دلنوشته های مهربانو

دلنوشته های مهربانو

اینجا خاطرات زندگی مشترک من و دختر نازنینم به یادگار نوشته میشود
دلنوشته های مهربانو

دلنوشته های مهربانو

اینجا خاطرات زندگی مشترک من و دختر نازنینم به یادگار نوشته میشود

"سفر به کردستان ، روز سوم برگشت به تهران"

"دوستان عزیزم لطفا" از پست قبل غافل نباشید و تازه واردها حتما" مطالعه کنند ، عمق فاجعه بیش از تصور ماست"

***************

به چهارم فرودین و روز سوم سفر و برگشت به تهران رسیدیم .


 متاسفانه خبرهای بدی از وقوع سیل در استان گلستان در شبکه های مجازی  به گوشمون می رسید . نمیدونم حواس ما تو سفر پرت بود و گاهی نت نداشتیم یا اینکه هنوز موضوع تا این حد حاد نشده بود که ما دیر خبر دار شدیم . 

از شب قبل یکمی وسایلمونو جمع و جور کرده بودیم که صبحانه رو خوردیم ، راه بیفتیم .


بالاخره همه چیز بسته بندی و آماده برای بردن به اتوبوس شد .وسایلو با خودمون تا دم آلاچیق ها بردیم و گذاشتیم بیرون و مشغول خوردن صبحانه شدیم . 


هنوز خوردن تموم نشده بود که رگبار شدیدی گرفت .. سعی کردیم از خیس شدن نجات بدیم اما به چشم برهم زدنی خودمون و وسایل عین موش آب کشیده شدیم . 


با اقامتگاه زیبا و راحتمون و آقا محمد و خانواده ی نازنینش که میزبانمون بودند خداحافظی کردیم و به امید دیدار مجدد ، به سمت سنندج و روستای نگل ،  حرکت کردیم .


 لرز بدی تمام وجود من رو گرفته بود هر چی مهردخت  بهم لباس می پوشوند و سعی میکرد گرمم کنه نمیشد . آخر سر مجبور شد چونه م رو با دست نگه داره که تیک تیک بهم نخوره 


قرار بود به روستای نگل که در جاده ی سنندج -مریوان قرارداره برسیم و از موزه  و قرآن  خاص آن بازدید کنیم. 


حدود هزارسال قبل ، توجه  چوپانی که  گوسفندانش در دره ای با صفا مشغول چرا بودند ، به گل بسیار زیبایی جلب میشه . وقتی چوپان میخواسته گل رو بدون هیچ آسیبی از زمین بیرون بیاره ، متوجه ی چاله ای تو خاک میشه و صندوقچه ای زیر چاله پیدا میکنه که به تنهایی نمیتونسته بیرون بیاره بنابراین به روستا میره و با عده ای از اهالی برمیگرده و همه با هم صندوقچه رو که محتوی یکی از ارزشمند ترین گنجینه های خطی و تاریخی کشور بوده از دل خاک بیرون میارن . 


اهالی روستا اون مکان رو مقدس می شمارند و مسجدی در همون محل می سازند . 


کم کم اهالی روستا خونه هاشونو به اطراف همون مکان منتقل میکنند و روستای نگل رو تشکیل میدن . قرآن نگل روی پوست آهو و به زبان کوفی نوشته  و با آب طلا اعراب گذاری و با نقوش گیاهی زیبایی مزیّن شده و این روزها در همون مسجد تاریخی نگل نگهداریش میکنند.


 کارشناسان معتقدند این قرآن در زمان خلیفه سوم نوشته شده و یکی از چهار نسخه ایست که در اون زمان به مناطق مختلف دنیا که یکیش ایران بوده ، ارسال شده . 



این نسخه در طول تاریخ بارها سرقت شده اما هر بار به روستای نگل بازگردانده شده و  سرانجام درسال هشتاد و دو در فهرست آثار ملی ایران به ثبت رسیده . 


موزه ی مردم شناسی  هم در کنار مسجد قرار داشت که مردم همون منطقه بصورت خودجوش اجناس رو تهیه و به موزه اهدا کردند و شامل کلیه ی اقلام فرهنگی و معیشتی منطقه به قدمت پنجاه تا دویست سال قبل و امثال زیور آلات و ابزار کشاورزی و لوازم منزله که نوع فرهنگ و زندگی مردم منطقه رو به گردشگران نشون میده . 



بیرون در مسجد کیک و چای خوردیم و به سفرمون ، به سمت سنندج ادامه دادیم . 

برنامه ی بعدی بازدید از عمارت خسرو آباد بود . 



عمارت خسرو آباد ، شاخص ترین بنای استان کردستان است و در فهرست آثار ملی ایران ثبت شده . این عمارت در سال 1223 هجری قمری ، در زمان حکومت قاجار توسط امان الله خان اردلان والی ، از حاکمان کردستان ساخته شده 

بعضی از مورخان عقیده دارند قسمت شرقی بنا که قصر نام داشته در دوران زندیه ساخته شده و تکمیل مجموعه به وسیله ی امان الله خان بوده نه ساخت همه ی آن . 

این عمارت مدتی مقر حکومتی و نظامی شهر محسوب میشده اما بیشتر مکانی برای برگزاری جشن ها یا مراسم و تشریفات و یا اقامتگاه افراد حکومتی بوده .

 مثلا" مراسم عروسی دختر عزیز دردونه ی فتحعلی شاه بنام حُسن جهان خانوم با پسر امان الله خان اردلان تو همین عمارت برگزار شده بوده . 

این مجموعه ی بزرگ و زیبا در سال 1275 هجری شمسی به وسیله ی نوه ی امان الله خان به شخصی بنام صادق خان اعزاز الملک واگذار شده بوده  و تا همین پنجاه سال پیش همچنان بناهای جدیدی با سبک معماری قاجاری به این مجموعه اضافه میشده . 


گوشه ی عمارت کارگاه مجسمه سازی استاد هادی ضیاءالدینی برپا بود که از میون مجسمه های زیباش این دوتا فوق العاده نظرم رو جلب کردند 


تندیس نرگس کلباسی عزیز (مادر ترزای ایران)


تندیسی از مادر (به چشم های نیمه بازش که در دل شب به بچه شیر میده توجه کنید)



تو عمارت خسرو آباد من همچنان مثل بید می لرزیدم . بازدید تموم شد و  برای صرف غذا به مجموعه هتل های گردشگری کردستان واقع در سنندج رسیدیم . جای قشنگ و گرم و نرمی بود که بالاخره من از خطر قندیل بستن نجات پیدا کردم . 


پرسنل بسیار مهربون و با نزاکت هتل ، ناهار مفصل و خوشمزه ای برامون سرو کردن البته  سهم من فقط  یک قاشق پلو و یک تکه کباب خوشمزه  بود 

جالب بود در اوایل سفر هرجا حمید رضا یا بهاره،  منوی غذا بهمون میدادن ، من به مهردخت و مهرداد و مینا می گفتم بچه ها من چی بگیرم ؟ 


روز دوم سفر ، یه جا غش کردم از خنده بلند گفتم : بچه ها کدومتون تو دلتون گفتید:" مهربانو خاک تو سرت هیچ اراده ای از خودت نداری ، حتی غذاتم دیگران باید برات انتخاب کنن" همه خندیدن و چند نفر گفتن : دور از جون ولی واقعا چرا ؟؟ 


گفتم : من حدود سه ماهه معده مو عمل کردم و بجز یکی دو قاشق نمیتونم بخورم ، برای همین خوشبحال مهردخت اینا شده و همه ی غذام توسط عزیزان  به یغما میره ، ندیدین چطور سر کنار من نشستن دعواس؟؟


اونجا بود که علامت تعجب ها فروکش کرد و خیال دوستان راحت شد اما کلی سوال پیچم کردن و از تغییراتی که نسبت به عکسای قدیمیم کرده بودم  و نشونشون دادم ذوق کردن


 دیگه رسما" به سمت تهران حرکت کردیم .. اخبار بد آب و هوا می رسید و ما نگران و غمگین از اتفاقاتی که برای هموطنانمون در استان گلستان افتاده ، بودیم .


حمید رضا و بهاره بین همه مون کاغذ های یادداشت پخش کردند که اسم و مشخصاتمون روش نوشته  شده بود . ازمون خواستند که پشت کاغذ بهترین همسفرمون رو با ذکر دلیل معرفی کنیم . کاغذها رو نوشتیم و به لیدرها پس دادیم . حمید رضا شروع به خوندن کرد . 


چندتای اول بنام مه رو جان که یوگای خنده می کرد درآمد (البته ما چهار نفر همگی به مه رو رای داده بودیم )مه رو ، بانوی مثبت اندیش ، خنده رو و با مشارکت بسیار بالا در امور جمعی بود . 


رای های بعد به نام آقا سلیم که زوج پرنده نگرمون به دلیل خوش صحبتی و عکس های زیبایی که ازمون می گرفت، و مهردخت به دلیل جوانترین و در عین حال مودب ترین و باسواد ترین همسفر گروه در می اومد ..(چون مهردخت اطلاعات هنری و تاریخی و حافظه ی  نسبتا" خوبی داره ، همه ی لیدر ها و راهنماهای گردشگری رو خیلی مودبانه سوال پیچ میکنه و حتی غلط های تلفظ اسامیشون رو می گیره .. )


 نهایتا" مه رو با اختلاف کمی از مهردخت مقام اول ، و مهردخت و آقا سلیم به ترتیب دوم و سوم شدند و از طرف دالاهو جایزه گرفتند. 


همین بازی و رای گیری دوباره سرحالمون کرد و موقتا" جو غمگین و  نگرانی  اخبار سیل  رو ازمون دور کرد . 


دو سه جا نگهداشتیم ، هم سرویس بهداشتی استفاده می کردیم هم چای و کیک میخوردیم ، ولی همه سعی میکردیم معطل نکنیم چون هوا تاریکتر می شد و بارون بسیار شدید تر می بارید . 


با همه ی این حرفا ، ساعت یازده به همون خیابون برزیل میدون ونک که حرکت کرده بودیم ، رسیدیم . دل کندن از همسفرهای عزیزمون خیلی سخت بود . شماره ها رو رد و بدل می کردیم .. همدیگه رو در آغوش می گرفتیم و نهایتا" خداحافظی کردیم . 


مه روی عزیز گروه تلگرامی "  نوروز 98کردستان" رو برای تبادل عکس ها و ادامه ی دوستیمون ساخت . 


یه اسنپ گرفتیم ما چهارتا با وسایلمون نشستیم و به سمت خونه ی مامان اینا حرکت کردیم . اونجا من و مهردخت با ماشین خودمون برگشتیم خونه .


 با همه ی اینکه سفر بسیار بسیار خوش گذشت ولی رسیدن به خونه مون یه حال خوب دیگه ای داشت . خدا رو شکر که پنجم رو مرخصی گرفته بودم .. تا پاسی از نیمه شب مشغول شستن لوازم خواب ، کفش های گردشگری و لباس هامون بودیم . دست آخر دوش گرفتیم و در آرامش تخت خواب هامون به خواب رفتیم . 


همین الان که دارم این عبارات رو مینویسم بغضم گرفته و کم مونده اشک  هام سرازیر بشه چون به یاد هموطنان مظلوم سیل زده م افتادم که خونه زندگیشون ، همه ی داراییشون ، همه ی خاطرات و محل امن و آسایششون رو از دست دادن و من میدونم چه چیز با ارزشی از کف دادن 

********

بازم تاکید میکنم سفر با تور مزایای فراوونی برای من داره ، علاوه بر اینکه امن سفر میکنم و فرصت میکنم با یه عده آدمای نازنین جدید آشنا بشم ، تجربه ی کار تیمی و زندگی دستجمعی رو هم پیدا می کنم . 


اما بزرگترین دستاورد برای من ، فراهم کردن محیطیه که مهردخت در اون تعاملات اجتماعی رو تمرین کنه . یادتونه ما چقدر تو فامیل و با دختر عمو ، پسرخاله هامون معاشرت می کردیم ؟ سفره های شلوغ مینداختیم و مهمون داری می کردیم و تقسیم کار وجود داشت و... 

اما بچه های هم نسل مهردخت با تک فرزندی و رفت و آمدهای های مختصر ، دارن بزرگ میشن و هیچکدوم از اون تجربیات رو ندارند .. 

سفر با تور خواهی نخواهی ، این مسائل مهم رو آموزش میده .. همین که مهردخت مجبور بود برای دوش گرفتن تو نوبت باشه ، همین که بهم گفت : مامان برای اینکه بقیه هم زودتر به کارشون برسن مجبور شدم نرم کننده به موهام نزنم ، همین که صبح خیلی زود بیدار میشد تا گروه معطل صبحانه خوردنش نشن ، همین که آخر سفر خیلی ها بعنوان جوانترین ، مودب ترین و باسواد ترین همسفر انتخابش کردند برای من بزرگترین موفقیت  سفر گروهی بود . 

تو این سفر ، همسفرهای بسیار بافرهنگ و خوبی داشتیم . همونطور که در پست های قبل اشاره داشتم خانم پزشک محجبه و اهل عبادت و نماز داشتیم . خانم و آقایونی هم بودند در رده های سنی مختلف (هم خیلی جوون هم میانسال) که صرفا باهم دوست بودند نه همسر، ولی تقریبا" سه روز و نیم مسالمت با هم زندگی کردیم و هیچ کاری به مسائل خصوصی هم ، نداشتیم ... همین تمرین بسیار خوبی برای زندگی مدنی درست و اصولیه . 

******* 

سفر نامه ی نوروز 98 و کردستان زیبا تمام شد . ممنونم که خواننده و همراهم بودید . 

دوستتون دارم زیااااد 


نظرات 23 + ارسال نظر
Amir چهارشنبه 28 فروردین 1398 ساعت 10:01 ب.ظ http://mehrekhaterat.blogsky.com

سلام
سفر نامه تون عالی بود

سلام
خوشحالم دوست داشتید

ماجد دوشنبه 26 فروردین 1398 ساعت 09:47 ق.ظ

سلام مهربانو جان
بسیار زیبا
ممنون از شمای مهربان و بزرگوار
مثل همیشه عالی بود
کلی آموزنده

سلام ماجد عزیز
ممنون دوست خوب و نازنینم .

مهرگل شنبه 24 فروردین 1398 ساعت 03:19 ق.ظ

سلام مهربانوجانم خوبی؟
سفرنامه خیلی عالی بود عاشقش شدم
مخصوصا دیدت که مثل همیشه چقدر قشنگ بود نگاهت به درسهایی که برای خودت و مخصوصا برای مهردخت عزیز داشت. همیشه نوع نگاهت رو تحسین میکنم . تو خونه ما همه میشناسنت بس که راجبت حرف زدم.
خیلی دوس دارم همسر منم راضی به این تورهای این سبکی بشه. چون بر خلاف تفکر خودش اصلا اجتماعی نیس.
به امید اون روز...

سلام مهرگلکم ممنون خدا رو شکر خوبیم .
خوشحالم سفر نامه رو دوست داشتی .
عزززیزمی مهرگل جان سلام من رو به تک تک اعضای خانواده برسون .. باعث افتخارمه . ان شالله که سفر با تور رو حتما تجربه میکنید و خیلی هم بهتون خوش می گذره

مینو جمعه 23 فروردین 1398 ساعت 05:31 ب.ظ http://milad321.blogfa.com

سلام مهربانو جان.ممنون از سفر نامه خوبی که نوشتی و ما را هم در این سفر شریک کردی.
انشاالله همیشه سفرهای خوب داشته باشی و. مشکلات هموطن های سیل زده هم حل بشه.

سلام مینوی عزیزم
ممنونم که همراهی کردی . آآآمیییین

پونی پنج‌شنبه 22 فروردین 1398 ساعت 12:37 ق.ظ

عالی بود
خیلی خوشحالم به سلامت برگشتید خونه

ما ایرونیا زیادم بد نیستیم

آقابالاسر های بدی داریم

متاسفانه

شادی قرینتان

عزززیزی پونی جان ...
ما ایرانی ها خیییلی خوبیم .. آقا بالا سرهاااای بد لعنت بشن .
تو و خانواده ی عزیزت هم سلامت و شاد باشید

شارمین چهارشنبه 21 فروردین 1398 ساعت 09:33 ب.ظ http://behappy.blog.ir

عزیزم مهردخت
چنین مادری بایدم باسوادترین و مودب ترین دختر رو داشته باشه

ممنون شارمین جانم

کیهان چهارشنبه 21 فروردین 1398 ساعت 02:31 ب.ظ http://mkihan.blogfa.com


مرسی که هستی

شما هم

الی چهارشنبه 21 فروردین 1398 ساعت 01:07 ب.ظ http://elhamsculptor.blogsky.com/

چه سفرنامه خوب و جامعی
همسفر خوب از ارکان اصلی سفر هست
سفرهاتون مستدام و با لبخند و آرامش

مرسی الی جونم

غریبه چهارشنبه 21 فروردین 1398 ساعت 08:58 ق.ظ

سلام
سفرنامه ی خوب و جامعی بود
حتما از دیدن عمارت های تاریخی خیلی لذت بردی ؟
این عمارت ها و تمام عمارت های ساخته ی تاریخ حتما در زمان ساختش منتقدینی داشته که وقتی مردم دستخوش نداری و بیماری و ۰۰۰۰ هستند آیا ساخت اینگونه عمارتها لازم است ؟
عقیده ی من اینست که لازم است
باید چیزی بر آینده ها باشد که از آن بازدید کنند و لذت ببرند
پس ساخت حرم امام خمینی و یا مصلی که خیلی ها انتقاد می کنند به نظر من قابل انتقاد نیست
جالب است که من دو ماه سنندج بودم ولی خبر از این همه زیبایی های دیدنی اش نداشتم
تور های گردشگری اینش خوب است که با اطلاعات قبلی آدم را به سفر می بردند

سلام
خوشحالم که سفرنامه مورد توجهت بوده . بله من همیشه از دیدن آثار باستانی لذت خیلی زیادی میبرم و بی اختیار خودم رو تو اون زمان و اون محیط مجسم می کنم . عقیده ی من هم همینه که حتما باید آثاری از ما بجا بمونه و تاریخ برای ایندگان بازگو کننده باشه .. درمورد ساخت حرم و مصلی با کلیت ماجرا موافقم " حتما باید برای کسی که رهبر انقلاب اسلامی ایران بود و این انقلاب تا حداقل چهل سال ایران رو به سمت و سوی کاملا متفاوت با رژیم شاهنشاهی برد و دگرگون کرد وجود داشته باشه . اما با جزییات ساخت حرم (( بارگاه اشرافی و طلاکاری شده)) مخالفم . الان که اثار باستانی نگاه میکنم حتی یه آجر یا سنگهایی که بدون ملات روهم چیده شده باشند برام باارزش و زیباست و بازگو کننده ی نوع فرهنگ و معماری اون برهه از تاریخ رو نشون میده . بعید میدونم امام خمینی که طبق ادعای خودشون رهبر مستضعفین جهان بودند با ساخت بناهای مجلل موافق باشند .
عین جملات امام خمینی رو درخصوص مجوز ساخت مصلی کپی میکنم :
حضرت امام در پی کسب اجازه از ایشان برای ساخت مصلی تهران در اراضی عباس آباد اینگونه می‌نویسند:

«با حفظ جهات شرعى در مورد زمین مذکور با پیشنهاد حجتى الاسلام، آقایان: خامنه‏ اى و هاشمى، موافقت مى شود. ان شاء اللَّه در کنار ساختن مصلاى تهران، در ساختن‏ بینش کفر ستیزى مسلمانان موفق باشید. ضمناً سادگى مصلا باید یادآور سادگى محل عبادت مسلمانان صدر اسلام باشد. و شدیداً از زرق و برق ساختمان هاى مساجد اسلام امریکایى جلوگیرى شود. خداوند تمامى دست‏ اندرکاران برپا کننده مساجد اللَّه را تأیید فرماید.»
تورهای گردشگری هم اطلاعات خوبی دارند هم زمانبندی منظم و عااالی

فرحناز چهارشنبه 21 فروردین 1398 ساعت 08:55 ق.ظ

سلام و تبریک سال نو مهربانو جان! خیلی سفرنامه هات عالی بودن. من فکر می کردم استان کردستان رو خوب گشتم ولی باور کن هیچکدوم از این جاهایی که شما رفتی رو ندیده بودم. فکر کنم دوباره باید برم
انشاله که در سال پیش رو تنت سالم و دلت شاد باشه عزیزم

سلام فرحناز عزیزم ممنون دوست من . فرحناز جون سفر کردن با تور خوبیش به همینه باور کن اگه خودمون رفته بودیم هیچوقت همت این رو که ساعت هفت و نیم صبح صبحانه بخوریم و بریم برای بازدید ، نداشتیم . تازه من مطمئنم که خیلی جاهای دیدنی دیگه ای هم بود که ما فرصت بازدید نداشتیم .
برای ارزوی قشنگت ممنونم امیدوارم برای تو هم بهترین ها مقدر باشه

ماه سه‌شنبه 20 فروردین 1398 ساعت 12:14 ب.ظ

سلام مهربانو جون
ممنون سفرت رو با ما هم به اشتراک گذاشتی، حال بسیار خوبی را در سال جدید برای شما و عزیزانتان ارزو می کنم.
شاد باشی

سلام عزیزم
قربونت ماه نازنین . ممنون که همراهی می کنی . برای تو و عزیزانت هم بهترین ها در راه باشه

مامان ثنا و حسنا سه‌شنبه 20 فروردین 1398 ساعت 11:43 ق.ظ http://sanayemaman.blogsky.com/

عالی بود. به قول قدیمیا همیشه به سفر

ممنون عزیز دلم . آمییین

تیلوتیلو سه‌شنبه 20 فروردین 1398 ساعت 10:40 ق.ظ http://meslehichkass.blogsky.com

کیف کردم
دستای مهربونت را میبوسم که اینهمه زحمت برای نوشتن این پست کشیدی
عالی بود
انگار خودم سفر رفتم و لذت سفر را حس کردم
دست شما درد نکنه بانوی گل و بلبل و پر انرژی
خوش تیپ جان ... چقدر خوشحالم که این روزها از خودت راضی تری

عززیزمی تیلو جاانم
خواهش میکنم نازنین ممنونم که همراهی و همه رو میخونی .
آرره خیلی خیلی حس خوبی داره برای همه ی دوستان خوبم این حال محشرر رو ارزو می کنم

ملیکا سه‌شنبه 20 فروردین 1398 ساعت 12:06 ق.ظ

سلام مهربانو جان
ممنون از نوشتن سفرنامهء جالب، خیلى لذت بردم از عکس ها و برنامه ریزى و انتخاب مهردخت جان. هزار بار شکر براى سلامتى و شادى تون.
جریان سیل هم که بسیار وحشتناکه و معلوم نیست تا کى باید تاوان سؤ مدیریت به اصطلاح مسئولین رو یه عده مردم واقعأ بیگناه پس بدن!!!

سلام عزیزم
قربونت ملیکا جون ممنون از شما که همراهمید .
امیدوارم کارمای اعمالشون رو به زودی ببینند .

عسل دوشنبه 19 فروردین 1398 ساعت 10:26 ب.ظ

سلام بازهم جذاب و خواندنی با عکسهای زیبا

سلام عسل جون .. ممنونم عزیزم

امین دوشنبه 19 فروردین 1398 ساعت 07:30 ب.ظ http://alefkaf1984.blogsky.com

یه سری دردا هیچ جوری حذف نمیشن.
شاید اگر یه روزی نباشم اینجا اوضام فرق کنه ولی فعلا خیلی هاش مقدور نیست.بدترین قسمت داستان هم همینه

امین جان همه ی ما تو زندگیمون دردای جورواجوری داریم .بعضیاشونو خودمون هیچ نقشی تو به وجود امدنشون نداشتیم .قبول دارم که ما رو دچار مشکلات زیادی کردند اما دیگه هی مرور کردنشون و افسوس و غصه خوردن بابتشون فایده نداره .. بالاخره باید باهاشون کنار بیایم و بقیه زندگیمونو بسازیم . این که میگن تقصیر تو نیست با شرایط بد به دنیا اومدی ولی تقصیر توست اگر تو همون شرایط ادامه بدی حقیقت بزرگیه .
درمورد مشکلاتی هم که خودمون با رفتار و تصمیماتمون باعثش شدیم که خوب حرفی نیست باید پذیرفتشون و تجربه اندوزی کنیم ... من بابت انتخاب اشتباهی که تو زندگیم کردم تاوان سنگینی پرداختم و همچنان می پردازم اما خودم رو ملامت نمی کنم اون موقع تو اون شرایط این تصمیم رو گرفتم و تموم شد رفت .. بعد از اون حواسم رو جمع کردم تا تکرار نشه واین مهمه .
حتما زندگی"اپرا "مجری معروف رو خوندی .. فکر نمیکنم شرایط تو سخت تر از اون بوده باشه ولی ببین اپرا چطور زندگی خودش و اطرافیانش رو تغییر داده (البته نمونه های زیادی داریم برای مثال زدن)
امیدوارم بتونی تغییرات مثبت و خوبی ایجاد کنی و درکنارمون باشی

نسرین دوشنبه 19 فروردین 1398 ساعت 05:03 ب.ظ http://yakroozeno.blogsky.com/

به به، خیلی هم خوب و عالی
ایشالا همیشه در سفر و سلامتی و شادی باشی عزیز دلم

داشتم فکر می کردم اگه هر کسی تو کشوری که زندگی میکنه همون کشور رو می گشت، دیگه به فکر "خارج" رفتن برای تفریح نمی افتاد. مگر اینکه تمام شهرها رو بگرده.
بسیار زیبا بودند.
مرسی به مشارکت گذاشتی


ممنون عزیزم . آره واقعا نسرین جون ایران زیبامون انقدر طبیعت زیبا و بکری داره که حالا حالاها میشه گردش کرد و لذتش رو برد .

یه مادر دوشنبه 19 فروردین 1398 ساعت 02:56 ب.ظ

سلام مهربانو جان ممنون از سفرنامه کاملت .خیلی عکسهای قشنگی انداخته بودی.لذت بردم واقعا من هم باهات در مورد سفر با تور موافقم وتقریبا به خاطر دلایلی که گفتی یکی دوبار سفر با تور رفتم .می خواستم بپرسم شما همیشه با دالاهو تور رفتی؟اون اژانسی که من باهاش رفتم خیلی راضی نبودم

سلام عزیزم
خواهش میکنم عزیزم ممنونم که همراهمی ... بله من همیشه با دالاهو سفر کردم البته اگر جای معتبر دیگه ای هم پیش بیاد استفاده میکنم ولی این پنج شش بار که سفر کردیم همه ش دالاهو بوده

سینا دوشنبه 19 فروردین 1398 ساعت 01:57 ب.ظ

تبریک به مهردخت عزیز و خودت که چنین دختری تربیت کردی

راستی دختر فتحعلی شاه هم یکی یکدونه بوده؟ یعنی هفتصد هشتصد تا بچه دیگه اش همه پسر بودند؟

سینااا از دست تو .. واقعا که رتبه ی تک رقمی کنکور برازنده ت بوده با اینهمه دقتت .. خواستم بنویسم عزیز دردونه نمیدونم چرا نوشتم یکی یک دونه .. نه بابا اتفاقا دختر بیست و یکمش بوده
ممنون عزیز جان ..

کیهان دوشنبه 19 فروردین 1398 ساعت 01:18 ب.ظ http://mkihan.blogfa.com

درود و نور و سرور بر شما و قلم شیوایتان
برای هردو عزیز سفرهای فراوان همراه با سلامتی و موفقیت آرزو می کنم.آمین

درود کیهان عزیز
ممنمون از محبتت دوست من . الهی برای تو هم بهترین ها باشه

فرین دوشنبه 19 فروردین 1398 ساعت 12:07 ب.ظ

سلام و یعالمه دست مریزاد. به امید سفرهای خوب و سفرنامه های خوب بعدی در سلامت و آرامش برای همه هموطنانمون

سلام فرین عزیز
ممنونم دوست من . الهی آمین

ونوس دوشنبه 19 فروردین 1398 ساعت 11:16 ق.ظ http://calmdreams.blogfa.com

بلایی که سر هموطنامون اومد خیلی دردناکه؛ خدا بهشون صبر بده و معجزه شه هر چه زودتر تو خونه های گرم و نرمشون آرام بگیرن

خیییلی .. الهی آمین

ونوس دوشنبه 19 فروردین 1398 ساعت 11:13 ق.ظ http://calmdreams.blogfa.com

لذت بردم از خوندن سفرنامه و عکسها و نمونه شدن مهدخت جونی مثل همیشه.

عزیزمی ونوسی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد