دلنوشته های مهربانو

دلنوشته های مهربانو

اینجا خاطرات زندگی مشترک من و دختر نازنینم به یادگار نوشته میشود
دلنوشته های مهربانو

دلنوشته های مهربانو

اینجا خاطرات زندگی مشترک من و دختر نازنینم به یادگار نوشته میشود

"انتصاب و استعفای هیولاها"

تو اداره ولوله بپا شده ...

هر کی به هر کی می رسه میگه : خبرو شنیدین ؟

از دیروز زمزمه ها شروع شد و اواخر ساعت اداری، مثل بمب همه جا ترکیده بود :

"مدیر عامل استعفا داد" 


نشستم کارمو انجام میدم و حرف های صد من یه غاز و قضاوت های شخصی ، جسته و گریخته به گوشم میرسه . 


سایت های مختلفی ، دلایل عجیب غریب و ناجوری در موردش نوشتن .. نمیدونم صحت داره یا نداره ولی مطمئنم به زودی خبر انتصابش در جای دیگه ای با پستی به مراتب بهتر رو، خواهیم شنید . 


چندین  سال میشه که مراسم تودیع و معارفه های اینچنینی ، برام اهمیت نداره . از همون زمانی که بی عدالتی ها و نابرابری ها رو دیدم و یواش یواش باورم شدو  که هیییچکدومشون قصد و نیت قلبی برای خدمتگزاری ندارند ، یا اگر رگه های باریک و محوی از این حس هنوز دروجودشون زنده ست ، اطرافیانشون باعث میشن که رفته رفته تبدیل به هیولا بشن . 

راستی گفتم" هیولا".

 سریال هیولای مهران مدیری رو در پخش شبکه خانگی دیدین ؟ 

نظرتون درموردش چیه؟ 

 برای شمایی که دیدین و در جریان اصلی داستان هستید میگم که ، من در بعضی از سکانس ها اشک ریختم و از زجری که هوشنگ شرافت درجدایی تدریجی شرافت از وجودش می کشه ، زجر کشیدم .


هوشنگ مرد شریفیه  که فشارهای زندگی و خانواده ش اونو در مسیر خلاف اعقاداتش قرار میده . 


هیولا یک کمدی سیاه و سخته که دیدنش رو به همه پیشنهاد میکنم . 


داستان آشنایی که تو این زمونه نظایرش رو بسیار دیدیم . 



دوستتون دارم 


پینوشت : در پست بعد لیست خدمات و هزینه های دامپزشکی و عکس جای خوابی که برای دارسی بافتم رو میذارم 

نظرات 24 + ارسال نظر
خان دایی چهارشنبه 9 مرداد 1398 ساعت 09:22 ب.ظ http://www.khan-dayiii.blogfa.com

اوضاع کلا داغونه دایی

شنیدم یه بنده خدایی که احتمالا دو تا پست داشته تو یه اداره ای استعفا داده
و نامه زده به خودش که من استعفا میدم.باهاش موافقت کنید
بعد خودش استعفای خودش قبول نکرده

میدونی خنده دار اینه مسائل جدی رو باید به صورت طنز گفت وگرنه به همه بر می خوره

آرره دایی منم شنیدم میبینی توروخدااا!!!

سیما چهارشنبه 9 مرداد 1398 ساعت 08:23 ب.ظ http://Zanidarmeh.blogfa.com

مهربانوی مهربانم. خیلی سعی کردم پیام بذارم نمیشد.
چقدر هیجان دارم وقتی اینجا میام مثل یه خونه ی دوست قدیمی که کلی دوست کنارهم هستن.ذوق زده شدم.
همه ی پستا روخوندم.دارسی بامزه ودوست داشتنی.
ازهمه قشنگ تر محبت خودت ودختریه.عشقتون پایدار.دم نفس هم گرم.

عززیز دلمی سیما جون قربون قدمت منم با یه حال خوبی صبح به صبح صفحه مو باز میکنم فقط به عششق خودتون
خدا عزیزانت رو نگهداره

بهمن چهارشنبه 9 مرداد 1398 ساعت 12:01 ق.ظ

مهربانو جان ،
فکر کنم مشکل وبلاگم برطرف شده،
آخه قبلا نه از گوگل و نه حتی از طریق لینک وبلاگم توی وبلاگ شما نمی تونستم به وبلاگم دسترسی داشته باشم ولی الان میتونم.
امروز به پسرم گفتم با گوشیش از طریق گوگل بنویسه " دریای زندگی" بعد روی آدرس داده شده کلیک کرد و به وبلاگم رسید.
پس ظاهرا درست شده.
ممنون میشم نتیجه ای بهم بدی.

بهمن جان از لینک وبلاگم که نشد بیام تو گوگل هم میزنم وبلاگت رو تو لیست میاره ولی باز نمیکنه . اصلا شاید مشکل از سیستم منه .. لطفا دوستان هم چک کنند نتیجه رو بگن بهمون

نگین شیراز سه‌شنبه 8 مرداد 1398 ساعت 06:08 ب.ظ http://www.parisima.blogfa.com

من هیولا رو از سایت فیلیمو دنبال میکنم
هر دوشنبه با کلی شوق و ذوق منتظرم ساعت ده بشه تا سایت به روز بشه و قسمت جدید هیولا بیاد ...

میدونی بدترین بخش ماجرا چیه مهربانو جان؟
اینکه اولین قدم کج رو بخاطر تهیه داروی کمیاب مادرش برداشت که وسعش نمیرسید بخره ... اونجا که بخش خبیث درونش گفت وجدان پاک رو ببری ناصر خسرو داروی مادرت رو بهت میدن؟

مهران مدیری بی نظیره تو کار طنز .. بی نظیر ...

آره نگین جون دقیقا همون قسمتش فاجعه و دردناکه و خیلی راحت نشون میده که وقتی فقر وارد میشه چطور ایمان و شرافت به در میشه
عااالیجناب مدیری نازنینننن

شادی سه‌شنبه 8 مرداد 1398 ساعت 04:25 ب.ظ http://setarehshadi.blogsky.com/

مهربانو جان دوتا سوال
اول که من فکر میکردم سریال هیولا خیلی کلیشه ایه و بعد از دیدن قسمت اولش نبات (دخترم) گفت مامان این سریالهای بیخود رو نبین حالا که میگی جالبه برم ببینمش
دوم اینکه منم خیلی دلم میخواد از این سبدها ببافم ولی وقتی آموزشش رو دیدم احساس کردم یه کم سخته و به دست فشار میاد من مچهای ضعیفی دارم خواستم بپرسم شما که تجربه اش رو داری چجوریه؟

نه شادی جون من خیلی دوسشش دارم . نبات شیرینتو ببوس بگو مهربانو سلام رسوند گفت : عالیجناب مدیری و پیمان قاسمخانی ساختن مگه میشه عااالی نباشه
نه عزیزم اصلا سخت نیست خیلی راحت یاد می گیری مخصوصا اگر زنجیره ساده قلاب بافی رو بدونی
شاید برای کار حره ای و سفارش گرفتن آسیب بزنه ولی برای خودمون و اطرافیانمون تفننی ببافیم مشکلی نداره قربونت

سمیرام سه‌شنبه 8 مرداد 1398 ساعت 10:17 ق.ظ http://youneverknow.blogsky.com

سلام مهربانوی جانم
این مدت که من به وبلاگا سر نمیزدم چقد پست جدید داشتی شما، همرو الان یه جا خوندم
تولد مهردخت جان عزیزم با کلی تاخیر مبارکه همیشه شاد و سلامت باشه و روزهای زندگیش پر از اتفاقای شیرین و شاد باشه
قدم دارسی کوچولو هم خیلی خیلی مبارکا باشه
انشاله قدمش پر از خیر و برکت باشه برای خونواده عزیز و دوست داشتنیتون
حیف که من میترسم از دست زدن به هر جاندار کوچولویی وگرنه فک کنم حس خیلی خوبی داشته باشه یه وروجک همش تو خونه ورجه وورجه کنه

این رفتن و اومدن مدیرا هم دیگه تکراری شده برا ما کارمندا... ایشاله که مدیر جدیدتون به بهبود هر چه بیشتر شرایط کاریتون مفید باشه و آدم خوبی باشه...

هیولا رو من یه قسمت اولش رو فقط دیدم و انقدر ناراحت کننده و غم انگیز بود یادآوری اینکه چی به سر وجدانهامون و در کل زندگیهامون اومده که دیگه نتونستم ادامش رو ببینم

میدونید که همیشه دوستتون دارم

سلام عزیز دلم .
قربونت سمیرا جون ممنونم . الهی آمییین .
بله عزیزم مطمئنم چون ایمان دارم این احساسات متقابله و وااقعا دل به دل راه داره

ملیحه سه‌شنبه 8 مرداد 1398 ساعت 10:17 ق.ظ

سلام مهربانوی عزیز
متاسفانه تی تمام ارگانهای دولتی ما بدون استثنا ء یه عالمه هیولا هست. یکیشم اداره خود ما
متاسفم که کاری از دستمون بر نمیاد .تا بخوای حرفی از بی عدالتی بزنی میگن جلوپلاستو جمع کن برو.

سلام ملیحه جااانم . بله متاسفم واقعا همینطوره

بهمن سه‌شنبه 8 مرداد 1398 ساعت 10:04 ق.ظ

سلام مجدد
راستش خودمم نمی دونم چه بلائی سر وبلاگم اومده.
مانلی خانم توی واتسآپ بهم پیام داد که وبلاگم از دسترس خارج شده ،
امتحان کردم دیدم درسته،
نه از طریق لینک وبلاگم توی وبلاگ شما و نه از طریق نوشتن کلمه "دریای زندگی" در عامو گوگل و نه از هیچ طریقی امکان دسترسی به وبلاگم نبود...
نمیدونم چکار کردم که حالا درست شده.
لطفا اگه هنوز مشکل داره بگو تا نمی دونم یه کاری بکنم درست بشه...

سلام داداش
آره وااقعا عجیبه
نه هنوز درست نشده

کیهان سه‌شنبه 8 مرداد 1398 ساعت 08:46 ق.ظ http://mkihan.blogfa.com

درود بر مهربانوی عزیز و مهربان
حالتون چطور مری جان؟خوب هستید؟
چندی نبودم ببخش
امیدوارم که در کنار هم از زندگی لذت ببرید.
شادیهایتان همیشگی

درود کیهان عززیز
ممنونم دوست من الهی تو هم هرجا هستی سالم و شاد باشی

نیروانا دوشنبه 7 مرداد 1398 ساعت 08:24 ب.ظ http://Life-career.blog.ir

تا وقتی همه انتصابات بر اساس وابستگی های حزبی و سیاسی باشه و نه شایستگی اوضاع همینه و بدتر هم میشه
چون خودشون میدونند لیاقت اون جایگاه رو ندا ن و مدام باج میدن تا میزشون رو حفظ کنند
و این وسط ی عده آدم رند هم پیدا میشن که با نقش بازی کردن به مقام و منصب می‌رسند و بعدشم برای این که لو نرن دو برابر بقیه باج میدن
و این چرخه معیوب ادامه داره

هیولا می بینیم
خیلی هم دوست داریم
ولی فعلا به اون درجه از عرفان نرسیدم که گریه کنم
من سر پاستاریونی گریه کردم هنوز تو خونه دارن بهم میخندن خواهر

دقیقا همینطوره نیروانا جان و چه خوب نوشتی .
نیروانا واقعا اون فیلمو رفتی و گریه هم کردی ؟؟

khatoon دوشنبه 7 مرداد 1398 ساعت 05:01 ب.ظ

انتخاب و انتصاب و استعفا و... تو شرکتهای دولتی رو بگو
اصلا هیچی راجع بهش نگم بهتره

آررره قربونت ولش کن بذار دهنمون بسته بمونه بهتره والا

شارمین دوشنبه 7 مرداد 1398 ساعت 01:56 ب.ظ http://behappy.blog.ir

سلام مهربانو جان

تو حیطه کاری من، بیشتر از استعفاها و انتصابها، چسبندگی همکاران بازنشسته به صندلیهاشون رو اعصابه!
یعنی این استادها تا پای مرگ میرن سر کلاس. هر کدوم هم علاوه بر دانشگاهی که استخدامن چند جای دیگه هم حق التدریس میرن. حالا کاش یه کم دانششون رو به روز میکردن. یه کم با تکنولوژی روز... اصل تکنولوژی روز بخوره تو سر من! بلد باشن ایمیلشون رو چک کن.
برم یه آب قند بخورم

سلام عزیز دل
قربون دستت یه قلپم به من بده . شارمین جون اینایی که گفتی انقدر تو اداره مون زیادن که دیگه بی حس شدیم بهشون

تازه عروس دوشنبه 7 مرداد 1398 ساعت 01:04 ب.ظ https://mrs-alef.blogsky.com/

امیدوارم اون دنیا خدا پاسخ قانع کننده ای برای این دست اتفاقات برامون داشته باشه

اینم حرفیه

ردپا دوشنبه 7 مرداد 1398 ساعت 10:45 ق.ظ

سلام عزیزم. با دیدن پستت اه عمیقی از نهادم بلند شد . مهربانو جان من 18 سال سابقه خدمت تو یه ارگان رو دارم پدرمم 30 سال کارمند اینجا بود .تمام این 18 سال ، جدایی که سعی کردم اسم پدرم رو همونجور خوشنام نگه دارم تمام سعی ام این بود که با شرافت کار کنم و پولی که تو خونم میبرم برکت زندگیم باشه و همه هم از لحاظ کاری و خلاقی تعریف میکنن ولی هنوز که هنوزه قراردادی هستم چون واسه کسی سودی ندارم .....و وقتی پرسنل رسمی که با پارتی و .... رمسی شدن رو میبینم که مفت میخورن و مفت میبرن و به هیچیشونم نیست تمام استخونام درد میگیره. مهربانو از کجاش بگم خواهررر

سلام به روی ماااهت
عزیزم پدر منم در همین شرکت بالاترین رتبه ی کاری رو داشت چون عملیاتی بودبا 39 سال بازنشست شد . منم سعیم همین بوده که اسمشو پاک نگهدارم ولی با بدترین تهمت های اخلاقی یک باز فسخ قراردادم کردن و 12 سال بصورت پیمانی نگهم داشتند هممممه ی حق و حقوقم پایمال شد و الان از سال 93 تا حالا دوباره قراردادم کردن یعنی مثل روز اول تازه همه ی اون سالهای پیمانی سنواتم رو پرداخت کردن والان 18 سال خدمتم دوسال دیگه که بخوام برم حتی پول بازنشستگی هم ندارم .
آخ همه ی استخونااام .
ولی غصه نخور

غریبه دوشنبه 7 مرداد 1398 ساعت 08:59 ق.ظ

سلام
روسای همه غیر خودی بودند یکی. خودی بود که خیلی زحمت کشید و خورد به پیروزی انقلاب و رفت امریکا یکی از کارهاش افزایش حق فنی ما بود که با پیروزی انقلاب قطع شد
دومین رییس از جنس خود ما متاسفانه با عملکرد بعضی از همکاران فریب خورده ی نادان کنار گذاشته شد
این دومی خیلی زحمت کشید تا توانست آن حق فنی را دو باره زنده کند البته با وقفه ی بیشتر از پانزده سال
معمولا اینگونه سریال ها را دخترم تهیه می کرد و می دیدیم که هم ازدواج کرد و رفت

سلااام
چی بگم والا برای همین نمیشه واقعا عملکرد کسی رو قضاوت کرد گاهی اصلا نمیذارن ادم کار کنه .
غریبه جان میتونی از سایت های معتبر خریداری و دانلود کنی .
الهی موفق و خوشبخت باشه

مریم دوشنبه 7 مرداد 1398 ساعت 07:54 ق.ظ http://navaney.blogfa.com/

سلام بانو جان
شرافت ، انسانیت از جامعه امروزی رفته ولی هرکدوم از ماها باید به نوبه خودمون تلاش کنیم که دنیا جای بهتری بشه ....شاید فرجی بشه
ممنون از اینکه هستین و درگیر قضاوت ها و عادت های یومیه نمیشین

سلام مریم عزیزم
همینطوره دوست من . اگه همه نسبت به خودمون احساس مسئولیت و حفظ شرافت داشته باشیم خیلی اوضاع رو به راه تر میشه .
عزیز دل من هستی

نسرین دوشنبه 7 مرداد 1398 ساعت 01:51 ق.ظ http://yakroozeno.blogsky.com/

بعدآ میرم می گردم ببینمش و بهت نظرمو میگم.
هنوز نکشتیمون با این دارسیت
من خیلی دوستش دارم
خودتو صد میلیون بیشتر

قربون محبت تو برم خاله نسرین

الی یکشنبه 6 مرداد 1398 ساعت 10:21 ب.ظ http://elhamsculptor.blogsky.

متاسفانه ما داریم توی سرزمین هیولاها زندگی میکنیم انگار اومدیم خونه زندگیشون رو غصب کردیم
گاهی به نظرم میاد که انتظار دارن بریم ازشون عذرخواهی هم بکنیم و بگیم "ببخشید هیولای عزیز که ما آدمیم (حداقل سعی میکنیم باشیم) و داریم برای شما مزاحمتهای گهگاهی میسازیم و جاتون رو تنگ کردیم
لطفا ما را عفو کنید هیولاهای عزیز

الی جان بهتر از این نمیشد شخصیت هیولا ها رو توصیف کرد . دقیقا همینه که میگی

بهمن یکشنبه 6 مرداد 1398 ساعت 09:14 ب.ظ

سلام
منم توی سی سال خدمات دولتی یا به اصطلاح مستخدمی دولت به این نتیجه مهم رسیدم که:
صد رحمت به کفن دزد قبلی...
ووالله بوخودا با این نوناشون

سلام بهمن جان
داداااش وبلاگت چی شده پس ؟ دوستان در به در دنبالت میگردن

سینا یکشنبه 6 مرداد 1398 ساعت 04:44 ب.ظ

من عاشق هیولا هستم مثل بیشتر کارهای مهران مدیری عزیز. به نظر من یکی از دلایل اصلی سقوط تدریجی هوشنگ شرافت، فشارهای همسر و مادرشه. بدون همکاری این دو، حفظ شرافت برای هوشنگ اگر غیر ممکن نباشه خیلی سخته.

یعنی تو که هیچ فیلم و سریالی نمیبینی ، کارای مهران رو میبینی واااقعا مهران باید بره به خودش افتخار کنه
میدونی که من و مهردخت چطوری دوسش داریم
بله سینا جان همینطوره ، شهره و مادر هوشنگ خیلی بهش فشار آوردن ولی چیزی هم که هست و من تو جریان سریال دوست دارم که نشون میده اینه که اصلا نگه داشتن شرافت در زندگی امورزه چیزی نزدیک به غیر ممکنه و تقریبا کنار گذاشتن شرافت اجتناب ناپذیره .
خودمون هم که ببیننده ی هستیم از اونهمه شرافت هوشنگ حرص میخوردیم . هوشنگ و خاواده ش ازحداقل ها برخوردار نبودن و یه جورایی مدل زندگی کردنشون مثل آدم های عادی نبود و در جامعه مورد تمسخر واقع می شدن . این نشون میده که با شرافت بودن اصلا در جامعه ی امروز دیگه امر پسندیده ای نیست

راتا یکشنبه 6 مرداد 1398 ساعت 03:57 ب.ظ http://dokhtarikhakestari.blogfa.com

سلام مهربانوی قشنگم
واقعا نمیشه قضاوتشون کرد ولی خدا عاقبت هممون رو بخیر کنه...
یه تیکه هایی از فیلم هیولا رو توی اینستاگرام دیدم به نظر جالب میومد حتما میبینمش مرسی از پیشنهادت
عزیزم در جواب کامنتم توی پست قبل
لطف کردی از حالم پرسیدی خیلی خیلی خوبم ممنون مهربانوجونم

سلام عزیز نازنین
الهی آمین . خیلی خوبه ببین حتما عزیزم .
خواهش میکنم راتا جون . امیدوارم روز به روز بهتر باشی

لبخند ماه یکشنبه 6 مرداد 1398 ساعت 03:35 ب.ظ http://Www.labkhandemoon.blogsky.com

سلام.
صد حیف که این آمد و صد شوق که آن رفت

هیولا رو ندیدم. من فقط عشق شهرزاد بودم و بس
دیوانه وار هر دوشنبه نگاهش میکردم و اشک میریختم.

دارسی چطوره؟

سلام عزیزم
آره وااقعا شعر عاالی بود
شهرزادو ماهم همین حال بودیم عزیزم .
دارسی خوبه والا منو منع نکنن تو هر پست درموردش مینویسم و عکس و فیلم میذارم .. میترسم برای بعضی دوستان خسته کننده بشه

تیلوتیلو یکشنبه 6 مرداد 1398 ساعت 03:19 ب.ظ http://meslehichkass.blogsky.com


من دیدن هیولا را تازه شروع کردم
قسمت 5 هستم
به نظر منم خیلی طنز تلخی داره و آدمو واقعا زجر میده

تلخ و بسیار زیبا

مجید یکشنبه 6 مرداد 1398 ساعت 03:05 ب.ظ http://vafadarfaz.blogfa.com/

یک سبـد عشـق
یک دنیـا زیبـایی
یک آسمان لطف خداوند
یک لب خنـدان
یک قلب عاشق
یه خونه ی دل پر از صفا
آرزوی قلبی من برای شما

سلام
روزتون بخیر باشه

شدیدا منتظر جای خواب دارسی ام

ممنووووونم با وفاااا
سلام روز تو هم بخیر .
تو به جای خواب اون بچه چیکار داری؟؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد