دلنوشته های مهربانو

دلنوشته های مهربانو

اینجا خاطرات زندگی مشترک من و دختر نازنینم به یادگار نوشته میشود
دلنوشته های مهربانو

دلنوشته های مهربانو

اینجا خاطرات زندگی مشترک من و دختر نازنینم به یادگار نوشته میشود

بهترین معلم "زمان"

بهترین معلم زندگی رو معرفی می کنم :

" زمان" .. 


آررره واقعا زمان خیلی چیزا یاد آدم میده .. اینکه چه چیزایی تو زندگی اهمیت پیدا می کنن یا اهمیتشونو از دست میدن !


دیروز یعالمه کار کردم .. یعنی از وقتی نشستم پشت میز تا وقتی بعد از مدت ها ، ساعت 4/5 بعد از ظهر از پشت میز به قصد خونه، بلند شدم (آخه خیلی وقته تا ساعت 6-7 همچنان کار میکنم ) کلی اسناد و مدارکم رو به تاریخ هشتم دی ثبت کردم ولی اصلا" یادم نبود که دوسال قبل در چنین روزی زندگیم متحول شد و میشه گفت یه تولد دوباره داشتم . 


تو این 47 سال ، سه بار متولد شدم یکی همون موقعی بود که چهارم تیر ماه سال 52 از مامان متولد شدم .. یه بار هم دوازدهم شهریور سال 82 بود که مهر طلاق تو شناسنامه م ثبت شد و سومیش هم هشتم دی سال 97 بود که عمل اسلیو رو انجام دادم و برای همیشه از شر بیماری مهلک چاقی نجات پیدا کردم . 


واقعا در این حد برام واقعه ی مهمی محسوب میشد ولی دیروز یادم رفته بود ..پیش خودم گفتم چقدر برای مسائل هیجانات اضافه داریم و بعد از مدتی انقدر زندگی تغییر میکنه و اولویت بندی هامون عوض میشه که حتی یادمون میره دوسال قبل در چه حال بودیم . 



یه سوالی ازتون دارم .. درواقع می خوام یه موضوع واحد رو از زاویای مختلف ببینم با دیدگاه های زنانه و مردانه و در سنین مختلف . 


فرض کنید همسر شما( فارغ از اینکه چطور با هم آشنا شدید و آیا زندگیتون عاشقانه ست یا صرفا زیر یک سقف بعنوان همسر دارید با هم زندگی میکنید)قبل از ازدواج ، از طرف خانواده ی پدری ثروتی رو هدیه گرفته . نظر شما نسبت به این مال چیه؟ 


بخودتون حق و اجازه دخل و تصرف میدین؟ نمیدین؟ سرنوشت و تصمیم گیری در موردش اهمیت داره ؟ 


یا بهتر بگم ، مثلا اگر بقیه ی خواهر و برادر ها هم به اندازه ی همسر  شما همین هدیه رو دریافت کرده باشند و بخوان در راه درستی استفاده ی خانوادگی کنند، (منظورم از درست اینه که غیر انسانی نباشه نه اینکه نتیجه ی سرمایه گذاری درست یا غلط باشه) شما چقدر به خودتون و تا کجا اجازه ی دخالت میدین؟ 


لطفا در این مورد حتما کامنت بذارید و مشارکت کنید و اگر سوالی دارید ازم بپرسد 


این روزها خدا رو شکر حال خانوادگیمون بهتره .. بحران ها رو نسبتااا" پشت سر گذاشتیم و به یه آرامش نسبی رسیدیم . بخاطر نزدیکی خونه ی من و مینا و مامان ، اغلب اوقات همو میبینیم ، خیلی راحت هوای مامان و بابا رو داریم و از خدا میخوایم بردیا هم منزلش نزدیکمون باشه هر چند خیلی دور نیست ولی خب ما خیلی نزدیکیم ودمشون گرم واقعا" هم بردیا هم همسر نازنینش نسیم جانم و هم گل پسر عزیزشون آرتین و هاپوی مهربونشون پنی همیشه همراه و درکنارمون هستن . 


اینا رو گفتم که اضافه کنم با این اوصاف فکر نکنید وااای مهربانو چه خانواده ی گل و بلبلی داره و اصلا مشکلات و ناملایمات جایی تو این خانواده نداره ...

 نه اصلا اینطور نیست و بعضی از دوستان قدیمیم مثل نسرین سینا و مانلی عزیزم میدونن که چه بالا و پایین هایی رو طی کردیم ولی با صبر و انتخاب بهترین روش ، سعی میکنیم بحران ها رو بگذرونیم و پشت هم رو خالی نکنیم وگرنه همگی میدونیم که آدم زنده بی غم و مشکلات نمیشه و مقایسه  زندگی خودمون با دیگران  اشتباه ترین کار ممکنه .


مراقب خودتون و نعمت های ریز و درشت زندگیتون باشید . 


دوستتون دارم 



راستی شب یلدا مهمون خونه ی عروس و داماد عزیزمون بودیم. قرار شد مینا شام بپزه ، نسیم جون انار دون کرده بیاره و من دسر رو درست کنم . نگم براتون که ساعت شش و نیم رسیدم خونه و ساعت هشت نشسته بودم دم فِر ؛ و به مواد کیک  التماس می کردم زودتر بپزه 


اخرشم ساعت هشت و نیم کیک پرتقالِ داااغ رو برداشتیم با مهردخت دویدیم خونه ی مینا 

(خدایی برش های نامنظم پرتقال داد میزنه چقدر عجله داشتم )


اینم برای دوستداران دارسی  

بچه م یه شب کامل رو تخم مرغا خوابیده بود فکر کنم منتظر بود جوجه هاش دربیان 









نظرات 42 + ارسال نظر
جانان یکشنبه 21 دی 1399 ساعت 02:05 ب.ظ

پوزش این پیرمرد رو پذیرا باش خانوم
دارسی رو با گربه‌ی یکی دیگه از دوستان قاطی کردم

اختیار دارید

مینا یکشنبه 21 دی 1399 ساعت 09:57 ق.ظ

سلام مهربانو جون نکن با ما اینکارو پست رمزدار چرا آخه من واجد شرایط دریافت رمز هستم؟

سلام مینا جان از شما کامنت زیاد دارم
یه ادرس ایمیلی چیزی بده بهم رمز بفرستم

جانان شنبه 20 دی 1399 ساعت 07:34 ب.ظ http://jaannaann.blogfa.com/

سلام و درود مهربانوی عزیز

امیدوارم ک اولین و آخرین ولحرفی‌‌م اینجا نباشه درمورد سوالی ک مطرح کردید !
این موضوع امری نیست ک بشه براش براحتی حکم صادر کرد چون ب خیلی فاکتورها بستگی داره ک مهمترینش شخصیت‌وکاراکتر فرد هست و ....
من هم ب دلایل شخصیت‌م این اختلال رو دارم و علاقه و توانایی مدیریت اقتصادی (مالی) نداشتم ، ندارم و نخواهم داشت
این بخش رو اگر همسرجان ب عهده نمیگرفت واقعن درمانده میشدم ! بهرحال
پاسخ : دخالت نکردم (نمیکردم،نخواهم کرد) ازم پرسیده شد، نظرم رو میگم
کم گوی و بجز مصلحت خویش مگوی
وز هر چ نپرسدت کسی ، پیش مگوی
گوشِ تو دو دادند و زبان تو یکی
یعنی ک دو بشنو و یکی بیش مگو

با خوندن بخشی از مطالبتون ب خودم اجازه میدم و می‌پرسم ! زمانی ک مسئولیت مادری و مهربانوییِ راشل رو ب عهده گرفتید و پذیرفتید رو حساب نمیکنید ؟

درمورد تیتر هم کاملن با شما هم عقیده هستم و بقول بزرگی "برای آگاهی انسان همین بس ، ک زمان خود را بشناسد"
چون تقریبن جدید هستم و خاموش ،برای رمز نمی‌پرسم فعلن منتظر می‌مانم !
سلامت و شاد و نویسا بمانی الهی !

سلام جانان عزیز
منم امیدوارم بیشتر ببینمت .
من متوجه سوالت نشدم " راشل" رو نمیشناسم لطف میکنی توضیح بدی ؟
ممنونم شما هم همینطور عزیزم

یاسمن شنبه 20 دی 1399 ساعت 06:37 ب.ظ

سلام مهربانو جان من همیشه شما رو میخونم و البته خیلی کم کامنت میزارم ولی بهتون ابمیل دادم و راجبه زندگیم ازتون راهنمایی خاستم که با مهربانی بی اندازه تون جوابمو دادین خوشحال میشم بتونم بقیه داستان رو بخونم مرسی

سلام عزیزم بله یادمه
برات ارسال کردم

ملیحه شنبه 20 دی 1399 ساعت 11:33 ق.ظ

سلام خوبین نمیدونم منم جزو خوانندهاتون حساب میکنید یا نه

سلام ملیحه جون . قبلا برام کامنت گذاشتی؟ من چیزی ازت پیدا نکردم

نیکی شنبه 20 دی 1399 ساعت 11:32 ق.ظ

سلام مهربانو جون منم از قدیم همراهتونم ولی نمی دونم رمز بهم تعلق میگیره یا نه

سلام عزیزم بله نیکی جون شما رو میشناسم عزیزم

مژگان شنبه 20 دی 1399 ساعت 11:24 ق.ظ

سلام بانوجان. خسته نباشید از روزهای زندگی.
راستش دلم میخواست عاقبت داستان رو بدونم اما متاسفانه دیدم قسمت دومش رمزی هست و قسمت اول هم رمزی شده.ولی به هیچ کدام از نظرات دسترسی نبود که تقاضای رمز کنم. این شد که در نظرات این پست براتون نوشتم. حال اگر دوست داشتید رمز رو بمن بدید خوشحال میشم.

سلام مژی جون ممنون از لطفت . ببخشید اشتباهی نظرات اون یاد داشت رمز رو بسته بودم الان بازش کردم . بله دوست دارم چون شما از قبل با من در ارتباط بودید و میشناسمتون . رمز به ایمیلت ارسال شد عزیزم

یاس ایرانی سه‌شنبه 16 دی 1399 ساعت 11:16 ب.ظ

مهربانو جان به نظر من اگر همسرم هدیه ای از خانواده اش دریافت کنه میذارم به اختیار خودش... اگر ازم همفکری بخواد حتما نظرم رو بهش میگم ولی چیزی رو تحمیل نمی کنم... به نظر من ، زن و شوهرایی که چندین سال با هم زندگی کرده باشن مطمئنا تو این مواقع همسرشون رو هم در نظر می گیرن البته اغلب...

کاملا درست میگی دوست گلم

یاس ایرانی سه‌شنبه 16 دی 1399 ساعت 11:06 ب.ظ

سلام مهربانوی عزیز و دوست داشتنی
امیدوارم حالتون خوب باشه ... چندین بار کامنت گذاشتم، متوجه شدم ثبت نشدن... براتون در قسمت تماس پیغام گذاشتم که امیدوارم رسیده باشه...
عروس شدن خواهر عزیزتون رو بهتون تبریک میگم و براشون آرزوی خوشبختی دارم
ماشاالله چهره نازتون هم پر انرژیه

سلام کهنه رفیق نازنین من
ممنونتم عزیزم خدا رو شکر خوبیم . از بد اقبالی منه که کامنت هاتو دریافت نمیکنم عزیزم .
مررسی قربون محبت و لطفت . امیدوارم همراه و کنار عزیزانت تن درست و خوشبخت واقعی باشی

غزال سه‌شنبه 16 دی 1399 ساعت 08:48 ب.ظ https://otaaaq.blogsky.com/

سلام مهربانو جان،
من با تأخیر رسیدم.
به به چه مهربانوی زیبایی، چه کیک خوشگلی. حتما خیلی هم خوشمزست.
امیدوارم که همیشه در آرامش و شادی و به دور از تلاطم باشی عزیز

راجع به موردی که از دوستان نظرشون رو پرسیدی، به نظر من کاملا بستگی به شرایط و رابطه داره. من یه جمله ای رو از دکتر هلاکویی شنیدم که به نظر من درسته. اونم اینه که "توی شرایط غیر عادی، نمیشه عادی رفتار کرد." حالا تفسیر این جمله راجع به موضوعی که مطرح کردین به نظرم اینه که، اگه رابطه یه رابطه ی سالم و برابر باشه از هر جهت، دو نفر میتونن راجع به سرمایه ای که قبل از ازدواج یا رابطه داشتن با هم مشورت کنن، اما تصمیم نهایی با خود فرد هستش. ولی اگه این رابطه یه رابطه ی ناسالمه که یه نفر سوء نیت داره، به نظرم حتی مشورت هم نشه مشکلی نیست.
امیدوارم هممون انتخابهایی کنیم که رابطه هایی سالم و برابر داشته باشیم. این برابر بودن به نظرم خیلی مهمه.

ببخشید زیاده گویی کردم مهربانو جان

سلام غزال جانم
قربون محبتت عزیز من
کاملا درست میگی عزیزم جمله ی دکتر هولاکویی هم مثل بقیه ی آموزه هاش عااالی بود
تو و ددوستان دیگه که برام کامنت میذارید زیاده گویی نمی کنید شکر می پاشید به خونه ی مجازیم

زری .. سه‌شنبه 16 دی 1399 ساعت 11:37 ق.ظ http://maneveshteh.blog.ir

سلام، خوب من مطمینا تو پروسه ی تقسیمشون هیچ دخالتی نمیکنم یعنی فکر میکنم به من ربطی نداره اما در مورد بعدش، یعنی وقتی که اون ارث به آقای شوهر برسه بنظرم حق اظهار نظر دارم چون دیگه جز دارایی های خانوادگی حساب میشه البته اگر بخواد در امور خیریه صرف کنه باز مساله فرق میکنه چون یه جورایی باقیات الصالحات است اما اگر تصمیم بر امور صرفا اقتصادی باشد حتما خودم را محق میدونم نظر بده.
مهربانو جون یه چیز بیربط میخوام بگم، تو یکی از پست های دکتر ربولی دیدم کامنت گذاشته بوودی که چرا تو این اوضاع طرف تصمیم گرفته بیشتر از یک بچه داشته باشه یا یه چیزی شبیه این، میخواستم بگم من هم سه تا بچه دارم که اتفاقا دو تا کوچیکه هنوز دوسال و چهارسال ندارند :))

سلام زری جان
با نظرت موافقم تا زمانی که هدیه ست و هدیه دهنده که پدر بچه هاست و درخواست میکنه طریق مصرف بصورت مشارکت خانوادگی باشه منم دخالت نمی کنم ولی وقتی ارثیه شد و حالت تفکیک پیدا کرد درصورتیکه روابط بین زن و شوهر دوستانه باشه دیگه حق اظهار نظر به خودم میدم .
درمورد کامنتم برای آقای دکتر ..
حتما اون پست رو یادته ، زنی که بارها جنینش رو بخاطر فقر از دست داده بود یعنی فقر در حدی که نمیتونست آزمایش های ساده ی دوران بارداری رو هم بگذرونه و مجددا" آرزوی بارداری داشت و من جدا" تو همچین وضعیتی مخالف بارداری هستم .. قبول دارم مادر شدن حق مسلم همه ی موجودات ماده ست ولی گاهی شرایط خیلی از حقوق رو از ما سلب میکنه (خودت هم میدونی همین الان حق چه چیزهایی رو نداریم)
بنظرت بچه ای که در این خانواده به دنیا بیاد که در این حد فقیرن و مسلما از امکانات اولیه هم برخوردار نیست ، درسته که آرزوی امدنش رو داشته باشیم؟
خدا بچه های گلت رو نگهداره عزیزم .. حتما شرایط نسبی برای بزرگ کردنشون رو داری . ضمن اینکه امیدوارم خدا همه ی بچه هایی که هستند رو نگهداره من هیییچوقت راضی نیستم خار به پای هیچ موجودی مخصوصا بچه ها بره ولی وقتی شرایط وخیمه واقعا کاش اصلا به وجود نیان .

مینو دوشنبه 15 دی 1399 ساعت 12:05 ب.ظ

سلام مهربانو جان.اولا که حتما برای خودت اسپند دود کن.♥️
در مورد سوالت ، بنظرم بستگی به موقعیت آدم ها داره.من اینقدر مسایل عجیب و غریب دیدم که فکر میکنم خوبه به فکر روز مبادا هم باشیم.
اتفاقا این روزها من در گیر همین مسایل ارث و میراث هستم.یعنی پیگیرم این مسایل را کن به عهده گرفتم.شاید برات جالب باشه که یکی از برادرها و همسر محترمشون پیغامدادند که اگه تقسم مطابق میل ما نباشه ، حاضریم کار را به دادگاه بکشونیم.اموالی که سر سوزنی برایش زحمت نکشیدند و تمام زحمت پدر و مادرم بوده

سلام بانوی نازنین
وااای مرسی مهربون قربون لطف شما عزیزم
بله درسته دقیقا بستگی به موقعیت داره .
درمورد برادر و همسرشون خیلی متاسفم
خدا رفتگان رو بیامرزه واقعا اگر می دونستن این حرف باز میشه شاید هیچ مالی کنار نمی ذاشتن

کیهان دوشنبه 15 دی 1399 ساعت 08:28 ق.ظ http://Mkihan.blogfa.com

درود بر شما
فرمودین ارث یا هدیه.
خوب این با در آمد فرق دارد.من در این نورد هیچ حقی برای خودم قایل نیستم البته اگر مشورت خواست حتما مشورت میدم اما هدیه یا ارث متعلق به اوست و هر جور مایل است می تواند آن را هزینه کند.کما اینکه همینگونه هم بود و تقریبا همه ان مال را به یه خیریه بخشید و البته نظر من را هم خواست و من هم گفتم کار بسیار خوبی می کنی
سپاس از شما مهر بانوی گرمامی

درود بر تو دوست عزیز و گل خودم
چقدر عااالی هم تصمیم همسر ، هم سعه صدر و یزرگواری شما ...
امیدوارم تن درست و باعزت زندگی کنید هر دو

ملیکا دوشنبه 15 دی 1399 ساعت 04:49 ق.ظ

سلام مهربانو جان
خوشحالم که این مناسبت ها مخصوصا این آخری، خیلی خوب بوده برات، امیدوارم شاد و سلامت باشی همیشه.
در مورد سؤالی که مطرح کردی، باید بگم که من و همسرم حتی یک ریال برای شروع زندگی کمکی دریافت نکردیم، فقط جهاز من بود و کار خودش و من دانشجو بودم و بعد از ازدواج مشغول تدریس شدم.البته کمک نخواستن، بیشتر خواست خود همسرم بود و با وجود این که من تو خونه ی پدری تجربه زندگی سخت رو نداشتم اما خدارو شکر با لطف و عنایت خدا و تلاش،خیلی زود تونستیم موفق بشیم بدون این که منت کسی رو سرمون باشه و از تصمیم مون خیلی راضی هستیم.
مهربانو جان اسپند یادت نره خوشگلم.

سلام ملیکای نازنینم ممنتونتم دوست من
امیدوارم روز و روزگار برمدار تن درستی و عشق بچرخه
عززیزم بهت افتخار میکنم ، چه زیبا با تلاش هم ، خونه ی عشقتون رو ساختید و پرداختید
البته منظور من کمک گرفتن از خانواده ها نبود ، اصلا یه کیس خاص هست که به مرور درموردش مینویسم

نسرین دوشنبه 15 دی 1399 ساعت 02:05 ق.ظ https://yakroozeno.blogsky.com/

اومدم سری بزنم کامنتامو خوندم. دیدم اونقدر کبری صغری چیدم که معلوم نیست منظورم چیه! به طور ساده و مختصر و مفید:
مهم نیست مال به اسم زن باشه یا شوهر. وقتی اونا در یک مقطعی به هم بله میگن، یعنی تا آخر عمر بودنشون با هم (تا مرگ ییا طلاق) در همه چیز شریکند و باید درینمورد بهم اعتماد کامل داشته باشند. اما اگر یکی از طرفین اصرار در بنام کردن اون داشته باشه، یه جای کار می لنگه. تماممم


تاماام تامااام

ترمه شنبه 13 دی 1399 ساعت 03:22 ب.ظ

سلام
در مورد سوال
به چندتا چیز بستگی داره، اینکه به آقا یا خانم این پول رسیده؟ روابط مالی شون در زندگی مشترک چطوریه؟ آقا مشورت می کنه؟ خانم درآمدی داره؟ اگر داره در زندگی خرج می کنه یا خیر؟

نظر شخصی خودم این هست که فرقی نداره پول کی هست و قبل یا بعد ازدواج حاصل شده، در زندگی مشترک حتما باید با نظر و مشورت و رضایت طرفین خرج یا سرمایه گذاری بشه، به خصوص اگر رفاه نسبی وجود نداشته باشه در زندگی، مثلا هنوز خونه نداشته باشند و طرف بگه من دلم میخواد فلان کار رو بکنم به کسی هم مربوط نیست.
برای خود من پیش آمده که همسرم بر خلاف نظر من پولی سرمایه گذاری کرده و گفته از همین الان فکر کن این پول از اول وجود نداشته و در پایان هم طبق پیش بینی من با ضرر و زیان همراه بود.

سلام ترمه جان
درست میگی عزیزم به خیلی چیزا بستگی داره
درمورد سرمایه گذاری های همسر متاسفم .

متولد ماه مهر شنبه 13 دی 1399 ساعت 12:56 ب.ظ

سلام بر دوست خوشتیپم
راستش منم میگم با توجه به شرایط اقتصادی هر خانواده باید تصمیم گیری بشه. ولی خودم چون از اول ازدواج پا به پای همسرم کار کردم و تمام دارایی هر دومون قاطی پاطی شد. حتی نمی توانم بگم پول پیش خونه را من دادم یا جهاز را من یا شوهرم خریدیم. کلا از اول زندگی همه چیزمون اینطور بوده.ولی من کلا هیچ وقت به ارث فکر نکردم البته که ارثی هم وجود نداره و باید روی پای خودمون بمونیم. در جواب سوالت من دخالتی نمی کردم و می گذاشتم شوهرم و خانواده اش خودشون تصمیم بگیرند البته این حرف هست تا عمل خدا داند.

سلام عزیز مهربونم
هر چی با هم کار کردید که مسسسلما" هر دو نفر محق بر تصمیم گیری های خرج و سرمایه گذاریش هستند .. البته این موردی هم که من گفتم ارث نیست هدیه ست اما میتونه ارث هم تلقی بشه .
قشنگ گفتی دوست من" حرف تا عمل خیلی متفاوته "

سارا جمعه 12 دی 1399 ساعت 03:28 ب.ظ http://Www.yekzanyekzendegi.blogfa.com

سلام عزیزم
امیدوارم‌ منم بتونم تولد دوباره ای از نوع تولد سوم شما داشته باشم.فعلا مراحل اولیه اش هستم و امیدوارم همه چی جور بشه و منم بیام براتون از تولد دوباره ام بنویسم
در مورد بحث ارث و شراکت خانوادگی،خب راستش ب خیلی چیزا بستگی داره.مثلا اینکه بدون اون مال وضع زندگی آدم چ جوریه و آیا نیاز مبرم بهش داره یا نه!و اینکه اعضای خانواده میتونن باهم شراکت داشته باشن بدون اینکه ب مشکل بربخورن؟همینطور اون سرمایه گذاری ک قراره انجام بشه!
راستش من خودم فکر میکنم اگه چنین چیزی برا همسرم پیش بیاد حتما باهاش صحبت میکنم و نظرم رو میگم.
میدونی عزیزم،ما چون از سمت خانواده همسرم ی تجربه شراکت خانوادگی داشتیم ک ب شدت وحشتناک بود و همه سود کردن و همه ضرر و زیانها رو انداختن گردن ما و نتیجه اش هم از دست رفتن مال و چند سال قهر با خانواده همسر بود،دیگه تا اسم شراکت خانوادگی میادک،تنم میلرزه!

سلام سارا جون
امیدوارم همه ی مراحل رو بخوبی بگذرونی عزیزم .
درست میگی واقعا به خیلی چیزا بستگی داره .
حق داری تجربه تلخی بوده واقعا

شارمین پنج‌شنبه 11 دی 1399 ساعت 10:20 ب.ظ http://behappy.blog.ir

سلام عزیزم.
چقدر خوب که اتفاق ۸ دی ۹۷ برات یه تولد جدیده. امیدوارم همیشه مثل الانت سالم و خوشگل و پر لبخند باشی


در جواب سوالت، من باشم تو مساله ای که مربوط به خانواده همسره دخالتی نمیکنم! فقط توصیه میکنم جوری باهاشون تا کنه که دلخوری و کدورت پیش نیاد. چون فکر میکنم آدم باید با دیگران، مخصوصا خونواده ش، طوری رفتار کنه که اگه یه زمانی دیگه نبودن، خودش رو بابت چیزی سرزنش نکنه.
و دیگه این که فکر میکنم هر کسی باید همون قدر که خونواده خودش رو دوست داره و باهاشون کنار میاد، اجازه بده همسرش هم با خونواده ش در صلح و با محبت زندگی کنه و اگه مساله ای بینشون پیش اومد، بذاره خودشون حل کنن و تنها نقشش این باشه که تشویق کنه حفظ رابطه خواهر و برادری رو اولین اولویتشون بذارن.

سلام عزیزم . قربون محبتت عزیز دلم ممنونم
جوابت برام فوق العاده عالی بود مخصوصا اون قسمت که نوشتی خودت رو جای اونا میذاری

لاله پنج‌شنبه 11 دی 1399 ساعت 08:06 ب.ظ

مهربانو جان مطمئن هستم هیچ دخالتی نمی کنم و اون مال رو متعلق به خودم نمی دونم که بخوام براش تصمیمی بگیرم به همسرم اگر پیشنهادی داشته باشم حتما می گم ولی اگر مطابق میل رفتار نکنه اصلا ناراحت نمی شم

لاله جون شما هم دوست فرهیخته ی من هستی بهت افتخار میکنم

صفا پنج‌شنبه 11 دی 1399 ساعت 04:24 ب.ظ http://mano-tanhae-va-omid.blogsky.com

سه مناسبت زیبا و به یاد موندنی رو بهت تبریک میگم مهربانو جان . آفرین به شما که با وجود شاغل بودن اینقدر با سلیقه آشپزی و شیرینی پزی میکنید من که برام عذاب هست این کارها . گاهی میگم یک برنامه غذایی بنویسم و آشپزی رو بین خودم و پسرهام تقسیم کنم و گاهی با خودم میگم کاش عذاب وجدان نمیگرفتم و این خوی مقتصد بودن ناشی زندگی طولانی در اصفهان از سرم می افتاد و بهم اجازه میداد همیشه از بیرون عذا تهیه میکردم
اما سوالت در مورد ارث پدری سوال سختی هست و جواب اون کاملا بستگی به شرایط داره . بهترین حالت این هست که موضوع در خانواده و بین همسران مطرح بشه و با همفکری و اشتراک نظر این فعالیت اقتصادی مشترک خانوادگی شروع بشه و اگر مخالفتی هم به صورت منطقی مطرح شده و قابل قبول هست از این فعالیت اقتصادی مشترک خانوادگی امتناع بشه.چون موضوع فعالیت اقتصادی صرف هست نه فداکاری و کمک به خانواد ه پدری. اما اگر ارث پدری قرار باشه به صورت کمک به خانواده پدری باشه موضوع کاملا فرق میکنه و در این موضوع (کمک به خانواده ) همسران هیچ مخالفتی نباید داشته باشن .

ممنونم نازنین . قربون محبتت
میدونم ادم کاری که دوست نداره چقدر براش عذاب آوره مخصوصا کاری که باید تقریبا هرروز انجام بدی . من بحث مالیش رو هم دارم که از بیرون کمتر غذا تهیه میکنم ولی یه جورایی اصلا به خودم برمیخوره غذای بیرون داشته باشم ، احساس میکنم ناتوان از مهارت های قشنگ زندگیم .(هر کس یه جوریه دیگه .. منم نمیدونم این عشق به آشپزی از کجا در وجودم ثبت شده البته که متولدین تیر ماه عموما آشپزی دوست دارن)

قبول دارم بستگی به شرایط داره .
نه موضوع اصلا کمک نبوده عزیزم

باشماق پنج‌شنبه 11 دی 1399 ساعت 09:11 ق.ظ

سلام
من. دخالتی در آن نخواهم کرد
همانطوریکه الان هم کاری. با حقوق دریافتی و نحوه. ی هزینه کردنش ندارم
در عوض آرامش دارم

سلام
کارت درسته باشماق جان

Eli پنج‌شنبه 11 دی 1399 ساعت 08:38 ق.ظ

همبن جا سر بسته می‌گم
مادر شوهر در زمان حیات اموالش رو‌ بین بچه‌هاش تقسیم کرده بود، از جمله خونه مسکونی خودش رو
توافق شده بود که مادام که برادر بزرگ‌تر از مادرش مراقبت می‌کنه اختیار سکنی و‌انتفاع از منزل و‌ املاک رو‌ داشته باشه
علاوه بر اینکه سالهای سال تا قرون آخر پس‌انداز همسر من رو از چنگش در می‌آوردند، وقتی هم که مادرشوهر فوت شد خونه رو ‌اجاره دادند و اجاره هم به جیب برادر بزرگ می‌ره که هیچ، اسناد رو‌ هم به لطایف‌الحیلی مصادره کرده! الان داشتم به همسرم نگاه می‌کردم و دلم عجیب گرفت که این مرد این‌قدر بزرگواره که هیچ ناراحتی از این بابت ازشون نداره
آسون نیست ولی به هر حال معتقدم که به جهات متعدد من حرفی برای گفتن در این مورد ندارم جز اینکه بیشتر از ده ساله که بهش می‌گم اگر یک ریال از اموال به دستش رسید من اسم خودم رو‌ عوض می‌کنم

الی جاان ظلم بزرگی شده درحقتون
حق داری کاملا عزیزم

سهی چهارشنبه 10 دی 1399 ساعت 03:41 ب.ظ

خب بنظرم همه احترام و شراکتی که دوستان گفتن اگه وجود داشته باشه در مورد چنین چیزی خود خانواده باید تصمیم بگیرن، چون شرایطی که شما می گید بیشتر مثل مالی می مونه که یه پدر مثلا نحوه تقسیمش رو تو زمان حیاتش توصیه می کنه نه چیزی که می بخشه من اگه در مورد همسرم چنین موضوعی وجود داشته باشه فقط وقتی مطمین باشم کسی جز پدرر و مادر ( که مال خودشونه) قصد داره تکروی کنه اعتراض می گنم

نه اصلا کسی قصد تکروی نداشته خدا رو شکر فقط پدرشون توصیه کردن که تکروی نکنید و بذارید تو یه سرمایه گذاری خانوادگی استفاده و مصرف بشه .
کارت درسته عزیزم

نیکی چهارشنبه 10 دی 1399 ساعت 03:28 ب.ظ

سلام مهربانو جان به نظرم خیلی بستگی به شرایط زندگی داره...ولی نظر شخصی من این هست
اگه تو اون زندگی مشترک هدف یا نیازی هست که رسیدن بهش با اون سرمایه ممکن میشه بله من انتظار دارم همسرم به نفع زندگی مشترکمون حق خودش رو بیاره تو زندگیمون
ولی اگه هیچ نیازی به اون پول نباشه و زندگی رو روال باشه دخالتی نمیکنم بلکه لذت هم میبرم که تو یه تصمیم خانوادگی داریم مشارکت میکنیم❤

سلام عزیزم
کاملا درست میگی
منم با نظرت موافقم عزیزم و واقعا به شرایط بستگی داره

ربولی حسن کور چهارشنبه 10 دی 1399 ساعت 02:30 ب.ظ http://Rezasr2.blogsky.com

سلام دوباره
آقا شرمنده از اتاق فرمان اشاره کردند تولد خواهر آنی سال ۵۳ است

سلااام
پروژه کلا کنسل شد

فال چهارشنبه 10 دی 1399 ساعت 02:26 ب.ظ http://semilife.mihanblog.com

وااااای چقدر عوض شدین! دقیقا یادم نیست آخرین بار کی وبلاگتون رو چک کردم (شاید پارسال؟) ولی هیکلتون در مقایشه با اون زمان، فوقالعاده شده!
واااقعا بهتون تبریک میگم! خیلی خوشحال شدم.
آدم سر کار باشه، خونه دار و بچه دارم باشه، کیکم بپزه! جل الخالق! عجب انرژی و توانمندی مثبتی دارین، خدارو شکر واقعا! هزار ماشالا!
راستش از اونجایی که خودم ارث میبرم و قاعدتا سالهاست براش برنامه ریختم! اصلا خوشحال نمیشم کسی براش برنامه ای بریزه! و قطعا اگر همسرم هم چنین موقعیتی داشته باشن به هیچ عنوان حتی مطرحش هم نمیکنم! تهش یکم درباره ایده م توضیح میدم بدون اینکه هیچ اشاره ای به منبع مالی مورد قصد و غرضم داشته باشم! یه چیزی شبیه مطرح کردن یه آرزو! با یه دوست و شاید حتی مطرح کردنش توی یه گفتگوی تلفنی با یه فرد دیگه(به در بگم که دیوار بشنوه) البته اگر باهوش باشه
صلاح مملکت خویش خسروان دانند!
راستی یادم رفت بگم، من خواننده خاموش بودم فکر نمیکنم قبلا نظری توی وبلاگتون گذاشته باشم، اینبارم دیگه اونقدر ذوق کردم نتونستم احساسمو بروز ندم

سلام عزیزم
ممنون از لطفت .. نه تاحالا کامنتی نذاشته بودی .به هر حال خوشحالم کردی
دیشب رسیدم خونه برای پیجم نرگسی درست کردم و فیلم و عکس آماده کردم بعد کیک اسپرسو پختم . مهردخت گفت هوس سوپ جو کردم یه سوپ جو هم پختم . از روز قبل یه بسته گوشت چرخ کرده گذاشته بودم تو یخچال که کتلت درست کنم چون خونه نبودیم و درست نکرده بودم و نمیشد دوباره برگردونم فریزر، کتلت هم درست کردم
بیشتر دوستای این خونه میدونند که من معمولا بین ساعت 2 تا 2/5 بامداد میخوابم 6/5-7 هم بیدار میشم :
خیلی خوبه که ادم منصف باشه و واقعا خودش رو بذاره جای طرف مقابلش . دقیقا همین کاری که تو کردی و میگی چون خودم برای ارثم برنامه دارم دوست ندارم کسی برنامه ریزی کنه بنابراین تو کار همسرم هم دخالت نمیکنم .. درست همون زمانی که ادما خودخواه میشن و فقط خودشونو میبینن این مشکلات به وجود میاد .

مژگان چهارشنبه 10 دی 1399 ساعت 02:00 ب.ظ

سلام بانوجان. خسته نباشید از کلی مسایل و مشکلات و اثاث کشی و بیمارداری . خدا رو شکر که به آرامش رسیدید و مسایل تا حد امکان حل شد.
سالگرد اسلیوتون هم مبارک باشه و چقدر خوش اندام شدید.راستش منهم 71 روزه عمل کردم و از راهنماییهاتون خیلی استفاده کردم.22 کیلو کم کردم ولی راه درازی رو در پیش دارم که مثل شما متناسب بشم.واقعا اسلیو تولد دوباره زندگی هست که میل و اراده و اشتها و روش زندگی رو تغییر میده.
درمورد ارث همسر هم بگم که همسر من درست قبل از خواستگاری بخاطر مشکلات و گرفتاریهایی که برادر کوچکش به بار آورده بود و منزل پدریشون به باد رفت پس انداز و وام مسکنش رو که میخواست برای خودش استفاده کنه و خونه بخره به پدرش داد تا بی خونه نمونند و اونها هم منزلی خریدند و در کمال بی انصافی حتی یک دانگ ازش رو به نام همسر من نکردند تا جبران محبتش بشه و اینکه سرمایه زندگیش رو بهشون هدیه داده اقلا بخش کوچکش رو جبران کنند و کل خونه رو به نام مادرهمسر میکنندو همسر من با دست خالی اومد و هزینه های مراسم و .... رو با زحمت و بدبختیجور کرد و ما بعد از ازدواج در منزل پدری من ساکن شدیم.پدر من سه طبقه منزل داشتند که خودشون، برادرم و ما ساکن بودیم. در واقع اونها بجای اینکه منزلی اجاره کنند با بودجه خودشون و اجازه بدن همسر من زندگی آینده اش رو با پس انداز خودش بسازه آینده فرزندشون رو در واقع تباه کردند.من بعدها فهمیدم که همسرم چه کرده و حرفی نداشتم چون قبل از ازدواج این امر انجام شده بود و بمن ربطی نداشت.اما وقتی زمان ازدواج همون برادر شیاد رسید مادر شوهرم بدون اینکه به باقی بچه هاش بگه خیلی قشنگ و مجلسی رفت خونه رو فروخت کل پول رو به پسر کوچکش داد و اون هم منزلی 150 متری در شمس آباد پاسداران رهن کامل کرد،ماشین پروتون خرید، عروسی بسیار مجللی در یکی از باغ تالارهای گرمدره گرفت با کلیه امکانات و 6 نفر ساقدوش رو یک هفته بردند شمال و ساکن هتل شدند و هر روز همگی آرایشگاه رفتند تا فیلمبرداری فرمالیته انجام بدند و دو سوم جهیزیه عروس رو خودش خرید و رفتند سر زندگیشون و پدر و مادر همسر هم رفتند منزل اجاره ای. بدون اینکه بگن این منزل اجاره ای هست و مادیگه خونه نداریم و خونه رو به باد دادیم.بعد از 3 سال همسرم اتفاقی متوجه موضوع شد و تا خواست اعتراض کنه که چرا خودتون رو بی خونه کردید تا اون بخواد بریز و بپاش کنه باهاش قهر کردند و اصلا دیگه جواب تلفنش رو ندادند و در همین حین پدرش فوت کرد و در تمام مراسمات به ما بی اعتنایی کردند و بعد از اون چند بار همسرم رفت که به مادرش سربزنه ولی در رو بروش باز نکرد مبادا بخواد حرفی راجع به موضوع خونه بزنه و الان بعد از سه سال و نیم ، چون دیکه مادرش پولی نداره که بگذاره روی پول پیش خونه برای سال جدید تا بمونه همونجا مجبور شده منزل 100 متری تهران رو پس بده و بره سمنان، شهر زادگاهش و منزلی60متری رهن کنه و زندگی کنه.وتمام اینها در حالیه که کارت حقوقیشون دست پسر شیاده که نصف حقوق رو برای خودش برمیداره و بقیه رو خرج مادره میکنه.کل این پسر بیکار و شیاد و خلافه. و این بود عاقبت همسر من و ارثیه اش.
یک پسر از حق و حقوق خودش چشم پوشی میکنه تا پدرومادرش بیخانمان نشن ولی چون ذات این والدین هم مثل پسر کوچک بد بوده همون خونه هم به باد میره و دست آخر مادر خاکستر نشین میشه.ببخشید خیلی طولانی بود.
البته فکر نکنید من حرص نخوردم و بهمین راحتی بود.بسیار خون دلها خوردم ازین ناحقی . ولی چه فایده.

سلام مژگان جون مبارک باشه عزیزم الهی تن درست و شاد باشی .
والا تو که از نزدیک شاهد بودی هیچی ، منم که داستان رو خوندم کلی حرص خورددم
آفرین به همسر شما که بخاطر عزت پدر و مادرش همچین فداکاری و ایثاری کرد . مطمئن باش مردی که هوای خانواده ی خودش رو داره حتما همسر خوب و مهربانی هم برای تو خواهد بود ولی صد حیف و افسوس که خانواده ش آدم های لایقی نیستند .
من موافق این رفتارهای خوبو. درست هستم ولی فقط یک یا دوبار برای طرفم (حتی پدر و مادر) ایثار میکنم اگر ببینم جنبه ی سوئ استفاده پیدا میکنه ارتباطم رو به حداقل می رسونم . امیدوارم که همیشه براتون خیر پیش بیاد و گره از کارهاتون باز بشه

ربولی حسن کور چهارشنبه 10 دی 1399 ساعت 12:53 ب.ظ http://rezasr2.blogsky.com

سلام
جالبه
شما با یکی از خواهرهای آنی دقیقا در یک روز به دنیا اومدین
پس دیگه یادم میمونه!

سلام دکتر جان
عه چه جالب من دو نفر دیگه رو هم میشناسم و جالب تر اینکه یکیشون دقیقا تو همون بیمارستان به دنیا اومده و ما اتفاقی همدیگه رو پیدا کردیم تو همین بلاگستان
سلام من رو به ایشون برسونید خیلی کنجکاوم درمورد افراد با یک تاریخ تولد بدونم

مخمور چهارشنبه 10 دی 1399 ساعت 09:45 ق.ظ

سلام مجدد
مهربانو جان بستگی به توافقات و نگرش افراد به ازدواج دارد
این روزها در آستانه 40 سالگی خیلی نگرش خودم در مورد ازدواج را مورد بازبینی قرار داده ام
من دختر مستقلی هستم و سن ام هم سن کمی نیست که به مانند دختر بچه های 20 ساله خیلی احساسی به ازدواج نگاه کنم اگر چه ذاتا فرد پر از احساس و شور و اهل عشقبازی هستم اما دارم بر روی خودم کار می کنم که در این سن منطق را بیشتر چاشنی ماجرای انتخابی که در پیش دارم کنم.
نگرش طرفین در مورد ازدواج مهم است که نگاه سنتی به ازدواج و نقش طرفین در زندگی دارد . اگر نگاه سنتی غالب بر جامعه باشد که مرد از موضع بالاتری برخوردار است می تواند بر همه چیز حتی مایملک قبل از ازدواج هم نظر بدهد اما این روزها که خانمها مستقل تر شده و در تصمیم گیری ها نقش فعالتری داشته و مشارکت شان بیشتر است با توافق های قبل از ازدواج که هر کدام از طرفین تا حدی و مرزی می توانند وارد هر ماجرایی بشوند مهم است

سلام عزیز دلم
درست میگی کاملا مخمورجانم. قبولت دارم

الب چهارشنبه 10 دی 1399 ساعت 07:00 ق.ظ

خدا رو‌ شکر که همه چیز ختم به خیر شده
در مورد سوالتون
شاید من خیلی این ور آبی فکر می‌کنم اما شخصا به خودم اجازه دخالت در امور اینچنینی نمی‌دهم. درسته که روابطم رو با قوم همسر به صفر رسوندم اما مورد سوال شما رو موضوعی می‌دونم که بین دیگران در جریانه و گاهی هم‌که زندگی خیلی از نظر مالی به من فشار میاره‌‌سعی می‌کنم اون ثروت جپاول شده توسط قوم شوهر رو‌ به یاد نیارم و امیدوارم زندگی اینقدر با من مهربون باشه که کماکان بتونم این مسائل رو بی‌بها و‌ ناچیز بدونم فراموش کنم

ممنونم الی جون
پس مشابه این موضوع رو داشتی و معتقدی خانواده ی همسرت مال رو بالا کشیدن ؟
یعنی شرایط مشابه چیزی بوده که تو ذهن منه ؟ یعنی یه هدیه بوده اون مال که قرار بوده در همون راستای خانواده ی پدریشون تصمیم و سرمایه گذاری بشه؟ جایی درموردش نوشتی برم بخونم ؟
ولی خیلی با نظرت موافقم و قبولش دارم باوجودی که این ورآبم

نسرین چهارشنبه 10 دی 1399 ساعت 01:41 ق.ظ https://yakroozeno.blogsky.com/

هر نوع مال و منالی ، در زندگی زناشویی مشترکه و هر دو سهم مساوی دارند. مهم نیست به اسم کی باشه یا کدوم یکی خریدتش. همینطور که وقتی "من" به "ما" تبدیل میشه، نباید مهم باشه اون مال بنام کی ثبت شده یا بشه.
فرض کن من یه تکه زمین دارم، ازدواج کردم و حالا برای خودم شریک زندگی انتخاب کردم. خب اگر یه روزی ما بخوایم خونه بخریم، اون زمین رو می فروشم و بنفع خونه ی بزرگتر و در نتیجه رفاه و راحتی بیشتر هر دومون صرفش می کنم. پس این "من" بعد از ازدواج باید در ذهن و ظاهر از بین بره وگرنه آدم صادقی نیستیم و فقط معامله کردیم نه اینکه تشکیل زندگی مشترک دادیم.
بعضی ها میگن باید آینده نگر بود!
میدونم خیلی از ازدواج ها به طلاق منتهی میشه ولی کی می تونه موقعی که با امید و شادی و عشق پای سفره عقد میشینه به طلاقش فکر کنه؟!
احمقانه هست به مال من، مال تو فکر کنیم مگر قصدمون چیز دیگه ای باشه که دیگه اون مورد زیر یک علامت سوال بزرگ قرار میگیره.

نه واااقعا با اندیشه ی جدایی و داشتن سیاست هایی که اگر اینطوری شد ، من ضرر نکرده باشم نمیشه زندگی کرد ، قبول دارم .
بقول نیلوفر جون جزییات و شرایط ادما خیلی رو جواب این سوال تاثیر داره و واقعا نمیشه یه حکم واحد براش صادر کرد .
منظور منم از طرح این موضوع این بود که ببینم پیش زمینه ی ذهنی دوستانم چیه

نیلوفر چهارشنبه 10 دی 1399 ساعت 01:31 ق.ظ

به نظر من نمیشه مسائل حتی دقیقا مشابه رو با یک رویکرد نگاه کرد و راهکار یکسان داد ، چون خیلی عوامل داخلی و خارجی دخیل هستند خیلی جزئیات ریز حتی که در مسیر و نتیجه اون تصمیم تاثیر میزاره و باید دید اظهار نظر یا تحمیل عقیده بر سر هر موضوعی ما رو به چه طیفی از نتایج احتمالی میرسونه و ایا تامین کننده اهداف و نیازهای هر دو طرف هست.

نیلوفر جان معمولا نظرات تو جزو بهترین و منطقی ترین ها و کاربردی ترینه

یاسی چهارشنبه 10 دی 1399 ساعت 01:02 ق.ظ https://jasmin2020.blogsky.com/

سلام مهربانو جانم
چه کیک قشنگی...برشهای پرتقال خیلی اشتها برانگیزن...امیدوارم که همیشه به شادی دور هم جمع بشین...در مورد اون سوالت...فقط میتونم بگم که اینا همه ش بستگی به برخورد طرف مقابل با من و خانواده خودش داره...اگر ازم همفکری بخواد حتما نظرم رو میگم و تا جای ممکن راهنمایی میکنم ولی گاها دیده شده توی اینجور مواقع بین خودشون تصمیم میگیرن و نتیجه رو به بقیه ابلاغ میکنن...بچه های یکی از خاله های مادرم ماهی یه بار بدون وجود همسراشون جلسه خانوادگی دارن....اولها مورد انتقاد قرار میگرفتن از طرف همسرانشون ولی بعد این موضوع جا افتاد و الان روتین شده...حالا بگذریم که پشت سر بهشون میگه "ارتش سری"...و هر اتفاقی میوفته میگن این گشتاپوها دور از چشم ما بین خودشون برنامه ریزی کرده بودن..ولی گذشته از شوخی ..بنظرم آدم یه گوشه بشینه نگاه کنه به خدا نزدیکتره..

سلام یاسی جان
ممنونم نازنین . همچنین دوست گلم . وااای ارتش سری خیلی واژه ی بامزه ای بود
به خدا و خلق خدا البته

پارمیس چهارشنبه 10 دی 1399 ساعت 12:06 ق.ظ

سلام مهربانو جان
در یک زندگی سالم ، تصمیم‌ها باید بر مبنای توافق دو جانبه و در راستای اهداف خانواده گرفته بشه حالا منبع و منشا پول اصلا اهمیتی نداره

سلام عزیزم
درسته عزیزم .ممنونم

مهرگل سه‌شنبه 9 دی 1399 ساعت 09:21 ب.ظ

سلام مهربانو جون
سالگرد تولد دوباره ات مبارک
راستش من بعد ازدواجم پدرم فوت شد و اون پول به اصطلاح ارث به من رسید همسر من خیلی ظاهرا کار نداشت که با اون پول چه کنم ولی واقعیت اینه که من فک نکنم اجازه مثلا بخشش و یا صرف پولی رو تو جایی میداشتم البته بگما مدام میگه پول خودته ولی خب هم نظرش رو میگه هم من هم ازش نظرخواهی میکنم اینم میدونم به حرفش گوش ندم و از نظرش استفاده نکنم نهایتا تو شرایط مشابه هم من مطلقا حق نظر ندارم ولی نهایتتا خودش تصمیم گیرنده اس

سلام عزیزم
ممنونتم مهرگلک
خدا رحمت کنه نازنین . البته موضوع ارث یکم فرق میکنه چون یه مالی تقسیم شده و کاملا از حالت شراکت خانوادگی دراومده و لی مالی که من ازش صحبت میکنم هدیه ای بوده که هنوز بصورت خانوادگی(خانواده ی پدری ) در موردش تصمیم گیری میشه .
درک میکنم که یه سری از قوانین بین ادما نانوشته ست مثل همینی که تو میگی مشورت میکنی ولی مجبوری که مشورت کنی .
مررسی برام نوشتی

مخمور سه‌شنبه 9 دی 1399 ساعت 03:45 ب.ظ

سلام مهربانو
دارم سعی می کنم منطقی جواب بدم
منطقی ترین حالت اینه که اون خانواده چقدر پذیرش داشته باشند

سلام عزیزم
میتونی بیشتر توضیح بدی؟ منظورت از پذیرش خانواده در چه خصوصه؟ چه چیزی رو بپذیرن؟
البته شاید بهتره من بگم که خانواده ی همسر رو در نظر نگیر صرفا درمورد اینکه به اون همسر خانم /آقا چقدر حق میدی که برای مال (قبل از ازدواج) خانم/آقا تصمیم بگیره ؟

نسرین سه‌شنبه 9 دی 1399 ساعت 03:27 ب.ظ https://yakroozeno.blogsky.com/

منصفانه ترین کاری که تونستم بکنم این بود که خودمو جای زنی گذاشتم که به همسرش هدیه ای که قیمت پولی بالایی داره گذاشتم.
معیار ازدواج بنظر من یه مثلث محکم هست که هر سه ضلعش مساویند. علاقه،اعتماد و احترام.
خب من با مردی ازدواج کردم که دارای این شرایط هست، پس بهش اعتماد دارم و میدونم در نهایت سود اون هدیه قیمتی تو زندگیمون وجود داره.
فقط ممکنه یک دلیل داشته باشه که همسرم در مورد اون هدیه که دیگه مشترکه، بدون من تصمیم بگیره، اینکه فکر می کنه : من که به ضرر خودم (و در نتیجه همسرم) تصمیم نمی گیرم. به نفع هر دومونه.
پس باز هم بهش اعتماد می کنم.
اما خب گفتن قبل از عمل از طرف همسر هم احترام محسوب میشه. مگر اینکه من با اصرار و خودخواهی بیجا خودمو مالک اون هدیه کرده باشم که دیگه حقمه بیخبر ازم گرفته بشه یا بدون نظرخواهی از من براش تصمیم گرفته بشه.
کلاً ازدواج رو یه پیوند روح و روان و جان می دونم که هیچ معامله پولی درش جا نداره. از مهریه مسخره بگیر تا شیربها و سند و قباله بنام کردن و...

این مثلث رو خیلی قبول دارم و دوست دارم
ممنونم برام کامل و جامع نوشتی

فرناز سه‌شنبه 9 دی 1399 ساعت 01:44 ب.ظ

مهربانو جان خوشتیپ
من کامل میفهمم چی میگی. منم چهل کیلو از دو سال پیش تا امروز وزن کم کردم و اندکی دیگه راه دارم تا وزن ایده الم
درباره سوالت هم من فکر میکنم اگه پارتنرم ازم نظر بخواد همفکری میکنم باهاش ولی دخالت خاصی نمیکنم چون به خودش و خانواده خودش ارتباط داره.

ای جااانم مرررسی فرناز جون
مبارک باشه عزیزم چقدر هم عااالی .
ممنونم از جوابی که درمورد سوالم دادی

فرحناز سه‌شنبه 9 دی 1399 ساعت 01:35 ب.ظ

راستی مهربانو جانم. اینقدر محو حواشی و کیک و پوستت شدم یادم رفت سوالتو جواب بدم ببین من فکر کنم در یک همچین شرایطی بیشتر سعی می کنم ببینم همسر جان چطوری دوست داره و راحت تره؟ اگر نظری ازم بخواد خودمو وارد مسئله می کنم و اگر ببینم خیلی تمایل نشون نمیده قطعا واگذار می کنم به خودش. خلاصه هر جور او راضی باشه

عزززیزمی
قربون تو همسر نازنین که هوای همسر و حال دلش رو داری

فرحناز سه‌شنبه 9 دی 1399 ساعت 01:30 ب.ظ

سلام دوست خوبم. چقدر انرژی هست تو این نوشته هات. خیلی حالم خوب میشه با خوندنشون. خوشگلم هر کاری، هر کرمی برای پوستت استفاده می کنی به من هم بگو. عالی هستی همه جوره

سلام فرحناز جانم
ممنونم عزیزم . باور نمیکنی چقدر تو این موضوع تنبلم . شک نکن عکس خیلی بهتر از واقعیت ادم رو نشون میده .. ممنونم با چشمای مهربونت نگاهم میکنی .
نوشین جون تنبلی من رو میتونه تایید کنه چون در جریان هست که یه پک کامل از اوریف لیم تهیه کردم که اگر درست استفاده میکردم باید ماه ها پیش تموم میشد ولی هنوز نصف هم نشده

سینا سه‌شنبه 9 دی 1399 ساعت 01:21 ب.ظ

مهربانو جان بهترین معلم، در حقیقت تجربه است که با گذشت زمان، آموزه هاش بیشتر و بیشتر میشه. همون معلم سخت گیری که میگن اول امتحان می گیره و بعد آموزش می ده.

در مورد سوالی که کردی، جوابش خیلی بستگی به این داره که میونه آدم با خانواده همسرش چطوری باشه و چه قدر بهشون اعتماد داشته باشه. گاهی آدم -به حق یا به ناحق- به حدی نسبت به کسی بدبینه که کوچکترین حرکت اون رو یک توطئه و نقشه فرض می کنه و تلاش می کنه که اون رو خنثی کنه. بعضی وقتها هم آدم به دیگری اعتماد کامل داره و خیالش کاملاً راحته.

بله سینا جان کاملا درست میگی تجربه در طول زمان بهترین درس ها رو به ادم میده .
ممنونم که جواب سوالم رو کاملا بی طرف دادی عزیزم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد