دلنوشته های مهربانو

دلنوشته های مهربانو

اینجا خاطرات زندگی مشترک من و دختر نازنینم به یادگار نوشته میشود
دلنوشته های مهربانو

دلنوشته های مهربانو

اینجا خاطرات زندگی مشترک من و دختر نازنینم به یادگار نوشته میشود

"وقتی سن پدر و مادر بالاس ، بچه دار شدن یا نشدن "

دوستان نازنینم ، متنی که میخونید به هیچ عنوان با هدف قضاوت والدین محمد ، یا هیچکس دیگری نیست . و بازگو کردن شرایط محمد صرفا به دلیل عنوان سوژه ی پست و تعامل بین همدیگه ست . پس فکر نکنید که حتما باید کسی رو قضاوت کنید .لطفا"  نظر شخصی خودتون رو در این مورد برای من و بقیه ی دوستان بنویسید

**************

 این روزها بین همه ی زیبایی های زندگی دلم غمگین همکار عزیزم محمده  . 

پدر و مادر محمد درسن خیلی بالا (پدر تقریبا" پنجاه ساله، و مادر سه چهار سالی کمتر ، بچه دار شدند ). مادر توان نگهداری از جنینش تو تا آخرین ماه بارداری نداشته و دچار سقط های مکرر میشده . بالاخره محمد رو با هر سلام و صلوات و دردسری به دنیا آورده .  


تو این چند ساله که با هم همکاریم و البته خیلی صممیمی هستیم ، ازش پرسیدم که محمدد جان ، وقتی دبستانی بودی و مامان و بابا میومدن مدرسه دنبالت یا تو جلسه ی اویا و مدرسه ، شرکت می کردند از اینکه سنشون بالاست و مثل پدر و مادربچه های دیگه که جوون و احتمالا ظاهر جوان پسندی بودند ، ناراحت نبودی؟ معذب نمیشدی؟ 


و جواب گرفتم : که اصلا " متوجه این تفاوت نمیشدم . 


می گفت مامان و باباش خیلی پایه بودن و همیشه تو پارک و بازی همراهیش می کردن . جالب اینجاست باوجودی که تک فرزنده ولی خیلی خوب تربیت شده . امسال در استانه ی سی سالگیه ، مدرک کارشناسی ارشدش رو با معدل خوب گرفته ، چند سال هم بیرون سابقه ی کار داره . پسر محترم و مودبیه و تو کار خیلی خیلی با هم راحتیم . 


تا همین قبل از نوروز هم گاهی  همراه مامانش به سالن های سینما یا تئاتر می رفت ولی از ابتدای امسال حال مادر و پدر با هم  تغییر کرد و روز به روز به وخامت گذاشت .  ..


 همین ماه قبل هر دوتاشون تحت عمل جراحی سنگین قرار گرفتن . متاسفانه بیماری مادر سرطان پیشرفته تشخیص داده شده و محمد مونده با یک دنیا مشکل . هم عاطفی و هم فیزیکی . 


پدر و مادرش مسن هستند و بزرگترهای فامیل اغلب  از دنیا رفتن البته عمده ی جوون ها و میان سالها هم در تهران نیستند و رفت و آمدی هم ندارند . 


فقط یه خانم میانسال هست دختر خاله ش که متاهله و جا داره واااقعا از انسانیت و لطف خودش و همسرش بگم که خیلی تو این احوالات کمک حال محمد بودن . 


 حالا محمد هر روز یه پاش تو بیمارستانه یه پاش تو داروخانه (برای تهیه داروهای خاص با قیمت های وحشتناک ) دکتر وقت خیلی کمی رو (حدود یکماه و کمتر)برای بودن مادر پیش بینی کرده . 


خوشحالم از جهت اینکه وابستگی محمد به مادر خیلی زیاد بود و باید روند این غم طوری پیش بره که کاملا آماده و راضی به رفتن مادر بشه ولی از طرفی دلم برای شرایط خیلی سختش میسوزه . 


حالا  شما چجوری به این ماجرا نگاه میکنید؟ من دچار تناقضات عاطفی شدم . از طرفی میگم چرا تو سن بالا بچه دار شدن ؟  گناه داره این بچه با این مشکلات درگیر شده . کدومشونو بگیره اصن . به کی برسه ؟ بعدا خیلی زندگیش خالی میشه و تنها میمونه تا ازدواج کنه ، خدا کنه از سر تنهایی تصمیم عجولانه ای نگیره . 


از طرفی میگم سی سال پدر و مادر، از نعمت فرزند خوبشون بهرمند شدن و زندگیشون معنای قشنگی گرفته و حالا هم طبیعت داره کار خودشو میکنه .. نمیدونم گیج شدم 


یکی از فصول تلخ زندگی محمد داره شروع میشه . لطفا براش کمک کنید طاقتش زیاد بشه .. همینطور مادر نازنینش رو دعا کنید چون دردش وحشتناکه و دل کندن از پسر یکی یک دونه ش سخت .ببخشید ناراحتتون کردم 

میدونید که خیلی دوستتون دارم 



نظرات 49 + ارسال نظر
مهرگل پنج‌شنبه 28 شهریور 1398 ساعت 12:53 ق.ظ

مهربانوی عزیزم سلام
میدونی به نظر من محمد نباید خیلی غصه بخوره درسته که محمد تک فرزند هست و درسته که پدر و مادرش تو سن بالا بچه دار شدند و با رفتنشون یهو خیلی تنها میشه اما شما فکر کنین همین شرایط تو سن کم پدر و مادر اتفاق میفتاد مثلا الان تازه 50 ساله بودن فوقش و دچار مریضی میشدن و یا خدای نکرده تو حادثه ای فوت میشدن و محمد تنها میشد پس نهایتا نتیجه اش از این ور قضیه یکی میشد و محمد بازم باید تنهایی بار تنهاشدنش رو به دوش میکشید و البته واقعا باید خداروصدها بار شکر کرد بخاطر رفاقتشون باهم و تربیت خوبی که داشتند و اینکه محمد الان هم تحصیل کرده اس و هم شکر خدا شاغله. ان شاءالله به لطف خدا در کنار دوستانی مثل شما ازدواج عجولانه و از سر تنهایی هم نمیکنه.
میدونین به نظرم محمد میتونست حالش وقتی خیلی بد باشه مثلا پدر و مادرش جوون بودند و مثلا خواهر یا برادری میداشت اما روابط عاطفی خیلی خیلی بدی میداشتند و اون موقع حال دلش خیلی بدتر از الان حتی میتونست باشه.
ببخش مهربانوجونم خیلی طولانی شد.

سلام عزیز دلم .
درست میگی نازنین .نه قربونت خیلی هم ممنون طولانی نوشتی

راتا یکشنبه 24 شهریور 1398 ساعت 01:04 ق.ظ http://dokhtarikhakestari.blogfa.com

سلام مهربانوی عزیزم
حالت چطوره؟اوضاع خوبه؟
دلم واست تنگ شده بود
ادم نمیدونه چی بگه واقعا ...
کلا مرگ و زندگی قانون طبیعته حتی اگ زودتر بچه دار میشدن ممکن بود مادرشون توی سن کمتر دچار این بیماری میشد
اصلا پروسه ی ازدواج و بچه دار شدن انقدر تو ذهن من پیچیده و وحشتناک و پر مسوولیت و پر از ریسکه ک فک نمیکنم هچوقت بتونم حتی توی ذهنم نزدیکشون بشم چه برسه به واقعیت

سلام عزیزم . بهترم قربونت . منم همینطور . . حق داری

khatoon شنبه 23 شهریور 1398 ساعت 04:31 ب.ظ

دیشب اینجا کلی برات نوشتم انگار ثبت نشده

مجید شنبه 23 شهریور 1398 ساعت 03:25 ب.ظ http://vafadarfaz.blogfa.com/

سلام_صبح_اول هفته زیباتون_بخیر
برای امروزت قدری شادی و آرامش دم کرده‌ام
بخند و هر روز یک فنجان دعا مهمان من باش
روزگارت آرام و شاد
لحظه هایت سرشار از خوشبختی و عشق و دوستی

درود بر مهربانو جان
خوبی؟

ممنون با وفااا . بهترم دوست من .
پیامت رو خوندم بهتر شدم

ردپا شنبه 23 شهریور 1398 ساعت 09:54 ق.ظ

سلام مهربانوی مهربان
مهربانو جان چند روز پیش که پستت رو خوندم دلم خیلی گرفت . من 10 سال که ازدواج کردم الان 37 سالمه چند باری هم آی وی اف و آی یو آی ( درمان ناباروری) انجام دادم و نتیجه نگرفتم همیشه از این می ترسیدم که دیر بچه دار بشم و فاصله سنی ام با بچه ام زیاد باشه. ولی به طرز معجزه اسایی بدون هیچ درمانی روز تاسوعا متوجه شدم که باردارم .
مهربانو جان دعا که هر چی خیر صلاحمه پیش بیاد

سلام عزیز دلم مبارکت باشه خدا رو شکر امروز بالاخره یه خبر خوب شنیدم .
عزیزم 37 سالگی در این دوره زمونه سن زیادی برای بچه دار شدن نیست . پدر محمد 51 سالگی و مادرش چهل و چند سالگی بچه دار شدند . تازه واقعا زندگی غیر قابل پیش بینیه .. کامنت های دوستان رو بخون ببین تعداد کسانی که با بچه دار شدن تا هر سنی موافق بودن چقدر زیاده و البته همه دلایل منطقی و خوبی هم دارن .
عزیزم حتما میدونی که بارداری به آرامش خیال و حس خوب خیلی وابسته ست . شاید الان در بهترین شرایط روحی قرار داشتی که بدون هیچ درمانی و با لطف خدا به آرزوت رسیدی پس به فال نیک بگیر و برای همه ی لحظات شیرینی که در پیش رو داری نقشه های رنگارنگ بکش . به امید خدابارداری راحت و خوبی پیش رو داشته باشی

مامان ثنا و حسنا جمعه 22 شهریور 1398 ساعت 12:04 ق.ظ

نگرانم کردی مهربانو. چند روز دیگه سی و شش سالم تموم میشه و دلم میخواد یه دختر یا پسر دیگه به جمع خانواده چهار نفره ام اضافه بشه. با خوندن این متن یه کم مردد شدم

عزیزم نگران نباش هر کی نظر خودش رو داره . خدا بچه های نازت رو نگهداره برات . اگر با همسرت به این نتیجه رسیدید که خانواده ی گلت رو بزرگتر کنید و هر دو مشتاق پذیرش یه عشق دیگه با همه ی شیرینی ها و البته استرسش هستید ، اصلا تردید نکن .
حتما به این اطمینان رسیدی که از هر نظر میتونید امنیت روحی و عاطفی و اقتصادی و اجتماعی سه تا جگر گوشه ت رو تامین کنید ، پس دیگه حرفی نمی مونه .. این چیزا واقعا بستگی به شرایط فردی داره.

کیهان پنج‌شنبه 21 شهریور 1398 ساعت 06:01 ب.ظ http://Mkihan.blogfa.com

غریبه اگر خواست من در مورد ناوبری قدیم براش توضیح میدم
در قدیم بیشتر ناو بری ساحلی بوده یعنی با فاصله ای از خشکی حرکت میکردن که خشکی قابل دیدن باشه برای همین فاصله زیاد می شده اما دریانوردان ایرانی با یادگیری از فنیقی ها شبها هم با رصد ستاره ها دریانوردی میکردند بیشتر ناخدا های سنتی و قدیمی جنوب ایران هنوز هم با ستاره و دیره که نوعی قطب نماست دریانوردی می کنند
ببخش مهری جان فضولی کردم

خیلی لطف کردی کیهان جان . چقدر هم عالی نوشتی

مینو چهارشنبه 20 شهریور 1398 ساعت 11:58 ب.ظ http://milad321.blogfa.com

سلام
من در بیست و سه سالگی ازدواج کدم,بیست و هفت سالگی اولین فرزند و سیو دو سالگی دومی بدنیا آمد,اما اوضاع بگونه ای رقم خورد که دومین پسرم از ۱۸ سالگی در گیر بیماریهای من و پدرش بوده.حالا چند سال است که پدرش را از دست داده,نمیدانم من چقدر دوام میاورم.
غرض از این پر حرفی این بود که میشد پدر و مادر آقا محمد هنوز هم سالم باشند ,یا اگر در جوانی هم بچه دار شده بودند باز زود مریض بشوند.
اما اصولا با بچه دار شدن در سن بالا موافق نیستم.چون معمولا در سن بالا حال و حوصله بچه داری ندارند.

سلام مینوی عزیز .
ان شالله که سایه ت بالای سر زندگی و خانواده ت باشه عزیزم .

بی ربط چهارشنبه 20 شهریور 1398 ساعت 05:04 ب.ظ http://idleuser.blogfa.com/

راستش من فکر می کنم که بچه دار شدن به عوامل خیییلی زیادی بستگی داره که سن پدر و مادر یکی از اونهاست و طبیعتا نمیشه بدون در نظر گرفتن سایر عوامل، فقط به این عامل خاص توجه کرد.
به نظرم این عوامل مهم ترن:
1) مسائل ژنتیکی فامیل درجه یک پدر و مادر
2) سلامت جسمی و روانی پدر و مادر
3) پایداری خانواده و عشق میان پدر و مادر
4) امکانات مادی و ثبات اقتصادی خانواده
5) برخورداری پدر و مادر از دانش فرزندپروری
و ...

فکر میکنم اسکار بهترین کامنت به شما تعلق میگیره بی ربط عزیز که خیلی با ربط نوشتید

سهیلا چهارشنبه 20 شهریور 1398 ساعت 01:39 ب.ظ http://Nanehadi.blogsky.com

سلام.من خانواده هایی رو میشناسم که در سنین پایین ازدواج کردن و بچه دار شدن.الان مادر پیر هست و بچه ها هم پیر هستن.برای نگهداری از والدینشون دچار مشکل هستن.یعنی خودشون نیازمند مراقب هستن.تازه یکی از دوستان هم مادر داره هم مادربزرگ ۹۶ ساله.گرفتید چی میگم.کاش همه ۴۰ سالگی بچه دار بشن که وقت نیاز یه آدم جوان باشه بهشون برسه نه یه آدم ۶۰ ساله.

سلام سهیلا جون
خدا کمکشون کنه

متولد ماه مهر چهارشنبه 20 شهریور 1398 ساعت 10:09 ق.ظ

سلام عزیزم
راستش سی سال قبل برای پدر و مادر محمد اومدنش معجزه بوده و تو این مدت از خانواده خوبی بهره برده داریم پدر و مادرهای جوانی که در عین جوانی اصلا حواسشون به بچه هاشون نیست و کمبودهای زیادی دارند اون خانواده، من خودم تو سن 22 سالگی پدرم را از دست دادم خیلی سخته ولی خوب واقعیت تلخ این زندگی هست. برای محمد ارامش ارزو می کنم و اینکه پدر و مادری داره که باعث افتخارش هستند هیچ پدر و مادری تا همیشه در کنار فرزندانشون نیستند و این رسم زمونه هست. تو این روزها برای هم خیلی دعا کنیم. می بوسمت دوستم

سلام همسایه ی عزیزم
خدا پدر بزرگوارت رو رحمت کنه . ممنونم نازنین . منم می بوسمت مهر ماهی مهربون

صفا چهارشنبه 20 شهریور 1398 ساعت 12:47 ق.ظ http://mano-tanhae-va-omid.blogsky.com

به نظر من بچه دار شدن تو هر سنی خوبه . و سن هیچ تعیین کنندگی برای سلامت نداره همین که پدر و مادرهای خوبی بودن و پسر به این خوبی تونستن تربیت کنن خیلی عالی هست ولی ایکاش یک بچه دیگه هم داشتن تا این آقا محمد بنده خدا تنها نباشه . امیدوارم همسر خوبی نصیبش بشه که حتما هم همینطور خواهد بود .

الهی آمییین

رها سه‌شنبه 19 شهریور 1398 ساعت 01:53 ق.ظ

توی این دوره انسانها فکر میکنن خیلی بهتر از خدا میفهمند. چه بسیار بچه هایی که توسط پدر مادرها کشته میشند به خاطر اینکه اونها احساس میکنن از خدا به بندهاش دلسوز ترن. بای ذنب قتلت فقط برای دختران زنده به گور شده نیست.

pony دوشنبه 18 شهریور 1398 ساعت 10:35 ب.ظ

سلام
احوال شما
من با عملم کاملا سازگار شدم و همون کاهش بیست و خورده ای والسلام

وقتی از شروع دنیا مرگ و رفتن بوده لابد تحملش هم در نهاد بشر قرار داده شده دیگه.

امیدوارم

پاینده باشید

سلام .
سلامت و موفق باشی پونی عزیز.

طیبه دوشنبه 18 شهریور 1398 ساعت 07:05 ب.ظ http://almasezendegi.mihanblog

سلام عشقم مهربانو جانم
عب نداره من با نظر دومت و اونایی که باز با نظر دومت موافقند و دلایل خودشون رو آوردن موافق باشم؟؟
دلایل شون رو قبول دارم و دوس دارم
شاید چون به هر دلیل که خودت می دونی منهم دیر بچه دار شدم

سلام نازنین طیبه ی من
عیب که نه .. عااالیه عزیزم . من خودمم بین هر دو نظر گیج و منگم . بعدشم خونه ی مهربانو جای گفتمان تمدن هاست
این پسر کوچولوی نانازی رو خدا برات نگه داره عزیزم . تی تی جون دیر داریم تا دیر . تو خودت رو با کسی که در اون سن بوده مقایسه میکنی ؟

خان دایی دوشنبه 18 شهریور 1398 ساعت 02:29 ب.ظ http://www.khan-dayiii.blogfa.com

من که علاقه ای به تولید بچه ندارم
چون بچه من قطعا از خودم بدتر میشه
چون با اون تربیت من شدم این
با این نوع تربیت من اون چی میشه خدا می دونه

تا حالا اینقدر قانع نشده بودم

بهمن دوشنبه 18 شهریور 1398 ساعت 02:03 ب.ظ http://www.life-bahman.blogsky.com

اینم از بدشانسی منه که یکی از بهترین مشوق های من، یکی از بهترین خواننده های نوشته های من و از همه مهمتر اولین استادم در فضای مجازی حالا از دسترسی به وبلاگم محروم شده است و به تبع آن حتما خیلی از عزیزانی که به وبلاگم می آیند و می خوانند و دست خالی برمی گردند...
می بینم اینقدر نوشته هایم در غربت و بی کسی دارن خاک می خورند...
مظلوم من،
مظلوم نوشته های من،
مظلوم وبلاگ مسدود من...


یعنی دارم چنگ به صورتم می کشم با این مرثیه ای که برای وبلاگت نوشتی .
بابااا بخدا منو شرمنده میکنی داداش بهمن با استعدادم

سحرجدید دوشنبه 18 شهریور 1398 ساعت 11:06 ق.ظ http://www.kamandmaman.com

مهربانو جان دیشب هم این پیامو برات نوشتم ولی مثل اینکه تایید نکردم..
به محمد آقا بگو روی کمک من مثل خواهر نداشته اش میتونه حساب کنه ...
هر کاری و کمکی هست در خدمتم .....و با خیال راحت میتونه مامان عزیزش رو بهم بسپاره ...
خدارو شکر فعلا شرایطم طوری هست که میتونم از سمت همسر و بچه ها خیالم راحت باشه و در خدمت مامان عزیز محمد آقا باشم ...
به خصوص که همراه آقا تو بیمارستان ها برای بیماران خانم قبول نمیکنن ....

قربون محبتت عزیز دلم . الهی خدا به خودت و خانواده ی گلت خیر و برکت بده عزیزم که انقدر قلب مهربونی داری مطمئنم مامان خیلی از داشتن فرزند صالحی مثل تو بخودش میباله . بهترین ها نصیب روح بزرگوارشون بشه . عزیزم متاسفانه متاسفانه متاسفانه منزل محمد و بیمارستان در غرب تهرانه و برای ما شرقی ها یکمی رسوندن خودمون بهشون سخته . اما تو اداره سعی میکنیم کمک کنیم . غربی ها کمک فیزیکی می کنن . ما شرقی ها هم غذا درست میکنیم می فرستیم . حتما حتما لطف و محبت تو رو بهش میرسونم عزیز دلم .. ممنون ممنون و بازم ممنون

آوا دوشنبه 18 شهریور 1398 ساعت 04:43 ق.ظ

سلام مهربانو جانم
از قول من به همکارت بگو خداوند هیچوقت بنده هاش رو تنها نمیذاره...حتما در طالعش همسر خوب و فرزندان سالم و صالح هست...همونطور که خدا همکارت رو برای پدر و مادرش حتی اگر دیر هم بوده ولی بالاخره فرستاد تا تنها نباشن..حتما یکی خواهد آمد تا در تمام سختیها یار و یاورش باشه...دیر و زود داره ولی سوخت و سوز نداره...من مطمئنم.

سلام آوای عزیزم
ان شالله که بقیه عمرش توام با خوشبختی و عزت باشه . هر جور فکر میکنم نتیجه ی اینهمه صبور بودن و عشق به والدین باید اتفاقات خوب باشه

تجاوز ممنوع دوشنبه 18 شهریور 1398 ساعت 03:54 ق.ظ http://tajavozmamnoo.blogfa.com

بچه دار شدن فقط به صرف اینکه بچه بزاییم، کار اشتباه و غیر مسئولانه ایه. بخصوص بعد از چهل سالگی.
اون بچه ی بیچاره چطور می خواد زمان تین ایجری مسایلشو با والدینش در میون بذاره؟!
والدین چطور می تونن بچه شونو درک کنند وقتی سالهای زیادی فاصله سنی بینشونه؟
اینجور زایش ها جنایته و متاًسفانه بعضیا هیچ اشکالی درش نمی بینن. اگر سرسری حرف نزنیم و عمیق تر به این مسایل فکر کنیم، دنیای بهتری خواهیم داشت.

سحرجدید دوشنبه 18 شهریور 1398 ساعت 12:30 ق.ظ http://www.kamandmaman.com

مهربانوجان به محمد آقا بگو تا میتونه و تو این زمان کمی که دکترها تعیین کردن و متاسفانه اغلب درست هم هست ...تا میتونه دست و پای مادرشو ببوسه و کل تن ما در و بو بکشه .....بو بکشه و بو بکشه .....

الهی مادر در آرامش باشند عزیز من . قربون دل داغدار و بی تابت

سمیرا یکشنبه 17 شهریور 1398 ساعت 11:12 ب.ظ http://samisami64.blogfa.com

به نظر من نه فاصله سنی زیاد خوب نیست

در اینده فرزند به مشکل بر میخوره طفلی و

پدر و مادر هم توان ندارند و نمیتونن پا به پاش
بیان و شادی کنن و شاهد موفقیتاش باشن

ببین الان خود جیگرتووو که الهی من یه تنه فدات شم روبا مهردخت جان

چقدر رفیقی و انقد هنوز مااااشالا جوانی و

شاداب که کلی باهاش شیطنت میکنی و تفریح میری

( بازم اسفند یادت نره)

اما این بنده خداها و محمد اینجوری...

لطفا از طرف من بهش بگو زووود یه دختر

خوووب پیدا کنه و مزدوج شه اگر نه خودم

اقدام میکنم براشا

یک کلام مادر عروس
.
.
.
.
بوس بوس بوس مهربانوی گل گل گل

ای جااانم دختر خداا نکنه عزیز من . الهی سلامت باشی عزیزم .
منم می بوسمت عزیز دلم

سمیرا یکشنبه 17 شهریور 1398 ساعت 11:08 ب.ظ http://samisami64.blogfa.com

اول از همه بگم که با این تعریفا از محمد من
یه دختر خوووووب با خونواده ی خوب و قصد ازدواج
براش سراغ دارم
.
.
.
مهربانوووو انقده خوشم میاد برم خواستگاری

ای جااان این پسر عزیز دل منه .
باید یکم سرش خلوت شه به خودش بیاد خودم براش آستین بالا میزنم

نیروانا یکشنبه 17 شهریور 1398 ساعت 09:00 ب.ظ

وارونگی ندیدم
ولی گذاشتم تو لیست حتما می بینمش اولین فرصت
این هفته آخرین مهلت جلسات دفاعه و هر روز ۵-۶ تا جلسه دفاع داریم و در حال تحویل فوق لیسانس به جامعه ایم
وقتی هم میرسم خونه باید پایان نامه بخونم برای جلسات فرداش
اینه که میمونه برای هفته بعد ایشالللا

ای جاان خسته نباشی عزیزم . ان شالله قلمت درست و به حق کار کنه .
ببینش هر وقت فرصت شد . من دوسش دارم . حقیقته

نوشین یکشنبه 17 شهریور 1398 ساعت 04:06 ب.ظ http://nooshnameh.blogfa.com

عزیز دلمی مهربانو جون
نقطه مقابل این اتفاق خواهرم و خواهرزادمه. خواهرم 28 سال پیش در 24 سالگی ازدواج کرد و 26 سالگی اولین خواهرزاده ام و 30 سالگی دومین فرزندش به دنیا اومد.خواهرزاده ام الان در 27 سالگی فرزند یک سال و نیمه و یه توراهی داره. فارغ از رفاه مادی و آینده گری اجتماعی برای فرزندشون که خب هر دو تحصیل کرده هم هستن... الان روحیه و توان بالایی برای تربیت و نگهداری دارن. رفاقت میکنند و خواهرم هم الان که توانشو داره لذتشو میبره.
یه بخش بچه دار شدن به نظرم جدای قضیه مشابه همکارت، بخشیه که پدر و مادر جوان هستند اما متاسفانه خودشون هنوز به اون بلوغ و آگاهی برای تربیت درست فرزند نرسیدن و فقط با تقلید کورکورانه موجوداتی رو به این دنیا اضافه میکنند که چند سال بعد معلوم نیست چه شخصیتهایی متزلزلی دارند و چقدر آسیب پذیرند.
دقت کردی یکسری خانواده هایی از قشر بسیار ضعیف از لحاظ مالی و اجتماعی و تحصیلی چقدر خانواده شلوغ تری دارند؟ همه اینها خیانت و ظلم و خودخواهیه به نظر من

نوشین جان دقیقا از دل و زبون من نوشتی عزیزم .

شادی یکشنبه 17 شهریور 1398 ساعت 03:44 ب.ظ http://setarehshadi.blogsky.com/

به نظر من اگر آدم حال و حوصله و اعصاب بچه داری داشته باشه صرفنظر از ریسک معلولیت بچه، بچه دار شدن تو ی سنی که آدم با فرض داشتن زندگی و طول عمر نرمال بتونه بچه رو از اب و گل در بیاره خوبه
در مورد غم و غصه بی مادری و بی پدری که در هر سنی که باشی رنج و عذاب سختیه و جای زخمش هیچ وقت خوب نمیشه
و اما تک فرزند بودن یکی از معایبش همین تنها موندن در مصیبت هاست من که مصیبت از دست دادن پدر و مادر رو تجربه کردم به نظرم از مهمترین خوبی های خواهر و برادر داشتن همدردی و کمک به گذروندن همین روزهای سخته
با آرزوی سلامتی برای همه مادرها و پدرهای مهربون

خدا پدر و مادر عزیزت رو رحمت کنه و در نور و آرامش باشند شادی جان.منم تنها دلیلی که برای تک فرزند بودن مهردخت ناراحتم میکنه همین موضوعه . همیشه دعا می کنم دوستای بهتر از خواهر و برادر داشته باشه .
الهی آمین

Amir یکشنبه 17 شهریور 1398 ساعت 03:25 ب.ظ http://mehrekhaterat.blog.ir/

به نظر من که قرار نیست تو زندگی به همه سوالها جواب داد بشه ، بعضیاشون بدون پاسخ می مونن تا هر کسی پاسخ خودش رو براش بنویسه.

گمونم چیزهایی که برای من عجیب و غیر قابل درک هست برای شما یه موضوع ساده و پیش پا افتاده است و حتی برعکسزندگی هست و اختلاف سلایقش دیگه

امیر جان کلا سوئ تفاهم شده برات . این اختلاف سلیقه ها رو همه بهش واقفیم هدف این بود که دلایل سلیقه ها مطرح بشه و قابل استفاده برای کسانی باشه که بخوان دیدگاهشونو تغییر بدن

Amir یکشنبه 17 شهریور 1398 ساعت 03:18 ب.ظ http://mehrekhaterat.blog.ir/

این خبر رو تازه شنیدم داغ داغ
-----------------------------------------------
دوقلوزایی پیرزن ۷۴ ساله هندی
به گزارش گروه فیلم و صوت باشگاه خبرنگاران جوان، یک زوج کهنسال در هند صاحب فرزندان دوقلو شدند.

مادر این نوزادان ۷۴ سال و پدر آنها ۸۲ سال سن دارد.

به گزارش شبکه تلویزیونی رویترز، این زن که یراماتی مانگایاما نام دارد در شهر گانتور در ایالت آندرا پرادش در جنوب هند زندگی می‌کند. او از طریق روش درمان نازایی آی وی اف دوقلو باردار شد و زایمان کرد. فرزندان وی دختر هستند.

مادر این زن ۷۴ ساله هم گفت: من بسیار خوشحال هستم. دختر من سرانجام مادر شد. ما از فرزندان وی مراقبت می‌کنیم. هیچ مشکلی نداریم. افرادی هستند که از ما حمایت می‌کنند. من ۸ ماه است که در اینجا هستم. من برای او آشپزی کرده‌ام. او باردار بود و به رژیم غذایی خاص خود نیاز داشت. من می‌خواستم که مادربزرگ شوم. من هم اکنون دو نوه دارم. من بسیار خوشحالم.

============================

https://www.yjc.ir/fa/news/7063680/%D8%AF%D9%88%D9%82%D9%84%D9%88%D8%B2%D8%A7%DB%8C%DB%8C-%D9%BE%DB%8C%D8%B1%D8%B2%D9%86-%DB%B7%DB%B4-%D8%B3%D8%A7%D9%84%D9%87-%D9%87%D9%86%D8%AF%DB%8C-%D9%81%DB%8C%D9%84%D9%85

جالبه مادرش گفته من مواظبشونم ..!!!!!!!! بنده ی خدا یکی باید مواظب تو باشه .
البته یه چیزی هم هست که بالاتر از علاقمندی و عشقه و اونم اندیشه ی کثیف برند شدن به هر قیمتیه .
گاهی آدم ها برای بدست آوردن موقعیت های خاص مثل ثبت و بدست آوردن رکورد گینس دست به کارهای عجیب ، ناشایست و گاهی کثیفی می زنند

مرضیه یکشنبه 17 شهریور 1398 ساعت 02:51 ب.ظ http://fear-hope.blogsky.com

سلام مهربانوی عزیز...
متنتو خوندم،‌راستش منم مثل شما در این مورد دچار تناقض هستم،‌حقیقتش من تو 35 سالگی دخترم به دنیا اومد و با اینکه به سن مادر محمد هم نبودم، از بس این مدت فشار زندگی روم زیاد بوده و دچار دردهای مختلف جسمی و روحی هستم همش فکر میکنم نکنه خدای نکرده نیلا در ِسنین جوانی بخواد به خاطر ما دچار سختی بشه...الهی که این اتفاق نیفته،‌از طرفی هم من برای بارداری دچار مشکل بودم ومثلا اگر خدای نکرده اگر روند باردار شدنم مثلا تا چهل و دو سه سالگی طول میکشید (یا اصلا دیر ازدواج کرده بودم)نمیتونستم به خاطر سن بالا خودم رو از این نعمت محروم کنم....
به نظرم خداوند خودش تقدیر هر بچه ای رو مینویسه، و خودش هواش رو داره... محمد شاید به این دنیا اومده تا رسالتی رو انجام بده حتی اگر در قبال پدر و مادرش باشه
انشالله که خداوند شفاشون میده...
حس خیلی خوبی از شما و وبتون و مطالبتون میگیرم مهربانو جان. در این ایام خیلی به یاد پدرم باشید

قربونت عزیز دلم . الهی سلامت باشی و سالهای سال سایه ت بالاسر دختر نازت باشه . چند نفر هستند که دائم به فکرشونم و برای شفاء یا آرامششون و رهایی از گیر و گرفتاری دعاشون میکنم . یکیشون هم پدر عزیز توست مرضیه جان . ممنون از احساس قشنگی که به من ابراز میکنی مطمئن باش متقابله
خدا عاقبت همه مون رو بخیر کنه

کیهان یکشنبه 17 شهریور 1398 ساعت 02:08 ب.ظ http://mkihan.blogfa.com

از طرفی میگم سی سال پدر و مادر، از نعمت فرزند خوبشون بهرمند شدن و زندگیشون معنای قشنگی گرفته و حالا هم طبیعت داره کار خودشو میکنه .. نمیدونم گیج شدم !
مهری عزیز خودت بهترین جواب را دادی.
و اینکه حتا یک روز زندگی لذت بخش باز هم ارزش بدنیا آمدن را داره
و دیگه اینکه لطفن با من قهر نکن
می دونی که چی می گم.تو رفیق خوبی هستی

هنوزم گیجم کیهان .
درمورد قسمت دوم گفتم که تصمیم گرفتم که قهر نکنم

Amir یکشنبه 17 شهریور 1398 ساعت 01:28 ب.ظ http://mehrekhaterat.blog.ir/

اخه مگه فقط یه فیلم تنها بود؟ نه اون گمونم دومیش بود که من ناخواسته دیدم مسلما یه چیزی هست که در جریانه و شاید در دید عموم نباشه اما هست

مثلا اختلاف سنی من با دایی کوچیکترم حدود 7 ساله و اختلاف سنی اون دائیم با پدرش حدود 60 سال!

( وقتی سریال بچه مهندس تبلیغ کودک همسری میکنه ، خجالت نکش هم تبلیغ بچه دروان پیری میکنه و میگه کودک در هر شرایطی خوبه )

بهر صورت من که پیشنهاد میکنم اون فیلم خجالت نکش رو ببینید .حرف هایی که زدم بخشی از دیالوگ هاش بود و منطقی برای وجود فرزند جدید
-------------------------------------
+نظر من که مهم نیست ، نظر پدر و مادر اون فرزند مهمه ، بعله ": )
زندگی خصوصی و شخصیه اوناست دیگه.

خلاصه که صلاح کارخویش خسروان دانند.

اینکه میگی صلاح کار خویش خسروان دانند حکایت از این میکنه که به ما مربوط نیست هر کی هر کار دوست داره میتونه در راستای خانواده ی خودش انجام بده و کاملا هم درست میگی و عقیده ی من هم غیر از این نیست . اما این پست هم مثل همه ی پست های دیگه بهانه اییه که ما دور هم نظراتمون رو بگیم و بشنویم و از اونها استفاده کنیم . شاید دیدگاه من با خوندن نظر شما تغییر کنه و برعکس وگرنه اینجا جمع نمیشیم که کسی رو و یا رفتاری رو محکوم کنیم . پس واقعا نیازی هم نیست که یادآوری کنیم صلاح کارخویش...

Amir یکشنبه 17 شهریور 1398 ساعت 12:42 ب.ظ http://mehrekhaterat.blog.ir/

متاسفانه متاسفانه و باز هم متاسفانه
اکه تا دیروز تعداد محمد ها کم بود من بعد محمد ها زیاد میشن و داستانهاشون زیاد شنیده خواهد شد با این وضع ازدواج و ... بگذرم بهتر است

-----------------------------
راستی یه چیزی ، این موضوع بچه دار شدن تو سن بالا اصنم خجالت نداره خیلی هم خوبه والا ؛ مگه نه؟هوم؟( ایکون تفکر عمیق )

هااا؟؟
من کم کم دارم هنگ می کنم فکر کنم جواب سوال قبلو گرفتم

Amir یکشنبه 17 شهریور 1398 ساعت 12:37 ب.ظ http://mehrekhaterat.blog.ir/

سلام
به نظر من متاهل ها باید درباره این موضوع نظر بدن
اما این مسئله یه موضوع اجتماعیه ، مثلا من نمیدونم شما فیلم english-vinglish رو دیدین یا نه ، همونی که تو اون پست بحث زبان انگلیسی اوردم ، اون فیلم از 3 جنبه قابل بررسیه

دید مادر ، پدر ( همسر ) یا دختر که مادرش رو کسر شانش میدونه! و هربار باید زندگی رو از دید یکی از این 3 شخصیت دید

اما بحث سر اینه که اختلاف سنی زیادی بین فرزند و پدر باشه ، اینم یه مسئله اجتماعیه و باید درست باهاش برخورد کرد و نه برخورد قهر آمیز ، تو خیلی از فیلم ها دارن اینو جامیندازن که ، همین فیلم ؟؟؟ ، یادم رفت اسمشو ، همین پیرمرده که تصمیم میگیره تو دوران پیری بچه دار بشه و خانمش هی میگه نه زشته و بعدش که بچه هاش میان قضیه بارداریش رو مخفی میکنه

بذا تو رزومه اون بازیگره تو ویکی پدیا نگاه کنم ...
همین فیلم خجالت نکش ، تازه این یکی از چند فیلمه ، وقتی بچه ها بزرگ شدن و رفتن و 2 تا آدم موندن تنها چیکار کنن ؟ درودیوارو نگاه کنن ؟ خب تصمیم میگیرن بچه بیارن ، اختلاف سنی زباده باشه قبول ولی به قول خودشون که میگن ( با عذرخواهی زیاد ) زنگوله پای تابوت

من نظرم عکسه اینه ، این یه مسئله اجتماعیه که باید جا بیفته و باید باهاش درست برخورد بشه

یه موردی که شنیدم و کلیت داستان ازش یادمه ، اینه که
ماجرا مربوط به وجود حضرت ابوالفضله ، چطور؟ من شنیدم امام علی ع که از ماجرای کربلا خبر داشت و بعدش که به درخواست حضرت فاطمه ازدواج کرد ، دنبال همسری میگشت که بتونه از ثمره اون ازدواج ، یک حامی برای پسرش در ماجرای کربلا پیدا کنه که این میشه حضرت ابوالفضل که داستان اون هم جالبه و خلاصه اش این میشه که پدربزرگ یا پدر دختر میدونست که یک وصلت مهم در خانواده ایشون صورت میگیره

از ماجرا دورنشیم ، سن حضرت عباس در زمان شهادت 35 سال و با برادر بزرگتر یعنی امام حسین حدود 22 سال اختلاف سنی داشت و با خود پدربزرگوار یعنی امام علی ؛ یعنی سن حضرت عباس در زمان شهادت حدود 14 سال بوده ، به عبارت بهتر یک پدر 63 ساله یک پسر 14 ساله داشته

برگردیم به سوال شما یا همون عنوان پست شما
"وقتی سن پدر و مادر بالاس ، بچه دار شدن یا نشدن "

این کاملا به شرایط اون خانواده بستگی داره ، چون واقعا نمیشه نسخه کلی داد و من بگم خوبه پس همه برن بگن خوبه و خلاصه این تصمیم شروع یک پروژه باشه یا بگم نه و مدعی العموم ورود کنه و بگه نه پروژه ها تعطیل شه ، نمیشه واقعا نسخه پیچید و باید در شرایط خودش بحث بشه اما در یک نگاه پدر و مادر فرزند کوچیک داشتن رو دوست دارن و در نگاه دیگه بچه دوست نداره که سن باباش با خودش خیلی زیاد باشه و مثلا جای پدربزرگش باشه بخاطر همین من گفتم این یه مسئله اجتماعیه

خلاصه فرزند اوری خوبه ": )

سلام
امیر جان ممنون از کامنتت
یه سوال الان اینکه نوشتی :
وقتی بچه ها بزرگ شدن و رفتن و 2 تا آدم موندن تنها چیکار کنن ؟ درودیوارو نگاه کنن ؟ خب تصمیم میگیرن بچه بیارن ، اختلاف سنی زباده باشه قبول
از قول خودت نوشتی (یعنی حرف دلته و تایید می کنی؟) یا از زبان فیلم نوشتی؟

بهمن یکشنبه 17 شهریور 1398 ساعت 11:53 ق.ظ http://www.life-bahman.blogsky.com

سلام مهربانو خانم
همین مشکل آقا محمد رو ما هم توی اداره با یکی از همکارامون داشتیم.
همکاری داشتیم که چند وقت بود بعد از وقت اداری خونه نمی رفت. یعنی دیرتر خونه می رفت. من بی اطلاع بودم مشکلش چیه چون تازه به اون بخش رفته بودم. علت رو که پرسیدم گفتن خانمش و بچه اش رفتن مشهد. کسی خونه نیست برای همین هم دیرتر میره خونه. گفتم چرا ایشون باهاشون نرفته؟
گفتن آخه این بنده خدا توی سن پنجاه سالگی ازدواج می کنه و بچه دار میشه. بعد یه روز مدرسه ی دخترش به بچه ها میگه فردا باباهاتون بیان مدرسه. این بنده خدا هم میره مدرسه.
بعد ازظهر وقتی دخترش از مدرسه برمی گرده خونه به مامانش اعتراض میکنه و میگه دیگه نمی خوام بابام بیاد مدرسه.
مامانش میگه آخه چرا؟
دختره میگه اخه همه ی دوستام بهم خندیدن گفتن بابا نداری بابابزرگتو آوردی مدرسه؟؟؟
و از بد روزگار بابای دختره توی آشپزخونه همه ی حرفای دخترش رو فهمیده.
همکارام می گفتن از اون روز به بعد دیگه همکارمون رفت توی لاک خودش. دیگه سعی میکرد هیچ جا کنار دخترش نباشه. پارک سینما، بازار، مهمونی و حالا هم مشهد.
بله درد آقا محمد نگاه به این قضیه است از دوربین و نگاه ان طرفی...
امیدوارم هرچه زودتر آقا محمد با پیدا کردن همسر مناسب و در شانی بتواند بیش از پیش باعث رضایت و خوشحالی پدر و مادرش را فراهم کند.

سلام داداش بهمن که به هیچ طریقی نمیتونم وبلاگتو دیگه بازکنم
ای بابااا چقدر سخت !! حقیقتا ناراحت شدم .
الهی آمین

غریبه یکشنبه 17 شهریور 1398 ساعت 11:13 ق.ظ

سلام
من چون خیلی قدیمی فکر می کنم میگم هیچ وقت برای بچه دار شدن دیر نیست حصرت ابراهیم نود و دو سال با حصرت اسمعیل تفاوت سن داشت البته ساره همسرش را نمی دانم‌ چون سن خانم ها همیشه جز اسرار بوده است
ببخشید از اینکه کلام جدیدی را با مزاح‌پاسخ می دهم
راجع به ناوبری دریایی که سوال قبلی ام بود فقط خواستم اطلاعاتی داشته باشم البته الان با توجه به سیستم های ناوبری که حداقلش جی پی اس است مسیر یابی ساده شده ولی قبلا متلا در زمان خشایار شاه چگونه ناو های ایرانی خودشان را به مصر رساندند برایم جالب بود زیرا انزمان قطب نما نبود و کمک گرفتن از ستاره ها و خورشید هم در زمان‌بارش باران سخت بود
من که جهت یابیم بسیار صعیف است امکان یافتن‌ شمال و جنوب در یک محیط بسته برایم غیر ممکن‌است
به حال ممنون‌راصی به زحمت شما نیستم

سلااام
غریبه جان شما یه لطفی بکن خودت رو با پیامبرا مقایسه نکن
خواهش می کنم اتفاقا برای تلطیف روحیه مون خوب بود
درمورد مسیر یابی چه موضوع جالبی مطرح کردی راست میگی نمیدونم چطور بوده بپرسیم هر کی زود تر جواب گرفت به بقیه اطلاع بده

نوشین یکشنبه 17 شهریور 1398 ساعت 11:07 ق.ظ http://nooshnameh.blogfa.com

راستش خیلی سخته در این مورد نظر بدم بدون اینکه درگیر قضاوت بشم. حق سرزنش خانواده آقا محمد رو ندارم . اعتقاد من اینه که اولا هیچ چیز رو زورکی از خدا نخوام . من خودم موافق بارداری تو سن بالا نیستم. خب تصمیم منو همسرم که الان مشخصه ( من 38 ساله و همسرم 43) و هردو مخالف بچه داشتن. ده سال پیش که ازدواج کردیم تصمیم داشتیم بعد از سه سال به بچه فکر کنیم که شرایط جامعه و اقتصادی تا جایی پیش رفت که سال به سال در تصمیممون به نداشتنش مصمم تر شدیم و واقعا خودخواهی میدونیم که تو این موقعیت موجودی رو وارد این دنیا کنیم که هیچ آینده درستی براش نمیتونیم متصور بشیم. این تصمیم تا جایی قویه که دو سال پیش که به طرز بسیار باورنکردنی و غیرممکنی بارداری ناخواسته ای پیش اومد که بلافاصله دو هفته بعد از اطلاعم و در 5 هفتگی جنین سریعا به نابودی اقدام کردیم.
حس پدر و مادری چیزی نیست که بشه براش قانونی در نظر گرفت اما برای من علیرغم دوست داشتن بچه ها هیچوقت نتونستم مسئولیت مادری تا آخر عمر را بپذیرم چون از حساسیتهای خودم باخبرم.
به نظر من خودت رو بشناسی و فقط صرف قانون نانوشته ای و عرفی که هست بچه دار بشی اون میشه خیانت.
خیلی وقتا هم از ناآگاهی خودخواهی اتفاق میفته.
من فرزند آخر خانواده بودم با اختلاف سنی زیاد بین خواهرها و برادر (17-14-11 سال ) و پدرم که در 52 سالگیش من به دنیا اومدم. درسته که من با پدرم رفیق بودم و سختگیر نبودن اما شاید اگر پدر و مادر جوانتری داشتم با خواهر و برادر کم سن تری شرایط من خیلی بهتر میشد....
یه جا شنیدم که میگفت با بچه دارشدن تصمیم میگیری تا آخر عمرت قلبت جایی خارج از بدنت بتپه
من به شخصه اینقدر از زمان مجردی تا الان که متاهلم متحمل وظایف و مسئولیت پذیری های فراوون شدم که واقعا کشش تحمل دغدغه های فرزندو ندارم و برای من زحمتش از لذتش بیشتره به همین خاطر این حس در نطفه کور شد
ببخشید خیلی طولانی نوشتم مهربانو جون. الهی که همکارتون توان مضاعف داشته باشه برای نگهداری از والدین و ...

نه قربونت برم اصلا بنا برقضاوت کسی نیست نوشین جانم . مررسی که کامل و بدون سانسور برامون نوشتی عزیزم . من احساست رو کاملا درک میکنم و فکر میکنم در شرایط مشابه دقیقا مثل خودت تصمیم می گرفتم
مرسی برای محمد دعا کردی عزیزم الهی آمین .

Sina یکشنبه 17 شهریور 1398 ساعت 10:52 ق.ظ

همونطور که خیلی از دوستان اشاره کردند، قضاوت زندگی مردم کار درستی نیست چون اطلاعات ما در حد نوک کوه یخه که از آب بیرون زده.

ولی به طور کلی (فارغ از موضوع خانواده محمد)، اگر آدم بتونه قبل از سی سالگی بچه دار بشه بهتره. پدر و مادر جوون، غالباً حوصله بیشتری برای همراهی بچه دارند و از طرفی چون از کودکی خودشون زمان زیادی نگذشته، بچه را بهتر درک می کنند. مضافاً بر اینکه احتمال مرگ یا از کار افتادگی اونها در آینده نزدیک زیاد نیست.

البته بدیهیه که استثنا همیشه وجود داره. یکی از استثنائات خانواده خود من بود. اختلاف سن من با مادرم حدود 25 سال هست، ولی ایشون بسیار بی حوصله و خشن بود.

سینای عزیز مبنا برقضاوت هیچ کس و هیچ خانواده ای از جمله محمد نیست ولی همیشه یه موضوع دستمایه و سوژه ی پست میشه و درموردش نظراتمون رو به اشتراک میذاریم که بیشتر از هم یادبگیریم .
من با نظر تو در مورد بچه دار شدن کاملا موافقم

لیدا یکشنبه 17 شهریور 1398 ساعت 10:48 ق.ظ

بنظر من بیماری و سرطان و یا حتی سکته تو هر سنی میتونه پیش بیاد و اصلا این حرف درست نیست که چرا تو سن بالا بچه دار شدن که حالا مریض شدن.خیلی خوبه که محمد پدر و مادری با این همه خاطرات خوب داره.حالا به هر دلیلی اگر هم از دست بده اونا رو بالاخره عشقی که اونا بهش دادن و محمد به والدینش داده رو تجربه کرده.انشالله که محمد همسری در شان خودش پیدا کنه و بچه هایی مثل خودش خوب گیرش بیاد تا جای خالی والدینشو باهاشون سبز کنه(البته اینجاست که همکارا باید کمکش کنن و اگر شخص مناسبی رو میشناسن بهش معرفی کنن)

لیدا جون اینو قبول دارم زندگی غیر قابل پیش بینیه و تو هر سنی ممکنه اتفاقات بد پیش بیاد ولی وقتی هیچ فامیل قابل توجهی نداری ، سن و سالت از باروری گذشته (اصلا پدر و مادر پنجاه ساله بچه ی سالم به دنیا آوردنشون کلی ریسک داره .. خدای نکرده اگه یه نابینا یا معلول به دنیا اضافه می کردن)و میدونی بچه ت تک فرزند خواهد شد .یکمی قابل تامله . از طرفی اینم هست که به هر حال سی سال لذت فرزند داری رو تجربه کردن و این همون خودخواهی شیرینه که تو کامنت های قبلی گفتیم.
الهی آمین امیدوارم واقعا همسر خوب و لایقی نصیبش بشه و در اتفاقا در همین مورد یه دختر خانم خیلی خوب رو معرفی کردم و هر دو نسبت به هم تمایل دارند بذاریم ببینیم محمد کی به یه آرامش نسبی میرسه تا بیشتر برای هم وقت بذارن.

نوشی یکشنبه 17 شهریور 1398 ساعت 10:43 ق.ظ

سلام مهربانو جانم
الان که نوشته هاتو میخونم قبلبم مملو از درد و ناراحتیه . یک هفته است که متوجه شدم مامان عزیزتراز جونم درگیره بیماری سرطان شده و منی که توی این رشته سالهاست دارم فعالیت میکنم مستاصل موندم . نمیدونم چه جوری به خودم و برادر دور از وطن آرامش و اطمینان بدم . از همه بدتر پدرم که به شدت وابسته مامان هست .
با این احوال , از خدا میخوام به من و همه عزیزانی که درگیره بیماری عزیزانشون هستن قدرت بده که بتونن به بهترین نحو این روزارو بگذرونن . از همه دوستان عزیز هم میخوام که دعاگوی عزیزان ما و همه بیماران باشن . زندگی واقعا غیرقابل پیش بینی هست و در یک لحظه همه چیز دگرگون میشه .


سلام نوشی نازنینم که همیشه کامنت هات لبریز از انرژی و انگیزه برای من بوده و امروز از همه ی کلماتت غم می باره . عززیز دل من خیلی متاسفم . خدا به همه تون توان مضاعف بده . از خدا برای مادر نازنینت شفا میخوام که میدونم و میدونی تعداد کسانی که این هیولای بد هیبت رو شکست دادن کم نیست . واقعا همه مون به یک مو بندیم یه خبر ، یه جواب آزمایش و یه علامت

فرزانه یکشنبه 17 شهریور 1398 ساعت 09:17 ق.ظ http://khaterateroozane4579.blogfa.com/

واقعا ادم نمیدونه چی بگه ولی ای کاش اگر قصد بچه دار شدن داشتند توی همون سن جوونی و زیر 35 سالگی واسه بچه دار شدن اقدام میکردند
ماجرای اون پیرزن هندی 74 ساله را شنیدی؟؟ اون که دیگه واقعا مسخره ست ! چقدر خودخواهی آخه ؟؟؟

فرزانه جون مامان محمد از اون خانم هایی بوده که سقط های مکرر داشته و دیگه آخرین امیدهاشون محمد بوده که سقط نشه و بمونه و مونده . ادم تا خودش در موقعیت نباشه نمیتونه قضاوت کنه ولی فکر میکنم فکر می کنم فکر میکنم اگر من بودم تو همون سن جوونی وقتی میدیدم نمیشه حتما فرزند خواندگی رو امتحان می کردم .
نمیدونم شنیدم یا نه الان حضور ذهن ندارم

نسرین یکشنبه 17 شهریور 1398 ساعت 03:33 ق.ظ http://yakroozeno.blogsky.com/

همه ی کسانی که بخاطر اینکه بچه داشته باشن به هیچ چیز دیگه ای فکر نکنن خودخواهند. از جمله خودم. من فقط می خواستم مادر بشم. می خواستم تمام آرزوهای گم شده و کمبودهامو توی فرزندم بوجود بیارم (اون بچه ی بیگناه بخواد یا نخواد) و...
شانس آوردم مزدک ضخصیت قوی داشت و منو سر جام نشوند!
بقیه درصدها اونایی هستن که واقفند نباید یه نفر دیگه رو فقط بخاطر خودشون بدنیا بیارن. بخصوص در سن بالا که ممکنه بچه ی سالمی بدنیا نیارن.
امیدوارم محمد همراه خوبی پیدا کنه.

عززیز دلمی نسرین جان . ما هم از صمیم قلب براش همچین رفیق شفیقی ارزو داریم
خدا مزدک نازنین رو نگهدار باشه

لیلی۱ شنبه 16 شهریور 1398 ساعت 10:22 ب.ظ

مهربانوجان متاسفانه ما بعنوان پدر و مادر گاهی خودخواهانه اقدام میکنیم حالا خوبه ۳۰ سال بودن
اینده رو نمیشه پیش بینی کرد گاهی پدر و مادر جوانند که از دنیا میرن ولی بهتره ما همه جوانب رو در نظر بگیریم بنظر من در هر شرایطی و وضعیتی تصمیم به بچه دار شدن کار اشتباهیه باید حداکثر شرایط فراهم باشه مثل سن ،تفاهم والدین،وضعیت اقتصادی ،امنیت ک خیلی فاکتورهای دیگه
انشاله که خدا صبر بده به اقا محمد و به مادرشون تحمل و شفا

لیلی جان میدونی که نظر کلی من درمورد فرزند به دنیا اوردن چیه ..
با نظرت کاملن هماهنگم . الهی امین

شارمین شنبه 16 شهریور 1398 ساعت 09:12 ب.ظ http://behappy.blog.ir

سلام
مهربانو جان من با نظر دومت موافق ترم.
و به نظرم از اونجایی که زندگی چندان قابل پیش بینی نیست، نمیشه بر اساس این چیرها برای مسائلی مثل بچه دار شدن تصمیم گرفت.

سلام عزیزم . تو کی مامان میشی من بچلونمش؟؟
اجازه هم لازم ندارم (جدا منتظر مامان شدن چند نفرم . تو - هوپی-اگه دعوام نکنه الی -نیلوفر طلایی و چند تا دیگه هم هستن)

نیروانا شنبه 16 شهریور 1398 ساعت 05:34 ب.ظ

سلام مهربانوجونم
خوب البته شرایط پد. و مادر محمد ویژه بوده و تو اون سن توانستند طعم داشتن فرزند رو بچشند و بنابراین تقصیری هم ندارند
من چی بگم که پدر و مادر بیفکری داشتم که از سر بیفکری منو تو همون سنین شبیه بابا مامان محمد دنیا آوردند با اختلاف سنی ٢٢ سال با بچه اولشون و وقتی با فاصله سه سال از دنیا رفتند من هنوز سیر نشده بودم از داشتنشون
تا بودند هم پایه نبودند و به خاطر سن بالا مشکلات سلامتی متعدد داشتند و در واقع من بودم که به عنوان فرزند کوچک خانه باید براشون پدر و مادری میکردم و دکتر و ... میبردمشون و مواظبشون می‌بودم
و البته نگم برات از عقاید خیییییلی متفاوتشون با من
و این که فقط خودشون نبودند
اون بچه بزرگ هم به دلیل اختلاف سنی بالا طلب احترام داشت تا صمیمیت مدل سایبلینگی
و به این ترتیب من شانس روابط خواهر برادری رو هم از دست دادم
فقط خیلی خوش شانس بودم که زندگی سالمی داشتم با وجود اینهمه کمبود حضور پدر و مادر
بنابراین من به شدت محکوم میکنم فرزنداوری در سن بالا رو
و یکی از دلایل اصلیم برای داشتن فقط یک بچه هم همینه
مگر این که شرایط خاصی مثل بابا مامان محمد در میان باشه که اون رو با احتیاط واجب می پذیرم
چون مطمئنا خیلی از این مواردی که من گفتم درباره محمد صدق نمیکنه
مثلا همین سن بالای پدر مادر در مقایسه با والدین دوستان که محمد حسش هم نکرده برای من این شکلی بود که بابای من اصلا نمی‌دونست من کلاس چندمم و مدرسه م کجاست

سلام عزیز دل
خدا رحمتشون کنه در آرامش باشند عزیزم ولی خیلی شرایط سختی داشتی . بی اختیار یاد فیلم زیبای وارونگی افتادم . دیدیش؟؟ اگه ندیدی ببینش .
خدا رو هزار بار شکر می کنم که دختر خودساخته و دانایی بودی و زندگیت هدف و معنای قشنگی داره . خدا تو رو برای گل پسر نگهداره و از مادری کیف کنی

مهناز شنبه 16 شهریور 1398 ساعت 04:28 ب.ظ

چقدر خوب که توی این سی سال خوب براش پدر مادری کردن و خاطره بدی از کودکیش نداره، تزم درمورد تک فرزند ها بود و ی چیز جالب ش این بود که اگه سبک تربیت درست باشه اونا بالغ تر از سنشون میشن و مستقل تر، اما اینکه همزمان سن بالا هم داشته باشن ی رنج اضافه هست که البته رنج هم زندگی رو معنا دار تر میکنه خیلی وقتها، به قول نیچه در رنجه که انسان معنا پیدا میکنه، امیدوارم برای دوستتون ادامه زندگی شیرین تر باشه مواجه شدن با این مصیبت در هر سنی از بزرگسالی سخته، خدا بهش توان بده ایشالا

مهنازجانم کامنتت رو خیلی دوست داشتم عزیزم . کلمات کلیدی زیبایی داشت هم رنج مضاعف هم معنای زندگی مستتر در رنج
الهی آمییین

سوفی شنبه 16 شهریور 1398 ساعت 04:26 ب.ظ

سلام مهربانوجان
دلم مچاله شد. تازگی ها به شدت تردید دارم برای تصمیمم مبنی بر بچه دار شدن بعد از چهل سالگی (دو سه سال دیگه). بعدا میام می نویسم. اما دلم برای مادر بیشتر از فرزند سوخت

سلام نازنین

Zari شنبه 16 شهریور 1398 ساعت 04:03 ب.ظ

مهربانو جان الان باباش و مامانش هشتاد سالشونه، بنظرم خیلی حیف بود اگر تجربه ی پدر و مادرشدن را نمی داشتند. به هرحال این دوران برای همه امکانش هست که خدایی نکرده پیش بیاد و ما نمیتونیم با اینهمه حجم بی اطلاعاتی مون تصمیم بگیریم، به هرحال ما با توجه به شرایط فعلی در هر مرحله ای تصمیم میگیریم. ما ار آشنایانمون سه خواهر برادر تقریبا سی ساله در طول پنج سال بر آثر سرطان پدر و‌مادر تقریبا پنجاه و‌چند ساله را از دست دادند! میبینی هیچی قابل پیش بینی نیست

میدونم چی میگی زری جون ولی اونا سه تا بودن هم غمشون هم زحمتشون برای هرسه تا بود نه محمد تنها و بی یارو یاور . خدا رحمتشون کنه و به محمد ما طاقت توان بیشتر بده . با جمله محدودیت اطلاعاتمون موافقم

هوپ... شنبه 16 شهریور 1398 ساعت 03:01 ب.ظ http://be-brave.blog.ir

میدونی مهربانو؟ من همیشه میگم بچه دار شدن شیرین ترین خودخواهیه. درسته ناراحت وضعیت محمد شدم ولی نمیتونم والدینش رو سرزنش کنم که چرا نتونستن از تجربه این حس بگذرن. چون خودم هم نمیتونم بگذرم.

الهی از مادر شدنت کمال لذت رو ببری هوپ عزیزم . شیرین ترین خودخواهی درست ترین جمله ست

زیبا شنبه 16 شهریور 1398 ساعت 02:59 ب.ظ http://manvaeshgh.blogfa.com

وااای
یکی از دغدغه های شبانه روز من همین موضوعه. هر روز و هر شب برای سلامتی پدر و مادر و برادرم و مادر همسرم دعا میکنم چرا که خدایی نکرده اگر دچار بیماری بشند هیچ کس درامد چندانی نداره تا کمکشون کنه. من که دختر هستم همش سر کارم و به خاطر قسط و اینجور چیزها نمیتونم کارم رو ترک کنم و اونوقت کیه که بیمارستان بره و توی خونه ازشون نگهداری کنه. اونقدرم که پول نداریم هزینه ی پرستار کنیم. از طرفی وابستگی شدید به پدر و مادر و همسرم به مادرش داره که کوچکترین اتفاقی برای اونها بزرگترین لطمه ها رو به ما میزنه. از ته قلبم برای آقای محمد دعا میکنم که انشاالله هرجور که برای خودش و مادرش بهتره براشون اتفاق بیفته.
ممکن بود این اتفاق توی سن پایین بیفته اگر چه در سن بالا درصدش بیشتر هست. به این چیزها که فکر میکنم هرگز دلم نمیخاد فرزندی داشته باشم. گناه داره

ممنون زیبا جانم . براش خیلی دعا کنید الان بصورت اتوماتیک هر چند دقیقه آه میکشه و میگه خدایا شکرت . دیروز بهش گفتم محمد جانم حواسم بهت هست که این جمله رو بصورت روتین داری میگی درکت میکنم خیلی روزهای غمگینی داری .
گفت خیلی از دستش کلافه م .. فقط میگم شکرت خودش میدونه دارم کم میارم
این نگرانی رو همه مون داریم عزیزم و حقیقی ترین حقیقت روزگاره . خدا بهشون سلامتی بده تا اونجایی که عزت داشته باشند و درد نکشند و به همگیمون طاقت و توان گذر از روزهای تلخ رو

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد