دلنوشته های مهربانو

دلنوشته های مهربانو

اینجا خاطرات زندگی مشترک من و دختر نازنینم به یادگار نوشته میشود
دلنوشته های مهربانو

دلنوشته های مهربانو

اینجا خاطرات زندگی مشترک من و دختر نازنینم به یادگار نوشته میشود

" دارسی مهمونِ خونه یِ مادر بزرگ"

مدتیه مامان اینا از فشم برگشتن و تهران هستن .

پنجشنبه شب مامان زنگ زد گفت : مهربانو فردا میخوام قلیه ماهی درست کنم شما هم بیاید دور هم باشیم . 

گفتم : مامان جون هر چی ناهار باشه میایم چون خیلی دلمون تنگ شده . 

گفت : باشه عزیزم ولی خواهش میکنم حتما دارسی رو هم بیارید ببینم خیلی دلم برای اون فسقلیتون تنگ شده .

 خندیدم و گفتم آی به چشششم . 

 دیروز صبح می خواستیم آماده شیم ، مهردخت گفت: مامان میای دارسی رو ببریم حموم ؟ گفتم ول کن توروخدا مهردخت .

 گناه داره این بچه مثل گل تمیزه . هنوز یه ماهم نشده حمومش کردیم . 

از مهردخت اصرار و از من انکار . خلاصه طبق معمول مهردخت خانوم پیروز شد . اون طفلک معصومو بغل کردیم  و رفتیم حموم . 

اولش آب بازی   کردیم و آب رو  روی دست و پاش ریختیم ،  یکمی  وحشی بازی درآورد و بالاخره  ما یه صدای میو میویی ازش شنیدیم . 

یواش یواش آروم شد و خودش رو تسلیم سرنوشت کرد . 

با کمک مهردخت شامپوش کردیم و همه جاشو آب کشیدیم . یه کوچولو هم دستامو کفی کردم مالیدم به سرش (چون  گوشاش و ریه گربه ها خیلی  حساسه ، باید مواظب باشیم)


هر چقدر این گوگولیا در حالت عادی خوشگل و ملوسن وقتی خیس میشن زار و بینوااای عالم میشن 


خلاصه دخملو خشک کردیم و قربون صدقه ش رفتیمو آماده ش کردیم برای مهمونی منزل مادر بزرگ 


قبلا هم از کتابخونه ی مامانم و اعتیاد شدید ش به کتاب خوندن براتون گفتم . واقعا " تو اطراف خودم هیچکسی رو مثل مامان مصیم ، کتابخون ندیدم .


آرامش خونه ی پدری یه جوریه که وقتی یه جمعه ناهار دور هم جمع میشیم و بقیه برای خواب بعد از ظهر میرن تو اتاقا ، من یه سری به دریای کتابای جدید مامان میزنم و یه عنوان توجهمو جلب میکنه و  از مامان به امانت می گیرمش . 


دیروز کتاب " شدن" نوشته ی میشل اوباما رو برداشتم .


 بیشترِ وقتِ دارسی هم  تو اتاق خواب و با یکی دوتا اسباب بازیش میگذشت . 


دیگه اون موقع دل خودم براش تنگ شدو  رفتم آوردمش بیرون . 


اما انقدر فضولی کرد و به همه جا سرک کشید ، نشوندمش تو بغل خودم و گفتم : دارسی خانووم ، بگیر بشین ، خبری از جولان دادن تو خونه نیست . 


مهردخت هم طبق معمول مشغول شکار لحظه ها بود . این عکسو انداخته که خودم عاااشقش شدم . 



شما میونه تون با کتاب چطوره ؟ عنوان آخرین چیزی که خوندید رو بگید با هم معاشرت فرهنگی کنیم


دوستتون دارم . 


پینوشت: مینوی عزیزم در سوگ پدر بزرگوارشون نشسته . امیدوارم خدا به بازماندگان صبر عنایت کنه و روح بزرگوار پدر در نو رو آرامش باشند . 

نظرات 48 + ارسال نظر
حمیدرضا دوشنبه 13 آبان 1398 ساعت 03:26 ب.ظ https://parsiauto.blogspot.com/

ای خدا خدا خدا

عمو فدات بشه دارسی.

همه گربه هارو دوست دارم

خدا نکنه عزیزم . قلبت پاک و مهربونه حمید جان

یاس ایرانی پنج‌شنبه 2 آبان 1398 ساعت 11:02 ب.ظ

سلام مهربانوی عزیز
امیدوارم حالتون خوب باشه و دلتون شاد.... چه پست قشنگی نوشتین و مزین کردین به عکسی بسیار قشنگ... هزار ماشاءالله به مامان مهربانوی زیبا و دخترای گلش ... دارسی خانوم چه بامزه اس... دست مهردخت جان درد نکنه ... تو هر خونه ای یکی باید باشه خوش ذوق مثل مهردخت جان... شاد باشین کنار همدیگه. خونه مامان بزرگ خیلی آرامش بخشه... سایه اشون مستدام

سلام عزیز دلم . منم امیدوارم حال تو و خانواده ی عزیزت خوب خوب باشه . قربون محبت و نگاهت عززیزم . میبوسمت نازنینم و از محبت و همراهی همیشگیت ممنونم

خان دایی چهارشنبه 1 آبان 1398 ساعت 02:09 ب.ظ http://www.khan-dayiii.blogfa.com

عکسایی که میزاری همیشه بگو که خودتی و اینا

ما هنوز اون دوران تپلویی تو ذهنمونه

فکر میکنیم عکس فک فامیل گذاشتی

گاهی هم فکر میکنیم مهردخت

از دسسسست تو خان دایی
آخه نه من قبلنا راه به راه عکس میذاشتم تو اشتباه می گیری

شادی دوشنبه 29 مهر 1398 ساعت 09:55 ق.ظ http://setarehshadi.blogsky.com/

آرامش کاناپه خانه پدر و مادر رو دریابید و قدر بدانید انشالله سالهای سال سایه شون پایدار
برای من که فقط خاطره شده و بس

ممنون عزیز دلم . متاسفم شادی جان روح بزرگوارشون قرین رحمت و شادی باشه عزیزم

کیهان دوشنبه 29 مهر 1398 ساعت 08:06 ق.ظ http://mkihan.blogfa.com

خوبی مهری جان؟همه چی روبراهه؟
خدا را شکر

مرسی کیهان جان یه مقدار شلوغم ولی خدا رو شکر خوبیم

Reyhane R یکشنبه 28 مهر 1398 ساعت 12:27 ب.ظ

سلام مهربانو جان.
کل پست یه طرف اون مهربانوی زیبا و خوش اندام یک طرف
ماشاءالله ماشاءالله بزنم به تخته.
شاد باشی هرجا که هستی.

سلام ریحانه جانم
قربون محبت و صفات عزیزم . تو هم همیشه شاد و سلامت باشی

کیهان یکشنبه 28 مهر 1398 ساعت 07:31 ق.ظ http://mkihan.blogfa.com

درود
امیدوارم که فته خوبی را شروع کرده باشید و برایتان بهترینها را آرزو می کنم

درود
ممنونم کیهان عزیز برای تو هم ، چنین باشد

ملیکا چهارشنبه 24 مهر 1398 ساعت 10:30 ب.ظ

سلام مهربانو جان
مثل این که کامنت من بازم نصفه نیمه اومده،
بطور خلاصه میگم که آخرین کتاب که خوندم دختری که رهایش کردی از جوجو مویز بود که داستانی از دوران جنگ جهانی دوم بود که بعضی قسمتاش خیلی هیجان انگیز بود اما بیشتر به درد این می خوره که فیلم بشه ، شایدم ساختن فیلمشو، من خبر ندارم.
کتابی هم که الآن می خونم برای بار چندم، معجزه شکرگزاری راندا برن هست که فکر می کنم چند وقت یه بار باید خوند.
ممنون از این پست عزیزم.

سلام عزیزم . ای بابااا چرا سیستم ها اینطوری شدن برای شما زحمت درست میکنند .
قربونت ملیکا جان . بله این جور کتاب ها رو باید عین واکسن یاداور هی خوند

سحرجدید چهارشنبه 24 مهر 1398 ساعت 05:28 ب.ظ http://www.kamandmaman.com

یه وقتی ....یه جا همینطوری نظر خواهی کردن ...
اون زمان من نوشتم آخرین کتاب رو یک ربع پیش خوندم‌ به اسم مامان‌بیا جیش دارم .....آقا یک خنده بازاری شد که نگو و نپرس ...ولی واقعا کتاب آموزنده ایه ....این موضوع هم خودش یه پا میشل اوباما شدنه
ولی آخرین کتابی که خوندم امینه ...هست

عزیزم کتاب مامان بیا جیش دارم رو مهردخت عاشقانه دوست داره انگار همه ی بچگیاشو یادش میاره حتی برای پروژه ی تصویر سازی کتاب کودک این کتاب رو انتخاب کرد
امینه عااالیه اصلا کتاب های مسعود بهنود رو دوست دارم خانومش رو خوندی؟؟

V چهارشنبه 24 مهر 1398 ساعت 02:20 ب.ظ

کتابی که تازگیا خوندم و روی زندگیم خیلی تاثیر گذاشت کتاب یادت باشد که خاطرات زندگی شهید مدافع حرم حمید سیاهکالی از زبان همسرشونه.
خداوند پدر مینا خانوم رو رحمت کنه.
با ارزوی موفقیت

ممنون دوست عزیز

فرشته چهارشنبه 24 مهر 1398 ساعت 09:16 ق.ظ http://femo.blogfa.com

عکستون واقعا بامزه هست دارسی مطالعه میکند
کتاب چگونه با فرزندخود گفتگو کنیم رو میخونم خیلی راهکار های خوبی داره

مررسی عزیزم . فرشته جون ممنون از معرفی کتاب حتما برای دوستان مفیده عزیزم

ماجد سه‌شنبه 23 مهر 1398 ساعت 01:08 ب.ظ

سلام مهربانوی مهربان
پاینده باد مادربزرگ و پدربزرگ
میونم خیلی خوب بود، یه زمانی فکر میکردم درسم تمومشه، کنکور بدم، دانشگام تمامشه کتاب غیر درسی بیشتر میخونم اما در کل اینطور نشد.
آخرین که خوندم سه دختر حوا بود از الیف شافاک که بعد خوندش فکر کردنو لازم میدونم
الانم دارم بیشعوری رو میخونم اما ازبس پراکنده خوندم و تمام هم که نشده پس نظری ندارم

سلام ماجد عزیز . آمییین
ان شالله تموم میشه .. بیشعوری رو اگر پراکنده هم بخونی خیلی خوبه

آوا سه‌شنبه 23 مهر 1398 ساعت 10:21 ق.ظ

سلام مهربانو جانم
آخی...چه قشنگ تو بغلت نشسته و با جدیت به خطوط کتاب خیره شده...

سلام آوا جون . پآره بچه م امتحان داره

متولد ماه مهر سه‌شنبه 23 مهر 1398 ساعت 09:07 ق.ظ

سلام عزیزم هیچ وقت یادم نمیره تو زمانی نوجوانی و جوانی وقتی از مدرسه یا دانشگاه می اومدم اگه کتابی از کتابخانه گرفته بودم طوری می خواندم که وقتی از اتاق می اومدم بیرون شب شده بود یا اگه شب بود صبح شده بود، هنوز هم سعی می کنم که با کار بیرون و بچه داری و کاری خونه شبی شده چند صفحه بخوانم در حال حاضر با توجه به فصل پاییز و افسردگی ان کتاب چهار اثر از فلورانس اسکاورشین را برای بار چندم می خوانم، موفق باشی همسایه

سلام همسایه ی عزیز من
اررره چقدر هم مززه میداد ، نه خستگی می فهمیدیم نه چیز دیگه ای غررق می شدیم در عالم کتاب .
عاالیه عزیزم عادت خوبت رو همیشه حفظ کن

کیهان سه‌شنبه 23 مهر 1398 ساعت 08:41 ق.ظ http://mkihan.blogfa.com

مهری جان من اینجا کامنت نزاشته بودم؟بنظرم نوشته بودم چیزهایی
اما......
خوب

کیهان جان هنوز کامنت ها رو تایید نکرده بودم الان هست

Baran دوشنبه 22 مهر 1398 ساعت 07:42 ب.ظ

دست مهردخت بانو درد نکنه
به بهچه تصویریچه بلوز و
شلوار خوشرنگیچقدر گوشواره شما ناناسه
خدایا مرسی که مهربانو رو آفریدی

ممنونم باران جانم .
ای جااان قربونت برم چه نازنینی هستی توووو

زیبا دوشنبه 22 مهر 1398 ساعت 11:55 ق.ظ http://roozmaregi40.blogfa.com/

سلام بر مهربانوی خوشگل و خوش تیپ‌من

سلام زیبای نازنین من

طیبه دوشنبه 22 مهر 1398 ساعت 11:41 ق.ظ http://almasezendegi.mihanblog.com/

سلام
عکس نشون میده صاحب عکس چقدر قشنگه.ماشالا

یادم نیست آخرین کتابی که خوندم چی بود
دو سه ساله نمی تونم کتاب بخونم

سلام طیبه ی نازنینم .قربون محبتت نازنین .
قربونت برم تو خودت یه کتاب با ارزشی که باید خوندت عزززیزم

نازنین دوشنبه 22 مهر 1398 ساعت 11:31 ق.ظ

چقدر خوش هیکل و زیبا شدید

ممنون نازنیینم

فرزانه دوشنبه 22 مهر 1398 ساعت 10:57 ق.ظ http://khaterateroozane4579.blogfa.com/

چقدر لذت بردم که نوشتی تا حالا کتابخونی به مصممی مادرت ندیدی
دیگه مشخصه که چه مادر فرهیخته ای داری که تونسته دختری مثل شما تربیت کنه ، مثل فرشته ها
منم اهل کتاب خوندن هستم . الان مشغول مطالعه کتاب "برتری خفیف" هستم که کتابی عالی در مورد رسیدن به موفقیت با برداشتن گام های کوچیکه و همینطور کتاب" شادترین کودک محله" در جهت تربیت فرزند توی نوبت بعدیه

قربونت فرزانه جوون . چقدر محبت داری تو .
به به مامااان گل به تو میگن . این روزهای قشنگ و بی نظیرت رو داری با کتاب خوندن پیوند میزنی به هم خوشبحال اون نی نی نازز تو که قراره تو محبت و منطق تو تربیت بشه

مامان ثنا و حسنا دوشنبه 22 مهر 1398 ساعت 09:09 ق.ظ

راستی چقدر لاغر شدی مبارک باشه. یه چیز دیگه در مورد کتابخونی متاسفانه دهه شصتیا با همه گیر و گور و گرفتاریهایی که دارن کتاب نخونی هم روی شاخشونه و من دلیلش رو هیچ وقت درک نکردم شایدحجم بالای کتب درسی و کنکور در زمانشون دلیلش باشه ولی هر چی هست خیلی بده و ناراحت کننده امیدوارم نسلای بعدی اینجوری نباشند

ممنون عزیزززم آره دیگه تقریبا 37/5 کیلو قشنگ به اندازه ی یه بچه ی 13-14 ساله معمولی از من بیرون اومده
راست میگی بخدا ما تو خونه مون دوتا داریم هر دو تا نسبت به این موضوع ضعیفن . منم امیدوارم خیلی اوضاع بهتر بشه

مامان ثنا و حسنا دوشنبه 22 مهر 1398 ساعت 09:07 ق.ظ

منم همیشه یه کتاب رو دم دست دارم ولی خب کند میخونم مثلا یه کتاب 300 صفحه ای رو دو هفته طول میدم آخرین کتاب هم معماران امپراطور بود که هنوز تموم نشده یکی دیگه از کتابخونه محل کار امانت گرفتم موازی دو تاشونو پیش ببرم اسم این یکی ملاقات در فکه است از کتابهای دفاع مقدس. اگر بخوام معرفی و پیشنهاد کنم کتاب از دولت عشق و راز امتنان و قدردانی رو میگم بخونید روی من که تاثیر زیادی گذاشت. چند تای دیگه: از حال بد به حال خوب، زن واسپرده، رازهایی درباره مردان که هر زنی باید بداند و بالعکس رازهایی درباره زنان.کتاب دا که هنوز که هنوزه تبش توی وجودمه و من زنده ام قصه زنان پرقدرت سرزمینمون. رویای تبت هم یه کمش رو گذری خوندم فکر کنم جالب باشه این دو تا تموم شد احتمالا برم سراغش

آفرین عزیزم خیلی خوبه که به هر حال میخونی .. حتما خیلی دقیق و جز به جز میخونی .
به به کتاب های فوق العاده ای هم نام بردی

کیهان دوشنبه 22 مهر 1398 ساعت 07:48 ق.ظ http://mkihan.blogfa.com

درود
حضور در محضر پدر و مادر بنظرم از لذتبخش ترین روز های زندگی باشد .
عکس نیز بسیار زیباست.
وآخرین کتاب "ابله"داستایوفسکی و البته این را سالها پیش خوانده بودم ولی دلم خواست یه بار دیگه بخوانم!
راستش چندین کتاب نیمه تمام هم دم دستم هست که گاهی شبها از هر کدام چند صفحه ای می خوانم
مرسی برای همه چی مهری عزیز

درود به تو کیهان جان .
دقیقا همینطوره . چقدر عاالی منم برام پیش اومده کتاب تکراری خوندم و خیلی هم عااالی بود برام .
منم ممنونم که دوستمی

رها دوشنبه 22 مهر 1398 ساعت 07:04 ق.ظ

سلام به شما
انشاا... که همیشه به شادی جمع بشین دور هم و لذتش رو ببرید
من قبلا خوب خیلی میخوندم کتاب الان متاسفانه کمتر
کتابی که تازه شروع کردم اسمش هست
زنانی که با گرگها میدوند.

سلام رها جان
ممنونم عزیزززم . الهی آمین
چه عنوان جذااابی داره

ملیکا یکشنبه 21 مهر 1398 ساعت 11:50 ب.ظ

سلام مهربانو جان
این دختر ناز چقدر بزرگ شده و مامانش چقدر ماشاالله خوش تیپ

سلام ملیکای مهربونم .
ممنونتم عزیزززم .. اره پدر سوخته هر روز تغییر می کنه

Zari یکشنبه 21 مهر 1398 ساعت 09:45 ب.ظ

مردی به نام اوه
دختر پرتقالی
بادبادک باز
هزاران خورشید تابان(این دو نویسنده افغان داره و در مورد جامعه افغانستان و البته مسایل کلی انسانی )
از گلی ترقی دوست دارم، دو دنیا
زندگی چارلین چاپلین هم خوندم قشنگ بود، اینها جدیده ، قدیم ها خیلی میخوندم.
بیا بعدا برامون از کتاب میشه اوباما بنویس، قدیم یه کتاب بود هیلاری کلینتون اون هم خوب بود

به به این کتابا فوق العاده ن و من باد بادک باز رو خوندم عااشقشم .
باشه عزیزززم حتمااا

سمیرا یکشنبه 21 مهر 1398 ساعت 08:51 ب.ظ http://samisami64.blogfa.com

نازنینم من تازگیا کتاب جدیدی به اسم شکرستان
رو شروع کردم که الان تقریبا صفحه ی

شصت هستم از خانم رویا صدر ‌

در مورد آثار زنان در نشریات طنز هستش

یه جاهاییش واقعا قشنگه.اگر دوس داشتی

یه تیکه های بامزه شو برات مینویسم که شما و دوستای گلتم بخندین

.
.
.
میبوسمت مهربانوی خوشتیپاسفند یادت نره

چقدر عاالی سمیرا جون من اون برنامه ی شکرستان رو خیلی دوست داشتم ولی نشنیده بودم کتابی با این عنوان هم هسست . آررره قربونت چرا که نه .. عااالیه
فدااات شم نازنین

سمیرا یکشنبه 21 مهر 1398 ساعت 08:47 ب.ظ http://samisami64.blogfa.com

ای جووووونم بخورمش دارسی جون روچقده نااازه

الهی زنده باشن پدر و مادرت عزیز دلم.خونه

پدری خیلیییی صفااا داره

مرررسی خاله سمیرا .. تو روخدا منووو نخووور گناه دارمااا مامان مهربانو دلش می شکنه دیگه من نیستم گازش بگیرم
آخ گففففتی

هوپ... یکشنبه 21 مهر 1398 ساعت 08:07 ب.ظ http://Be-brave.blog.ir

عکست محشره مهربانو
آخرین کتابی که خوندم دختری که رهایش کردی از جوجو مویزه که کادوی تولدم بود. تهوع ژان پل سارتر هم اواسطشه، خوندش سخته یکم.

ممنونم عزززیزم .
ای جان این کتاب رو یکی دیگه از دوستان هم داره میخونه

نیروانا یکشنبه 21 مهر 1398 ساعت 06:22 ب.ظ http://life-career.blog.ir/

سلام مهربانوی عزیزم
ای جونم به دارسی
وژدانا داره دقیق تر از شما مطالعه میکنه
بوس به کله ش

چقدر عالی که ی کتابخونه ویژه رایگان داری
حسودیمان شد
ولی واقعا خیلی عالیه که همچین جایی باشه که تک تک کتاباش با سلیقه انتخاب شده و تو بتونی هر وقت دلت خواست ازش استفاده کنی

من آخرین دو تا کتابی که همین الان درگیرشم درباره رشته خودمه و جفتش زبان اصلی که یکیشو دارم برای کلاسم ترجمه میکنم و یکی دیگه یک کار گروهی در سطح کشوره که 4 تا فصلش با منه (قرارمون دو تا فصل بود دو تا دیگه بعدا بهم محول شده که یکیشو دیروز تحویل دادم و یک فصل دیگه کار دارم)

در مورد رمان هم عقده رمان نخواندن در زمان جاهلیت نوجوانی دارم و الان چند ساله در حال جبران هستم
آخریش ورژن صوتی هزار خورشید تابان خالد حسینی هست که دیروز ی بخشهایی رو گوش دادم
ولی کتاب تأثیر گذار بخوام بگم:
1. ورونیکا تصمیم می گیرد بمیرد (عامل کلی از دیوونه بازیای من)
2. کوری
3. بادبادک باز
4. اتاق
5. ملت عشق
6. هرگز رهایم نکن
دختری در جنگ و دختری که رهایش کردی هم دوست داشتم
صدسال تنهایی 80 درصدشو خوندم بعد سرم شلوغ شد دوباره که برگشتم بخونم هیچکسسسسسسسسس رو نمی شناختم بس که همه اسما شکل همه

+تسلیت به مینو جان
++ بوس به خودت و مهردخت و دارسی و مامان مصی گل

سلام نیروانای عزیززز دل
آررره امتحان داره
فکر کن رایگان باشه .. درسته که هیچ هزینه ی مادی نمی پردازم ولی صدتا هزینه ی معنوی میکنم . باور کن انقدر ازم رسید می گیره و تهدید میکنه ازش خوب نگهداری کنم . که کوفتم میشه .
ای مامااان جااان تو فقط کتاب با کلااااس میخونی استاااد
به به چند تا از عنوان ها رو خوندم و محشررر بودند .
ممنونم نازنین

مینا یکشنبه 21 مهر 1398 ساعت 01:02 ب.ظ

ملت عشق اثر الیف شافاک ، ترجمه ارسلان فصیحی
هرچی ازش بگم کم گفتم به همه پیشنهاد میکنم . از شناختی که در این مدت خواننده خاموش بودن ازتون دارم مطمئنم دوست خواهید داشت . البته اگه قبلا نخوندید.

مینا جان ممنونم که نظر نوشتی . بله ملت عشق بسیار زیباست .

شیرین یکشنبه 21 مهر 1398 ساعت 12:12 ب.ظ

والا عرض کنم که در مورد آخرین کتابی که خوندم هیچی نگم بهتره که آبروی دو عالمم میره!! متاسفانه من تو دوره‌ی کتابهای نوجوانی گیر کردم و اصلا نمیتونم برم سمت کتابهای بزرگونه و درست حسابی! واسه همینم هست که مدتهاست کتابی نخوندم.

ای جااانم کودک درونت فعاله شیرین جون .

سمیرا یکشنبه 21 مهر 1398 ساعت 11:27 ق.ظ

ای خدا چه عکس نازییی دارسی رو چه با دقت داره نگاه می کنه

آررره دید چاره ای نداره باید بشینه ، گفته بذار دو خطم کتاب بخونم به معلوماتم اضافه بشه

الهام یکشنبه 21 مهر 1398 ساعت 10:44 ق.ظ

کتاب شدن بسیار عالی هست و از نظر من میشل اوباما یکی از نمونه ترین زن های دنیاست

بله الهام جون مامان هم همینو می گفت حالا بریم جلو ببینیم چی میشه

سمیرا یکشنبه 21 مهر 1398 ساعت 10:09 ق.ظ

سلام مهربانوی دوست داشتنی مگه بدون کتاب میشه زندگی کرد؟ از زمانی که یادم میاد کتاب میخوندم، از وقتی راهنمایی میرفتم بعد ناهار که همه میخوابیدن منم خودمو به زیرزمین و کتابخونه بزرگ بابام میرسوندم و توی سرما و گرما کتاب میخوندم .تا الان که نزدیک چهل سالمه و کنار تختم ،توی گوشیم،روی سیستم اداره ام کتاب دارم و هرجا وقت میکنم میخونمشون . آخرین کتاب "آبنبات هل دار" بود. هم زمان چندتا دارم میخونم: کشتن مرغ مقلد،آبنبات دارچینی،من او، راز فال ورق

سلام سمیرا جون . به به بهت افتخار میکنم که موضوع کتاب و کتابخوندن انقدر برات پررنگه . عناوین کتاب هات چقدر بامزه ست . من فقط من او رو خوندم و شنیدم بقیه رو اصلا نشنیده بودم . هم زمان واقعا نمیتونم کتاب بخونم

فرحناز یکشنبه 21 مهر 1398 ساعت 09:08 ق.ظ

سلام بر بانوی مهر! صبحت بخیر گلم. آفرین به دارسی گوگولی که اینقدر بچه مودبیه
کتاب "شدن" رو خوندم و به دلم نشست. بعد دادم دخترم هم بخوندش. در حال حاضر کتاب "سووشون" دستمه. با اینکه قدیمیه ولی نمیدونم چرا نخونده بودمش . البته خیلی هم ادبیات نوشتاریش به دلم ننشسته ولی تا آخرش می رم ببینم به کجا می رسه
آخرین کتابی که خوندم "یادت باشه" بود که خاطرات همسر شهید از عاشقانه هاشون بود و خیلی دوستش داشتم

سلام فرحناز عزیزم . بله دخملمون خیلی با ادبه . سو و شون رو نوجوون بودم خوندم . راست میگی طول میکشه جذبت کنه ولی خیلی قشنگه

Amir یکشنبه 21 مهر 1398 ساعت 08:30 ق.ظ http://mehrekhaterat.blog.ir/

خیلی دوست دارم و البته دارم یک پست درباره ؟؟ ؛ انتخاب دقیق کلمه اش سخته ، بگم شعور یا بگم درک یا ؟؟ ،

مثلا برای اینکه منظورم رو برسونم مثال میزنم و شما کلمه مناسبش رو بگید.
-------------------
انسان و حیوانات گاها خصوصیات مشترکی دارن ، مثل حسادت یا بخشش و از این جور صفات ،

1.مثلا تیدا رو نمیدونم میشناسید ، همون سگ تربیت شده ای که تو فیلم متری 6.5 بازی کرده ، یک روز که این و مربیش سر یک کلاس طولانی درباره همین تربیت حیوانات بودن ، آقای رضوی ( مربی تیدا ) خسته میشه و از قضا یکی از شاگرداش ماساژور بوده و ایشون رو ماساژ میده ، بعدش تیدا هم میاد و به زبان خودش میگه که اونم ماساژ بده ، در نهایت تیدا که از این کار لذت میبره ، برای تشکر ازش ، استخونش رو براش میاره.

2.تیدا ، صفاتی مثل حسادت رو هم داره و گاهی واقعا نشون میده البته این درباره سگ ها فقط نیست و اونجور که من دیدم تو حیواناتی مثل گاو هم این صفات هست.

حالا میشه شما کلمه مناسبش رو بهم بگید که چیه؟؟؟

+ یک کتاب صوتی هست ( البته کتابشم هست ها ) به نام دل سگ که درباره اینه که بخشی از عضو یک سگ رو به یک انسان مرده پیوند میدن و حالا اون سگ داره در قامت جسم یک انسان زندگی میکنه و پیشنهاد میکنم گوش کنیدش.

آره تیدا رو میشناسم گوگووولی .
والا خیلی سخته نمیدونم درکه یا شعور واقعا؟ ولی منم میدونم این حس رو حیوانات دارند .
در مورد دل سگ هم شنیده بودم . دانلود کنم ببینم چیه

غریبه یکشنبه 21 مهر 1398 ساعت 08:10 ق.ظ

سلام
اولش با یک دعا شروع می کنم
خداوند به پدر و مادرت سلامتی و طول عمر بدهد
آمین
هیچ چیز فرحبخش تر آن نیست که بچه ها به بهانه های مختلف در خونه ی والدین را بزنن
قلیه ماهی هم جزء افتخارات غذای آبادانی ها است آن هم با فلفل زیاد
ادرسی هم جزئی از خانواده یواش یواش داره، می شود
آخرین کتابی کته خوندم خاطرات فردوست بود
من هنوز هم علاقه به خوندن کتابهای تاریخی دارم

سلام غریبه جان ممنونم از محبتت و دعای قشنگی که کردی الهی آمین . روح پدر و مادر شما هم در آرامش و شادی باشه .
جالبه واقعا غذاهای خونه ی پدری من و به طبع خونه ی خود من بصورت هفتاد ملت طبخ میشه شاید به دلیل شغل بابا که ما تو شهر ها ی مختلف زندگی کردیم غذا های متفاوتی میپزیم . مثل قلیه ماهی جنوب . دو پازه ی میگو و پلو میگو ...
یا میرزا قاسمی و باقالا قاتق و ترشی تره و مرغ ترش شمال
یه غذاهایی رو هم از همسایه های رنگارنگمون یاد گرفتیم مثل مانی پلوی دامغان . ته چین گوشت و اسنفناج شاهرود . کلم پلوی شیراز .. و ...
عمده کتاب های مامان رو کتب تاریخی تشکیل میده

افشان یکشنبه 21 مهر 1398 ساعت 12:38 ق.ظ

دلم برات تنگ شده بود

خاموش شنبه 20 مهر 1398 ساعت 11:11 ب.ظ

اعترافات هولناک لاکپشت مرده

قطعا شاهکار ادبی نیست ولی من به حدی خندیدم که نصفه شبی محبور بودم دو دستی جدوی دهنمو بگیرم ... از میانه کتاب به بعد کمی خسته کننده و تکراری میشه ولی من تابه خال رمان طنز نخونده بودم ...

والا منم از خنده ت خنده م گرفت خیلی باحاال گفتی . من عطر سنبل عطر کاج رو خوندم رمان طنز بود خیلی دوسش داشتم و خیلی خندیدم . پاورقی های مونا زارع رو هم میخوندم می مردم از خنده

رهآ شنبه 20 مهر 1398 ساعت 10:56 ب.ظ http://Ra-ha.blog.ir

چه عکس خفن طوری :)))) :*

منم کناب خوندن دوست دارم. ولی متاسفانه فعلن زمان کم میارم.
الانم مشغول خوندن کتاب (واکسیناسیون روانی کودک) هستم که خیلی یواش یواش جلو میرم. ((به مامان آ توصیه میکنم خوندنش))


مررسی عزیزم

شهریور شنبه 20 مهر 1398 ساعت 09:26 ب.ظ http://Shahrivarr.blogsky.com

۱.دارسی چه زود بزرگ شده*.*
۲.آخرین کتاب که خوندم و دقیق یادم نیست اما الان دارم کتاب (جادو) و (حاج مم جعفر در پاریس) رو می خونم‌

آره ماشالله دخملم شیکمووعه
چه عناوین جذابی داره برم در موردش بخونم

الی شنبه 20 مهر 1398 ساعت 09:22 ب.ظ http://elhamsculptor.blogsky.

چه شکار لحظه هایی
آخرین کتابی که خوندم "آخرین دختر" از نادیا مراد
مدتیه فوکوس کردم که کتاب جمهور از افلاطون رو بخونم ولی فعلا وقت نشده و هنوز با یک مداد در صفحه اول رو میزه


عززیزم انقدر شده من تصویر کتاب روی میز رو جلو چشمم نگه داشتم و اعصاب خودمو خورد کردم

Azi شنبه 20 مهر 1398 ساعت 09:21 ب.ظ

سلام عزیز دل مهربونم فقط خواستم بگم عاشقتم و تماااام

سلام آزی مهربون و نااازم . مرسی قربونت

Amir شنبه 20 مهر 1398 ساعت 09:08 ب.ظ http://mehrekhaterat.blog.ir/

من نمی دونم مادرتون رابطشون با کتاب هایی که بصورت نمایش صوتی در اومده چطوره ؟

مثلا رمان های " پرواز بر فراز آشیانه فاخته " / بابا گوریو / کیمیاگر ، کتابش خودش جالب انگیزناکه ، نمایش صوتیش که میترکونه! 3 تا از بهترین ها که من تو یادداشت های کتاب صوتی ، لینک دانلودش رو گذاشتم.

تو کیمیاگر ، اگه خونده باشید یا حتی نمایشش رو گوش کرده باشید ، یه بخشی درباره باد شمعون حرف میزنه ، یه جور تند باده ، خلاصه که باد تو محل ما زیاد بشه و همه چی رو هوا ببیره میگیم باد شمعون شروع شده

نه اون عاشق کتاب ورق زدنه امیر جان .
آررره کیمیاگر رو خوندم

Amir شنبه 20 مهر 1398 ساعت 08:50 ب.ظ http://mehrekhaterat.blog.ir/

سلام.
من کتاب ها رو بصورت نمایشی دوست دارم

در یادداشت اخیرم ، برخی از بهترین نمایشنامه صوتی ها رو لیست کردم

http://mehrekhaterat.blog.ir/1398/07/20/%D8%A8%D9%87%D8%AA%D8%B1%DB%8C%D9%86-%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8-%D8%B5%D9%88%D8%AA%DB%8C-%D9%88-%DB%8C%D8%A7-%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%D8%B4-%D8%B5%D9%88%D8%AA%DB%8C

اما بهترین ها در سطح بین الملل
1.جین ایر
2.انجمن شاعران مرده
3.باباگوریو ( واقعا فوق العاده - مخصوصا نمایش صوتیش )
4.نفرین باسکرویل
5.پرواز بر فراز آشیانه فاخته ( نمایش صوتیش از فیلمش خیلی بهتره )
6.اتوبوس مدرسه
7.درخت سیب

البته من نمیدونم اون نمایش صوتی های " ارتفاع خورشید و سمرقند" جزئ کتاب چاپی هستند یا نه ، اما واقعا اینا فوق العادن چون تاریخی و حقیقی هست .

سلام
فقط جین ایر رو خوندم .

Amir شنبه 20 مهر 1398 ساعت 08:44 ب.ظ http://mehrekhaterat.blog.ir/

سلام خدا رحمت کنه پدرشون رو

سلام ممنونم

Amir شنبه 20 مهر 1398 ساعت 06:42 ب.ظ http://mehrekhaterat.blog.ir/

من از شما یه سوال بپرسم؟
شما میونتون با کتاب صوتی و نمایش های صوتی چیه؟

الان چون ترافیک زیاده و وقتم خیلی کم میونه م خوبه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد