دلنوشته های مهربانو

دلنوشته های مهربانو

اینجا خاطرات زندگی مشترک من و دختر نازنینم به یادگار نوشته میشود
دلنوشته های مهربانو

دلنوشته های مهربانو

اینجا خاطرات زندگی مشترک من و دختر نازنینم به یادگار نوشته میشود

"صفر تا صد"

این روزها با آرامش نسبی و صد البته زحمت مضاعف ، خوش می گذره . باورم نمیشه من که اینهمه سال نسبت به داشتن حیوون خونگی مقاومت میکردم ، به این زودی شیفته و وابسته ی یه دختر کوچووی 810 گرمی شدم . 

احساس میکنم نیومده ، یه جریان ملایمی از عشق و برکت به زندگیمون وارد کرده . 

مطمئنم تردید های قبلیم ، زمینه ساز احساس مسئولیت و تعهدی بوده که میخواستم به یه موجود زنده پیدا کنم . 

هفته ی پیش براش یه اسکراچر خریدیم که بهش یه موش آویزونه .. خیلی بامزه باهاش بازی میکنه و فکر میکنه اونم یه موجود زنده ست . میزنه بهش و انتظار داره اونم جوابشو بده 



قانون زندگی من در اکثر مواقع ، قانون صفر تا صده " یا قبول نمی کنم ، یا قبول می کنم و تا انتها پیش میرم" 

همه ی علائم ظاهری دارسی و البته اون معاینه ی سطحی روز اول تو کلینیک " درین" حاکی از سلامتش بود . اما فکر اینکه نیلوفر صرفا یه پرورش دهنده بوده و دارسی با نیت تبدیل شدن به پول به دنیا اومده و ممکنه از سلامت کامل برخوردار نباشه رهام نمی کرد .نوشین عزیزم  با معرفی  سوپر کلینیک دکتر مشیری کمکم کرد تا بجای گیر کردن تو این افکار منفی و مزاحم ، جواب سوالاتم رو پیدا کنم . 

دوشنبه با کلینیک تماس گرفتم و اتفاقا با خود دکتر صحبت کردم . بهش گفتم که خیلی ناواردم و برای دارسی کوچولوم و مشکلات احتمالیش نگرانم .برای فرداشبش بهم وقت دادن.  گفتم : من ساعت نُه اونجا هستم . 

سه شنبه از اداره اومدم دیدم اوضاع قمر درعقربه ، مهردخت و دارسی با هم دعوا کردن .

جریان از این قرار بود که مهردخت خانوم بعد از اینکه دارسی تو خاک  مخصوصش پی پی کرده بوده ، تصمیم می گیره ببره دست و پاشو بشوره 

دستکش های پلاستیکی آشپزخونه رو دستش می کنه و دارسی به بغل میره زیر شیر روشویی . 

از مهردخت اصرار ، از دارسی انکار و بالاخره با گاز گرفتن دست مهردخت از روی دستکش ، از دست مهردخت فرار کرده بود . 

مهردخت شاااکی اومده بود پیش من و می گفت ببین این وحشی با من چیکار کرده . دستکش پاره شده بود و دست مهردخت از دوجا زخمی بود . 

هم خیلی تعجب کرده بودم که این نیم وجبی چطور اینکارو کرده ، هم خنده م گرفته بود که مهردخت چقدر خورده تو ذوقش . 

گفتم : اشتباه کردی خوووب .. این چه کاریه با بچه کردی . دست و پاشو بشورم یعنی چی ؟ 

گفت : مامان اگه دست و پاش به پی پیش خورده باشه چی ؟ من حالم بهم میخوره . گفتم : بیخود بهم میخوره . گربه ها همه ی بدنشون رو لیس میزنن و به کمک بزاق فوق العاده شون همه جا رو ضد عفونی میکنن . بعدشم تو نبودی میگفتی ، مامان حساس نباش . گربه مثل بچه ی ادم میشه مگه ادم از جیش ، پی پی بچه ش بدش میاااد؟؟ 

یکمی نشستم استراحت کردم و ساعت هفت و نیم گفتم : مهردخت پاشو اماده شو باید هشت بریم بیرون دیر میشه . 

هنوز باکس مخصوص حمل براش نخریدم ، چون هزینه هام زیاد بوده گفتم  ماه دیگه بخرم . 

دارسی رو دادم بغل  مهردخت ، دیدم اصلا " نمی مونه و انگار بخاطر اون دعوا ، فعلا روابط تیره و تاره ..بنابراین  مهردخت رانندگی کرد و دارسی ترسیده و نگران تو بغل من  نشست و تا کلینیک یا بیرون رو نگاه می کرد یا چرت میزد . 

خلاصه رسیدیم کلینیک و یه پسر و دختر جوون که مشخص بود سالهای ابتدایی دامپزشکی رو می گذرونن اومدن استقبالمون . خودمون رو معرفی کردیم . در اتاق دکتر باز بود و داشت برای مراجع قبلی توضیح می داد . 


صاحب حیوون قبلی اومد تو قاب در قرار گرفت و به دکتر گفت : پس  ، فعلا مشکلی نیست ببرمش ؟ اگه علائم بعدی ظاهر شد تماس بگیرم ؟ و دستش رو به علامت بغل کردن حیوونش باز کرد . چشمتون روز بد نبینه .. دیدیم یه ایگوانای زرد و کرم ،  به چه بزرگی آروم اومد تو بغلش و نشست روی شونه ش . البته من و مهردخت فقط یه نظر نگاهش کردیم و هر دو از رو صندلیمون مثل فنر پریدیم و رفتیم ته سالن . 

دانشجوها خندیدن .. گفتم : شما ها نمی ترسین ؟ گفتن : نه . 

من مثل بید می لرزیدم .. بهشون گفتم ما  میریم اون پشت . وقتی رفت صدامون کنید لطفا. 

خدا رو شکر چند دقیقه بعد اومدن گفتن رفته . 

من و مهردخت و دارسی رفتیم تو اتاق معاینه . 

جونم براتون بگه که حدود  یک ساعت و چهل و پنج دقیقه از نوک سر تا انتهای دُم دارسی معاینه شد . دوتا کیت برای تشخیص دو بیماری خطرناک و مهم استفاده شد که یکیش" پنلوکوپنی"  و اون یکی "کرونا ویروس " بود . کیت ها مثل بیبی چک بودند و تا این رنگ ها ظاهر بشه و مشخص بشه خدا رو شکر  دارسی سالمه ، کلی اذیت شدم . خدمات دیگه ای که براش انجام شد ،معاینه تخصص ته چشم با پن اپتیک - معاینه ی پارگی قرنیه با نوارهای فلورستین-مهاینه تخصصی کانال گوش خارجی با ویدیو اتوسکوپ-معاینه تخصصی با ویدیو کلینیکال درماتوسکوپی تشخیصی -معاینه تخصصی  پوست  با اشعه فرابنفش -آزمایش مدفوع با میکروسکوپ -گرفتن ناخون ها -مشاوره و رژیم غذایی بود . خدا رو شکر دکتر با حوصله ی کافی شمرده شمرده توضیح داد و راهنماییمون کرد . توصیه ش این بود که بهش کنسرو ندیم و براش غذای خونگی مخصوص درست کنم . 

در مراحل معاینه مخصوصا" اون موقع که دکتر برای چک تب ، درجه ی مقعدی گذاشت ،  دارسی  طوری مظلومانه نگاهم می کرد که انگار بهم می گفت : ببخشید که مهردخت رو گاز گرفتم دیگه تنبیه بسسسسه تو روخداااا . 

برای واکسیناسیون هفته ی بعد قرار گذاشتیم و ساعت یکربع به دوازده شب ، برگشتیم خونه . 

تو این هفته برای دارسی یه جای خواب بافتم هر چند که خیلی طول کشید چون همه ش با نخ هاش بازی می کرد 



ولی تا دو شب پیش فقط رو بالش من یا مهردخت می خوابید  و  تا ششو نیم صبح  سرش رو کنار سر ما میذاشت . الان دوشبه که مقاومت کردم حتما بره تو جای خودش . 

دیروز روابط حسنه شده بود و کلی دخترا  با هم بازی کرده بودن  . شب برای مهردخت سوپ مرغ پخته بودم ، تا نرفت تو یه اتاق دیگه، دارسی نذاشت یه قاشق هم از گلوش پایین بره . 

حالا یه دونه فیله ی مرغ برای دارسی پخته بودم گذاشته بودم سرد بشه بریزم تو میکسر ولی مهلت نمیداد که !!

زود ریختم تو میکسر و با هویج پخته ی رنده شده مخلوط کردم و شکمو خانوم ته ظرف رو درآورد 

تا وقتی بخوابیم ، سه تایی کلی بازی کردیم .. بقول مهردخت شکم بازی 



انقدرم خوابش میاد بچه پررو هی هنگ می کرد


زندگی وجوه زیبایی داره و بنظرم یکیش ارتباط با حیواناته .. مطمئنم طبیعت و هنر هم از مهمترین وجوهشه و خدا رو شکر در این عصر آهن و تکنولوژی درسته از طبیعت دور افتادیم ولی حیوان و هنر رو درکنارمون داریم . 

من خیلی از خانواده ها رو دیده بودم حیوان نگه میدارند مخصوصا " سگ و گربه رو ولی به جرات میتونم بگم هییچ کدومشون رو ندیده بودم که وقت و هزینه ی کافی براشون اختصاص بدن . 

نمیدونم چرا بیشتر فکر میکنند داشتن حیوون خونگی یه کار لاکچریه و خیلی باکلاسن ؟ 

درصورتیکه بنظرم باشعوری  و با کلاسی در درست انجام دادن هر کاریه . لطفا" یا قبول مسئولیت نکنید یا با جون و دل انجام بدید و براشون کم نذارید . 


بخاطر خودخواهی هامون ، اون زبون بسته ها رو اسیر خودمون نکنیم . حیوانات کلی عشق به ما دارن و از ما هم توقع عشق و مراقبت دارند . 

دوستتون دارم 

نظرات 31 + ارسال نظر
فرزانه سه‌شنبه 15 مرداد 1398 ساعت 12:20 ب.ظ http://khaterateroozane4579.blogfa.com

سلام مهربانو جان
امروز سر کار ، چون مشغله چندانی نداشتم بیشتر وقتم به خوندن آرشیو وبلاگ شما گذشت و چقدررررر لذت بردم . چقدر نگاهتون به زندگی را دوست دارم و چقدر میشه از شما چیزای خوب یاد گرفت
زیر بعضی پست ها خیلی دلم میخواست نظر بذارم اما حیف که امکانش وجود نداشت
الهی همیشه خودتون و عزیزانتون شاد و سلامت باشید

سلام فرزانه جانم
خیلی ممنونم از لطفت . و چقدر خوشحالم که نوشته هام مورد استفاده و پسندت بوده .بهترین ها رو برات آرزو دارم عزیزم .
تو و عزیزانت هم سلامت و شاد باشید

ملیکا دوشنبه 7 مرداد 1398 ساعت 10:56 ق.ظ

سلام مهربانو جان
کیف کردم از دیدن فیلم ها، واقعأ دارسى جون دوست داشتنیه. من بچگىِ گربه هارو بیشتر دوست دارم، البته همهء موجودات بچگیشون قشنگه به غیر از چندتایى!به قول بهار باید از خدا تشکر کنیم که موجوداتى به این زیبایى و دوست داشتنى رو براى لذت انسانها آفریده.

سلام ملیکای نازنینم .
قربونت عزیزم محبت داری گل بهااارت رو از قول من ببوس

رهآ دوشنبه 7 مرداد 1398 ساعت 12:05 ق.ظ http://Rahayei.blogsky.com

مهربانو جانم کامنتم ثبت نشده؟

چرا عزیزم همینجاست دیر تر تایید شد .

رهآ یکشنبه 6 مرداد 1398 ساعت 12:08 ب.ظ http://Rahayei.blogsky.com

من کلن با حیوونا میونه خوبی ندارم. دراقع میترسم :| حتا یک عدد پشه.
فسقل تو خیابون گربه میبینه دوست داره بره سمتش و دست بزنه! اون لحظه قیافه ترسیده من دیدنی واقعن :)
حالا گربه نگهداشتن میتونم درک کنم ولی اون ایگوانا رو آخه من چجوری درک کنم؟ :))))

وقتایی که خونه نیستید، دارسی چه میکنه؟

رها جون این فسقلت تیرماهیه دییییگه .. چه انتظاری داری ؟؟
طبق تحقیقات من اغلب تیرماهی ها عاشق گربه هان
ایگوانااا نگووو که مو به تنم راست میشششه
بازی میکنه ، میخوابه .. می چرخه .. اصلا مزیت نگهداری گربه نسبت به سگ اینه که کاملا خودش رو مدیریت میکنه

فرناز یکشنبه 6 مرداد 1398 ساعت 10:56 ق.ظ

ای جانمممم دقیقا مهردخت رو درک میکنم که میخواسته دست و پای دارسی رو بشوره! داستان من و اِما بچه گربه م هم همین بود اوایل البته من با آب نمیشستم با دستمال مرطوب این طفلی رو پاکسازی میکردم دکترش وقتی فهمید گفت خانم! یه کاری میکنی هیچوقت خودشو تمیز نکنه هیچی تازه ممکنه به یه بیماری هم مبتلا بشه! من چند روز تحمل کردم واقعا، کم کم خودش یاد گرفت همه جاشو با زبونش تمیز کنه اومدنش به زندگیتون مبارک باشه. مهربانو جون من واقعا به انرژی و برکت و حال خوبی که این موجودات زیبا به زندگی آدم میارن اعتقاد دارم.

آخی عززیزم .. با دستمال مرطوب
آخه این کوچولوی نانازی ما کاملا به وظایفش وارده خیلی هم زود با شرایط وفق پیدا میکنه و آموزش میبینه .
آره عزیزم منم همچین اعتقادی دارم .

مرآت یکشنبه 6 مرداد 1398 ساعت 05:46 ق.ظ

سلام مهربانوی عزیز
مبارک باشه
تشکر از کامنت پر از محبتتون

اینقدر طول سال با بچه ها و پدر ومادرهاشون سرم شلوغه کمتر می رسم بیام سری به دوستان نازنین بزنم
تابستون امسال که باز هم روند مدرسه ادامه داره و برای ثبت نام دانش آموزان می رم مدرسه خیلی خسته ام احساس می کنم سال تحصیلی جدید انگیزه و هیجان هرسالو ندارم شاید هم با دیدن دوباره کلاس اولی ها انرژی بگیرم اما فعلا دچار روز مرگی و خستگی

وقتی پستتون در مورد دارسی خوندم کلی انرژی گرفتم
من عاشق گربه ام اما برای اینکه آسم دارم نباید نگه دارم
خوش به حال دارسی چه کیفی می کنه وای من که عاشقش شدم ممنون که فیلم گذاشتی
اما
به شدت از هر خزنده ای وحشت دارم

موفق باشی بانوی مهربان

سلااام عززیز دلم
قربونت نازنین دلتنگت بودم .
آخی درک میکنم عزیزم یکی از پر زحمت ترین و شریف ترین مشاغل دنیا رو داری خدا قوتت بده
آقا پسرای نازنینت خوبن؟؟
خدا رو شکر پیشی ها رو دوست داری . آره میدونم برای آسم خوب نیست و آلژی رو ممکنه تشدید کنه .
از اون نظر مثل همیم مرآت جان .. خزنده ها ی عزیز ببخشن اصلا دوستشون ندارم
تو هم همینطور عزیز من

خان دایی شنبه 5 مرداد 1398 ساعت 09:37 ب.ظ http://www.khan-dayiii.blogfa.com

کاش ما هم پیشی بودیم..بهمون محبت میکردن

البته از لحاظ پشمالو بودن اینا شباهت داریم

ولی محبت نمیکنن

من طرفدار حیوانات نیستم و نخواهم شد..
به خصوص وقتی نصب شب میری اشغالا بریزی..پلاستیک رو پرت میکنی بعد یه گربه میپره بیرون..و تو تا نزدیکی سکته میری
شب اخه مال رفتن تو سطل اشغال..
روز برووو

آشغالتو پرت نکن پسررر خوووب
برررو با احترام بگذاار در جایگاه مخصوص .. بعدشم خیلی ملایم سووت دل انگیزی بنواز (آهنگ لاو استوری) خیلی جواب میده . تا گربه های ملوس از حضور یک کگربه ی بزرگ پشمالو آگاه بشن و نترسن و تو رو هم نترسونن
یاد گرفتی؟؟

نیروانا شنبه 5 مرداد 1398 ساعت 06:52 ب.ظ http://life-career.blog.ir/

درود درود
درود بیکران ویژه به روی ماه دارسی فسقل شیطون بلا
وای وای وای
چه پست باحال ناکی
تهش منو با این پستا به مرز جنون میرسونی
خیلی نازه ملوسک
و صد البته خیلی خیلی خوش شانس که خونواده به این باحالی و سمپاتیک (به قول ترکها) گیرش اومده که این قدر حواسشون بهش هست و مراقبشند
ایشالا به پای هم پیر بشین

پ.ن: پست جدید هم داریم

درود بر تو ای نیروانای دارسی دوست عزیزززز
قربونت عزیز دلم محبت داری .
به به الان خدمت می رسم

نسرین شنبه 5 مرداد 1398 ساعت 06:26 ب.ظ http://yakroozeno.blogsky.com/

متوجه شدم توی وبلاگ من، آدرسشو تغییر دادن به وبسایت!!! آدرس را درست کردم دیگه درست شد.

آقا سینا درست میگن ولی یه نکته ی بهتر هم هست. ماشین لباسشویی بعدشم سشوار ...

فکر کنم درمورد وبلاگ بهمن هم همین اتفاق افتاده برم ببینم درست میشه؟؟
آخی دارسی گوووگووولی من

Amir شنبه 5 مرداد 1398 ساعت 06:06 ب.ظ http://mehrekhaterat.blogsky.com

اطلاعیه مهم در مورد ویرایش قالب

=======================================

کاربران گرامی احتراما به اطلاع میرسانیم با توجه به اخطارهای مکرر شرکت گوگل در استفاده کدهای مخرب برخی از کاربران در قالب وبلاگ ها و همچنین ساختار غیر استاندارد بسیاری از قالب ها که علاوه براینکه باعث عدم هماهنگی لازم با دستگاه های موبایل و تبلت شده است همچنین باعث رنکینک ضعیف این صفحات در سرچ انجین گوگل شده است. در همین خصوص به منظور تمرکز بر محتوای خوب کاربران بلاگ اسکای و امکان استفاده این محتوا در موبایل و تبلت و دسترسی بهتر گوگل به این صفحات بر آن شدیم تا سروری جدید قالب وبلاگ بلاگ اسکای را معرفی کرده که در آن با حذف امکان ویرایش قالب با ابزارهای بسیار ساده امکان شخصی سازی قالب ها را در اختیار کاربران محترم بلاگ اسکای قرار داده ایم. امیدواریم این سرویس جدید گام مهمی در تمرکز و دسترسی مخاطبان شما به محتوای وبلاگتان را فراهم آورد.

(بخش ویرایش قالب )

الان باید تشکر کنیم؟؟

راتا شنبه 5 مرداد 1398 ساعت 05:29 ب.ظ http://dokhtarikhakestari.blogfa.com

یاااا قمر بنی هاشششششم این چی بووووووود؟!!!
رفتم ایگوانا رو سرچ کردم گوگل عکسشو ببینم کهیر زدم ! اسمش خوشگل بود فکردم شاید حیوون با مزه ای باشه
چه دلی دارن اوناایی ک این هیولای زشتو خونشون نگه میدارن

دیدیییش ؟؟ والا بخدا درکشون نمیکنم

راتا شنبه 5 مرداد 1398 ساعت 05:26 ب.ظ http://dokhtarikhakestari.blogfa.com

ای جاااان چققققد این دارسی خانوم بلا و جیگررررره ....یه ماچ بکنیدش از طرف من
میدونم چقد شادی و هیجان اورده تو خونتون امیدوارم زندگی براتون شیرین تر بشه هر لحظه مهربانوی نازنینم
میبوسمتون

ممنون عزیز نازنین . حال عمومیت خوبه راتا جون؟؟

هوپ... شنبه 5 مرداد 1398 ساعت 04:59 ب.ظ

خداااا چقدر گوگول و شیطون میزنه
قشنگ معلومه تمام وقتتون رو گرفته که کمتر می نویسینا!

خیلی موشوله هوپی جونم .
سرمونو حسابی گرم کرده ولی من کجا کم مینویسم دخمل ؟؟
برای انتشار همین پست کلی انتظار کشیدم پشت درهای بسته ی بلاگ اسکایمثلا قرار بود چهارشنبه منتشر بشه

نوشین شنبه 5 مرداد 1398 ساعت 12:34 ب.ظ http://nooshnameh.blogfa.com

پس اون روزی که اون ایگوانارو آورده بودند شما هم اونجا بودین
جای من خالی بوده پس. بخدا با یک بار نوازشش تمام ذهنیت من نسبت به این حیوون عوض شد.
تو پیجش دکتر میگفت این مدلای پرورشیش خیلی دستی هستن
وای فکر کن بعضیا سنجاب میارن برای حیوون خونگی. یه شبی هم ما اونجا بودیم آورده بودند. خیلی گناه دارند. جاشون تو خونه نیست که...
پنجشنبه تو کلینیک کرج هم یه خانم مسنی اومده بود که قبلنا سگ داشت ده سال و ظاهرا از دستش داده بود. الان تو خونه تو یه تراریوم بزرگ یه جغد مینیاتوری داشت. همسر منم عاشق جغد. به شوخی بهش گفتم بدبخت شدیم گزینه بعدیمون برای حیوون مشخص شد. منم که عاشق میمون چه باغ وحش خانوادگی داشته باشیم ما

واای آره نوشین جون .. گمان نکنم همچین اتفاقی بیفته .. بخدا من میمیرم .. الان حتی عکس یا تصویر تی وی رو هم به زور نگاه می کنم کلن با خزندگان مشکل دارم
آررره سنجاب خیلی بازیگوشه باید کاملا آزاد باشه طفلکی
مهردخت هم جغدا رو خیلی دوست داره البته بعید میدونم تو خونه بخوادش
نوشین جون ما از پس همین فینقیلی هامون بر بیایم خدا رو باید شکر کنیم

سینا شنبه 5 مرداد 1398 ساعت 12:32 ب.ظ

به مهردخت بگو یادت باشه بعد از اینکه دارسی رو شستی به هیچ وجه نچلونیش چون بارها شده که گربه از مرحله شستن جون سالم به در برده ولی موقع چلوندن مرده


سینااا از دست تووو

نسرین شنبه 5 مرداد 1398 ساعت 12:28 ب.ظ http://yakroozeno.blogsky.com/

شیرین دوستم قالبشو عوض کرده برو تو صفحه اش ببین چی بسرش آوردن!!!
شورشو در آورده نکبتی، وقتی همه مون طلاقش دادیم حالش جا میاد

من چیزی ندیدم نسرین جون
چی نوشته ؟

لبخند ماه شنبه 5 مرداد 1398 ساعت 11:35 ق.ظ http://Www.labkhandemoon.blogsky.com

سلام مهربانو
خوش به حال دارسی که اینقدر بهش خوش میگذره و شماها رو داره.
ایگوانا نمیدونستم چه شکلیه مثل نازلی رفتم سرچ کردم
خداییش دارسی خیلی خوردنیه.. دوست داشتنی و ریز میزه
من همچنان حیوان گریزم و نمیتونم ارتباط بگیرم

سلام عزیزم
قربون محبتت دوست من .
واای از هر چی خزنده ست وحشت دارم
آره پیشی گوکگولی خیلی نانااازه .
باید یه بار دارسی رو بغل کنی کلن ترست بریزه

تیلوتیلو شنبه 5 مرداد 1398 ساعت 11:32 ق.ظ http://meslehichkass.blogsky.com

چقدر خوب بود این پست
مسئولیت پذیریت عالیه
دقیقا یا نباید کاری کنیم یا باید درست و اصولی انجامش بدیم

اما من همچنان حیوان خانگی دوست ندارم
هرچند حیوانات را خیلی خیلی دوست دارم
نه که گربه شما را دوست نداشته باشما
برای خودم دوست ندارم
اصلا برام قابل تصور نیست که یک حیوان روی تختم دست و پا بزنه...

عزززیزم احساست رو درک میکنم تیلو جاانم و میدونم چقدر مهربونی .

نوشین شنبه 5 مرداد 1398 ساعت 10:41 ق.ظ http://nooshnameh.blogfa.com

نمیدونم کامنت قبلیم رسیده یا نه... طولانی نوشته بودم
کنسرو ایرانی هم داریم و غذای خشک ایرانی ولی خود من اصلا به کیفیتش اطمینان ندارم

عه چه جاالب من نمیدونستم هست ولی خود دامپزشکا توصیه میکنن ایرانی ندیم هیچیش رو

khatoon شنبه 5 مرداد 1398 ساعت 10:35 ق.ظ

عاشق بازی گربه ها هستم خیلی ملوس میشن موقع بازی یه گوشه ساکت و آروم میشینم و تماشاشون میکنم ولی من اصلا دوست ندارم بهشون دست بزنم نه فقط گربه کلا به هیچ حیوونی دست نمیزنم
مهربانو جان مرتب چکاپش کنید خواهر منم یه گربه خونگی داشت و دائم تو بغلش بود و کنارش میخوابید بعداز مدتی دستاش شروع کرد خال خال خشک شدن و ترک برداشتن بعداز اینکه به دکتر پوست مراجعه کرد به محض دیدن عوارض از خواهرم پرسید تو خونه گربه دارید!!؟؟؟
بعد گفت حتما از خودتون دورش کنید که عوارضش خطرناکه و تمام بدنت رو خواهد گرفت و به بقیه هم سرایت میکنه
خیلی برای خواهرم سخت بود و روزها گریه میکرد و اجازه نمیداد . مامان دو سه مرتبه برده بود دوسه تا کوچه اونور تر رهاش کرده بود اما دوباره بعد از دوسه روز برمیگشت
تا اینکه یه روز مامانم به دور از چشم خواهرم گربه رو برداشت و سوار بر تاکسی کیلومترها دور از خونه رهاش کرد و دیگه هرگز برنگشت

آخ آره خاتون جان خیلی شیرین هستن .
چشم عزیزم . حواسم بهش هست انشالله که همیشه سلامت باشه . من میدونم خواهر گلت چه حاالی داشته

نوشین شنبه 5 مرداد 1398 ساعت 09:30 ق.ظ http://nooshnameh.blogfa.com

ای جان دلم این مموش دوست داشتنی. دارسی هم خوشبخته که صاحبان با مسئولیت و مهربونی مثل شما و مهردخت جان داره.
من کاری نکردم مهربانو جان. پارسال که گوارش سندی بهم ریخته بود پیجی که اصلا فالوش نمیکردم و یه ویدیو تشکرش از دکتر مشیری تو اکسپلورر اومده بود شده معجزه من.
دکتر مشیری رشته تخصیصش جراحی بوده و محقق و پژوهشگر. به همین خاطر خیلی ریز بینانه بررسی میکنی. دانشجوهای دامپزشکی مدتیه که میان پیشش اما کارهای اصلی با خودشه خداروشکر.
وای از کار مهردخت خنده ام گرفت... دست و پاشو شسسته عزیززززم.. خب گربه ها که ذاتا از آب فراری هستن. پاش به پی پیش نمیخوره بگو خیالش راحت باشه
این فینگیلا حافظه خوبی دارند و رفتارهای محبت آمیز یا آزاردهنده تو ذهنشون میمونه.
باور میکنی سیمبا خیلی کوچولو بود و فقط یکبار یه دمپایی به سمتش پرت شد که بهشم نخورد و فقط نزدیک اون فرود اومد و هنوز که هنوزه دمپایی بگیری سمتش واکنش نشون میده
الهی که همیشه سلامت باشه در کنار شماها.
مهربانو جون درسته باکس حمل داشته باشه خیلی خیلی بهتره اما این سبدهای پیکنیک هم فعلا کارتون رو راه میندازه.
سیمبا از همون اول تو باکس نمیموند. سندی بچه ام بخاطر ترسو بودنش تو سبد راحت تره اما سیمبا همیشه تو بغل میره کلینیک.
ما هم پنجشنبه بردیم سندی رو کچل کردیم و سیمبا هم واکسن داشت دیگه تا تهران نیومدیم و کرج انجام دادیم. همه عاشق سیمبا شده بودن تو کلینیک که راحت روی یک صندلی واسه خودش لم داده بود

ممنونم نوشین عزیزم
این همون زنجیره ی محبته . بله خیلی دقیق و کامل کار انجام میده خدا رو شکر تجهیزات فوق العاده ای هم داره .
فکر کنم چیزی دیده بود مهردخت (اینکه پاش رفته باشه رو پی پیش) که اینهمه اصرار بر شستن داشت . اونجا هم هی به دکتر میگفت تا یه حموم حسابی نبرمش خیالم راحت نمیشه .. فکر کنم میخواد کیسه حموم برداره کیسه ش کنه
آخخخی طفلکی چه خاطره بدی از دمپایی داره

آره واقعا باید یه سبد در دار کوچیک فعلا بخرم تا بعدن یه اساسی تهیه کنم .
گوووگووولی لم دادنش قربون .. همچین دمشونم اروم و سرکیف تکون میدن که
الهی سلامت باشن و خوشحال

ردپا شنبه 5 مرداد 1398 ساعت 09:17 ق.ظ http://radepa.bushehr.ws

سلام مهربانو جان
حیوان خونگی خیلی خوبه من خرگوش و گربه رو خیلی دوست دارم. ولی خوب همسرم گربه رو دوست نداره ولی پرنده ها رو خیلی دوست داره.
یه روز خیلی گرم تابستون در ساختمان رو که باز کردیم یه دونه فنچ خیلی کوچیک افتاده بود دم در گرسنه و تشنه نگهش داشتم . فنچ ماده بود واسش یه نر گرفتیم الان 10 تا فنچ دارم
ولی خیلی صداشون زیاده

سلام عزیزم
آخی طفلکی بهش نرسیده بودید تلف میشد زبون بسته .
ای جااان چقدر برکت اومده تو خونه ت

الی شنبه 5 مرداد 1398 ساعت 08:58 ق.ظ http://elhamsculptor.blogsky.com/

ای جانم چقدر بامزست
چه خوبه که دارسی یه خانواده خوب پیدا کرده که میتونه اینهمه عشق بهش بده

ممنونم الی عزیزززم

غریبه شنبه 5 مرداد 1398 ساعت 08:48 ق.ظ

سلام
مهر بانو ی خوش تعریف
مطالب کامل و با اسناد معتبر بود
کلیپ ها دیدنی بود
من که لذت بردم
ببین این کوچولو چه حرارتی تو زندگی ایجاد کرده
عجب چک آپ کاملی هم شد !

سلام غریبه ی عزیز
ممنونم از لطفت . موجی از هیجان و عشقه

کیهان شنبه 5 مرداد 1398 ساعت 08:34 ق.ظ http://mkihan.blogfa.com

درود بر مهری عزیز
ایمدوارم که با این ملوسک روزهای لذتبخشی را سپری کنید.
شادیهایتان همیشگی.آمین

درود کیهان جان
ممنونم دوست من . برای تو هم ، چنین باشد

تازه عروس شنبه 5 مرداد 1398 ساعت 08:31 ق.ظ https://mrs-alef.blogsky.com/

با اینکه واقعا دوست دارم یکی داشته باشم البته در حد ماهی و عروس هلندی
فکر می کنم هنوز اونقدر از پس مسئولیت های خودم و علاقه بر نمیام تا بتونم در نگهداریش جانب انصاف رو رعایت کنم
با توجه به سابقه مانا(مادرم)در نگهداری حیوانات واقعا انس عجیبی داره،حس میکنم الان که ماها ازدواج کردیم واقعا مونس این دورانشونن؛البته که دلبستگی زیاد بهش موقعی که مریض میشه یا مسافرت هستن واقعا دردسر ساز و ناراحت کننده ست!و چه بسا بعضی موقع ها فراوان حسادت من رو در پی داره!!!
روزگارت پر از خبر خوب!

تازه عروس جانم واقعا هم باید حس مسئولیت پذیری قوی باشه . شاید الان که بسلامتی زندگی مشترکت رو شروع کردی ، وقت کافی نداشته باشی .
آخی پس منم باید منتظر حسادت مهردخت باشم
همه ی لحظه های تو هم پر از عطر شادی

سیمین شنبه 5 مرداد 1398 ساعت 07:54 ق.ظ

نسرین شنبه 5 مرداد 1398 ساعت 02:54 ق.ظ http://yakroozeno.blogsky.com/

معلوم شد دیشب بلاگ اسکای چه مرگش بود؟

نه والااا نسرین جون .. حالش بده کلن

نسرین شنبه 5 مرداد 1398 ساعت 02:51 ق.ظ http://yakroozeno.blogsky.com/

اول از همه: میوووو
منم یه گربه ام ولی خب از شکل و قیافه افتادم.
دوم خیلی از دیدن فیلما کیف کردم خیلی خوشگله.
وقتی اسمای معاینه و آزمایش ها رو می خوندم سرم سوت کشید. باریکلا به احساس مسئولیتت. خورد و خسته بعد از کار/ هزینه سنگین و غذا پختن و بازی و بافتنی جای خواب... عکسشو بذار یا برام بفرست دوست دارم کار دستیتو ببینم.
نفهمیدم چرا گفته کنسرو نگیر براش اینجا همه کنسروی پیش میرن. شاید اعتماد به کنسروهای ایرانی نداره.
راستی وقتی ده تا زایید براتون چکار می کنی؟!
در مورد زخمی کردن مهردخت حتمآ دیگه می دونه بخاطر اینه که گربه از خیس شدن خیلی بدش میاد.خوب براش توضیح دادی. ولی جالبه که با دستکش ظرفشویی می خواسته پوی خانم دارسی رو بشوره

میووووووو، میوووووووووو
نسرین باهات قهر میکنم هااا ..
چشم عزیز حتما عکس جای خوابشو میذارم خیلی ساده بافتم گرد و معمولی ولی دورش رو پر از ریشه کردم باهاشون بازی میکنه
نسرین جون اصلا نمیدونم کنسرو ایرانی داریم یا نه .. من خارجی خریدم ولی گفت نده بهش .
تو شش ماهگی عقیمش میکنم که زایمان نکنه . عقیم سازی برای خود حیوون خیلی خوبه و عمرشون رو طولانی تر میکنه .
مهردخت خانوم کاملا میدونه گربه ها از آب متنفرن ولی تصمیم خودشو گرفته بوده
چون دستکش دیگه ای پیدا نکرده اونو برداشته و بعدشم انداخته دور

Zari شنبه 5 مرداد 1398 ساعت 12:34 ق.ظ

ایکاش از هزینه های پرداختی مینوشتی، بنظرم خیلی میتونه مفید باشه در تصمیم گیری دیگران.
مرسی بابت فیلمها عاااااااالی بودند مخصوصا شکم بازی خیلی لووووووسه

درست میگی زری جون . این پست رو بلاگ اسکای با بدبختی منتشر کرد لیست هزینه هاشون رو بصورت پرینت شده دارم عکسشو تو پست بعد میذارم عزیزم .
وووش وووش لووووس ماماااانه

نازلی جمعه 4 مرداد 1398 ساعت 10:44 ب.ظ

این پست برای من ژانر وحشت بود
اعتراف میکنم نمیدونستم اسم اون هیولاها ایگوانا ست .تا وقتی سرچ کردم و با دیدن تصویرش هم تشنج کردم برای خودکشی گزینه خوبیه بغل کردنشون
خدایی دارسی خیلی نازه اما هیچجوره نمیتونم همزیستی تصور کنم
به قول دوستم احتمالا من طبق قضیه تناسخ قبلا توسط یک حیوان دریده شدم بعد گربه ها جسدم لیس زدن ، سوسکها دورم حلقه زدن و مورچه ها خوردم و کرکس ها و پرنده ها بالای سرم سرود اجرا کردن که من فوبیام از شیر جنگل تا مورچه رو شامل میشه

اما واقعا حیوانات و محبت به اونها خیلی زیباست . گاهی دنیای عاطفی اونها شگفت انگیزه

ناااازلی نمیری الهی ، مرردم از خنده با کامنتت . عااالی بود
عزززیز دل منی شماااا

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد