دلنوشته های مهربانو

دلنوشته های مهربانو

اینجا خاطرات زندگی مشترک من و دختر نازنینم به یادگار نوشته میشود
دلنوشته های مهربانو

دلنوشته های مهربانو

اینجا خاطرات زندگی مشترک من و دختر نازنینم به یادگار نوشته میشود

" پرستوی من ، خوش آمدی"



بیست و نه سال قبل ، پرستوهایی با صورت های استخوانی و چشمانی که به گود نشسته بودند به میهن بازگشتند ، همه ورودشان را تبریک گفتند اما نفهمیدند به سالهای با ارزش جوانی از دست رفته شان چه گذشت ...


نظرات 27 + ارسال نظر
صفا چهارشنبه 6 شهریور 1398 ساعت 11:24 ب.ظ http://mano-tanhae-va-omid.blogsky.com

لعنت به هر چی جنگه ......
تصور اسارت و عادت کردن به زندان از دور به نظر سخت میاد ولی آدم گویا به زندان هم عادت میکنه البته به شرط اینکه هر روز اذیت و ازار و بازجویی نباشه ...
آرزو میکنم نفس عزیزت همیشه شاد و خرم باشه و برای همه ازاده ها سلامتی ارزو میکنم

لعننننت
قربونت برم عزیزم ممنونم از محبتت

راتا شنبه 2 شهریور 1398 ساعت 07:29 ب.ظ http://dokhtarikhakestari.blogfa.com

سلام مهربانو جون ،پستتو خوندم و کامنتارو هم ...
یه کامنت بلند بالا نوشتم و کلی غر زدم ب جون مملکت و بی عدالتیایی ک ب اسم شهدا و جانبازا و بقیه افرادی ک تو جنگ بودن داره میشه اما حین نوشتن دیدم خب مقصر اصلی یه عده ی دیگن...پشیمون شدم همشو پاک کردم ...
ولی خداروشکر اقای نفس سالم برگشت و شد نفس مهربانوی عزیز ما ....
انشالله تا سالیان سال با لطف خوش در کنار هم زندگی کنید عزیزم

عززیز منی راتا جان میدونم چی میگی . ما هم همین احساس رو داریم .
قربون محبتت الهی آمییین .

کیهان چهارشنبه 30 مرداد 1398 ساعت 09:37 ق.ظ http://mkihan.blogfa.com

Amir سه‌شنبه 29 مرداد 1398 ساعت 11:09 ق.ظ http://mehrekhaterat.blog.ir/

خب نمیدونم چی بگم و خوشحالم که ایشون جزئ افرادی بودن که به میهن برگشتن و از این ناراحتم که یه سری ها رفتن جنگ ، اممم اصن بذارید نقل قول کنم از یکی از شهدا که اسمش یادم نیست ( البته نقل به مضمون ) که گفتش :

آدم ها بعد از جنگ 3 دسته میشن ، دسته اول اونایی که در جنگ شهید میشن ، دسته 2 اونهایی که زنده می مونن و بعد از جنگ همچنان به عقاید خودشون پا بند می مونن و دسته سوم اونهایی که بعد از جنگ همه چیز رو فراموش میکنن و پشت پا میزنن به همه چی و یه آدم دیگه میشن.

آهان پیداش کردم ، ظاهرا بخشی از وصیت نامه شهید باکری هست

--------------------------------------------------------------------------
یک: دسته‌ای که به مخالفت با گذشته خود برمی‌خیزند و از گذشته خود پشیمان می‌شوند.

دو: دسته‌ای که راه بی‌تفاوت را بر می‌گزینند و در زندگی مادی غرق می‌شوند.

سوم: دسته‌ای که به گذشته خود وفادار می‌مانند و احساس مسئولیت می‌کنند که از شدت مصایب و غصه‌ها دق خواهند کرد.

کپی کن! نوش جونت: http://morovvat.blog.ir/
http://morovvat.blog.ir/1394/12/06/%D8%A8%D8%B9%D8%AF-%D8%A7%D8%B2-%D8%AC%D9%86%DA%AF-%D9%85%D8%B1%D8%AF%D9%85-%D8%B3%D9%87-%D8%AF%D8%B3%D8%AA%D9%87-%D9%85%DB%8C-%D8%B4%D9%88%D9%86%D8%AF
-------------------------------------------------------------------

متاسفانه همین شده ، چی بگم مهربانو خانم ، چی بگم ، سرحرف رو که بکشی رشته اش درازه ، یه سری رفتن یه سری موندن ، من به اینده این مملکت امیدوارم ، حالا یه سری ها میگن مملکت از ریشه خرابه و اینا ، اما خداوکیلی هر کشور دیگه ای جز ایران بود با همه این اتفاقاتی که براش افتاده حداقل 100 بار تجزیه شده بود ولی مملکت ما هنوز سر جاشه و جدا از تمام پیشرفت هاش ، دوره افتادن که فساد رو ریشه کن کنن و اقای رئیسی گفته که ما خط قرمز نداریم

البته تو کشورهای دیگه هم فساد هست و یا بوده اما خب بعد از یه برهه ای یه کارایی کردن که جمعش کردن و با قانون درست ، مردم رو قانون مدار بار آوردن ، ایشالله که این وضعیت بی دروپیکری اقتصادی مملکت درست بشه ، چون این مسائل مردم رو نسبت به همه چیز بدبین کرده ، هم به شهدا و هم به هرکسی که توی جنگ بوده.

====================
من کامنتام طولانیه ، حالا شما از من کمتر از این مدل کامنت دیدید ولی سابقه داشته که طول کامنتم اندازه یه پست معمولی شما هم بوده باشه

من از کامنتای طولانی خیلی لذت می برم امیر جان .
درست میگی این بخشی از وصیتنامه ی شهید باکریه . قبول دارم دقیقا بخشی از بی مهری مردم نسبت به این عزیزان بخاطر کج رفتاری های کسانیه که خیلی بهشون ایمان اعتماد داشتند .
یه عده از ادما هم هستند تو این مسیر افتادن نمونه ش نفس که فقط یه پسر 18 ساله ی سرباز بود ولی باشرافت زندگی کرد و میکنه .. همونی بوده که از اول بوده

نسرین سه‌شنبه 29 مرداد 1398 ساعت 02:57 ق.ظ http://yakroozeno.blogsky.com/

پسر خاله ام هم اسیر بود. همگی تصمیم گرفتیم براش ماهی یه نامه بدیم تا لااقل دلگرم باشه و بدونه بیادشیم.
یکبار خواهر بزرگ من یکی از شعرهای سیاوش کسرایی را براش اول نامه نوشت.
آری آری زندگی زیباست...
نامه ها را باز می کردن و می خوندن بعد به زندانی تحویل می دادن. وقتی مهرداد را احضار می کنند و میگن منظور این خانم از فرستادن این شعر چه پیامی بوده، مهرداد از ته دل می خنده و میگه خواسته امیدوارم کنه.
یک ماه انفرادی مهمان عراقی ها شد، البته بعد از کلی شکنجه برای بروز دادن پیام که وقتی برامون تعریف کرد فقط اشک می ریختیم و خواهرم از نامه نوشتن پشیمون شده بود.

آخی عزیزم . میدونم چی میگی نسرین جون

طیبه دوشنبه 28 مرداد 1398 ساعت 04:10 ب.ظ http://almasezendegi.mihanblog

.. عشق و قلب به همه ی آزادگانی که آزاد و عاشق زندگی کردند و می کنند

سمیرام دوشنبه 28 مرداد 1398 ساعت 02:55 ب.ظ http://youneverknow.blogsky.com

آخی منم نمیدوستم آقای نفس عزیز آزاده هستند

چقدر این جمله تون رو دوست داشتم مهربانو جان و در عین حال غم انگیز بود
"همه ورودشان را تبریک گفتند اما نفهمیدند به سالهای با ارزش جوانی از دست رفته شان چه گذشت ..."

ای جان راست میگی سمیرا جون نمیدونستی واقعا؟

فرزانه دوشنبه 28 مرداد 1398 ساعت 11:11 ق.ظ http://khaterateroozane4579.blogfa.com

اخی عزیزم نمیدونستم نفس هم جزء آزادگان بوده . خدا حفظشون کنه
یه عده جوان پاک رفتند جنگ و یه عده اینجا مشغول چپاول و غارت و سودجویی شدند و هنوز که هنوزه سیر نشدند !!!! و گمونم فقط خاک گور سیرشون کنه
و به قول تو متاسفانه اینها انقدر بد کردند که مردم حتی نسبت به شهدا و آزادگان و جانبازان هم بی اعتنا شدند

قربونت برم ممنونم الهی آمین .
دقیقا همینطوره

غریبه دوشنبه 28 مرداد 1398 ساعت 10:58 ق.ظ

سلام
بیست و نه سال چه زود گذشت
بیست و نه سال پیش احتمالا تعطیل بود وفات امام جواد به احتمال زیاد دور همی با خانواده ی یکی از دوستان به صرف ناهار رادیو طبق معمول مارش عزا می نواخت
ناگهان مارش قطع شد و اهنگهای انچنانی پخش شد
ما هم با تعجب از تغییر ناگهانی
بعد اعلام شد اولین گروه از ازادگان به میهن برگشتند

سلام
چه خوب که کاملا یادتون مونده

کیهان دوشنبه 28 مرداد 1398 ساعت 09:24 ق.ظ http://mkihan.blogfa.com

نمی دونم چرا دلم برات تنگ می شه! انگار که سالهاست می شناسمت مهری عزیز چند روزی که سر نمی زنم دلتنگتان می شم
شادی هایتان همیشگی

لطف داری کیهان جان . دل به دل راه داره منم همین حس دوستانه رو نسبت بهت دارم
برای تو هم سلامتی و شادی توام باشه

نسرین دوشنبه 28 مرداد 1398 ساعت 01:58 ق.ظ http://yakroozeno.blogsky.com/

بنظرم آنها مقدسند.
پسر عمویی داشتم که هرگز برنگشت. جزو مفقودین بود، بعد از یکسال که او رو مفقود اعلام کردن زن عمو مشکی پوشید. بعد از چند ماه همه بهش گفتن چرا مشکی پوشیدی نفوس بد و منفی نزن، شاید زنده هست!
مشکیشو در آورد.
بعد از یک سال باز مشکی پوشید چون کسی خواب دیده بود...
بیچاره مرتب مشکی می پوشید و مرتب به اصرار مردم در می آورد. آخرش مرد و پسر عمو بر نگشت.
مرده شور هر چی جنگ و اسلحه هست را ببرند/ هر جا و با هر کی

چه دل خون شده زن عموی بی نوااا
هر جا و با هر کی .. موافقم عزیزم

Amir یکشنبه 27 مرداد 1398 ساعت 04:35 ب.ظ http://mehrekhaterat.blog.ir/

گمونم شما عزیزی در آزادگان داشتید؟ درسته؟

نفسسسسسسسسسسسس

شارمین یکشنبه 27 مرداد 1398 ساعت 02:27 ب.ظ http://behappy.blog.ir

۱۸ تا ۲۸ سالگی اسارت؟؟؟!!!

چقدر همه مون مدیون این آدمهای بزرگواریم و چه قدر قدرشون رو نمیدونیم. روا نبود بعد از اون همه خونی که ریخته شد و این همه زجری که کشیده شد ، سرنوشت این کشور این بشه... شکسته باد انکه این چنینمان می خواست!

خدا نفس عزیز رو برات حفظ کنه مهربانو جانم.

آره عزیزم همون اولش اسیر شد و جزو آخرین نفرات آزاد شد .. خیلی به ندرت برام تعریف میکنه
یه بار که یکمی برام گفت : که دیگه دو سه سال اخر اصلا به برگشتن فکر نمی کردن . با اون زندانبان هاشون دوست شده بودن بهشون گفته بوده جوجه براش خریده بودن و چند تا مرغ و خروس پرورش می داده .. من یاد شاهکار پاپیون می افتم و اشک می ریختم
ممنونم عزیز دلم خدا نگهش داره با عزت و سلامت .

نمیدونم واقعا روز حساب چجوری جواب میده این جماعت خدا نشناس

khatoon یکشنبه 27 مرداد 1398 ساعت 02:10 ب.ظ

کاش قدر میدونستیم
قدر این همه فداکاری رو
اما افسوس ...

فندوقی یکشنبه 27 مرداد 1398 ساعت 12:30 ب.ظ http://0riginal.blogfa.com/

سلام عزیزم. دلم خواست برای خودت و خواننده هات بگم یکی از اون آزاده ها پسر عمه من بود که سرباز بود و سال 67 اسیر شد. و روزی که رفت مادرش فوت شد و اون مفقودالاثر شد و روزی که برگشت با جسم نحیف و روح داغون. هم دید مادرش فوت شده و نامادری جایگزین و خواهر مجنون (چون مادرش جلوی چشمش فوت شده بود) حالا اون پسر شغل و خانواده خوبی داره ولی همیشه یه غم عمیقی داره که اگه جنگ نبود شاید خواهرش مجنون نمشد و برادرای بیمارش بیماریشون حاد نمیشد. لعنت به جنگ و باعث و بانیش


سلام عزیز دلم .
خیلی ناراحت شدم قربونت چه سرنوشت تلخی . لعععنت به جنگ

سیمین یکشنبه 27 مرداد 1398 ساعت 10:08 ق.ظ

مهربانو جانم ای کاش قدردانشون باشیم و حیف که مملکت رو به اسم اینها خراب کردند و حیف که دیدن خوشی کبوترها برامون سخته در حالیکه زجری که کشیدند رو فراموش کردیم و به آنها بی احترامی می کنیم در حالیکه حتی الانم حاضر نیستیم فداکاری اونها رو داشته باشیم.

واقعا حیف . میدونی عزیزم وقتی از شرایط ناراضی هستیم ، خیلی چیزای نامربوط رو به هم ربط میدیم و متاسفانه آتش خشم مردم دامن این بزرگواران رو هم می گیره .
وقتی فکر میکنم یک هفته هم نمیتونم تو اون شرایط و درخونه ی دشمن دوام بیارم ، فکر کن ده ساااال و بهترین سالها ی عمرت رو در چنین وضعیتی بگذرونی

اریانا یکشنبه 27 مرداد 1398 ساعت 08:56 ق.ظ http://http://bekhyalll.blogfa.com

دنیا است دیگر با این شهدا یا بدونشون میگذره

زندگی بر کسی ن متوقف شده و ن بخاطر کسی حرکت میکنه

اون که بععععله

کیهان یکشنبه 27 مرداد 1398 ساعت 08:18 ق.ظ http://mkihan.blogfa.com

...........................
چه باید گفت و چه باید کرد!!
بنظر الان لا اقل بایستی در یک زندگی حد اقل کمی در رفاه و کمی در آرامش زندگی کنند و کنیم! این حق همه است!
و البته پرستو ها....

بله کیهان جان حداقل باید حداقل ها رو داشته باشن ،داشته باشیم

Zari شنبه 26 مرداد 1398 ساعت 05:37 ب.ظ

حیف از این همه فداکاری ها .... الان هم نتیجه اش شده این وضع مملکت

رهآ شنبه 26 مرداد 1398 ساعت 04:38 ب.ظ https://ra-ha.blog.ir

راجع به حس و حال خودت تو سال های بعدش.
راجع به نفس. که اگه اشتباه نکنم نفس جز این آزاده ها بوده.

الان خوب گفتم یا بازم بد منظورم رسوندم؟ :)

بله رها جون . اتفاقا نفس از همون آزاده های پیشکسوت هم بوده " ده ساااال اسااارت " فکر کن 18 سالگی سرباز بشی و 28 سالگی برگردی
من چون خودم مهاجر جنگی هستم همیشه نسبت به جنوب و جنوبی ها و موضوع جنگ و مظلومیت جنوب حساس هستم . با وجودیکه اصلا جنوبی نیستم و بصورت اتفاقی و بخاطر موقعیت شغلی پدرم در زمان جنگ خرمشهر بودیم و مهاجر جنگی شدیم .
به همین دلیل هر چیزی که مربوط به جنگ و قهرمانان اون باشه برام با ارزش و مقدسه . شاید خیلی هم ربطی به نفس نداشته باشه چون این حسم در مورد همه شونه .
در مورد نفس باید بگم اون موقع که من اصلا نه نفس رو نمی شناختم و سالهای بعد (چیزی حدود 13 سال بعد با هاش آشنا شدم ) وقتی آزادها رو می آوردن و خانواده ها به استقبالشون می اومدن یکی از اماکنی که می رسیدن و از اونجا به خانواده ها سپرده می شدند در چند قدمی منزل ما بود و من بدون اینکه خبر داشته باشم نفس هم در بین اونهاست هر روز تو با چشمای اشکی و قلبی پر از عشق به تک تکشون ازشون استقبال می کردم .
13 سال بعد که نفس رو شناختم ازش پرسیدم تو از کجا تقسیم شدی و خانواده کجا اومده بودن دنبالت ؟ آدرس خونه ی ما رو داد و عکس های همون جا رو نشونم داد .

لیلی۱ شنبه 26 مرداد 1398 ساعت 03:34 ب.ظ

نه فقط این عزیزان جان بر کف بلکه خیلیا برای اینکه ما در ارامش زندگی کنیم فداکاری کردند نه ان فداکاری که راحت بزبان میاوریم واقعا خود را فدا کردند
خداوند حافظ و نگهدارشان باشو

بله عزیزم دقیقا همینطوره .

Memoli شنبه 26 مرداد 1398 ساعت 03:05 ب.ظ

دلم میگیره وقتی به مفهوم وطن فکر میکنم..چه جوون هایی دادیم و چه جوونی هایی..کاش الان دل شاد بودیم

کاااش

رهآ شنبه 26 مرداد 1398 ساعت 12:39 ب.ظ https://ra-ha.blog.ir

مهربانو جان تو ارشیوت راجع به این روز چیزی نوشتی؟ که بخونم؟

رها جون در مورد بازگشت آزادگان ؟؟
متوجه منظورت نشدم عزیزم؟

ماجد شنبه 26 مرداد 1398 ساعت 10:02 ق.ظ

سلام مهربانوی عزیز
روز و روزگار خوش شما و همه عزیزات
پاینده باد مستر نفس
از خدا برای همه پرستوها برکت عمر میخام

سلام ماجد عزیز
ممنون دوست من الهی عاقبتشون بخیر باشه

تیلوتیلو شنبه 26 مرداد 1398 ساعت 09:50 ق.ظ http://meslehichkass.blogsky.com


همیشه به این موضوع فکر میکنم
کی فهمید تو سالهای جوانی اینها پیرشدند... اینها با ارزش ترین روزهاشون را دادند که ما چی بدست بیاریم
الهی خداوند نگهدارشون باشه و روزهای خوبی در انتظارشون

فکر کن با بی مهری و بی احترامی هم باهاشون برخورد می کنند

نوشین شنبه 26 مرداد 1398 ساعت 09:20 ق.ظ http://nooshnameh.blogfa.com

هیچکس نمیدونه بهشون چی گذشت.....

حتی تعریف هم می کنند نمیشه

الی شنبه 26 مرداد 1398 ساعت 09:19 ق.ظ http://elhamsculptor.blogsky.com/

قهرمانان بی ادعا
خیلی هاشون الانم یه گوشه آروم وبی صدا نشستن
همونایی که فقط به عشق وطن جنگیدن و....

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد