دیروز سی ام دی بود .
داشتم پالتومو برمیداشتم برم اداره مهردخت بیدارشده بود نشسته بود تو تختش
-سلام مامانی داری میری ؟
-سلام دخملم آره... یه بوس بده .
بوسه ای روی صورت ماهش نشوندم .
-مامان امروز سی امه ؟
-آره عزیزم تولد پدرته .
- کاش میشد خوشحالش کنم
-چرا نشه ؟
-چکار کنم؟
- باهاش قرار بذار ، برو پیشش ، یا هر چی که دوست داری .
-میشه دعوتش کنم خونه مون؟
-آره عزیزم چرا نشه؟
-آخ جووون .. واقعا؟؟
-میدونی که میشه .
-چیکار کنم براش؟
- یه هدیه ، یه کیک و یه شام خوشمزه .
-مرررسی مامان .
-من داره دیرم میشه بهم زنگ بزن .
مهردخت تاعصری به کارای درسیش رسید .. به گفته خودش خونه رو همچین مرتب کرد و شست و سابید که قابل لیس زدن بود
بعد ساعت شش اومد دم اداره رفتیم جین وست یه پلیور آجری رنگ خوشگل برای پدرش خرید . ملزومات لازانیا و سوپ تره فرنگی رو هم خریدیم و چون دیگه وقت نداشتیم کیک بپزیم از کافه کندیز یه کیک خوشگل رد ولوت هم خریدیم و اومدیم خونه .
مهردخت راست می گفت. .. واااقعا خونه از تمیزی برق میزد .
پدر مهردخت ساعت 8/5 با اسنپ اومد که به منع عبور و مرور نخوره .
من برق شادی رو تو چشمای هر دو می دیدم .. خیلی بهشون خوش گذشت . مهردخت موقع کیک بریدن ، با دهنش آهنگ رقص برره ای رو زد و برای پدرش رقص چاقو کرد.. من از هردوشون فیلم می گرفتم .
آخرِشب ، برادرم مهرداد ، تلفن کردو پرسید کی اونجاست ؟
بهش گفتم : امشب تولد آرمینه، مهردخت براش تولد گرفته ، اومده خونه مون.
مهرداد گفت : یه روز ازش می پرسم چرا قدر زندگی خوبش رو ندونست .
دوستتون دارم
و ما همچنان در انتظارپست غیر رمزی
نوشتم سونیا جان
حرف نداری مهربانو جان.دختر گلتم ازت مهربونی رو یاد گرفته
ممنونم سیمین نازنینم
سلام عزیزم.به نظر من بهترین کاری که زن و شوهر می تونن بکنن اینه که پیش بچه ها بد اون یکی و فامیلش رو نگن.بچه بزرگ میشه و اون چیزهایی رو که باید، می فهمه. من خودم هیچ وقت بد شوهرم و فامیلش رو پیش بچه هام نگفتم.اگه هم با هم قهر بودیم یا مشکل داشتیم نمی زارم بچه ها بفهمن.البته فعلا کوچکن بزرگ بشن قطعا متوجه میشن ولی این که حرمت نگه دارن برام مهمه.
اما هیچ وقت فکر نکنم به مهربونی شما بشم چون بدحنسم
سلام آرزو جان
کاملا با نظرت موافقم .
شما عزیزمی
آفرین بر تو دوست عزیز و بزرگوار . واقعا حیف و صدحیف .
البته شاید اگر با هم بودید روابط اینقدر خوب نمیموند. به قول مهستی :شاید اگر دائم بودی کنارم...
ممنونم شادی جون
چی بگم والاااا
جوانی و جهالت و غرور باعث میشه آدم قدر داشته هاش رو ندونه.
منم خیلی به این موضوع فکر کردم سهیلا جون .
توهم بد دردیه
مهربانو جان من چون از گذشته های خیلی دور در حد اینکه عسلک دبستانی بودم میخونمتون خواستم بگم بنظر من علاوه بردرایت ولطف شما اخلاق ارمین هم جوری شده که مهر دخت تمایل داره پدرش را خوشحال کنه واین تلاش دوطرفه ارزشمنده
بله نینا جون به نکته ی درست و خوبی اشاره کردی آرمین هم خیلی برای حفظ رابطه ی خوبش داره تلاش میکنه . این یکسال اخر واقعا خیلی چیزا رو جبران کرده برای مهردخت .
خیلی دل بزرگی دارید
من خیلی وقته خواننده وبتون هستم و خیلی وقتها تحسین تون میکنم بخاطر منش و رفتار خوبتون
ازونجایی که گفته بودین به همه رمز نمیدیدن دیگه درخواست نکردم ولی دلم میخواست مطالبتون بخونم چون خیلی وقتها اموزنده بود برام
امیدوارم همیشه شاد و سلامت باشید
ممنونم نسترن جان لطف داری عزیزم
والا حقیقتش به همه ی دوستانی که تا حدودی میشناسمشون رمز میدم . کاش تو همه ی این سالها که لطف می کردی و میخوندیم ، یه باب آشنایی باز می کردی منم با تو خانوم گل آشنا میشدم .
شاید به زودی رمز رو کلا برداشتم از داستان .
منم برات ارزوی بهترین ها رو دارم قربونت
سلام مهربانو جان
تبریک میگم هم به تو بابت این همه درک و فهم و محبت و خوش قلبیت و هم به مهردخت جون بابت فکری که داشته... البته از بچه ای که تو نازنین تربیت کردی،تعجبی نداره!
اما به قول مهرداد خان چرا قدرشو ندونست...
و من فکر می کنم این رفتار شما با وجود این که ایشون رو خیلی خوشحال کرده اما حسرت بزرگی رو در دلشون زنده کرده که، حالا...
هم وجود مهربانو و عشق و محبتش رو در زندگی کم دارن هم عشق و محبت دختر نازنینی مثل مهردخت عزیز رو که اینقدر با محبت و با فهم و درایت توسط این مامان زیبا رشد کرده و تربیت شده!
اما حتما الآن قدر این کارتون رو خیلی دونستن و خوشحال شدن!
امیدوارم همیشه شادی در زندگی تون جریان داشته باشه.
سلام ملیکای نازنینم
قربون محبت و لطفت عزیزم .. جالبه دور و برمون پر از آدم هایین که قدر زندگی هاشونو ندونستن و این قصه باااز هم تکرار میشه و بقیه عبرت نمی گیرند
سلام مهربانو جان.
خوبی عزیزم؟
آفرین به این روح بلند.همینکه همسر سابق رو بخشیدی به آرامش خودت کمک کردی.
همیشه میخونمت و گاهگاهی پیام میذارم.اگر دوست داشتی خوشحال میشم رمزتو داشته باشم.
سلام پری جان
ممنونم نازنین لطف داری به من .
الان از روی آی پی کامنت های قبلیت رو پیدا کردم . رمز رو برات ارسال کردم .
سلام مهربانو جان، قرار شد رمز ندید به من؟ من نگرفتم، کامنتم رو هم ندیدم چی شد
سلام سارا جون ازت یه سوالایی داشتم قربونت تو کامنت قبل پرسیدم لطف میکنی بهم جواب بدی؟
salam
vaghan chera?chera be man ramz nemidi?
سلام نانی جون
عزیزم من قبلا ازت کامنت داشتم ؟ یه ادرسی نشونه ای چیزی از قدیم بهم بده لطفا
بابا مردیم از فضولی
یه رمز هم به ما بده
خُب کلا دوبار کامنت گذاشتی ، یه بار به نام امیر یه بارهم امید ..
چکارت کنم فضول خان؟؟
بیا ایمیلاتو چک کن
سلام
پشت این حفظ حرمت ها حتی پس از جدایی روح بزرگی مستتر است که ای کاش همه امون تمرین کنیم
سلام مخمور جان
با این کامنت کوتاه ، زیباترین حس ها رو بهم هدیه دادی .. و من همیشه درحال تمرینم
سلام مهربانوجان با تاخیر عروسی خواهر گلت رو تبریک میگم.امیدوارم حال مامان وبابا حسابی خوب شده باشه وهمینطور تو محله وخونه جدید ارامش داشته باشی.بانوی قوی این شرایط وارامشی که امیدوارم الان داشته باشی قطعا نتیجه خوبیها وتلاشهای بی وقفه ست.شاید این حرفم جاش نباشه ولی مهربانوجان هرموقع حرف زندگی گذشته شما میشه یاد اون عکس عسلک میافتم که لباس قرمز تنش بود وروی صندلی نشسته وسنش حدودای دوساله.اگه اشتباه نکنم دوباره به دستش اورده بودی.دوست دارم از ته قلبم برات ارزوی سلامتی وشادی کنم
سلام عزیزم
ممنونم نازنین ، حدا رو شکر خیلی بهتر هستند خونه هم خوبه به هر حال یه کم و کاستی هایی داره مثل کابینت های آشپزخونه که خیلی کمتر از انتظارمه .
محبت داری عزیز من . امیدوارم همیشه و همه جا حق به حق دار واقعی برسه چه به نفع ماباشه و چه به ضررمون .
یادش بخیر .... آره اون لباس رو خودم براش دوخته بودم .. عسلک خیلی بچه درشتی بود اونجا نه ماه ست در واقع اولین نوروز زندگیش بود .
پدرِ مهردخت اونو چهار سالگیش یک ماه ، پنج سالگیش سه ماه و شش سالگیش دوباره سه ماه از من گرفت که پوستم کنده شد
عزیزم شما رمز نوشته ها رو داری؟
منم برای تو همینطور عزیزززم
سلام میشه منم رمز رو داشته باشم ؟
سلام منجوق جانم
بعله عزیزززم .. شما دوست قدیمی و آشنای منی
ببخشید من حضور ذهن ندارم برای کی فرستادم برای کی نفرستادم
رمز ارسال شد
درود بر شما
راستش خیر من از هیچکس رمز نمی خوام مگر خودش برام کامنت بزاره
با پوزش
درود کیهان جان
ای واای من و شما چه اخلاق های خاصی داریم . از طرفی منم اصلا دوست ندارم خوندن مطالبم رو با ارسال رمز به کسی تحمیل کنم . درواقع برای صمیمی ترین افراد این خونه هم با تقاضای خودشون رمز فرستادم
اختیار داری شما
سلام مهربانوجان.اگر من رو قابل میدونید که رمز مطالبتون رو به من بدید از شما خیلی سپاسگزارم.ممنونم.عزیزم من در دفتر اسناد رسمی ماهشهر هستم کار ثبتی و یا سوالی داشتید خوشحال میشم کمکی بکنم.
shassanzadeh725@gmail.com
725 به لاتین باید باشه
سلام عزیزم
اختیار داری ساغر جون تو که دوست قدیمی منی عزیزم
رمز ارسال شد
سلام مهربانو خانم
امکانش هست ایمیلتون رو چک کنید.
ممنون
سلام عزیزم انجام شد
البته که من چون وبلاگ قدیمیت رو هم خوندم میدونم آسون به این روزها نرسیدین...من میدونم که چقد تجربه پشت این روزها و تصمیمها و دیدارها هست اما واقعا سخته مهربانو جان بخشیدن بعضیا...تاثیری که میزارن روی زندگی، زخمهایی که میزارن روی روح رو گاهی اوقات واقعا نمیشه ازش گذشت... امازندگی جریان داره و ما هم تا زمانی که فرصت داریم باید رو به جلو بریم
درست میگی سپیده جون ، گاهی پوستمون کنده میشه تا ببخشیم ولی فراموش نمیکنیم
مهربانو جان سلام
منم از خواننده های خاموشم، البته یه چند ماهی که باهاتون آشنا شدم و در حال خوندن آرشیوم تازه به سال 96 رسیدم
تا اینجا هرچی خوندم بیشتر جذبتون شدم، این پستتون یه جورایی دیگه تیر خلاص بود کاش همه مون بتونیم مثل شما باگذشت باشیم.
به قول خواهرم مادری شغل بسیار سختیه
دوستون دارم
سلام ستاره جون
عزیز منی .. خواهر جونت خیلی درست میگه .
منم همینطور نازنین
بزرگواریتون را خیلی دوست دارم.
عزیز منی دوست جانم
مهربانوی عزیز سلام
من از وبلاگ قبلی خواننده نوشته ها و داستان هات بودم
خیلی از مهربونی و بزرگ منشیت یاد گرفتم اگر امکانش برات هست رمز نوشته هات رو برام بفرست.
قربانت
سلام دوست عزیزم
قربون محبتت . چون قبلا با هم اشنا نشدیم، رمز نوشته ها رو که برداشتم بخونشون عزیزم
مهربانو جونم سلام
یه چیزی بگم؟ ببخشید کاش میشد شما یه عالمه بچه داشتید و انقد از شما و نسل شما و تفکرات شما تو دنیا پخش میشد که دیگه جایی برای بدی نمیموند
میدونم فقط آرزوعه ولی خب آرزو بر جوانان عیب نیس
واقعا مهردخت چقدرررررررر خوشبخته برا داشتنت
حتی آرمین هم با وجود اینکه شاید خیلی کم و به ندرت شمارو ببینه همینارو روزای خوش بعدش رو براش بسازه به نظر من الان آرمین حداقل واسه یکی دوماه قشنگ شارژ میشه از انرژی این روزش
میدونم آرمین دیگه تورو نداره ولی بازم میتونه به واسطه مهردخت ببینتت ولی من همونم ندارم و نمیتونم ببینمت ( مهرگل شیطون میشه )
خیلی دوستت دارم مهرباتو واقعا عشق میکنم وبلاگت رو میخونم واقعا افکارت نوشته هات کیفورم میکنه خدا حفظت کنه و از ته دلم از خدا میخواد واقعا حداقل حداقل 120 سال عمر کنی منتها از اون عمرای طولانی حسابی سرحال و شنگولاااااااا
ممنونم مهرگل جونم . قربون لطف و صفااات . حالا باید واقعا دید مهردخت از داشتن چنین مادری خوشحاله یا نه ..
افکار و عقاید ما با جوان های امروز خیلی متفاوته مثلا میدونم مهردخت به هیچ عنوان از اینهمه صلح طلبی من راضی نیست .
بنظرش آدما باید جنگجو باشن و ...
بازم ممنونم برای کامنت قشنگت عزیزم
درود
بله اگر امکانش بود حتمن من هم همین سوال را از ایشان می پرسیدم
برایتان سلامتی و شادکامی آرزو می کنم
درود بر تو
ممنونم دوست من همچنین.
واقعا آفرین به این درایت شما. خیلی مهمه و دخترتون مسلما هرچی بزرگتر میشه به ارزش این کارهای شما بیشتر پی میبره.
راستی، میدونم جدید هستم ولی رمز عبور رو میشه داشته باشم؟!
ممنونم ترنج عزیز .
درمورد رمز اگر برای شما ارسال کنم، در حق دوستان دیگه که جدید بودند بی معرفتی کردم . اجازه بده احتمالا به زودی رمز پست ها رو برمیدارم .
مهربانو جان سلام.واقعا وقتی پستهات را میخونم هم امیدوارمیشم و هم خوشحال که هنوز هم درین وانفسا انسانهایی هستند که هرروز تلاش میکنند ادم بهتری باشند و دنیا را به سهم خودشون جای بهتری بکنند.
سلام عزیزم
ممنونم نینا جان کامنت قشنگت حس خوب و دلپذیری بهم داد .. واقعا این تلاش برای بهتر بودن از اصلی ترین هدفای من تو زندگیه البته که خیلی با چیزی که منظورمه فاصله دارم .
سلام مهربانوی عزیز .کامنت منم نیست فکر کنم بلاگ اسکای خیلی گرسنش بوده کامنت طولانی منو خورده یه جا .
سلام الهه جان
خانم مهربانو عزیز سلام
خوشحال شدم که رمزی نبودمن همه پستهاتون رو میخونم و همیشه فکر میکردم با وجود نظرات بقیه دوستان حرف تازه ای ندارم...ولی با خوندن این پست گفتم حتما باید بهتون بگم بنظرم از مهمترین خصوصیاتی که دارین مهربونی و گذشت خیلی زیادتونه و خوشبحال کسانی که با شما ارتباط دارن..چقدر حالشون خوبه
امیدوارم بهترینها در انتظار شما و همسرتون و مهردخت جان باشه
مراقب خودتون و خوبیهاتون باشین
سلام مهری جان
قربونت لطف داری عزیزم . تعامل و ارتباط دو طرفه بهترین حالت بین من نویسنده و شما دوستان عزیز خواننده ست و مطمئن باش من فراوون از شما یاد گرفتم و می گیرم .
ممنونم نازنین و تو هم همچنین
واقعا چرا ؟
چه 30 دی خاطره انگیزی
قربون دل مهربونت
من که مطمئنم آرمین الان تا بینهایت پشیمونه از گذشته ولی خب چاره ای نداره.
فدای تو ونوسی جانم
سلام مهربانوی عزیزم
واقعا بانویی مثل شما کمتر دیدم ... بی نهایت مهربون و منطقی ... خوش به حال مهردخت جان که مادری سرشار از عشق مثل شما داره
خاطره ای که از چهار سالگی مهردخت در مهدکودک رو برامون تعریف کردین یادمه... این حس حمایتگری شما قابل ستایشه که باعث شده مهردخت اشباع از عشق و محبت باشه و این مهر و محبت رو به اطرافیان خودش بده
سلام یاس قشنگم
عزیز منی
یادش بخیر چه سالهایی برما رفته
منم واقعا لذت بردم از این همه انسانیت در وجود توی نازنین
دنیا با وجود آدمهایی مثل تو زیباست مهربانو جان
مطمئنم خدا هم وقتی رفتار امثال تو رو میبینه لبخند میزنه
و متاسفم واسه ادمهایی که خدا چنین فرشته هایی را سر راهشون قرار میده ولی قدر نمیدونند
ممنونم فرزانه ی نازنینم .
سلام
امیدوارم این دفعه پیامم ثبت بشه
همیشه وقتی این آدمها رو میبینم که قدر زندگی و خوشبختی رو ندونستن هم تاسف میخورم و هم دلم براشون میسوزه که دنبال درمان بیماری های روحیشون نرفتن و الان تنهان و پشیمون
سلام عزیزم .
منم همینطور دوست من
سلام بسیار عالی و چه کار خوبی صادقانه بگم من هنوز به اون درجه از عرفان نرسیدم که اگر جای شما بودم این کار رو می کردم آفرین.
سلام قربون محبتت عزیزم .
سلام مهربانو جان.عزیزم شما عشق و شور بزرگی در دلت وجود داره که بهتون این قدرت رو میده که خوبیها و مثبتها رو ببینید و این عشق رو چند برابر گسترش بدید.پدر مهردخت جان هر چقدر که در ابتدا حق رو به خودش داده باشه الان که رفتار زیبا و بزرگمنشانه شما رو میبینه در درون افسوس میخوره.خوشبحال مهردخت و نفس جان که شما رو به عنوان تکیه گاه دارن.مهربانوجان من گذشته شما رو نمیدونم ولی حسم بهم میگه شما و اقا نفس از نظر روحی شبیه به هم هستید و ایشون هم مثل شما همینقدر خوب مثبت اندیش بی حاشیه مهربون هستند.تندرست باشید انشاالله بعد از عاقبت به خیری دختر گلتون با همسرتون سفرهای زیادی برید بگردید و لذت کامل زندگی رو ببرید.مثل خواهر بزرگترم هستید و انگار هر چقدر که دلم بخواد خواهرم روز به روز بیشتر بدرخشه برای شما هم همین ارزو رو دارم.میبوسمتون.ساغر از ماهشهر
سلام ساغر جان . ممنونتم عزیزم
لطف و محبتی که با کامنت قشنگت به وجودم سرازیر کردی، باعث شد امروزم و اول هفته م رو خیلی دلپذیر و عالی شروع کنم . امیدوارم همه ی عزیزانت و مخصوصا خودت در ارامش واقعی و صلح باشید و روز و روزگار بر وفق مرادتون باشه .
راستی فکر کنم موقع درخواست رمز برای پست ها نبودی اگر دوست داشتی بهم ادرس ایمیل بده برات ارسال کنم عزیزم
میشناسمت و همیشه هم برام از ماهشهر کامنت میدادی
خواهش میکنم شما صاحبخونه اینجایین
مهربانو جان کامنت من ادامه داشت اول فکر کردم شما ادامه اش رو پاک کردین ولى بعد فکر کردم شاید نصفه اومده
اگر باعث ناراحتى شده معذرت میخوام من فقط به خاطر رفتارتون تحسینتون کردم
قربونت نسرین جان .. از شواهدامر(کامنت شارمین عزیز، درست یکی قبل از کامنت خودت، معل.مه بلاگ اسکای گرسنه ش شده کامنت ها رو میخوره
نه قربونت این چه حرفیه ؟!
وای کامنت بلندبالای من نیست! دوباره من از ایموجیهای گوشیم استفاده کردم بلاگ اسکای حسووود کامنتم رو خورد
بلاگ اسکای حسووود ، با ما به از این بااااش
سلام بانوی مهر
سلام شارمین نازنینم
سلام
من برای بار سومه که از خاموشی در میام، چون این پست شما من رو به وجد آورد.
عشق یک مادر چقدر می تونه بزرگ باشه که لذت عمیق فرزندش رو به هر باید و نباید و اکراه و رغبتی ترجیح بده. احسنت بر شما که اجازه می دید عشق مادری در شما انقدر ظهور پیدا کنه که این عطوفت نسبت به دیگران براتون فراگیر بشه.
راستش فکر میکنم شما دیگه حتی از دیدن و خوشحال کردن همسر سابقتون هم خوشحال می شید، چون اساسا *مامان* هستید!
دست مریزاد!
سلام رهگذر عزیز
چقدر خوشحالم میکنی که از خاموشی در میای ؛ حتما دلیل محکمی برای این موضوع داری وگرنه خاموشی برای ما ادم عای زنده که هر کدوممون دیر یا زود مهر خاموشی به لبمون میخوره و از دنیای زنده ها خداحافظی میکنیم ، پسندیده نیست .
پس درک میکنم خاموشیت رو ولی هر بار که روشن هستی کلی خوشحال میشم
لطف داری دوست من ... اره حقیقتا از خوشحالی اون هم خوشحال میشم . چون مدتیه که رفتار مناسبی داره و واقعا همون دوست قدیمی که باید باشه هست .
در محدوده ی خودش نه اینکه آزار نمیده، بلکه سعی میکنه ارامش ایجاد کنه .
مگه آدم از یه آشنای قدیمی چه توقعی بیشتر از این داره ؟
این کلمه "مامان"رو زیاد شنیدم .
مخصوصا از مهردخت که میگه "تو خیلی مامانی"
بازم ممنونم
سلام بانوی مهربان...خداروشکر بدون رمز!!
یکی ازچیزهایی ک واقعا بنظرم شما توش رتبه ی اولو دارید صبروگذشته که واقعا خوشبحالتون چون توشرایط های مختلف تصمیم هایی گرفتید که واقعا کمتر کسی میتونه عین شما انتخاب کنه واینک حرف برادرتون خیییلی قشنگ بود وبنظرمن هرکسی درکنارشما خوشبخت ترین ادم زمینه و هرکسی که شما روازدست بده بزرگترین تنبیهیه ک خدامیتونه براش درنظرگرفته باشه
امیدوارم با این قلب مهربونی که داریدزندگیتون همیشه درارامش باشه
سلام زهرا جون
محبت داری عزیز من
خدا برای همه ی ادمایی که سعی می کنن موجب ارامش و شادی دیگران باشن و شر درست نمیکنن ، بهترین ها رو بخواد
سلام مهربانو جان چه قدر خوشحال شدم پست بدون رمز بود
سلام عزیزم . ببخشید این رمزا اذیتتون میکنه
درسی که همیشه از شما گرفتم ارتباط موثر با دیگران و حفظ منطقی این روابط هست. قطعا برای رسیدن به این مرحله راه سختی رو در پیش داشتی مهربانو جانم. الگوی ماهستی. شاد و پیروز باشید.
عزیز منی الهام جان
سعی میکنم خیلی تمرین کنم واقعا هم گاهی کم میارم
شما عزیز من هستید امیدوارم شادی و ارامش سهمتون باشه
سلام مهربانو عزیز من از سال ۲۰۰۶ شما رو می خوندم ، طرز فکر و نگاهتون دوست داشتم و دارم نحو برخوردتون با همه و رفتارتون...
ضمن اینکه خونگرم هستی و زندگی در جنوب رو لمس کردی و احترام متقابل به همه رو حفظ میکنید
مواظب خودتون باشید خانم
سلام مریم جانم .
عززیزمی . شما هم همچنین نازنین
آفرین به مهردخت نازنین که به فکر شادترین پدرش هست آفرین به شما که دختری به این فهمیدگی تربیت کردی
همیشه ح
خونتون پر از شادی و روزگاران رنگی رنگی
ممنون الهام جانم . همچنین نازنین
سلام مهربانوی عزیز.فقط از یه عاشق اینچنین بزرگ منشی برمیاد .کاملا مشخصه که چقدر عاشق مهردختین که حاضرین هر کاری برای خوشحالیش بکنین .من همیشه از شما یاد گرفتم .چقدر خوبه که آقا آرمین هم با اینکه توخردسالی مهردخت از هم جدا شدین ولی رابطش را با مهردخت حفظ کرده .همکلاسی پسرم بچه طلاق مادرش میگفت تا مدتها فکر میکرد پدر بزرگش پدرش .پدرش بعد از جدایی که ظاهرا بچه یکسالش بوده هیچ وقت سراغشو نگرفته با اینکه از اقوامشون بوده و از احوالات بچش باخبر حتی موقع عمل جراحی که بچش داشته برای عیادت نیومده .دلم به حال پسره کباب شد .خدارو شکر اگر مهردخت درکنار هردوشما بزرگ نشده ولی مطمئن که هردو دوستش دارین وبراتون مهمه .واین خیلی خوبه .
سلام الهه جان
واقعا عشق به مهردخت از هر نیرویی قوی تره .
چقدر انسان موجود پیچیده ایه . نمیدونم چطور ممکنه ادم از پاره ی تنش ببره
چقدر گذشت و بزرگی خوبه وتو انسان خوبی هستی که چشمتو بروی بدیها میبندی ایکاش منهم درگذشته درمقابل کسایی که بهم بدی کردن گذشت میکردم برات احترام قائلم
از لطف و محبتت ممنونم بهین جان .
اگر شما همون بهینی هستی که برام آدرس اینستا گذاشتی ، همون روز به ادرست پیام دادم ولی هنوز چک نکردی فکر میکنم هفته ی پیش بود
سلام
نمیدونم باید بگم تولدشون مبارک یا نه؟
خب ازشون بپرسین شاید متوجه بشین دچار چه سوءتفاهمی شده بودن
سلام
یه جورایی دیگه از یادآوری گذشته ی مربوط به خودمون پرهیز می کنیم
چقدر مهردخت و پدرش خوشبختن ک کسی مثل شما رو دارن ک باعث میشید علیرغم تمام تلخیهایی ک همسر سابقتون باعثش شد،ارتباطشون خوب و صمیمی باقی بمونه.
کاش همه کسایی ک ب هر دلیلی جدا میشن،بتونن مثل شما رفتار کنن تا لااقل جلو آسیبهای بیشتر ب بچه هاشون گرفته بشه.
دم شما گرررررم
عززیزمی سارا جون .. قربون محبتت راستش شب و روز سعی میکنم تمرین کنم آدم بهتری باشم اگر چه خیلی وقتا اشتباه میکنم و از دستم در میره ولی خوشحالم که برام مهمه .
تمرینمم اینطوریه که خودمو میذارم جای طرف مقابل و فکر میکنم الان چی باعث خوشحالی و حس بهتر میشه ...
دم شما دوستای ماهم گرم . ایمیلت رو چک کن لطفا
مهربانو جانم ،ازته دل خوشحالم بعد از سختی هایی که در زندگی قبلی تحمل کردی با مردی باشخصیت،با منطق و محبت ازدواج کردی ، عزیزم گفتی مر دایی مثل آقای نفس کم پیدا میشن علتش اینه که خانومی (به تمام معنا)مثل شما هم کم پیدا میشه ،الهی که عشقتون پایدارو جادوانه و همیشه درکنار خانواده شاد باشید .
ممنونم پریسا جان . چقدر لطف داری و کامنت زیبات حس قشنگ و خوبی رو بهم منتقل کرد . الهی دلت شاد باشه .
آمیین عزیزم