دلنوشته های مهربانو

دلنوشته های مهربانو

اینجا خاطرات زندگی مشترک من و دختر نازنینم به یادگار نوشته میشود
دلنوشته های مهربانو

دلنوشته های مهربانو

اینجا خاطرات زندگی مشترک من و دختر نازنینم به یادگار نوشته میشود

"منم یه روز اختاپوس بودم "

سلام دوستای عزیز و نازنینم ... 


داستان رو بخونید و ببینید شما " اختاپوس بودید یا کوسه؟" امیدوارم که هیچکدوم نباشید که هر دوش به یه اندازه ناراحت کننده ست . زندگی درست و متعادل یعنی:


 همون که مهربان باشیم ولی اجازه ی سوء استفاده ندیم (اختاپوس نباشیم)

همون که منصف و با معرفت باشیم و (کوسه نباشیم) 


کافیه واااقعا انسان باشیم 




اختاپوس تنهایی در اقیانوس زندگی میکرد. روزی کوسه ای به او نزدیک میشه و میگه: دوست داری با هم دوست شیم؟


اختاپوس خوشحال میشه که قراره دوستی داشته باشه و میگه باشه.
کوسه میگه اما یه شرط دارم.
اختاپوس میگه: چی؟

کوسه میگه: که یکی از بازوهاتو بدی بخورم.
اختاپوس به بازوهاش نگاه میکنه و
میگه من که بازو زیاد دارم خب ایرادی نداره، یکیش مال تو.

کوسه بازوی اختاپوس رو خورد و دوستی اونها شروع میشه اونها خیلی با هم شاد بودن.


با سرعت شنا میکردن و خاطره میساختن با هم.به هر دوشون خیلی خوش میگذشت و اختاپوس خیلی خوشحال بود.


 اما هر وقت که کوسه گرسنه میشد، از اختاپوس میخواست یک بازوی دیگه بهش بده و اختاپوس برای دوستیشون این کار رو میکرد.


تا اینکه یک شب، دیگه بازویی برای اختاپوس باقی نمونده بود و کوسه بهش گفت من گرسنه ام.

اختاپوس گفت اما بازویی نیست. کوسه گفت حالا همه ی خودتو میخوام. و اختاپوس خورده شد!! بعد از اینکه کوسه گرسنگیش رفع شد، یاد خاطراتش با اختاپوس افتاد و دلش تنگ شد.


 خیلی خیلی دلش تنگ شد، اون یه دوست واقعی بود. کوسه غمگین شد و رفت تا یک دوست دیگه پیدا کنه.



ما هم بعضی وقتا تو رابطه هامون همین کارو میکنیم. اختاپوس ایم

فقط برای اینکه احساس کنیم کسی دوستمون داره. فقط برای اینکه دوست داشتنی دیده شیم. 


کوسه هایی وارد میشن و اروم اروم قسمت هایی از ادمِ دوست داشتنی درونمون رو سرکوب میکنیم، از خودمون تکه هایی رو

قطع میکنیم و درد میکشیم، فقط برای اینکه همون تصویری بشیم که آدم تو رابطه از ما میخواد و این درد داره.


دردناکه، اما باز هم ادامه میدیم تا جایی که دیگه هیچ احساس خوب و دوست داشتنی نسبت به درونمون. و خودمون نداریم. حتی شاید از خودمون هم بدمون میاد.


 اما برای اینکه کوسه باهامون دوست بمونه. از خودمون می کنیم و.میدیم بهش.تا اینکه نذاره بره.


اما بالاخره خسته میشیم و رابطه رو قطع می کنیم.


احتمالا کوسه میره سراغ طعمه جدیدش و ما و این فکر که دیگه قرار نیست رابطه ی صمیمی و درستی با دیگری داشته باشیم.


این داستان پایان تلخ تر دیگه ای هم میتونه داشته باشه، اینکه کسی که سالها آزار مون داده، برمیگرده و میگه: دلم برات تنگ شده!! 



به گذشته ها که نگاه کنیم، کوسه هایی از خاطرات مون سرک میکشن و میگن:

" سلام " برگردم؟


"منم یه روز اختاپوس بودم "


دوستتون دارم 


اینجا   رو هم بخونید .

نظرات 18 + ارسال نظر
صفا جمعه 28 آذر 1399 ساعت 03:08 ب.ظ http://Www.mano-tanhae-va-omid.blogsky.com

چه خوبه که بتونیم تعادل رو حفظ کنیم نه کوسه باشیم و نه اختاپوس .اما در عین حال هم به دیگران کمک کنیم و هم موقع نیاز از دیگران کمک بگیریم ...

دقیییقا عالیه صفا جون

مینو دوشنبه 24 آذر 1399 ساعت 12:07 ق.ظ http://milad321.blogfa.com

سلام مهربانو جان
فکر میکنم من هم اکثر اوقات ، بخصوص در ارتباط با خانواده ام ، اختاپوس بوده و هستم

سلام عزیزم
درمورد خانواده ها معمولا اختاپوس میشیم مخصوصا برای بچه هامون ولی کاش اونم نباشیم

هوپ... یکشنبه 23 آذر 1399 ساعت 07:48 ب.ظ

سلام علیکم بعد از مدتها خوبی مهربانوجان؟
راستش من هم خیلی وقتا اختاپوس بودم الان در تلاشم نه دیگه اختاپوس بمونم و نه کوسه بشم.

سلام هوپی جاانم .. الان که دارم برات جواب مینویسم و پنجشنبه 27 آذر ماه شده نسبتا خیلی بهترم ..
اوووه چه روزایی به ما گذشته عزیزم .
امید وارم هیچکدوممنون نه این باشیم نه اون

آوا شنبه 22 آذر 1399 ساعت 11:28 ب.ظ

سلام مهربانو جان
همگی ما به نوعی با این مسئله در جدالیم...هر کار کنی بالاخره یه جا مجبوری اختاپوس بشی...مطمئنم صابونش به جامه همه خورده...لااقل ما ایرانیا که اکثرا عاطفی فکر میکنیم بارها با اینجور مسائل رو برو شدیم و تحت عنوان " توی رودروایسی موندن" اجازه دادیم که کوسه ها دوره مون کنن و یه دلی از عزا دربیارن...

سلام آوا جانم
اررره واقعا مخصوصا درمورد بچه هامون معمولا اختاپوسیم . صد در صد باهات موافقم

کیهان شنبه 22 آذر 1399 ساعت 08:58 ق.ظ http://Mkihan.blogfa.com

درود بر شما
بلع این داستان تمثیلی ست از شرایط بسیاری از انسانها
مرسی مهری جان

درود کیهان عزیز
دقیقا همینطوره
ممنون از تو دوست خوبم

زری .. جمعه 21 آذر 1399 ساعت 10:41 ق.ظ http://maneveshteh.blog.ir

خب من هیچ وقت اختاپوس نبودم، یعنی هیچ وقت نشده حتی یه بازو را هم بدهم به کوسه اما همینکه نوک بازویم را هم کوسه یه گاز کوچولو زده، خودم را کشیدم عقب و اجازه ندادم سهم بیشتری برداره :)) اما همینکه بعد از مدتها باز برگشته و گفته "سلام، برگردم؟ " همین هم خیلی اذیتم میکنه چون میدونم کوسه کوسه است و هیچ تغییری نکرده فقط موقتی دلش تنگ شده.

چه خووب زری جان آدمای حواس جمع مثل تو خیلی کم داریم بهت تبریک میگم .
دقیقا همینطوره کوسه کوسه ست

فرنوش چهارشنبه 19 آذر 1399 ساعت 05:24 ب.ظ

سلام عزیزدلم. خوبی؟ دختر گلت خوبه؟ بابا عباس حالشون چطوره؟انشالا که سلامتی کاملشون رو بدست آوردن. من هم تقریبا الان در نقطه ای هستم که نه اختاپوسم و نه کوسه و سعی میکنم با آدمها مثل خودشون رفتار کنم. گرچه برای خانواده ام هنوز اختاپوسم مخصوصا برای پسرم. امیدوارم همه انسانها با مفهوم واقعی انسانیت زندگی شاد و خوبی کنار هم داشته باشن و بفکر سو استفاده از همدیگه نباشن

سلام فرنوش جان ممنونتم عزیزم همگی خوبیم
مثل خودمی عزیزم با همه ی تمرین هامون به خانواده که می رسیم ااختاپوس به تمام معناییم ولی خدا رو شکر خانواده ی کوسه ای ندارم

منجوق سه‌شنبه 18 آذر 1399 ساعت 11:44 ب.ظ

اون اختاپوس منم و هنوزک هستم

تغییر کن منوجق جانم
شاید با خانواده نشه ولی با دیگران تغییر کن عزیزم

غزال دوشنبه 17 آذر 1399 ساعت 08:17 ب.ظ https://otaaaq.blogsky.com/

چقدر داستان عمیقی بود مهربانو جان. متأسفانه من به شخصه خیلی شده که اختاپوس باشم. الان تلاش میکنم اینطور نباشه، ولی ایرادم اینه که نمیتونم کوسه ها رو تشخیص بدم و نتیجتا یکم مشکل اعتماد پیدا کردم.
همزمان امیدوارم که کوسه نبوده باشم در هیچ یک از روابط زندگیم.

غزال جان حق داری همین کوسه بودن دیگران باعث میشه کلا اعتماد ها از بین بره .
من مطمئنم نیستی چون تو این مدت کوتاه ذات مهربونت رو شناختم

سمیرا(راحله) دوشنبه 17 آذر 1399 ساعت 01:54 ب.ظ http://Samisami0064.blogfa.com

اینجا رو همخوندیم عزیزم و

از همین راه دوررر دستای گرم و مهربون خودت
و نسرین جان رو میبوسم و براتون از خداوند

منان یه عااالمه خیر و خوشی میخام ...

دستتون طلا نازنین های گل و دست به خیر

فدای تو عزززیز دلم .
ما هم دست های مهربون و یاری کننده ی تو رو میبوسیم عزیزم

سمیرا(راحله) دوشنبه 17 آذر 1399 ساعت 01:52 ب.ظ http://Samisami0064.blogfa.com

چه تامل برانگیز بود پستت و چقدر هم اینروزها
متاسفانه متاسفانه شاهد اینجور چیزا هستیم ....
کاش دنیا روز به روز پر بشه از انسان های

خوووب و خووووب و خوووووب...فقط همین

بله متاسفانه همینطوره ای کاااش

غریبه دوشنبه 17 آذر 1399 ساعت 11:12 ق.ظ

با درود
مطلب علمی ای بود
دسته بندی آدم ها به دو دسته با مثال ساده و قابل فهم
ایرانی ها چون عاطفی اند معمولا جز اختاپوس ها هستند
البته جوان ها تغییر موضع داده اند بیشتر متمایل به کوسه ای بودن دارند
خود من فکر می کنم گرایش اختاپوسی دارم

درود
امان از جوان های امروز
کاش نه کوسه باشیم نه اختاپوس

ربولی حسن کور دوشنبه 17 آذر 1399 ساعت 09:39 ق.ظ http://rezasr2.blogsky.com

سلام
خدا رو شکر که آپ کردین
کامنت پست قبلی رو فقط برای این گذاشته بودم که تائیدش کنین و مطمئن بشم که موضوع اون پست یه نفر دیگه است

سلام
ممنونم خدا به بازماندگان اون مهربانو آروم و قرار بده و به روح نازنینش آرامش

مریم دوشنبه 17 آذر 1399 ساعت 09:12 ق.ظ http://navaney.blogfa.com/

سلام عزیزم
منم همیشه تا یادم میاد اختاپوس بودم ، اما خیلی ییییی تلاش میکنم که دیگه اختاپوس نباشم ؛ امیدوارم موفق بشم چون به ی سری آدم ها که فکر میکنم و رفتارهاشون خودم نسبت به خودم کوسه میشم

سلام مریم جون
خیلی سخته چون عمری کوسه ها رو به کوسه بودن عادت دادیم و الان به راحتی تغییرات اختاپوس رو نمی پذیرن

فرناز دوشنبه 17 آذر 1399 ساعت 09:07 ق.ظ

من خودِ خودِ خود اختاپوس هستم متاسفانه! در یک سال گذشته به مرحله ای رسیدم که دیگه بازویی نمونده و چون نذاشتم آدمایی که منو بخاطر بازوهام میخواستن خودمم بخورن همه رفتن. غمگینم حتی افسرده شدم اما حقیقتش اینه که به خودم اومدم. خیلی گذشته و اشتباهاتمو زیر و رو کردم و میکنم و میفهمم کجاها چه کارهایی نباید میکردم.

سلام فرناز جان بنظرم همین که به خودت اومدی موفقیت بزرگیه چون اول ادم باید متوجه اشتباهش بشه اصلا و بپذیرتش بعد تغییر کنه
برای اون موردی که خصوصی هست لطفا یه آدرس ایمیل بهم بده که بتونم برات پاسخ بنویسم

سینا یکشنبه 16 آذر 1399 ساعت 02:45 ق.ظ

شاید اختاپوس بیچاره دچار بیماری "وسواس کمک به دیگران" بوده. اینجا می تونی در مورد این بیماری اطلاعات بیشتری به دست بیاری:

https://mahtuta.com/%d9%88%d8%b3%d9%88%d8%a7%d8%b32/

میرم میخونم سینا نمیدونم چی بگم وقتی کاری از دستم بربیاد نمیتونم انجام ندم البته واقعا اگر یکی دوبار نامردی ببینم دیگه تکرار نمیکنم

الی شنبه 15 آذر 1399 ساعت 09:33 ب.ظ https://elimehr.blogsky.com

خب خوشبختانه من هیچ کدوم نبودم
ذاتا آدم مهربون و با گذشتی هستم و تا جایی که به خودم لطمه نزنه بی چشم داشت به آدما کمک میکنم (البته منهای خانوادم که واقعا برای اونا شاید اختاپوسم باشم) اما نمیدونم خوبه یا بد ولی برای بقیه به خودم لطمه نمیزنم راستش گذشتن از آدما زیاد برام سخت نیست تا ببینم دارن پررو میشن یا سو استفاده میکنن یهو میشکم زیر همه چی که البته خیلی وقتا متهم شدم به بی عاطفگی

الی جون خیلی طول کشید من به این نقطه که هستی رسیدم تازه کاملا هم موفق نبودم بهت تبریک میگم عزیزم

نسرین شنبه 15 آذر 1399 ساعت 04:05 ب.ظ https://yakroozeno.blogsky.com/

منهم در گذشته بارها اختاپوس بودم، فکر می کنم برای خیلی ها پیش اومده باشه. ولی وقتی بهشون بر می گردم می بینم اون رابطه ها هیچ ارزشی نداشتن و من فقط خودم هی بهش بها دادم.
وقتی چشمامون باز بشه مهمه چه واکنشی نشون بدیم.
من هر وقت کوسه های زندگیم برگشتن و پرسیدند برگردم؟ گفتم نه. خیلی محکم.
ترجیح میدم تنها باشم تا یه مشت کوسه دورم وول بخورن.

اره وااقعا تنهایی شرف داره به بودن در کنار کوسه ها

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد