دلنوشته های مهربانو

دلنوشته های مهربانو

اینجا خاطرات زندگی مشترک من و دختر نازنینم به یادگار نوشته میشود
دلنوشته های مهربانو

دلنوشته های مهربانو

اینجا خاطرات زندگی مشترک من و دختر نازنینم به یادگار نوشته میشود

" مادرانه ، مهردختانه "

نشستم رو لبه ی مبل ، پشتمو بهش کردم و گفتم : مهردخت جان یکمی شونه هامو بمال 


با دستای قوی و درشتش شروع کرد به ماساژ ... 


منم صداهایی از سر کیف از خودم در می آوردم : 

آخ قربون دستتتت ، وووای چه دردی میکنه مامان جوووون ..


 بعد از چند دقیقه هم خودمو چرخوندم و یه ماااچ گنده ازش گرفتم . 


گفت : عه ، خسته نشدم بذار بیشتر ماساژت بدم . 


گفتم : خوبه .. عاالی بود همینجوری که پشتم بهش بود بغلم کرده بود  و هی سر و کله مو می بوسید و به سبک خودش قربون صدقه م می رفت . 


منم سعی میکردم دوباره بچرخم و بوسش کنم ، یه جورایی با هم در جدال ظریفانه ای بودیم .. 


یهو دستامو گرفت تو دستاش و گفت : آخه تو با این دستای کوچولوت میخوای زور  من بیای؟؟ 


بعدطبق معمول ،  خودش از دیدن دستام در مقایسه با دستای خودش به وجد اومد و گفت : 


وااای خدا... کی باور میکنه این دستا منو بزرگ کرده ؟؟


از دستامون این عکسو انداخت و استوری کرد که " دستای مینیاتوری مامان من "




این کارای مهردخت گرچه خیلی کیف میده و همه ی وجودمو لبریز از شوق میکنه و خستگی بیست سال مادری پر پیچ و خم رو از تنم بیرون میاره ولی نگران ، هم میشم از اینهمه وابستگی ...


 شرایط خاص زندگیمون این وابستگی رو بیشتر و بیشتر کرده .. 


یه جورایی بیشتر از قبل به خودم و سلامتیم حساس شدم .. انگار بیشتر مواظب خودم هستم چون تبدیل شدم به شیشه ی عمر مهردخت 


کاش یه چیز خیلی خوب باعث بشه این عشق به حالت منطقی تری دربیاد ، چون بزرگترین مانع رشد و بالندگی انسان ، وابستگی بیش از حد به کسی یا چیزیه . 


***********

درسای این ترم مهردخت عااالی بودند ، نمیدونم بگم درسها ، یا اساتید ، یا بچه ها و محیط .. خلاصه شاید ، مجموع این ها باعث شد دوره ی خیلی خوبی طی بشه برعکس دوترم قبل که مهردخت کلا" از دانشگاهش بدش اومده بود و فقط اون مدرسه ی مُدی که میره رو دوست داشت ، این ترم خیلی احساس بهتری داشت نمره هایی هم که اعلام شده عااالی هستند . 


یکی از دروسی که با نمره ی بیست پاس کرده چاپ پارچه ست که منم عاشقش شدم . 


پارچه رو به چند روش مختلف طراحی و چاپ و رنگ آمیزی کردند و ازشون چیزی درست کردند . 


مهردخت دوتا کیف  پارچه ای و دوتا کوسن و یه طرح برای پشت کاپشن جین زد که انقدر خوشگلن که از دیدنشون سیر نمیشم . 




حیف خیلی رنگای این دوتا کوسن پایینی ها شفاف و درخشانه ولی اینجا خوب معلوم نیست 

اینم اون طرحه برای پشت کاپشن جین 

بنظرم هنرمندها خیلی باید حال خوبی داشته باشند چون میتونن خلق کنند و لذت ببرن . 

********
این روزها خیلی به فکر بچه هایی هستم که باید کنکور بدن ، خوشحالم که تعدادی از رشته ها رو بدون کنکور دارن اعلام میکنن ولی امیدوارم بالاخره این کنکور استرس زا و لعنتی رو از سیستم معیوب آموزشیمون حذف کنن

دوستتون دارم
نظرات 31 + ارسال نظر
Amir جمعه 12 بهمن 1397 ساعت 09:45 ب.ظ

سلام
دختر شما مهر دخت هم اینجا براتون کامنت میذارن؟؟

( کامنت مهردخت
دوشنبه 1 بهمن 1397 ساعت 03:14 ب.ظ
---------------------
کنجکاو شدم فقط

سلام
نه امیر خان کنجکاو
یکی از دوستان، هم نام مجازی دختر منه

=========
سلام
خیلی حادثه هولناکی بوده. خدا به والدینشون صبر بده.
هم اسم دختر شما هستم.
پاسخ:
سلام مهردخت جان . الهی آمین .
جالبه اسمت شبیه دخترمه .
"احساس ناامنی"

نویسنده: مهردخت

پریسا جمعه 12 بهمن 1397 ساعت 09:42 ب.ظ

سیمین یکشنبه 7 بهمن 1397 ساعت 07:36 ق.ظ

عاشق کارهای مهردخت جان هستم.
افرین به این دختر هنرمند
همچنین مهربانو جان عاشق تو هستم که اینقدر فهمیده هستی ای کاش من یک خواهری مثل تو داشتم.
البته می دونی که من دو برادر دارم که بامامانم اینا خونه قدیمیشو کوبوندن و چند طبقه ساختن باهم زندگی می کنن و ما هم دور از اونایم و چون به بهانه مختلف به ما یه طبقه ندادن و گفتن بعدا سهمتو میدیم که البته اون موقع قیمت کردند ولی پولی ندادن و الان میدونی قیمت زمین چند برابر شده و با پول اون موقع یک هشتم سهم منم اگه بدن نمیشه (اخه اموال بابا رو بعد از فوتش از 6 سالگیم تقسبم نکردن) ، شوهرم اصلا خوشش نمیاد باهاشون رفت و امد کنیم و بیشتر دوست داره اونا بیان و اگه من برم اونجا غر میزنه و کوفتم می کنه با دوستامم که رفت و امد ندارم و فکر کنم افسرده شدم.چقدر بی ربط به متنت بود ولی نمی دونم چرا سر صبحی برات نوشتم.

ممنون سیمین عزیزم
لطف داری قربونت ، خیلی از شرایطی که پیش اومده ناراحت شدم . یکی دوتا از دوستان من پارسال حدود صد و پنجاه تومن پول داشتن که می خواستن تو بانک سپرده کنند ولی بعد از مشاوره رفتند آپارتمان های خیلی کوچیک خریدن و رهن دادن . امسال خونه هاشون بیش از 200 درصد سود کردن .. هر چند خیلی غم انگیزه که اینهمه اقتصادمون بیماره و معاملات عجیب و غریب اتفاق میفته و دست آخر ارزش پول های ما در این حد کم میشه . بنظرم یکمی برای خودت وقت بذار حتما با دوستانی که فکر میکنی باعث آرامش و انبساط خاطرت میشه رفت و امد کن .. یه برنامه ی روتین تفریحی که دوست داری بذار از ورزش گرفته تا کارهای هنری تا از این شرایط بیرون بیای ..متاسفانه افسردگی در کمین انسان های امروزه .
ممنون که قابل دونستی و حرف دلت رو زدی

غریبه جمعه 5 بهمن 1397 ساعت 08:25 ق.ظ

با سلام
پسر من هم سی و دو سالش است بعضی وقتا که در رختخواب تلویزیون نگاه می کرد می اومد پیشم دراز می کشید و می گفت توی رختخواب شما خوابیدم برای خیلی مزه داره
خود من خجالت می کشیدم آخه یک لنده هور بیاد کنارم بخوابه !
رابطه مادر و دختری ان شاالله پایدار باشد
چند روز پیش از بیرون ناهار تهیه کردم و سری به خونه ی دختر زدم نوه ام گفت بابایی دراز بکش برایت سورپراز دارم
من هم دراز کشیدم او هم با پا کمرم را مالش داد بعد کف دستها را با پا مالید
بعد هم جلو در ایستاد نمی گذاشت بروم !
مدتها بود از هنر های دستی مهر دخت چیزی نگذاشته بودید
تشویق شما عامل مهمی است در موفقیت او
سالم و سلامت باشید

سلام غریبه جان .
بچه ها هر قدر بزرگ هم که باشن و خودشون خانواده تشکیل بدن بچه هامون میمونند ، مطمئن باش این احساس متقابله و اون ها هم نیاز دارند آرامش و امنیت کودکی رو بازم با همون کیفیت بچگی ها تجربه کنند .
ممنون از دعای قشنگت الهی آمین .
ای جان دلم برای نوه ی شیرینت ضعف رفت .. چه مزززه ای میده کحبت خالصانه و عاشقانه ی این کوچولوهااا . خدا نگهدارش باشه .
ممنون از محبت بی دریغت

سحرجدید پنج‌شنبه 4 بهمن 1397 ساعت 11:45 ب.ظ http://www.kamandmaman.com

موفق باشه مهردخت عزیز با کارهای بسیار زیبایش ....و خدا نگهدار مادر و دختر برای هم نگه داره و شاد و پاینده باشید ....برای کیمیای عشق منم دعا کنید که امسال کنکور داره که واقعا هنه سیستم خونه بهم ریخته ....من که همش دارم باعث و بانی هاشو لعنت میکنم .....

ممنونم سحر جان . الهی آمین . عزیز دلم نگران نباش چون بچه ها خیلی خوب نگرانی رو تو چشم مادرا میبینند و خودشون رو میبازند . به امید خدا براش خیر پیش بیاد و همه چیز همونطور که دوست داره و به صلاحه بگذره . کار خوبی میکنی لعنتشون میکنی .. عمری خودمون و خانواده ها مون و حالا بچه هامون گرفتارن

سمیرا سراج چهارشنبه 3 بهمن 1397 ساعت 10:56 ق.ظ

ممنون که هستی
ممنون که می نویسی
ممنون که انرژی میدی

ممنون عززیزم ..
ممنونم که همراهمی

Amir چهارشنبه 3 بهمن 1397 ساعت 10:22 ق.ظ http://mehrekhaterat.blogsky.com/

نه مشکل نداره
اینو بگم که وب اصلیش ادرسش اینه
http://margazideh.blogsky.com

یادمه یه وب دیگه هم داشت که نمونه کارهاش رو میذاشت اونجا و ادرسش رو تو وب اصلی گذاشته بود الان ظاهرا یه تغییراتی تو کارش داده

( داشتم چک میکردم انگار وب دومش رو که نمونه کار بوده حذف کرده ؛ شایدم ادرسش رو عوض کرده در جریان نیستم)

فک کنم تو کانال تلگرامیش یا اینستا برید مواردی رو ببینید
--------------------------------------------------

بهرصورت کارهای هنرمندانه از دست های هنرمندان جاری میشه و الانم که از دست دختر شما ؛ عالی موفق باشن هنر همیشه هنره

ممنونم امیر جان
رفتم آدرس اینستا شو دیدم خیلی قشنگ بود .
نسبت به من و مهردخت خیلی لطف داری . خوشحالم از اینکه درکنارما و تو جمع دوستان مجازی هستی

ملیکا سه‌شنبه 2 بهمن 1397 ساعت 10:15 ب.ظ

سلام مهربانو جان
خدارو شکر براى این دختر نازنین و هنرمند و این حسهاى خوب.
شاد و سلامت باشید.

سلام ملیکای عزیزم
ممنون دوست مهربونم خدا عزیزان تو رو هم نگهدار باشه

Amir سه‌شنبه 2 بهمن 1397 ساعت 09:55 ب.ظ http://mehrekhaterat.blogsky.com/

میگم دمش گرم دخترتون
خدا حفظش کنه و خوشبخت بشه

ممنونم همچنین دوست عزیز

Amir سه‌شنبه 2 بهمن 1397 ساعت 09:54 ب.ظ http://mehrekhaterat.blogsky.com/

رشته های خوب و دانشگاه خوب ازمون خودشو داره ، هر زمان رشته های دانشگاه های تهران و امیر کبیر و صنعتی شریف و دانشگده های فنی تهران بدون کنکور دانشجو گرفتن اون حرفه.

در ثانی اصن طرف بدون کنکور بره دانشگاه ، ایا وقتی فارغ التحصیل شد کار براش هست؟؟؟

من که امیدوارم جوری اموزش بدن که خداقل طرف برای خودش یه کاری پیدا کنه یا حداقل تو اون حوزه مشغغول به کار بشه بدون بند پ

فعلا" که بعله ولی دیدم امسال خیلی رشته ها بدون کنکور اعلام شد .. اگر به مرور فراگیر بشه عاالیه . البته من منکر این قضیه نیستم که هر چیزی که تو کشورهای پیشرفته خوب بوده و عالی جواب داده الزاما| تو ایران هم همین نتیجه رو بده چون ما مشکلات عدیده و زیر بنایی داریم معمولا یه جای کارو درست میکنن ولی چون زیر ساخت هاش فراهم نشده اصلا چیز خوبی درنمیاد نمونه ش همین موضوعی که گفتی که امنیت شغلی باشه .
البته در رشته های هنری خیلی مطرح نیست چون تا حدود زیادی میشه با خود اشتغالی درستش کرد ولی ...
منم امید وارم امیر جان

Amir سه‌شنبه 2 بهمن 1397 ساعت 09:51 ب.ظ http://mehrekhaterat.blogsky.com/

سلام چه باحال
من نمونه این کارها رو قبلا تو وب مارگزیده سابق ( پروانه فعلی ) دیدم ، این کار عالیه

البته هم روی مانتو ، کفش ، شال ، روسری و روی همه چیز و اصن میشه بعنوان یهع کادو تولد هم استفاده بشه

سلام امیر جان .
اگر اشکالی نداره آدرسش رو برام بذار من عاشق دیدن کار های هنری تو هر سبک و زمینه ای هستم .
درست میگی رو هر چیزی که فکرشو کنی میشه زد انتخاب مهردخت کیف پارچه ای و جین و کوسن بود .. اتفاقا بین بچه های هنر هدیه دادن های کار های خودشون رایجه .
مررسی ازلطف و توجهت

خانم سه‌شنبه 2 بهمن 1397 ساعت 03:26 ب.ظ

سلام
میتوونم بپرسم آیا از اون کیف های طرحدار پارچه ای سفارش قبول می کنند؟ درصورت بله ، هزینه اش چقدر میشه ؟ میخوام اگه بشه برای شاگردام و دوستام عیدی بدم.

سلام خانم
اون کیف ها رو بصورت خام ، استاد چاپ به بچه ها فروخته بود (هر عدد15 تومن)و بچه ها در کارگاه چاپ دانشگاه ، چاپ رو انجام دادن .
البته میشه کیف های خام رو ببینیم کجا میفروشن تهیه کنیم و مدل کوسن ها یا هر مدل دیگه روشون نقاشی کرد (چون کوسن ها کار نقاشه روی پارچه ست نه چاپ) ولی نقاشی روی پارچه به دلیل گرون بودن رنگ ها و کار دست بودنشون ، گرون درمیاد (فکر می کنم حدود 50 تومن یا کمی بیشتر ) بنابراین گمان میکنم برای هدیه دادن به تعداد ، مقرون به صرفه نیست .. حالا اگر کسی یکی دوتا برای خودش بخواد کار سفارش دست داشته باشه شاید بصرفه ولی به تعداد گرون میشه . ببخشید حمل بر دخالت نباشه ولی فکر میکنم اگر میخواید به تعداد هدیه بدید اگر از فروشگاه هایی که تولید این کیف های پارچه ای رو دارن تهیه کنید مقرون به صرفه ست . چون اونا با دستگاه کار میکنند و دیگه کار دست نیست که ویژه باشه .
درضمن چه ایده ی قشنگی دارید که میخواید به شاگردان و دوستان عیدی بدید

مهر ی سه‌شنبه 2 بهمن 1397 ساعت 11:33 ق.ظ

سلام مهربانوی عزیزم قربون اون دستای مینیاوریت بشم من . ندیده عاشق فهم و درایت و بزرگ منشی شما هستم
در مورد عمل خیلی مشتاق و پیگیر بودم ولی متاسفانه نتونستن کامنت بذارم و فقط خوندم ببخشید با تاخیر تبریک میگم اخییییییییییلی کیف کردم که وزن خوبی هم کم کردین
الان کاهش چند کیلو شده ؟
مهربانو جان پسیت نگاهت رو عوض کن رو باید چند بار بخونم چه قدر خوبه که هنوز انسان هایی شریف مثل شما هستن و اینکه من چه قدر خوش شانسم که تو زندگیم با افرادی مثل شما اشنا میشم که تو مسیر تعالی روح که چند ساله دنبالشم این همه کمکم میکنن من همه رو نشانه ای برای این میبینم که تو مسیر درستی هستم
خدا به شما خیر و سلامتی و شادی بده و سایه ات رو برای ما و مهردخت نازنین حفظ کنه
میدونی اگر مهر دخت پسر بود مساله ساز میشد نگران نباشین عشق و وابستگی دختر به مادرش تبعات خییییلی کمتری داره از من مادر شوهر اینده بشنوین که خدا لایق دختر دار شدن ندونستم و دو تا گل پسر دارم .

ای جاانم خدا نکنه عزیزدل مهربونم ..بمونید برای من که انقدر خوب و دوست داشتنی هستید
مررسی عزیزم . تا دیروز کاهش وزنم شده بود 9کیلو و سیصد گرم .
عزیزمی مهری جانم . خدا به زندگی و عمرت برکت بده .. چقدر خوبه که هر روز در این فکر باشیم که تغییرات مثبت در شیوه ی زندگی و افکارمون داشته باشیم .
راست میگی اغلب به همین موضوع فکر میکنم که یکی از خوش شانسی هام با توجه به شرایط زندگیمون اینه که بچه م دختره . چون احتمالا در بعضی موارد کمی سخت میشد.
ای جااان قربونت برم کادر شوهر نازنین
خدا گل پسرهات رو حفظ کنه اصلن هم این حرف رو نزن که لایق دختر داشتن نبودی .. میدونی که خدا در آینده دوتا دختر ناز بهت خواهد داد و منم یه پسر دوست داشتنی و مهربون خواهم داشت
میبوسمت و بابت کامنت فوق العاده ت بی نهایت ممنونم

مهرگل سه‌شنبه 2 بهمن 1397 ساعت 01:59 ق.ظ

مهربانوی عزیزم سلام
ان شاءالله یه گل پسر عالی از هر لحاظ هم میاد و دل مهردخت رو میبره و خیالت راحت میشه. خدارو صدهزار بار شکر که شما یه تنه همه ی محبتی رو که میخواد رو بهش دادی و انقدر قدرتمند بار اومده این گل دختر.
خدا برای هم نگهتون داره

سلام به روی گلت مهرگلکم
ان شالله که همین اتفاق میفته .. قربونت عزیز دل

زری دوشنبه 1 بهمن 1397 ساعت 10:11 ب.ظ

عکس قشنگی بود. کارها هم زیباست
اون موسسه ی مد که مهردخت میره را قبلا گفتید ؟میشه توضیح بدهید مرسی

ممنونم زری جانم .
فکر میکنم کمی بعد از رفتن مهردخت به دانشگاه درموردش نوشته بودم .
ایم مدرسه اسمش مدرسه ی هنر و معماری مهرازی هست . http://www.mehrazi.ir
تو سایت اطلاعات داره هر سوالی هم داشتید در خدمتم . تو همون جشن ورود به دانشگاه مهردخت ، یه سوال مسابقه گذاشته بودن که مهردخت برنده شد بعد جایزه ش یک دوره ی مجانی از مهرازی بود وقتی رفتیم دیدیم به چقدر عالیه .. یه پکیج 9 ماهه از طراحی لباس داشت که مدرکش هم از آمریکا میامد و شامل 4 دوره بود که حدود یکسال و نیم طول می کشید . اولین دوره ش رو مهردخت به واسطه ی اون جایزه مجانی رفت یه چیزی حدود هشتصد هزارتومن بود . بقیه ی دوره ها رو پول دادیم که هر بار همین حدود بود .
اینجا خیلی حرفه ای و عالی طراحی و مد رو آموزش میدن .. خیلی از هنرجوها کسانی هستند که خودشون خیاطی بلدن و مزون دارن و اومدن اینجا تا مدرک عالی بگیرن و سطحشون رو ارتقاء بدن .

مینو دوشنبه 1 بهمن 1397 ساعت 05:24 ب.ظ http://Milad321.blogfa.com

خدا شما را برای هم حفظ کند.
مهر دخت جان هم یکی از همین روزها وابستگی جدیدی پیدا میکند .

طرح ها خیلی زیبا هستند.چه خوب که اینقدر مشوق دختر گلت هستی وا و هم کارهایش را به شما نشان میدهد.این روزها اغلب رابطه جوانها با والدینشان سرد است.

ممنون مینوی عزیزم
ان شالله به خیر و خوشی و صلاح ، دلش پیش یکی گیر کنه ، منم پسر دار بشم
مینو جان به جرات میگم هیییچ کاری از جانب مهردخت نیست که به سمع و نظر من نرسه و من خیلی از این بابت خدا رو شکر میکنم چون بقول شما فاصله و اختلاف نسل ها رو میبینم و میدونم این دوری هم گزنده ست هم باعث خیلی مشکلات و اشتباهات جوون تر ها ، میشه .
خیلی لذت بخشه که با وجود کاستی های علمی که نسبت به مهردخت دارم ازش میشنوم که از نظر اون ، من همه چیز تمام هستم

مهردخت دوشنبه 1 بهمن 1397 ساعت 03:14 ب.ظ

سلام مهربانو خانم
خوب هستید؟ چقدررر لذت بردم از خوندن پست ها
خیلی ماهید، خیلی زیاد. ان شاء الله همیشه سالم و تندرست باشید.

سلام مهردخت جانم
ممنون عزیزم خوب خوبم .
خیلی محبت داری امیدوارم تو هم تن درست و شاد باشی عزیز دلم

نسرین دوشنبه 1 بهمن 1397 ساعت 01:01 ب.ظ http://yakroozeno.blogsky.com/

همه چیز این پست زیباست!
ماساژ دختر گلت، درس و موفقیتش، کارهاش و طرح هاش و دست هاتون در دست هم...

هنرمندا بنظرم تنها نیستند.

تو زیبایی نسرین مهربون و نیکو سرشت من

سمیرا دوشنبه 1 بهمن 1397 ساعت 12:46 ب.ظ http://sr6464.blogfa.com

مهربانو جونم جواب کامنتی که برای شادی جان نوشتی

رو چندین بار خوندم...یه تلنگری برای منم بود حرفات.

خوشم میاد.خیلییی تجربه های خوبی در اختیارمون میذاری.

راستش چند وقته بهانه گیر شدم راجع به همین موضوع بچه.

گییر میدم به همسرم و میگم واقعا جای بچه خالیه تو زندگیه

اما اون مث تو منطقیه و بهم میگه الان وقتش نیست و فعلا

خودمون مهمیم..و به من میگه تو احساسی هستی.بچه

اوردن نباید از رو احساس باشه و...تازشم بهم میگه

تو بهم قول دادی تا بهتر نسدن شرایط زندگیمون حرف بچه نزنی و
منم مجبورم سکوت کنم..

چی بگم خو؟؟یه وقتایی حسای مادرانه میاد سراغم و دیووانم

میکنه..

عزیزمی سمیرا جون چقدر خوشحالم که نوشته هام مورد توجهته
خواهش میکنم بدون آمادگی اقدام نکن سمیرا جون وقتی بچه دار بشی و بخوای استارت اولیه ش رو بزنی میبینی که چقدر آمادگی روانی و فیزیکی و اقتصادی تو این مورد نقش داشته اگر نقص ( منظورم از نقص حداقل ها ست ) در این سه مورد داشته باشید روزهای قشنگ پدر و مادر شدنتون تبدیل به جهنم میشه و این به صلاح هیچکدومتون مخصوصا اون موجود بی گناه که با دعوت شما پا یه این دنیا گذاشته ، نیست .
و منظورم از آمادگی اصلا دست دادن اون احساسات مادرانه نیست . اون احساسات گاهی فوران میکنند و گاهی فروکش بهتره تا شرایط کاملا به سامان نیست محلشون نذاری

سمیرا دوشنبه 1 بهمن 1397 ساعت 12:42 ب.ظ http://sr6464.blogfa.com

رو چشمم عزیزم

چشمت روشن و بینا باشه عزیزم

شیرین دوشنبه 1 بهمن 1397 ساعت 07:33 ق.ظ

عزییییزم. خدا حفظتون کنه برای هم مهربانو جان. با شناختی که من از شما دارم مطمئنم حتما راه حل خوبی برای این وابستگی پیدا میکنید. وای که بعضی از وابستگی‌ها چقققدر شیرینن. ❤❤

ممنون شیرین جان الهی آمین
دیگه باید یه آقای نازنینی بیاد دل مهردخت رو ببره تا این وابستگی کمتر بشه ، کار من نیست

آوا دوشنبه 1 بهمن 1397 ساعت 05:21 ق.ظ

سلام مهربانو جان
اخی نازی...خداییش دستهای خیلی کوچولو و ظریفی داری...توی عکس جوریه که انگار خودت دستای مهردخت جونو بین دستات گرفتی...

سلام آوا جانم .
به مادر بزرگ خدا بیامرزم رفتم . آررره انگار اون مامان منه

اعظم یکشنبه 30 دی 1397 ساعت 10:21 ب.ظ

سلام
بهم وابسته بودنتون قشنگه.از یه جایی به بعد وابستگی هاتونبه همین قوت زیبا و کمتر میشه.

سلام اعظم جان
عزززیزمی

آبی دریا یکشنبه 30 دی 1397 ساعت 07:18 ب.ظ

سلام مهربانوجون.تبریک میگم بابت عملتون.خداروشکر که بسلامتی انجام شده.بی صبرانه منتظرم عکس مهربانوجون جدید رو ببینم
من که خیلی دوست دارم شکمم رو جراحی زیبایی کنم اما همش ترس دارم .بیخیالش میشم.
همیشه خوش و سلامت باشین کنار عزیزانتون

سلام عزیز دلم
ممنون نازنین . اگر خیلی احساس بدی بهش نداری ولش کن . تا وقتی سلامتت به خطر نیفتاده هیچ جراحی انجام نده .
تو هم کنار عزیزانت خوش و سلامت باشی . گل پسر رو ببوس

سمیرا یکشنبه 30 دی 1397 ساعت 04:00 ب.ظ

توووو عشقییی به خداااا

مثل یک مشاور میمونی برام.میام میخونمت انقدر سطح اگاهیم
بالاتررر میره.واقعا ممنونم ازت

راستی عزیزم ادرس جدیدم دو تا 64داره.

قربون محبتت سمیرای عزیزم .
کنار هم یاد می گیریم قربونت . سمیرا جون میدونم گاهی ادم حالشو نداره هااا ولی کاش همیشه تو کامنتا آدرست رو بذاری .. سیو کنی می مونه تو صفحه کامنتا

شادی یکشنبه 30 دی 1397 ساعت 02:06 ب.ظ

وای چه لذتی داره مهربانو جان
خدا شما رو به هم ببخشه
چه دختری تربیت کردی
این یعنی آخر خوشبختی از دید من

مهربانو جان یه سوال الان برام پیش اومد
حالا خواستی شخصی جواب ندی و کلی بگی
اینکه خودت نخواستی دیگه با نفس بچه ای داشته باشی؟
که رابطه هدف مشترک داشته باشه و استحکام بیشتری داشته باشه
اصلا به این قضیه اعتقاد داری که بچه چون هدف مشترک به وجود میاره رابطه رو قوی تر میکنه
مثلا من فکر میکنم الان با پاتنرم وقتی بچه ی مشترکی ندارم، چی ما رو کنار هم نگه میداره
البته دلم به این خوشه که آدم تو سن بالا نیاز به همدم و دوست داره

ممنون شادی عزیزم الهی آمین . خدا گل دختر ناز تو رو هم بهت ببخشه .
چرا عزیزم موردی نداره که جواب ندم ، اتفاقا کاملا" شخصی جواب میدم .
من اصولا" بچه به دنیا آوردن رو دوست ندارم . از اول ازدواجمم دوست نداشتم (واقعا" هم نمیدونم چرا) فقط سه ماه احساسات مادرانه م فوران کرد و آرمین رو راضی کردم که بچه دار بشیم . ماه اول و دوم فکر میکنم که خبری نبود و ماه سوم باردار شدم درست وقتی که دیگه اون احساسات منم فروکش کرده بود یعنی دیگه برام مهم نبود .
بعد ها فهمیدم که در زمان بارداریم توهم داشتم که بچه م رو دوست دارم ، چون وقتی به دنیا اومد هزار برابر عاشقش شدم و جوری بهش وابسته شدم که انگار بدون اون حتی یک لحظه هم نمیتونستم نفس بکشم . باقی ماجرا رو که میدونی . بعد از جداییم با آرمین یه جورایی همه ش شرمنده بودم که چرا چنین پدری برای دخترم انتخاب کردم و چرا باعث اینهمه درد و رنج بچه م شدم که نمیتونم یه خانواده ی نرمال و درست بهش بدم .. بنابراین اگر حتی نفس ازم درخواست بچه میکرد ممکن بود رابطه م رو باهاش قطع کنم چون به هیچ وجه حاضر نبودم که یه بچه ی دیگه رو به دنیا بیارم (اصلا دیدم نسبت به بچه دار شدن تغییر کرده و فکر میکنم بچه دار شدن یه جورایی میتونه کودک ازاری باشه مخصوا ما که تو ایران زندگی میکنیم ) ممکنه اگر این دید رو قبل از داشتن مهردخت پیدا میکردم یه بچه به فرزندی میگرفتم و یه موجود از این جمعیت بینوای بی سرپرست کم میکردم .
به هر حال تازمانی که نفس درمورد بچه دار شدن سر صحبت رو باز نکرد من حرفی نزدم ولی یه روز تقریبا" یکسال بعد از ازدواجمون سوال کرد که احساس و خواسته م چیه و من گفتم به هیچ وجه چنین چیزی نمیخوام . گفت منم فکر میکنم اگر لذت پدر و مادر چشیدن بود من دو بار و تو یک بار چشیدیم و بنظرم بهتره هیچوقت به این موضوع فکر نکنیم . (ضمن اینکه بچه ی مشترک ما سه تا خواهر با پدر و مادرهای متفاوت پیدا میکرد)
اون موقع خدا رو کلی شکر کردم که نظرش با نظر من یکسانه چون غیر از این بود مشکل پیش می اومد .
به هیچ عنوان اعتقادی به اینکه بچه ی مشترک هدف مشترک میاره ، ندارم و رابطه بین دونفر رو صرفا" به دلیل همون دونفر قبول دارم چون به هر دلیلی این هدف مشترک از بین بره پس اون هدفه هم از بین رفته . من تو یکی از پست های خیلی قدیمی نوشتم که وقتی دختر و پسری عاشقانه همدیگه رو دوست دارند فکر اینکه آیا بچه دار میشن یا نه خیلی بی خوده چون بچه دار شدن تو یه رابطه امری ثانویه ست . اومدیم و اونا با هم بچه دار نشدن ( به هزار و یک دلیل که میدونیم خیلی از زوج ها حسرت یه بچه دارند و با انواع هزینه ها نمیشه) خوب تکلیف اون رابطه چیه؟؟
باید از هم جدا بشن؟ حیف نیست یه ازدواج موفق تنها به دلیل عدم باروری از بین بره ؟؟
شاید برات جالب باشه اگر بدونی من حتی به دلیل نیاز ادم ها به هم تو سن بالا ، هم رابطه ای رو شروع نمی کنم .. من در زمان حال زندگی میکنم .
از کجا معلوم اصلا تو سن بالا هنوز زنده باشیم ؟؟
این میشه یه جور برنامه ریزی که من با تو هستم چون نگرانم تو سن بالا تنها می مونم .
شادی جون واقعا اگر برای رابطه ت دنبال دلیل و هدف مشترک می گردی و یا بخاطر تنها نموندن تو سن بالا دل خوش میکنی ، بنظرم تجدید نظر کن . چون انگار اون پارتنر خودش سهم کمی از دلایل تو رو تشکیل داده
خودت و دخترک زیبات رو میبوسم

شادی یکشنبه 30 دی 1397 ساعت 01:45 ب.ظ

مرسی عزیزم که انقدر خوب مینوسی
منم روی ماه تو رو از دور میبوسم

قربونت عزیزم لطف داری

سمیرا یکشنبه 30 دی 1397 ساعت 12:22 ب.ظ http://sr64.blogfa.com

به به به بهالهی که روز به روز موفق تر بشه این

مهردخت نازنین.از همینجام من یه بوسی به این دستای

نااااز ظریف خودت میزنم عزیزم که چنین بچه ی گلی رو

تربیت کردی و تحویل جامعه دادی

مهربانو جونم؟؟؟یهو یاد خواهر بزرگم افتادم.اونم یازده ساله

که از همسرش جدا شده و یه پسر شانزده ساله ی گل داره

به خدا تمامم سعیشو میکنه که پسرش به درجات بهتر برسه.

مدرسه غیر انتفاعی نوشتش...بهترین وسیله ها رو براش مهیا

کرده.حتی از خودش میگذره گاهی و به متین میرسه.

اسم پسرش متین هست


ما گاهی دعواش میکنیم که چقدر برای متین اخه؟؟میگه

این بچه تمام عمررر و جونه منه.

جریان همین وابستگی استا که گفتی...خواهرم خیلییی

بهش وابسته اس.

گریم گرفت یهو.تو زو خدا با این دل مادرانه.با این دل پاااااکت

برای خواهرم دعا کن که خدا توانشو ازش نگیره.بتونه

اینده پر از افتخار متین رو ببینه.

سمیرا جون منم احساساتی کردی با این کامنتت
منم روی ماهتو می بوسم عزیز دلم . خدا خواهر نازنینت رو و گل پسر رو نگهدار باشه .
من قابل باشم برای همه دعا میکنم که در ارامش و عشق زندگی کنند .. حق داره بهش خورده نگیرید اون بچه همه ی عمر و جونشه ولی خدا کنه که محبتش جهت دار باشه و خدای نکرده باعث تربیت غلط متین جون نشه . متاسفانه گاهی بچه ها از محبت و سرویس اضافه سوء استفاده میکنند . از قول من خیلی بهش سلام برسون و بگو اقتدار و عشق رو در کنار هم داشته باشه . بچه های این نسل رو خیلی باید با آگاهی بزرگ کرد .
دل نگران نباش عزیزم همه چیز به امید خدا خوب پیش میره

ملیحه یکشنبه 30 دی 1397 ساعت 08:37 ق.ظ

سلام عزیزم
امیدوارم این عشق افلاطونی پاینده باشه
امیدوارم 120 سال نه 200 سال 1000 سال سایتون بالای سر دختر مهربونتون باشه و هر روز خوشبختی و سربلندیشو ببینید.

سلام عزززیز دلم
ممنون ملیحه جون خدا عزیزانت رو نگهدار باشه الهی آمین

پونی یکشنبه 30 دی 1397 ساعت 01:58 ق.ظ

همیشه شاد و تندرست در کنار عزیزان
منم چاپ پارچه و کلا رشته های هنری رو دوست دارم
مثل چاپ باتیک
خواهرام هنر خوندن و کلی از کمک بهشون کیفور میشدم.
اوضاع بعد از عمل روبراهه؟؟

ممنون پونی جان ... واقعا احساس خیلی خوبیه خدا خواهر جون ها رو نگهداره
عااالیه . همه چیز درست و مرتبه

ریحانه شنبه 29 دی 1397 ساعت 09:42 ب.ظ

سلام .ان شالله سایتون بالاسر دخترتون باشه تنتون سلامت باشه .دخترتون خوشبخت بشه ان شالله

سلام ریحانه جون
ممنون عزیزم از دعاهای قشنگت
الهی آمین

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد