دلنوشته های مهربانو

دلنوشته های مهربانو

اینجا خاطرات زندگی مشترک من و دختر نازنینم به یادگار نوشته میشود
دلنوشته های مهربانو

دلنوشته های مهربانو

اینجا خاطرات زندگی مشترک من و دختر نازنینم به یادگار نوشته میشود

کجااایید آدم وحشت میکنه انقدر صدای زوزه ی باد تو خونه می پیچه 


قربونتون برم امیدوارم هر جا هستید خوش و سلامت باشید 


دوستتون دارم 


نظرات 25 + ارسال نظر
Baran دوشنبه 11 شهریور 1398 ساعت 04:03 ب.ظ http://hafthflakblue.blogsky.com/

خیلی مرسی مهربانو جانم
به روی چشمباعث افتخارِ دوستی با شما مهربانویِ مهرورز

از صمیم قلبم دوستتون دارم

قربون چشمات عزیز دلم
همچنین من

Baran یکشنبه 10 شهریور 1398 ساعت 10:40 ب.ظ http://haftaflakblue.blogsky.com/

یواشکی می اومد و
یواشکی می رفتم و
یواشکی دوستتون داشتم و
یواشکی بیادتون بود و
یواشکی دعاتون میکردم و
یواشکی لپ تونم می کشیدیم

بابت همه ی این یواشکی ها،خیلی ببخشید مهربانو جووونم

ای جااانم چه دوست عزیز یواشکی بودی تووو
منم آشکارا میگم خوش اومدی.. بمون و یواشکی نباش دور هم باشیم و خوش بگذرونیم

نگین پنج‌شنبه 7 شهریور 1398 ساعت 08:20 ب.ظ

اوا من دیر رسیدم انگار
ولی خوب منم هستم اگه قابل بدونی
تازه چایی هم نمیخوام آخه باعث زحمت میشه
فقط یه کاسه آش رشته اگه باشه خیلی میچسبه
با کشک زیاد و پیاز داغ فراوووووووووون
متشکرم!!

الان تو دلت میگی میخواستم که سر نزنی نگین خانوم
شاعر اینطور وقتا میفرماید: مرا به خیر تو امید نیست، شر مرسان

خدا نکشتت نگین جانم .. الان من آش رشته میخوام تکلیف چیه ؟؟
تو قدمت سر چشم منه همیشه پیشم باش عزیزم

نوشی چهارشنبه 6 شهریور 1398 ساعت 03:57 ب.ظ

چشممممم عزیزدل نوشی

بی بلا نازنین

رهآ چهارشنبه 6 شهریور 1398 ساعت 03:51 ب.ظ

نوشین چهارشنبه 6 شهریور 1398 ساعت 10:00 ق.ظ http://nooshnameh.blogfa.com

نترس نترس
ما اینجاییم

خدا روشکر دارمتون

خان دایی چهارشنبه 6 شهریور 1398 ساعت 09:22 ق.ظ http://www.khan-dayiii.blogfa.com

چیه یاد ما افتادی؟
حقوقت زود تموم شده حوصلت سر رفته؟


اینکه پست کوتاه نوشتی خیلی تشکرمندم ازت

از کجا فهمیدی خان دایی
تنببببل

مجید چهارشنبه 6 شهریور 1398 ساعت 07:43 ق.ظ http://vafadarfaz.blogfa.com/

زیباترین لبخندبر لبانتان
وبلندترین دستهانگهبانتان باشد


سلام مهربانو جان
زوزه ها نخورنت یه بار

سلاملکوووم

لیدا سه‌شنبه 5 شهریور 1398 ساعت 07:14 ب.ظ

حاضر

khatoon سه‌شنبه 5 شهریور 1398 ساعت 04:30 ب.ظ

سلام مهربانو جان
حال واحوال خودتون چطوره ؟ زانوتون بهتره ؟

سلام عززیز دلم
خوبم قربونت .. لگن سمت چپ بود خاتونکم

راتا سه‌شنبه 5 شهریور 1398 ساعت 02:44 ب.ظ http://dokhtarikhakestari.blogfa.com

ما بیشتر تر تر دوست داریم مهربانوی عزیز و دوست داشتنی

عزززیز دلمی

نوشی سه‌شنبه 5 شهریور 1398 ساعت 12:58 ب.ظ

مهربانوجانم
همچنان هرروز میخونمت ولی شرمنده که کم کامنت میذارم .
مراقب خودت و دخترا باش عزیزم

قربونت دوست دوست داشتنی من . آی بچچچچشم .
نوشی جان هر وقت سختت بود کامنت بذاری فقط یه استیکر بذار بدون هیچ متنی که بدونم همراهمی انرژی میگیرم ازتون

مامان ارسام سه‌شنبه 5 شهریور 1398 ساعت 12:07 ب.ظ

سلام منم هستم مهربانو جان البته خاموش

قربونت برم خاموش جانم . از حضورت انرژی می گیرم
آرسام عزیز رو ببوس

ونوس سه‌شنبه 5 شهریور 1398 ساعت 11:38 ق.ظ

اون صدای هیولاس صدای باد نیس دخدرممم (خنده)

اگه هیولاش مهران مدیریه من همییینجااام مادررررم

Baran سه‌شنبه 5 شهریور 1398 ساعت 11:18 ق.ظ http://haftaflakblue.blogsky.com/

منم یواشکی میام بهتون سرمیزنم و
میرم
درکنار عزیزان تون همیشه سلامت و
سرافراز باشید بلامیسر
+ببخشید.سلام عرض نکردمسلام بر شما مهربانو جانِ دلنشینِ آبی اقیانوسی ام

سلااام به روی ماهت عزیز دلم .. قدمت رو چشمم چرا آخه یواشکی ؟؟
برقرار باشی خانومی

الی سه‌شنبه 5 شهریور 1398 ساعت 10:35 ق.ظ http://elhamsculptor.blogsky.com/

اینجا که باد نمیاد

درو بسسسستم

تیلوتیلو سه‌شنبه 5 شهریور 1398 ساعت 08:34 ق.ظ http://meslehichkass.blogsky.com

من این بادها و رقص پرده ها را دوست دارم
من این صدای قدمهای فصل تازه را دوست دارم
کلا میدونی که من همه چیز را دوست دارم

بس که عشششقی تو دختررر

جودی سه‌شنبه 5 شهریور 1398 ساعت 01:00 ق.ظ

تو شهری که زندگی میکنم وقت بارندگی اونقدر اسمون غرش میکنه و رعد و برقهای وحشتناک میزنه تصویر قیامت بهت میده بار اول که پا شدم نماز ایات خوندن از ترس

یااا خداااا

لیلی۱ دوشنبه 4 شهریور 1398 ساعت 11:52 ب.ظ

خداروشکر که خوبین هرسه
ماهم سرجامونیم

برقرار باشی عزیز دلم

شارمین دوشنبه 4 شهریور 1398 ساعت 11:49 ب.ظ http://behappy.blog.ir

هر روز به وبت سر میزنم مهربون

ماه منی شارمین

افشان دوشنبه 4 شهریور 1398 ساعت 07:26 ب.ظ

بهمن دوشنبه 4 شهریور 1398 ساعت 07:23 ب.ظ

سلام مهربانو جان خانم
داشتم در مورد داستان نویسی مطلب می خوندم که یهوئی انگار کسی بهم گفت سری به دوستانم بزنم( باور کن.)
اول هم اومدم سراغ شما.
صفحه ات رو که باز کردم دیدم داری هوااااار میزنی که کجااائید...؟
حالا که اینجا هستم و دارم اعلام حضور میکنم خوشحالم که به ندای قلبم پاسخ +++ دادم.
مهربانو جان؛
باور کن یکی از تاثیر گذارترین دوستانی که توی فضای مجازی و حقیقی باهاش آشنا شدم شما هستی و خودت هم اینو می دونی.
و این آشنائی که کلی مسیر زندگیم را تغییر داد برام موهبتی الهی بوده است.
مهربانو جان،
درسته که بازنشسته شده ام ولی باور کن حالا متوجه شده ام که چرا به بعضیا میگن" با زن نشسته"
در واقع باید عرض کنم که بجای من، بانو بازنشسته شده است...
دیگه دارم از کت و کول میفتم...
واقعا خدا به خانمها قوت بده که چقدر کارهای خونه زیاد بودن و خبر نداشتم...( البته خبر داری که من با کار کردن توی خونه غریبه و ناآشنا نبودم...)
اینهمه وراجی کردم که بگم:
خیلی مخلصیم مهربانو جان

سلام داداااش بهمن عززیزززم
قربون تو مهربوون .. بخدا منو شرمنده میکنی هر بار ولی درواقع قلم زیبا و دلنشین خودت بسیار باارزش و شیواست . من کیف میکنم تو بنویسی بخونم .
آره بخدا داداش ببین من با دوتا دختر و کار بیرون و فعالیت های شددددید اجتماعی چه می کنم .
خدا نگهت داره عزیز جان

آسو دوشنبه 4 شهریور 1398 ساعت 06:08 ب.ظ

سلام انرژی مثبت منم الان اداره پشت میز کارمم.آسمان دلش گرفته انگار قراره بارون بیاد.دوستت دارم....

سلام
عزیز دلی آسو جان . قربون تو الهی تو زندگیت بارون رحمت بباره ولی هوای دلت آفتابی باشه .

سمیرا دوشنبه 4 شهریور 1398 ساعت 04:31 ب.ظ http://samisami64.blogfa.com

زییییینگگگگ

آخ جووون بیا تو عزززیزم خوش اومدی

سینا دوشنبه 4 شهریور 1398 ساعت 03:14 ب.ظ

من که همین جام، دیگران را نمی دونم.

خدا نکنه، ایشالله تو هم همیشه خوب و خوش باشی.


مرررسی دوست قدیمی و عزیز من

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد