دلنوشته های مهربانو

دلنوشته های مهربانو

اینجا خاطرات زندگی مشترک من و دختر نازنینم به یادگار نوشته میشود
دلنوشته های مهربانو

دلنوشته های مهربانو

اینجا خاطرات زندگی مشترک من و دختر نازنینم به یادگار نوشته میشود

" از خودم دلگیر می شوم"

دوازدهم شهریور، یه کامنت خصوصی  از یه اسم پر تکرار داشتم که نوشته بود من تا امروز خواننده خاموش بودم و ازت کمک میخوام ، یه محصول فرهنگی دارم که به دلیل عدم استقبال مردم ، از فروشش منصرف شدم  لطفا  کمک کن تا بصورت رایگان در اختیار علاقمندان قرار بدم . ازش خواستم یه آدرس ایمیل بهم بده تا بتونم باهاش در ارتباط باشم. 


با نهایت سادگی گفت تا حالا با ایمیل سرو کار نداشتم و آدرس ندارم ، شماره ی تلفن همراهش رو داده بود که باهاش ارتباط بگیرم البته عنوان کرده بود که شاید نخوای شماره بدی و من سه روز منتظر پیامت میمونم و بعد از اون آدرس ایمیل  ایجاد میکنم، بعدهم ایجاد کرد . 


من همون موقع براش ایمیل زدم ولی جوابی نیامد تا  یک هفته بعد برام نوشت که همه ش منتظر ایمیلت بودم ولی چیزی دریافت نمی کردم ،  امروز که گوشیم رو به روز رسانی کردم و دیدم هفته ی قبل بهم ایمیل زدی . 


می خواستم بهش پیشنهاد بدم که محصولش رو به  یه مرکز خیریه بسپاره یا تو وسایل حمل و نقل عمومی مثل اتوبوس یا مترو قرار بده تا مردم استفاده کنند ولی  برام نوشت که تصمیم گرفتم  محصولاتم رو بیارم تهران با هم قرار بذاریم، من دوتاش رو به تو و مهردخت تقدیم کنم و بقیه رو هم بریزم دور . نه اینکه دوسشون نداشته باشم ، دوسشون دارم  ولی احساسم مثل مادریه که با وجودی که بچه ش رو عاشقانه دوست داره، به نوانخانه می سپاره . 


شما دوستانی که از قدیم تو این خونه رفت و آمد دارید میدونید که شخصیت من مجازیه و تازه از یکی دوسال پیش به این طرف گاهی عکس از خودم یا مهردخت میذارم و بیشتر اوقات عکس ها نصفه نیمه هستند . به هر حال هرکدوممون برای خودمون راه و روش هایی داریم و خط قرمزهایی . 


گاهی خودمون ملزم به رعایتشون هستیم و گاهی خانواده ازمون انتظار دارن که رعایتشون کنیم . درسته این دوست عزیز شماره ی تلفن خودش رو دراختیار من گذاشته بود ولی من واقعا نمیتونستم به  خواننده ی خاموشی که هیچوقت  ازش پیامی نداشتم  و حالا ازش یه شماره تلفن دارم ، اعتماد کنم . متاسفانه اون روزها مشغولیات فکری زیادی هم داشتم (یکمیش  تو پست های اون زمان مشخصه) فراموش کردم که بهش ایمیل بزنم و عذر خواهی کنم از اینکه نمیتونم باهاش ارتباط واقعی بگیرم ، چون درستش اینه که آدم تکلیف طرف مقابلش رو روشن کنه .

 هیچوقت، هیچوقت، هیچوقت دوست ندارم که اگر درخواست یا سوالی از کسی دارم، طرف با سکوت و بی جواب گذاشتن، من رو در بی خبری بذاره. 

جواب باید داده بشه "آره یانه"
خیلی از شماها هم احتمالا" تجربه ی این موضوع رو با من دارید که تا سوالی درخواستی چیزی بوده، بلافاصله بهتون ایمیل زدم و به هر حال شما رو در انتظار نذاشتم . اما در مورد این دوستمون متاسفانه فراموش کردم جواب بدم و درخواستش رو  رد کنم . 

امروز کامنت دونی رو که باز کردم، پیامی ازش دیدم بسیار مهربانانه و البته غمگین که دلم رو به درد آورد . 


اولا" یه دنیا ازخودم دلگیر شدم چون برای جواب دادن اهمال کردم .

کامنتش غمگین بود از این جهت که ازم پرسیده چرا  آغوش مهربونت رو از من دریغ کردی فقط بخاطر اینکه به موقع جواب ایمیل رو ندادم ؟ چرا تو که به همه اعتماد داری به من که حتی شماره م رو بهت دادم اعتماد نکردی . 

بعدم نوشته که اون محصول رو برای یه جای خیلی دور فرستاده که بیشتر از این اذیت نشه و برام آرزوهای خوب کرده .

 با وجودی که من صاحب این خونه ی مجازی هستم یه تعدادی از خوانندگان موقع کامنت گذاشتن، هییچ اطلاعاتی از خودشون نمیدن یعنی فقط یه نقطه بعنوان اسمشون برای من میذارن، محتوی کامنتشون هم هیچ موضوع خصوصی نداره ولی تاکید می کنند  "کامنت خصوصی بمونه" و من از اینهمه احتیاط حیرت می کنم . 


به هر حال دوست عزیزم، میدونم اینجا رو میخونی، گفته بودی کامنت مهربونت رو عمومی نکنم که نکردم ولی درموردش نوشتم که بقیه دوستان در جریان باشند،  واقعا تک تکتون رو دوست دارم و گاهی بی اختیار در طول روز بی مانیتور و کیبورد به فکرتونم و تو ذهنم با اون تصویر خیالی که ازتون ساختم درد و دل میکنم،  ولی معذوراتی برای حقیقی شدن دارم و امیدوارم درکم کنید . 


و بازهم از روی تو که فراموش کردم جواب درخواستت رو بنویسم، شرمنده م و ممنونم برای عبارات مهربون و قشنگی که برام نوشتی . 


شنیده بودم که خوبه آدم هر از گاهی خودش رو مرور کنه و امروز با این کامنت من خودم رو مرور کرد دیدم یه کامنت دیگه هم داشتم از یکی از دوستان  عزیزم که نوشته بود بین دوستان وبلاگ نویس کسی هست که دچار مشکل شده و اگر من با ایشون آشنایی دارم برای کمک به ایشون چاره ای بیندیشیم (آدرس وبلاگ شخص مورد نظر رو هم برام گذاشته بود )  از اونجایی که این دوست عزیزم وبلاگ نداره براش ایمیل زدم که: عزیزم، من ایشون رو نمیشناسم ، عجیبه که من و کلی از دوستانم در لینک پیوندهاش هستیم ولی چون هیچوقت برام کامنت نذاشته من از وجود وبلاگش بی خبر بودم،  میرم مطالعه میکنم و خبر میدم . 

جالب اینجاست که این دوستم جواب ایمیلم رو نداد، منم رفتم وبلاگ مورد نظر رو خوندم و متاسفانه تو اون تایم متوجه مشکل نشدم . دیدم باید خیلی وقت بذارم و مطالعه کنم، گذاشتم برای " شاید وقتی دیگر" و ..... یااادم رفت


 خوبه آدم با خودش سر حساب بشه و کم کاری ها و اشتباهاتش رو ببینه و  امیدوارم انقدر زود باشه که فرصت جبران باقی مونده باشه .

دوستتون دارم 


پینوشت : این روزا با حصر خانگی که پیش گرفتیم اوقات فراغتمون داره زیاد میشه، بیاید آشپزی های آسون و با حالتون رو با هم به اشتراک بذاریم . آقایون با شما هم هستمااا.. 

میدونم خیلی هاتون بلدید و دست پخت بدی هم ندارید . این کیک نون و پنیر و سبزی منه . آسون و سالم و خوشمزه . 


این عکسش 



اینم فیلم طرز تهیه ش با صدای مهربانو 




نظرات 28 + ارسال نظر
گل بهی چهارشنبه 21 اسفند 1398 ساعت 05:07 ب.ظ http://golbehi977.mihanblog.com

بله خوشنام و محبوب
Nazlihb

آخی رفتم دیدمش

تازه عروس سه‌شنبه 20 اسفند 1398 ساعت 06:18 ب.ظ https://mrs-alef.blogsky.com/

چون باردارم ندیدم فیلمُ
گفتم تو این اوضاع کی رو گیر بیارم برام درست کنه حالا...
کاش این روزای سخت زودتر بگذره...

آخی عزیزم مبارکت باشه امیدوارم روزهای بارداریت رو به راحتی و خوشی بگذرونی .
در واقع چیز خاصی هم نیست که بخواد کسی برات درست کنه ( بوی خخاصی نداره که اذیتت کنه) کمی سبزی خوردن و پنیر و گردو و نون تست و تخم مرغ و کره لازم داره .
امیدوارم راحت برات بگذره عزیزم .

نسرین سه‌شنبه 20 اسفند 1398 ساعت 12:26 ق.ظ https://yakroozeno.blogsky.com/

آره یادمه یه بار دیگه هم این خوراکی رو یاد دادی منهم به اندازه کره و خامه گیر دادم. خو چیکار کنم دیگه؟ تو باز نوشتی منهم باز نظرمو نبشتم
عشق خودمی
یه نفر با دیدن تابلوی مهردخت تو وبلاگم شماره تماس خواسته برای دیدن تابلوهای دیگه می خواد بخره. اگر هنوز اون آدرس تلگرامی هست بهم بده عزیزم. وگرنه بگو اجازه دارم شماره تو بهش بدم یا نه؟

بابا خامه نداره که
ای جان ممنونم ازت آره عزیزم برات فرستادم تلگرام آدرس رو اگر هم خواستی شماره بده . تو خود منی

طیبه دوشنبه 19 اسفند 1398 ساعت 08:16 ب.ظ http://almasezendegi.mihanblog

سلام عزیزم و چقدر خوشبختم من که در اولین روزهای اشنایی وبلاگی به من اعتماد کردی
بابت همه ی مهربونی هات مرسی

سلام نازنین . قربونت برم تو خودت سالهاست وبلاگ داری و کلی خواننده که بعضیاشون بین من و تو مشترکند .. اعتماد به چنین شخصی خیلی کار آسونی بود عزیزم . دوستت دارم گل پسر رو ببوس

سمیرا دوشنبه 19 اسفند 1398 ساعت 09:59 ق.ظ http://Samisami64.blogfa.com

وااااای چقد این کیک رو دوست داشتم...چقدر ساده و خوووووبه
ممنون که گفتی طرز تهیه ش رو.حتما درست میکنم
دیروز به مناسبت روز مرد منم یه کیک کاکائویی درست کردمالبته با پودر کیک

عه خو آقاااا اون همه کار کردم.
تازشم لبو گذاشتم پخت.عدس پلو درست کردم.خونه رو مرتب کردم
.
.
‌.
واااای دلمهمچین تعریف میکنم انگار اومدن خواستگاریم

خدایی ولی عجب اونابه ایه این عروس

قربونت عزیز دلم درست کن نوش جونت باشه .
خسته نباشی
عشقی شما

سمیرا دوشنبه 19 اسفند 1398 ساعت 09:55 ق.ظ http://Samisami64.blogfa.com

جیگرتو برم من الهی اینروزا نمیشه از

کسی چه تو دنیای واقعی و چه مجازی توقع زیادی داشت...به نظر من همه گرفتاریها و
مشغله هایی دارن ...مهم اینه همه درک کنیم و زیادی توووقع نداشته باشیم که این
دوستیها پایدار بمونه....

مرسی که هستی مهربانوووووی دوست داشتنی بلاگفا

ان شالله که پایدار بمونه
فدات سمیرا جون الهی سلامت باشی دختر

سمیرا دوشنبه 19 اسفند 1398 ساعت 09:51 ق.ظ http://Samisami64.blogfa.com

ای باباااااا....

پ اینجور که بوش میاد تو اصن به ما

افتخار نمیدی یه سر بیای شابدالعظیم بهت کباب بدیم با نون سنگکچشمک:

ای جااان . قربون تو و اون کباب های کرونایی

نیکی دوشنبه 19 اسفند 1398 ساعت 09:43 ق.ظ

عزیزمم

مهربانو جون منم تک و تنها تو خونه ام...از طرفی به خاطر اینکه نگران مامان بابا هستم و از طرفی به خاطر شغل همسرم که تو بیمارستانه نه تنها مامان بابا که هیچ کسو هم نمی بینم ...همسری م که میاد خونه هرکدوم تو قلمرو خودمون سنگر میگیریم حتی غذاشو هم بنده خدا تو اتاق میخوره ... دست و دلمم به درس و هیچی نمیره ...این فضای مجازیو فیلم و سریالا نبودن که دیگه هیچی... خدا خودش به ما و دوست و دشمن رحم کنه زودتر درمانش برسه


ای جان خدا پشت و پناهشون باشه . از قول منم ازشون تشکر کن که تو این شرایط سخت مشغول خدمات رسانی به همنوعانمون هستند.
خیلی سخته اینطوری تو یه خونه و اینقدر جدا
الهی زودتر به خیر بگذره

کیهان دوشنبه 19 اسفند 1398 ساعت 08:51 ق.ظ http://mkihan.blogfa.com

درود بر مهری عزیز
بنظرم برای انی پست کامنت نوشته بودم!!ننوشته بودم؟
به هر حال برایتان آرزوی سلامتی و تندرستی دارم.آمین

درود کیهان جان .
چرا هست دوست من . یه چند تا قبل تر .
ممنونم منم همینطور

ملیکا یکشنبه 18 اسفند 1398 ساعت 09:20 ق.ظ

سلام مهربانو جان
واقعا حق داری، داشتن ارتباط و اعتماد تو دنیای مجازی خیلی سخته مگر این که قبلا این ارتباط جایی به طریقی شروع شده باشه تا به اعتماد برسه.
ممنون بابت کیک نون و پنیر و سبزی عزیزم.
این شرایط با وجود همه ی سختیاش باعث شده فرصت زیادی برای خودمون و عزیزامون داشته باشیم، پس باید بهترین کارهارو که در توانمون هست برای شاد کردن اطرافیان انجام بدیم.دوست دارم مهربانو جان

سلام ملیکا جانم .
دقیقا همینطوره من دوستانی دارم که هم اینجا هستند هم رفت و آمد داریم ولی بقول تو از جایی دیگه شروع شده . خواهش عزیز دلم ان شالله درست کنید و نوش جانتون بشه .
همینطوره عزیز من

Baran شنبه 17 اسفند 1398 ساعت 10:44 ب.ظ http://haftaflakblue.blogsky.com/

به به،الهی قربون صدای خوشمزه تون بشم،مهربانو جووونِ بلامیسرررررر جان

خدا نکنه باران نازنین من . دوست عزیز و مهربون و سبز من .
الهی کروناو هر گونه بلایی از تو و عزیزانت و شهر و استانت به دور باشه .

گل بهی شنبه 17 اسفند 1398 ساعت 05:25 ب.ظ http://golbehi977.mihanblog.com

صداتون بشدت شبیه یکی از اینفلوئنسرهای اینستگرامه

جدی؟ میتونی بگی کی؟ چهره ی خوش نامیه ؟

گل بهی شنبه 17 اسفند 1398 ساعت 05:24 ب.ظ http://golbehi977.mihanblog.com

اولش فکر کردم سرانجام اون کامنت خصوصی قراره جنایی بشه و سواستفاده یی در کاره ولی خداروشکر اینطور نشد

نشد که بشه .

کیهان شنبه 17 اسفند 1398 ساعت 09:48 ق.ظ http://mkihan.blogfa.com

حالا این محصول فرهنگی که داره چی هست مهری جان؟

کیهان جان چون خواسته بود کامنت خصوصی باشه شاید نباید بگم .
به هر حال الان دیگه موجود نیست

ماجد شنبه 17 اسفند 1398 ساعت 09:16 ق.ظ

سلام
پاینده باد بانوی مهر جان

سلام ماجد عزیز .
کرونا و هر گونه شر و بلایی از تو و عزیزانت دور باشه

لیلا شنبه 17 اسفند 1398 ساعت 02:20 ق.ظ

سلام مهربانو جان
امیدوارم خودت و همه عزیزانت در سلامت کامل باشین
مدتی مهمان خانه پر از مهرت نبودم و حسابی دلتنگ خواندن این خونه که یه روزگاری صبح اول وقتم با خوندنش شروع میشد و دوباره اینطور خواهد شد.
در این روزهایه قرنطینه از دلمشغولی هایم فاصله میگیریم و غیبت طولانی ام را موجه میکنم .

سلام لیلا جون .
منم امیدوارم همه ی عزیزان و دوستانم نازنینی مثل تو سلامت باشید . قدمت رئی چشم هر وقت باشی خوشحالم میکنی .

ما و تربچه مون جمعه 16 اسفند 1398 ساعت 10:35 ب.ظ http://torobchenoghli.blogfa.com

سلام مهربانو جان
دست گلت درد نکنه
آموزشت عالی بود
مرسی

سلام عزیزم .
قربون محبتت

amir جمعه 16 اسفند 1398 ساعت 09:57 ب.ظ http://mehrekhaterat.blog.ir/

سلام
فیلم pk ، فیلم تخیلی نیست که یارو با مشت بزنه به قطار ، قطار چپه بشه یا با پره ها هلیکوپتر بیفته دنبال یارو تا بزنه نصفش کنه ، فیلم درباره عقلانیته
من 4 سکانسش رو جدا کردم و لینکش رو در اون پست گذاشتم .

دوست دارید یک نمونه از خرافاتی که تو مملکت ما هست و مردم انجامش میدن و در اون فیلم به تصویر کشیده شده رو بهتون بگم ؟ امامزاده قلقی

تو کامنت یکی از دوستان هم چند مورد دیگه هم نوشتم ، عقلانیت حلقه گمشده ی ای هست که در اون فیلم بهش اشاره میکنه و الان وضع مملکت این شده که 2 شهر دیگه که اصن شهر مذهبی نیستن خیلی ، اینا بیان قرنطینه کنن اونوقت مسئول یه شهر دیگه بگه اگه اینجا قرنطینه بشه بهمون می خندن . اونوقت یه سری به نام دین میرن ضریح امامی رو لیس میزنن که خودش با زهر به شهادت رسیده .

اصن از پست پایین خودتون مثال میزنم ، در ادامه عدم عقلانیت و در ادامه اون کلیپ شماره های اشتباه ، مگه نمیگن که عدم تجمع و چسبوندن محرم و نامحرم ؟ خب اینا رو به خاطر چیزی که معلوم نیست اتفاق افتاده یا نه ، چسبوندیشون به هم .

سلام
با موضوع موافقم امیر جان .
درمورد فیلم هندی چون همیشه فیلم هاشون مرز بین واقعیت و تخیل رو در می نورده گفتم حالا تو ژانر این فیلم قید شده تخیلی ببین دیگه چه خبره .
امیدوارم فرصت دیدنش دست بده

افشان جمعه 16 اسفند 1398 ساعت 07:16 ب.ظ

غریبه جمعه 16 اسفند 1398 ساعت 08:06 ق.ظ

سلام
بی جهت نیست که مهر بانو هستید
مقید هستید که پاسخگوی درخواست ها باشید
یکی از مزایای دنیا مجازی همینه که آدم راحت است می تواند درد دل کند می تواند بنویسد انتقاد کند و انتقاد بشنود و دلگیر هم نشود
روز پدر نزدیک است چشمهای پدران زحمت کشیده مننظر یک دور همی است
به عروسم گفتم عرووووس خوبی !
گفت با مامانم هم تصویری صحبت می کنم تا یک وقت کرونا نگیرم

سلام
محبت داری غریبه جان .والا منم ده روزی هست ندیدمشون . تصویری صحبت می کنیم که کرونا نگیرررررن .
ما صرفا بخاطر شرایط سلامت مامان و بابا و ریسک سن و بیماریهای زمینه ایشون رعایت میکنیم وگرنه خواهر و برادرها با رعایت نکات همو می بینیم .
روزت مبارک دوست من

مهناز پنج‌شنبه 15 اسفند 1398 ساعت 04:52 ب.ظ

عزیزی مهربانو جان خیلی عزیز و اثر گذار از خودت دلگیر نباش تو هم انسانی دیگه

قربونت برم مهناز جون . تو هم عزیز منی . مررسی درکم میکنی

سهیل پنج‌شنبه 15 اسفند 1398 ساعت 03:17 ب.ظ http://Www.parchenan.blogfa.com

تا نصف خوندم


با آشپزی موافقم

سهیل جان اصلا عنصر فضولی در بدن نداری؟ من اگه نصفه بخونم از کنجکاوی می میرم
برامون از چیزیایی که درست میکنی بگو

لیلی۱ پنج‌شنبه 15 اسفند 1398 ساعت 02:34 ب.ظ

باید اینهمه مسوولیت پذیری و بازگشت و مرور به کارهای گذشته رو از تو مهربون همه مون یاد بگیریم

عزیز منی لیلی جون . تو رو خدا به به مهردخت بگید انقدر غر نزنه که چرا اینطوری هستی

pony پنج‌شنبه 15 اسفند 1398 ساعت 07:37 ق.ظ

درود

البته این روزها هرچی غذای سخت و وقتگیره بهش فکر میکنم و البته اجرا

وزن فیکس روی ۱۰۲ فعلا

دوست، دوسته چه مجازی چه غیر مجازی.

پایدار باشید

درود پونی عزیز.
میبینی چقدر میل به طبخ و خوردن غذا ها میاد سراغمون . البته خدا رو شکر من بخوام هم نمی تونم از بند انگشت تجاوز کنم .
کاهش وزن من به 41 کیلو رسیده .. شدم 55 کیلو . مهربا نو در ابعاد جوجه
قربون هر چی دوست واقعی چه مجازی چه غیر مجازی

نسرین پنج‌شنبه 15 اسفند 1398 ساعت 12:59 ق.ظ https://yakroozeno.blogsky.com/

سلام مهربانو جانم
عزیزم چرا اینقدر به خودت سخت می گیری و انتظار داری؟ هر کی ندونه من می دونم چقدر مشغله فکری و جسمی داری. بیماری اخیر مادرت از همه بدتر.
کارای خونه، اداره، تنها نذاشتن مادرت و... تو سه ساعت وقت خواب شبانه داری!
بنظرم خیلی داری خودتو ملامت می کنی و شک ندارم این دوست فرهیخته با خوندن پست هات می دونه تو از چه جنسی هستی و چقدر وقت کم میاری. اینه که بخصوص با خوندن این پست درک میکنه و به دل نمیگیره.
منهم روی شماره تلفن دادن به دیگرانی که نمیشناسم خیلی حساسم. فکر می کنم باید باشیم. عدم شناخت احتیاط میاره.
دومین مورد هم همینطور. خب وقت نکردی بری بخونی ببینی مشکل چی بوده و طبیعیه که یادت بره.
من نمی گم رفتار خوشایندی بوده برای اون دو عزیز اما میگم کارت عمدی نبوده، و خود انتقادی هم خیلی خوبه، اما تو خودتو ملامت کردی.
در مورد این نون و پنیرت اما میگم، نسخه خودکشی دادی تحویل ما عشق من
اینهمه کره و خامه قلب رو به داد و بیداد میندازه. من یکی که اگر یه کف دستشو بخورم یک کیلو میرم بالا.
قراره نون و پنیر و گردو و سبزی، یکی از غذاهای سالم باشه اما تو ناک اوتش کردی
شک ندارم با این مواد، خیلی خیلی خوشمزه هست.
قربون اون دستای قشنگت برم که چقدر قشنگ تر شدند

سلام خواهر جون . قربون محبتت که منو از خودم بیشتر حفظی . اینا رو تو میدونی عزیزم ولی خیلی از دوستان نمیدونند و هیچوقت دلم نمیخواد اینطور به نظر بیام که بی تفاوت بودم چون نیستم .
نسرین جونم بار اول هم که این کیک رو درست کردم همینو گفتی . بذارش برای یه وقتایی که چراغ رعایت رو خاموش میکنی و به خودت راحت باش میدی . این کیک برای عصرونه و دورهمی و پای میز خیلی دلچسب و خوشمزه و زیباست همین ابعاد کوچولو رو من و مهردخت اندازه یه بند انگشت تونستیم بخوریم بقیه شم خوراک دوستان اداره شد . یادش بخیر اونوقت ها که کرونا نبود .
خدا نکنه نازنین الهی سلامت و برقرار باشی که به بودنت دلخوشم

ماه چهارشنبه 14 اسفند 1398 ساعت 11:49 ب.ظ

سلام
خیلی درکت می کنم

سلام ماه زیبا . ممنونتم

نیکی چهارشنبه 14 اسفند 1398 ساعت 08:20 ب.ظ

چقدر خوب من عاشق آدمای رک و راستم...کسایی که راحت حرفو میزنن و خودشونو بقیه رو عذاب نمیدن...منم اینجوریم حتی یه سوال ساده ی پیامکی رو دلم‌نمیاد معطل کنم آب دستمه میذارم زمین جواب میدم ...مهربانو جون نمی دونم چجوری یعنی میشه تموم شه این وضعیت؟ من گاهی خیلی می ترسم... یعنی میشه یه معجزه شه بگن کابوس کرونا تموم شد؟؟

نیکی جون گاهی انقدر نه گفتن سخته که شبیه جان کندن میشه ولی بازم از بلاتکلیف گذاشتن خیلی بهتره.
من همیشه با مهردخت سر این موضوع بحث دارم بهم ایراد می گیره که چرا انقدر خودم رو موظف به سرعت پاسخ دادن میکنم و من شاکی که تو چرا اینطوری نیستی
آره عزیز دلم اصلا یک ذره هم فکر نکن دنیا همیشه به یه رواله . چند وقت بعد فقط خاطرات خوب و بد این دوران میمونه . خوب از جهت خیلی اتفاقات مثبت که به واسطه ی وجود کرونا افتاد و بد به دلیل عزیزان گرانقدری که از کف میروند .
دنیا از این اتفاقات کم به خودش ندیده
بیا یه بوسه مجازی بده ببینم

مجید وفادار چهارشنبه 14 اسفند 1398 ساعت 04:11 ب.ظ

سلامممممممممم

عشقم عزیزم گلم بلبلم نفسم مهربونم جیگرم خوشگلم نازم عسلم
خوش تیپم پولدارم
تازه جوان هم هستم خواستنی هم هستم

جوگیر نشی اینا صفات خوب خودم بود که گفتم یادت باشه
اگه کرونا اومد منو برد بدونی چه گوهری از دست دادی

روزت بخیر
شاد باشی
ما کرونا را شکست میدهیم ولی بازم جوگیر نشی آمار مبتلایان نزدیک 3 هزار نفر

سلام با وفااا
عه جددددی؟ شکست عجقی خوردم که .
تو کرونا نگیری کرونا تورو نمی گیره
روز و شب تو هم بخیر . تو هم شاد باشی .
ان شالله زودتر اپیدمی منحوس تموم شه میریم برای شهاب سنگ

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد