دلنوشته های مهربانو

دلنوشته های مهربانو

اینجا خاطرات زندگی مشترک من و دختر نازنینم به یادگار نوشته میشود
دلنوشته های مهربانو

دلنوشته های مهربانو

اینجا خاطرات زندگی مشترک من و دختر نازنینم به یادگار نوشته میشود

"به سبزی و طراوت بهار"

درود به دوستان عزیز و نازنینم . 

تو این یک سالی که ویروس کرونا روی همه ی جهان، سایه ی شومش رو پهن کرده ، متاسفانه همه ی چک آپ های دوره اییم رو به تعویق انداختم. 

تو این یکسال هر بار به جراح معده م پیام دادم که میشه برات جواب آزمایش بفرستم و شما منو بصورت آنلاین ویزیت کنی؟ گفت : نه و منم چون  همه چیز خوب پیش میرفت و مشکلی نداشتم ، بی خیال مراجعه  شده بودم تا روز دوشنبه ی هفته ی گذشته ،  که باخودم گفتم  شاید الان که یکسالی از کرونا داره می گذره شاید دکتر ما هم از خر شیطون پیاده شده و ویزیت آنلاین رو تو برنامه ش گذاشته باشه ... بازم به خانمش که منشیش هم باشه، پیام فرستادم که ویزیت آنلاین راه انداختید ؟ گفت: نع .  گفتم : نگمه ، پس یه وقت بده ببینم . گفت فردا ساعت چهار بیا که زود ،تند ،سریع بری داخل . .... فرداش که سه شنبه باشه  به مهردخت گفتم : تو هم بیا باهم بریم به چند تا کارمون برسیم . 

مهردخت سه و نیم اومد اداره و ما چهار رسیدیم به مطب ؛طبق معمول سوزن مینداختی بالا ، پایین نمی اومد و دریغ از یک وجب جای پارررک !!!

آقای سرایدار رو زحمت دادیم پارکینگ رو باز کرد و ما مدل خانوم دکترهاا رفتیم داخل . 

عاقا هفت نفر مریض پشت در مطب عین مارمولک خشک شده چسبیده بودن و روی یک تیکه کاغذ اسماشونو مینوشتن ، منم شدم نفر هشتم .

حالا مهردخت یه ریز غرر میزنه بیا اینور ، میزان شیوع کرونای انگلیسی ده ها برابره ، الان می گیریم ، بدبخت شدیم ررررفت ... چند دقیقه بعد دکتر و منشیش هم اومدن و ویزیت ها شروع شد . 

نشون به اون نشونی که ساعت پنج و ربع رفتیم داخل و ساعت پنج و نیم اومدیم بیرون ، ولی قبلش باز انقدر مهردخت غر زد که دو دفعه تا نصفه راه از مطب اومدم بیرون و گفتم مهردخت بلند شو بیا بریم نخواااستم . 

یکمی هم این غر غر ها رو به منشی منتقل کردم که خاااانوم این چه کاریه خب؟؟ من راضی بودم ویزیت رو یکمی بیشتر هم پرداخت کنم ولی مراجعه حضوری نداشته باشم . جواب آزمایش ها رو تو واتس اپ ارسال میکردم دکتر هم هر وقت که میتونست یه بررسی میکرد و بهم میگفت که اوضاع چجوریه . 

فکر میکنید چه دلیلی آورد؟؟ 

اصلا از این غیر منطقی تر میشد که بهم میگه پس دکتر کی استراحت کنه !!!!

من :

مهردخت:

منشی:

کرونا ویروس:

خلاصه که تموم شد .. اومدیم بیرون از مطب ،  میخوام به آقای سرایدار بابت تشکر یه وجهی پرداخت کنم ، اما تو کیفم پول نقد ندارم . میخوام با گوشیم به کارتش واریز کنم ، خطا میده . مجبور شدم ماشین رو روی پل یه خونه پارک کنم به مهردخت هم بگم حواست باشه مردم خواستن ازپارکینگشون تردد کنند سریع ماشین رو جا بجا کن ، بعد یه مسیری پیاده رفتم و  از ای تی ام پول نقد گرفتم اومدم دادم آقای سرایدار ، از من اصرار از اون انکار که خانم نمیخواد و لازم نیست تا بالاخره پول رو دادم و اومدم سوار ماشین شدم راه بیفتم که "اااای دل غااافل " دیگه استارت نخورررررررررررررد. 

بعله باطری نفهم ماشین تموم شد .. از اونجایی میگم نفهم که همیشه در بدترین موقعیت تموم میشه ولی ایندفعه از همیشه بیشتر نفهم بازی درآورد چون کوچه تنگ و باریک بود و ترافیک شددددید و بدون شییییب  

مهردخت پیاده شد و بدون اینکه خم به ابرو بیاره مشغول هل دادن شد ببینیم میتونیم استارت رو به غیرت بیاریم ، یا یه ذره شاید  شیب پیدا کنیم؟

یه آقا پسر نازنین که مشغول زباله گردی بود و دوتا پسر رهگذر سوپر من وار به کمک مهردخت شتافتند ولی شیب کافی نبود و فقط تونستم  ماشین رو سرکوچه کجکی بذارم تا راه بسته نشه. 

مهردخت اومد تو ماشین اعصابش خورد بود گفت مامان من رو به سه تاییشون گفتم آقایون خیلی ممنونم کمک کردین، ولی  اون پسر گونی زباله ها رو انداخت روی کولش و رفت . من دویدم دنبالش بهش بیست تومن پول دادم نمی گرفت میگفت : نه کاری نکردم که .. گفتم مشغول کار بودی ولی وقتت رو گذاشتی برای من این یه عیدیه قبول کن . 

از این ناراحتم که وقتی تشکر می کردم رفت .. اصلا فکر نمی کرد که کارش لایق قدردانیه . فکر می کرد من فقط با اون دوتا پسر ها هستم 

گفتم ببین آدما چقدر متفاوتند و این بچه چه طبع بلندی داشته حتی ازت پول نمی گرفته و فکر می کرده کمک کردن وظیفه شه ... چه خوب گفتی که چون درحال کار بودی و وقتت رو بهم دادی ممنونم ازت. 


خلاصه. من با امداد خودرو تماس گرفتم و مورد رو گزارش دادم . یه آقایی ده دقیقه بعد تماس گرفت و گفت چیه موضوع؟ گفتم : باطریم تموم شده . گفت: یعنی بنظرت با باطری به باطری روشن میشه؟ گفتم :آره بابااا تازه اگه شیب داشت ، با هل هم  روشن میشد . گفت من میام صدتومن بابت آمدن می گیرم قولم هم نمیدم روشن بشه ولی صد رو بابت آمدن می گیرم .. گفتم حالا شما بیا بعد خط و نشون بکش. 

مهردخت هم سریع رفت نان سحر (آخه مطب دکتر تو خیابون شریعتی بعد از نان سحر و سر کوچه ی بعدیشه) یکمی خوراکی خرید آورد.. پس از اینکه مقادیر فراوانی الکل پاچمون کرد ، نشستیم اسنک خوردیم . درواقع الکلمون رو که زده بودیم ، اسنک رو هم بعنوان مزه زدیم به بدن (والاااا خب، انقدر مهردخت الکل میزنه آدم رسما" مست میشه" )

حالا مردم خیلی جالب بودن از بغل ماشینمون رد میشدن تو ماشینو نگاه میکردن و من و مهردخت رو در حال لمبوندن میدیدن و با تاسف سرتکون میدادن که عجب آدمای احمقی پیدا میشن ، ماشین رو کج گذاشتن و دارن غذا کوفت میکنند .. اصلا هم فکر نمیکنند که نباید قضاوت کنند و احتمالا ما دوتا مجنون نیستیم و شاید ناچار تو این شرایط گیر کردیم . 

دوباره یکی تماس گرفت گفت خانم مورد ماشینتون چیه؟ گفتم : الان یه امداد خودرو تو راهه، شما کی هستین؟ گفت: مشکل شما تو سامانه مطرح شده حالا هر کی نزدیکه تماس میگیره . گفتم خب برادر من، الان نباید یه بیلبیلک تو سامانه باشه که اون نفر قبلی توش اعلام کنه من دارم میرم سراغ ماشین مهربانو ، شما ها به بقیه رسیدگی کنید؟ گفت چرا هسسست، ولی  حتما یادش رفته بیلبیلکو فشار بده . 

گفتم اوکی، من منتظرشم . گفت : میاد ، مراحل کار رو توضیح داده؟ گفتم آره ولی تهدید کرد صد تومنو می گیره درهر حال .. من خیلی ناراحت میشم که بیاد و بگه روشن نمیشه صد بده چون درسته خانومم ولی بی اطلاع نیستم . میدونم با باطری به باطری روشن میشه . 

گفت: آره بابااا روشن میکنه فقط انگار اعصاب نداشته  صد ایاب ذهابه، باطری به باطری هم چهل تومن . گفتم: باشه مرسی که گفتی . 

خلاصه جونم براتون بگه ما غذامونو خوردیم ، خلال دندون کردیم، پیام های اینستاگرام و استوریمون رو هم چک کردیم .. دوتایی عکس و سلفی انداختیم ، کم مونده بود سر یه چیزای قدیمی گیس تو گیس هم بشیم ولی شیطون رو لعنت کردیم و دست انداختیم گردن هم یه دوتا سلفی دیگه هم انداختیم تا بالاخره امداد خودرو رسید .. سه سووت باطری به باطری کرد و صدو چهل گرفت و گفت : برو گاز بده به سلامت . 

فرداش هم نفس و بابا عباس به بهانه ی تعویض باطری ماشین با هم رفتن کلی بقول بابا گردش علمی. 

اول باطری رو خریدن و جا انداختن بعد نفس بابا رو برده  یه محل معروف و زیبا رو تو شرق تهران نشونش داده ، بعد رفتن آرایشگاه و موهاشونو کوتاه کردن، بعد رفتن جایی که من لحاف جدید تخت مهردخت رو سفارش دادم ، لحاف رو تحویل گرفتن . بعدم دوتایی رفتن ناهار خوردن . 


**************

از اونجایی که خیریه مون با دل های پاک و نیت های خیرِ تک تکمون پا گرفته و داره ادامه میده، وقتی میریم سراغ مورد حمایتی، آشنا و رابط هایی پیدا میکنیم که کارمون رو میتونیم با کیفیت و اطمینان بیشتری انجام بدیم .. مثل مورد سمعک که دکتر خاموشی به جمعمون پیوست و نهایتا" خودش با مورد حمایتیمون رفتن کلینیک و حدود دومیلیون تخفیف گرفتن و کارمون رو به نحو احسن انجام دادن . 


درمورد کبری خانوم( این مورد اخیر)یکی از عزیزانِ همین خونه کمک کرد تا کبری خانوم رو به بهزیستی معرفی کنیم . امروز باید مراجعه کنه و اسم مددکارش رو برامون بیاره تا دوست عزیزمون بصورت سفارشی توصیه ی رسیدگی کنه . امیدوارم از همین طریق بتونیم برادر زبون نفهمش رو هم بنشونند سرجاش ، چون خیرین همون شهر به کمک معتمد من(هانیه جون) که باعث و بانی دیده شدن و معرفی کبری خانوم به دیگران (از جمله ما) بوده، آبگرمکن رو قبلا خریدن و همسر هانیه که فنی و به اصطلاح ، دست به آچاره خودش بصورت رایگان لوله کشی های اولیه رو انجام داده ولی برادرِ نادان و رذلِ کبری خانوم اومده همه رو شکسته و داغون کرده . یعنی یه مانع بزرگ برای انجام کارها ، غیر از فقر این وسط وجود داره بنام " برادرِ رذل" . 

به هر حال امیدوارم بهزیستی بتونه در این زمینه هم کمک کنه و ما هم تکلیفمون رو برای کمک رسانی  به کبری خانوم بفهمیم . 

دیروز با مینا و سینا (خواهر و همسر نازنینش) تصمیم گرفتیم یه عیدی کوچولو برای بچه های کار و زباله گرد ها تهیه کنیم . از مقواهای رنگی که تو خونه داشتم کارت تبریک نوروزی آماده کردیم 


 و تو  پاکت های سفیدی که نمیدونم چه زمانی و به چه دلیل اینهمه تهیه کرده بودم، همراه با سی هزارتومن وجه نقد گذاشتیم . دو میلیون مینا و سینا گذاشتند، یک میلیون هم من از ذخیره ی حساب خیریه گذاشتم .


این کار رو به جهت فرهنگ سازی انجام دادیم ، ترویج مهربانی و دیدن عزیزانی که در سطح شهرمون دارن تو شرایط بسیار نامناسب زندگی و کار می کنند .. پایه ریزی این فکر از همون خوابیدن باطری ماشین و کمک اون پسر بچه اومده . 

راستی اینم لحاف جدید مهردخت  که دارسی خانوم در بدو ورود رفت تصاحبش کرد لابد چون طوسی و رنگ خودش بود حق مسلم خودش می دونست 
درضمن این لحاف رو دادم جایی دوختن برام با این شرایط: 
یه لحاف دو نفره  با دوتا روبالشی و یه ملحفه کش دار میشد یک میلیون و هفتصد ولی من لحاف قدیمی مهردخت رو دادم  چهارتا رو بالشی و دوتا ملحفه کش دار تحویل گرفتم شد یک میلیون ( البته کمی تخفیف هم بهم دادند) منظورم اینه که اگر لحاف قدیمی دارید و تحویل بدید تا روی لحاف خودتون کار کنند مناسب تر درمیاد . 


 دوستتون دارم 

نظرات 25 + ارسال نظر
ملیکا شنبه 23 اسفند 1399 ساعت 08:33 ق.ظ

سلام مهربانو جان
با وجود همه مسائلی که براتون پیش اومده و توضیح دادی اما در کل از این پست بوی جریان زندگی میاد و بسیار لذت بخشه.
ما همیشه در مقابل اتفاق های غیرقابل پیش بینی ، تعجب می کنیم مثل معطل شدن تو مطب، تموم شدن باتری ماشین یا رفتار منشی!
ممنون که اینارو می نویسی و ما متوجه میشیم که اینا برای همه هست، مهم برخورد با ایناست
که من خودم تحت فشارهای روحی اطرافیان، گاهی درست برخورد نمی کنم! نه این که دیگران رو مقصر کنم چون خود من با وجود فشارهای اطراف باید یاد بگیرم درست رفتار کنم. خدارو شکر که تو اکثرا تو این موارد درست برخورد کردی.
راستی سرویس لحاف نو مبارک.

سلام ملیکای عزیزم
مممرسی که همراهید و دوستان عزیز من هستید .. مرسی که بهم مجال نوشتن میدین . من سرشار از نیاز ارتباط با دوستان صادق و بی ریایی مثل شما هستم

مهردخت چهارشنبه 20 اسفند 1399 ساعت 07:03 ب.ظ

سلام
چه کار زیبایی کردید برای بچه های کار
خدا بهتون برکت بده
ان شاء الله بلا از شما و عزیزانتون بدور باشه.
چقدر قلم شما رو دوست دارم، آمیخته با طنز، یه جاهایی ادبی، یه جاهایی رسمی
خیلی زیبا کلمات رو به هم وصل می کنید کاش منم بلد بودم این طنز و خوش زبونی شما رو

سلام عزیزم
خدا به شما هم برکت بده چون مثل همیشه با کمک خودتون بود.
عزیز منی نازنین

یاس ایرانی سه‌شنبه 19 اسفند 1399 ساعت 06:57 ق.ظ

سلام مهربانو جان
امیدوارم حالتون خوب باشه و در کنار خانواده شاد... از وقتی کرونا همه گیر شد، دکتر رفتن هم برامون سخت تر شد جالبه دکتر شما می تونست آنلاین ویزیتتون کنه و شما رو اینقدر به زحمت نندازه... من الان یکساله قرار برم بیمارستان برا یکسری تست ولی هنوز بهم نوبت ندادن و به صورت آنلاین دارم ویزیتای چند ماه یکبار رو انجام میدم... امیدوارم این روزهای سردرگمی برای همه مون به زودی تموم بشه... خدا رو شکر باطری ماشینتون درست شد و پدر و همسر گرامی رفتن گردش علمی
دست اون سه تا آقا پسر هم درد نکنه کمک کردن... دست شما، مینا و سینا هم درد نکنه چه فکر خوبی کردین که به طور مستقیم به این عزیزان عیدی بدین... واقعا فرشته این
چه دل هایی با این محبت شما شاد بشن
چه قشنگ کارت درست کردین
لحاف مهردخت جون هم مبارک باشه ... قیمت ها خیلی اونجا رفته بالا حتی به دلار هم گرون میشه
خوابای شیرین ببینن تو رختخواب جدید

سلام عزیز من همچنین نازنین .
الهی آمین .. همه خسته و ناامید شدن و طبیعتا مثل قبل رعایت نمیکنند.
عززیزمی نازنین
خیلی همه چیز گرونه واقعا خودم باور نمیشم یه تومن پول دادم انقدرم ذوق میکنم
الهی آمین ممنونتم عزیز من
درمورد پیغام خصوصیت باید بگم جان مهربانو خودت رو اذیت نکن . من میدونم چه کار سختیه . همه ی دوستان با این شرایط به سختی این کاررو انجام میدن

یاسی دوشنبه 18 اسفند 1399 ساعت 11:34 ب.ظ

تا حالا دو بار این باطری ماشین سر بزنگاه شدیدا قالم گذاشته ...بنظرم موذی ترین قسمت یه ماشین باطریش هست...اینجا اگه دکتر ها رو بکشی هم حاضر نیستن حضوری بیان مطب...همه چی آنلاین...ماشالله تو ایران واسه همه کوتاهیاشون یه عذر و بهانه ای دارن...دست نفس جان درد نکنه...چقدر این کارا به پدر مادرا روحیه میده...

ای خداااا ، کاملا باهات موافقم یاسی جون .
من نمیدونم چرا به خودشونم رحم ندارن .
انقدر به بابا خوش گذشته .. دیشب نفس زنگ زده : کاپتان کی بریم گردش؟؟
بابا هم میگه فقط ساتشو بگو من آماده جلوی در ایستادم .
گفتم یه لطفی بکنید گاهی ما رو هم بازی بدید .

غزال دوشنبه 18 اسفند 1399 ساعت 07:15 ب.ظ https://otaaaq.blogsky.com/

سلام مهربانوی نازنین،

ای بابا چقدر بدموقع باتری اذیتتون کرده. خواستم بگم ازین کیتهای استارتر بگیرین که دیدم توی کامنتها دوستان گفتن و چقدرم گرونه اونجا. جواب مهردخت جان به اون پسرک چقدر خوب و قشنگ بود. به امید روزی که کودک کاری نباشه توی خیابونا

واااای نان سحر...دلم رفت من عاشقش بودم.

چه کار زیبایی انجام دادین مهربانوجان. با آرزوی سلامتی و شادی برای شما و همه ی عزیزانی که توی این کار زیبا سهیم بودن.

لحاف هم بسیار زیباست. مبارک مهردخت جان باشه. چه کار خوبی کردین. هم برای طبیعت خوبه هم برای تولیدکننده ها و هنرمندان داخلی.

سلام عزیز دل .
آره خیییلی ... 3800 تازه ناموجود فکر کنم موجود بشه از اینم گرونتره .
الهی آمین .. بچه ها خیلی طفلکی هستن
فدای شما عزیزم . ممنونتم نازنین

طیبه تی تی دوشنبه 18 اسفند 1399 ساعت 09:50 ق.ظ http://parandehdararamesh.blogfa.com/

سلام عزیزم
دکتر اعصاب روانی که من پیشش میرم خداروشکر خیلی ماهه و حتی بدون گرفتن ویزیت سوالات ما رو در واتساپ ،آخر هر شب با آرامش جواب میده
اما من بعد از اینکه یک بار واتساپی سوال کردم یک بار هم جدیدا حضوری رفتم پیشش،واقعا انرژی مثبته و دیدینش حال آدم رو سرجاش میاره ،نگاهش سرشار از انرژی های سبز فسفریه و خیلی دوستش دارم.انشالا عمرطولانی با عزت داشته باشه خانوم دکتر جوان من
عشق می کنم از مادردختریتون،لحاف و بالش هاش مبارک ،خواب های خوب ببینید و ببینه
همیشه خدا ،آدم های خوب و اتفاق های خوب سر راهتون قرار بده،آدم هایی از جنس خودتون ،پاک و بی ریا

سلام عزیز دل مهربانو
خدا خیرش بده و گره از کارهاش باز کنه . چقدر خووب کاش تهران هم بودند .
مررسی عزیز من . قرار داده ... شما دوستای من همون ها هستین

ساغر دوشنبه 18 اسفند 1399 ساعت 01:39 ق.ظ

سلام مهربانوجان
عزیزم در مورد باطری ماشین،یه دستگاه کوچیکی هست به نام جامپ استارتر.وقتی باطری خاموش میشه این وسیله کار باطری به باطری رو میکنه.به همه نوع باطری از موتور ،ماشین ایرانی و خارجی هم میخوره.کوچیک هم هست اندازه پاور بانک.ما از دیجی خریدیم حدود یه تومن.خیلی کار راه اندازه.

شما خوبه این اطلاعات رو در مورد ماشین دارید من رو بگو که کلا پرتم .
تشک مهردخت جان مبارک.خوشحالم پدر گرامی کاملا روبه راه شدند و گردش رفتند تندرست باشند همیشه.
مهربانو من یه چندوقت هست پوست صورتم رو لیزر co2 کردم پناه بر خدا از دست منشی ها یعنی اصلا بگم قصد جسارت به همه منشی ها رو ندارم ولی خیلی بی ادبانه رفتار میکنن . جواب رو به زور میدن.

سلام عزیزم
چه دستگاه جالبیه .
الان رفتم دی جی آخرین قیمتش 3800 بوده و در حال حاضر ناموجووود

مرررسی قربونت . لحاف و ملحفه و روبالشی بود .
الهی امین

البته همه مثل هم نیستند ولی متاسفانه در رفتار اکثرشون این مشکلات دیده میشه

مهسا یکشنبه 17 اسفند 1399 ساعت 02:13 ب.ظ

وای مهربانو جان امان از بعضی منشی ها، ازدکترم دکتر ترن، همین هفته بابت عصب کشی دندون یکی مونده به آخر خدمت بکیشون بودم و اینقدر از رفتارش حرص خوردم که درد دندونم یادم رفت، نمیدونم داستان چیه تازگی ها همه چیو تخصصی میکنن،دندونپزشک خودم همیشه عصب کشی و خودش تمام کمال انجام میداد، ایندفعه فرستادم پیش متخصص اندو بعد برا روکش پیش یکی دیگه، فکر میکنم به همدیگه نون قرض میدن البته، حالا اینا به کنار خانم منشی سانتی مانتالشون با اون ناخون های خیلی خیلی خیلی بلند( معلومه بعنی چقدر بلند؟ شکل چنگال گربه) دو تومن مبخواست که جواب سلامم و بده ، اشتباه کردم پرسیدم کی نوبتم میشه چنان با تحقیر جوابم و داد که میخواستم بزنمش
بگذریم ، هنوز داغ رفتارش تازه است برام ، گفتی یادم اومد
باطری ها همه بیشعورن در بدترین وضعیت تمام میشن، لحاف مهردخت هم مبارک ایشالله همش خوابهای خوش باهاش ببینه

عزززیزم چقدر اعصابت خورد شده .
بخدا چنگال دارسی من انقدر خوشگله .. هم خودش ناخوناشو اسکرچ میکنه هم من ناخوناشو می گیرم
عززیزم مررسی .. انشالله خواباش طلایی باشه

شادی یکشنبه 17 اسفند 1399 ساعت 01:42 ب.ظ http://setarehshadi.blogsky.com/

خدا رو شکر که همه اموراتت به خیر و خوشی گذشت.
جونم برات بگه من یه مدیر دارم که به قمر در عقرب معتقده و میگه یه روزهایی می‌بینی نه تنها کارهای خودت گیر می افته بلکه اطرافت هم می‌بینی الکی مردم با هم درگیرن یا کارها خوب پیش نمیره اون روزها روزهایی هستند که به لحاظ نجومی قمر در عقربه. من اینو نمی‌دونستم که قمر در عقرب یک پدیده واقعی نجومیه و بعد هم که مدیرمون گفت باورش نداشتم. ولی مدتیه دارم به صورت نامحسوس تحقیق می‌کنم بنظرم یه جورایی درسته
مثلا هفته پیش از چهارشنبه تا جمعه قمر در عقرب بود و وقتی به اطرافم دقت کردم دیدم اتفاقات بیخودی و گیرهای الکی زیاد اتفاق افتاده این گیر شما هم به نظرم مشمول همون قمر در عقرب شده

ممنونم شادی جونم .
منم همین چندسال پیش فهمیدم قمر در عقرب یه پدیده ی فلکی و واقعیه .. منم دقیقا مثل خودت تحقیق کردم و بنظرم درست میاد واقعیتشم اینه که در زمان های قدیم زندگی و تصمیم گیری ها برمدار همین ستاره شناسی می چرخید ..
ولی اینکه الان چقدر متخصص این علم وجود داشته باشه رو نمیدونم

الهه یکشنبه 17 اسفند 1399 ساعت 11:43 ق.ظ

سلام .از مطب دکتر و رفتار مردم نگم .حدود سه هفته پیش پسرم بخاطر آب ریزش بینی که فکر کردم آلرژیش فعال شده بردم پیش دکترش .فوق تخصص آلرژی اینقدر مطب سرد بوددرو پنجره همه باز دندونام به هم میخورد .هیچ مراجعی حق منتظر موندن نداشت باید میرفت بیرون .اومدم خونه تا بیست چهارساعت فکر میکردم اونجا سرما خوردم .خلاصه با خیال سرماخوردگی دوهفته دارو و درمان کردم خدارا شکر خوب شدم وهمسرم تب کرد خلاصه تست مشخص شد کرونا گرفته و متاسفانه ریه اش درگیر روزی که رفتیم مطب دکتر ریه کیپ تا کیپ ملت نشستن نوزاد وبچه های کوچولو حتی خوراکی میخوردن .و هوای داخل مطب بی شباهت به سونا نبود ما که آب از سرمون گذشته بود البته با دوتا ماسک اونجا بودیم ومدام الکل پاشی ولی بچه ها درحال خوردن خوراکی بودن اینقدر حرص خوردم فشارم افتاد .خدارا شکر بعد یه ماه آرامش به خونمون برگشته تا حدودی ولی توروخدا همگی مواظب باشیم تا شر این ویروس کنده بشه .لحاف مهردخت جونم مبارک .

سلام الهه جون
از مردم نگو که خیلی کاراشون عجیبه . من با وسواس در مورد کرونا مخالفم ولی اون روز همه کیپ کنار هم مینشستن موقع حرف زدن ماسکشونو پایین میدادن .. هی بالا سر منشی و تو دهنش سر اینکه بی نوبت و زود برن تو چونه میزدن و مهردخت هم غر همه شونو به من میزد.
عزززیزم چقدر بد که مبتلا شده بودید و خدا رو شکر به خیر گذشت الهی همه در امان باشن
ممنونتم عزیزم

غریبه یکشنبه 17 اسفند 1399 ساعت 10:32 ق.ظ

با درود
البته وقتی ماشین روشن نشه یک هم ممکن است به خاطر تسمه تایم باشد استارت زدن همان و یک تعمیر موتور همان
میگن در چنین مواقع ماشین را باید در دنده گذاشت و هول داد اگه حرکتش مانند زمان خلاصی باشد. ایراد از تسمه هست
البته خود رو شما کلا استارت نمی خورده
روزی آن مکانیک و آن پسر و آن مرد را خدا رساند

درود بر شما
تسمه تایم رو سر وقت عوض کردم ، هنوز جا داره .
بله گاهی همه چیز دست به دست هم میده تا اتفاقات بهتری بیفته

الهامم یکشنبه 17 اسفند 1399 ساعت 10:13 ق.ظ http://eliss.blogfa.com

ماه یکشنبه 17 اسفند 1399 ساعت 09:39 ق.ظ

به امید روزهای بهتر

افروز یکشنبه 17 اسفند 1399 ساعت 08:32 ق.ظ

خدا گرگ بیابونو گرفتار امداد خودرو نکنه ، صبر ایوب میخواد تا اینا بیان
چه کار خوبی، دل بچه ها رو شاد میکنید


ما که اسنک و الکلمونو زدیم به بدن
عزیزمی با کمک شما بود

نیکی یکشنبه 17 اسفند 1399 ساعت 07:34 ق.ظ

چقدر بوی زندگی میداد این پست هرچند پر از فرازو نشیب بود..راستش مهربانو جان مردم از اینهمه قرنطینه خسته شدن ما پارسال با هرچی تو خونه بود سفره هفتسین چیدیم ولی امسال با ۲تاماسک برای خرید چیزای ضروری بیرون میریم...بیرونم که جای سوزن انداختن نیست این روزا...ان شاءالله همه در پناه خدا محفوظ باشیم و به سلامت بگذرن این روزها

منم خسته م نیکی جون . ببین چقدر شستیم و اب کشیدیم حالا میگن از سطح منتقل نمیشه . والا فقط خوبه رعایت کنیم ولی زندگی نباید تعطیل بشه امان از مهررردخت
آمییین عزیزم

نسرین شنبه 16 اسفند 1399 ساعت 10:59 ب.ظ https://yakroozeno.blogsky.com/

چقدر کار دکترت احمقانه هست چون خودش با این کار از همه بیشتر در خطر ابتلا به کروناست.
در سال گذشته اینجا هیچ دکتری رودر رو ویزیت نکرد بجز مواردی که واقعا معاینه نیاز داشت و داره. دلم برای دکترم تنگ شده و هفته ی دیگه دارم بعد از ماهها می بینمش.

برادر کبری خانم را درک نمی کنم. اونم احمقه بنظرم چون حتی اگه بخواد خونه رو تصاحب کنه به نفعشه که حمام آبگرمکن داشته باشه.

در مورد ایده تون باید بگم وقتی اونشب بهم گفتی پر از احساس غرور به وجودت شدم. دست مریزاد خواهر کوچولو

دقیقا من دلم برای خودشم شور میزنه .
اصلا درک نمیکنم چررا این کارها رو میکنه .
عشق منی خواهر بزرگه

زهرا..‌. شنبه 16 اسفند 1399 ساعت 05:44 ب.ظ http://Saat sheni1531.blogfa.com

سلام عزیزدلم..‌.واقعا بعضی ازدکترها که ویزیت انلاین گذاشتن خداپدرشونو بیامرزه خیییلی راحتمون کردن..‌.
خخخ شما هم عین ما دوش سیار الکل دارید ماهم هروقت میخواییم بریم بیرون ازخونه نه تنها اسپری بلکه قوطی کاملشوهم محض اطمینان باخودمون میبریم که اگ یه وقت تموم شد داشته باشیم
چقدر کارتون قشنگه واقعا...من خودم یه ساله که نذری که برای بچه های کارمیخواستم ساندویج درست کنم و ببرم مونده!! همش منتظرم یکم شرایط بهترشه تابتونم انجامش بدم ولی این عیدی هم خیلی قشنگه
برای کبری خانم عزیزهم ارزوی ارامش دارم وخدا کنه هم ازلحاظ مالی هم روحی اوضاع زندگیش بهتربشه
راسی درمورد روتختی هم خیلی خوشگله مبارکشون باشه...نمیدونم تاحالا ازدیجی کالاروتختی گرفتین یانه ولی من تاحالا نگرفته بود تا این دفعه ب پیشنهاد یکی ازدوستانم اینکاروکردم(اتفاقا شبیه روتختی مهردخت جونه) وخیلی راضی بودم هم قیمتش که خیلی خوب بود(۵۵۰) هم جنسش،ب شماهم پیشنهاد میکنم دفعه بعد یه سربزنید،خوبیش اینه که اگ بیارن ونپسندین میتونیدمرجوع کنید...
چقدحرف زدم

ای وااای شماااهم ؟؟ حالا من خودم واقعا انقدر حساس نیستم ولی اماااان از مهردخت

ان شالله انجام میدی عززیزم

نه نگرفتم زهرا جان . نمیدونم چرا حس میکنم دیجی اونطور که باید نیست ولی ممنون که پیشنهاد دادی شاید این بخشش عالی باشه
خیلی هم خوب حرف زدی عزیز من

زهرا جون آدرس وبلاگت باز نمیشه

مخمور شنبه 16 اسفند 1399 ساعت 03:04 ب.ظ http://mastoori.blogfa.com

سلام
گاهی از مناعت طبع آدمهایی متحیر مانده ام که ...
البته یک بخش مناعت طبع است و یک بخش هم می تواند یک واکنش ناخوداگاه در برابر واکنش جامعه پیرامونی به این آدمها باشد که با نگاه از بالا به پایین دوست داشتن و خود ارزشمندی را در این طبقه از جامعه آسیب زده اند که طرف یادش رفته است بابت کمک و خدمت خارج از حوزه کاری یا وظیفه ایش مستحق و لایق دریافت تشکر زبانی و .. است .

سلام عزیزم
درسته عزیزم ناراحتی مهردخت هم همین بود . میگفت طفلک اصلا خودش رو مستحق تشکر و رفتار محترمانه برابر با اون دوتا پسر نمیدونست

Nasrin شنبه 16 اسفند 1399 ساعت 02:54 ب.ظ

نمیدونم چرا بعضى منشى ها و دکتر ها انقدر اذییت میکنن گرچه ویزیت انلاین رو توى این یک سال میتونستن برنامه ریزى کنند ولى وقت هاى به موقع و پشت سر هم که مریض ها با هم در ارتباط نباشن کم ترین کاریه که باید انجام بدن توى این اوضاع کرونا
من دو دفعه دکتر غدد رفتم موقع وقت دادن منشى خودش میگفت مثلاً ساعت ٧ بیاین ولى حداقل سه ساعت معطلى داره راستش دیگه نرفتم
لحاف جدید مهردخت مبارک روتختى و لحاف نو خیلى کیف داره

دقیقااااا.
میبینی؟؟ منم کلی چک آپ هام عقب افتاده سر همین موضوع .
مرررسی عززیزم

سینا شنبه 16 اسفند 1399 ساعت 01:23 ب.ظ

سلام مهربانو جان

سه تا نکته می خواستم بگم:

اولاً ماشینی که باطریش خراب باشه به طوری که با چرخوندن سوئیچ، چراغهای جلوی راننده روشن نشه، با هل (یا سرازیری) روشن نمی شه. این روش وقتی جواب می ده که باطری سالم باشه و برق وارد ماشین بشه و چراغهای پنل جلوش روشن بشه ولی ماشین استارت نزنه (مثلاً استارتر خراب باشه).

ثانیاً هر موقع می خواستی به مردم بگی که ماشینم خرابه و من به دلخواه خودم اینجا نگه نداشتم، کاپوت ماشین رو بده بالا. همه معنی این علامت را خواهند فهمید.

ثالثاً یعنی چی که "درسته خانومم ولی بی اطلاع نیستم" ؟ مگه اطلاعات فنی به جنسیت ربطی داره؟ می تونستم این بند رو خصوصی بهت بگم ولی مخصوصاً علنی نوشتم که خانمهای دیگه هم توجه کنند. اگر شما خانمها خودتون اینطوری حرف بزنید دیگه از مردها چه انتظاری می شه داشت؟

سلام سینا جون
1-برق پشت آمپر داشتم .
2- چرا به فکرم نرسید ؟ ممنون که یادم دادی.
3-خانم ها معمولا از مسائل فنی اتومبیل بی اطلاع هستند . دوست من همسن خودم و مترون بیمارستانه و تقریبا 25 ساله رانندگی میکنه . هفته ی قبل با من تماس گرفت گفت میخوام کاپوت ماشین رو باز کنم روم نشده از کسی بپرسم چجوری باز میشه . گفتم دختر جان این چیزای اولیه رو باید بلد باشی آخه ضمن اینکه اگه من نبودم گوگل کن .
متاسفانه اگر تعمیرکارها منصف نباشند و متوجه ی بی اطلاعی کسی از هر جنس باشند ، اصل مطلب رو نمیگن و با پیچیده نشون دادن خرابی، هزینه ی چند برابری رو دست مراجع کننده میذارند و این بی اطلاعی از مسائل فنی در خانم ها خیلی شایعه . همونطور که آقایون از مسائل آشپزی تا حدود زیادی بی اطلاع هستند.
کار خوبی کردی علنی نوشتی میدونی که من عاشق شفاف سازی در همین مواردم .
به هر حال منظور من جنسیتی کردن موضوع نبود . یه روند طبیعیه که ما بیشتر با مواد غذایی و کارهای ظریف سروکار داریم و شما فنی تر هستید ... حالا یکی مثل منم هست که بلدم پنچری هم بگیرم

لیلی۱ شنبه 16 اسفند 1399 ساعت 01:12 ب.ظ

مهربانو جااان چه پست مهیجی بود
خوشم میاد که از گرفتاری ها هم خاطره میسازی و درس میدی و درس میگیری افرین به تو که حق دوستی را برای خوانندگانت تمام کردی

عزیز منی لیلا جانم ممنونم از کامنت قشنگت

هدا شنبه 16 اسفند 1399 ساعت 01:06 ب.ظ

سلام مهربانو جان
میشه آدرس جایی که لحاف رو دادید بگید ممنون

سلام عزیزم
آدرس پیجشون
rezintaj196@
آقای درویش خانی

سهیلا شنبه 16 اسفند 1399 ساعت 01:04 ب.ظ http://Nanehadi.blogsky.com

سلام مهربانوی عزیزم.چه فکر خوبی برای کودکان کار کردی.زیبا و به موقع.برای لحاف هم فکر بسیار خوبی کردی.کاش آدرس بدی.اینجوری به محیط زیست هم آسیب نمیرسه.
کاش ما آدم ها یاد بگیریم کمک کنیم.قضاوت نکنیم.

سلام سهیلای عزیزم .
رزین تاژ شعبه ی تهران پارس خ۱۹۶ شرقی خ۱۳۳ شمالی
۰۹۱۲۳۸۶۶۰۷۴
۷۷۷۹۱۴۷۱
۷۷۱۴۲۴۷۷
آقای درویش خانی

آدرس پیج
rezintaj196@
بسیار متعهد با اخلاق سالم هستند ، من خبر دارم هرچند وقت یکبار با اضافه ی پارچه ها رو بالشی درست میکنند و برای مرکز نگهداری بچه های آسمان می برند .

ای کااااش

ربولی حسن کور شنبه 16 اسفند 1399 ساعت 12:44 ب.ظ http://rezasr2.blogsky.com

سلام
ببخشید من گیج شدم
شما نفر هشتم بودین
چند دقیقه بعد از شما دکتر اومدن
بعد پنج و ربع رفتین توی مطب و پنج و نیم اومدین بیرون؟
یا معاینه تون 15 دقیقه طول کشید؟

سلام
عه چرا دکتر جان ؟؟ تقریبا پنج دقیقه بعد از من دکتر آمد یعنی حدودای چهار رو ربع . ما هم پنج و ربع رفتیم داخل (که البته دونفر بودیم) بله 15 دقیقه طول کشید ولی هیچ معاینه ای درکار نبود فقط صحبت کردیم و تو دفترچه م داروهای معمولی مثل نوروبیون و ویتامین A و E نوشت . صحت ها هم پیرامون این موضوع بود که من خیلی راضیم از روند کاهش وزن و سلامتتون (چون جواب آزمایش ها رو بررسی کرد) سعی کنید شنبه ها وزن کنید و اگر کمی درطول هفته غذای پرکالری خوردید ، میزان ورزش و پیاده روی رو در طول هفته افزایش بدید .
همین چیزایی که خودمون میدونیم و بلدیم .

تیلوتیلو شنبه 16 اسفند 1399 ساعت 12:25 ب.ظ https://meslehichkass.blogsky.com/

لحاف مبارک باشه
وای چقدر حرص داره این سر به زنگاه تمام شدن باطری ماشین
بازم خدا خیرش بده ماشین من را که قبل از رسیدن به اون مرحله پیام داد
چه باطری پرخیر و برکتی بود باطری شما... هم به یه عالمه آدم کمک شد و نون رسوند و هم بابا عباس و جناب نفس با هم کلی به خاطرش خوش گذروندن... نوش جان همشون

مرسی عزیزم
والا چراغ باتری منم روشن شد ولی طولی نکشید که این اتفاق افتاد خیلی خشششن عمل کرد .
آرره از اون نظر عااالی بود .. بابا میگه رفتیم گردش علمی
ممنون عزیزم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد