دلنوشته های مهربانو

دلنوشته های مهربانو

اینجا خاطرات زندگی مشترک من و دختر نازنینم به یادگار نوشته میشود
دلنوشته های مهربانو

دلنوشته های مهربانو

اینجا خاطرات زندگی مشترک من و دختر نازنینم به یادگار نوشته میشود

"مهمون داریم ، چه مهمووونی"

سلام ... نفس ها رو تو سینه حبس کنید : 



نفس باز هم حماسه ی عشششق آفرید 

هنوز داشتم بر سر داشتن یا نداشتن گربه با خودم کلنجار می رفتم که چهارشنبه ، بیست و ششم تیر ماه که تولد مهردخت بود گذشت . 

این هفته اسمم رو برای اضافه کار روز پنجشنبه رد نکرده بودم ، حوااالی ظهر بود که نفس تماس گرفت:

- مهربانو جان میخوام تا جایی برم و نیاز به همراهی تو دارم میتونی بیای با هام ؟ 


بدون معطلی گفتم : الان آماده میشم . 


به مهردخت گفتم : دخترم نفس کاری باهام داره ازش نپرسیدم چه کاریه ولی  یه چند ساعتی باهاش میرم بیرون و بعد کنار همیم . 

گفت : برو مامان جون سلام برسون . 

(اگه چند سال پیش بود کلی لب ورمی چید و ادا درمی آورد که ای بابا یه روز اداره نیستی میخوام کنارت باشم .. کجا میری و این چیزا .. ولی خدا روشکر الان دیگه اینطوری نیست 

نفس جلوی در منتظرم بود . سوار ماشین شدم . 

-مرسی مهربانو ، لطف کردی نمیخواستم تنها برم .

-قربونت عزیزم .. خیر باشه ، کجا می ریم . 

-یکی از دوستام معرفی کرده .یه خانمی سه تا بچه ی دوماهه داره . براش مشکلی پیش اومده ، بریم ببینیم میتونیم کمکی کنیم؟

-یعنی چه مشکلی ؟ چه کمکی ؟ 

-خودمم نمی دونم بریم ببینیم شرایط چیه.

یکمی حرفای متفرقه زدیم تا رسیدیم دم در یه منزل .

نفس تلفن کرد و خودشو معرفی کرد و گفت ما جلوی در هستیم .

در باز شد رفتیم تو .. یه دختر خانم اومد استقبالمون و تعارفمون کرد رفتیم داخل منزل . 

تو اتاق پذیرایی نشسته بودیم .. داشتم فکر می کردم قیافه ی این خانم به مادر سه تا بچه نمیاد . 

دختر جوون ، شربت به دست اومد کنارمون و گفت الان بچه ها رو میارم . 

چشمای من گرد شده بود .. خدایا من الان با چه صحنه ای مواجه میشم ؟ سه تا بچه ی معلول نوزاد؟

چند دقیقه بعد دختر جوون برگشت درحالی که سه تا گوگولی ناز تو بغلش بودن . نفسم داشت بند می اومد . 

سه تا پیشی ملوس" اسکاتیش فولد " همونی که خیلی دوست داشتم . یکی تبی و دوتا به رنگ  گلد .

بی اختیار اون تبی -سیلوره رو بغل کردم و شروع کردم قربون صدقه رفتن . با ناباوری نفس رو نگاه می کردم اونم تمام صورتش خنده بود و ذوق از قیافه ی من . 

داستان این بود که دختر جوون در حال مهاجرت بود و پدر و مادر این سه تا بچه رو داشت . این سه تا به دنیا اومده بودن و اون با سختی و ناراحتی زیاد دنبال یه خانواده براشون می گشت . اون دوتا گلد ها هر دو پسر بودن و این یکی دختر بود . گفت خدا رو شکر اون دوتا رو یکی ازآشنایان خواسته و لازم نیست جداشون کنم . من که تقریبا حق انتخاب نداشتم ولی از اول هم  دختر ملوسم تو بغلم بود . 

کلن دیگه هیچی نمیشنیدم از حرفای اون و نفس . 

من و نفس و نیلوفر و دخترمون  باهم اومدیم بیرون . 

از قبل که درمورد این موضوع تصمیم می گرفتم . بصورت پنهانی با کیانا دوست مهردخت که پدرش دامپزشکه در ارتباط بودم که اگر این کار رو کردم برای تایید سلامت و واکسیناسیون ببرم پیش ایشون . متاسفانه اون روز کیانا اینا اسباب کشی داشتند و پدرشون مطب نبود . 

تصمیم گرفتیم دخترمونو ببریم" کلینیک درین "رفتیم و حدود یکساعت و نیم معطل شدیم تا یه ویزیت ساده انجام شد .. خیلی خسته شده بودم ولی وقتی دکتر معاینش میکرد و هی میگفت : جاان چه دختر خوبی ، به به خانم نانازی شما چقدر خوشگلی ، خستگیم در اومد . 

سلامت دخترنانازیمون تایید شد . دکتر گفت ببریدش منزل یکهفته ای باهم باشید تا به هم عادت کنید بعد برای واکسیناسیون اقدام کنید . خیلی خوشحال شدم چون هفته ی دیگه میتونیم ببریمش پیش پدر کیانا تا کارهاشو انجام بده . 

نیلوفر گفت این پت شاپ های دامپزشکی خیلی گرونن شما برای تهیه وسایل برید خیابون اسکندری شمالی اونجا بورسشه . ناچار از همون پت شاپ یه کنسرو  ، یه غذای خشک کوچیک و یه بسته خاک خریدیم تا روز جمعه بریم خیابون مخصوصش . 

نیلوفر رو رسوندیم منزلش . 

رفتیم جلوی درخونه .. 

نمیدونم چجوری از نفس تشکر میکردم .. بچه به بغل اومدم پشت در . زنگ زدم و مهردخت در رو باز کرد . " دارسی" تو بغلم بود . تا اومد جیغ بزنه کلی التماسش کردم که بچه می ترسه جیغ نزن و میدونم خیلی سخت خودشو کنترل کرد ... دوید تو اتاقش چند تا جیغ بنفش کشید و ... 

مهردخت عاشق اسم " دارسی" ه میدونم همگی از مستر دارسی غرور و تعصب خاطره داریم ولی درواقع "دارسی "اسم خوشگلیه که در هالیوود و ورزش چند تا خانم ناز صاحبشن . 

اسم دخترمون دارسی شد و از پنجشنبه تا الان که اومدم اداره یه دنیا عشق باخودش تو خونه مون آورده . اسمشو قشنگ میشناسه و هر اتاقی میریم دنبالمون میاد . 

داشتم می مردم که زود تر براتون بنویسم . الان اومدم تند تند نوشتم که تو شادیمون سهیم باشید . 

خلاصه  بعد از بیست سال دوباره دختر دار شدم . 

مهمونی داریم که صاحبخونه ی دلمون شده 

دوستتون دارم عززیزای من 



نظرات 50 + ارسال نظر
فریبا سه‌شنبه 8 مرداد 1398 ساعت 09:03 ب.ظ

ای جان مبارک باشه قدم دخمل نازتون.... تولدها هم با تاخیر مبارکه، همیشه شاد باشید

مررررسی فریبا جون .. ممنونم عزیزم همچنین

Amir شنبه 5 مرداد 1398 ساعت 01:30 ب.ظ http://mehrekhaterat.blogsky.com

منظورتون چیه که گفتین روی بلاگ اسکای اجرا نمیشه؟

از قسمت تنظیمات بلاگ اسکای ، گزینه پشتیبان گیری نداره ، اون برنامه که معرفی کردم یک برنامه مجزاست که کارش گرفتن بک اپ از سایت ها یا وبلاگ هاست که امکان دسترسی بهشون هست . امکان دسترسی یعنی اینکه مثلا پستش رمزی نباشه و پست هاش با کلیک روی اون قابل دسترس باشه.

من از وبلاگم با اون روش بک آپ گرفتم با همون شرایطی که گفتم ، وقتی بک اپ گرفتم بخاطر اینکه اون برنامه مستقیم با وبلاگم داره کار میکنه امار بازدیدم نزدیک به 1600 تا رسید.

همچنین از طریق اون برنامه من میتونم کل وبلاگ شما یا هر دوست دیگه ای رو کامل دانلود کنم و بصورت آفلاین بخونمش

واااا .. آفلاین بخونیش ؟؟
نه من با اون برنامه ی بیان بود فکر کنم اشتباه گرفتم مخصوص مهاجرت بود ..
فکرم درگیره امیر جان باید بعد از ظهر برم خونه ببینم دقیقا چجوریه یه بک آپ بگیرم از کل مطالب داغش به دلم نمونه

Amir جمعه 4 مرداد 1398 ساعت 02:46 ب.ظ http://mehrekhaterat.blogsky.com

بلاگ اسکای کلا قات زده و رفته هوا
اینجا من چجوری بک آپ گرفتن رو نوشتم

https://mehrekhaterat.blogsky.com/1398/05/04/post-541/%DA%86%DA%AF%D9%88%D9%86%D9%87-%D8%A7%D8%B2-%D9%88%D8%A8%D9%84%D8%A7%DA%AF-%D8%AE%D9%88%D8%AF-%D8%A8%D9%84%D8%A7%DA%AF-%D8%A7%D8%B3%DA%A9%D8%A7%DB%8C-%D8%A8%DA%A9-%D8%A2%D9%BE-%D8%A8%DA%AF%DB%8C%D8%B1%DB%8C%D9%85-%D8%9F

چقدرم پیچیده ست
روی بلاگ اسکای اجرا نمیشه انگار

Amir جمعه 4 مرداد 1398 ساعت 01:06 ب.ظ http://mehrekhaterat.blogsky.com

از پیغامی که نشون میده یه عکس برام بذارین

من مشکلم الان اینکه مثلا شما میایم وبم بعد کامنت میذارین و زمانی که روی ادرس سایت لینک شما کلیک میکنم بهم پیغام میده که این سایت امن نیست.

ای بابااا

Amir جمعه 4 مرداد 1398 ساعت 12:55 ب.ظ http://mehrekhaterat.blogsky.com

راستی بک اپ از کل ارشیو یا یک یادداشت؟؟؟

یادداشت بصورت اتوماتیک ذخیره میشه و در بدترین حالت میره بعنوان چرک نویس قرار میگیره که اگه خذفش هم کنید میره تو سطل زباله

اما کل ارشیو رو نمیدونم یعنی میدونم که نمیشه مستقیما بک اپ گرفت اما راه حل غیر مستقیمش رو که روش های دیگست رو سرچ میکنم بدرد بخور بود به شما هم میگم اما فعلا هیچی

نه کل آرشیو رو میخوام امیر جان .

Amir جمعه 4 مرداد 1398 ساعت 12:49 ب.ظ http://mehrekhaterat.blogsky.com

سلام
متاسفانه از دیشب همینطور شده منم 4 تا پست گذاشتم که هیچ خبری ازشون نشد و فقط تو لیست یادداشت ها عنوانشون هست. حتی زدم که پست بصورت ثابت نشون داده بشه اما هیچی

بلاگ اسکای خراب شده و هیچیش رو روال نیست.
بک اپ رو نمی دونم اما میدونم اگه پستی بنویسین و حتی منتشرش نکنید بعنوان چرک نویس تو قسمت یاداشت ها قرار میگیره.

بالاخره دیشب دست از دیوانه بازی برداشت منتشرش کرد

Amir پنج‌شنبه 3 مرداد 1398 ساعت 04:13 ب.ظ http://mehrekhaterat.blogsky.com

من نمیدونم این بازی جدید بلاگ اسکای چیه
جرا بهم دیگه تایید نمیده

Amir پنج‌شنبه 3 مرداد 1398 ساعت 04:12 ب.ظ http://mehrekhaterat.blogsky.com

چی شد؟ من ارسال رو زدم ولی تایید نشد چرا؟؟؟
ادرسش این بود

https://www.instagram.com/p/B0Im07eA2fU/

گفته بودم قدمش مبارک باشه و باید شبیه این که ادرسشو گذاشتم باید باشه

بلاگ اسکای دیوانه شده امیر جان اون موقع نبود تو کامنت ها الان کلی کامنت به سیستم اضافه شده

Amir پنج‌شنبه 3 مرداد 1398 ساعت 04:10 ب.ظ http://mehrekhaterat.blogsky.com

سلام
قدمش مبارک - داشتم دنبال نژادش میگشتم اینو دیدم

https://www.instagram.com/p/B0Im07eA2fU/
گمونم شبیهش باشه؟ هوم؟

سلام امیر جان .
کاملا درسته دوست من ." اسکاتیش فولد" نژادشه

فری پنج‌شنبه 3 مرداد 1398 ساعت 08:06 ق.ظ

ای جوووونم چقدر نازه
من عاشق گربه ام اما دوتا مشکل دارم اولا تو آپارتمانم میترسم اذیت بشه
دوما الان باردارم تا بچه م دنیا بیاد و یه کم بزرگ بشه باید صبر کنم
به نظرتون پسرم دوساله بشه میتونم گربه براش بگیرم
من خیلی نگران موهاش و آلرژی هستم

مررسی فری جون .
اتفاقا گربه ها مخصوص آپارتمان هستند ولی سگ ها نه . اونا رو حتما باید ببری بیرون گردش ولی گربه های نژاد دار (غیر از dhs=خیابونی ها) اصلا از بیرون رفتن خوششون نمیاد . بارداریت هم مبارک باشه عزیز دلم الهی به سلامتی فارغ بشی . من منعی برای آوردن گربه در دوران بارداری و حتی نگهداری از نوزاد و گربه نمیبینم .
درمورد موهاش من سعی کردم گربه ی موکوتاه داشته باشم .. مثلا پرشین ها موهای بلندی دارن . ریزش مو به هر حال هست ولی ارتباط مستقیم به تغذیه و بهداشت و .. داره

pony چهارشنبه 2 مرداد 1398 ساعت 08:38 ب.ظ

قدم پشمالوی نو رسیده مبارک
به زودی با شیرینکاریاش هر چه غم و غیبته از خونه میریزه دور

مررسی پونی عزیز . الهی آمین

ماجد چهارشنبه 2 مرداد 1398 ساعت 10:49 ق.ظ

سلام مهربانوی عزیزززز
عزیزی که بسیار بسیاااار یادم کرفتم ازت و ممنونم
تولد شما و مهردخت خانم رو با تاخیر تبریک میگم
امیدوارم عمر طولانی در نهایت آرامش و شادی به سر کنید و از وجود هم حظ ببرید
ورود دارسی قشنگتونم مبارک

سلام ماجد عزیز . حالت چطوره دوست من ، خانواده چطورن؟
ممنون از محبتت . الهی آمییین . قربونت

نازلی چهارشنبه 2 مرداد 1398 ساعت 08:53 ق.ظ

تولدت با تاخیر مبارک دختر دوست داشتنی و زیبا
امیدورام تمام روزهای زندگیت مملو از نگاه خدا و عشق و سلامتی باشه
هرکجای دنیا که باشی

دیدی گفتم بلاخره پیروز میدان مهردخت جانه ؟ الان رو ابرها پرواز میکنه
آخ جان
و آفرین به نفس که اینقدر به فکر دختر گلمون هست
خدا برای هم نگهتون داره عزیزم


یعنی کاری کردی من عمرا بتونم خونه ت بیام

ممنونم عزززیزم . الهی آمییین
آررره واقعا نازلی جون .
نازلی جون تو بیا .. من اتاق خوابم رو کلن دراختیار دارسی خانم میذارم

ملیکا سه‌شنبه 1 مرداد 1398 ساعت 03:40 ب.ظ

سلام مهربانو جان
من قبلأ هم براى این پست کامنت گذاشتم نمى دونم چرا نمى رسه، مثل قالب وبلاگه که سرخود عوض مى کنن!!!
مجددأ مبارک باشه قدم این تازه واردِ نازنین، خیلى نازه!
اگه دقت کنید طرز نگاهشون یه عالمه حرف داره!
گربه هاى ما تو حیاطن اما گاهى تا در واحد ما میان و تا حدود یه متر اجازه دارن داخل خونه هم بیان، اما وقتى اومدن مگه بشه بیرونشون کرد، باید بغل کنیم تا پایین ببریم.
غذاى خشک رو همیشه از اسکندرى مى گرفتیم اما اخیرأ بهار از پت شاپ شوکا تو قیطریه خرید که ارزونتر از اسکندریه.
غذاى خشک سیمبارو هم از همه بهتر مى خورن.
به مهردخت جون هم تبریک میگم.

سلام ملیکا جانم
دقیقا همه چیز خودسرانه شده .
ممنونم عزیزم . چه جالب ملیکا جون اتفاقا قیطریه خیلی نزدیکمه راحت تر میتونم خرید کنم .
پنجشنبه یه بسته خاک هفت کیلوی خریدم فکر میکردم برای یکهفته ش کافیه ولی الان حس میکنم داره کم میاد باید دوباره بخرم . غذای هپی کت هم خریدم البته از پاکتش کیلویی می فروختن که من اندازه ی ده هزارتومن خریدم تا ببینم مزه ش رو دوست داره یا نه .
ملیکا جون چون دارسی دوماهه ست باید حتما مناسب بچه گربه خرید کنم . امشب میبرمش پیش دکتر مشیری همه ی نکات تغذیه ای رو بهم میگه .
تو کانال تلگرامیش عضو شو خیلی عاالیه
بزن مرکز تخصصی دامپزشکی دکتر مشیری

مهردخت خیلی بابت تبریک تشکر میکنه عزیزم

زهرا م سه‌شنبه 1 مرداد 1398 ساعت 02:46 ق.ظ http://zkh.blogsky.com

سلام تولدت مهر دخت عزیز مبارک باشه.اومدن گربه کوچولو به جمع تون هم مبارک باشه البته درد سر هم داره پسر منم 5 سال گربه اورده خیلی نازه ولی مرتب برای خریدن غذا گربه و تمیز کردن جاش مشکل دارم با این پسر مسئولیت پذیر نیست غذاش که تمام میشه غر میزنه گربه ام غذا نداره توبفکرش نیستی ومن باید برم غذا بگیرم و...

سلام ممنونم زهرا جان .
نه دیگه من به شرط همکاری موافقت کردم الانم خدا رو شکر خوبه اوضاع

ونوس سه‌شنبه 1 مرداد 1398 ساعت 12:46 ق.ظ

قدم نورسیده ی خوشگلتون مبارک
میتونم تصور کنم چقدر زندگیتون شادتر و پر از انرژی مثبت شده.
منتظر گربه ملوستون بودم و خوشحالم که دیدمش

مرررسی ونوسی جانم . آره واااقعا شکل زندگیمون یه جور دیگه شده
مررسی قربونت برم

نیروانا دوشنبه 31 تیر 1398 ساعت 08:01 ب.ظ http://life-career.blog.ir

آیا می‌دانستید که من هی میام و این فینگیلی ملوسک رو تماشا میکنم و تریلی تریلی تو دلم قند آب میشه و ی عالمه قربون صدقه ش میرم؟؟
بیایید اعتراف کنید ببینم چند نفر مثل من عاشق سینه چاک این فسقلی جیگر شدن

اسپند دود کن براش

ای جااان . نیروانا تو هم مثل اون وقتای من خیلی مستعدددی فکر کنم باید آستینا رو بالا بزنی .

سوده دوشنبه 31 تیر 1398 ساعت 07:41 ب.ظ

تولد مهردخت جان مبارک باشه بعدم چه حالی میده اینجور هدیه ها من که با خوندنش خنده به لبم اومد دیگه مهردخت جان چه حالی داشته خدا میدونه

آررره بخدااا .. خوشبحال مهردخت

سیمین دوشنبه 31 تیر 1398 ساعت 06:13 ب.ظ

وای چه نازه
مبااارکه مهردخت جان و شما باشه.دست نفس هم طلا.
مهربانو جان چند روزه تو حیاط ما سه تا بچه گربه گوگولی هستن که ارتین از غذای خودش بهشون میده.ولی من از یه متریشون فرار می کنم نمی دونم چی جوری مهردخت نمی ترسه و بغلش کرده.
البته که من از همه حیوانات می ترسم

مرررسی عززیز من . آخی سیمین جون نترس قربونت برم .. دارسی هرشب کنار من و مهردخت می خوابه . یعنی جای مخصوص داره ولی نمیره توش. دیشت کنارم خوابیده رو بالش من تا هفت صبح . از ترس اینکه بیدارش نکنم جم نخوردم
منم نمیترسم همه ش بغلمه

لیدا دوشنبه 31 تیر 1398 ساعت 12:43 ب.ظ

واقعا این نفس فرشته ست


خدا این نفس های فرشته خو رو حفظ کنه

نوشین دوشنبه 31 تیر 1398 ساعت 11:49 ق.ظ http://nooshnameh.blogfa.com

مهربانو جانم انشالله کاملا سالم سالمه و هیچ مشکلی نداره عزیزم. همه این پیش بینی ها فقط برای راحتی خیاله. دکتر مشیری احتمالا موارد مهم رو تو این سنش بررسی میکنه مثلا مسایل پوستی که خدای نکرده قارچ و انگل و ...نباشه که والا به نظر این فینگیل خیلی هم تمیز و سرحاله... و کیتهای ضروری براش میزاره . چشماشو... به دیوار مطبش جزئیات تعرفه آزمایشات و چکاپشم نوشته میتونی برای موارد بعدی مطلع بشی. مطبش تشریفات و تجملات ا کثر کلینیکارو شاید نداشته باشه ولی بسیار بسیار تجهیزه و حتی پت شاپ هم نداره... در واقع یک مرکز درمانی اختصاصیه.
بابت تغذیه و نگهداریش خیلی با حوصله برات توضیح میده.
دارسی فینگیلو از طرف خاله نوشینش بچلووووون حسابی

ان شالله عزیزم که هیچ مشکلی نداره .. نوشین جون خیلی خیلی از لطفت ممنونم که اینهمه باحوصله کمکم میکنی . سایت دکتر مشیری کاملا گویای خدمات فوق العاده ش هست . خودتم که شاهد عینی هستی دیگه عاالیه .
دارسی بچه م هیچی ازش نمونده انقدر من و مهردخت چلوووندیییم

نیروانا یکشنبه 30 تیر 1398 ساعت 08:48 ب.ظ http://life-career.blog.ir

داااارسیییی
دارسیییی
دااااررررسی
واااای خدای منننن
جیگرشوووو
خوش اومدی گوگولی
وای چقدر تو قشنگ و نازی آخه

دم نفس خان گرم
میشه دستشو از طرف من به نشانه احترام و ارادت به گرمی بفشاری یا اسلام به خطر می افته؟؟

مبارکتون باشه الهی

میگم خوبه نزدیک نبودما
اگرچه الان دو تا بچه گربه شیطون خونه زندگی برات نگذاشته بودند

مهردخت منم پیرسینگ می‌خوام ولی نمیشه
چون توک دماغم حدودا تو دهنمه

خییلی ناناجیه نیرواناجونم
قربونت برم عزیزم .. من سفارش بوس هم دارم کلللی . خصوصی و عمومی
با کمال میل هم همه شونو با رسم امانت داری به دست صاحبش می رسونم .

ای جااان پیرسینگ دلت می خواااد ؟ بخاطر نوک مماخت نمیشه یا بخاطر محیط کارهامووون؟؟

Zari یکشنبه 30 تیر 1398 ساعت 05:13 ب.ظ

تبریک میگم
ممنونم ما را هم در شادیهاتون شریک میکنی
الان چند وقتشه؟
این نیلوفر خانم دارسب را به شما فروخت یا چون میخواست بره همینطوری داد؟ اگر همینطوری داده باشه بیشتر از سلامتش مطمین باش چون هدف فرزندگیری نبوده

ممنون زری جان الهی همیشه دلت شاد باشه . الان حدود دوماهشه .
زری جان ، نفس هم هیچ شناختی از نیلوفر نداشت توسط چند تا واسطه ی دوست و اشنا بهش معرفی شده بود بنابراین ما اصلا نمی دونیم داستان مهاجرت درست بوده یا نه.
نفس یه مبلغی پرداخت کرد چون نیلوفر گفت این بچه ها سه تان پدر و مادرشونم هست و من هزینه کردم براشون و چون دارم میرم دست خودمم خالیه ، که نسبت یه فروشنده های واقعی که اسکاتیش فولد با این سن می فروشن خیلی کمه ولی بازهم به صحت و سقم حرفاش مطمئن نیستیم .
الان فقط دارم توکل میکنم به خدا که دخترم مشکلی نداشته باشه . نوشین جان هم یه سوپر کلینیک بهم معرفی کرده که وقتی خوندم تجهیزاشون رو ، دیدم واقعااا تکه .
دستگاه اکوی قلب و حتی کولونوسکوپی هم دارن احتمالا برای چک آپ بجای مطب پدر کیاناجون ببرمش اونجا که اگه خدای نکرده مشکلی باشه اقدام کنم .
دعا کنید کوچولوی قشنگم سالم باشه

بهمن یکشنبه 30 تیر 1398 ساعت 12:25 ب.ظ

فقط متوجه نشدم اونجا که نوشتی:
"نفسم داشت بند میومد"
دقیقا این "نفس " با اون "نفس " چه ارتباطی داره!؟ و چرا داشت بند میومد
و بقول یه نفر :
من گربه ندارم، اما گربه دارها رو دوست دارم
ممنون که مارو هم توی شادیهات سهیم کردی

اولشو چی میگی پس بهمن جان؟؟

قربون شومااا چاکر داداش بهمنیم

مجید یکشنبه 30 تیر 1398 ساعت 11:14 ق.ظ http://vafadarfaz.blogfa.com/

ما مشهدی ها میگیم نشه
نره واسه گربه هاست میگن نره یا ماده

حالا حاشیه نرو
زودتر سهمیه ما رو بفرست تا کپک نزده

آوا یکشنبه 30 تیر 1398 ساعت 11:00 ق.ظ

سلام مهرانو جانم

قدم دختر گلتون مبارک باشه...شاد و سلامت باشین همگی شما عزیزان...

سلاام عزیزم .
ممنونم همچنین

مجید یکشنبه 30 تیر 1398 ساعت 09:09 ق.ظ http://vafadarfaz.blogfa.com/

سلام مهربانو
حماسه عشق نفس جون بر شما مبارک باشه

تا باشه از این حماسه ها باشه ما هم خوشحالیم

ایشون مهمان نیستند با این اوصاف صاحبخونه هستند

شیرینی ما یادت نشه

سلام باوفااا
ممنونم دوست عزیز . آره والا یه صاحبخونه ی گوگولی
یادم نشه ؟ نره؟

غریبه یکشنبه 30 تیر 1398 ساعت 08:59 ق.ظ

سلام
بالاخره دل به دریا زدی و به کمک و مساعدت نفس دل دختر را شاد کردی
دلت شاد باد
نوه ی من هم دو تا اردک داره چند وقت پیش پرشون شروع به ریختن کرد با اسپنپ بردن دانشکده ی دامپزشکی همان حوالی اسکندری در ضلع شمالی خیابان انقلاب که گفته بودند امروز روز ویزیت پرندگان نیست
همانجا با اسنپ برده بودند ستاری شمالی حوالی پردیس کوروش صد و ده هزار تومن فقط پول ویزیت داده بودند
والله ویزیت حیوانات از انسان ها گرونتر است
حالا الحمدلله حالشان خوب است

سلام .
بعله دیگه بالاخره نفس جان نقطه ی پایان گذاشت جلوی شک و تردید هام
دل شما و عزیزانتون هم شاد باشه
آخی .. اردکای طفلکی
آره همینطوره پزشکی و درمان حیوانات خیلی خااصه ولی خیلی جاها خارج از ایران انقدر به حیوانات اهمیت میدن که بیمه بخش بزرگی از هزینه ها رو پوشش میده ولی اینجا بار زیادی به خانواده تحمیل میشه

مریم یکشنبه 30 تیر 1398 ساعت 07:54 ق.ظ http://navaney.blogfa.com/

سلام عزیزم
تولد هر دو دخترتون مبارک
برای متن شکرگزاری کلیییییییییی ( یعنی در حد یک صفحه آچار نوشتم !!!! باورکنید )
بنابراین مختصر و مفید مینویسم

سلام مریم جون
ممنونم عزیز دلم .. تو هر چی بنویسی خوبه
مریم جون وبلاگت رو بنویس دیگه عزیزم . مرخصیت خیلی طولانی شده

سمر یکشنبه 30 تیر 1398 ساعت 02:03 ق.ظ http://misswho.blogsky.com

ای جان. شکم صورتی خوشگل. به نظرم همین که دکتر فوری الکی واکسن نزده که پول بگیره گفته هفته دیگه بیا یعنی دکتر خوبی بوده پس معاینه اش هم درسته و این دخترک سالم سالمه و قراره کلی شادتون کنه. در مورد غذا هم عین بچه آدمیزاد هستن اینا، همین الان عادت کنه به غذای سالم خوری بهتره و بعدا نباید ناز یه نیم وجبی بکشی که تو رو خدا بیا فقط این غذاها رو یه ذره بخور حتما لیست غذا از دامپزشک بپرسین. خیلی میخواین عادلانه بشه هم مسئولیت قربون صدقه و مالیدن شکم و شنیدن خرخر شما بردارین و تمیز کردن خاک و برس کشیدن بدین بقیه

دیدی سمر جوون چقدر خوشگل و گوگولیییه
آره بنده خدا خیلی بنظر دکتر خوبی می اومد امیدوارم وااقعا کارش خوب باشه البته که آخر هفته میبرم پیش پدر کیانا چک آپ کامل .
ای جاان فکر کن مهردخت نازنازو کم بود دارسی هم بهش اضافه شه .. اینو میخورم اونو نمی خورم

البته بقیه ای هم وجود نداره من و مهردختیم خدا رو شکر فعلا خوب همکاری میکنه

ماه یکشنبه 30 تیر 1398 ساعت 12:41 ق.ظ

به به مبارک باشه

مرررسی عزیزززم

khatoon شنبه 29 تیر 1398 ساعت 11:28 ب.ظ

عزیزم مبارک باشه دختر جدیدت
چه خوبه که نفس حواسش به خواسته های مهردخت هم هست خدا هر دو رو برات حفظ کنه

ممنونم خاتون عزیزم
والا خیلی هم زیادی حواسش هست .. متخصص لوس کردنه
ممنونم قربونت برم خدا عزیزانت رو نگهداره

راتا شنبه 29 تیر 1398 ساعت 07:45 ب.ظ http://dokhtarikhakestari.blogfa.com

واااای خداااا من ضعف کرددددم چه دلبررررره
اوووخی
خداروشکر اقای نفس هستن و اینقد هواتونو دارررن چ کار خوبی کردن سورپرایزتون کردن البته ک ماهم سورپرایز شدیم و بسی ذوق کردیم
دلم خواس ازین گوگولیاااا
شاد باشید همیشه عزیزای دلم

خیلی ناناجیه راتا جووون
خدا رو هزار بار شکر از داشتنش
ان شالله یه روز یه گوگولی میاری عزیزم

سمیرا شنبه 29 تیر 1398 ساعت 06:08 ب.ظ http://samisami64.blogfa.com

جووووون دلممم

میشه از طرف من بوسش کنی دارسی خانومو؟؟

بههههله .. پنج تا از طرف خودم پنج تا از طرف تووو

لبخند ماه شنبه 29 تیر 1398 ساعت 04:26 ب.ظ http://Www.labkhandemoon.blogsky.com

وااای چه نازه

من عمرا بتونم بغلش کنم. کلا از هر حیوان زبان بسته با آزار و بی آزار می ترسم

آخی عزیزم .. دارسی رو از نزدیک ببینی نظرت عوض میشه

نگین شیراز شنبه 29 تیر 1398 ساعت 03:37 ب.ظ

ای خداااااا چه دخترااااااااایی
آدم نمیدونه کدومشون رو نگاه کنه کیف کنه

قدم دختر تازه و ملوست مبارک باشه عزیزم
خیلی ناز و خوشگله ...
این موجودات شیرین و دوست داشتنی هرکجا که برن با خودشون نشاط و شادی میارن ...
امیدوارم همیشه سالم باشه و شاد و سرحال و بازیگوش ...
و خییییلی خوشحالم از خوشحالی مهردخت عزیزم ...

از نفس گرامی هم تشکر میکنیم که اینطور هوای دل شماها رو دارن ...

از خانواده محترم رجبی هم ایضاً !!
اینو نمیدونم چرا ولی ظاهرا رسمه همه جا ازشون تشکر کنن

چقدر ماهی تو که همیشه خوشی هات رو با دوستانت شریک میشی
خدا همیشه دلت رو شاد نگه داره عزیزززززززم که دل غمگینم رو شاد کردی

قربون لطفت عزیزم چشمات قشنگ میبینه .
آره بخدا امروز صبح کلی باهاش بازی کردم و سرحااال اومدم سر کار .
راست میگی ته همه ی سریالا خانواده رجبی هستن که ازشون تو تیتراژ تشکر میشه
الهی دلت رنگ غمو نبینه عزیزم

نوشین شنبه 29 تیر 1398 ساعت 03:35 ب.ظ http://nooshnameh.blogfa.com

ای مادددرررر چقدر شیرینه دارسی خانوم.بازم قدمش خیلی خیلی مبارکه. خیلی خوبن این موجودات. هرکدومشون یه کاراکتر خاص دارند. ده روز گذشته یه گربه دی اس اچ چند روز ی مهمونمون بود و علیرغم اینکه لوس و اهل بغل نبود و مدام گاز میگرفت و دنبال بازی بود اما بازم دوستش داشتیم.
واقعا که حماسه آفریدن جناب نفس. دست گلشون درد نکنه. چه حسی داشته مهردخت. یه روزی که ما هم بازنشسته و صاحبخونه باشیم و همسرم با یه توله سگ گلدن منو سورپرایز کنه گمانم من از هوش برم دیگه

مهربانو جون لطفا یه اطلاعاتی از صاحب قبلیشون بگیرین بابت اینکه پرورش دهنده بودن یا فقط بعد از یکبار جفتگیری سه تا عسل به دنیا اومدن و یا سوابق جسمی و سلامتی والدشون. راستش به خاطر تقاضای زیاد علیرغم والدهایی که از اکراین و روسیه هستن دور از جون دارسی ، دارای مشکلات قلبی و اف آی پی و اینا میشن و خدای نکرده بعد از چندوقت عمرشون به دنیا نیست. از این جهت خیلی اصرار داشتم یه چکاپ اساسی بشه.
الهی که تا همیشه سلامت و شاد و خوشحال در کنار شما مهربونا زندگی کنه

آره ناناززی خیلی شیرینه و همونطور که گفتی هر کدومشون یه شخصیت متفاوت و خواستنی دارن .
امیدوارم تو هم به اون هاپوی خوشگلی که میخوای برسی ولی لطفا به هوش باش
نوشین جان الان گریه م می گیره .. والا این خانم خودش رو آماده مهاجرت معرفی کرده توسط چند تا آشنا که به نفس گفتن . من نمیدونم چقدر درست گفته . تو معاینه ی اولیه که بردمش دامپزشکی این مشکلات که گفتی معلوم نمیشد؟؟ دکتر خیلی باگوشی گوش داد هم به قلبش هم جاهای دیگه زیر شکمش می ذاشت .
اتفاقا نیلوفر به دکتر گفت پدر و مادرش هر دو اسکاتیش و روس هستن.. نمیدونم درست می گفت یا نه ..چکار کنم؟؟

شادی شنبه 29 تیر 1398 ساعت 03:33 ب.ظ http://setarehshadi.blogsky.com/

قدم هر دوتا دختر ناز مبارک ایشالله به شادی و سلامتی

ممنونم شادی جانم قربونت

شادی شنبه 29 تیر 1398 ساعت 03:22 ب.ظ http://setarehshadi.blogsky.com/

قدم هر دو تا دخترهای ناز مبارک ایشالله به سلامتی و خوشی

ممنونم شادی جان

لیلی۱ شنبه 29 تیر 1398 ساعت 03:12 ب.ظ

وااای مهربانو چه عکسی دلم ضعف کرد
چه دخملایی داری یکی از یکی قشنگ تر
باور کن نمیگفتی فکر میکردم عروسکه نه واقعی
برای خوشحالیتون خوشحالم
قدم نورسیده مبارک باشه براتون

مررسی لیلی جااانم . قربون محبتت .

طیبه شنبه 29 تیر 1398 ساعت 02:01 ب.ظ http://almasezendegi.mihanblog.com/

چه عالی
چقدر از خوشحالیتون خوشحالم

فدای تو با این قلب مهربونت عززیزم

الی شنبه 29 تیر 1398 ساعت 01:05 ب.ظ http://elhamsculptor.blogsky.com/

مبارکش باشه

ممنونم عزیز دلم

خان دایی شنبه 29 تیر 1398 ساعت 12:27 ب.ظ http://www.khan-dayiii.blogfa.com

مهردخت مبارکت باشه
ببین ما هواتو داشتیم و از تو حمایت کردیم

مررسی خان دایی .
آررره راست میگی .. ما هم از تو حمایت میکنیم .. تو عروسیت یعالمه بندری میرقصیم ..

سمیرا شنبه 29 تیر 1398 ساعت 12:14 ب.ظ

خیلی نازه تولد مهرنازم مبارک باشه معلومه که چقد خوشحاله
مهربانو جان شرمنده میپرسم نفس با شما زندگی نمیکنه؟

ممنونم سمیراجانم .
نه قربونت نفس باما زندگی نمیکنه

ملیحه شنبه 29 تیر 1398 ساعت 12:08 ب.ظ

عزیزم
مبارکش باشه انشا ا...
سوگلم خیلی عاشق حیون هاست
بهش قول دادم هروقت رفتیم خونه ی خودمون و از مستاجری راحت شدیم براش بخرم/
او که هر حیونی رو میبینه میخواداز گربه گرفته تا شیرو زرافه و شتر

ممنونم ملیحه جانم .
ان شالله عزیزم زودتر این اتفاقای خوب میفته . ای جاان گربه سانان همه خوووشگل و ملوسن .

سمیرا شنبه 29 تیر 1398 ساعت 10:14 ق.ظ

وای چقد نازه عزیزمممم

تیلوتیلو شنبه 29 تیر 1398 ساعت 10:08 ق.ظ http://meslehichkass.blogsky.com

وای عزیزدلم
چه عکسی... چه حال خوبی
انشاله که کلی خاطره و عکس قشنگ کنار هم ثبت کنین
میدونم که الان مهردخت کلی حال دلش خوبه...
از بودن نفس کنارت کلی خدا را شکر کردم و کلی برات آرزوی خوب دارم
انشاله که همیشه همینطور لبریز از حس خوب باشین

قربونت برم تیلو جانم
ممنونم ازت نازنین . الهی آمین . همه ی این ارزوهای خوب برای تو و آقای دکتر باشه

فندوقی شنبه 29 تیر 1398 ساعت 09:46 ق.ظ http://0riginal.blogfa.com/

ای جانم. مبارک باشه. خوش قدم باشه گل دخترت
خیلی نازه. باور کن حالم خوب شد پستتو خوندم. حیوونا و نی نیا سرشار از انرژی مثبتن بس که معصومن.

قربونت برم . مرسی عزیز دل
آررره واااقعا همینطوره

نینا شنبه 29 تیر 1398 ساعت 09:37 ق.ظ

واااای مهربانو جون چه سوپرایزی شده مهردخت یعنی میخواستم منم چندتا جیغ بزنم از بس ذوق کردم واقعا که جناب نفس خیلی فوق العادن مهربانوجون با اجازه از طرف منم ببوسیدشون

ای جااان ، آره بخدا نینا جون مااااهه . آی به چششششم

نسرین شنبه 29 تیر 1398 ساعت 09:35 ق.ظ http://yakroozeno.blogsky.com/

ای خدااا... خیلی خوشگله
چه بیست سالگی شادی برای مهردخت رقم خورد، مبارکش باشه هر دو هدیه های شما دوتا پرنده های عشق
پایدار باشید که می دونم هستید

فدااات شم نسرین نازنینم . قربون محبتت

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد