دلنوشته های مهربانو

دلنوشته های مهربانو

اینجا خاطرات زندگی مشترک من و دختر نازنینم به یادگار نوشته میشود
دلنوشته های مهربانو

دلنوشته های مهربانو

اینجا خاطرات زندگی مشترک من و دختر نازنینم به یادگار نوشته میشود

" کامنتی که پست قبل درموردش نوشته شده"

سلام، گویا عذر خواهی من باعث عصبانیتت شد. کامنت ها رو بخون هیچکس دشمن نادیده و ناشناخته ی تو نشده، طرفداری از من هم بیشتر بصورت دلداری بوده که خودم رو بابت فراموشی ملامت می کردم...  همین.
کاش برای عذرخواهیم ارزش قائل میشدی و اینقدر با خشم نمی نوشتی و فکر میکردی شاید شرایط اون موقع من متفاوت از بقیه زمان ها بوده .. اینجا نمی نویسم چه شرایطی، اگر این نوشته رو خوندی و برات مهم بود بگو برات ایمیل بزنم و یادت بندازم شرایط اون موقع رو . 
به هر حال عزیزم تو که من رو تهدید به نخوندن وبلاگم میکنی چون طبق برداشت خودت نخواستم کتابت رو بخونم (که صرفا" برداشت شخصی خودته و از نظر من اینطور نیست)بگم که اولا" خوندن وبلاگم یه امر کاملا اختیاریه و هر کدوم از دوستان ، هر زمانی که احساس کنند نباید اینجا بیان، کاملا آزاد و مختارند . همونطور که تو کامنت ها میبینی ، خیلی از دوستان شاید سالها خواننده ی دائمی هستند و بنابه دلایلی چند ماه طرف اینجا هم نمیان و بعدا دوباره برمی گردن. پس ضمن اینکه از حضور تک تک شما خوشحالم و واقعا حضور شماست که برای نوشتن انگیزه میده، اینکه تصمیم بگیرید و خواننده نباشید هم در روند زندگی مجازی و حقیقی من خللی ایجاد نمی کنه . کاش خودت رو جای من میذاشتی و احساسم رو درک می کردی که کسی که میگه من خواننده خاموش بودم و مدت ها از نوشته های من استفاده میکرده ولی هیچوقت یه کامنت ساده هم برام نذاشته بودی و حالا میگی " مگه من چقدر میخواستم با تو وارد رابطه بشم که ترسیدی؟" 
من نمیدونم چقدر ولی هر قدر هم که بود، آیا آزادی انتخاب رو نداشتم و نباید " نه" می گفتم؟؟ چرا از من ناراحت شدی " این انتخاب من بوده" و اگر عذر خواهی کردم بخاطر " نه " گفتن نیست . بخاطر فراموشی پاسخ گفتن بود .تو به من نگفتی که میخواهی کتاب ها رو به کتابفروشی بدی (اگر قرار بود این اتفاق بیفته که اصلا مطلع کردن من لزومی نداشت)به من گفتی اگر ممکنه با هم قرار بذاریم و کتابها رو به من بدی تا من به اهلش برسونم . خوب از نظر من ممکن نبود " فقط همین". بگذریم(شاید برای هر دو سوء تفاهم شده)

 به هر حال منم برات آرزوی موفقیت دارم و متاسفم که تجربه ی خوبی از آشنایی با من نداشتی . 
چون خواستی برای دوستان دیگه توضیح بدی همین پایین عین کامنتت رو کپی و منتشر میکنم . 

******

سلام. خیلی با خودم کلنجار رفتم این حرفا رو نزنم چون مطمئنم خواننده هات به طرفداری از تو میشن دشمنای نادیده و نشناخته من .
 آخه ما تو مملکتی هستیم که بیتفاوتی برامون معنا نداره همیشه باید طرف یکی و علیه یکی دیگه باشیم.

۱_ شاید خواننده هات کنجکاو شدن بدونن اون محصول فرهنگی چیه خودم میگم... یه کتاب که سالها روش کار کردم و یک سال هم خون جگر خوردم تا به چاپ رسید و به قیمت روز چیزی حدود ۸-۹ میلیون خرجش کردم .
 بعد هم هر جایی بردم حتی رایگان کسی طالب اون نشد نه اینکه کتاب خیلی بدی باشه نه اصلن طالب کتاب پیدا نکردم دلم میخواست حالا که قراره رایگان خونده بشه از جانب کسایی خونده بشه که واقعن کتاب خوان و فرهنگ دوست باشن. 
بین همه کسایی که مجازی و واقعی میشناختم حس کردم مهربانو فرد مناسبیه و خواهش کردم اگه کساییو میشناسه من کتابهارو بهش بدم تا به دوستای خودش و دخترش که رشته هنری میخونه بده . عذرخواهیم کردم که باعث زحمت میشه ولی چاره ای نداشتم . بعد هم گفتم اگه کسی سراغ نداری لااقل دو جلدشو به خودتو مهردخت بدم بخونید. این از داستان محصول فرهنگی من

۲_ مهربانوی عزیز من مگه میخواستم تا چه میزان با شما وارد رابطه بشم که شما نگران لو رفتن شخصیت حقیقی خود شدی . من میخواستم کتابارو بدم یه کتابفروشی که در لابلای خرید کتابای منم مثل یه هدیه کوچیک به مشتریاش بده و به شما هم بگم برو فلان کتابفروشی .

۳_ اگه این پیشنهادو به شما دادم برای این بود که فکر کردم اولن هنردوست و فرهنگ دوستی با گزارشاتی که از جشنواره فجر و فلان و بهمان ازت خوندم بعدم وقتی دیدم راحت از خانواده و زندگی و همه چیز گفتی و عکس و فیلم گذاشتی فکر نکردم که ...بگذریم

دیگه بیشتر از این مزاحمت نمیشم و دیگه هیچ وبلاگیو نمیخونم نه اینجا نه هیچکدوم چون مثل اینکه واقعیت از مجاز خیلی فاصله داره.

ضمن اینکه شما که کتاب منو نمیخونی چرا من باید وبلاگ شما رو بخونم. بازم میگم ما تو مملکتی هستیم که نویسنده ش باید خواننده رایگان گدایی کنه تازه اونم پیدا نمیشه.
موفق باشی