دلنوشته های مهربانو

دلنوشته های مهربانو

اینجا خاطرات زندگی مشترک من و دختر نازنینم به یادگار نوشته میشود
دلنوشته های مهربانو

دلنوشته های مهربانو

اینجا خاطرات زندگی مشترک من و دختر نازنینم به یادگار نوشته میشود

" مهربان باشیم اما آدم خراب کن نباشیم"

تقریبا" آخرین بازمانده،  از نسل قبلی دوستان  اداره، امروز آخرین روز کارشه  و با بیست و یکسال و دوماه خدمت، به سلامتی بازنشست میشه.

 بقیه تو این سالها یا بازنشست شدن یا استعفا دادن . 


همیشه تو اداره جشن های بازنشستگی خوبی داشتیم ولی امسال با این کرونای بی صاحب (که البته مطمئنم صاحب کلفتی هم داره) جشن ها که تعطیلن حتی مَشن هم نداریم 


ولی هدیه ی بازنشستگی چیزی که نمیشه ندیده گرفت . قبلن ها پولامونو میذاشتیم رو هم و یه هدیه ی خوب میخریدیم ..برای خانم ها، گردنبندی، گوشواره و پلاکی ،  و برای آقایون ، تابلو فرشی ،چیزی... .


اما رفته رفته قیمت ها بالا رفت و قدرت خرید هدیه ی ما کم و کمتر . برای این دوستم ، پنج نفر همکاری کردیم و تصمیم گرفتیم یه نیم ست نقره ی زیبا بخریم .

چند روز پیش من و یکی از دوستان،  قرار گذاشتیم و به نمایندگی از سه نفر دیگه رفتیم خرید . بماند که خودمون رو به خاک و خون مالیدیم و فروشنده هم انقدر از کسادی بازار ناراحت بود که یه نیم ست خوشگل رو با تخفیف بهمون فروخت .  


از دوستم خداحافظی کردم وخسته از کار اداره و خرید و انتخاب ،  نشستم تو ماشین و به سمت خونه گاز دادم . بین راه یه پیغام گرفتم که باید جواب میدادم .

 پارک کردم گوشه ی خیابون و فلاشرمو زدم و مشغول تایپ با گوشیم شدم . تو عالم خودم بودم که احساس کردم یه چیزی درِ سمتِ من رو کند و برد .


کمی جلوتر یه پسربچه از روی موتور نقش زمین شده بود . با عجله پیاده شدم و رفتم سمتش .  زود خودشو جمع و جور کرد و مسلسل وار میگفت : تو روخدا به پلیس زنگ نزنید من خسارتتون رو میدم . گفتم : ول کن این حرفا رو بگو ببینم چی شدی؟ 


گفت: هیچچچی بخدا . 

- تکون نخور .. شاید جاییت شکسته،  گرمی متوجه نیستی . 

-نه خانوم فقط تعادلمو از دست دادم . 

رفتم سراغ ماشین . باورم نمیشد که با اون صدای وحشتناک، فقط قاب آینه م از جاش کنده شده و آویزوونه . 

اومد جلو گفت:

- ماشینتون خط افتاده؟ 

-ماشین من خط و خوط زیاد داره . مطمئن نیستم کار تو باشه . حواااست کجاست آخه پسرجان ؟؟ من ایستادم تو پارک، فلاشر هم زدم تو چطور منو ندیدی تو این خلوتی؟؟ 

-دارم از سر کار میام . بیست تومن دارم میخواستم برم نون بخرم،  مادربزرگمم مرده . 

- خدا رحمت کنه ، الان اینا که گفتی چه ربطی به حرفی که من زدم داشت؟ 

-هیچچچی . بخدا من خسارت شما رو میدم فقط به پلیس زنگ نزن. 

-چرا بدون گواهی نامه میشینی؟ 

- من دوماهه مشمول شدم . تا کارت پایان خدمت نداشته باشم نمیتونم گواهی نامه بگیرم . 

- خوب نشین پسرجان خطر ناکه .. خودتو میزنی می کشی . 

-چشم ، شما فقط به پلیس زنگ نزن . 

- یه بار دیگه بگی نزن ، میزنم هااا. 


نفس زنگ زد. 


-رسیدی خونه ؟ 

-نه بابااا ... براش تعریف کردم ماجرا و حرفای پسره رو .....گفت:  ای باباااا حالا کل مشکلات عالمم داره ؟؟ 

-آرره انگار . 

-ازش تاوان نگیری ها من بدم میاد مهربانو . 

-نفس ، بذار کارمو بکنم . اینطوری هم که نمیشه میره جلوتر میزنه یه بچه رو می کشه. 

-باشه . هر کار صلاح میدونی انجام بده... من بیام؟

- نه .. نیازی نیست عزیزم . 


به پسره گفتم بیا بشین تو ماشین . اومد نشست . 

گفتم: قاب آینه م کنده شده ولی آینه ش نشکسته . منم به آینه بغل ها وابسته م ، باید سریع درستش کنم . 

- چشم من خسارت میدم . 

- الان میدونی چقدر باید بدی؟ 

- نه . 

- خوب پس بیا بریم ببینیم چقدره چون منم نمیدونم . 

-چشم .

یکمی جلوتر خیابونی بود که می دونستم توش لوازم یدکی و تعمیر آینه و .. داره . 

من جلو می رفتم اونم پشت سرم اومد . 


پیاده شدیم و موضوع رو به تعمیر کار گفتم . گفت : باید این قسمت رو کمپلت عوض کنی . گفتم : هزینه ش چقدره ؟ گفت:  120 تومن با نصب کردنش 150 حالا من بخاطر اینکه این آقا پسر تصادف کرده 125 می گیرم . 


گفتم : آینه شم سالمه هااا حیف. 

گفت :میخوای برات تعمیر کنم؟ 

گفتم:  اگر اساسی میشه آره،  ولی اگر تا بخوام تنظیمش کنم بیفته و خراب شه نه . هزینه شم بگو ببینم چقدر تفاوت داره ؟ 

گفت :60،  من 40 می گیرم .

خوب اختلافش قابل توجه بود،  قول داد خوب تعمیر کنه . 


اون مشغول کار شد . به پسره گفتم : هزینه ش چهل هزارتومن میشه .

 گفت : فردا میدم . گفتم : نمیشه . تو گفتی بیست تومن داری، صاحب کارت هم پسرخاله ته . پس بگو برات بیست تومن واریز کنه . 

گفت : آخه روم نمیشه .

 گفتم : نه دیگه روم نمیشه نداریم . باید یه کاریش بکنی. 

تو بالای هجده سالته . میگی میخوای بری سربازی، داری کار هم میکنی . یه مرد جوان هستی باید از پس همچین مشکلی بربیای. 

فکر کن به یه ماشین زده بودی که قیکت آینه ش فقط چند میلیون بود، میخواستی چه کنی؟ 


یکمی فکر کرد و گفت : من میرم خونه ی دوستم ازش پول بگیرم . 

گفتم: بگو بریزه به کارتت برای چی بری؟ 

گفت : باید نقدی بگیرم . 

یکمی نگاش کردم و هیچی نگفتم . 

ده دقیقه بعد دیدم ایستاده . گفتم : چی شدپس؟ 

گفت : هیچی نمیرم . 


حالا هی مهردخت هم پشت هم تلفن میکنه . میگه کجایی پس؟ یه چیزی شده تو به من نمیگی .

از طرفی چون خیلی غذا کم میخورم هر چند ساعت  یکبار گرسنه میشم و باید یه چیزی داشته باشم همراهم که یکمی بخورم .

 معمولا چندتا پسته همراهم هست که متاسفانه تموم شده بود و سر درد بدی گرفته بودم . ساعت هشت و نیم شب بود. 


اون آقایی که مشغول تعمیر بود به ما دوتا گفت : 

خانم اجازه میدین من یه دخالتی بکنم؟ 

گفتم : خواهش میکنم بفرمایید . 

همینطور که کارش رو می کرد به پسره گفت : ببین این خانوم درمورد تو خیلی گذشت کرده،  هم وقتش گرفته شده هم ماشینش خسارت دیده و تازه نخواست که تو اذیت بشی  و پول بیشتری بدی، گفته قاب آینه رو تعمیر کنم . 

حالا من میمونم و تو . بیا مثل دوتا مرد با هم حرف بزنیم . تو امشب برو خونه ت ولی فردا چهل تومن من رو بیار . قبوله؟

 پسرک گل از گلش شکفت و گفت : چشم . 

من راضی نبودم و می خواستم اون برای پرداخت پول تلاش کنه ولی آقای تعمیرکار گفت من میخوام صداقتش رو هم به چالش بکشم. 


کم کم ، کار تعمیر تموم شد . من ازشون خداحافظی کردم و گفتم مواظب خودتون باشید عیدتون هم مبارک باشه .

 به اون اقای تعمیر کار گفتم : بیشتر احتیاط کن، نه ماسک داری نه دستکش. 


به پسرک هم گفتم : تو هم حواستو جمع کن شاید یه اتفاق بدتر تو راه باشه . 


پسرک با اصرار شماره ش رو بهم داد و یه جوری که اون آقا متوجه نشه ، گفت : اگر رفتید دیدید تعمیر جواب نداد و دوباره آینه افتاد به من زنگ بزنید. 


اسمش حمید رضا بود . شماره ش تو گوشیم ذخیره ست .. شاید چند روز دیگه زنگ بزنم بهش و حالشو بپرسم .

 امیدوارم سر قولش مونده باشه . 


دوستتون دارم 


پینوشت: عزیزای من میدونید با شرایط پیش آمده خیلی از مشاغل دچار ضرر و زیان جدی شدن . لطفا مراعات همو بکنیم و درصورتیکه کسی رو میشناسید که کسب و کار آبرومندی داره و نیاز به معرفی و تبلیغ میبینید و به من اطلاع بدید تا اینجا بنویسم و کمکی کرده باشم . 


پیج اینستاگرامی  کارهای هنری این خانوم تحصیلکرده و هنرمند رو هم ببینید و اگر دوست داشتید با اطمینان بهشون سفارش بدید مورد اعتماد و تایید من هستند . 


mah_art.gallery@





نظرات 11 + ارسال نظر
ماجد پنج‌شنبه 29 اسفند 1398 ساعت 12:49 ق.ظ

مهربانوی عزیز سلام
دنیایی
کاش موتور تو ایران جمع میشد
عموما برا رانندگیش قانون رو نمیشناسن رعایت نمیکنن

سلام ماجد جان
متاسفانه همینطوره

گل بهی سه‌شنبه 27 اسفند 1398 ساعت 02:46 ق.ظ http://golbehi977.mihanblog.com

چقدر دلم براش سوخت..مشخصه کم رو و خجالتی بوده..اونجا که گفت مادربزرگم مرده و بیست تومن بیشتر ندارم دلم خیلی گرفت

آره گل بهی جون شاید کم رو بود ، البته سر و وضعیت بدی نداشت .. میدونی تو این زمونه اگر کسی انقدر کم رو باشه که نتونه یه سری مشکلات رو مدیریت کنه، نابود میشه من خیلی سعی کردم بتونم یه شرایطی فراهم کنم تا برای حل مشکلش تلاش کنه ولی آقای تعمیرکار خواست صداقت و تعهدش رو محک بزنه .
امیدوارم هیچکس تو تنگنا قرار نگیره

ما و تربچه مون دوشنبه 26 اسفند 1398 ساعت 03:12 ب.ظ http://torobchenoghli.blogfa.com

سلام خانومی
شما بانوی مهر هستی دیگه عزیزم
جز این هم از شما انتظار نمیره

سلام عزیزم . مررسی قربون مهربونیت عزیز دل . اون تربچه ی قشنگت رو ببوس

سوگل دوشنبه 26 اسفند 1398 ساعت 02:21 ب.ظ

آیا در پیچ اینستاگرام تون فعالین؟
تعداد کامنتهای هر پستت ،نسبت به گذشته کم شده .
از کنجکاوی پرسیدم وگرنه باز هم تعداد کامنتا مناسبه‎

بله سوگل جان . درواقع جواب سوال هات بله ست .
تعداد کدوم کامنت هار ومیگی مناسبه؟

غریبه دوشنبه 26 اسفند 1398 ساعت 08:37 ق.ظ

سلام
از این حمید آقا ها کم گیر میا د بزنه و خسارت بده
همکار ما به یک موتور سوار همراه یک دختر خانم که ترکش بود و اتوبان را خلاف می آمد برخورد کرد گلیرش رفت دختر بیهوش شد
کلی خسارت بیمارستان و غیره داد تازه تهدید هم می شد اگه دختره بالایی سرش بیاید بیچاره ات می کنم

سلام
آره واقعا بچه بدی نبود وگرنه موقعیت فرار کردنو داشت . این مورد شما چقدر پروو بوده پناه برخدا

کیهان دوشنبه 26 اسفند 1398 ساعت 08:14 ق.ظ http://mkihan.blogfa.com

درود بر مهر بانو بانوی مهر و صفا
و سپاس از گذشت و فداکاریتان
راستش بنظرم خوب عمل کردید در این مورد من که معمولن موتوری ها را خیلی حوصله سربه سر گذاشتنشان ندارم و به قول شما تمام مشکلات عالم را هم دارند و آسمون و ریسمون را به هم می دوزند!
همین موضو ع چند وقت پیش برام پیش آمد و چراغ عقب ماشین خرد و خاکشیر شد قیمتش هم حدود دو میلیون و ....
چه باید می کردم!!!موتورش را گذاشت و رفت!!
گفتم بابا ور دار ببر حالا من اینو چی کارش کنم!

درود کیهان عزیز.
قربان محبتت اوه اوه آره واقعا موتورو باید میزدی زیر بغلت . این حمید رضا خان هم یه گوشی داشت هر ده دقیقه به من می گفت گوشیمو بدم بجای خسارت؟

مامان هدی سادات دوشنبه 26 اسفند 1398 ساعت 08:02 ق.ظ

سلام بزرگوار. خواننده خاموشم با اینکه همه مطالبتون رو میخونم. واقعا نتونستم سکوت کنم این بار. هرچند همیشه از رفتارهایتان و نحوه برخورد با مسائل بی نهایت کیف می کنم ولی اینبار میخواستم ازتون کمک بگیرم واقعا چطور میشه مثل شما رفتار کرد. من الان 30 سالمه پس وقت دارم. دوست دارم بهم کمک کنیدو بگید چیکار کنم؟؟ کتاب بخونم چه کتابهایی؟؟ و هرچی که میگید میخوام شروع کنم دیگه نمیخوام هر دفعه بگم ا چه جالب مگه میشه اینطوری با این مساله برخورد کرد میخوام دفعه بعدی بگم این رفتار هم در برابر این مساله به ذهنم حداقل رسیده بود. سلامت و برقرار باشید. پیشاپیش سال نو هم مبارک

سلام عزیز من
خیلی ممنون که برام کامنت گذاشتی . بله عزیزم شما سی ساله و هنوز خیلی جوان هستی .
اولا که درمورد من خیلی لطف داری امیدوارم واقعا همونقدر که فکر میکنی خوب باشم عزیزم . ثانیا" من سالهاست دارم تمرین میکنم که مثبت باشم تو هر کاری هرقدر هم کوچیک باشه بهترین و مثبت ترین شرایط رو درنظر میگیرم و سعی میکنم مطابق اون رفتار کنم .. البته که کتاب خوندن و مطالعه ی فرهنگ ملل خیلی کمک میکنه . رو راست تو فرهنگ ملل چیزای عجیب و غریبی میبینیم که بعضیاشون واقعا عادات و رسوم بد و ناراحت کننده اییه ولی درکنارش کلی نکات مثبت دارند میشه اون مثبت ها رو یاد گرفت و رو خودمون پیاده کنیم . گاهی خیلی سخت میشه مثل همون وقتی که من چند سال پیش شیرینی به دست عرض خیابون رو طی میکردم باوجودی که چراغم سبز بود یه آقای راننده بهم توهین کرد ولی من انقدر بهش اصرار کردم تا شیرینی برداره و خلق تنگش رو باز کنم .. خوب خیلی سخت بود و از شدت عصبانیت داشتم می ترکیدم ولی گفتم داد زدن و فحش دادن اولین گزینه ست بذار متفاوت عمل کنم و تنها راهی که به ذهنم رسید همون بود که بهش شیرینی تعارف کنم و اصلا موضوع تغییر کرد و یه تصویر زیبا برای من و راننده وبقیه مردم سرچهاراره که متوجه موضوع شدن درست شد.
ضمن اینکه بهت تبریک میگم که به تغییر و متفاوت بودن فکرکردیو مطمئنم در اینده ی خیلی زود تبدیل به یه الگوی عالی میشی .
بازم ازت ممنونم و می بوسمت عزیزم . سال نوی تو هم مبارک باشه

نسرین دوشنبه 26 اسفند 1398 ساعت 07:16 ق.ظ https://yakroozeno.blogsky.com/

ای بابا!
مهربانو این دوستت که براش تبلیغ کردی چی می فروشه یا کارش چیه؟ من متوجه شدم.
تخته گوشت؟
کارهای چوبی کلاً یا کارهای دستی ...

نسرین جونم اون یه استند خوشگل برای پذیرایی های خودمونی یا همون انجام کارهای آشپزخونه ولی کارهای این خانم هنرمند وسیعه و خیلی هم زیباست کاش پیج اینستاگرام داشتی عزیزم درواقع این عکسی که من گذاشتم یه فیلم کوتاه از کارهاشه که اینجا بصورت عکس منتشر شده

حمیدرضا دوشنبه 26 اسفند 1398 ساعت 12:32 ق.ظ https://www.khodrofanni.blogsky.com

اگه فلاشر نمی زدید احتمال زیاد برخورد نمی کرد
چون فلاشر زدید و درست پارک کردید، تصادف شد.

یادمه تازه گواهینامه گرفته بودم. پشت فرمون ماشین بابام تو جاده شهریار یه صحنه تصادف رو خیلی خوب رد کردم و بابام خیلی تشویقم کرد.

هول نکردم.

از دست این موتوری ها واقعا نمی دونم چی بگم.

خیلی ها گواهینامه موتور ندارند. خیلی ها حتی گواهینامه ماشین و حتی ماشین سنگین هم ندارند اما پشتش می شینن.

این که چیزی نیست. بعضی ها عقل درست و حسابی هم ندارند اما رئیس جمهور می شن و فرمون مملکت به دست می گیرن.

آررره
راست میگی چی بگم واقعا که حرف حساب جواب نداره

رهآ یکشنبه 25 اسفند 1398 ساعت 05:09 ب.ظ http://Ra-ha.blog.ir

مهربانو جانم
میدونی فقط این به ذهنم رسید که خوشبحال مهردخت و نفس که تو رو دارن انقدددر مهربون و باگذشت
الهی خیر ببینی

ای جااانم قربون محبتت رهای عزیزم . والا من در مقابل نفس یک شمر ذی ا لجوشنم
تو هم خیر ببینی عزیزم با این کامنت خوشگلت

صفا یکشنبه 25 اسفند 1398 ساعت 01:49 ب.ظ https://mano-tanhae-va-omid.blogsky.com/

آفرین مهربانو جون (آفرین رو باتشدید زیاد بخون ) از این افکار و کارهات لذت میبرم و آرزو میکنم افراد مثل تو این جامعه زیاد بشن
کارت خیلی جالب بود و جالبتر اینکه اون تعمیرکار هم احساس تو رو خیلی خوب درک کرده و همسو با تو حرکت کرده با شنیدن این ماجراها آدم به مردم دلگرمتر میشه .
ممنون بابت پیگیریت در مورد پیام مرتبط با خواهرم .
راستی پیامهایی که برای من نوشته بودی خصوصی نبود مشکلی نداری تاییدش کنم ؟

قربون محبتت صفای عزیزم . آره واقعا توقع نداشتم آقای تعمیرکار انقدر همکاری و موضوع رو با بزرگ منشی هدایت کنه .
خواهش میکنم نازنین الهی خیر و برکت داشته باشه .
در تایید پیام ها کاملا ازادی . ممنونم که پرسیدی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد