دلنوشته های مهربانو

دلنوشته های مهربانو

اینجا خاطرات زندگی مشترک من و دختر نازنینم به یادگار نوشته میشود
دلنوشته های مهربانو

دلنوشته های مهربانو

اینجا خاطرات زندگی مشترک من و دختر نازنینم به یادگار نوشته میشود

" تکنولوژی ، تا کجا؟"

تازگی ها مهردخت بیننده ی سریالی بنام Black Mirror شده. جالبه که همه ی قسمت ها داستان های متفاوت و مستقل از هم دارند و این ویژگی به من هم این امکان رو میده که گاهی بتونم بیننده ی یکی از قسمت ها باشم . 


حتما براتون سوال پیش میاد که اگر هر قسمت داستان جداگانه ای داره پس چرا در قالب سریال پخش میشه باید بگم همه ی این قسمت ها یه موضوع مشترک دارند و اونم بررسی رابطه و تاثیر  تکنولوژی برزندگی انسانهاست. 


هفته ی قبل یه قسمتش رو بنام "Arkanjel"دیدم . فارغ از اینکه از نظر سینمایی فیلم هنرمندانه ای هست یا نه، موضوع فیلم فکرم رو مشغول خودش کرده . 


 "آرک آنجل"داستان مادریه که برای حفاظت از بچه ش  (بعد از گم شدن دخترش و البته پیدا شدنش ) تصمیم می گیره به شرکت آرک انجل مراجعه کنه و  چیزی مثل میکرو چیپ  در مغر دخترش قراربده.

 این تراشه به یه تبلت وصل میشه  و مادر می تونه تمام علایم حیاتی و بیولوژی بچه ش رو ببینه،  این دستگاه، این قابلیت رو هم  داره  که مادر، مکان بچه ش  رو  کنترل کنه حتی  مجهز به برنامه ای هست که  مادر ، تصاویر  خشن، درد و رنج و زشت و یا محرک رو سانسور  کنه.


 با بزرگتر شدن سارا،و اعتراض اون به فیلتر شدن معمولی ترین تصاویر طبیعی مثل دیدن خون و البته به توصیه روانپزشک ،  ماری  تصمیم می گیره سیستم نظارتی رو غیرفعال کنه و سارا وقتی مطمئن می شه مادرش سیستم روغیر فعال کرده، دست به تجربه ی رفتار پرخطر می زنه و کارهای پنهانی می کنه( رفتار جنسی، یا تمایل به مصرف مواد مخدر). 


از اونجایی  که ماری عادت به نگران بودن و کنترل داشته  ، دوباره سیستم نظارتی رو فعال می کنه و وقتی سارا  از کنترل مادرش از طریق تبلت ، با خبر می شه، با مادرش زد و خورد شدید می کنه و انقدر تبلت رو تو سرمادرش میکوبه (چون خشونت براش فیلتر می شده حتی متوجه نمیشه داره چه بلایی سرمادرش درمیاره)که تبلت خراب میشه نهایتا" سارا  از خونه  برای همیشه فرار می کنه و ماری مجروح و خونین با یه تبلت خراب که دیگه نمیتونه سارا رو پیدا کنه می مونه . 


شاید برای خیلی از والدین کنترل بچه ها، موضوع جذابی باشه ولی واقعا همه ی انسانها به حریم شخصی نیاز دارند و باید خودشون زندگی رو تجربه کنند، با همه ی جزییات خوب و بدش . تنها به این صورته که میتونیم انسان نسبتا" نرمالی باشیم . 


البته که من خودم از طرفداران تکنولوژی و پیشرفتش هستم ، هیچوقت هم خودم رو محدود به ابزار های قدیمی نکردم و تا جایی که جیبم اجازه میداده ابزارهاش رو تهیه کردم و آموزش دیدم و استفاده کردم ولی مثل هر چیز دیگه که استفاده افراطیش زیانباره ، ترس من از اینه که بالاخره یه روز ربات ها به ا انسان ها مسلط بشن و ...  دیگه طاقت این یکی رو ندارم هااا گفته باشم 


دوستتون دارم 

اینم عکس دارسی با چشمای خوشگلش بشوره ببره ناراحتی ها رو 


نظرات 15 + ارسال نظر
Baran دوشنبه 21 بهمن 1398 ساعت 10:01 ق.ظ http://haftaflakblue.blogsky.com/

به قول مادربزرگم؛تی قشنگِ خال ره بیمیرم. . .مهربانو جان
ترجمه نمیخاد بانو
خیلی دوستتون دارم

ای جان . خدا مادربزرگ نازنینت رو نگهداره . از قول من دستشو رو ببوس
تو چقدر عزیز و شیرینی باران جانم . منم دوستت دارم دوست ندیده ی من

مهرگل شنبه 19 بهمن 1398 ساعت 12:15 ب.ظ

سلام مهربانوجان
وای چه سریال باحالیه (البته ندید میگم ها) انصافا اینام سریال میسازن مام...
حتما باید برم دانلودش کنم
باهات کاملا موافقم مهربانوجان
تکنولوژی واقعا عالیه اما حیف که یه وقتایی کاملا از کنترل آدما خارج میشه
مهربانو دارسی چقدررررررر نازه

سلام عزیزم
مررسی قربونت برم عشق منه دیگه

فرشته پنج‌شنبه 17 بهمن 1398 ساعت 10:58 ق.ظ

مهربانوی زیبا
مشتاقانه منتظر پست های جشنواره فجرت هستم

عزیز دل قربون محبتت نوشتم عزیزم

نسرین چهارشنبه 16 بهمن 1398 ساعت 11:47 ب.ظ https://yakroozeno.blogsky.com/

هر چیزی زیادیش بده.
گاهی آدم از تکنولوژی ترسش می گیره.

آره واقعا

ربولی حسن کور چهارشنبه 16 بهمن 1398 ساعت 01:53 ب.ظ http://rezasr2.blogsky.com

سلام
چندان ربطی نداره اما منو یاد کتاب پرتقال کوکی انداخت

سلام دکتر جان
بی ربط هم نیست هاااا

ماجد سه‌شنبه 15 بهمن 1398 ساعت 04:02 ب.ظ

سلام مهربانو جان
عزیز مهربان
باش حواسم هست مسلط نشن

سلام ماجد جان
خیالم راحت شد داداااش

نوشین سه‌شنبه 15 بهمن 1398 ساعت 02:27 ب.ظ http://nooshnameh.blogfa.com

آخ آخ گفتی مهربانو جون. یکی نگاه کردن به نیمرخشون که واقعا معجزه خلقته هم شبها که مردمک چشماشون درشت میشه و چشماشون گردتر.
آخ من از رفتارهای سندی برات بگم کم گفتم. این پسر حسود وقتی می بینه همسر بهم محبت میکنه یا مثلا من سیمبا رو بغل کردم و میبوسم با اون چشمای گرد، پلک نمیزنه و نگاهم میکنه طوری که کلا شرمنده رفتار زشتمون میشیم

آره بخدا محشرن
شیطونک سندی .. ببوسشون از قول من . برو بشین تو اتاقت به کارای بدت فکر کن

pony سه‌شنبه 15 بهمن 1398 ساعت 12:06 ق.ظ

مریم دوشنبه 14 بهمن 1398 ساعت 09:41 ب.ظ http://navaney.blogfa.com

من ندیدم
ولی چندتا سریال اینطوری،قدیم ها می‌دیدم مثل arrow این حجم کشش رو دوست داشتم
گاهی اوقات منم فکر میکنم اگه نتونم با تیدا خانم دوست و همراه باشم با این تکنولوژی مدرن عاقبت رابطه مادر دختری مون چی میشه
ممنونم

عزیزم برای همینه که یار شفیق بودن با بچه ها از اوجب واجباته
الان از منبر میفتم پایین

نوشین دوشنبه 14 بهمن 1398 ساعت 01:51 ب.ظ http://nooshnameh.blogfa.com

وای رباتو منم نیستم دیگه...
سریال جالبی به نظر میاد مخصوصا این قسمتی که تعریف کردی...
مهربانو، عاشق اون دارسیم با اون دماغ و دهن نقلیش و چشمای قشنگش دختر بلا

آره بابا مردیم بس که هر چیز عجیب غریبی رو تجربه کردیم .
قربونت برم آره هر وقت خودم بغلش میکنم همه ش دست رو تیغه ی کوچولوی دماغش میکشم میگم آحه تو چقدر ملوسی دخمممل نوشین جون عاشق نگاه کردن به چشماش بصورت نیمرخم دیدی کره ی چشمشون چقدر بزرگ و برجسته و زیباست ؟؟

طیبه دوشنبه 14 بهمن 1398 ساعت 09:42 ق.ظ http://almasezendegi.mihanblog.com/

چه سرنوشتی پیدا کرد ماری بیچاره
و چقدر احتمالا بدتر برای سارا

آره ه ه

مجید وفادار دوشنبه 14 بهمن 1398 ساعت 12:53 ق.ظ

آرزو می کنم در همیشه ایام

مهر و عشق، محبت

همنشین شما باشد

سلام مهربانوی عزیز

عمدا روبوسی کردم که کرونا بگیری

قربونت با وفا
ماسک داشتم نگرفتم

لیلی۱ یکشنبه 13 بهمن 1398 ساعت 11:54 ب.ظ

راستش عاشق تکنولوژی هستم ولی هیچ رابطه خوبی با ربات ها،مسایل مربوط به ادم فضایی ها و فیلم هایی که تخیلی این چنینی هستن ندارم تنها فیلم یا سریالی که واقعا دوست داشتم و کشش داشت برام و تخیلی بود و حتی دوبار دیدمش بازی تخت و تاج بود که اونم قسمت های تخیلی اش رو بزور قسمت های دیگش میدیدم

منم خیلی باید موضوع برام خاص باشه که بشینم پاش

تیلوتیلو یکشنبه 13 بهمن 1398 ساعت 04:20 ب.ظ https://meslehichkass.blogsky.com/

منم هروقت بحث تکنولوژی بیش میاد این ترس نهایی که نکنه یه روزی این رباتها بر ما انسانها مسلط بشن را دارم
ممنون که همیشه موضوعات خیلی خوبی را مطرح میکنی

عزیز منی تیلوی مهربونم

سهیلا یکشنبه 13 بهمن 1398 ساعت 03:39 ب.ظ http://Nanehadi.blogsky.com

این سریتل فوق العاده است.بعد از هر قسمتش هنگ میکنم.میگم یعنی اگر اینجوری بشه چی میشه

دیدی پس سهیلا جون .. خیلی ضایعه
اینم مال شما

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد