان و بابای متفاوت تحویلت بدم .

 از امروز میتونی هرچی دلت خواست بخوری ، هربازی دوست داری انجام بدی .. حتی با دوستای مدرسه ت کشتی بگیرید و بزن بزن کنید . بعد صداشو آورد پایین و گفت :تازه یه چیز دیگه هم گفت 

-:چی گفت عزیزم؟

-: گفت یه ذره هم میتونم فحش بدم 

-:وااای چه بامزه یعنی چی فحش بدی ؟؟

-: بهش گفتم وقتی دارم بازی کامپیوتری میکنم از دهنم درمیره  میگم " شِت "، گفت اشکالی نداره راحت باش بگو 

-: قربون اون "شِت "گفتنت برم من . 

-: ازم پرسید با کی خیلی راحتی ؟ منم گفتم با عمه مهربانو و مهردخت .گفت چرا؟ گفتم نمیدونم ولی خیلی پیششون خوش میگذره گفت یه مثال بزن ، ببخشید عمه من یه چیزی گفتم امیدوارم شما ناراحت نشید . 

-:نه فکر نکنم ناراحت بشم . مگه چی گفتی؟

-: گفتم مثلا" اونروزی که با هم بودیم من خوردم زمین پشتم درد گرفت ، عمه م با خنده گفت : آرتین باسنت شکست؟؟ البته عمه م اسم اصل کاریش رو گفت ولی من روم نمیشه به شما بگم . (بهش گفتم :آرتین کونت شکست؟)

-: نه  ناراحت نشدم عزیزم خوب کاری کردی بهش گفتی .بعد آقای مشاور چی گفت ؟ 

-:گفت خوب خودت داری میگی اسم اصلیش دیگه . اشکالی نداره آدم با مامان و بابا و عمه و خاله داییش راحت باشه حالا تو با معلمت داری صحبت میکنی میتونی اسم دیگه ش رو بگی ولی با دوستات و اونایی که راحتی هرجور دوست داری حرف بزن . درضمن پیش عمه و دختر عمه ت هم زیاد برو 

-: ای جااان عززیزم ،  امشب کتلت که دوست داری میپزم بیا اینجا 

-: باشه عمه جون . مرسی 

اون روز بعد از ظهر،  بردیا و نسیم بهم همون حرفای مشاور رو که آرتین تعریف کرده بود ، زدن . 

گفتن مشاور گفته من نمیتونم این بچه رو استعداد یابی کنم چون اصلا خودش نیست . فقط منتظره ببینه شما چی میگید تا تایید کنه . 

نذاشتین شخصیتش شکل بگیره . رهاش کنید بذارید خود واقعیش رو کشف کنه و نشون بده تا من بتونم استعداد ش رو پیدا کنم . 


خلاصه اینه که عزیزای دلم خیلی هم دنبال بچه ی عصا قورت داده نباشید همین عصا قورت داده ها بعدا تبدیل به بچه ننه و نق نقو های نچسب میشن . 

دوستتون دارم 


نظرات 25 + ارسال نظر
Amir شنبه 10 آذر 1397 ساعت 10:09 ب.ظ http://mehrekhaterat.blogsky.com/

ببخشید شما از ماهی وبلاگ
http://1nicegirl8.blogsky.com

خبر ندارین؟

نه امیر جان ولی اواخر زمزمه ی ننوشتن رو می کرد و فکر میکنم موضوع ازدواجش هم جدی شده بود امیدوارم هر جا هست سلامت و خوشبخت باشه

Amir چهارشنبه 7 آذر 1397 ساعت 09:28 ب.ظ http://mehrekhaterat.blogsky.com/

چقدر خوبه که از بلاگرهای خیلی قدیمی هستین ، سال 84 ، دمتون گرم . اما از بابت اتفاقاتی که در گذشته افتاده متاثر شدم ،

+راستش کمی هم دلم برای قدیمی های نت تنگ شد مثل بوسه تقدیر و سپیده خاطرات من و ... ، من از اوایل دهه 90 وب نویسی رو شروع کردم و اون زمان وب نویس های که ارشیو چند ساله داشتن برام عجیب غریب بودن.بهر صورت

امید وارم همیشه شاد و پیروز باشین

ممنونم امیر جان زندگی مجموعه ای از همین تلخ و شیرین هاست
یادش بخیر ما چه دوران بینظیری داشتیم و چه دوستی های نابی
منم برات آرزوی بهترین ها رو دارم

سمیرا چهارشنبه 7 آذر 1397 ساعت 02:19 ب.ظ http://sr64.blogfa.com

وقتی نوشته هاتو میخونم با خودم میگم به مهربانو جون میخوره
روانپزشکی.روانشناسی
مشاوری باشه

چقدر اطلاعات داری چقدر حرفات به دلم میشینه

عزززیزم .. سمیرای نازنینم لطف داری تو

Amir چهارشنبه 7 آذر 1397 ساعت 01:12 ب.ظ http://mehrekhaterat.blogsky.com/

یه سوال ای هم داشتم ، شما پست هاتون رو اول داخل ورد مینویسین و بعد اینجا کپی میکنید ؟

راستش به نظرم اومد که مطالبتون یه جوریه که ارشیو بندی کردید . موفق باشید.

نه امیر جان . امتحان کردم ولی دیدم همه چیز اینجا بهم ریخته میشه و خطوط اونطور که میخوام متناسب نیست هر چی هم با ابزار ها سعی کردم اصلاحش کنم موفق نشدم .
شما هم به همچنین

Amir چهارشنبه 7 آذر 1397 ساعت 01:09 ب.ظ http://mehrekhaterat.blogsky.com/

یکی دو تا نکته رو به نظرم رسید بهتون بگم که راحت تر بتونید تبلیغات کنید ، هر چند صلاح کار خویش خسروان دانند.

البته امیدوارم جسارت نشه ، من اینجا تازه واردم و اگه اسائه ادبی کردم من رو به بزرگی خودتون ببخشید.
---------------------------------------------------------
کلیپ های موشن گرافیک رو دیدید ؟ همون هایی که به زبان تصویر درست شده و با زبان تصویر حرف میزنه ؟ درسته که معرفی یک موسسه به دوستان و اشنایان باعث شناخت بقیه میشه اما استفاده از کلیپ های این مدلی وموشن گرافیکی ، تاثیر بیشتری رو داره.

ساختش کاری نداره ، یه مقدار دانش افتر افکتی نیازه و چند تا کار نمونه .

یه کلیپ بود درباره اورژانس اجتماعی که راجع به خدماتش بود ، کلیپ فوق العاده ای بود که به زبان انیمیشن و تصویر هر دو گروه کودکان و والدین رو مخاطب قرار داده بود .

از اینا استفاده کنید کارتون برای تبلیغات عالی میشه

متاسفانه اون دانشی که میگی رو ندارم انقدر هم وقتم کمه و برای نوشتن مطالب شرمنده دوستان عزیز میشم که فاصله میفته بین پست ها فعلا نمیشه برای یادگرفتنش وقت بذارم . سعی میکنم همینطور ساده وقتی از یه گروه ، کلیپ ، یا سایت لذت بردم و بنظرم مفید اومد اینجا بهش اشاره کنم و هدفم تبلیغات گسترده نیست .
به هر حال از راهنمایی و دقتت ممنونم دوست من

Amir چهارشنبه 7 آذر 1397 ساعت 01:03 ب.ظ http://mehrekhaterat.blogsky.com/

سلام ، وقت بخیر
من شما رو از اون پست مشاوره همکارتون در رابطه با دوستی جنس مخالف که عنوانش نسل سرگردان هست میشناسم.

شما اونجا از یک کلیپی صحبت کرده بودید که خیلی قبلترش دیده بودم و برام دیدگاهتون جالب بود. بهر صورت
-----------------------------------------------------------------

سلام وقت و عاقبت شما هم بخیر .
باعث افتخار و خوشحالیمه شما هم به جمع دوستان این خونه اضافه شدید

محدثه چهارشنبه 7 آذر 1397 ساعت 09:29 ق.ظ

سلام مهربانو جانم! بازم ممنون از به اشتراک گذاشتن تجربیات ارزشمندت و معرفی جاهای خوب خوب
یه سوال در مورد این بنیاد فرهنگ زندگی دارم: برای مشاوره و استعداد یابی حتما باید حضوری بهشون مراجعه کرد و اینکه شما پیش کدوم یکی از مشاوراش رفتید؟
ممنون

سلام محدثه ی عزیزم . عزیزمی خانوم گل
بله عزیزم وقت رو اینترنتی میگیریم وحضوری مشائوره می کنیم و کسی که اون مشاوره رو انجام میده فقط یه نفره بنام آقای علی کریم پور یزدی .

مرجان دوشنبه 5 آذر 1397 ساعت 07:11 ب.ظ

سلام مهربانوجان. ممنون برای اطلاعاتی که راجع به خانه خورشید دادی.مثل همیشه هرپستی که میزاری نکته ای داره.خیلی خوشحال میشم وقتی میبینم آدمایی مثل تو با این بینش ودغدغده هایی که داری هنوز موندن و مهاجرت نکردن. تندرست و شاد باشی.

سلام عزیزم محبت داری دوست من .. خوشحالم از اینکه دوستان نازنینی نثل تو دارم

پگاه دوشنبه 5 آذر 1397 ساعت 04:37 ب.ظ

سلام
من یکی از همین بچه مودب ها بودم که همه مامان باباها ارزوشونه، همینا که الان از بیرون زندگی که بهم نگاه میکنن پرم از انواع و اقسام موفقیت ها، از ازدواج و کار و تحصیل و ...
اما چی بگم از احساسم که هیچوقت خودم نبود، هیچوقت از خودم راضی نبودم و فقط پی تایید و احسنت دیگران و نگران تایید نشدن و نفر دوم بودن، عصا قورت داده به تمام معنا
پدرمادرا این بزرگ ترین ظلم به بچه است، ترجیح میدادم یه دختر شاد و شنگول و بیخیال باشم تا اینکه ...

پگاه نازنین و شجاع من سلام
یکی از بزرگترین موفقیت های یک انسان شناخت خودشه و شجاعت عنوان کردن کم و کاستی ها .. برای این یکی موفقیتت هم بهت تبریک میگم .
پگاه جون منم در کودکیم همینطور بودم یه دختر بچه که به واسطه ی موقعیت شغل پدر بیشتر عمرش رو خارج از ایران گذرونده بود و خانواده هایی که باهاشون معاشرت داشتیم همه از متوسط خیلی بالاتر بودند پدر و مادر ها همه تحصیلکرده و .. با فامیل رفت و آمد خاصی نداشتیم یعنی نبودیم که داشته باشیم ولی با شروع جنگ همه چیز عوض شد . مامان مینا و مهرداد رو سال 60و 61 به دنیا آورد و بابا هم که درگیر کارش بود مسئولیت های مامان چندین برابر شد و دیگه فرصت نداشت به من آموزش بده آب رو با چنگال میل کنم به من بعنوان فرزند اول یکعالمه مسئولیت سپرده شد با آدمای معمولی نشست و برخاست کردیم و من مثل دوربین فیلم برداری همه ی روابط اجتماعی و رفتار آدم ها تو موقعیت های خاص رو ضبط میکردم درمورد همه چیز خیلی فکر میکردم و شروع کردم خودم رو به روش خودم و اونطور که دلم میخواست تربیت کردم . متاسفانه این مشکل در بین خانواده ها هست که دوست دارن بچه هایی تربیت کنند که موجب به به و چه جه دیگران باشند

پریسا دوشنبه 5 آذر 1397 ساعت 11:13 ق.ظ

سلام مهربانوجون. منم فکر میکردم باید بچه رو خیلی مودب و حرف گوش کن بار آورد. شما آخه از کجا میفهمی تربیت درست بچه چه جوریه !!! خوش به حال مهردخت.
من یه خواهرم بچه رو مووب و حرف گوش کن زیاد بار میاره که تو مدرسه هم اذیت میشه یکی دیگه اش کلا تو خونه بچه سالاریه و هر آتیشی میسوزونه

سلام پریسا جانم .
تجربه چیز خیلی خوبیه عزیزم و شاید بهترین معلم برای نسل بشر باشه .
دور و بر خودت رو نگاه کن .. ببین اصلا" خودت چه جور آدم هایی رو می پسندی و موفق میدونی ؟ کسانی که تک بعدی بار اومدن .. رو یه خط صاف رفتن و اومدن و نه به کسی کار داشتن نه کسی بهشون کار داشته ، خیلی چیزها رو امتحان نکردن و فقط و فقط درس خوندن یا کار کردن و...
یا آدم هایی که یکمی مودب و منظمند ، یکمی شوخ طبع و یهویی . یکمی درس خون و یکمی از کلاس های درس فراری.. خیلی چیزها رو امتحان کردن و تو مشکلات کم نمیارن و بر اساس تجربیات قبلی می دونند اینم یه بخش از زندگیه و می گذره ؟؟
مطمئن باش اگر بعنوان یک خانم بخوای مردی رو انتخاب کنی و دوتا گزینه داشته باشی که یکی خیلی مبادی آداب که بدون اجازه پدر و مادر تصمیمی نمی گیره و اهل ریسک نیست و سروقت میخوابه سروقت بیدار میشه و از رژیم غذایی منظمی پیروی میکنه و میگه من به عمرم کار فنی نکردم و سفر مجردی نرفتم رو به کسی که بهت میگه هواتو دارم و همیشه میتونی رو من حساب کنی چون خیلی کارا کردم و خیلی چالش ها رو به سلامت گذروندم دوستای الکلی و معتاد داشتم ولی انتخاب کردم اهل موسیقی و هنر باشم و با اهل فن مشورت می کنم ولی نهایتا خودم تصمیم نهایی رو می گیرم و تو هیچ کاری درنمیمونم ترجیح نمیدی .
بچه ها رو میشه متعادل بار آورد هم بچگیشون رو بکنند و هم از مسئولیت های زندگی شونه خالی نکنن . اون دوتا بچه ی خواهر احتمالا دختر و پسر نیستند؟؟

شادی دوشنبه 5 آذر 1397 ساعت 09:26 ق.ظ

تو چقدر عشقیییییییییییییی آخه دختر
یه عالمه بوس به روی ماه ندیدت از راه دور

عزززیز دلی

مجیدوفادار دوشنبه 5 آذر 1397 ساعت 08:33 ق.ظ http://vafadarfaz.blogfa.com

امیدوارم زندگی را زیبا ورق بزنی

هر فصلش را خوب بخوانی

با بهار برقصی

با تابستان بچرخی

در پاییزش عاشقانه قدم بزنی

با زمستانش بنشینی و چایت را به سلامتی نفس کشیدنت بنوشی[لبخند][قلب]
سلام خوبی؟؟


سلام مجید عزیز ممنون از کامنت قشنگت برای تو هم همین باشه .
خدا رو شکر خوبیم .

ملیکا دوشنبه 5 آذر 1397 ساعت 04:11 ق.ظ

سلام مهربانو جون
چه خوب که تونستى آقا بردیا و خانمش و آرتین جونو بفرستى پیش مشاور در هر چیزى باید تعادل رو حفظ کرد. مثل همیشه از تدبیر و خردى که بکار بردى، لذت بردم و خوشحال شدم، باید کلِ فامیل هم خوشحال باشن که تورو دارن..
من کتاب دخترى از ایران رو ١٢ سال پیش خوندم، هم از خوندنش لذت بردم هم خیلى حرص خوردم و دلم سوخت که چه انسانهاى تحصیلکرده و دلسوزى، توى این سرزمین زحمت کشیدن تا عزت افراد بخصوص زنهارو
بدست بیارن یا حفظ کنن و در این راه چه بلاها که بخاطر انتخاب این مسیر، سرشون اومده اما دست از تلاش برنداشتن...
مهربانو جان حتمأ دانلود مى کنم این مصاحبه رو و گوش میدم.اسم ستّاره هم فکر مى کنم همون مؤنث ستّار، درست باشه که نوشتى.
منم دوست دارم،شاد باشى همیشه..

سلام ملیکای عزیزم
نظر لطفته دوست خوبم . معلوم شد سلیقه ی کتاب خوندنمون مشابه همه و باعث افتخار من
بله سینا جان هم با همین معنی موافق بود.
همچنین نازنین

مهناز دوشنبه 5 آذر 1397 ساعت 02:14 ق.ظ

سلام، عالی هستی مهربانو جان، چه خوب که با خانه خورشید و خانم ارشد آشنا هستید

سلام مهناز عزیزم
بله واقعا از اتفاقات خوب بود .

افشان یکشنبه 4 آذر 1397 ساعت 01:26 ب.ظ

Zari یکشنبه 4 آذر 1397 ساعت 04:25 ق.ظ

سلام، اتفاقا مهربانو جون تو جمعی با دوستانم بودم و صحبت این استعدادیابی بچه ها شد من گفتم با این کار مخالفم چونکه ناخودآگاه بدلیل محدود بودن انرژی زمانی و پولی ما والدین متمرکز میشیم روی همون نتیجه ی استعدادیابی و بچه از تجربه ی موضوعات دیگه باز میمونه، مثلا بچه ای که بطور طبیعی میتونست کلاس ورزشی موسیقی یا خط و نقاشی بره مثلا فقط متمرکز میشه روی نقاشی، این در طاهر خوبه ها که شاید یه نقاش ماهرتر تحویل بگیریم اما بنظرم این تمرکز از یه سن بالاتری بهتره و در سن پایین همون از این شاخه به اون شاخه پریدن خیلی بهتره. دوست دارم نظر خودت و سایر دوستان را در این زمینه بدونم

سلام زری جون
میدونی که تو اکثر کشور های پیشرفته بچه ها از همون اوایل دوران متوسطه انواع رشته ها رو مطالعه و کارآموزی میکنند و انقدر تجربه میکنند تا بالاخره مسیر درست و مورد علاقه شون رو انتخاب میکنند اما تو ایران چنین امکانی رو نداریم . بچه ها بعد از دوره ی راهنمایی باید تکلیف خودشون رو معلوم کنند بدون هیچ پیش زمینه ای از کل رشته هااا .
خیلی انتخاب ها براساس اینکه دبیرستان نزدیک خونه مون فلان رشته رو داره انجام میشه . خانواده ها خیلی اعمال سلیقه می کنند و بچه ها بجز مسائل کلیشه که یا باید دکتر یا مهندس و یا حقوق دان بشن چیز دیگه ای نمیدونن. من با حرفت موافقم ولی تو یه سیستم ایده آل نه اینجا که خود بچه هم از علایقش خبر نداره وای به حال خانواده یا آموزش و پرورش . اگر مثل مهردخت ، بچه ها علایق خودشون رو نشون بدن و خانواده هم همکاری کنه ، میشه اون ها رو در مسیر درست قرار داد وگرنه برای خانواده هایی که در خصوص کشف استعداد های بچه شون کمک میخوان ، بهترین را ه همون استعداد یابی تحصیلیه

آوا یکشنبه 4 آذر 1397 ساعت 03:53 ق.ظ

سلام مهربانو جان
طفلکی ما بچه های یکی یکدونه که همیشه کلی ازمون انتظار دارن و میخوان که بینقص و کامل یاشیم در همه امور...من از طرف پدری نوه اول هستم..پدرم رو خیلی زود از دست دادم...عموها و عمه هام سالها بعد از بدنیا اومدن من ازدواج کردن و همه هم شکر خدا تو تربیت کردن من با هم مسابقه گذاشته بودن...یاور کن تو سن هفت سالگی اینا انتظار داشتن من مثل آدم 40 ساله رفتار کنم...بعدها وقتی نوع برخوردشون با نوه های دیگه و عکس العملی که در برابر رفتارای اونا از خودشون نشون میدادن با خودم مقایسه میکردم واقعا میرنجیدم از حجم اینهمه توقع...حس میکردم اصلا از دوران کودکی لذتی نبردم...یعنی نذاشتن ...حتی برای شغل آینده م باید نظر میدادن...حس میکردم اگه یه وقت نسیت به حرفها و نظراتشون بی اعتنا باشم ازم میرنجن و دیگه دوستم نخواهند داشت..حتی در مورد ازدواجم هم نهایتا یه ازدواج سنتی شد و با همون شخصی که از طرف یکی از عمه هام انتخاب شده بود.درسته که خیلی حواسشون بمن بود و محبت زیادی داشتن...ولی خوب...کنترل همه جانبه هم در کنارش بود...با مشاوری که راجع بهش نوشتی موافقم...بچه ها رو باید بحال خودشون گذاشت تا بشه کشفشون کرد.

سلام آوای عزیز .
میدونم شرایط خیلی سختی داشتی و همه ش هم از روی محبت بوده . متاسفانه بافت سنتی جامعه ی ما ، به دخالت در همه ی امور از روی دوست داشتن اعتقاد شدید دارند

الهه یکشنبه 4 آذر 1397 ساعت 01:26 ق.ظ

سلام .امیدوارم ایام به کامتون باشه .میشه آدرس مرکز مشاوره رو برام بذارین .ممنون میشم.

سلام الهه جان آدرس و توضیحات رو درپست قبل گذاشتم ولی دوباره میذارم برات
https://bonyadonline.com/
وارد سایت بشو یه جایی اون بالا نوشته mbti
همون استعداد یابیه

ماه یکشنبه 4 آذر 1397 ساعت 12:07 ق.ظ

سلام مهربانوی عزیز
ممنون بابت این پست خوبت....خیلی بدردم خورد. عذاب وجدان مادری رو کم می کنه برای من ....بازم بنویس

سلام ماه نازنین .
خوشحالم مفید بوده عزیزم

ایران شنبه 3 آذر 1397 ساعت 11:41 ب.ظ

پارسال بود که یه مستند دیدم درباره ی اینکه در مشهد دفترهایی نزدیک حرم هست برای صیغه کردن دختر های باکره تا زن های مسن و بیوه و مطلقه... رنگ و وارنگ
انتخاب سن و موقعیت باکرگی و اینا هم آزاد بود با قیمتای مختلف البته...
اصلا بنظر نمیاد دولت مخالف باشه. اونا فقط باید زیر نظر باشن و پورسانت بدن. همین

درست میگی ایران جان . این دفاتر و خانه های عفاف در همه جای این مملکت پراکنده ست و متاسفانه آمار فحشا بسیار زیاده . اما چیزی که هست دولت هیچ وقت به صورت رسمی وجودشون رو تایید نکرده احتمالا رییس این مراکز برای ادامه ی فعالیت ، حق و حساب دولت رو هم تمام و کمال پرئاخت میکنه و سیبیلشونو چرب نگه میداره اما همه ی این ها بصورت غیر رسمیه و چون غیر رسمیه هیچ نظارت بهداشتی و سرویس های پزشکی دراختیار ندارند .

نسرین شنبه 3 آذر 1397 ساعت 11:37 ب.ظ http://yakroozeno.blogsky.com/

مهربانو!!!! باز بلاگ اسکای اعلام نکرده بود نوشتی

در مورد اول دم ات گرم و سرت خوش باد. منو کنارت بدون

باید اعتراف کنم منهم تا تین ایجری مزدک خیلی برام سخت بود بذارم اتاقش نامرتب باشه. تا یه روز رییسم بهم چیزی گفت. گفتم هر زمانی در روز یا شب بیای خونه ی ما، محاله خونه در حد نهایت مرتب بودنش نباشه. نمی تونم جور دیگه ای زندگی کنم. گفت: پس نمیشه تو خونه ی تو حس کرد تو خونه ای!
گاهی خونه باید نامرتب باشه. لباسی روی مبل افتاده باشه. رختخواب نامرتب مونده باشه وووو تا بشه حس کرد این خونه، خونه هست و کسانی توش زندگی می کنند.
هنوز هم خونه همیشه مرتبه و فکر می کنم باعثش مادرم بوده چون کلآ تمام خواهر و برادرام هم مرتب اند. البته من از همه شورترم متآسفانه.
یه اشکال دیگه اینکه منهم فکر می کردم بچه ی آروم و حرف گوش کن یعنی مودب بودن.
ولی بزرگترین اشتباهم در مورد پسرم بود و هست.
سالهاست دارم روش کار می کنم که: کار خودتو بکن، گوش کن ولی خودت تصمیم بگیر. ببین خودت چی دوست داری و کدومو ترجیح میدی و باهاش راحتی...
خیلی پشیمونم.

راستش من زیاد آرتین را ندیدم و باهاش نبودم ولی راستش عاشقش شدم. این پسرک کوچولوی هنرمند و مودب واقعآ دوست داشتنیه.
کلآ ارادت خاصی به تمام خونواده ات دارم و تو اینو می دونی.

و در آخر:
بچه باید شیطون و راحت باشه تا بتونی اسمشو بذاری بچه.
خیلی از همون سوسولا راحتتر از بقیه معتاد میشن.

بلاگ اسکای با با به از این باش که با بقیه ی بلاگرهایی
عزیز دلمی نسرین جون همیشه و همه جا کنارمی
چه حرف خوبی زده این رییس جان
تو نسبت به کل خانواده ی من محبت داری عزیز دلم
کاملا درست میگی نسرین جون بچه هایی که خیلی اتو کشیده هستند خیلی راحت تر از بقیه فریب میخورن

ونوس شنبه 3 آذر 1397 ساعت 08:30 ب.ظ

خیلی مفید بود و از قلم هنرمند و فکر بازت لذت بردم

ممنونم ونوس عزیزم که همراهمی

مهرگل شنبه 3 آذر 1397 ساعت 05:27 ب.ظ

مهربانو جون منم یه خواهرزاده فوق العاده مودب و حرف گوش کن دارم حالا نه به اندازه آرتین ،که امسال میره اول ابتدایی. سر کلاس یکی از همکلاسی هاش میره رو میز معلم میشینه و خواهرزاده من حسابی شاکی میشه و بهش میگه نباید اونجا بشینی همکلاسیشم در جوابش از حرف بد استفاده میکنه و این بچه به شدت گریه میکنه . انگار باورش نمیشده کسی این حرف بد رو اصلا بلد باشه. من حالا مدام به خواهرم میگه پسرت خیلی ضعیف بار اومده . به قول شما این شدت ادب فقط برای احسنت گفتن میون بزرگترا خوبه برای خودش حتی بد هم هست.
راستی مرسی تو کامنت پست قبلی انقدر دلگرمم کردی. مهربانو جونم . اگه بتونم حتما میرم پیش مشاور قبلا هم رفته بودم . و کلی کمکم کرده بود.
و بازم راستی خوشحالم که برادر و خانم برادرت الان متوجه شده ان که چقدر اشتباه میکردن و هنوز فرصت برای جبران هست. خدا کنه منم بتونم همسرم رو متوجه اشتباهاتش کنم

عززیزمی مهر پل جان . منم امیدوارم هر چی زودتر و قبل از اینکه پل های پشت سرش رو خراب کنه یه رویه ی مناسب و منطقی پیش بگیره تا این حس بد از تو دور بشه .
منم موافقم مهرگل جان. برای بچه ها خیلی باید وقت گذاشت و خیلی باید باهاشون صحبت کرد که کاملا متوجه باشند نه بچه ی بی ادب و لات مسلک مورد تاییده ، نه یک نازک نارنجیه بی عرضه . هر زمان و هر مکان روش خاص و رفتار مناسبش رو لازم داره

مهرگل شنبه 3 آذر 1397 ساعت 05:07 ب.ظ

الان من حق دارم دیوانه وار شما رو دوست داشته باشم یا نه؟
آخه چطوری میشه که اینقدر شما عاقل و دنیا دیده فکر کنی و رفتار کنی
مهربانوووووووووووووووو کاش من از زمان طفولیتم شمارو داشتم کااااااااااااااش . کاش من دختر شما بوددددم

عزززیز دلم مهرگل جانم چقدر محبت داری تو دخترر
عزیزم این اطلاعات رو بر حسب تجربه بدست آوردم همیشه از همون دوران دبستانم ، خیلی به رفتار آدم ها و. پیامد هاشون فکر میکردم شاید اگر علوم اجتماعی هم میخوندم خیلی برام دلچسب بود . ولی میدونی که هیچوقت هیچکس کامل و همه چی تمام نمیشه . منم به نوبه ی خودم یکعالمه اشکال و سوال های بی پاسخ دارم .. خوبی این خونه ی مجازی اینه که با هم میخونیم و با هم تجربه میکنیم . ممنون برای حس خوبی که برام درست کردی

سینا شنبه 3 آذر 1397 ساعت 04:48 ب.ظ

"سَتّار العیوب" به معنی "پوشاننده عیبها" یکی از صفات خدا است به این معنی که خداوند با اینکه از همه چیز خبر داره، عیبهای مردم را رو نمی کنه و آبروشون رو نمی ریزه. اسم "سَتّار" برای پسر و "سَتّاره" برای دختر از همین جا گرفته شده.

برای آرتین هم واقعاً دلم سوخت. خدا رو شکر که قبل از اینکه کار به جاهای باریک برسه پیش مشاور رفتند و به اشتباهشون پی بردند. وگرنه یا یک انسان زبون و بیچاره به جامعه تحویل می دادند و یا آرتین کمی که بزرگتر می شد شورش می کرد.

پس حدسم درست بود سینا جان .
البته میدونی که تغییر خیلی سخته و من واقعا نمی دونم تو این مدت روششون رو تغییر دادن یا نه .
احتمال شورش برای بچه های این زمونه خیلی بیشتره

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد