دلنوشته های مهربانو

دلنوشته های مهربانو

اینجا خاطرات زندگی مشترک من و دختر نازنینم به یادگار نوشته میشود
دلنوشته های مهربانو

دلنوشته های مهربانو

اینجا خاطرات زندگی مشترک من و دختر نازنینم به یادگار نوشته میشود

"مواظب باشیم رفاقتمون درد نگیره "

دار ه با تلفن صحبت می کنه و از حرفاش می فهمم یه دوست قدیمی که خیلی سال از هم خبر نداشتند سرو کله ش پیدا شده و حسابی خوشحالش کرده .

 تلفن رو قطع میکنه و با خوشحالی برامون تعریف کرد که دوستم رو خیلی سال میشه که ندیدم و از هم خبر نداشتیم حالا گشته و با یکی از اپلیکیشن ها ی دنیای مجازی پیدام کرده . قرار گذاشتیم فرداشب بریم پاساژ کوروش  که یه طبقه ش جای مخصوص بازی بچه ها داره و طبقه ی دیگه ش هم فود کورته . 


هم بچه ها بازی میکنن . هم خانم ها در حال بازی و خرید با هم اشنا میشن هم من و دوستم یه گوشهذره ای از  دوری این چند ساله رو جبران میکنیم  


پس فردا ازش پرسیدم : 


-ناصر جان با دوستات خوش گذشت ؟ خانم ها با هم آشنا شدن ؟؟


-آره مهربانو جان خیلی خوب بود ، خیلی از دیدن هم خوشحال شدیم و خانم ها هم خیلی باهم مچ شدن. 

-چرا اونقدر که موقع پیدا کردن هم هیجان زده شدی ، الان که تعریف می کنی ، خوشحال نیست؟

-چی بگم؟ آدما تغییر می کنن ، عوض میشن .. شرایط و اعتقاد ها تغییر می کنه . 

-مسللمه خوب . آهااان ، فهمیدم برای منم پیش اومده . تو دوست قدیمی خودت رو میخوای ولی دیدی یه آدم دیگه اومد؟

-آره یه همچین چیزااایی . البته شاید من هستم که متفاوت شدم .. نمیدونم قبلن چطوری با هم رفت و امد می کردیم ،خوب جوون بودیم و یه چیزایی مثل الان برام مهم نبود . 


-ناصر کامل بگو ببینم جریان چی بوده ؟؟

-ببین از همون اول که رفتیم وارد شدیم دوستم دست کرد تو جیبش . هر چی گفتم : محمود جان من و تو هر دو یه بچه داریم ولی سنشون متفاوته ، بازی های مخصوص سنشون رو باید استفاده کنن . بذار هر کی کارت بچه ی خودشو شارژ کنه ولی این دوستم حرف گوش نداد . موقع شام هم همه ش کارت کشید . هر چی گفتم اینجا فود کورته هر کی هر چی دوست داره سفارش میده و خودشم کارت  می کشه . 


گفت : نع اینبار مهمون من ، دفعه بعد مهمون تو . خوب من معذب شدم چون ، شاید دفعه بعد من نداشته باشم همه ی سفارش های اونا رو حساب کنم . اصلا شاید من بخوام شیشلیک بخورم ولی اون رژیم داشته باشه سالاد سفارش بده . 


بد میگم مهربانو ؟؟

نمی دونستم چی بگم ، فکرم کاملا درگیر شده بود . گفتم : نه والا بهت حق میدم . بهترین راه برای دوام رابطه با دوستان همین دُنگی حساب کردن هزینه هاست . ما فقط با یه نفر که  دوست نیستیم  ، تعداد دوستانمون زیادن و با همه رفت و آمد داریم .. چقدر خوب و درسته که تو این وانفسای گرونی ، طوری رفتارکنیم که رفاقتمون درد نگیره و با خیال آسوده کنار هم بگذرونیم . 



خیلی دوستتون دارم،  مرسی که اعلام حضور کردید. چکار کنم ، دلم براتون تنگ میشه  


نظرات 36 + ارسال نظر
سحرجدید یکشنبه 10 شهریور 1398 ساعت 03:34 ب.ظ http://www.kamandmaman.com

مهربانو جان من که عمل اسلیو نکردم و همچنان در تپلی به سر میبرم: ....ولی خدارو شکر بادوستان که بیرون میریم دونگی حساب میکنیم ....

عزیز دلم تپلی خوبه ، اضافه وزن بیمارگونه خیلی وحشتناکه . الهی تنت سالم باشه دوست جانم
هااا دونگی عاالیه

مهرگل یکشنبه 10 شهریور 1398 ساعت 11:06 ق.ظ

کلا خودت رو عشق است که از همه چی برامون میگی

عزیزمی مهرگلکم میبینی انگار دارم قصه میگم

شیرین یکشنبه 10 شهریور 1398 ساعت 09:23 ق.ظ

مهربانوی عزیزم منم دقیقا همین عقیده رو دارم که حساب حسابه و کاکا برادر. بحث های مالی واقعا میتونن به دوستی صدمه بزنن و تنها راهش دُنگی بودن و جدا بودن حساب کتابهاست.

مثل خودمی عزیزم

کیهان یکشنبه 10 شهریور 1398 ساعت 08:20 ق.ظ http://mkihan.blogfa.com

راستشو بگم من مهری؟
خوب من وقتی با دوستان می رم مسافرت تا کارتم خالی خالی نشه اجازه نمی دم کسی دست بکنه جیبش.بعد که خالی شد.می گم دوستان من دیگه پول ندارم
راستش عادت خوبی نیست ولی عادته دیگه
و یه جورایی بهم بر می خوره کسی برای من هزینه کنه و احساس دین می کنم!
اما هرچه در توان داشته باشم انجام می دم و واقعن هم منتی بر کسی نمی زارم هر چند که گاهی به مغرور بودن متهم می شم

البته مرسی که راستشو گفتی ولی یادم باشه باهات بیرون قرار نذارم
مرسی از اینهمه دموکراسی که رعایت میکنی وااقعا
اگه کسی حساب کنه بهت برمی خوره ولی کسی نمیتونه بهش بربخوره اگه تو براش حساب کنی ؟؟
مطمئنم که تو از سر محبت و بدون منت این کار رو انجام میدی ولی دیگران هم ممکنه احساسات مشابه یا متفاوتی داشته باشن .
اخلاقتو خوب کن ممکنه قرار دورهمی وبلاگی بذاریم هاااا

سلام

من رفقای قدیمی ام رو بعد از 4 سال ملاقات کردم اما موقع نهار خوردن همچنان مثل قبل پول گذاشتیم روی هم و یکی رفت سفارش هارو داد.

دوستم توضیح داد که اینطوری بهتره. اما گاهی هم پیش اومده که یکی سهم بقیه رو حساب کرده.

اما به نظر من هر کس هزینه جداگانه بپردازه بهتره.

مرسی پست خوبی گذاشتی

سلام حمید جان
چقدر هم عالی . منم با همین سیستم موافق ترم .
قربانت ممنونم که همراهی

شادی شنبه 9 شهریور 1398 ساعت 03:00 ب.ظ http://setarehshadi.blogsky.com/

اره درسته آدم معذب میشه ولی به نظرم این آقا ناصر کلا با رفیق قدیمیش حال نکرده و همین باعث شده از بقیه رفتارهاشم حرص بخوره وگرنه این یه مورد دلیل قابل قبولی نیست
خود منهم با افرادی که زیادی تعارف میکنن حال نمیکنم و رفت و امد باهاشون انرژی زیادی میبره

شادی جان فکر کنم همینطوره که میگی
منم صرفا به همین یه دونه دلیل نمیام دوستی که اینهمه از پیدا شئنش ذوق کردم رو با بی میلی درموردش حرف بزنم .
فکر کنم اون تفاوته زیاد بوده

نوشین شنبه 9 شهریور 1398 ساعت 01:24 ب.ظ http://nooshnameh.blogfa.com

پس به نظر دزدین دارن باهاش پز میدن
تو اولین فرصت مینویسم

مطمئنم همینه

نوشین شنبه 9 شهریور 1398 ساعت 12:19 ب.ظ http://nooshnameh.blogfa.com

مهربانو جان کامنت من نرسیده؟ میخوام بدونم نکنه تو راه خورده شده

نوشین جونم هر چی بود تایید شده

زیبا شنبه 9 شهریور 1398 ساعت 12:03 ب.ظ http://manvaeshgh.blogfa.com

چه دوست خوبی؟ من جای آقا ناصر بودم مشتاق میشدم دفعات زیادتری باهاش برم بیرون. والا
من با هر دوست قدیمی و جدیدی که بیرون رفتم همیشه من حساب کردم هرچی هم منتظر موندم هیچکس دنگش رو حساب نکرد. یکبار که حتی پول برای کرایه ماشینم هم نموند پیاده برگشتم خونه
به آقا ناصر بگید سخت نگیره. دوستش معلومه با محبته

زیبای شیطووون
ای بابا اینطوری که خیلی بده زیبا جان نذار کسی از لطفت سو استفاده کنه .
آدم معذب میشه زیبا جون من احساس ناصر رو درک می کنم

نیروانا شنبه 9 شهریور 1398 ساعت 11:10 ق.ظ http://life-career.blog.ir/

فکر کنم این دوستتون هم ی ذره زیادی سخت گرفته
بالاخره بعد سالها همو پیدا کنی نمیشه بگی هر کس خودش حساب کنه
یکی دو بار ممکنه اینجوری بشه و یکی از طرفین حساب کنه
بعد می افته روی روال
ضمنا میشه قبل دیدارها درباره این چیزا هم صحبت کرد
خلاصه اگر رفیق خوبی هست حیفه به خاطر همچین موضوعی دیدارشون کم بشه
حتی میتونه رک و راست بهش بگه اگر اینطور باشه میمونه تو رو درواسی و دوستیشون کمرنگ میشه
من حاضرم دوستای قدیمیم رو پیدا کنم دوباره
اصلا هرچی خوردم پای اونا


نیروانااا خیلی خوبی همچین داشتم جدی میخوندم آخرش زدم زیر خنده .
نیروانا جون چون رستوران رسمی نبودن میشده راحت هر کس سینی خودش رو پای رستوران خودش حساب کنه چون فود کورت رفته بودن . بنظرم جلوه ی قشنگی هم نداره ادم داره پای کانتر سفارش میده یکی دیگه بپره با اصرار بخواد حساب کنه چون خودش رفته اصلا از یه جا دیگه گرفته .. حالا یه رستوران رسمی میری تهش برات صورت حساب میارن یکی حساب میکنه و تموم میشه . ولی تو فود کورت خیلی ضایعه
بیا منو پیدا کن خودم هر چی خوردی حساب میکنم
راستی فکر کن الان من با این عمل معده چقدر همه دوست دارن غذامو حساب کنن

خان دایی شنبه 9 شهریور 1398 ساعت 10:31 ق.ظ http://www.khan-dayiii.blogfa.com

سلام دایی داشتم رد می شدم گفتم بیام حالت بپرسم

ببینم خوبی خوشی چه می کنی

سلام دایی جون قربونت خوبم کار بدی هم نمیکنم

کیهان شنبه 9 شهریور 1398 ساعت 08:27 ق.ظ http://mkihan.blogfa.com

آوا جمعه 8 شهریور 1398 ساعت 10:31 ب.ظ

سلام مهربانو جانم
آی خوشم میاد از رفتار این کاناداییها...آدم خیلی باهاشون راحته...اصلا هم اهل این ادا اصولها و تعارفات دست و پا گیر ما ایرانیها نیستن...هیچ توقعی هم ازت ندارن...عوضش با ایرانی ها هنوز هم همون بساطی که توی ایران داشتیم به راهه...

سلام عزیز من
جالبه که سالها قبل ما اونا رو متهم به بی معرفتی میکردیم حالا داریم می فهمیم بابا تعارف کار درستی نیست اصن

Azi جمعه 8 شهریور 1398 ساعت 09:02 ب.ظ

سلام بانوی مهر جونم دقیقاااا درسته شدیدا موافقم حالا شاید اون بنده هذا تو ذوق دیدار اول بوده ولی آدم معذب میشه مدام استرس داشته باشه که الان طرف میدوئه میره حساب میکنه یا که آدم یه دفعه هوس یه غذای گرون میکنه دلش نمیخواد بیوفته گردن دوستش و یا برعکسش اصلا ممکنه یه دفعه شرایط مالیش نباشه بازم باعث ناراحتیه چرتکه انداختن سفارش دوستان که مبادا جیبت خالی شه و به ته ماه نرسی !

سلام عزیز دلم .
دقیقا همینطوره این بنده خدا و خانمش تقریبا گرسنه موندن تا دوستشون زحمت نیفته

ارزو جمعه 8 شهریور 1398 ساعت 01:47 ب.ظ

سلام مهربانو جون من خیلی وقته با وبت اشنا شدم ولی کامنتی تا حالا نزاشتم چندتا سوال داشتم برا تریکوبافی میخواستم بدونم نخی که استفاده میکنی فرق میکنه با کاموا.بعد چقد هزینه هر کلافش هست .هر کلاف برای یک کار مثل جامدادی.یا سبد دارو یا لوازم اضافی کافیه یا نه.اگه بخوام بعش به عنوان یک شغل نگاه کنم باید از کجا شروع کنم من قلاب بافی خیلی خیلی مبتدی بلدم.بازار کارش چه طوریه .ممنون اگه همه سوالاتمو جواب بدی شرمنده خیلی سوال پرسیدم ممنون

سلام آرزو جان . بله اصلا تریکو ، اسمش روشه که با کاموا فرق داره . نخ تریکو با کیفیت های مختلف موجوده قیمتاش خیلی زیاد با هم فرق ندارن . معمولا کیلویی می فروشن . با یه کلاف هم جامدادی هم سبد دارو بافته میشه اگر کفی آماده بخری و نخوای زیرش رو با نخ ببافی حتی دوتا سبد هم میتونی ببافی .
اگر قلاب رو مبتدی بلدی خیلی میتونه کمکت کنه یعنی زنجیره و پایه کوتاه یا بلند کافیه بدونی اگر هم ندونی فیلم های تو نت کاملا راحت و گویا یادت میدن .
بازار کارش هم بنظرم بد نیست البته من تاحالا نشده که برای سفارش گرفتن اقدام کنم چون با مشغولیاتی که دارم و ورود عضو جدید خونه ، درهمون حد که عکسا رو گذاشتم کار کردم ولی نوشین جون هم بعد از اون پست شروع کرد به یاد گرفتن و بافتن و الان مدت کوتاهیه داره سفارش میگیره با محبت و لطفش همه رو راهنمایی میکنه ازش کمک بگیر .

طیبه جمعه 8 شهریور 1398 ساعت 12:16 ب.ظ http://almasezendegi.mihanblog

سلام عزیزم
منم باهات موافقم ولی خیلی سخته.
باهات موافقم چون باعث میشه رفت و آمدها بیشتر و راحت تر بشه

سلام عزیزم .
بله واااقعا من دیدم چقدر رفت امدها رو همین رفتار محدود میکنه

هوپ... جمعه 8 شهریور 1398 ساعت 11:29 ق.ظ http://Be-brave.blog.ir

درستش این بود که کارت بازی ها رو هر کس خودش شارژ کنه. ولی این غذاها رو خب واقعا برای بار اول دونگی نمیشه حساب کرد به نظرم. دفعه بعد میتونه خودش حساب کنه و از بار بعد دونگی کنن.
البته توی دخترا این مشکل پیش نمیاد شکرخدا. چون یه قانون نانوشته دارن وقتی میرن کافه و رستوران دونگی حساب میکنن! پسرا بیشتر این مشکل رو دارن و باورشون نمیشه رفتار ما :-))) دوستم تازه ازدواج کرده و هر بار با شوهرش و دوستاش رفتیم بیرون دونگ منم حساب کرده شوهرش و میگن هر وقت ازدواج کردی از خجالتت درمیایم! من چیکار کنم خب؟ :-)))

هوپی جونم بنظرم چون فود کورت بوده و هر کی خودش میرفته پای صندوق میشده اتفاقا .. چیه اینا پای هر صندوقی رفتن دوستش دنبالشون رفته شیرجه زده رو صندوق
وااای مجبوری زود تر شوهر کنی عزیزم . خودم برات استین بالا میزنم

Amir جمعه 8 شهریور 1398 ساعت 10:00 ق.ظ http://mehrekhaterat.blog.ir/

سلام
به نظر شما چطور میشه یک طرز فکر غلط رو اصلاح کرد؟

سلام
با فرهنگ سازی به طریق درست و بدون پرخاش و تند گویی . همینکه بازگو میکنیم میشه فرهنگ سازی در ابعاد وسیعترباشه بهتر هم هست

نسرین جمعه 8 شهریور 1398 ساعت 01:41 ق.ظ http://yakroozeno.blogsky.com/

لازمه ی بالا رفتن سنه که آدما عوض بشن. حتی نوع سلیقه و یا طرز انتخاب و فکرمون. ولی خوبه عادتا و حسن های اخلاقی آدم سر جاش بمونه. محسناتی مثل خاکی بودن. مهربونی. سمج نبودن و پیله نکردن. دروغ نگفتن و تظاهر نکردن و...
یه بار مثل این دوستت با چنین آدم پیله ای غذا خوردم و خیلی اذیت شدم. بهم کوفت شد ولی زیر بار دفعه ی دیگه نرفتم. هر چی می خواد فکر کنه، شاید براش بشه درس اینقدر پیله نکنه. نشد هم نشد، مشکل خودشه.

صرررریح و قاطع
این است نسرینِ من

Amir جمعه 8 شهریور 1398 ساعت 12:33 ق.ظ http://mehrekhaterat.blog.ir/

سلام
همه چی اکیه؟
+اگه با قوانین حقوق بشر در تضاد نباشه حله
========================================
پارت 2 کامنت حذف شد!


سلااام

نگین پنج‌شنبه 7 شهریور 1398 ساعت 08:26 ب.ظ

راستش کامنت ملیکا جون رو دوست داشتم
شاید این کارت کشیدنها بخاطر خوشحالی دیدار مجدد دوستش بوده


فقط اینجا یه مشکلی هست
که ناصر خان هم وظیفه داره در ملاقات بعدیشون بشدت از دیدار محمود خان خوشحال بشه!

منم با دنگی حساب کردن بشدت موافقم
هر بار هم با گروهمون میریم بیرون حالا چه شام باشه چه کافی شاپ، هرکسی هزینه خودشو میده حتی واسه یه بطری آب معدنی ...

آره خوب ناراحتی ناصر هم همینه میگه شاید انقدر نخوام خوشحال شم . هر کی بسته به شرایطش خودش با خودش خوشحال شه
مطمئن بودم که اخلاقت همینجوره

جیران پنج‌شنبه 7 شهریور 1398 ساعت 07:28 ب.ظ

مهربانو جانم سلام خوبی؟
ببخش که اینقدر دیر اومدم. خواستم بهت بگم قدم نو رسیده مبارک. دارسی کوچولوی جیگر. چقدر هم نازه.
ضمنا بگم خدا بد نده و امیدوارم مشکل جسمی برطرف بشه.
من از سفر طولانی به غرب آفریقا برگشتم کانادا و بیشتر بهت سر خواهم زد.
می بوسمت

سلام جیران عزیزم . گروه دوستان بدون وجود عزیزت قطعا چیز مهمی رو کم داره . خوش اومدی دوست نازنین من .. چقدر چیزای خوب و مفید برامون داری که بنویسی آخ جون
ممنون برای همه ی لطفت عزیزم

گل بهی پنج‌شنبه 7 شهریور 1398 ساعت 07:14 ب.ظ http://golbehi977.mihanblog.com

من و دوستامم هروقت بریم بیرون دنگی حساب میکنیم خیلی راحتیم..
منم فکر میکنم دوست آقا ناصر خیلی خوشحال بودن

آره از خوشحالی تو پوستش جا نمیشده

سمر پنج‌شنبه 7 شهریور 1398 ساعت 01:04 ب.ظ http://misswho.blogsky.com

وای مهربانو من چقدر خاطره مسخره دارم با این حساب کردن و نکردن. کاش همه میذاشتن خودمون حساب کنیم راحت شیم. برم خاطراتم بنویسم


ای جااان قربون تو که هر چی مینویسی به بانمک ترین صورت ممکن مینویسی

غریبه پنج‌شنبه 7 شهریور 1398 ساعت 10:35 ق.ظ

سلام
خب اولین دیدار بعد سالها کمی وضعیتش فرق داره
ما در سفر های خانوادگی برنامه ی سفر را در اختیار بانوها می گذاریم آنها برنامه ریزی می کنند
روز اول همه کتلت درست کنند
برای روز دوم همه با خود خورش بیاورند
روز سوم هم کسی که جوجه‌کباب را خریده پولش را سرشکن می کندو قبل از ناهار نقد می گیرد
تو این وسط کلاه سر آنهایی می رود که رژیم غذایی دارند
صبحانه هم همه خود را به خواب می زنند و معمولا گردن آدمهای سحر خیز می افتد
که من چون خوش خوابم
از همه زود تر بیدار می شوم
خانم ها هم سر ظرف شدن کمی اختلاف پیدا می کنند که چرا یکی می شوید و بقیه کثیف می کنند
البته با خرید ظرف یک بار مصرف داره این اختلاف بزرگ حل می شود
ولی اختلاف سر حمل زباله هنوز پا برجاست که آن هم با ایثار من معمولا فراموش می شود

سلام .
پس معلومه مظلوم گروه شمایید

الی پنج‌شنبه 7 شهریور 1398 ساعت 10:03 ق.ظ http://elhamsculptor.blogsky.com/

دیدارهایی که معمولا بعد از مدتها فاصله صورت میگیره اغلب با تفکراتمون خیلی فاصله داره
توی فرهنگی ما دونگی حساب کردن زیاد جا نیفتاده متاسفانه مگر بین دوستان و اقوام خیلی صمیمی یعنی یک کم صمیمیت کمتر باشه اصولا به همین جور تعارفات کشیده میشه و روابط رو سخت و محدود میکنه
منکه خیلی سختم میشه کسی بخواد اینطوری برام دست توی جیبش کنه و حساب کنه ببینم اینطوریه سریع بدش جبران میکنم و دیگه رفت و آمدم رو قطع یا خیلی کم میکنم چون ادم معذب میشه و برنامه هاش بهم میریزه برای همینه شاید سخت رفت و آمد میکنم مگر با همون قدیمی ها که دیگه ندار شدیم با هم

منم مثل خودتم الی جونم

رها پنج‌شنبه 7 شهریور 1398 ساعت 05:12 ق.ظ

و برعکس این موضوع برای ما اتفاق افتاد
ما چندین بار پشت هم با یکی از دوستانم با همسرامون بیرون رفتیم هربار هزینه شام رو کامل همسرم پرداخت کرد حتی یه موقع شدیدا پول نیاز بودیم اما با یه تعارف معمولی رد کردن . حتی غذایی که سفارش میدادن خیلی گرونتر از غذای ما بود ... چندین بار برای شام دعوتشون کردم منزلمون اما یکبار هم مارو دعوت نکردن ...
ه‍ربار باهم کافه میرفتیم هزینه رو من حساب میکردم چون انقد لفتش میداد که من ترجیح میدادم حساب کنم و بیایم بیرون...
این رفتارها وقتی زیاد بشه ادم حس میکنه کسی داره ازت سو استفاده میکنه ...
با اینکه وضع مالیشون خیلی بهتر از ماهست و پدرشوهرش حمایت مالی کامللل داره ازشون درصورتیکه من پدر شوهرم فوت شده و در نداری هم باید خودمون روی پای خودمون بایسیتم ...
دیگه دوست ندارم باهاشون رفت و امد کنم

این آدما خیلی فرصت طلب و سود جو هستن رها جون . اصلا نباید میذاشتی کار به چند بار برسه با همون بار اول میتونستی بشناسیش .. حالا ممکن بود تو دلت شک باشه که نکنه اخلاقش این نباشه و سو تفاهم شده باشه دیگه دفعه دوم حتما باید متوجه میشدی و ارتباطت رو قطع می کردی

لیلی۱ پنج‌شنبه 7 شهریور 1398 ساعت 12:19 ق.ظ

واای که چقدر گل گفتی

صفا پنج‌شنبه 7 شهریور 1398 ساعت 12:09 ق.ظ http://mano-tanhae-va-omid.blogsky.com

من هم اصلا با تعارف میونه ای ندارم و اذیت میشم . ایکاش بتونیم این تعارفها رو از زندگیمون پاک کنیم .
البته همکارتون هم نباید اصرار میکرد افرادی رو که خیلی تعارف میکنند باید بزاری کار خودشون رو بکنن ....

ای کاااش . !!
نه بابااا طفلک معذب تر از این حرفاس دیدن دوستش بهش خوش نگذشته بود

ونوس چهارشنبه 6 شهریور 1398 ساعت 06:22 ب.ظ

چقدر درکش کردم
اون از حالا استرس اینو داره دفعه بعد چکار کنه
حتما دوستش خیلی مایه داره
خوش بحال ناصر آقا یوهاهاها

نه بابااا طفلک خیلی تو این چیزا معذبه یه بار من بیرون برای خودم و چند نفر ترتیلا خریدم میدونستم اون رژیم داره براش یه چیز رژیمی گرفتم خودمو کشتم تا گرفت هی میگفت نمیتونم قبول کنم ...گفتم دیوونه بیرون بودم دلم خواست دور هم یه چیز بگیرم بخوریم . فکر کنم خشم اژدها رو تو چشمام دید گرفت

سمیرا چهارشنبه 6 شهریور 1398 ساعت 04:48 ب.ظ http://samisami64.blogfa.com

راستی یه سوالم ازت دارم:

چیکار کردی که اییینقدر وبلاگت قشنگه؟؟؟
.
.
.
.
.
الفرارررررر

سمیرا چهارشنبه 6 شهریور 1398 ساعت 04:47 ب.ظ http://samisami64.blogfa.com

منم موافقم باهات عزیزم...

خودمونم با دوستامون راحتیم .با خونواده هامون هم
همینطور...دنگی و دونگی.والا به خدا.

به قول اقا ناصر شاید ادم یه وقتایی دستش

تنگه و نمیتونه اونجور جبران کنه...

خواهر بزرگه ی من یه وقتایی اینجوریه ولی

و هی به قولی لارج بازی در میاره و ما هم

کلی دعواش میکنیم که بابا نکن اینکارارو خو

ما بیشتر معذب میشیم ...اگه گوش نده

هم مجبور میشیم با کمربند سیاه و کبودش

کنیم

ووووی چقدر شما خشانت خونتون بالااااس سمیرا جونم دیدیم همو فقط تو حساب کن منو نزنی

شارمین چهارشنبه 6 شهریور 1398 ساعت 02:50 ب.ظ http://behappy.blog.ir

سلام.
منم به شدت باهات موافقم. انقد بدم میاد همه ش در حال تعارف و یادآوری این که دفعه قبل تو حساب کردی یا دفعه بعد تو حساب کن و این چرندیات باشیم! خودمم اصلا تعارف ندارم با کسی. یه وقتایی خودم رک و راست میگم بچه ها دنگتون انقد شد الان میدید یا شماره کارت بدم! یه وقتا هم میگم امروز تو مود حساب کردنم! مهمون منید. و در این موارد هم بدم میاد اصرار کنند که بذار دنگمون رو حساب کنیم.

+ من دوست دوران دبستانم رو بعد از ۷ سال بی خبری مطلق، تو دانشکدمون پیدا کردم و باورت نمیشه چقدر همون آدم قبلی بود

ای جااان عزیزم چقدر عالیه تغییرات چشمگیر نباشند .
شارمین جان انقدر طرفدار دموکراسی هستی یه وقت اذیت نشی

زری چهارشنبه 6 شهریور 1398 ساعت 01:41 ب.ظ

و چقدر بد که با اینکه بهش گفته و ازش خواهش کرده باز هم کار خودش را کرده

بله کاش توجه می کرد

ملیکا چهارشنبه 6 شهریور 1398 ساعت 01:10 ب.ظ

سلام مهربانو جان
شاید این دوست ناصر آقا از دیدار اول با دوستش انقدر خوشحال بوده که بعد از عمری که ایشون رو پیدا کرده، دوست داشته خوشحالیشو یه جور نشون بده!
بالاخره ما ایرانی هستیم ، تو اینجور دیدارها نمی تونیم از اول مثل غربی ها رفتار کنیم، اون چیزی که شما میگین کاملا درسته ولی
کم کم باید جا بیفته.
دوست دام مهربانو جون:قلب

سلام عزیزم
درسته عزیزم حتما همینجوری فکر کرده ولی کاری نداریم فرهنگ مال کجاست ولی خیلی خوبه و قبولش دارم .
کم کم جامیفته .
قربونت برم عزززیز دلم .. دلم به وجودت گرمه

تیلوتیلو چهارشنبه 6 شهریور 1398 ساعت 01:09 ب.ظ http://meslehichkass.blogsky.com

سلام بر مهربانوی جانم
خیلی نکات ظریف خوبی را اشاره میکنی
من حس کردم اون آقا با دوست ها و آدمهای زیادی رفت و آمد نمیکنه برای همین قواعد و روش های رفتار درست در این مواقع را بلد نیست...

سلام عزیزم
چی بگم والااا

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد