دلنوشته های مهربانو

دلنوشته های مهربانو

اینجا خاطرات زندگی مشترک من و دختر نازنینم به یادگار نوشته میشود
دلنوشته های مهربانو

دلنوشته های مهربانو

اینجا خاطرات زندگی مشترک من و دختر نازنینم به یادگار نوشته میشود

"صدای آرامش بخش عشق"

نمیدونم بالاخره کی میخوام یاد بگیرم که برای اتفاقات بلند مدت، برنامه ریزی های دقیق نکنم و خودم رو به آب و آتیش نزنم. 

حالا که خواهر ناز و یکی یه دونه م به شیوه ای کاملا متفاوت پیمان زناشویی رو با همسر عزیزش ، ثبت قانونی کرد دوباره به خودم یادآوری کردم که مهربانو دیدی برنامه ریزی لازم نداشت؟؟


جریان آشنایی مینا و سینا رو که یادتونه ؟ برای تازه واردا و یادآوری قدیمی ها یه خلاصه ای مینویسم .

دوسال پیش همین روزا بود که مینا به قصد خرید یه آپارتمان، ماشینش رو برای فروش آگهی کرد .. اتفاقا خودمم براش آگهی کردم و انگار از اولین کسانی که بهش تلفن کردن و ماشینش رو بررسی کردن سینا بود . 

همین موضوع باعث آشناییشون شد و درست همون موقعی که مینا اصلا تصمیم نداشت به کیس جدیدی برای ازدواج فکر کنه ، سینا انقدر پیگیر شد تا بالاخره تونست راهی به دل مینا باز کنه . 

قرار بود اواخر شهریور مراسم عقد و ازدواجشون برگزار بشه که با موضوع فروش خونه و جابجایی ها گذاشتیم برای پونزدهم آبان ماه . 

هر چند قرار بود تعدادمون محدود باشه ولی با احتساب خواهر و برادرها حدود سی نفر میشدیم که با محضر قرارداد بستن و قرار شد آرایشگاه و آتلیه هم تو برنامه داشته باشن . 

من با عجله خونه ی جدیدم رو رهن کردم لباس هامونم خریدیم که وقتی سرمون برای اسباب کشی شلوغ میشه دیگه این کارها رو نداشته باشیم . 

درست روزی که مینا لباس عروسیش رو تحویل گرفت علائم کرونا ظاهر شد . به دنبالش مامان و سینا و بعد از اون مهرداد هم مبتلا شدن .. همه چیز همچنان خوب بود بیماریشون هم سبک بود و ریه ها درگیر نشدن  تا اینکه با یه فاصله ی دوهفته ای بابا مبتلا شد . 

حتی یادآوریش هم مو به تنم راست میکنه که بابت بابا چه کشیدیم و چه به روزمون اومد .. درسته که همگی دست به دست هم دادیم و برای بهبود بابا شبانه روز تلاش کردیم ولی تا آخر عمرم همه جا میگم که سلامت بابا رو مدیون مهردادیم ... روزها و شبهای طولانی مژه برهم نزد و کار چند نفرمون رو خودش به تنهایی انجام داد و بابا رو کاملا احیا کرد . 

به همین دلیل همه ی برنامه ریزی ها بهم خورد و بالاخره همین سه شنبه یعنی بیست و پنجم آذر ماه به مناسبت سالگرد آشناییشون ، مراسم عقد در محضر با حضور تعداد خیلی کمی از خانواده ی درجه یک ، برگزار شد . بدون لباس و آرایشگاه و آتلیه .

من و مامان و بابا و مینا ... سینا و مادر و یکی از خواهر ها و تنها برادرش . تنها شرکت کننده ی این مراسم بودیم . 

مینا خودش رو آرایش کرد ، یکی از شالهاش رو دور سرش بست و سینا با یه دسته گل نرگس و یکمی کنف براش دسته گل درست کرد .. منم ازشون عکس یادگاری انداختم . به همین سادگی و به همین خوشمزگی . 

بعد از مراسم هم مینا و سینا دوتایی رفتن شام بیرون .. منم مامان و بابا رو بردم خونه و بهشون غذاهای مخصوص رژیمشون رو دادم .. خواهر سینا جون هم برای مادرش همین کار رو کرد . 

میشه زندگی رو به سادگی شروع کرد ..کرونا سیستم زندگیمون رو تغییر داده کاش باور ها مون رو هم تغییر بده .

 قصد داریم بعد ها مراسم ساده ای بعنوان جشن ازدواج برگزار کنیم اما فقط برای اینکه فامیل و دوستانمون رو دوباره به شادی دور هم جمع کنیم .. به دور از هر تجمل و ریخت و پاش اضافه ای.. 



مینا و سینای عزیزم  خوشبخت بشید الهی ،امیدوارم همیشه از انتخاب هم راضی و سربلند باشید . 

*****

حالا بریم سراغ یه موضوع مهمتر . 

از اواسط جمع آوری کمک برای ساخت خونه ی اون مادر و بچه های معصومش ، پیامی از یک پدر برای تهیه ی سمعک برای دختر کوچولوش دریافت کردیم . چون محل زندگیشون در تهران نبود،  باید با فرد مطمئنی جهت تحقیق ارتباط می گرفتم تا درصورت تایید ، جمع آوری کمک رو شروع کنم . 

 به لطف یکی از دوستان عزیزمون در همین صفحه ، شرایط و مقدمات تحقیق فراهم شد و دیروز خبر تایید نیاز رو دریافت کردم . 

متاسفانه خانواده ی محترم در شرایط بدی زندگی میکنند و دختر کوچولوی عزیزمون برای شنیدن و ارتباط با دنیای بیرون نیاز به تهیه ی سمعک داره . 

من و نسرین آستین رو بالازدیم و شروع کردیم . 

مثل همیشه در صورت امکان و هر قدر در توانتون هست از پنج هزارتومن به بالا کمک کنید تا هر چه زودتر کمک رو به دستشون برسونیم . 

دوستتون دارم و برای انسان بودن تلاش میکنم 


شماره حساب کمک های حمایتی ما

6037697574285711

معصومه سعیدی فر

نسرین 1000.000 تومان

مهربانو  200.000 تومان 

اتم 200.000 تومان

راستی اگر شما دوستان هم این موضوع رو لینک بدید تا زود تر کمک ها رو جمع کنیم عالیه . پست نسرین جون هم در همین ارتباطه .

نظرات 32 + ارسال نظر
مهرگل سه‌شنبه 9 دی 1399 ساعت 09:13 ب.ظ

مهربانو جون منم خیلی خیلی تبریک میگم ان شاءالله خوشبخت بشن
خواهر منم این روزا داره بساط زندگیشو ردیف میکنه بره سر زندگیش هرچند با این گرونی ها و یک سری مسائل دیگه خیلی سخت بود براش اما خداروشکر ردیف شد
منم 100 تومن واریز کردم فقط محض اینکه در جریان باشی گفتم وگرنه 100 تومن که چیزی نیس

ممنون عزیز دل
بسلامتی ان شالله که خیلی خیلی خوشبخت بشن .
دستت درد نکنه عزیزم .. چرا چیزی نیست خیلی هم با ارزشه ما واریزی های 10 تومنی هم داشتیم که من از همینجا دستشون رو میبوسم چون نشون میده واریز کننده نسبت به درد همنوعش بی تفاوت نبوده و هر کاری از دستش بر میومده انجام داده

بهمن دوشنبه 8 دی 1399 ساعت 05:57 ب.ظ https://life-bahman.blogsky.com/

سلام مجدد بر بانوی همیشه مهربان و همیشه خندان،
مهربانوی مهربان
قطعا میدونم که قصد خاصی نداشتی از اینکه شاه داماد رو بدون خطاب ِ شیرین ِ " جان " نوشتی ولی من از نوشتن اون مطلب راستشو بخواهی قصد خاصی داشتم.
نیتم این بود که شاید با خواندن کامنتم در حد دو سه میلیمتر طرفین لب هات به سمت عقب کشیده بشن و لبخندی هرچند کوچک بر لب های همیشه خندانت بشینه...
و خدا کنه در این تلاش موفق شده باشم.
چون اگه ازت شناخت نداشتم حتما میگفتم عمدا به پسرهام گفتی " پیر "
میخوای سند برات بیارم؟
توی پاسخ کامنتم نوشتی:

" به واسطه ی ازدواج آقا پیرهای گل تر شما و مژگان جون..."
الان پیش خودت میگی کی این بهمن میخواد بزرگ بشه خدا میدونه...
ولی خود خدا میدونه که چقدر شادی دل مردم خصوصا عزیزانم برام مهمه. و هر تلاشی که میکنم بخاطر اینه که شاید بخونی و لبخندی بزنی...
همین.
من نتیجه ی تلاشم رو گرفتم.
امیدوارم هرچه زودتر با برچیده شدن بساط این ویروس لعنتی همه ی دیدارها تازه بشه و شما هم یه جشن مفصل برا سینا جون و مینا خانم بگیرید.
الهی آمین


سلام به روی گلت داداش بهمن .. بعله خندیدم کلی هم زیاااد .. خدا خیرت بده که تو این وانفسا مایه ی شادی و آرامشی

تمشک دوشنبه 8 دی 1399 ساعت 12:47 ب.ظ https://mahbubedelam.blogsky.com

سلام
من هم مبلغ 100 تومن واریز کردم
امیدوارم مبلغ نهایی جمع بشه و دختر کوچولوی نازنین بتونه بشنوه

سلام تمشک جان
ممنونم عزیزم الهی آمین

بهمن یکشنبه 7 دی 1399 ساعت 09:54 ق.ظ https://life-bahman.blogsky.com/

ضمنا همین الان به کارت اعلام شده مبلغ 2.000.000 ریال واریز کردم.
گفتم چون فکر کردم میخواهید آمار دستتون باشه.
وگرنه این مبلغ اندک و بی ارزش، گفتن نداشت...

ممنونم داداش بهمن عزیزم . خیلی هم لطف کردی . این حرفا کدومه خیلی هم باارزشه لطفا کار قشنگت رو بی ارج و قرب نکن هرچند که میدونم از بزرگواریته

بهمن یکشنبه 7 دی 1399 ساعت 09:29 ق.ظ https://life-bahman.blogsky.com/

سلام مهربانو جان
چه خوب شد بعد از مدتها که اومدم سلامی عرض کنم یهوئی خودمو در یک جشن دلنشین ازدواج دیدم و خدارو شاکرم که دو نفر دیگه هم با عشق به هم رسیدند و یک زوج عاشق شدند.
امیدوارم که عشقشان پایدار و از لحظه لحظه ی زندگیشان لذت ببرند.
اما مهربانو جان؛
متن زیبایت رو که میخوندم متوجه شدم تا زمانی که عروس خانوم " بله " رو نگفته بود شما آقا داماد رو فقط " سینا " صدا میزدی...
اینم سند و مدرک از نوشته ی خودت:

جریان آشنایی مینا و سینا رو که یادتونه ؟
سینا انقدر پیگیر شد تا بالاخره تونست راهی به دل مینا باز کنه...
سینا و مادر و یکی از خواهر ها و تنها برادرش...
سینا با یه دسته گل نرگس و یکمی کنف براش دسته گل درست کرد...

اینا قبل از مراسم عقد بود.

و اما بلافاصله بعد از مراسم عقد:

خواهر " سینا جون " !!! هم برای مادرش همین کار رو کرد...
" سینا جون "...

خواستم بگم درسته پیر و بازنشسته شدم ولی هنوزم حواسم به اطرافم هست...
از شوخی که بگذریم؛
برای ادامه ی ماجرای این پستت بازم خدارو شکر میکنم که هنوز هستند افرادی که بار سنگین مسولیت رسیدگی به افراد نیازمند و ناتوان را بر دوش های پرتوان خودشان میکشند و براتون آرزوی سلامتی و موفقیت های بیشتری را دارم.
خصوصا برای نسرین بانوی بزرگوار که از فرسنگ ها فاصله انگار در دل آتش زندگی این بینواها نفس میکشد...

سلام داداش بهمن عزیز خودم
قربان شما و لطفتون امیدوارم به زودی زود دوتا دختر خانوم گل به واسطه ی ازدواج آقا پیرهای گل تر شما و مژگان جون به جمع خانواده ی نازنینت اضافه بشه و نهایت لذت دنیا رو ببرید .
وااقعا بی منظور بودم از نوشتن سیناهای بی جان و با جان
چون همونطور که میدونی اصلا به این کاغذ ها و اسناد محرمیت اعتقادی ندارم و بنظرم چیزی باهاشون تغییر نمیکنه .
اما درمورد کمک به نیازمندان .. درست گفتی و چه زیبااا.. نسرین واقعا فرشته ی بدون بال نیازمندانه و من میدونم با چه تلاش و محبتی پول جمع میکنه و با سختی فراوان به اینجا می رسونه

ونوس شنبه 6 دی 1399 ساعت 01:07 ب.ظ

سلام مهربانو جان
عروسی مینا جون مبارکتون باشه انشالا که تا همیشه خوشبخت بمونه
چقدر هم ماشالا بهم میان
فکر میکنم مهرداد داداشیت هم تاحالا رفته کانادا. اگه رفته که جاش سبز باشه و سفرش پر از خاطرات خوب
امیدوارم حال بابا عباس هم تاحالا خوبه خوب شده باشه
بوس بغل

سلام ونوسی جانم
ممنون عزیز دلم لطف داری ... بوس و بغل های فراوون برای تو دوست عزیز قدیمیم

شارمین پنج‌شنبه 4 دی 1399 ساعت 05:09 ب.ظ http://behappy.blog.ir

سلام عزیزم.
مبارک باشه.
چقدر کیف کردم.هم بابت مراسم و هم اون چیزی که در مورد مهریه، تو جواب کامنتها نوشتی...
ان شالله زندگیشون تا همیشه سرشار از خیر و برکت و شادی باشه

سلام نازنین
قربونت عزیز دلم ممنونتم امیدوارم برای همه خیر ئو شادی بهمراه باشه

نسرین چهارشنبه 3 دی 1399 ساعت 09:01 ب.ظ https://yakroozeno.blogsky.com/

عذر خواهی می کنم، ر یا واو یا v

سیمین چهارشنبه 3 دی 1399 ساعت 03:18 ب.ظ http://jafaripour1@gmail.com

مبارک مینا جان باشه.بهترین کارو کردند.الهی که خوشبخت باشند.

ممنونم سیمین جانم الهی امین

شادی چهارشنبه 3 دی 1399 ساعت 11:59 ق.ظ http://setarehshadi.blogsky.com/

مبارک باشه عزیزم ایشالله به خوشی و سلامتی.
منم برای هرکاری باید برنامه‌ریزی کنم ولی بعضی موقع که خیلی دقیق برنامه می‌ریزی انگار دست روزگار عمدا بهت می‌گه هه هه برای من برنامه می‌ریزی

فدااات شادی جونم .
آررره والااا

طیبه چهارشنبه 3 دی 1399 ساعت 11:49 ق.ظ http://parandehdararamesh.blogfa.com/

سلام مهربانوجونم
ایشالا که این عقد ساده و شیک مبارک باشه
به نظر من اگه همه ی افراد درجه یک از هر دو فامیل بودند واقعا دیگه کامل بود
و این همه بریز بپاش ها تو مراسم های عروسی غیرضروریه مخصوصا که سال به سال هم داشت مراسم تجملی تر و بیشتر می شد
من از همه ی مراسم عروسی فقط قسمت رقصیدنش رو دوست دارم ،مهم هم نیست خانم ها یا آقاهایی که می رقصند (به جز عروس و دادماد که لباسشون خاص هست و بایدبه دل خودشون بشینه) چند بار اون لباس رو پوشیده باشند
فقط شادی مراسم رو دوست دارم اما متاسفانه همیشه حرف و حدیث هم پیش میاد کخصوصا هرچی بیشتر خرج بشه،بیشتر هم حرف پیش میاد

سلام طیبه ی نازنینم
ممنون عزیز دل . آره واقعا
تو ماااهی قربونت برم که انقدر شاد و باحالی . امیدوارم عروسی شاه نیکان عزیزمون رو ببینیم

غزال چهارشنبه 3 دی 1399 ساعت 03:15 ق.ظ https://otaaaq.blogsky.com/

سلام مهربانو جان،
تبریکککک میگم عزیزم به شما و خواهر گلتون.
امیدوارم که همیشه مثل همین عکسها لبشون بخنده و غرق شادی و خوشبختی باشن.
چقدر کار قشنگی کردن که وصال زودتر رو ارجحیت دادن بهش. خیلی خوبه که خانواده ها هم مخالفتی نکردن و حمایتشون کردن.
شاد و خوشبخت و سلامت باشن

سلام نازنین
ممنونم عزیزم زنده باشی الهی دل همه شاد باشه
بله خدا رو شکر تو این یکی دوساله خانواده ها یکدست و راحتن با هم
بازم ممنونتم
غزاله جان برات یه کامنت خصوصی میذارم یه کاری دارم باهات

نسرین سه‌شنبه 2 دی 1399 ساعت 11:52 ب.ظ https://yakroozeno.blogsky.com/

یادم رفت که بگم بله درست میگید، کاملاً از نظر شرعی حرامه.

نسرین سه‌شنبه 2 دی 1399 ساعت 11:49 ب.ظ https://yakroozeno.blogsky.com/

در پاسخ به شخص محترمی بنام 7
برای شما خیلی احترام قایلم چون مشخصه قلب بزرگی دارید.
جواب مهربانو به اضافه ی اینکه، مگر شما کلیپ، ویدیو و اخبار خود ایران را مگه نمی بینید و نمی شنوید؟
مدرسه و جاده و گنبدهای طلایی که به کشورهای همسایه هدیه داده میشه و از اون طرف عکس و ویدیوها در مورد بچه هایی که با کفش های پاره روی خاک نشستن و درس یاد می گیرند.
خدا برکت بده به چاهی که کندن واسه مردم.. دنباله ی جوابم را حذف کردم و ترجیح میدم سکوت کنم چون هر کی حرفی هم نزنه، شکی نیست دیگه مثل بقیه مردم ایران براش روشنه چی داره با این پول های صدقه و نذر و نیاز مردم بیچاره انجام میشه.
مانا و سلامت باشید.

البته فکر کنم اسمشون V هست (وی از حروف الفبای انگلیسی)

V سه‌شنبه 2 دی 1399 ساعت 01:22 ب.ظ

سلام ،مبارک باشه.
ببخشید در جواب نسرین خانم
اگرچه که موسسه های خیریه واقعا کار خوبی انجام میدن اما لطفا تحقیق کنید بعد به ناروا حکمی صادر کنین.همین سوال شمارو من چندسال پیش داشتم و اینقدر سوال از مسوولین مرتبط پرسیدم و رفتم دیدم تا به جواب رسیدم .پولی که در صندوق صدقات جمع میشه فقط متعلق به همون شهره و از لحاظ شرعی حرام که در شهر یا کشور دیگه ای خرج بشه و همچنین پولی که در حرم ها جمع آوری میشه که به میل خود مردم هست برای ایجاد مسایل رفاهی و ... در همان حرم هست.
در سوریه و لبنان هم چون طرح جامعی هست خودشون کمیته امداد امام راه اندازی کردن و از همون پول خرج نیازمندانشون میکنند.
ما هم یه موسسه خیریه داشتیم مدیر پولا رو با خودش برد کانادا !!!
پس اگه من بیام همه موسسات خیریه رو اینجوری ببینم نامردیه دیگه.
الان هم با توکلل به خدا همون عده منهای اون اقا داریم کمک های مومنانه رو در سطح شهرمون انجام میدیم و برکتش رو هم فقط از خدا میخواییم


ممنونم ، موفق باشین

سلام ممنونم
خب دیدگاه ها فرق میکنه . من میدونم منظور نسرین جان اینه که " چراغی که به خانه رواست به مسجد حرامه" یعنی مردمی که تمایل به کمک دارن بهتره دست نیازمندان خودمون رو بگیرند .. درمورد خرج شدن پولی که در ایران جمع میشه و در جای دیگه مصرف میشه درسته که نباید و حرامه جای دیگه صرف بشه ولی وااقعا نمیشه؟؟
هیچوقت هم هیچ کس یه موضوع رو به همه تعمیم نمیده .. درسته خیلی از آدم ها ناخلف از آب دراومدن و بقول شما با پول خیریه فرار کردن ولی منکر وجود خیرین و آدم های نیکوکار و کاردرست هم نیستیم .
خدا خیرتون بده که با صمیم قلب از نیازمندان دستگیری می کنید . امیدوارم تنتون سلامت و اموالتون پر برکت باشه .

ملیکا سه‌شنبه 2 دی 1399 ساعت 04:16 ق.ظ

سلام مهربانو جان
چقدر عالی، آفررررررین
مبارک باشه ان شاالله
امیدوارم در پناه خدا زندگی خوب و خوش و پر برکتی داشته باشن.

سلام ملیکای عزیزم
ممنونم نازنین الهی برای بچه های عزیزمون باشه

نیلوفر دوشنبه 1 دی 1399 ساعت 09:56 ب.ظ

تبریک مهربانو جان،امیدوارم همیشه دور هم شاد و سلامت باشید.حتی مهردخت هم حضور نداشت!البته من خودم هم یازده سال پیش همینطور خلاصه و جمع و جور با هفت سکه مهریه که هرچند به اون هم اعتقادی نداشتم ازدواج کردم.امیدوارم از این به بعد خرد جمعی به سوی مصرف درست و به اندازه چرخش کنه.
۲۰۰هزارتومن واریز شد،مرسی که به ما فرصت کمک کردن میدی.
یک کامنت هم برای گربه ها میزارم حتما

ممنون نیلو جان . نه عزیزم حتی مهردخت هم نبود .
الهی عشق شما هم مستدام و سایه ی محبتتون همیشه برسر زندگی باشه . راستش من دوروز بعد از عقد به مینا گفتم .. مینا جالب نیست من بعنوان خواهر عروس نمیدونم مهریه ت چقدره ؟؟
خندید و گفت همون یک جلد کلام لله و آینه شمعدون . گفتم : وااا قبول کردن؟
چون من میدونم که حتما باید یه وجههی قید بشه
گفت بابدبختی قبول کردن حدود 800 هزارتومن اضافه دادیم تا بپذیرن و قانونیش کنند

ممنونتم امید وارم تن درست و شاد باشی عزیز دلم

صدیقه مژگان دوشنبه 1 دی 1399 ساعت 06:53 ب.ظ

سلام مهر بانو عزیز
مبارک باشه ازدواج خواهر گرامیتان
منهم مبلغ ۱۰۰۰۰۰تومان به حساب داده شده ریختم

سلام عزیز دل . ممنونم خانوم گل .
خدا برکت و تن درستی بده عزیزم

taraaaneh دوشنبه 1 دی 1399 ساعت 03:35 ق.ظ http://taraaaneh.blogsky.com

تبریک میگم .خوشبخت باشن. خیلی کار قشنگی کردن که ساده برگزار کردن و مرسی از عکسهای قشنگی که میگذاری و خوشحالیت که با ما تقسیم میکنی

مرسی ترانه جون
قربون محبتت همیشه شاد باشی

فرناز یکشنبه 30 آذر 1399 ساعت 11:25 ب.ظ

مبارک باشه مهربانو جون
این سادگی و قشنگیش همیشه یاد همه میمونه و هی از تکرار و یادآوریش کیف میکنین توی روزهای سخت کرونایی چه اتفاق قشنگی رو دور هم رقم زدین

ممنونم عزیزم
قربون محبتت فرنازجون

ربولی حسن کور یکشنبه 30 آذر 1399 ساعت 05:39 ب.ظ http://Rezasr2.blogsky.com

سلام
مبارکه
فقط امیدوارم به سرنوشت یکی از اقوام دچار نشن که اول انقلاب با یه روحیه انقلابی و بدون هیچ مراسمی رفتن سر خونه و زندگی شون و حالا میگن آخه چطور ما یه عکس نباید با لباس عروس و داماد داشته باشیم؟!

سلام
ممنونم ما هم از این موارد انقلابی داریم تو فامیل .. ما منتظر جمع شدن بساط کروناییم تا یه جشن خوب بدون ریخت و پاش اضافه داشته باشیم راستش لباس عروس و داماد تو کمدشون داره خاک میخوره .لباس خواهر عروس و بقیه هم تو کمدای خونه ی خودشون

Hamideh یکشنبه 30 آذر 1399 ساعت 01:37 ب.ظ

سلام مهربانو جان من ۱۰۰ تومن واریز کردم

سلام حمیده جان .. ممنونم عزیزم گره از کارهات باز بشه

kindgirl یکشنبه 30 آذر 1399 ساعت 10:31 ق.ظ

سلام مهربانو خانم من 140000 تومان واریز کردم خدمتتون.

سلام عزیزم تن درست و پر برکت باشی

مخمور یکشنبه 30 آذر 1399 ساعت 09:34 ق.ظ

سلام
الهی خوشی حال و جان و دل رفیق هر لحظه اشان باشد

سلام
ممنونم دوست عزیزم الهی آمییین

نوشین یکشنبه 30 آذر 1399 ساعت 09:15 ق.ظ http://nooshnameh.blogfa.com

ای جانمممم. خیلی خیلی کار قشنگی کردن. خیلی هم عالی. زمانی را که میخواستن صرف مساعد شدن شرایط و برپایی دورهمی کنند الان میتونند کفترای عاشق بغ بغو کنند تو آشیونشون
خیلی خیلی مبارکه و الهی که سالیان سال در کنار خوش و خرم و سلامت باشند. سایه بابا و مامان مستدام باشه مهربانو جانم.

الهی خداوند هزاران برابر دل شما و نسرین جون ومابقی عزیزانی که در این شرایط به فکر همنوعشون هستند روانه زندگیتون کنه.
دست مریزاد

ممنونم نوشین جان نازنین .
فدای شما عزیزم ، ما جمع اوری میکنیم بدون کمک شما ممکن نیست

یاسی یکشنبه 30 آذر 1399 ساعت 01:04 ق.ظ https://jasmin2020.blogsky.com/

سلام مهربانو جانم
الهی به دل خوش ...امیدوارم که زیر سایه خداوند و در کنار عزیزان همیشه شاد و سلامت و موفق باشن... خیلی مبارک باشه.

سلام یاسی جانم
ممنونم عزیزم همچنین برای تو و عزیزانت

نسرین شنبه 29 آذر 1399 ساعت 10:44 ب.ظ https://yakroozeno.blogsky.com/

جالبه! چون وقتی بیدار شدم رفتم تو فکر که کاش بشه ده تا براشون جمع کنیم اول زمستونی. سعی خودمونو می کنیم.
ایکاش دوستانی که نذر و نیاز دارند بجای چاه ها و صندوقایی که پول هاش خرج درست کردن خیابونای عراق و سوریه میشه را به صندوق خیریه ی بانوی مهر می ریختن چون چند تا کیس دیگه هم هستند و درست و بجا خرج می شدند.
نگین جون می گفت مادر و دو دختر مطلقه اش توی دالون خونه ای زندگی می کنند! فکرش هم آدمو داغون میکنه.

دلمون یکیه
نسرین جون ، کشور ما همیشه پر از نیازمند بوده ، حالا فکر کن با تحریم ها و کرونا و مشکلات عدیده ی اقتصادی دیگه چقدر قشر آسیب دیده و نیازمند وسیع تر شده

افق بهبود شنبه 29 آذر 1399 ساعت 09:14 ب.ظ http://ofogh1395.blogsky.com

روزهای پر از شادی و خوشبختی برای خواهرتون و همسرش آرزو میکنم

ممنون دوست من

آسو شنبه 29 آذر 1399 ساعت 08:30 ب.ظ

سلام بر مهربانوی مهربانی ها .خیلی خیلی تبریک میگم ازدواج مینا جونو دمتون گرم با این ایده تون .کاشکی همه از خانواده شما یاد بگیرن این همه برای ازدواج جونا سخت نگیرن

سلام آسوی عزیزم
ممنونم نازنین . لطف داری ولی یکی از بزرگترین آرزوهای من همین تغییر دیدگاه و نگرش آدم ها به زندگیه . کاش نه بخاطر فقر یا کرونا، به دلیل فرهنگ غنی دست از ریخت و پاش و چشم و همچشمی برداریم

سمیرا(راحله) شنبه 29 آذر 1399 ساعت 06:02 ب.ظ http://Samisami0064.blogfa.com

الهی شما و نسرین جان و همه ی عزیزان خیر ببینین

ممنون نازنین . الهی خدا شما دوستان رو از ما نگیره . بدون شما ممکن نیست

سمیرا(راحله) شنبه 29 آذر 1399 ساعت 06:00 ب.ظ http://Samisami0064.blogfa.com

چقدر ساده و زیباااابه به ..به به

به خدا لذت بردمممم

الهی که خوووشبخت و عاقبت بخیر باشن عروس و داماد گل ما

چقدر لباست قشنگه مهربانو جان

آماده خریدی ؟ یا دادی خیاط برات دوختش؟؟؟
خیلیی نازه

قربوونت برم ممنونم عزیزم .
مرسی خوشگلم .. والا این یه کت پالتوییه که از یه مزون چند سال پیش خریدم و هیچوقت هم همت نکردم آستین هاشو کوتاه کنم . لاغرم شدم آستین هاش گشاد هم شده
زیرش یه تاپ سفید پولک دار و یه دامن کوتاه مشکی پوشیده بودم البته قرار نبود پالتو رو دربیاریم ولی برای احتیاط پوشیدم لباس خواهر زن برقونی باشه

نسرین شنبه 29 آذر 1399 ساعت 04:50 ب.ظ https://yakroozeno.blogsky.com/

مبارکشون باشه و به سلامتی و شادی زندگی کنند.
در زمانی که خیلیا ازدواج رو با معامله بقالی اشتباه می گیرن این دوتا غوغا کردن. دمشون گرم.

کت ات خیلی خوشگله فقط بیار من برات پنج سانت آستینشو کوتاه کنم عزیزم
ایشالا با کمک دوستان یک بار دیگه به نیازمندی کمک می رسونیم.
فقط یادت رفته بگی که دوتا سمعک خوب قیمتش هشت میلیونه.

مرررسی نسرین جونم
عززیز منی
باور کن وقت نکردم کوتاهش کنم باید بیارم بدم خودت
والا امیدوارم بیشتر از هشتا جمع کنیم نسرین جون .. گفتم حد و حدود نذارم شاید تاثیر ماورایی داشته باشه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد