دلنوشته های مهربانو

دلنوشته های مهربانو

اینجا خاطرات زندگی مشترک من و دختر نازنینم به یادگار نوشته میشود
دلنوشته های مهربانو

دلنوشته های مهربانو

اینجا خاطرات زندگی مشترک من و دختر نازنینم به یادگار نوشته میشود

" به تاریخ دوازدهم شهریور "

سلام عزیزای دل روزتون بخیر و شادی . 

اونایی که سالهاست تو این خونه مهمون هستن و دیگه حکم صاحبخونه رو دارند ، ممکنه یادشون باشه که این تاریخ در زندگی من از اهمیت خاصی برخورداره . 

همین دوازدهم شهریور 72 بود که تازه دوماه بود بیست ساله شده بودم که با آرمین اشنا شدم (سن الان مهردخت)

و همچین روزی هم بود که سال 82 تازه دوماه بود سی ساله شده بودم که مُهر طلاق تو شناسنامه م ثبت شد 

همین دیگه .. روزگاره می گذره بالام جان  اگه می پرسین پشیمونی یا نه ؟ میگم نه ، تازه شم الان مهردخت خوشگلمو دارم 


دوستتون دارم زیاااد 


نظرات 23 + ارسال نظر
khatoon شنبه 23 شهریور 1398 ساعت 04:32 ب.ظ

امیدوارم از این به بعد 12 شهریور برات همیشه تداعی کننده روزهای خوبی و خوشی باشه

ممنونم عزیز دلم

Amir یکشنبه 17 شهریور 1398 ساعت 12:49 ب.ظ http://mehrekhaterat.blog.ir/

بابت جوابتون ممنون
من سوالم ، همونطور که حتما متوجه شدید این بود که در شرایط یک ازدواج کاملا قانونی که همه راضی ، اینوریا و اونوریا و خانواده های 2 طرف و اینا ، یهو در این شرایط قوه قضائیه بعنوان مدعی العموم بخواد وارد کنه و بگه ازدواج باطله

این موضوع سوالم بود و البته همونطور که ضمنی اشاره کردید بیشتر کارش در جهت چی چی ( تنویر ؟؟؟ ) همون ارادم کردن جو افکار عمومی بودممنون

Amir یکشنبه 17 شهریور 1398 ساعت 12:46 ب.ظ http://mehrekhaterat.blog.ir/

سلام
من هنوز یه سوال دارم ، البته ... البته هنوز متوجه نشدم که آرمین مجدد ازدواج کرد یا نه ؟

سلام
نه نکرده

مریم جمعه 15 شهریور 1398 ساعت 11:41 ب.ظ http://navaney.blogfa.com

سلام عزیز دل
امیدوارم به اندازه تمام اون روزهای پر فراز و نشیب,خوشی نصیب تو مهردخت جون بشه منم اونموقع که شما عروس شدین,کلاس چهارم بودم,بعدش هم که دیگه دانشجو شده بودم:

سلام مریم جانم .
ممنون دختر ماااه . واای چقدر کوچولو بودی عزززیزم

نینا جمعه 15 شهریور 1398 ساعت 05:02 ب.ظ

سلام مهربانو جون خوبی چقدر دلم براتون تنگ شده بود راستش گوشیم از دستم افتاد و داغون شد ویه مدته که به فضای مجازی دسترسی ندارم چقدر دوس داشتم بیام و بخونمتون مهربانو جون پست به زندگیمون معنا بدیم باعث شد شروع کنم با هنر خودم یه مانتو بدوزم از این بابت خیلی خوشحالم دوست داشتم خوشحالیمو با شما قسمت کنم البته فعلا واسه خودم دوختم واسه درآمدزایی هنوز دودلم نمیدونم به آون مرحله میرسم یا نه
خیلی دوست دارم

سلام عزیز دلم . خوش اومدی نیناجانم .. خیلی خیلی ازت ممنونم که بهمم گفتی آفرین خانم باعرضه و دوست داشتنی . خلق کردن همیشه حس فوق العاده و لذت بخشی رو داره .. منم دوست دارم و بازم ممنونم که گفتی . حتما اگر تصمیم گرفتی جدی ترش کنی بهم اطلاع بده عزیزم

غریبه جمعه 15 شهریور 1398 ساعت 08:38 ق.ظ

سلام
خدا آدمها را دوست داره
اگه آدمهای بد باعث بشه حال آدم بد بشه
پشت سرش خدا کاری می کنه که جبران بشه
آرزوی ما آدمهای خوب :
خوشحالی و خوشبختی شماست
شما از ناوبری دریایی مسیر یابی در دریا منبع اینترنت سراغ دارید معرفی کنید در اینترنت سرچ کردم چیزی دستم را نگرفت

سلام . ممنونم آز دعای قشنگت :گل
ناوری دریایی همون مسیر یابی در دریا میشه .
ما در قسمت خشکی کار میکنیم و امور مالی -بازرگانی و فنی رو شامل میشه این سوال رو باید کادر دریایی جواب بدن که دسترسی ما بهشون آسون نیست . بابا منبع خوبی بودن که چندین سال میشه بازنشست شدن و اطلاعاتشون به روز نیست .
اگر بدونم مسیر یابی در دریا رو به چه منظور میخوای استفاده کنی ، با کادر دریایی ارتباط بگیرم بپرسم البته نمیدونم چقدر موفق بشم

نیلوفر طلایی پنج‌شنبه 14 شهریور 1398 ساعت 04:49 ب.ظ

این چه حرفیه شما که ماشالله هم از نظر سن هم ظاهر و هم دلی خیلی جوونید اون پسر همسایمون که خیلی بانمک بود این تازه یه دونه از حرفاش بود...یادمه یه بار داشتم نزدیک خونمونو تمیز میکردم میومد برگ میریخت میگفت بیا اینارم تمیز کن:گفتم نریز من دارم با زحمت اینجا رو تمیز میکنم اونم گفت:منم با زحمت دارم میگردم برات اشغال پیدا می کنمفکر کنم الان اخرش دیگه ۱۸سالش باشه یا ۱۹_20 این حدودا

قربونت عززیز دلم تو خیلی لطف داری
ای واای چقدر بانمکه اینو باید چلوند ..
البته اون موقع ها نه الان هااا

Amir چهارشنبه 13 شهریور 1398 ساعت 11:04 ب.ظ http://mehrekhaterat.blog.ir/

سلام - خوبین؟
یه سوال تو پست آخرم نوشتم ؛ اگه فرصت داشتید ممنون میشم که بهش نگاهی بندازید و اگه درموردش چیزی میدونید برام کامنت بذارید.

سلام امیر جان . ممنونم خوبم . چشم الان میام میخونمت

طیبه چهارشنبه 13 شهریور 1398 ساعت 01:11 ب.ظ http://almasezendegi.mihanblog

دوستت دارم مهربانوی خوبم

میدونی که من چقدررر ؟؟

مینا چهارشنبه 13 شهریور 1398 ساعت 11:36 ق.ظ

سلام مهربانو جون
الان من حسودی بکنم یا نکنم؟
هیشششششششششششکی پیج منو معرفی نمیکه
هیشششششششششششششششکی منو دوست نداره

سلاام عزیزم
وووی خوب من کف دستمو بو نکردم که دخمل
بیا بگو چیکاره ای ننه من ببینم دخمل خوبی هستی ؟ دست به سینه ای؟ معرفیت میکنم عزززیزم

مهرگل چهارشنبه 13 شهریور 1398 ساعت 11:36 ق.ظ

سلام مهربانو جونم
یادآوری این روزا خیلی قشنگه قشنگیش هم تو اینه که میبینی چقدر بالا پایین داشتی و هنوز اینقدر شاد و سرحال و پرانرژی هستی
مهردخت با وجود مادری مثل شما خوشبختترینه.

سلام مهرگلکم .
عزززیز دلمب خیلی لطف داری عزیزم

نیروانا چهارشنبه 13 شهریور 1398 ساعت 10:50 ق.ظ

خیلی خوبه که پشیمون نیستی
یعنی عالیه
و این حس خوب حتما باعث میشه روزهای بهتری در پیش باشه
عکس بازسازی چیه؟؟؟ (ایموجی مردم از فضولی)

قربونت عزیزم .
میام بهت میگم

فرزانه چهارشنبه 13 شهریور 1398 ساعت 10:41 ق.ظ http://khaterateroozane4579.blogfa.com/

انشالله که همیشه شاد و سلامت باشی مهربانو جان
زندگی بالا و پایین زیاد داره مهم اینه که مثل شما عزیز دل کم نیاریم

فدات شم عزیز دل
ممنونم از تو

خان دایی چهارشنبه 13 شهریور 1398 ساعت 10:29 ق.ظ http://www.khan-dayiii.blogfa.com

ایشالاه دوماد دارم بشی

بعد نوه دار



فکر کن نوه داشته باشی از دارسی
اون وقت داماد سر خونه داری


نه دایی ما نمیپرسیم پشیمونی یا نه
مگه ما فوضول زندگی مردمیم


نه والاااا تو بگو یه ذرره فضولی تو خونت نیست که

زیبا چهارشنبه 13 شهریور 1398 ساعت 09:53 ق.ظ http://manvaeshgh.blogfa.com

تجربه ی سخت و بزرگی بود که حاصلش نعمت بزرگتری به اسم مهردخت جان هست. انشاالله از حالا به بعد زندگیتون پر از آرامش و تجربه های شیرین باشه مهربانوی مهربانم. خدا سایتون رو برای عسلکتون حفظ کنه

ممنون عزیزم . الهی آمین . واقعا مهردخت برای من یک دنیا عشق و انگیزه ست

نوشین چهارشنبه 13 شهریور 1398 ساعت 09:08 ق.ظ http://nooshnameh.blogfa.com

مهربانو جان تصمیمت ، تحلیلت و نگرشت به زندگی تحسین برانگیزه. الهی که همیشه حال دلت خوب باشه در کنار مهردخت جان و دیگر عزیزانت.
دلم برای اون عکس بازسازی ضعف رفت. خیلی بانمک شده بود
پیج خانم جلیلی عزیز رو دیدم چقدر هنرمندانه و شیک. امیدوارم روز به روز موفقیت بیشتری داشته باشن. فرزندی ندارم اما به دوستانم پیجشونو معرفی میکنم

قربونت برم نوشین عزیزم . ممنونم از لطفت دوست خوب من :قلب آره شیطونک.
خونه ی مامان اینا بودیم صندوق لباس ها رو خالی کرده بودیم وقتی مهردخت از اون یکی اتاق این شکلی اومد مردیم از خنده
شنیونش منو کشته
دستت درد نکنه عزیزم . آره خیلی قشنگن . مخصوصا اون دخترونه هاش دل آدمو میبره

نسرین چهارشنبه 13 شهریور 1398 ساعت 02:11 ق.ظ http://yakroozeno.blogsky.com/

نه والام... از کجا یادمون بمونه؟
امیدوارم دوستان از خانم جلیلی حمایت کنند. بهرحال لباس خریدن یه چیز ضروریه چه بهتر که تک دوزی خریده بشه.

هااا ؟؟ حالا من یه چی گفتم ضایع نکن .بگو من یادم بود
منم امیدوارم . خانم باسلیقه و نازنینیه

نیلوفر طلایی سه‌شنبه 12 شهریور 1398 ساعت 06:49 ب.ظ

تاریخ اولی باید حدودا روزایی باشه که مامان بابام متوجه شدن قراره من به جمعشون اضافه بشمدومی هم میزان سه ماه بود که نه ساله شده بودم و از مهرشم می رفتم کلاس چهارمیاده عروسکم که اسمش شمیم بود.....رسیدن به سن تکلیف و دوچرخه سواریم و هرشب دیدن سریال کوچه ی اقاقیا..همبازیم که یه پسربچه ای بود که از من کوچکتر بود و تو اون سن میگفت دیگه باید زن بگیرمخیلی مشتاقم وضعیت فعلیه الانشو بدونم

آخی گوگووولی ، دخمل بور و خوشگلمون قربون
آخی کوووچوولووو .. یه خبر بگیر ازش ببین موفق شده ؟؟
افسردگی گرفتم نیلوفر جون . من چه سن و سالی ازم گذشته مااااشااالله

لیلی۱ سه‌شنبه 12 شهریور 1398 ساعت 05:21 ب.ظ

سلام عزیزدلم انشاله همیشه ایام به کامتون باشه تنتون سالم باشه و همچنان در حال کارهای خیر و نیک

ممنونم عزیزم الهی آمییین

جودی سه‌شنبه 12 شهریور 1398 ساعت 04:38 ب.ظ

چه خوب که اینجایی که الان وایستادی خوشحالت میکنه و افسوس چیزی رو نداری خوشبخت باشید

عزیزمی ممنونتم . آره واقعا از هیچ کدومش پشیمون نیستم خدا رو شکر . خیلی ها رو می شناسم که با اصرار جدا شدن و بعدا پشیمون شدن !!!! خدا بهشون رحم کنه
تو هم خوشبخت و سلامت باشی عزیزم

رهآ سه‌شنبه 12 شهریور 1398 ساعت 03:37 ب.ظ http://Ra-ha.blog.ir

روزگار میگذره .. با تموم خوشی ها و ناخوشی ها ...


دوست دارم روحیه ت ... الهی سلامت باشی و مهردخت جان عاقبت بخیر.

بعععله رها جان
چو می گذرد ، غمی نیست
قربونت عزیزم ممنون از دعای قشنگت

مجید سه‌شنبه 12 شهریور 1398 ساعت 03:24 ب.ظ http://vafadarfaz.blogfa.com/

ای دلارام ترین غنچه ی گلزار ، سلام
ای طلوع نفس صبح چمنزار ، سلام

ای فرحبخش ترین رایحه ی عاطفه ها
مژده ی پرتو خورشید پدیدار ، سلام


سلام مهربانو جان
حالا حتما نیاز نیست یاداوری روزهای طلاق ووو بکنی

از اون لباسای دوستت بگیر واسم بفرست ثواب میکنی
هم دوستت خوشحال میشه هم من

سلاام با وفای خودمون
چرا اتفاقا خیلی لازمه مجید دلبندم
مال کودکه ، دلبندم

Baran سه‌شنبه 12 شهریور 1398 ساعت 02:30 ب.ظ http://hafthflakblue.blogsky.com/

سلام به روی بهتراز ماهتون
من هم دوستتون دارم
برای شما و گل دختر تون بهترین ها رو آرزومندم

خداجون همیشه مراقب مهربان جان و
عزیزان عزیزش باش

سلام عزیز جان
قربونت خانوم گل
چه آرزوهای قشنگی به خودت برگرده ان شالله

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد