دلنوشته های مهربانو

دلنوشته های مهربانو

اینجا خاطرات زندگی مشترک من و دختر نازنینم به یادگار نوشته میشود
دلنوشته های مهربانو

دلنوشته های مهربانو

اینجا خاطرات زندگی مشترک من و دختر نازنینم به یادگار نوشته میشود

"یک پست م ن ش و ر ی"

سلام دوستای عزیز و نازنینم . حال و احوالتون چطوره؟ اوضاع بروفق مرادتونه ؟

ما هم همگی خوبیم خدا رو شکر . 

چند شب پیش یه موضوعی برام پیش اومد، نمیدونم شما تجربه ش رو دارید یا نه و اصولا به این موضوع چطور نگاه میکنید . بذارید از اول تعریف کنم . 

دو سه سال پیش من تو اینستا یه پیج خصوصی داشتم . یه بار داشتم پیج خانم "سوسن پرور" رو نگاه میکردم وسط همه ی کامنت هایی که نصف بیشترش منفی بود و بابت اینکه از نظر اون ها زن زیبایی نیست و کاری هم نمیکنه که زیبا بنظر برسه، توجهم به یه کامنت جلب شد که با لحن ساده و تا حدودی احمقانه ای نوشته بود " چقدر تو زشتی" اسم پروفایلش هم سمیرا بود .

 نمیدونم چرا بین اونهمه کامنت رفتم تو دایرکتش نوشتم، و چقدر تو نامهربونی . در کمال تعجب برام نوشت : خُب زشته دیگه خاله .. بنظرت خوشگله؟ دیدم رسما با یه بچه طرف حساب شدم. 

حالا باید بحث اینکه  زیبایی و زشتی یه موضوع نسبی هست و نه مطلق و نگاه آدم ها متفاوته و از طرفی اگر کسی به نظر ما زیبانبود، نباید انقدر راحت بهش نظرمون رو بگیم و دل شکستن هنر نمی باشد، تا توانی دلی به دست آور رو براش به زبون خودش تفسیر می کردم . 


خلاصه با هر مکافاتی بود مادرانه و خالعانه به راه راست هدایتش کردم. البته قصد من این بود ولی خیلی از نتیجه ی کارم مطمئن نیستم . درضمن متوجه شدم کلاس پنجمه یعنی تقریبا یازده ساله ست . 


بهش گفتم : سمیرا جان اصلا تو برای چی میری تو پیج هایی که مطالبش هیچ ربطی به سن تو نداره رو میخونی و بعد میشینی کامنت میذاری؟ یادم نیست چه جوابی داد ولی متوجه شدم سمیرا  از یه خانواده ی ثروتمنده که پدرش بنگاه معاملات اتومبیل های لوکس داره و مادرش خانه داره یه برادر کوچکتر از خودش هم داره . رابطه ی سمیرا  با مادرش خوب نیست و برعکس  پدرش رو خیلی دوست داشت .مشکلش با مادرش این بود که از خیلی چیزا که البته بنظر من هم درست بود منعش می کرد و بهش اجازه نمی داد ...

 ولی مشکل اینجا بود که مامانه پسر دوست بود و تبعیض قائل میشد و سمیرا از این بابت زجر می کشید و مامانشو دوست نداشت.


سمیرا خیلی بهم اصرار می کرد که اجازه بدم پیجم رو فالو کنه. هر چی هم بهش میگفتم پیج من مناسب سن تو نیست گوش نمیداد. تا اینکه  یه روز یه خانم بهم دایرکت داد که من معلم سمیرا هستم و سمیرا شما رو خیلی دوست داره اگه اجازه بدید تو پیج شما باشه خیلی بهتره تا میره تو پیجای دیگه. حداقل اینطوری ممکنه وقتشو تو جای امن بگذرونه . منم قبول کردم. 


مطالب پیج من ، نقد فیلم و تئاتر یا نقد های اجتماعی و حتی یه چیزایی درمورد جدا شدنم از پدر مهردخت و تجربیات اینطوری بود که مطمئنم سمیرا هیچی ازشون متوجه نمیشد. 


یه روز انگار تولدم بود و یه عکس خیلی قشنگ مهردخت ازم گرفته بود گذاشتم، دوست خیلی صمیمیم اومد نوشت من آخرش تو رو می کشم که انقدر دلبر شدی. سمیرا هم اومد نه گذاشت نه برداشت چهارتا فحش آبدار بهش داد که " زنیکه ی فلان فلان شده تو بیجا میکنی میخوای خاله مهربانوی منو بکشی" 


رفتم کامنتشو پاک کردم و گفتم سمیرا مگه چند بار بهت تذکر ندادم که کامنت نذاری یا اصلا به کسانی که برای من کامنت میذارن کاری نداشته باشی ؟؟ بلاکش کردم .. راستی معلم سمیرا هم شده بود خواننده ی پیجم و گاهی وقتا یه گپی باهام میزد 


وقتی دوباره اومد گفت سمیرا خیلی گریه میکنه و میگه خاله مهربانو منو بلاک کرده و ... گفتم مهناز جان(اسم معلمش مهناز بود) دفعه ی قبل به احترام تو پیج رو براش باز کردم ولی واقعا این حرفا برام مهم نیست که سمیرا خودشو میکشه و گناهش میمونه گردن من و ... 

خواهش میکنم در این مورد نه صحبت کن نه اصرار . 


این شد که سمیرا از مثلث آشنایی رفت بیرون ولی مهناز تا همین حالا من رو دنبال میکنه . حالا بریم سر موضوع اصلی چون تا حالا داشتم مقدمه چینی می کردم که من با مهناز چطوری آشنا شدم و نوع رابطه مون چطور بود . 


آها راستی مهناز هم یه پسر بچه داره الان فکر کنم ده یازده سالشه و چند سالی میشه از همسرش جدا شده خودشم حدود سی و چهار پنج سالشه .


گاهی وقتا می امد از تنهایی هاش دردو دل می کرد. ازش پرسیدم دوست نداره ازدواج کنه؟ جواب درستی نمیداد چون از طرفی میگغت به شدت تنهاست و از طرفی هم میگفت که دیگه نمیتونه به کسی اعتماد کنه . 


حتی گفت که مدتی قبل با یه آقایی آشنا شده ولی اون آقا ازش انتظاراتی داشته که جزو خط قرمزهاش بوده بنابر این رابطه ش رو تموم کرده بود . 


سال نو هم من تو پیجم مسابقه ی خلاقانه ترین هفت سین ها رو راه انداختم، مهناز یه عکس برام فرستاد که بیشتر عکس خودش و بچه ش بود تا سفره .  انگار متوجه نشده بود که من میخوام عکس ها رو منتشر کنم تا همه نظر بدن و رای گیری بشه چون وقتی متوجه شد گفت: عکس من رو نذار چون حجاب ندارم. با این تفاسیر من احساس کردم مهناز به بعضی از اصول مذهبی معتقده  تا چند شب قبل . 

اومد سلام و علیک کرد و بهم گفت: 

مهربانو یه پست نوشتی و گفتی همه ی ما اشتباهاتی میکنیم . 

گفتم : آره . 

گفت : تو چه اشتباهی کردی؟ به من میگی؟ 

گفتم : خیلی اشتباهااا.. خب هدف من از اون پست این بود که بگم ، همه ی ما تو زندگی اشتباهاتی داریم و نباید خودمون رو مدام ملامت کنیم اما میشه اونا رو اصلاح کرد و یا حداقل تکرارشون نکرد. 

گفت : ولی من خیلی با تو حرف میزنم (منظورش چت بود) آروم میشم .

گفتم : تو لطف داری .. خب اینا ربطی به هم ندارن. مشکل کجاست؟

گفت: به من نمیگی چه اشتباهاتی کردی؟ 

گفتم: مهناز جون متوجه منظورت نمیشم بخدااا .. یعنی چی اشتباهاتمو بگم خب خیلی چیزا .. مثلا انتخاب آرمین بعنوان همسر ، اشتباه بزرگی بود یا اینکه تو محیط کار ماهیت واقعی خیلی ها رو نشناختم و .. اینا 

ته دلم حس میکردم حرفاش عجیب و غریبه . یهو گفت: من خیلی چاق شدم . گفتم : این مدته خیلی ها از چاقی شکایت دارن . اشکالی نداره یکمی کنترل کن و غذاهای کم کالری استفاده کن درست میشه . 

گفت: بذار یه عکس از خودم بدم ببینی چقدر چاق شدم . 

بعد پرسید مهردخت پیشت نیست که ؟ 

گفتم : چطور مگه ؟ 

گفت : اخه میخوام عکس با لباس راحت بفرستم . 

گفتم " اشکالی نداره همه خانومیم دیگه لباس زیر داری .


اومدم بگم من که قبلا تو رو ندیدم که بتونم بفهمم ولی تو دلم گفتم ، ولش کن شاید میخواد عکس خنده دار بفرسته . 

کمی بعد یه عکس خیلی بی کیفیت و تو تاریکی برام فرستاد که لباس زیر تنش بود. بدن خیلی معمولی بود اصلا نه آدم چاقی محسوب میشد نه لاغر . 


گفتم : مهناز جون تو این عکس بنطر نمیاد چاقی وجود داشته باشه . البته اگر عکس خودته باید ببینی اگر بدنت  تا همین 4-5 ماه قبل، نصف این بوده خب چاق شدی وگرنه زیادی حساس شدی .


گفت : نه تو انگار متوجه نیستی بذار یه عکس کاملا ل خ ت بفرستم . گفتم: نه خواهش میکنم این کا رو رو نکن واقعا لزومی نداره .

دیگه متوجه شده بودم که دلیل حاشیه رفتن هاش چی بوده . 

گفت : مهربانو من خیلی از نظر ج ن سی بهم فشار میاد اگر الان پیشم بودی مثل یه مرد رفتار می کردی؟ 

گفتم : نه مهناز 

گفت: بخاطر من ؟

گفتم : نه ، نمیتونم ، من چنین تمایلاتی ندارم، پس نمیتونم بخاطر کسی هم داشته باشم . 

گفت : بنظرت من هم جن س گر ا هستم؟

گفتم: نمیدونم مهناز . اگر بخاطر بی اعتمادی به آقایون و فشار ج ن سی میخوای با یک خانم ارتباط بگیری ، این کار خیلی اشتباهه و حتما با یه مشاور صحبت کن ولی اگر به این دلایل نیست و میدونی از این ارتباط لذت می بری، گرایشات هم ج ن س گرایانه داری . 

گفت: من دوست و آشنا زیاد دارم ولی می ترسم به اونها بگم ، یه وقت آبروم رو میبرن ولی به تو اعتماد دارم . امیدوارم از من متنفر نشده باشی. 

گفتم : لطف داری ، من چنین حسی به تو ندارم و مشکلاتت رو  درک می کنم ولی واقعا راهش هم این نیست ...


چند روز قبل از این مورد هم یه آیدی بی هویت نامعلوم بهم دایرکت داد که خانم شما تو پیج فروش جوراب  کامنت گذاشتین که سفارشتون رسیده و تشکر کردید . گفتم : بله اگر میخواید ببینید پیج مورد اعتماد هست یا نه باید بگم بله خیلی هم آدمای متعهد و با انصافی هستن. گفت : شما جوراب لونه زنبوری خریدین؟ گفتم تعدادی جوراب بود. گفت : سایز ریز، متوسط یا درشت بود؟ گفتم: اقا من موظف نیستم به شما جواب بدم . 

گفت : از کجا جنسیت من رو میدونید ؟ گفتم : از اونجایی که این موها تو آسیاب سفید نشده . 

گفت: هاا هاا هااا هی توصیه میکنید هوای همو داشته باشید، برید خودتون رو مسخره کنید. اینجوری هوای دیگران رو دارید؟ من از شما یه سوال ساده کردم شما دارید منو قضاوت می کنید!!

گفتم : مسخره شمایید که اختلال فتیش از نوع جوراب زنانه دارید بعد با این حرفای بی سر وته وقت منو می گیرید . خب از اول خیلی صادقانه بگیر مشکلتون رو اگه بتونم کمکتون می کنم . 

یهو تغییر موضع داد و گفت: من فتیش ندارم مهربانو خانوم توروخدا منو درک میکنید؟ ممکنه بتونید کمکم کنید؟ من فقط دلم میخواد درمورد جوراب زنونه حرف بزنم همین . مثل اینکه شما دوست دارید درمورد تیپ جذاب یه مرد صحبت کنید .

 گفتم : نه دوست عزیز شما رسما" فتیش دارید و با انکار کردنش فقط خودتون رو گول می زنید . ببینید ممکنه یکی بیاد به من بگه نظرت درمورد موی جو گندمی اقایون چیه؟ بگم : جذابه. ولی نمیرم آسمون ریسمون ببافم تا یکیو پیدا کنم در این مورد باهاش گپ بزنم و لذت ببرم . فرقش رو متوجه میشید؟؟


 شما کلی سوالای بی ربط از من پرسیدید چون فقط دوست دارید در این مورد با یکی حرف بزنید . وقت میذارید براش ، ساعت ها سناریو می چینید و .. این میشه فتیش . 

گفت:ببخشید راست میگید صادق نبودم آخه از واکنش شما ترسیدم . میشه حالا که انقدر خوب درک میکنید با هم درموردش صحبت کنیم؟ گفتم : نه واقعا. من نمیتونم کمکی کنم فقط توصیه میکنم با مشاور خوب ، صحبت کنید . 

گفت: نه آخه من فتیش ندارم فقط حرف زدنش رو دوست دارم . 

گفتم : با این وجود، شما در ابتدای این اختلال هستید و بازم توصیه م همونه ... ولی مطمئنم اگر با این احساستون راحتید و اصلا قبول ندارید که اختلاله تو سایت های مختلف حتما آدم هایی که مناسب ایجاد ارتباط در این مورد هستند رو راحت میتونید پیدا کنید دیگه نه خودتون رو اذیت کنید نه وقت کسی رو بگیرید . 

تشکر کرد و خدا حافظی کردیم .


برای شما مشابه این اتفاقات افتاده؟ اگر بله چه واکنشی داشتید و اگر نه ، فکر میکنید در مواجه با چنین مواردی چه برخوردی دارید؟ راه های بهتری برای راهنمایی این دوستان دارید؟ 


من واقعا  برام ناگوار و ناراحت کننده نیست . میتونم درک کنم تفاوت های تمایلات  ج ن سی رو ..


 بحث تر/ نس ها که واقعا از نظر من کاملا با مسائل دیگه متفاوته و اتفاقا دوسشون دارم و بهشون خیلی احترام میذارم چون یه اتفاق پزشکیه و ممکن بود برای هر کدوممون پیش بیاد .. فکر میکنم یکی از مظلوم ترین و معصوم ترین مخلوقات هستند . سوال من درمواردی غیر از تر/نس هاست . 

دوستتون دارم 

 

پ ن : یه بیسکوییت ساده و بدون فر آوردم براتون 

250 گرم آرد رو با 200 میلی لیتر خامه مخلوط کنید(همین خامه صورتی ها 200 گرمی هستن)

چند دقیقه با دست ورز بدید تا خمیر لطیف و یک دست بشه . گوله کنید یه جا یکساعت بمونه بعد با وردنه نازکش کنید و با یه استکان قالب گرد بزنید یا هر قالبی که دوست داشتید .بعدشم تو روغن داغ سرخ کنید و بعد از اینکه خنک شد روش پور قند الک کنید . 

این بیسکوییت بدون قند و خیلی خیلی راحته درست کنید و نوش جان کنید 





نظرات 33 + ارسال نظر
حوا یکشنبه 8 تیر 1399 ساعت 09:26 ق.ظ

الان برای اولین بار با واژه فتیش در وبلاگ شما آشنا شدم و یه سرچ کردم که ببینم چی هست...
تا حالا نشنیده بودم و ندیده بودم...
باعث شدید کمی دقیق تر به اطرافم نگاه کنم... به نگاه افراد... و برخورد افراد...

خوشحالم حوا جان که مفید بودم .

صفا شنبه 7 تیر 1399 ساعت 05:45 ب.ظ https://mano-tanhae-va-omid.blogsky.com/

مثل همیشه عالی نوشتی . آرزو میکنم همیشه موفق باشی عزیزم .
ولی ایکاش ارتباطت با اون بچه رو ادامه میدادی .

مرسی صفا جونم .. واقعا نمیشد چون دچار دوگانگی شده بود .. پدرش مادرش سبک زندگیش دوستانش همه ی اطرافیانش در جهتی مخالف من بود .. من منتظر بودم خانواده بیان ازم شکایت کنند که به چه حقی و با چه منظوری رو دخترشون کار میکنم .. چون از نظر اونا من و نظراتم اصلا نه درست بود نه با ارزش

الی دوشنبه 2 تیر 1399 ساعت 10:03 ق.ظ

وبلاگ رو قبل از عید بستم به خاطر اینکه اینقدر شرایط جامعه و خودم افتضاح شده که فقط تلخ مینوشتم و زیادی تند و....
گفتم یه مدت دور باشم از همه چیز شاید آرومتر شدم که متاسفانه فرقی هم نکرد

ای جاانم .. آره میدونم فرقی نکرده حال ما با این بستنا خوب نمیشه

طیبه یکشنبه 1 تیر 1399 ساعت 08:45 ق.ظ http://almasezendegi.mihanblog.com/

سلام مهربانوجان
نمی دونم کامنت قبلیم چی نوشتم و اصلا بهت رسیده یا نه ،شاید یهو پاشدم رفتم آشپزخونه ای چیزی یادم رفته ثبتش کنم اما
الان فقط میگم دستت درد نکنه که تو جواب یه کامنت گفتی مخصوصا این اصطلاحات رو به کار می گیرم تا یادبگیرید و آگاه باشید.
خیلی خوبی که برای نوشتن درباره ی آنچه که باید بدونیم و نمی دونیم وقت می ذاری.ممنون

سلام عزیز دلم
نه طیبه جون منم برا کامنت میذارم ثبت نمیشه . قربون محبتت عزیز جانم

Eli یکشنبه 1 تیر 1399 ساعت 08:27 ق.ظ

من شخصا بسیار زیاد از این نوع تجارب دارم، ولی وقتی متوجه بشم قصد طرف ارتباط با شخص خودم هست سریع و خیلی راحت می گم که تمایلی به ادامه مکالمه ندارم. واقعا دلیلی برای بحث و توضیح تمایلات و یا نظرات خودم به اونها وجود نداره و اظهار نظر درباره این موضوعات هم یه کار تخصصی هست که حداقل در حیطه دانش من نیست

ممنونم eli جان

الی شنبه 31 خرداد 1399 ساعت 09:46 ب.ظ

سلام مهربانو جان
چقدر دلم برا نوشته ها و وبلاگت تنگ شده بود اومدم سری بزنم دیدم چه پست کامل و خوبی گذاشتی، متاسفانه عدم آموزش صحیح توی جامعه ما مثل بقیه موارد باعث خیلی از مشکلات میشه ، متاسفانه ماها رو تک بعدی بار آوردن یعنی مثلا خود من فقط درس خوندم همین!!! باورت میشه من با این سن و سال هنوز این چیزا رو نمیدونستم؟ یعنی معنیش رو نمیدونستم تا یه مدت قبل که با یکی با همچین تمایلاتی مواجه شدم که خواست برام مثلا درد و دل کنه و من اینقدر گیج زدم و نفهمیدم که بنده خدا پشیمون شد کلی هم خجالت زده!!
منم تا چند روز گیج و منگ تازه بهم برخورده بود که چه و چه .....(فقط هم خواسته بود درد و دل کنه فکر کرده بود من خیلی فهیمم!!!) بنده تعطیل هم تازه اومدم گوگل کردم ببینم چی به چیه!!
چقدر باعث تاسفه که ادم بارز ترین مسائل رو ندونه به خاطر عدم آموزش صحیح و سیستم بسته تربیتی و باعث بشه راحت بقیه رو به چشم منحرف ببینه !چقدر خوب که توضیح دادی خیلی ها متوجه شن

سلام الی جان
وبلاگت چی شده عزیزم؟
می فهمم چی میگی نازنین متاسفانه همونطور که خودتم گفتی ما در زمینه ی آموزش خیلی کم کارهستیم و با انواع تابوها طرفیم.
چقدر خوشحال شدم دیدمت

سهیل شنبه 31 خرداد 1399 ساعت 02:04 ب.ظ http://Www.parchenan.blogfa.com

من اون قدر مطلب دارن برای این نوع مسایل
تلفن های عجیب و غریب و...
اما اون دختر برام بیشتر جلب توجه کرد
تا بقیه مسایل

مطمئنم سهیل جان که با خیلی از موارد مشابه در ارتباط بودی .
امیدوارم براش اتفاقای بهتری بیفته

تیلوتیلو شنبه 31 خرداد 1399 ساعت 12:00 ب.ظ https://meslehichkass.blogsky.com/

مهربانوی عزیزم
من هم پست هات را میخونم و هم اینستاگرامت را دنبال میکنم
اگه چیزی نمیگم یا پیام نمیدم دلیل بر دوریم نیست
همیشه از دور میخونمت و کلی از بودنت انرژی میگیرم
دستور پختای خوبت را گاه گاه سیو میکنم برای فرصت مناسب و میدونم که دوست خوب و بینظیری هستی... ممنونم از بودنت

عزیز منی تیلوی نازنینم . من تو رو نزدیک میبینم و منم انرژی خوبت رو حس میکنم عزیزم
منم ممنونم از اینکه همراهمی عزیز دلم

سهیلا شنبه 31 خرداد 1399 ساعت 10:57 ق.ظ http://Nanehadi.blogsky.com

سلام.تجربه اینجوری نداشتم.فقط یه بار یه پسر جوان که فوت فتیش بود و اینستاش همش پر از پا بود فالوم کرد.نمیدونم تو عکس لیف های من چی دیده بود

سلام سهیلا جون
شاید پا رو تو لیف ها مجسم کرده بود و خوشش اومده بود

کیهان شنبه 31 خرداد 1399 ساعت 08:27 ق.ظ http://mkihan.blogfa.com

نگین پنج‌شنبه 29 خرداد 1399 ساعت 10:16 ب.ظ

سلام مهربانو جانم

برای من چنین موقعیتی پیش نیومده و شاید علتش اینه که توی هیچکدوم از این شبکه های ارتباطی فعالیت ندارم ..
اما در کل خیلی دلم برای این قشر (ترنس ها) میسوزه چون انتخاب خودشون نبوده و متاسفانه جامعه ما هم اینا رو نمیپذیره و مدام در حال تحقیر شدن و متلک شنیدن هستن ...

یه سریال میبینم بنام همگناه .. یه دختر که بیشتر تمایلات پسرونه داره و قصدش هم اینه که عمل کنه، اما پدر متعصب و خشنی داره که نه تنها اجازه این کار رو بهش نمیده بلکه به زور عقدش کرده برای یه پسر جوان و مبلغ هنگفتی پول به پسره داده که دخترش رو باردار کنه!!!
خیلی تلخه ...

کاش یه روزی برسه که این قشر مظلوم در جامعه ما پذیرفته بشن ..

سلام عزیزم
چه جاالب از خیلی ها شنیدم که همگناه سریال خوبیه پس به این موضع هم پرداخته.. حتما دیدنش واجب شد نازنین .
کاااش و من امیدوارم همچنین روزی رو ببینیم

فرناز پنج‌شنبه 29 خرداد 1399 ساعت 02:38 ب.ظ http://New-sense.blogfa.com

سلام مهربانو جان
فکر کنم صد ساله کامنت نذاشتم ولی همیشه می‌خوونمت و کیف می‌کنم از اهمیتی که به آدما می‌دی. الان هم برای این کامنت گذاشتم بگم زنده‌باد! آفرین به شما که برای دیگران وقت می‌ذاری. آفرین که دغدغه‌ی اجتماعی داری. بخدا ذوق می‌کنم وقتی توی نوشته‌هات می‌خونم انقدر دیگران و مشکلاتشون برات مهمه. ❤️❤️❤️❤️

سلام فرناز عزیزم
ممنونم مهربون خیلی لطف داری و با این کامنت قشنگت کلی خوشحالم کردی و بهم انگیزه دادی

سپیده پنج‌شنبه 29 خرداد 1399 ساعت 11:29 ق.ظ

راستش چن سال پیش من توی چت با پسری آشنا شدم بعد از چند جلسه خودش رک گفت که عاشق پا و جوراب خانوماست راستش اون موقع من خیلی شوکه شدم اصلا درک نمی کردم چی میگه و رابطه م رو قطع کردم (البته خودش توضیح داد که دست خودم نیست ). و راجع به اون خانم هم به نظر من این مسایل خیلی زیاد شده و راستش ما چون از بچگی آموزش درست جنسی ندیدیم صد سالمون هم بشه باز تو این موضوع خیلی دانشمون کمه...این روزا به خاطر فضای مجازی و دسترسی آسون به نظرم خیلیها راهشون رو گم کردن یعنی اصلا نمیدونن چی درسته و چی غلط و بعضی ها هم دوست دارن هر چیزی رو امتحان کنن یعنی براشون فقط احساس اون لحظه مهمه نه عواقب و تاثیراتی که بعضی از رفتارها و اعمال توی زندگی میزاره ( ببخشید طولانی شد و امیدوارم منظورم رو درست بیان کرده باشم)

کاملا باهات موافقم سپیده جون . اینکه خیلی ها دنبال تنوع و ایجاد هیجان های کاذب هستند رو زیاد میبینم متاسفانه .
نظرت خیلی خوب و بجا بود اصلن هم طولانی نبود گلم

زری چهارشنبه 28 خرداد 1399 ساعت 08:28 ب.ظ http://maneveshteh.blog.ir

من یه موضوعی ذهنم را درگیر کرد، بنظرتون یه جای کار ایرادی نداره که مهناز خانوم با این اختلال ؟ یا هر اسمی بشه روی آن گذاشت، مشاور یه مدرسه ی دخترانه است؟ میدونی که دخترا تو این سن یهو عاشق یکی میشوند حالا شاید معلم یا مشاورشون. بعد اگر مهناز خانم هم به گفته ی خودش همچین تمایلی داشته باشه! یه وقت رابطه ای شکل نگیره؟

زری جون خیلی جاهای کار ایراد داره و به همین دلیل هست که یهو میشنویم تو یه مدرسه ی پسرونه ی اون اتفاقات ناراحت کننده افتاده (ماجرای چند سال قبل که یادته؟)متاسفانه یه سری حساسیت و سخت گیری درمورد بعضی از موارد استخدامی باید باشه که نیست . غیر از این موارد، کتک زدن های وحشیانه ی بعضی از شاگردا توسط معلمینشون .. حتی توهین و تحقیر های لفظی هم آسیب هایی می رسونند که شاید قابل جبران هم نباشه . با احترام و دست بوسی که نسبت به معلمین شریف دارم باید بگم تو همه ی اقشار جامعه همه جور موردی پیدا میشه و اینکه چند نفر تو این دسته مرتکب تخلف و سو استفاده شدن باعث نمیشه به همه ی معلمین توهین بشه .. درمورد مهناز هم باز نمیشه گفت اینکه تو یه چت با من درد و دل کرده و از مشکلش گفته دال برسوئ استفاده از احساسات بچه ها میشه ولی نمیشه هم موضوع رو رد کرد. ولی با سیستم نابسامانی که ما داریم متاسفانه امکان همه چیز هست البته منصفانه فکر کنیم این موارد در همه جای دنیا اتفاق میفته فقط ممکنه یه مقدار پیگیری و اعمال قانون تو جاهای دیگه سفت و سخت تر باشه .
حالا این سوال پیش میاد که پس چطوری و با چه اطمینانی بچه هامونو دست مربی و اموزگار بسپریم؟
جوابش اینه که خیلی خیلی هوشیار باشید . برای بچه های عزیزتون وقت بگذارید .. از کنار تغییرات روحی و روانی حتی اشتها و میل به تغذیه و چیزای دیگه ش رو بررسی کنید . زیاد باهاش صحبت کنید و همینطوری که دارید به کارهای دیگه می رسید براش از کارهای روزانه که انجام دادید تعریف کنید و ازش بپرسید چیکارا کرده و روزش چطور گذشته .. حواستون باشه به هیچ عنوان رو بچه زوم نکنید و با سوال پیچ کردن یا نکاه های نگران کلافه ش نکنید همه ی این ها باید درقالب بازی و تفریح انجام بشه کاملا نامحسوس و به دور از فشار و استرس .

نسرین چهارشنبه 28 خرداد 1399 ساعت 05:40 ب.ظ https://yakroozeno.blogsky.com/

شوخی بدی کردم نوشتم بره بمیره اما اینجور که من از نوشته ی تو فهمیدم، مزاحمی بیش نبوده مهربانو جان.
حسابی هم پیله کرده. محض همین پرسیدم اگه باز هم همون حرفا رو ادامه بده مشکلی نداری. ولی خب بهرحال صلاح مملکت خویش خسروان دانند عزیز دلم

نه نسرین جون واقعا مزاحمتی برای من نداشت چون از اول منظورش رو نگفت یکمی وقتم رو گرفت و البته بهش حق میدم که نتونه منظورش رو بدون حاشیه عنوان کنه فقط اشتباهی که این افراد می کنند اینه که نمیرن تو قسمت هایی که احتمال داره دوست پیدا کنند بگردن میان هر کسی رو انتخاب میکنند و بهش پیام میدن ..
درضمن این اپلیکیشن های مجازی از تلگرام و واتس اپ گرفته تا اینستاگرام همگی قابلیت بلاک کردن دارند. اگر من بلاک نکردم دلیلش این بوده که هنوز بهش برچسب مزاحم نزده بودم و دوست داشتم واقعا تا اونجا که ممکنه راهنماییش کنم . با وجودی که بلاک نشد الان بعد از گذشت یک هفته هیچ پیامی نداده پس واقعا مزاحم نبود .

تو هم عزیز منی میدونم چقدر دوستم داری و بفکرمی خواهری .. مواظب خودم هستم

ماه چهارشنبه 28 خرداد 1399 ساعت 04:19 ب.ظ

سلام خانومی. خیلی با ظرفیتی، دمت گرم.

سلام عزیزم . مررسی نازنین

آسو چهارشنبه 28 خرداد 1399 ساعت 11:53 ق.ظ

سلام مهربانو جان واقعا شما یه دونه ای چه مهربان وچه آگاهانه با این دونفر برخورد کردی راستی ممنون میشم اگر کتاب هایی که میخونید به منم معرفی کنید عاشق دیدگاهتون شدم.متاسفانه این موردا زیادن تو جامعه من خودم ده سالی خوابگاه دختران بودم تعریف از خود نباشه قبلنا الان نه من اندامم خوب بود یکی دو بار لباس تقریبا بازی میپوشیدم اینا تحریک میشدن یه جوری نگاهم میکردن اوایل اصلا من اگاهی نداشتم چنین چیزی هست فقط خجالت میکشیدم و لباسامو عوض میکردم بعدا مطالعه کردم فهمیدم چه خبره .اتفاقا یکی از بچه های خوابگاه ماه تغییر جنسیت دادو یکی از دوستای هم خوابگاهیشو گرفت.ولی متاسفانه همکلاسی خواهرم الان ترنسه مامانو باباش با وجود اینکه هر دوشون فرهنگین و حتی معلمای مدرسه خیلی اذیتش میکنن همیشه خواهرم حرفشو میزنه دلم براش کباب میشه هیچ کی درکش نمیکنه .چه خوب میشد دنیا پر میشد از مامان هایی مث مامان مهربانو عزیزو مهربانو با درک...اصلا رشته دانشگاهی شما چیه این قد با منطقین مهربانو جون

سلام آسوی عزیزم
قربون محبتت واقعیتش کتاب خاصی نمیخونم بیشتر مقاله هایی که نظرم رو جلب کنند میخونم. همین صفحات مجازی، تلگرام ، واتس اپ و اینستاگرام هم برای مطالعه خیلی عالیند ولی آسو جان چیزی که خیلی کمکم میکنه همذات پنداریه .. همیشه و در هر موقعیتی خودم رو جای طرف مقابل میذارم و ازخودم می پرسم اگر الان من به جای فلانی بودم دوست داشتم چه برخوردی ببینم و چطوری بهم کمک بشه در 99/9 درصد موادر میبینم کار میکنه .
خیلی متاسفم شدم برای همکلاسی خواهرت ، ترنس ها همنوعان عزیز و دوست داشتنی ما هستند که براثر اشکالی که در دوران جنینی برای هیپوتالوموس جنین اتفاق میفته بروز میکنه .یعنی یک مشکل مادرزاده که فرد هیچ دخالت یا گناهی در بروزش نداشته .. شاید برای هر کدوممون اتفاق می افتاد . همه میدونیم که پدر و مادر برای هر تب کردن جگر گوشه شون چقدر اذیت میشن و سعی میکنند بچه رو زود به دکتر برسونند و جسمش رو درمان کنند حالا من نمیدونم همین پدر و مادر چطور دلشون میاد بچه ی بیگناه بیمارشون رو که مهم ترین و سخت ترین بیماری ها رو داره انقدر با بی مهری آزار میدن . من یادمه مهردخت تو 3-4 سالگی موهاش کوتاه بود خیلی وقتا بلوز و شلواریا شلوارک براش می پوشوندم تا راحت باشه .. خیلی ها فکر میکردن پسره و مهردخت از این موضوع ناراحت بود و میگفت فلانی رو دوست ندارم چون به من گفت پسر یا بی ادب بود به من گفت پسر .. یعنی قشنگ بهش برمیخورد .. حالا فکر کن کسی خودش رو کاملا زن یا مرد میدونه ولی جسمش باهاش ساز نامخالف میزنه و تمام آثار و شواهد نشون میده که تو چیزی غیر از اونی هستی که فکر میکنی
عزیز دلم بازم از اینهمه لطفت ممنونم خدا شما دوستای گلم رو نگهداره .
من حسابداری خوندم ولی علاقمندیم هنره عززیزم

سوده چهارشنبه 28 خرداد 1399 ساعت 11:51 ق.ظ

سلام مهربانو جان
متاسفانه فرهنگ و تربیت غلط باعث میشه ادم ها به خودشون اجازه بدن در هر موردی نظر بدن سمیرا که بچه هست ما ادمهای بزرگی امثال همین دختر بچه در جامعه داریم که تنها کاری که نمیکنن فکر کردن به رفتار و اشتباهاتشون اگر نه در همه مسایل مربوط به دیگران دکترا دارن اینکه تمایل جن،سی طرف چی هست به هیچ کسی ربطی نداره جز خودش از نظر خیلی از خاندان ادم بی تفاوتی هستم چون در مورد چیزی که به من مربوط نیست نظر نمیدم اینکه طرف خوشگله یا زشته دینش چیه ......اظهار نظر در مورد چیزهای که به ما مربوط نیست جامعه ما هم میتونه درست بشه اما کمی همت و زمان لازم داره،در مورد اون خانم هم اگر جامعه بازی بود با توجه به اینکه با شما صحبت زیاد داشته میتونسته تمایلات شما را بفهمه یا به صورت مسقیم بپرسه سراغ شما نمیومد که جوابتون مشخصه،مرسی بابت دستور کوکی فکر نکنید متوجه نشدم عکسی از دارسی نیست

سلام عزیز من
دقیقا همینطوره و متاسفم بابتش .چقدرنظر خاندانتون رو درموردت دوست دارم عزیزم .
مهناز تو چت نوشته بخاطر من اینکار رو می کردی؟
یعنی کاملا میدونسته تمایلات من به چه صورت هست.
خواهش میکنم عزیز دلم خوشمزه و اسونه . سوده جون خونه ی مامان اینا بودم درست کردم دارسی پیشم نبود وگرنه مکه ممکنه اون قند عسل تو عکسا نباشه؟ پست بعد یه عکس خوشگل ازش میذارم عزیزم مرسی که با دقت پست ها رو دنبال میکنی

نسرین چهارشنبه 28 خرداد 1399 ساعت 01:55 ق.ظ https://yakroozeno.blogsky.com/

یادم رفت بگم ترنس ها قابل احترام و بنظرم خیلی دوست داشتنی اند.
اما اون آقای مریض اگر باز هم دروری گفت براش وقت میگذاری؟ اگه باز هم برات نوشت بهش بگو دوستم گفته بهت بگم حیف نون، حیف وقت... اصلاً برو بمیر
من اصلاً حوصله ی اینجور آدما رو ندارم، می دونی.
دوستت دارم و مرسی بابت بیسکویت ، میشه بجای سرخ کردن تو فر پختش؟

واقعا حرف نامحترمانه ای نمیزد نسرین جون اگر باز هم حرفاش همونطور باشه هیچ مشکلی ندارم . خدا نکنه بمیره حتما عزیز حداقل یک نفر هست
آره میدونم .. تو حوصله کمتر از اینم نداری خواهر جون .. بی اعصاب کی بودی توووو
منم عاشقتم . نه نسرین جون چون کره با روغن نداره سفت میشه .. تو روغن سرخ کن بذار رو دستمال جاذب روغن

نسرین چهارشنبه 28 خرداد 1399 ساعت 01:49 ق.ظ https://yakroozeno.blogsky.com/

سلام گلم، عشقم
وقتی فاصله می افته بین نوشتنات دیگه اسکای بهت قهر میکنه و خبر نمیده نوشتی!!!

ازت خواهش می کنم هوای مهناز رو داشته باش. تشویقش کن بره مشاوره. بخصوص که معلمه و امیدوارم متعهد باشه.
سمیرا که واقعاً نیاز به مشاوره داره. وقتی ثروتمنده ، بهترین کاری که مهناز خانم می تونه در حق این شاگردش بکنه اینه که مادر و پدرشو بخواد مدرسه و بهشون بگه احمقا هوای بچه ای که خودش نخواسته دنیا بیاد و شما آوردینش رو داشته باشید و بگه باید حتماً بره پیش یک مشاوره خوب و دلسوز.
مشاور خوب هم منیژه ی عزیز خودمون که شک ندارم می تونه کمکش کنه وگرنه تمام آینده طفلی از دست میره. (او باعث شد بچه یکی از دوستان من از فکر جدی خودکشی دور بشه)
راستی چند روز دیگه تولد منیژه جونه... یکشنبه میشه فکر کنم، اول تیر

سلام نسرین جانم
خیلی طول کشید نوشتمش نسرین جون فکر کنم بخاطر اونه .. چون هی کار پیش می اومد قطع میکردم دوباره مینوشتم .
حواسم بهش هست .. البته فقط براش عکس دارسی رو فرستادم و به روی خودم نیاوردم ماجرای اونشب رو (میخوام بدونه که با چیزایی که گفت بهم هیچ مشکلی ندارم و یه وقت حس شرمندگی نداشته باشه) اونم کلی قربون صدقه دارسی رفت .
جریان سمیرا مال دو سه سال قبله و نمیدونم الان در چه شرایطی هستن . همون موقع خیلی سعی کردم به پدر و مادرش حالی کنم دارن جنایت میکنن درحق بچه ولی خودشون به یه کار درمانی مفصل احتیاج دارن و اصلا هم قبول نداشتن .
منیژه جون چون درس میخونه خیلی خیلی مراجعینش رو محدود کرده و فقط نسبت به خودمون خیلی لطف داره و جدید نمی پذیره .
تولدش با نفس تو یک روزه و مطمئن باش هر سال یادمه عزیزم

لیدا سه‌شنبه 27 خرداد 1399 ساعت 02:40 ب.ظ

من فقط فکر اون دختر بچه هستم که اون خانم معلمش بوده.ای خدااا.شایدم هم بچه هم معلم یکی بودن.دنیای مجازیه دیگه راستی توش خیلی کمه.ولی من سریع بلاک میکردم واقعا چون نه مشاورم و نه دوس دارم برای همچین ادمایی وقت بذارم اگه اینا دنبال کمک بودن پیج های مشاوره زیاد هست تو فضای مجازی.راستی سحر کی بود؟انگاری اسمهارو اشتباهی نوشتی

لیدا جون معلم و بچه با هم فرق داشتن .نگران نباش ممکنه کسی گرایش های ج ن سی متفاوت داشته باشه ولی لزوما" ادم بد و آسیب رسانی نیست . همه به وجود مشاور واقفیم ولی خیلی ها متوجه مشکلشون نیستن و نمیدونن که خودشون هم کیس مشاوره هستن. خیلی چیزای دیگه هم ممکنه مانع از مراجعه بشه . البته نظر تو هم محترمه که دوست نداری وقتت رو به این موضوع اختصاص بدی .
بله ببخشید اشتباه نوشته بودم اصلاحش کردم ممنونم که گفتی

ایلیا سه‌شنبه 27 خرداد 1399 ساعت 01:49 ب.ظ https://asrepersia.blogspot.com

با درود مجدد

من فکر می کنم در ایران خیلی از پسرها به یک نوع بیماری یا اختلال روحی و روانی دچار هستند. این که حس انتقام دارند و به اشکال مختلف دوست دارند دوست دختر یا همسرشون رو آزار بدند.

مثلا پسری که رابطه اش رو با دوست دخترش یا همسرش تمام می کنه اما مدام با حرفاش و کارهاش طرف رو اذیت می کنه.

به عنوان مثال شماره ی دختر رو پخش می کنه، به او برچسب می زنه، عکس یا فیلم شخصی دختر خانم رو منتشر می کنه یا جزء به جزء روابطش رو برای رفقای خودش تعریف می کنه. دست بردار هم نیست و از این کار اتفاقا لذت هم می بره.

این مشکل روحی 70 درصد پسرها [در ایران] هست. با اینکه خودم پسر هستم و مجرد، این موضوع رو متاسفانه تو دوستان خودم دیدم.

این طور آدم ها به دنبال سلطه بر طرف مقابلشون هستند. مثلا معتقدند زنها فقط به درد رابطه جنسی می خورند.

دخترها به جزئیات رفتاری پسر مورد علاقه شون خیلی دقت کنند. وقتی قصد دوستی با پسر دارند، با سیاست و وسواس زیاد کنش و واکنش پسر رو زیر نظر بگیرند.

دخترخانم ها این موارد رو پشت گوش نیندازید چرا که اینطور آدم ها «بسیار خطرناک» هستند هم برای خودشان، هم خانواده شان و هم مملکت.

گول ظاهر افراد رو نباید خورد. متاسفانه این دسته از آدم ها شدیدا مشکل ادراکی دارند و نیازهای یک زن یا دختر رو نمی فهمند.

نظام آموزشی ما، کتاب های ما، فیلم های ما، موسیقی ما، کانون خانواده های ما، ازدواج های ما، اقتصاد و بهداشت ما دچار مشکل هست که چنین بچه هایی تحویل جامعه داده شده.

من چون پسر هستم لذا در مورد پسرها نظر دادم. پس احتمال اینکه اینطور آدم ها سر راه خانمی قرار بگیرند زیاد هست.

این جور پسرها اگر به وبلاگ شما سرک بکشند و کامنت من رو بخوانند قطعا به من هم برچسب خواهند زد که «چقدر اسکل و دستمال» هستم! اونها هر کس بیاید اینطور مثل من فکر کند را از دایره مردی خارج می دانند!

می بخشید سرتان را درد آوردم. منظورم را کلی گفتم.

درود ممنونم از کامنتت .

نظام آموزشی ما، کتاب های ما، فیلم های ما، موسیقی ما، کانون خانواده های ما، ازدواج های ما، اقتصاد و بهداشت ما دچار مشکل هست که چنین بچه هایی تحویل جامعه داده شده.
با این قسمت کامنتت خیلی موافقم . ضمن اینکه متاسفانه من بین خانم ها هم ناهنجاریهای اخلاقی زیاد میبینم .
افکار شما پسندیده ست و اگر کسی برچسب میزنه از ضعف درک و شعور خودشه شما راه خودت رو برو که درسته .

مریم سه‌شنبه 27 خرداد 1399 ساعت 12:18 ب.ظ http://navaney.blogfa.com

نگران اینکه نکنه مشکلی برای شما پیش بیاد ....

ای جااانم قربون محبتت عزیز دلم نگران نباش من خوبم

نیروانا سه‌شنبه 27 خرداد 1399 ساعت 09:31 ق.ظ http://life-career.blog.ir/

سلام مهربانو جونم
چقدررر تو برخوردت با همه مسائل عاقلانه و عالیه
من اگر تو همچین موقعیتی بودم جیغ میزدم فرار می کردم
ولی جدی فکر نمی کنم میتونستم خیلی درست برخورد کنم
البته چندان فعال نیستم تو فضای مجازی ولی چه مجازی و چه دنیای واقعی تجربه شو نداشتم و بهش فکر هم که میکنم شوکه میشم
چند سال پیش ها یک آقایی با هویت زنانه برام کامنت میزاشت و من خیلی خیلی دیر متوجه شدم که نر هست از بس که کامنتا و طرز حرف زدنش از من یکی زنانه تر و خانمانه تر بود
و واقعا کاری که کردم همین بود که جیغ زدم و فرار کردم
یعنی اول کلی دعواش کردم و بعد هم کامنت های وبلاگم رو کلا بستم و ایمیلی رو که بعضی دوستان از جمله ایشون داشتند حذف کردم

سلام عززیزم
ممنونم نیرووانای قشنگم
پشت این ابزار ارتباط مجازی چرا باید فرار کنی دخترررببین منم تو همون پیج با یکی دوست بودم که مرد بود اما ادعا می کرد خانمه . واقعیتش تا یه مدت کوتاهی هم من متوجه نشده بودم چون بیشتر ابراز محبتش تو دایرکت بود و من اصلا پستاش رو نمیددیم ..چون پیج فعالی هم نداشت تا اینکه یه بار عکس دوتا بچه ی کوچیک رو گذاشت من رفتم همون 4 تا دونه کامنتش رو خوندم دیدم یکی نوشته پسر عمو خدا بچه هاتو نگهداره الهی زیر سایه خودت و مادرشون بزرگ شن .. اونم اومده بود تشکر کرده بود .
به روی خودم نیاوردم تا یه شب برام نوشت امشب مهمون نامزدم بودم کلی به خودم رسیده بودم و دیوونه ش کردم .
من اصلا با کسی از این چتا ندارم که طرف به خودش اجازه بده به من بگه " دیوونه ش کردم"!!
بهش گفتم حتما خیلی خوشگل شده بودی
دیدم عکس یه خانم جوون معمولی که میک اپ غلیظ داشت رو فرستاد .
گفتم عکس کیه؟
گفت خودم دیگه.. گفتم یعنی میخواستم ببینم تا کجا ادامه میدی!!
چرا تو که مرد هستی با هویت زنانه با من ارتباط داری .. خب تو که دوست خوبی هستی همیشه هم مطالب قشنگ میفرستی مگه مرد بودن چه ایرادی داره ؟؟
جوابمو نداد تا دو سه روز بعد مطابق معمول برام مطالب قشنگ فرستاد و انگار نه انگااار .. منم هیچی نگفتم و دوباره همه چیز مثل سابق شد
تو رسما" جیغ میزنی و فرار میکنی

کیهان سه‌شنبه 27 خرداد 1399 ساعت 07:35 ق.ظ http://mkihan.blogfa.com

درود بر مهر بانوی عزیز
خوب راسیاتش چی بگم!!!من گاهی وارد این پیجهای اینستا می رم ولی خودم هیچ پستی اونجا نمی نویسم چونمکه اصلن وقت ندارم اگر وقت داشتم توی همینوبلاگ برای دوستان معدودی که دارم وسالهاست با آنها هستم می نوشتم
اما خوب راسیاتش بنظرم گاهی لازمه که اصلن هیچ جوابی داده نشه به بعضی از سوالات
و دیگر اینکه شما بسیار آگاه هستید و از نوع نگاهتان مشخصه که نسبیتهای فرهنگی و اخلاقی را بسیار خوب درک می کنید
نیچه کتابی داره به اسم زیبایی شناسی که بسیار جالبه
و دیگر اینکه دقیقن زیبایی همانند همه امور اجتماعی دیگر یه چیز نسبی ست ! هر چند که با ایجاد الگو های جهانی توسط رسانه های جمعی سعی در ایجاد یک الگوی زیبایی خاص در ذهن مخاطب کنند
مرسی مهر بانوی عزیز
راستی :fetishism یه بحث بسیار جال در ethnology هستش به معنای جانگرایی!! یعنی برای اشیا جان و روح قایل بودن!
سپاس برای وجود عزیز و شریفتان

درود کیهان جان
مرسی از تووو . چقدر جالبه سعی میکنم بخونمش . البته من دیدم بعضیا درمورد اشیا این نظر رو دارن . نمونه ش مهردخت خودمون
دیروز موتور خونه ایراد پیدا کرده بود . می گفت بدبخت اون پایین انقدر کار میکنه هیچکس هم دوست نداره بره اونجا چون تاریکه و سوسک داره و ...

x سه‌شنبه 27 خرداد 1399 ساعت 02:33 ق.ظ http://malakiti.blogfa.com

واقعا امیدوارم هیچ کس تمایل خاص نداشته باشه چون طفلی ها گناه دارن اونم تو کشور ما که ترس درمان یا دنبال کرردنش رو دارن

خیلی حوصله داری جواب جفتشدن رو خیلی. دقیق و طولانی دادی
من در مقابل هر چیزی که بهم ربط نداشته باشه یا حس کنم خوشم نمیاد از گفت و گو سرررریع کنار می کشم یا بلاک یا اگر دنیای واقعی باشه نهایت فاصله . ..

بله مخصوصا تو کشور ما عزیزم که همه ی چیزهای ساده هم با پی
یدگی و دشواری همراهه وای به حال اینکه اصل موضوع سخت و پیچیده باشه .
من دوست دارم آدم ها با هم تعامل داشته باشند و در کمال ادب و احترام گفتگو کنند و انقدر فضا باشه که آزادانه تفکرات و تمایلات خصوصیشون رو به منظور نشر علم و آگاهی به اشتراک بذارن .
انتخاب مهردخت هم تا حدودی به خودت نزدیکه و همینو به من میگه ..
ول کن مامااان چه حوصله ای داری تو !! و البته من دوست داشتم غیر از این بود عقیده ش و خودش هم برای شنیدن و کمک کردن به دیگران مشتاق بود ولی خب واقعیت اینه که انتخابش نیست .
اینم نوعی تفاوته بین ما مادر و دختره

لیلی۱ سه‌شنبه 27 خرداد 1399 ساعت 12:38 ق.ظ

مهربانو جان شخصیت و رفتار ادمها بسیار پیچیده اس وقتی تو اجتماع باشی و بخصوص کارت به نحوی با موضوعات خصوصی و محرمانه ادمها گره خورده زیاد میبینی این داستانها رو
راستش من هم بواسطه شغلم و در جریان مشاوره ها زیاد دیدم ولی برخورد شما بسیار عالیست
اینم بگم که هرگونه ناهنجاری در ادمها رو درک میکنم و معتقدم ممکنه خود ما هم چنین بودیم و قضاوت نمیکنم

دقیقا همینطوره لیلی جانم بحث اینکه چقدر ارتباطات اجتماعی گسترده داشته باشیم یا نداشته باشیم خیلی مهمه .
چقدر خوشحالم که ازتو که در این زمینه تخصص و آگاهی داری میشنوم که برخوردم مناسب بوده .

مریم سه‌شنبه 27 خرداد 1399 ساعت 12:19 ق.ظ http://navaney.blogfa.com

سلام عزیزم
توی دوران دبیرستان ما خوابگاه داشتیم و هراز گاهی به خاطر کلاس فوق العاده میموندیم،ی دختر خانم سال بالایی ما همچین تمایلاتی داشت،برای حدودا بیست سال پیش خیلی عجیب و غریب و ناشناخته بود
ولی خانواده ش تصمیم گرفتن سریع شوهرش بدن که به نظرم تصمیم اشتباهی بود،چند وقت پیش تو یکی از ادارات دولتی دیدمش از ی دختر شاد و سرزنده،حالا تقریبا ی مرده متحرک مونده بود
شاید چون هیچکس شرایط اون دختر تو اون سن و سال رو درک که نکرد،سرکوب هم شد
هنوز جامعه ما اینقدر آمادگی کشش این مسایل رو ندارن
مثلاً خودم متن شما رو با همه سابقه سخنوری خوندم،ترسیدم و همش نگران بودم
ولی اگه مشاوره های خوب باشن،خیلی بهتر میشه تشخیص داد،حداقل کار ممکن

سلام مریم جون
چقدر از خوندن کامنتت متاسف شدم
ببین چند نفر در کنار این خانم مظلوم ، دچار مشکل شدن .. مردی که باهاش ازدواج کرده ، بچه هایی که احتمالا به دنیا اومدن و همسران و بچه هایی که بعد ها از بچه های این خانم به وجود میان
خیلی مردم از نظر فرهنگی تغییر کردن و دیدشون نسبت به سابق بهبود پیدا کرده ولی همچناااان ...
نگران چی بودی مریم جونم؟؟

مهرگل سه‌شنبه 27 خرداد 1399 ساعت 12:16 ق.ظ

سلام مهربانوی عزیز
راستش منم مثل شما فکر میکنم و کاملا موفقم که باید هر دوی این عزیز برن سراغ مشاور مخصوصا برای شناخت دقیق خودشون.
کاش تو مملکت ما دو تا موضوع مهم واقعا ریشه ای جا بیفته که اول واقعا باید تو طول زندگیمون زیاد بریم پیش مشاور دوم اینکه کاش دولت شرایطی رو مهیا میکرد که واقعا میشد همه بتونن برن پیش مشاور ( بخاطر هزینه و عدم حمایت بیمه و اینا)
میدونم همه یه سری هزینه های غیر ضروری دارن و حاضر نیستن اونارو بخاطر مشاور رفتن کنار بذارن اما من منظورم افرادی هست که واقعا ندارن و نمیتونن

سلام مهر گلکم
به موضوع خیلی مهم و درستی اشاره کردی هم فرهنگ سازی باری استفاده از مشاور و هم دادن تسهیلات و تعلق بیمه به این موضوع .
هزینه های مشاوره با توجه به اینکه کار در دراز مدت جواب میده بسیار سنگینه

Pony دوشنبه 26 خرداد 1399 ساعت 11:10 ب.ظ

سلام

تنها برخورد من سالها پیش بود همون موقع که تاکسیا دونفر جلو سوار میکردن

با وجودی که عقب تاکسی خالی بود یک پسری اومد جلو بغل دست من نشست

خودشو کاملا چسبونده بود به من .....

سلام
خب پسندیده بوده دیگه پونی جان

منجوق دوشنبه 26 خرداد 1399 ساعت 08:40 ب.ظ http://manjoogh.blogfa.com/

طفلک دلم برا مهناز هم سوخت
این فرهنگ خودسانسوری توام با مردسالاری چه بر سر ماها میاره خدا میدونه
من یه دوستی دارم که تمایلات هم. ج داره یه مدت با دوست دخترش قهر کرده بود سعی داشت به من نزدیک بشه . منم غیر مستقیم و بدون اینکه بهش نشون بدم که فهمیدم همچین تمابلاتی داره دست رد زدم به سینه اش الان فقط باهم دوستیم هر دو راضی

منم همینطور خیلی ناراحت شدم برای احساس طبیعی که داشت دچار مشکل شده بود حالا چه از روی ترس از اقایون میخواست با هم ج نس ارتباط بگیره چه از روی علاقه ... به هر حال داشت اذیت میشد

خیلی هم خوب .. میدونی مشکل کجاست ؟ اونجا که اگر کسی گرایش خاص و هم ج نس گرایانه داره دیگران به خودشون اجازه میدن که از طرف تقاضاهای عجیب کنند . مثلا من بارها با افرادی طرف شدم که" گ ی" بودند و هر آقایی از راه می رسید توقع داشت طرف بهش جواب مثبت بده . یه بار یه اقایی بهم گفت مگه فلانی گ ی نیست ؟؟ گفتم چرا . گفت پس چرا به من راه نمیده !!
گفتم مگه من که استریت * ، هستم هر آقایی از راه رسید رو می پذیرم؟؟ اگر بپذیرم دیگه اسمش چیزای دیگه میشه ، خب اون هم گ ی هست ولی چیزای دیگه نیست که!!!

پ ن: استریت (Straight) به معنای دگر خواهی، همون چیزی که گرایش ج ن سی عادی تلقی میشه.
مخصوصا این کلمات رو مینویسم که دوستان اگر نمیدونند با این واژه ها آشنا بشن

ایلیا دوشنبه 26 خرداد 1399 ساعت 07:44 ب.ظ https://asrepersia.blogspot.com/2020/06/corona-in-china.html

سلام. هموطن از خواندن نوشته های شما چیزهای زیادی یاد می گیرم. اما فکر نمی کردم همجنس گرایی و فتیش رو اختلال بدونید.

این ها یک نوع گرایش جنسی هستند. اختلال نیستند. وقتی کسی مزاحم شما میشه و مشخصه که فتیش پا داره لطفا اسمش رو اختلال نگذارید. او در حقیقت مزاحم هست.

این گرایش فتیش پا در خیلی از خانم ها و آقایون هست. خب برخی نقاط بدن مثل گوش و گردن و پاها توی فعالیت جنسی موثر هستند و خیلی از خانم ها هم دوست دارند. اصلا اختلال نیست.

خواهش می کنم ازتون سرکوب نکنید کسی که گرایش جنسی خاصی داره.

اما این موضوع گرایش خانم ها و آقایان کاملا با چیزی که برای شما در صفحات اجتماعی تان به وجود امده متفاوت هست.

در آخر از شما بابت وبلاگ خوب و رفتار و منش بزرگوارانه ای که دارید تشکر می کنم.

سلام ایلیای عزیز. خیلی خوشحالم از اینکه موضوعی رو مطرح کردم که بابتش کامنت گذاشتی و باعث شد باهات آشنا بشم .
راستش تا اونجایی که من مطالعه کردم کلمه ی فت/یش از زبان پرتغالی گرفته و معنای " جاذبه ی وسواسی" رو میده. چیزی هم که به هر طریقی با وسواس عجین باشه ،" اختلال " محسوب میشه.شاید دربعضی از افراد عادی هم که ویژگی های خاصی از بدن رو جذاب ببینند، میزان ناچیزی از فتی/ش وجود داشته باشه اما معمولا داشتن این ویژگی، عملکرد طبیعی جن/سی رو دچار مشکل میکنه و اونجاست که تبدیل به اختلال میشه .من بطور مشخص درمورد کسی نوشتم که بابت گرایشی که داشت برنامه ریزی کرده بود و با ترفند هایی سعی در ادامه ی گفتگو داشت و طبق اظهارات خودش، بابت اینکه کسی رو پیدا کنه که بتونه حداقل در مورد موضوع مورد علاقه ش گپ بزنه دچار مشکل شده بود پس این از حد گرایش خارج بود و بنظر من فرم اختلال پیدا کرده بود. (گرایش های ما تا زمانی که آزار دهنده نیستند گرایشند و بعد از اون اختلانند)
در مورد مهناز صحبت سر گرایش نبود ، من نمیدونم واقعا مهناز احساسات همجنس /گرایانه پیدا کرده یا بخاطر پاسخ به میل / ج ن سیش و ترس و بی اعتمادی نسبت به آقایون میخواست از طریف همجنس به نیازش پاسخ بده که درصورت دوم حتما اختلال محسوب میشه و باید به فکر درمان باشه .. چون همین تمایل به هم ج نس از روی اجبار، مشکلات جدی رو به دنبال داره بنابر این من از گرایش های ج ن سی خاص بعنوان اختلال یاد نکردم و نمی کنم (شاید لازم باشه یه بار دیگه متن رو مرور کنی چون از کلمه ی تفاوت استفاده کردم)

منم ازت تشکر میکنم دوست عزیزو جدیدم ممنون که برام نوشتی .

نفیسه دوشنبه 26 خرداد 1399 ساعت 06:52 ب.ظ

مهربانو جانم چقدر خوبه که تو انقدر آگاه و هستی و انقدر همه چیز رو خوب درک می کنی و بالغانه رفتار می کنی. کاش دنیا از آدمهایی مثل تو بیشتر داشت.
این دنیا پر از آدمهای متفاوت با سلیقه های جورواجوره. چه خوبه که همو بفهمیم و اگر می تونیم کمکی به هم بکنیم و اگر نه، لااقل با هم به خاطر اختلاف نظر و سلیقه نجنگیم.
می دونی، من فقط نگران اون بچه هایی هستم که اون خانم معلم شون بوده. نه اینکه گرایش اون خانم غیر طبیعی یا خطرناک باشه، اینکه راه ابراز درستش رو بلد نبوده یه کم نگران کننده ست.

عزیز دلمی نفیسه جان ممنون از کامنت مهربونت
همووون دقیقا من موندم تو کار مردم که احساس میکنن چیزی که خودشون میدونند حتما درسته و سعی دارند همه رو هم به همون راه هدایت کنند.
نفیسه جون درسته که مهناز معلمه و کاری که داره به دلیل سرو کار داشتن با بچه ها خیلی حساسه ولی واقعیت اینه که همه ی ما در هر جایگاهی که هستیم، چیزای خیلی زیادیه که نمی دونیم. اینکه مهناز به فکر استفاده از مشاور نبود، نگران کننده ست کاملا درست میگی عزیزم کاش این فرهنگ استفاده از مشاور برای همه جا می افتاد .. هرچند که غیر از موضوع فرهنگ واقعا باید تسهیلااتی درمورد هزینه ها و بالابردن کیفیت کار مشاورها هم سنجیده بشه .
چه آرزوهای محالی داریم تو این مملکت .. فکر کن دولت انقدر کارآمد باشه که به این چیزا هم فکر کنه !!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد