دلنوشته های مهربانو

دلنوشته های مهربانو

اینجا خاطرات زندگی مشترک من و دختر نازنینم به یادگار نوشته میشود
دلنوشته های مهربانو

دلنوشته های مهربانو

اینجا خاطرات زندگی مشترک من و دختر نازنینم به یادگار نوشته میشود

" کبری خانوم ناامید مون کردی"

حتما از لا به لای کامنت ها متوجه شدین یه نازنینی از همین خونه برام پیغام گذاشت که کبری خانوم رو بفرستید بهزیستی لنگرود تا تشکیل پرونده بده و اسم مددکارش رو بپرسه و به ما انتقال بده تا بتونیم بصورت ویژه به موردش رسیدگی کنیم .


 احتمالا هم برای پدرش هم برای بچه ی طفلکش و هم برای مشاوره های روانپزشکی و هم تامین سرمایه ی اولیه ی یک کار شرافتمندانه و هم مشاوره ی قضایی در جهت ادب کردن برادر گردنکشش میتونست مفید واقع بشه . ولی افسوس که معتمد و رابط عزیزم نتونست متقاعدش کنه که این مراجعه رو به بهزیستی داشته باشه . 


کبری خانوم گفته من رفتم تحت پوشش کمیته ی امداد ( نمیدونیم راست میگه یا نه) و بهم توصیه کردن که از جای دیگه کمک نگیرم چون همین کمکشون رو هم قطع می کنند . 


احتمالا وقتی دیده  هانیه پیگیرش شده و سعی کرده از عوامل فساد دور نگهش داره،  کبری خانوم عقب گرد کرده و تصمیم گرفته جواب سربالا بده بهش تا به اصطلاح پاشو از زندگیش کوتاه کنه . 


هانیه می گفت بشدت اصرار داره براش شوهر پیدا کنیم و انقدر ساده ست که شرایط رو به این صورت تعیین میکنه .



دلم براش به درد اومد ، طفلک شوهر خدابیامرزش رو دوست داشته و هنوز تصویر اونو تو ذهنش داره . و باز انقدر عاقل هست که میگه شوهر بعدی ازم بچه نخواد و من و بچه م رو قبول کنه معتاد و هرز نباشه . 


والا این مملکت انقدر  ثروتمند هست که بتونه برای آگاهی و بالا بردن فرهنگ مردمش، هزینه کنه و باعث بالا بردن عزت نفس و سوادشون بشه . 


امثال این زن، کم نیستند.. میشه شناساییشون کرد براشون امدادو مشاوره و ویزیت های رایگان یا قیمت مناسب درنظر گرفت و بعنوان نیروی کار آموزششون داد و راهی زندگی کرد. 

بنظر میرسه امثال کبری، نسل به نسل خوشبخت نبودند و از حداقل امکانات رفاهی برخوردار نبودند و این زنجیره همینطور تا نسل های بعد ادامه پیدا میکنه مگر اینکه چیزی شبیه معجزه تو زندگیشون رخ بده .. پسر بچه ی بیش فعال و بیقرارش راه مثبتی پیش بگیره و بتونه مادر و وابستگانش رو از این دور باطل نجات بده ... 


نمیدونم ، انگار  دچاررویا بافی  شدم ، ولی واااقعا چیز دور از انتظاری نیست .. فقط این سرزمین یه مادر مهربان و بی چشمداشت میخواد . 


آهان درضمن با کمک هایی که خودِ هانیه از اهالی محل جمع کرده یه آبگرمکن خریدند و همسر هانیه هم داوطلب انجام کارهای مقدماتی و لوله کشی های مربوطه شده ولی متاسفانه برادره اومده همه رو شکسته و انداخته دور ... یعنی هیچ  رقم کارش رو نمیفهمم  ... تو اگر میخوای خونه رو هم تصاحب کنی با آبگرمکن که بهتره؟؟ مگر اینکه با این کارها قصد داشته باشه پدرش رو زودتر روانه ی دیار باقی کنه و اون چهاردیواری رو بالا بکشه .

نمیدونم خلاصه ... 


به هر ترتیب کمک هایی  که  به نیت کبری جمع کردیم،  الان  توحسابه .. به زودی مطالعه درمورد کیس بعدی تکمیل میشه و بعد از اینکه مطمئن شدیم نیازمند واقعیه اطلاع رسانی میکنیم . خیالتون راحت باشه این حساب تحت نظارت و کنترل منه و مینا هم پشت باجه بانک میتونه کارهاشو انجام بده ، اگر برای من اتفاقی افتاد جاش کاملا محفوظه . 


دوستتون دارم 


پ ن: شارمین عزیزم یه پست خیلی قشنگ نوشته . اگر امروز نمیخواستم درمورد کبری بنویسم حتمااونو مینوشتم 

دوستانی که دلشون میخواد درموردش پست بذارن، شروع کنند .

 امیدوارم پست بعدی من هم، همین باشه . 


9 تا موضوعی که در سال 99 باعث شد قلبا" خوشحال بشید و خنده روی لبهاتون بیاد رو بنویسید . 


نظرات 21 + ارسال نظر
نسا شنبه 23 اسفند 1399 ساعت 01:55 ق.ظ

سلام مهربانو جان،امیدوارم زندگی از این به بعد به کام کبری خانم بچرخه و احساس خوشی کنه در زندگیش
راجع به نه مورد
۱)سلامتی خودم همسرم و بچه هام
۲)سلامتی برادرم بعد از کرونای وحشتناکی که مبتلا شد و بستری شد در بیمارستان و سرانجام با سلامتی ترخیص شد
۳)سلامتی مادرم بعد از کنسر
۴)اموزش پسرم که با وجود انلاین بودن ولی خداروشکر خوب پیش رفت به نسبت سنش که تازه شروع راه تحصیله
۵)غذا خور شدن دخترکوچولوم که واقعا برای من چالش ایجاد کرده بود
۶)افزایش درامد زندگیمون که تلاشها به ثمر نشسته
۷)تعویض خونه فعلیمون با خونه بزرگتر
۸)تنظیم مجدد ساعت خواب بچه ها که به خاطر کرونا و تعطیلیهای مهدکودکها به هم ریخته بود
۹)ارتباط عاطفی عمیقتر با نزدیکانم

سلام نسا جون
الهی آمییین

نسااا جون هر کدوم از این 9 تایی که نوشتی انقدر عااالی بود و حس خوبی داشت که میشد برای هرکدومش بلند شم از جام رقص و پایکوبی کنم
الهی دل همه ی مردمی که خوب و خیرخواهن شاد باشه

زهرا.م شنبه 23 اسفند 1399 ساعت 12:54 ق.ظ

سلام مهر بانو عزیز.واقعا خوبه تا جایی که می توانیم به همدیگه کمک کنیم .تا نا امیدی در جامعه حاکم نشه.به امید روزی که مردم سرزمین مون در رفاه و اسایش زندگی کنن

سلام عزیزم
کاااش عمرم به اون روزا قد بده

زری .. جمعه 22 اسفند 1399 ساعت 11:15 ب.ظ http://maneveshteh.blog.ir

میدونی مهربانو جان فقر فرهنگی و اقتصادی باهم هستند عموما.
به این کبری خانم باید گفت حالا تا شوهر سفارشی شما پیدا بشه، شما فعلا برو کار کن.

آره بخدااا .. پیدا شدنش خیلی سخته یعنی هر کدوم از آیتم هاش یه داستانی داره

زهرا جمعه 22 اسفند 1399 ساعت 04:19 ب.ظ http://Saat sheni1531.blogfa.com

۹تاچیز که خیلی خوشحالم کرد
۳تاش مربوط به دوستانم وموفقیتاشون بود
سلامتی دخترم وخوب بودن ازمایشاش
یه ناراحتی بایکی ازبستگان داشتیم که سریه سوتفاهم بودو تواین مدت یه اتفاقاتی افتاد ک باعث شد این سوتفاهم ازبین بره وتونستم ازته قلبم ببخشم ک فکرمیکردم هیچ وقت نتونم(با اینک اصلا ادم کینه ای نیستم)
بارداری یکی ازدوستانم که خیلی وقت بود ازخدامیخواست وخیلی مشکلات سرراهشون بود
توسال ۹۹ خیلی ناراحتی زیادبود ولی جای شکرش باقیه ک الان فک کردم دیدم ی جاهایی هم ازصمیم قلب احساس شادی کردم
مرسی بابت این پستت باعث شد خیلی خداروشکر کنم بخاطر خیلی چیزا و نقاط سفید امسال ک بخاطر وجود سیاهی ها اصلا بچشم نمیومد

الهی هزار بار شکرررررررر

عززیزمی نازنین

زهرا جمعه 22 اسفند 1399 ساعت 04:03 ب.ظ http://Saat sheni1531.blogfa.com

سلام عزیزدلم...ای کاش تمام فکرایی ک ازپست قبلی درمورد این خانوم توذهنم شکل گرفت اشتباه باشه و خداکمکش کنه خداکنه همونطوری ک میخواد یه ادم خوب سرراهش قراربگیره وبرای خودش وبچش وتمام کسانی ممکنه اسیب ببینن راه نجاتی باشه...
خداکنه یه تحول فرهنگی بشه و یه سری افکاروعقاید از ریشه خشک بشه ک فرهنگ سازی به دست بشرتقریبا امکان پذیر نیس وخییییلی سخته

سلام زهرا جان

ای کااااااااااش

سینا جمعه 22 اسفند 1399 ساعت 01:05 ب.ظ

هر چی فکر کردم سه تا بیشتر یادم نیامد. حالا اگه نه تا نباشه نمیشه؟

نه عزیزم اشکال نداره هر چند تا دوست داری بنویس

منجوق پنج‌شنبه 21 اسفند 1399 ساعت 08:20 ب.ظ http://manjoogh.blogfa.com/

واقعیت اینه که من بسیار امثال کبری خانم رو دیدم با خیلی هاشون صحبت کردم . مشکل اصلی امثال اینها بیشتر از اینکه فرهنگی باشه اینه که تنبل هستن . من یه بار همچین خانمی بود که اونم از این شرایط برا ازدواج داشت. کمیته امداد براش کار پیدا کرد. چند روز رفت گفت نمیتونم سختمه 36 سالش بود سالم و قوی بود . حتی خودش خیاطی هم بلد بود اما فقط برا اینکه نره سر کار رفت زن صیغه ای یه مردی شد که پسرهاش دانشگاه میرفتن و بعد یه دعوا با زنش فقط برا اینکه لج زنش رودربیاره اینو صیغه کرده بود.
چندتای دیگه رو میشناسم که تا اخر عمرشون با صیغه شدن زندگی کردن.
مشکل فرهنگی داریم اما این خانم ها اغلب مشکل اصلیشون تنبلی و تن پروریه. و یا اعتیاد به سک.س دارن. اعتیاد به سک. در مردها یه جوریه و در زنها جور دیگه حالا الزاما لازم نیست تنوع هم در کار باشه

منجوق جان احتمالا این تنبلی هم ریشه در فرهنگ آدما داره نمیدونم حتما ژن ها هم دخالت خیلی خیلی زیادی دارند.

قسمت آخر حرفتم کاملا قبول دارم .

نجمه پنج‌شنبه 21 اسفند 1399 ساعت 11:06 ق.ظ

سلام عزیزم
چقدر پیام هاش ناراحتم کرد
کاش راهی برای این ادم ها باز بشه، خداروشکر که ادم هایی مثل شما هستن و دنیارو برامون قشنگ تر می کنن

سلام نجمه جان
عزززیز دلمی همچنین شما عزیزم

نگار پنج‌شنبه 21 اسفند 1399 ساعت 03:05 ق.ظ http://Neli202۶.blogfa.com

نه اتفاق خوب نود و نه:

_ خیالم بابت رشته و دانشگاه راحت شد و شاید بشه گفت هر کس از دوستان و آشنایان و فامیل که فهمید، چه رشته‌ای قبول شدم بهم گفت چقدر بهت میاد!

_ از ارتباطی اشتباه، بیرون کشیدم و بهش برنگشتم.

_ در محیطی متفاوت شاغل شدن رو تجربه کردم و در محیط کار، خیلی بیشتر خودمو شناختم.

_ با آدمهایی آشنا شدم که تا قبل از نود ونه، هیچ نمی‌شناختمشون... آدمهایی که دوستشون دارم و دوستم دارند.. تعداد زیادی از این آدمها، زیر دوازده سالن.

_ دوباره به فرهنگسرا رفتم و دوباره، ازم استقبال و بهم اعتماد شد.

_در ذهنم، ترسم رو کشتم و فریباترین آرزوم رو زنده کردم.

_ داستان نوشتم..اولی، به دلِ مخاطبینش نشست. دومی، مورد تحسین واقع شد. سومی، برنده شد.

_ بچه‌ها با هم فرق می‌کنن، اسم بعضیا رو پیش خودم گذاشتم چِقِرِ بد بدن! تمام چقر بد بدنهایی که امسال باهاشون مواجه شدم، یکی یکی دارن باهام ارتباط برقرار می‌کنن. این یعنی از صبر و محبت و احترام و‌ خلاقیت، خارها گل میشود.⁦

_ لذت های اختصاصی‌ای که داشتم: یکشنبه چهارشنبه های کتاب‌باز، رادیو هفتِ آخر شب‌ها، معاشرت با دوست و مابقی دوستان و تمام چیزهای لذتبخشی که خوندم و آموزش دیدم و شنیدم و به دیگران هم یاد دادم.


1-چقدر عااالی عزیزم مبارک باشه
2- این از اولی هم بهتره و جای تبریک بزرگتری داره
3- عاالیه
4-5
6-

7-woooooow
8-
9-

ریحانه چهارشنبه 20 اسفند 1399 ساعت 07:27 ب.ظ

آقا خوب یه همسر خوب براش پیدا کنین دیگه. کلی مرد خوب هست که دلشون یه زن قانع مثل ایشون میخواد. مثلا سرایدار خوب و خوش اخلاق و مجرد کسی سراغ نداره؟

چشششم سفارش دادیم ریحانه جون داره کارخونه براش میسازه
آخه ماشالله خیلی هم با سلیقه س . دوستم گفته اگه همچین چیزی پیدا کنم خودم باهاش ازدواج میکنم
از دوستان عزیز خواهشمندم هر کس کیسی مطابق سلیقه کبری جون سراغ داره سریع بیاد خصوصی ببینیم شب عیدی دوتا جوان آرزومند رو میفرستیم سر زندگی؟

مخمور چهارشنبه 20 اسفند 1399 ساعت 02:56 ب.ظ http://mastoori.blogfa.com

فرهنگ خیلی قویتر از اون چیزی است که گمان می شود
تغییر فرهنگ که اولین قدم آگاهی است بسییییییار سخت است
اما من به اثر پروانه ای معتقدم
به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل
حتی یک اثر کوچک در یک نفر
اگر چه گاهی خسته میشم و می نشینم اما دوباره بلند می شوم و روز از نو

دقیقا همینطوره مخمور جان . با تو موافقم

نیکی چهارشنبه 20 اسفند 1399 ساعت 12:33 ب.ظ

سلام مهربانو جان روز قشنگتون بخیر
پیامای کبری خانم مثل یه وزنه سنگین نشست رو روحم...کلی حرف در موردش تو سرم میچرخه که تبدیل به کلمه نمیشه... کاش یه پرنده ی طلایی بخت و اقبال مینشست رو شونه کبری خانوما ...چون با این زنجیره معیوب و این همه درد از دست خودشون که کاری برنمیاد...خدا کمکشون کنه...

سلام نیکی عزیزم وقت و عاقبتت بخیر

سینا چهارشنبه 20 اسفند 1399 ساعت 11:13 ق.ظ

مشکل کبری خانم اینه که دل به کار نمی ده. ازش بپرس اگر یکی چاق و چشم رنگی باشه قبوله؟ معتاد نیست دست بزن هم نداره.

من صحبت میکنم دل به کار بده

شارمین چهارشنبه 20 اسفند 1399 ساعت 09:00 ق.ظ http://behappy.blog.ir

سلام مهربانو جون...
پیامهاش رو که خوندم یاد یه خانمی افتادم که به بار تو مجتمعی که کلینیکم هست دیدمش. سر و وضع ظاهری خوبی نداشت و سرگردون بود. بهم گفت دنبال دفتر یه وکیل میگرده تا کارهای طلاقش رو انجام بده و حضانت بچه ش رو بگیره. یه کم درددل کرد و بعد یه شماره تماس بهم داد که اگه بین مراحعهام کیس ازدواج براش سراغ داشتم معرفی کنم. اونم خیلی ساده بود. مردی رو میخواست که معتاد نباشه و بچه ش رو قبول کنه، کتکشون نزنه، خرجی بده و دنبال زنهای دیگه نره. یعنی دقیقا کارهایی که شوهرش انجام میداد رو انجام نده. تاکید میکرد که بگو من زن زندگی ام. میگفت بگو شوهرم معتاد بوده ولی نگو با زنهای دیگه میگشته. همسن خودم بود ولی خیلی شکسته شده بود.
یادم که بهش افتاد دوباره ناراحت شدم. تنها کاری که از دستم برمی اومد دلگرمی دادن بود

سلام شارمین جانم
این نمونه ، تکرار شونده ی خیلی از زنان کشورمونه

نسترن چهارشنبه 20 اسفند 1399 ساعت 08:02 ق.ظ http://second-house.blogfa.com/

وای طفلی چقدر براش ناراحت شدم و افسوس میخورم چرا زنان کشور من باید گاها انقدر محروم باشند؟؟؟
میشه 9 تا موضوئع رو تو وبل خودمون بنویسیم؟؟؟


بله بله حتما میشه خیلی هم عالیه

ماه چهارشنبه 20 اسفند 1399 ساعت 07:23 ق.ظ

عزیزدلم...چقدر پیامش معصومانه ست..

خییییلی
و بدتر از همه اینکه چقدر شوهر خدابیامرزش براش دلنشین بوده و از دستش داده

نسرین چهارشنبه 20 اسفند 1399 ساعت 01:30 ق.ظ https://yakroozeno.blogsky.com/

خب... ما می خواستیم به این انسان کمک کنیم تا بتونه رو پاهای خودش بایسته ولی خودش نخواست. وگرنه می تونست با سرمایه ای که در اختیارش میگذاشتیم، برای خودش و فرزندش ممر درآمدی درست کنه.
فکر کنیم که شاید نفر بعدی مستحق تره و بهتر بتونیم کمکش کنیم.
ممنون پیگیر بودی.
صبر می کنم خودت پست 9 مورد را بگذاری ببینم بعضی از اوباش و انگل ها گذاشتن نُه مورد دلخوشی داشته باشم؟ آخه بعضیا استاد حالگیری و خباثتند و بس. بعد جواب میدم عزیز دلم

نسرین جون حرفات درسته اما واقعا بضاعت فرهنگی و امکانات هر کسی هم در تصمیماتش نقش اساسی داره . ما از زاویه ی دید خودمون میبینیم و اون هم همینطور و متاسفانه همونطور که گفتم اون طفلک خودش محصول این چرخه ی بد اقباله و محکوم به خیلی از ناملایمات زندگی .
خیالت نباشه عزیزم ... در هر صورت ما خوشبختی های خودمون رو داریم هرقدر که نخوان.
البته واقعیتش منم دوست دارم کامنت های 9 مورد رو زیر همون پستی که من مینویسم بذارید ولی باز هرکسی هر جور راحته

اتم چهارشنبه 20 اسفند 1399 ساعت 12:57 ق.ظ

میدونین نمیتونم دروغ بگم که با پست اولتون راجب این خانم قضاوت کردم که چرا سعی نمیکنه مستقل باشه. چرا نمیخواد که سکان زندگیش دست خودش بیفته؟ و این چطور میشه که متوجه بشه که این سیکل معیوب رو باید خودش بخواد که بشکنه. ولی بعد دیدم که من کاملا دارم از نقطه نظر خودم به این قضیه نگاه میکنم.
با توجه به ذهنیتی که داره و این اسکرین شاتی که گذاشتید و توقعاتی که گفته بهش حق میدم و امیدوارم اگر زندگی تا الان به کامش نبوده( که صرفا اینطور حدس میزنم) به کامش بشه بعد از این و بتونه حداقل از دیدگاه خودش سروسامون بگیره.
شاید من خیلی دراماتیک فکر میکردم و فکر میکردم این خانم از مدل شخصیت اصلی فیلم کافه ترانزیت ( کارگردان کامبوزیا پرتوی) باشه. خانم مستقلی که بعد از فوت همسرش یه کافه بین جاده ای رو راه میندازه تا بتونه درآمدی کسب کنه و مستقل باشه.ولی حقیقت این هست که آدم ها دید متفاوتی دارن به خیلی از مقوله ها مثل خوشبختی و حتی استقلال. این خانم هم احتمالا تعریف متفاوتی از خوشبختی داره و امیدوارم به چیزهایی که مدنظر خودش هست برسه و خوشبخت بشه.

اتم جانم چقدر خوب و زیبا نوشتی مطمئنم نود و پنج درصدمون همین فکرا رو با خودمون مرور کردیم ولی واقعیت اینه که بضاعت فرهنگی و امکانات شخص رو باید در نظر گرفت و از دید اون دنیا رو دی. بنده خدا مگه خودش تو چه شرایطی بزرگ شده؟
چقدر اون فیلم زیبا بود ممنون از یادآوریش

شعله چهارشنبه 20 اسفند 1399 ساعت 12:10 ق.ظ

امیدوارم مشکل این خانم بزودی حل بشه .
قدر داشت هامون رو بدونیم

الهی آمین

سارا سه‌شنبه 19 اسفند 1399 ساعت 05:54 ب.ظ http://yekzanyekzendegi.blogfa.com

مرسی عزیزدلم.
بله خداروشکر.
حدودا چهل و پنج روز از عملم گذشته و چهارده کیلو کم کردم.
امیدوارم ادامه دار باشه و بتونم ب وزن ایده آلم برسم

قربونت نازنین بسلامتی . مطمئن باش ادامه داره و عالی و عالی تر میشی . ورزش کن که سلامت تر باشی و درضمن بدنت خوش فرم لاغر بشه

سارا سه‌شنبه 19 اسفند 1399 ساعت 05:04 ب.ظ http://yekzanyekzendegi.blogfa.com

سلام عزیزم
نمیدونم چی بگم!نمیشه قضاوت کرد!
ولی پیامهاشو ک خوندم،دیدم واقعا چقدر ب حداقل راضیه و درواقع فقط ی مرد میخواد ک بتونه خودش و بچه اش رو زیر پر و بالش بگیره!
واش بشه حداقلها رو واس مردم تامین کرد.
حالا اون نه مورد!(البته اگه نه تا بشه)
۱؛سلامتی خودم،همسرم،پسرام و عزیزانم.
۲؛خوب شدن مامانم بعد از کرونای وحشتناکی ک گرفت.
۳؛سرمایه گذاری شخصی ک داشتم و خداروشکر تو این سال ب بار نشست.
۴؛دندونهامو ک سالها بود از ترس دندونپزشکی درست نکرده بودم،طی چندماه کلا درستشون کردم.
۵؛ی تصمیم شخصی داشتم ک نمیتونم بگم ولی بعده چندسال بالاخره امسال انجامش دادم.
۶؛جراحی اسلیو انجام دادم.
۷؛ارتقا شغلی همسرم و بیشتر شدن درآمدش در این سال
۸؛پیشرفت قابل توجه پسرم در زمینه ای ک دو سال بود داشت تلاش میکرد و بالاخره امسال موفق شد!
۹؛حل شدن مشکل برادرم و همسرش
خداروشکر علیرغم کرونا و داستاناش،سال خوبی بوده.مخصوصا برای شخص خودم.چون من خیلی ب خودم بدهکار بودم مهربانو جون و امسال تونستم با خودم کنار بیام و یاد بگیرم ک ب خودم باید در درجه اول بها بدم تا شاد باشم و بتونم خانواده شادی داشته باشم.بنابراین چندتا کار خیلی مهم ک سالها بود در نظر داشتم و جرات انجامش رو نداشتم و همینطور از هزینه اش هم میترسیدم،بالاخره برم تو دلش و انجامش بدم!
مرسی ک یادآوری کردی و باعث شدی یادم بیاد خدا چ نعمتها و تواناییهایی بهم داد.
خداروشکر

سلام سارای عزیزم .
آره واقعا قضاوت خیلی سخته .
چقدر از خوندن تک تک لبخندات خوشحال شدم و لبخند زدم باهاشون الهی سال بعد سال بهتر تری هم باشه عزیزم .
از روند کاهش وزنت راضی و خوشحالی ؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد