دلنوشته های مهربانو

دلنوشته های مهربانو

اینجا خاطرات زندگی مشترک من و دختر نازنینم به یادگار نوشته میشود
دلنوشته های مهربانو

دلنوشته های مهربانو

اینجا خاطرات زندگی مشترک من و دختر نازنینم به یادگار نوشته میشود

وابستگان آشکار و پنهان به سیستم حاکم

 تابستون های اداره که با رفتن مکرر برق و تصمیم گیری های سلیقه ای ، حوصله سر بر و کشدار شده . ساعت سه بعد از ظهره ، کارا نسبت به صبح سبک تر شدن ،  دلمون یه کارِ هیجان انگیز میخواد تا دوباره موتورمون شارژ بشه و تا ساعت 6/5-7 بمونیم سر کار، بگی و نگی خوابمونم گرفته و یه جورایی داریم گیج میزنیم. 

محمد:

- بچه ها من دیروز از این بستنی های شیرِ بز که تبلیغ میکنن خریدم .

من:

-عه... خوب بود؟

محمد:

-نه باباااا، یه چیز چرت و پرتی بود که 

مهناز:

- عواااا.. خوشمزه س که . من دوست داشتم .

- نمیدونم شایدم ، من انتظار بیشتری داشتم، بنظرم خیلی معمولی بود. 

من:

-پس بد نبوده، اما چیز خاصی هم نبوده؟

-آررره. 

مریم از اون طرف اومد پیشمون. 

-:چی میگید ؟ هوس بستنی کردم که .  

من:

-خب بخریم، خدا رو شکر این یه کارو هنوزم میتونیم واسه ی خودمون انجام بدیم . 


خیلی زود لیست رو نوشتیم ، چقدر سلیقه های رنگارنگ فقط تو مدل بستنی ها داریم!


چند تا از بچه ها هم از سالن های اطراف اومدن اونا هم اسمشونو تو لیست نوشتن . تلفن کردیم سوپر مارکت زیر برج و بستنی ها رو سفارش دادیم .

کمتر از یکربع بعد، همگی بستنی به دست داشتیم اوضاع فرهنگی، سیاسی و اجتماعی ایران و تحلیل می کردیم و به گور مرده و زنده ی یه عده فحش میدادیم و عقده های دلمونو خالی می کردیم.


حجتی از اون سالن پاشد اومد سراغمون. البته مشخص بود حوصله ش سر رفته ، پرسه زنان راهش افتاده بود قسمت ما . 

باهاش سلام علیک کردیم ، بچه ها به شوخی بستنی چوبی های لیس زده شونو گرفتن جلوش، تعارفش کردن . همه خندیدن 


حجتی یه پسر داره الان سیزده سالشه ، 5-6 سالش که بود هر لحظه یه دسته گلی به آب میداد 

. هم بیش فعالی داشت و هم وسط رابطه ی آشفته ی حجتی و همسرش، از آب گل آلود ماهی می گرفت و به خواسته هاس میرسید.


بچه ها حال پسرشو پرسیدن، حجتی هم لبخند به لب گفت: یکماهی هست که رفته شهرمون پیش پدرم و عمه هاش از صبح میره تو دشت و دمن می چرخه تا شب که هلاک میاد خونه . 


اصلا دیگه دوست نداره برگرده. چند روز پیش هم یه خرابکاری کرده بود به خیر گذشت. 

- چی شده بود؟

حجتی یه بادی به غب غبش انداخت و گفت :

-این آتیشپاره از چند سال پیش میگه دلم میخواد پلیس بشم . 

-عه ...  پسر بچه س دیگه از قهرمان بازی و این چیزا خوشش میاد .

- نه ... دلش میخواد پلیس ضد شورش بشه . رفته چند تا از بچه های بزرگتر از خودشو،  شوخی شوخی گرفته دستگیر کرده دست  و پاشونو با سیم بسته به هم . 


صدای حجتی تو زمزمه های دور و برم و خنده و شوخی هاشون محو شده بود .

 کلمه ی پلیسِ ضد شورش و قیافه ی مخوف بعضی از ضد شورشی هایی که این چند سال اخیر گاهی تو خیابونا به چشمم خورده ، جلوی چشمم پر رنگ شد . 

یاد دوستم افتادم که چندسال پیش اومده بود پیشم گوله گوله اشک می ریخت میگفت : مهربانو مَهدی پسر مژگانمون، رفته تو دارو دسته ی اینا .

 به خودش میگه پلیس ضد شورش . 

از خانواده و فامیل طردش کردیم . خواهرم بهش گفته شیرم رو حرومت میکنم بری عزیزای مردم رو بزنی . 


مَهدی گفته : اصلا عاقم کنی هم برام مهم نیست . کنکور که قبوال نشدم حالا هم بهم ماشین دادن، هم گفتن برو فلان رشته بشین درس بخون .

 شما ها میتونستید برای من امکانات فراهم کنید؟؟ یه سرمایه برای کار میتونستین جور کنید برام؟نه دیگه نمی تونستنید ، پس حرف اضافه هم نزنید!!


به حجتی گفتم:

- ببین حجتی،  یکمی بزرگتر شد باهاش حرف بزن از مشاغل دیگه هم  براش صحبت کن شاید علاقمندیش تغییرکنه . البته الان بچه ست  و جو گیره شایدم دو سال دیگه نظرش عوض شه .


- نه چرا نظرشو عوض کنم؟ دوست داره پلیس ضد شورش بشه دیگه .. مگه چیه؟


-خُب تو مشکل نداری نونش رو از زدن و گرفتار کردن مردم عادی دربیاره؟ 


-ای باباااا .. همیشه که اونطوری نیست .. ممکنه چند سال همه ش در حال وقت گذرونی الکی باشن و فقط از امکاناتشون استفاده کنند ولی یه موقع هم لازم بشه بهشون ماموریت بدن، برن همونکاراریی که خواستن انجام بدن . 


-همون دیگه ... من میگم به همین دلیل که نمیشه بهشون بگی از این فرمانتون سرپیچی میکنم ، اصلا از اول قاطیشون نشه.


- نه نمیشه گفت .. منم منظورم اینه که حالا اگه پیش اومد میره یه گوشمالی هم به اغتشاشگران میده . فکر میکنی من و شما که اینجا نشستیم داریم حساب کتابای های کلان رو بالا پایین میکنیم نونمون پاکه؟


نمیدونی پشت پرده چه اتفاقای کثیفی افتاده تا الان یه مدرک دست من و شماس؟ 


- میدونم ولی این با کُشتن و زدن مردم عادی به تنگ اومده فرق داره . 

- از نظر من که فرقی نداره . هواشونو دارن ، امکانات میدن کار هم میخوان .. من که بچه مو تشویق هم می کنم .

*********

بستنی از دماغم دراومد ... فکر اینکه یه پدر مثل خودمون معمولی ؛ داره از بچه ش  در این زمینه حمایت میکنه  حالم رو بد میکنه . 


حرف حجتی تو گوشم زمزمه  میکنه و احساس یه خس و خاشاکیه بینوا که حالا این غصه هم به غصه هاش اضافه شده که پولش حلال نبوده بهم دست داده . 


دوستتون دارم 


بیاید کام تلخ این روزهامونو با آموزش نون آلبالویی که البته جزو کیک های بدون خامه ست، شیرین کنیم من که دیگه رد دادم تو این اوضااااع .


با این  مواد ، یه ظرف بزرگ نون آبالویی  می پزیم که چون خیلی خوشمزه ست فوری تموم میشه ولی اگر واقعا تصمیم دارید کم بپزید مواد رو به نسبت های مساوی کم کنید . 


مواد لازم :

کره ۲۰۰گرم -شکر حدود یک لیوان -تخم مرغ دو عدد - بیکینگ پودر ۲/۵ قاشق چایخوری - پنیر لبنه۲۵۰گرم - آرد حدود ۶-۵ لیوان - آلبالو یک کاسه متوسط حدود 300-350 گرم 


طرز تهیه:

ابتدا کره نرم شده و شکر رو مخلوط میکنیم، بعد همه ی مواد بجز آرد رو با مواد قبلی مخلوط میکنیم. 

حالاآردی که سه بار الک شده رو کم کم به مواد اضافه میکنیم تا جایی که خمیر نرم و لطیفی که چسبنده نباشه، به دست بیاریم. (میزان آرد استفاده شده متفاوته حتما کم کم اضافه کنید یه وقت 5 لیوان کافیه یه وقت ممکنه تا 6 لیوان مصرف بشه)

آلبالو ها رو هسته‌ میگیریم و با کمی شکر (حدود یک قاشق غذا خوری )کمی رو حرارت، گرم میکنیم. همین که البالوها کمی نرم بشن کافیه.

خمیر رو مستطیل های کوچیک باز میکنیم و‌ آلبالو ها رو پشت سر هم میچینیم و خمیر رو میبندیم و بصورت لوله ای تو ظرف مناسبی که چرب شده قرار میدیم. ظرف رو در فری که از ده دقیقه قبل با دمای ۱۸۰ درجه، گرم کردیم میذاریم و حدود۳۰تا ۴۰ دقیقه می پزیم. 

نون آلبالویی خوشمزه مون آماده ست.


با پودر قند و آلبالو تزیین کنید و نوش جان.


دارسی که کلا از عکس و فیلم فراریه ولی تامی چون خیلی فوضوله و همه ش میخواست ببینه چی پختم ، دارم چیکار می کنم رو زدم زیر بغلم تا تو عکس باشه ، حداقل یه استفاده ای ازش کرده باشیم 



نظرات 44 + ارسال نظر
مهرگل پنج‌شنبه 31 تیر 1400 ساعت 05:23 ب.ظ

دلم برای خودم و هممون میسوزه که تو دنیای به این بزرگی تو این کشور به دنیا اومدیم فکر نمیکنم هیچ چی درست بشه
مرسی برای دستور نون آلبالویی باحال

همینطوره دقیقا
فدای تو

مهرناز دوشنبه 28 تیر 1400 ساعت 01:13 ب.ظ

خدایا کمک کن از آینده ناامید نشیم اگر شدیم لااقل انسانیتمون رو نابود نکنیم

الهی امین
چه زیبا دعا کردی

ملیکا شنبه 26 تیر 1400 ساعت 01:12 ب.ظ

سلام مهربانو جان
متأسفم برای چنین پدری با این چنین افکاری که چند صباح زندگی راحت این دنیارو با شرف و انسانیت معامله می کنه، هر کاری که انجام بدیم کارمای زندگی حتما به ما برمی گردونه!
مثل همیشه ممنون از هنرمندی های شیرینت.

سیلام ملیکا جون
واااقعا
خواهش میکنم عززیزم

کیهان جمعه 25 تیر 1400 ساعت 09:46 ب.ظ http://Mkihan.blogfa.com

درود
دلمان خواست بانو
حیف که در این زمینه ها حیابی دست و پا چلفتی ام

درود بر تو
اختیار داری کیهان جان
کاش زودتر اون مهمونی بلاگستانی رو برگزار میکردم
لعنت به کرونا

nahid پنج‌شنبه 24 تیر 1400 ساعت 12:02 ب.ظ

سلام
اموزشهات مثل کتاب اشپزیهای خارجیه
از نظر شکل
کاش فرصت کنم استفاده کنم

سلام ناهید جانم
قربون محبتت عزیز دل
من در خدمتتم نازنین

رها پنج‌شنبه 24 تیر 1400 ساعت 12:09 ق.ظ

سلام دریای مهرعزیزم، ممنون از حرفا و نظرات قشنگت
ببخشید ی سوال من ی پسر دارم ۱۴ سالشه که صورت و کمرش جوش های خیلی وحشتناکی زده کاشان هستم اینجا دکتر پوست رفتم فایده‌ای نداشته الان هم ی مدت هست داروی گیاهی مصرف می‌کنه ولی بازم نتیجه نگرفتیم خاستم ببینم شما دکتر خیلی خوب که واقعاً نتیجه شو دیدین برای جوش سراغ ندارین ممنونت میشم اگه راهنماییم کنین چون واقعاً تو روحیه اش تاثیر گذاشته

سلام رها جانم

الان پیامت رو‌دیدم حالم بد شد از اینکه انقدر تاخیر دارم ، خیلی کم پیش میاد که من کامنتی رو‌نبینم متاسفانه دو‌هفته ی گذشته درگیری های کاری و فکریم خیلی زیاد بود و نمیدونم چرا باعث این شرمندگی شدم.
رها جون کاملا درک میکنم که بچه ها تو این سن چقدر نسبت به این مسائل حساس تر هستند
من ادرس و تلفن دکتری که دوستم استفاده کرده و خیلی راضیه ازش میگیرم و در اولین فرصت بهت میرسونم عزیزم بازم عذر میخوام ازت

طیبه چهارشنبه 23 تیر 1400 ساعت 12:49 ب.ظ http://parandehdararamesh.blogfa.com/

اغتشاشگرپلیس ضد شورش!!!!!!
برای مردم معمولی که فقط درد نان دارند ،ثروت نفت و منابع عظیم زیر پاشون رو می کنند و می برند ولی حتی حق آب و نان براشون نیستحق میوه خوردن ندارند ......حق اعتراض هم ندارند ،چون شورشی محسوب میشن،اغتشاشگر نامیده میشن
همیشه خداروشکر کردم لقمه نونی که می خوریم از این راه ها یا چیزی شبیه به این ها در نمیاریم

عزیز دلم الهی همه نون حلال بخوریم
خدا رو شکر جزو این دسته نیستیم

فرزانه چهارشنبه 23 تیر 1400 ساعت 11:51 ق.ظ

راستی مهربانو جان ، همسایه مامانم اینا از همین قماشه! آقاهه همیشه خونه ست ! یه خونه ویلایی داره و باغ حوالی شهر . چند سال پیش خونه را خالی کردند رفتند جای دیگه خونه کرایه کردند. چرا؟؟؟ چون آقا میگفت خانمم گفته این خونه دیگه دلم را زده ! ازش خسته شدم !! هر از گاهی اینجا یک شب میان دور هم جمع میشن باز !! خدا میدونه چند تا ماشین دارند !! وقتی میان کل کوچه پر از ماشین میشه . چون هر کدوم از اعضای خانواده برای خودش ماشین شخصی داره !! خانم خونه هیچ وقت پخت و پز نمیکنه. از وقتی اینجا بودند ما میدیدیم هر روز و هر شب پیک از رستوران میاد در خونه با کلی ظرف غذا . دلم میخواد تیپ و قیافه ی خانمش و دختراش را میدیدی!!! از هنرپیشه های اروپایی بدتر!!!! انقدر هم وقتی اینجان با سر و صدای وقت و بی وقتشون همسایه آزاری میکنند که نگو. هر وقت باشند یه عده جمع میشن و تا دم دمای صبح توی حیاط خونه با صدای بلند آهنگ و جیغ و دادشون همه همسایه ها را عاجز میکنند!!
اینم از باطن پلیس ضد شورش!!!
یه بار خانمش تو حرفاش به مامانم گفته بود شوهر من اسلحه داره ، هر وقت آشوب بشه باید بره !!!


خدا به دور واااقعا

یاس ایرانی سه‌شنبه 22 تیر 1400 ساعت 06:21 ق.ظ

سلام مهربانو جان
ممنون عزیزم که دستور این نون خوشمزه رو با ما شریک شدین به نظر خیلی خوشمزه میاد نوش جونتون
تامی شیطون رو نگاه کن
مهربانو جان باور کنین با خوندن این پستتون یه آن حس داغ شدگی بهم دست داد آخه مگه یه پدر می تونه بچه ای اینجوری تربیت کنه اونم برای مقابله با هم وطنش که به کوچکترین حقوق انسانی خودش به عنوان شهروند یه کشور اعتراض کرده!! کی بشه جامعه ای داشته باشیم که حقوق شهروندان محترم باشه؟! پلیسی داشته باشیم مثل بیشتر کشورها که عاری از گرایش سیاسی باشه؟!
امیدوارم اون روز رو‌ ببینیم مردم ما کنار هم باشن نه مقابل هم…
مهربانو جان متاسفانه جو سیاسی جامعه که به نوعی با دین مخلوطش کردن برای بهره برداری شخصی باعث شد خیلیا مقابل هم قرار بگیرن … وگرنه هنوزم هستن آدماهایی که نون با دست های پینه بسته درمیارن ولی حاضر نیستن دست به چنین کارهایی بزنن…
براتون شادکامی آرزومندم و‌ حال خوب

سلام یاسی جانم
قربونت عزیزم امیدوارم درست کنی و کنار عزیزانت نوش جون کنی
خیلی بلاااست این پسر نانااازی
چی بگم عزیزم .. همینو میگم کاش فقط دفاع از ناموس و وطن بدون هیچ نظر ایدئولوژی اتفاق می افتاد
الهی آمین

بله عزیزم قبول دارم متاسفانه همین اتفاق افتاده . من به چشم خودم ادمای شریف و زحمتش کشی دیدم که به هیچ قیمتی حاضر نیستن شرافت خودشون رو زیر سوال ببرن ولی قبول کنیم تعدادشون خیلی کم شده ... مردم خیلی گرسنه و مستاصلند یاسی جون ...
دعااا کنیم

نسرین سه‌شنبه 22 تیر 1400 ساعت 03:59 ق.ظ https://yakroozeno.blogsky.com/

لامصب میذاشتی این خانم یا آقای موژان بگه کجا زندگی میکنه تا ما هم مهاجرت کنیم همونجا، بعد حذفش می کردی!
شایدم واقعیت ها رو ما توی تلویزیون های سفید و سیاه می بینم ایشون رنگی. باید سرزمین رویایی قشنگی باشه.


بی خیااال خواهر

مادر دو دختر دوشنبه 21 تیر 1400 ساعت 11:49 ب.ظ

سکوتم کنم بهتر:نت

زری .. دوشنبه 21 تیر 1400 ساعت 10:05 ب.ظ http://maneveshteh.blog.ir

این یعنی خیلی از اطرافیانی که باورمون نمیشه چماق به دست هستند

بله متاسفانه زری جون

الهه دوشنبه 21 تیر 1400 ساعت 04:50 ب.ظ

عیب نداره عزیزم طبیعیه اسم من شبیه الهام هست تو دهنت الهام میاد عیب نداره منم یه همکلاسی داشتم اسمش الهام بود

الهه دوشنبه 21 تیر 1400 ساعت 04:30 ب.ظ

سلام عزیزم ممنونم از توضیحاتت باز که الهام گفتی بهم من الهه ام

سلام عزیزم
(دیگه جرات ندارم اسمتو بنویسم باز اشتباه میشه ) نمیدونم چرا ؟
درستش کردم .

رهگذر دوشنبه 21 تیر 1400 ساعت 04:28 ب.ظ

حیف که موژان این کامنتدونی رو با بی انصافی و حرفای شوکه آور و آلوده با یه مشت حرف مفت کرده
برید بمیرید واقعا

مهم نیست دیگه اگر چیزی بنویسه تایید نمیکنم .
اینا از ما مردم عادی نیستن

جوان ناکام دوشنبه 21 تیر 1400 ساعت 03:29 ب.ظ

فقط یعنی آرد و پنیرو تخم مرغ مشکل نداشت ؟
آرد را می خواستم نصف فنجون بریزم و بقیه مواد رو باهاش تنظیم کنم. پنیر هم ما پنیر سویامون اونقدر خوشمزه هست که عین پنیر بلغاری یا نه... دانمارکی می مونه. یه دونه تخم مرغ هم دیگه بجای شام حسابش می کردم. اما کره را نتونستم هیچکاریش بکنم.
این مهم نیست، چون دسره. اما یه آرزو دارم خیلی برام مهمه:
اینکه زنده باشم و رفتن پر خفت اینا رو ببینم بعد بمیرم. ملت و مملکت رو به باد دادن باز بعضیا میان ازشون دفاع هم می کنند! یا هم پروازند یا اصلا تو یه دنیای دیگه زندگی می کنن. دنیایی که نه رادیو داره نه تلویزیون مردمش هم کر و کورند.

قربون تو برم من .. می گردم یه دستور بی کره برات پیدا میکنم
یه جوان ناکام عشششق که بیشتر ندارم
امیدوارم هر کی ظالمه به بدترین شکل ممکن دامن خودش و عزیانش رو بگیره
دوست دارم ناکام من

موژان دوشنبه 21 تیر 1400 ساعت 03:06 ب.ظ

من فقط بخاطر بی اطلاعی شما اظهار تاسف کردم همین
حالا اینکه شما اینجا مطلب مینویسید که همه بیان تاییدتون کنن یه چیز دیگه است
شما به من بی احترامی کردین چون مطالب شما منو ناراحت کرده بود!!
نه خانم
من خودم چندسال تو بیان مینوشتم به عنوان یه دانشجوی پزشکی
اونقدرم رو رفتارم کنترل دارم که نخوام خشممو سر شما خالی کنم و برای همین با نام واقعیم کامنت میذارم
اصلا دلمم نمیخواد چیزی و بهتون ثابت کنم
هرجور مایل هستین فکر کنید
اینقدر بدیهیه این چیزا که ترجیح میدم با شما هیچ بحثی نکنم
مطمئن باشین خوندن یا نخوندن اینجا نه به حال شما فرقی داره نه به حال من
یه نفر نمیتونه راجع به هرچی خواست نظر بده و بعد وقتی کسی که نوشته اش رو میخونه و ناراحت میشه رو مورد بی احترامی قرار بده :)
شما تحمل یه نظر مخالفم ندارید و راحت توهین میکنید اونوقت راجع به کسایی نظر میدین که مردم بی گناه و ازار میدن!!!تامل برانگیزه
به نظرم شمایکم با خودت خلوت کن عزیز

هر وقت با چنین عبارتی :
مطمئنم اطلاعاتی که درباره ی وضعیت کشور و شورش و هرچیز دیگه ای دارین تنها براساس منابعی مثل شبکه های ماهواره و مردم عادی و بی اطلاع و …. است
رو به رو شدید که نوشته من مطمئنم و .... (این اطمینان از کجا اومده؟؟ از قضاوت کردن من) پس شما برای من فقط متاسف نیستی بلکه من رو قضاااوت کردی !!

به جمله ی جالبت توجه کن:

شما به من بی احترامی کردین چون مطالب شما منو ناراحت کرده بود!!
از کی تا حالا کسی تو صفحه ی شخصیش درمورد یه عده بی رحم ، که به مردم عادی اسیب میزنند مطلب نوشته ،دال بر بی احترامی به کسی بوده؟؟ من مسئول ناراحت شدن کسی که تاب خوندن حقایق رو نداره نیستم .. دعوتنامه هم برای آمدن به این صفحه برای کسی نفرستادم .

همه ی رد و نشونی که از خودت گذاشتی یه اسم هست که میتونه هر چی باشه و صد البته اینکه نوشتی تو بیان به چه عنوانی یا چه اسمی مینوشتی کوچکترین اهمیتی نداره ، حالا چرا عنوانش کردی ، خود دانی .
کاملا مشخصه قصد نداری چیزی رو ثابت کنی !!!

تنها جمله ای از کامنتت که درست بنظر میاد همینه
"مطمئن باشین خوندن یا نخوندن اینجا نه به حال شما فرقی داره نه به حال من"
البته من درمورد خودم میتونم نظر بدم که خوندن یا نخوندن وبلاگم از طرف شما هیچ اهمیتی برام نداره برخلاف شما نمیتونم درمورد کسی با اطمینان نظر بدم .

هر چند که مهم نیست ولی برو دوباره کامنتی که نوشتی و جوابی که بهت دادم رو بخون شااید بفهمی کی به کی توهین کرده !! البته که کسی که خودش رو به خواب میزنه نمیشه بیدار کرد.

این آخرین نظری بود که ازت تایید میکنم . خونه ی مجازی من که هویتم برای همه مشخصه جای مانور و پراکنده گویی افرادی مثل شما نیست که معلوم نیست با خودتون چند چندین .
دیگه انقدر سن و سال دارم که با ادمایی نظیر شما ها کم برخورد نداشتم .

زهرا..‌. دوشنبه 21 تیر 1400 ساعت 03:04 ب.ظ http://saatsheni1531.blogfa.com

سلام عزیزم
من واقعا با دیدن یه همچین ادم هایی حالم بدمیش دست خودم نیست واقعا ازاینک اسم انسان روشون بزاریم بدم میاد...ب کجامیخواییم برسیم،حروم وحلال بودن پولی ک درمیارن وانسانیت و حق وناحق همه روفراموش کردن
البته اگ امثال این پدروفرزند هانبودن ک ایران بهشت بود
تقریبا خیلی هارسیدن بجای که براشون هیچ چیزوهیچ کس مهم نیست وفقط وفقط بخودشون فکرمیکنن و امکانات و اسایشی ک با اون کاربرای خودشون فراهم میکنن دیگ هیچی مهم نیست ک این راحتی با توشیشه کردن خون خیلیا داره بدست میاد

مرررررسی بابت نون البالو، حتما تا اخرهفته درست میکنم

سلام زهرا جون
متاسفانه تعدادشون هم کم نیست ..
ولی زهرا جون ته تهش هیچ ارامشی هم درکتار نیست هااا .. کسانی که این روش زندگی رو درپیش گرفتن قطعا کارمای بد شیوه ی زندگیشون رو میبینند
نوش جونتت باشه عزیزم

مجید وفادار دوشنبه 21 تیر 1400 ساعت 02:45 ب.ظ http://vafadarfaz.blogfa.com/

سلام مهربان جان

از این یه ظرف بزرگ نون آبالویی هات واسه ما بفرست

خودت نوشتی نون آبالویی
ظاهرا زبونت نچرخیده مثل نی نی کوچولوها گفتی

سلام با وفا

خوبی ها رو که نمیبینی فقط لکنتم رو دیدی

کنجکاو دوشنبه 21 تیر 1400 ساعت 11:55 ق.ظ

سلام
خوشحالم همچنان می نویسی
امیدوارم همیشه شاد و خوشحال باشی
ارادتمند

سلام
ممنونم ، همچنین

یلدا دوشنبه 21 تیر 1400 ساعت 10:45 ق.ظ

مرسی از توضیحات کاملتون مهربانوی عزیز
من از خوانندگان پر و پاقرص نوشته هاتون هستم ولی متاسفانه به دلیل مشغله کم کامنت می گذارم. با اینکه اصلا شما را ندیدم ولی حس نزدیکی عجیبی بهتون دارم و همیشه مهربانی هاتون و تصمیم گیری های عاقلانه و جسورانه شما را تحسین می کنم.
خیلی خوشحالم که با این عمل تونستین وزن دلخواهتون را به دست بیارین. نکته جالب برای من این است که حتی افرادی را دیده ام که عمل اسلیو انجام داده اند و بعد از زایمان هم همچنان باربی باقی موندن. این خیلی نکته جالبی برام بوده از نظر علمی به قول نگین جان، چون در اکثر روش های دیگر کاهش وزن در اثر حاملگی دوباره افزایش وزن ایجاد می شه.

قربونت عزیزم
ممنون که برام نوشتی امیدوارم کارها و مشغله هات بخیر باشه .
یلدا جون چون کنترل وزن و اشتها بعا=د از عمل خیلی خیلی راحت تر از هر حالت دیگه اییه .. به راحتی میشه از پسش براومد به شرطی که این معده ی لامصصصب گشاد نشه(گشادش نکنیم) خیلی راحت میتونیم روی وزن دلخواهمون بمونیم . ببین همه ی مشکل ما از تغذیه ی اشتباهمونه البته سیستم زندگی غلطمون که ورزش نمیکنیم و پر حجو و پر کالری میخوریم . درسته ژنتیک بی تاثیر نیست ولی موثرترینش همون روش های غلطه . مامان های اروپایی اغلب متناسب هستند چون اونا روش زندگیشون برپایه ی کم و با کیفیت خوردن و ورزشه . همینجا هم خانوم هایی که این روش رو دارن با داشتن دوسه تا بچه متناسبند و همچنین مامان های اونور ابی که این روش رو ندارن ، اضافه وزن های اساسی دارن پس درستش همون روش زندگیه .

یلدا دوشنبه 21 تیر 1400 ساعت 08:53 ق.ظ

سلام مهربانوی عزیز و دوست داشتنی

یک سوال برام پیش اومد. آیا عمل اسلیو که قبلا انجام دادید محدودیتی برای خوردن غذاهای پرکالری ایجاد نمی کند؟ چون چند بار دیگه هم دیدم پست کیک و شیرینی گذاشتین این سوال به ذهنم اومد. یعنی بعد از عمل خوردن غذاهای پرکالری آزاد هست؟ کلا مثلا تا یک سال بعد از عمل،محدودیت کالری هست و بعدش آزاد می شه و وزن هم برنمی گرده به قبل. خیلی ممنون می شم اگر توضیح بدین.

سلام عزیز دلم
یلدا جون بعد از عمل و طی روزهای خاص (ده روز اول فقط اب گوشت و اب میوه بدون هیچ پالمی، و بعد از ده روز و چک آپ اولیه تا سه ماه استفاده از خوراکی های بصورت پوره)دیگه هیچ محدودیتی برای خوردن هیچ چیز نداری .. یعنی حتی تو اون دوره ی پوره ها هم میتونی کاچی که خیلی پر کالریه ولی نرمه بخوری . اما خب هر چیزی هم بخوری تو روند کاهش و افزایش وزن تاثیر داره .
اصلا اینطور نیست که با عمل اسلیو یا بای پس ( کلا هر عملی) اگر مواظب تغذیه ت نباشی چاق نشی . به هر حال این بدن اگر سالم باشه و متابولیسم درستی داشته باشه وقتی پر کالری بهش برسونی ذخیره میکنه و دوباره چاق میشه و حتی اگر حجم زیاد بخوری درسته دچار دل درد میشی ولی رفته رفته معده بزرگ میشه .
فقط حوبیش اینه که چون حجم معده ت کمه به راحتی سیر میشی و اون ولع و مشکل کنترل اشتها رو نداری ..
ببین من الان از همه ی این شیرینی جات و غذا ها استفاده میکنم ولی خیلی کم .
در جواب نگین جون هم نوشتم چون خیلی وزن و سایزم کم شده بود و دوست نداشتم با نظر جراحم یکمی بیشتر از پر کالری ها استغاده کردم الان دوسال و نیم از عملم گذشته در پایان یکسال 41 کیلو وزن از دست دادم که 5 کیلوشو تونستم جبران کنم و بنظرم الان مناسبه مواظب نباشم همینطوری میره بالاااا

موژان یکشنبه 20 تیر 1400 ساعت 11:27 ب.ظ

همیشه از نوشته هاتون مهربانی و خوش قلبی رو احساس میکردم و توقعم از شما خیلی بیشتر بود
ولی واقعااااا خیلی متاسفم
خیلی متاسفم که راجع به پلیس ضد شورش این مطلب رو نوشتین بدون کوچکترین اطلاعی
مطمئنم اطلاعاتی که درباره ی وضعیت کشور و شورش و هرچیز دیگه ای دارین تنها براساس منابعی مثل شبکه های ماهواره و مردم عادی و بی اطلاع و …. است
ای کاش همون خانمی هم که بچه اش رو طر کرده به جز شبکه های ماهواره ای اطلاعات دیگه ای هم داشت
ای کاش میتونستم خیلی چیزارو تو اون کامنت باز کنم و بگم
من اصلا و ابدا منکر شرایط فاجعه حاکم بر کشور نیستم و اگر شما فقط شنیدین من با گوشت و روحم احساسش کردم و دیدم
اما به عنوان دختر یه نظامی که ۳۵ ساله تمام زندگیشو وقف ارامش مردم کرده با تمام احترامی که براتون قائلم واقعاااا متاسفم
معمولا میتونم ناراحتیمو پنهان کنم از نوشته های منتشر شده در فضای بلاگ اما حالا واقعا برای اولین بار دلم خواست بخاطر بی اطلاعی شما و اون خانمی که بچه اشو طرد کرده این کامنت رو بنویسم

موژان عزیز چه خوب شد مطلبی که نوشتم به مذاقت خوش نیامد و باعث شد زحمت نوشتن کامنت رو بکشی ، چون طبق نوشته ی خودت همیشه خواننده بودی پس بار اول نیست که گذارت به اینجا افتاده!
دردت نیاد دخترِ خوب ، فقط تو اینجا نیستی که از خانواده ی محترم و عزیز نظامی هستی .
خیلی از ما ها از دل همین خانواده های نظامی هستیم، شهید و جانباز و ... دادیم .
پلیس ضد شورشی که نوشتم با ارتشیِ جان برکف ، با نیروی دریایی و هواییِ عاشق میهن ، زمین تا آسمون فرق داره .
یادمون نرفته که ارتشی های مظلوم و بی توقع عزیزمون حتی تو زلزله و سیل و هزار بدبختی دیگه که سرمون آوار شد تنهامون نذاشتن.

من نمیدونم پدر شما در قامت کدامک یک از اینها ظاهر شده؟ نمیخوام هم بدونم .. خودت با خودت خلوت کن .

اگر خدای نکرده از اون دسته نظامیانی هستند که از نوک سر تا پنجه ی پا رو سیاه می پوشوندن و فقط چشم و سوراخ دماغ و دهنشون پیدا بود و با موتور یا ماشین های سیاه تردد می کردن و از مردم عادیِ خسته و عصبانیِ بی دفاع با گاز اشک آور و شوکر و باتوم و این ادوات پذیرایی می کردن ، که هیییچ ولی اگر نظیر هزارون هزار پدر دیگه ، که مدافع ناموس و خاک ایران و نظامیان واقعی که دفاعشون هیچ ربطی به ایدئولوژیشون نداره هستند که من دستشون رو هم می بوسم .


هم من میدونم چی میگم ، هم تو و هم بقیه ی دوستان خوب منظور منو متوجهید .

نمیدونم ، شاید امروز کلاً روز خوبی نداشتی و تصمیم گرفتی بیای تو وبلاگی که همیشه ازنوشته هاش حس خوبی می گرفتی ، حال بدت رو منتشر کنی . ولی نکن هموطن، خواهر ، دوست عزیز ... من خودم اصلا حال خوبی ندارم .

الهه یکشنبه 20 تیر 1400 ساعت 10:12 ب.ظ

راستی عزیزم گربه هایی که دم شون ‌کنده میشه دوباره در میاد یعنی تامی دوباره دمش در میاد؟؟

نه الهه جون دم هم مثل اعضای دیگه (دست و پا) ست وقتی قطع بشه دیگه درنمیاد . اگر اینطوری بود که در طول زندگی شون هی دمشون بلند میشد باید کوتاهش میکردیم مثل ناخون

نگین یکشنبه 20 تیر 1400 ساعت 09:39 ب.ظ http://www.parisima.blogfa.com

ببخشید میدونم کامنت قبلیم خیلی تلخ بود
شرمنده ام که سر درد دلم وا شد قربونت برم ...

حالا یه سوال برای اینکه تلخی کامنت قبلی رو بشوره ببره!

میگما قشنگ خانوم

شما که اینقدر چیزهای خوشمزه خوشمزه درست میکنی آیا خودت هم نوش جان میکنی؟ اگه جواب مثبته، پس چرا همینطور باربی طوری موندی؟ البته تو دلم همش میگم ماشاالله هزار ماشاالله، ولی خوب سوال علمیه دیگه، پیش میاد

بعد یه سوال علمی دیگه
چطوریه که آلبالو های شما قد گردو هستن و آلبالوهای ما قدر نخودچی؟ اصن هرچی ایمکاناته مال پایتخت نشین هاست
اصن مرگ بر اسرائیل غاصب

عززیزمی عین واقعیت بود

نگین جون یه مدتی بود که وزن من خیلی بیشتر از اندازه کم میشد و سایزمم همینطور دیگه راست راستی همه ی استخونامم زده بود بیرون . به یمن و برکت وجود همین شیرینی جات تونستم یکمی از وزن به فنا رفته رو جبران کنم (5 کیلو) میدونی که الان دو سال و نیم از عملم گذشته و فعلا با این سه کیلو وضعیت خوبه .

اصلا این البالوها یه چیز استثناعی بودن بخدااا .. دیشب جات خالی تارت آلبالو درست کردم همه ش به خودم میگفتم چرا انقدر کوچولو هستن بعد خودم گفتم بابااا اونا عجیب بودن اینا طبیعین

نگین یکشنبه 20 تیر 1400 ساعت 09:35 ب.ظ http://www.parisima.blogfa.com

میدونی مهربانو جان
من همیشه میگم توی خانواده بچه ها به بزرگترهاشون نگاه میکنن و توی یک جامعه، ملت به بالادستی ها ..
از وقتی قلم خورد شده اینا رسید به این مملکت، همینطور نکبت و بلاست که از در و دیوار میباره...
ما این مردم نبودیم بخدا، کسی نمیتونست نسبت به درد همنوعش بی تفاوت باشه چه برسه با چوب و چماق بیفته به جون همنوعش
این روزها خیلی ها از اینکه نون رو در خون بزنن و بخورن ابایی ندارن.

روحش شاد مادربزرگم میگفت هیچوقت کسی رو نفرین نکنید چون نفرین دو سر داره که یک سرش هم برمیگرده به کسی که نفرین میکنه
اما مهربانو بخدا درد مردم رو میبینم درد میکشم، یه لقمه نون که توی سفره ام هست با فکر اونی که نداره بخوره زهر مار میشه برام.. قرص اعصاب میخورم قرص فشار میخورم اما اینا حالمو خوب نمیکنه تا وقتی اینهمه درد هست، اینهمه مصیبت هست ..

امروز یه مقدار لباس استفاده شده اما تمیز و مرتب بردم برای یه خانواده که آبرومند هستن ولی مستحق، بخدا خانمه اینقدر تشکر و دعا کرد که کم مونده بود دستمو ببوسه. نمیدونی چقدر خودمو کنترل کردم اشکم در نیاد
ولی اومدم تو ماشین گریه کردم ..

اونوقت به روی این مردم باید اسلحه کشید؟
باید اسمشون رو گذاشت اغتشاشگر؟
الهی که ریشه شون بسوزه بحق بزرگی خودش ..
من شنیدم مملکت با کفر پایدار میمونه، اما با ظلم نه
پس کو ؟؟؟؟؟؟؟؟؟

نه نبودیم ، میدونم

روحشون شاد باشه .
البته نگین جان واقعا دارم به حرف قدیمیا از جمله مادر بزرگ نازنینت میرسم هااا . ما هر چی نفرین میکنم و آه میکشیم انگار گردن اونایی که ریشه ی ظلمند کلفت تر میشه و خودمون بیشتر به فنا میریم ولی بقول تو این آه سینه سوز رو کجا خالی کنیم؟؟ داریم دق میکنیم .
بمیرم براشون چقدر هم بعضیا محترمند و ادم شرمنده ی چشمای نجیبشون میشه .. خدایی من و شما که هنوز دستمون به دهنمون میرسه چه فرقی با اون بنده ی خدا ی نیازمند و مستاصل داریم ؟؟
الهی "آمین ... میدونم یه روزی بالاخره دود این سینه های سوخته چشمای ظالمان رو کور میکنه ..
کاش زنده باشم

الهه یکشنبه 20 تیر 1400 ساعت 07:55 ب.ظ

سلام عزیزم یکی از نظراتتو تایید کردم همون که تبریک گفتی راستی تو البالوهارو بدون هسته اماده کردی واسه نونت یا با هسته؟؟؟

سلام الهه جون مرسی عزیزم
نه دیگه حتما باید هسته شو بگیری .فکر کن داری نون میخوری و آلبالوها با هسته بره زیر دندونت
تو طرز تهیه هم نوشتم این قسمتش
"آلبالو ها رو هسته‌ میگیریم و با کمی شکر (حدود یک قاشق غذا خوری )کمی رو حرارت، گرم میکنیم. همین که البالوها کمی نرم بشن کافیه."

جوان ناکام یکشنبه 20 تیر 1400 ساعت 02:41 ب.ظ https://yakroozeno.blogsky.com/

بخاطر کره نتونستم این نون آلبالویی رو درست کنم.
میرم تو افق محو بشم

فققققققط؟؟ یعنی آرد و پنیرو تخم مرغ مشکل نداشت ؟
جووون دلمو شکستی که دلت شکست بیام از افق بکشمت بیرون

ترنج یکشنبه 20 تیر 1400 ساعت 11:40 ق.ظ http://khoor-shid.blogsky.com

به به. این کیک آلبالویی خیلی چشمک میزنه.


درست کن بزن بر بدن

سمیرا یکشنبه 20 تیر 1400 ساعت 11:00 ق.ظ

در وهله اول فقط خدا به انسانها و حیوان های اون روستا رحم کنه که معلوم نیست این پسره الان داره چه بلایی سرشون میاره

دقیقا به همین موضوع فکر کردم

مینا یکشنبه 20 تیر 1400 ساعت 08:04 ق.ظ

سلام مهربانو جون
خاطراتی برام زنده شد...یه خواستگار موجهی داشتم به نظر آدم خوبی بود ولی سر داستان اطلاعاتی بودنش بهش شک کرده بودم یه سری کارای عجیب و غریب میکرد بیسیم داشت میگفت برای کارمه تو هر ترافیکی بود میتونست از خط ویژه تردد کنه آژیر داشت و... در حالیکه ظاهرا کارمند یه اداره دولتی بود
سر شلوغی های سال 88 وقتی باهاش تماس میگرفتم زیاد نمیتونست جواب بده پاپیچش شدم تا یه بار وسط کلافگیش از اون شلوغیا و پیگیری های زیاد من بالاخره گفت اون چیزی رو که من بهش شک کرده بودم.....
برای من همون روز مرد...
و سال بعدش خودکشی کرد چون از درون کشته بودنش...وجدانش رو و انسانیتش رو.......

سلام مینا جون چقدر هوشیارانه عمل کردی
خدا رو شکر که خودت رو به نون حروم وابسته نکردی .
مشخصه این ادم ذات بدی نداشته و نتونسته جنایتکاری رو بصورت عادی وارد زندگیش کنه .. یه جاایی منِ انسانش طاقت نیاورده . امیدوارم درارامش باشه اگر اینطور بوده

رها یکشنبه 20 تیر 1400 ساعت 02:06 ق.ظ http://Rahashavam.blogsky.com

سلام مهربانو جان
چی بگم که داغ دلم رو تازه کردی اینجا نمینویسم خصوصی تو اینستا برات تعریف میکنم.خوب رگ خواب این ملت دستشون اومده عزت نفس شون رو گرفتن بخاطر پست و مقام و پول ادمکش میشن و سرکوبگر. گور بابای بقیه.‌ چقد دلم سوخت چقد ناامیدترذاز قبل شدم

سلام عزیزم
من شرمنده م عزیزم .. تو همچین موقعیتی نبایدد به یاس هم دامن بزنیم ولی واقعا دل خودم خون و ریشه

شیرین شنبه 19 تیر 1400 ساعت 09:39 ب.ظ

سلام مهربانوجان
همیشه میترسم از لعن و نفرین، چون به خودمون برمیگرده و هم هیچ فایده ای نداره به نظرم، ولی نتونستم جلوی خودم رو بگیرم، الهی مقطوع النسل بشن همچین آدمایی با این بچه بزرگ کردنشون، همینان که مملکت رو به قهقرا بردن، فک کن یه نسل از همچین خونواده ای همینجوری پیش برن و زیاد بشن :(

سلام شیرین جون
منم با وجودی که به این موضوع یقین دارم گاهی ازشدت ناراحتی نمیتونم خودمو نگهدارم و از ته دل نفرینشون میکنم .

الهه شنبه 19 تیر 1400 ساعت 08:30 ب.ظ https://polplastico.com/wp-content/uploads/2017/03/5168.jpg

انبار نه اجی میدونی من موقع فیلم که ساعت ۶ هست عصرونه میخورم اون موقع هم عصرونه بستنی توپی خوردم لینک عکس بستنی رو جای وبلاگ گذاشتم اجی امروزم موقع فیلم بستنی خوردم ولی توپی نبود ولی میدونی من هر وقت میبینم کسی بستنی میخوره حس سرما میکنم امروزم موقع خوردنش همین حسو داشتم اگه میدونستم خواهرزاده ام میخواد بعدا بخوره نمیخوردم میدونی من تو زمان چاقیم بستنی زیاد میخوردم ولی الان که لاغرم کم میخورم یادمه چند ماه پیش یه بار شبش بستنی خوردم معده ام درد گرفت نمیدونم پستم بود معده ام بود ولی شبا بعد شام بستنی نمیخورم ولی مامانم معجون درست میکنه همونو میخورم من بچه بودم با ابجیم بستنی قهوه چوبی میخوردیم یاد بچگی بخیر واقعا

الهه جون یه آدرس از خودت میتونی بهم بدی؟ ایمیلی ؟ وبلاگی چیزی اگه داری

دختر بزرگه شنبه 19 تیر 1400 ساعت 06:41 ب.ظ

سلام
یاد یک آدم نفهمی افتادم که با خنده و خوشحالی تعریف میکرد نوه ۹ ساله اش اسلحه پر پدرش رو برداشته بود برده بود مدرسه همکلاسی هاش رو بترسونه و بگه پدر من اسلحه داره
یعنی همینطور مات و مبهوت نگاهش کردم و هیچ عکس العملی نتونستم نشون بدم فقط بعد از اون هرجا اون بچه و نوه هاش هستن نرفتم
جالبه که دخترش خودش افسردگی شدید داره و با عقده های دلش خون به دل خانواده کرده حتی مامانش میگه میترسم با دخترم تو خونه تنها باشم یک وقت خفه ام نکنه بعد با نهایت بیشعوری و افتخار از این کار خطرناک نوه اش تعریف میکرد

سلام
واای چقدر منتاسف شدم از اینکه والدین نشونه ها رو جدی نمی گیرن و با شوخی و مسخره بازی سرپوش رو مسائل به این مهمی میذارن

سحر جدید شنبه 19 تیر 1400 ساعت 05:26 ب.ظ http://kamandmaman

وای....وای ...وای ...
دردذه من شمشیر در مشت ...یعنی کسی را میتوان کشت .....امیدوارم شعر رو درست نوشته باشم ....ولی چقدر حیف که فرهنگ نون خشونته و یک پدر اینچنین بهش،افتخار میکنه

در چشم من، شمشیر در مشت
یعنی کسی را می توان کشت!
متاسفم

الهه شنبه 19 تیر 1400 ساعت 04:42 ب.ظ

سلام عزیزم خوبی نمیدونم چی بگم سکوت کنم بهتره یه وقت خدایی نکرده قضاوتی نکنم از چشمای تامی شیطنت خاصی میباره واقعا مشخصه کیک خوشمزه ای هست نوش جان ببخش من کم نظر میزارم معمولا خاموشم تبلیغ بستنی بز رو دیدم ولی نخوردم تا حالا ولی مشخصه مثل بقیه بستنی ها هست فقط شیرش فرق داره تازه پنیر خامه ای واسه بچه ها هم زده میهن ولی میدونی بچه که بودم یه بستنی توپی هست از اونا میخوردم فکر کنم تو هم خوردی چند وقت پیش هم خوردم مال خواهرزاده ام بود بعدش گفت بستنیم کو من کمتر بستنی میخورم ولی توپی بود و منم دوست دارم خوردم

سلام الهه جان .
آخخخی زدی به انبار خواهر زاده؟ نوش جووونت . باور میکنی بستنی توپی یادم نیست؟
من نسکافه ای های کاله رو خیلی دوست دارم لیوانی و چوبیش فرقی نداره برام. اتفاقا برعکس خیلی ها مگنوم و با روکش های پر از مغز رو کمتر میخورم ولی ته ته علاقه مندیم به بستنی ، بستنی سن مارکو رو به روی پارک قیطریه س که سالهاست مشتریشم

غریبه شنبه 19 تیر 1400 ساعت 04:39 ب.ظ

با سلام
یادته گوشی مهر دخت را دزدیدن
چه حالی داشتید
وقتی امنیت نباشد ممکنه خیلی مسائل پیش بیاید
خب امنیت هم با سلام و صلوات بر قرار نمیشه
بعضی وقتا خشونت هم نیاز است
کار آنها هم ایجاد امنیت در مقابل اغتشاشگرانی هست که یهو با چوب و چماق و سنگ به خونه ها و فروشگاهها و بانک ها حمله می کنند خیلی هاشون هم به خاطر گرسنه گی این کار را نمی کنند
ایجاد نا امنی را دوست دارند

سلام خوب یادمه
نه من هم توقع ندارم امنیت با سلام و روبوسی برقرار بشه ولی سیاست مقوله ی کثیفیه . گاهی ادم استخدام میشه برای ایجاد ناامنی و انداختن گردن من و شما. گاااهی فقط یک اعتراض ساده بود و اسمش شد اغتشاش .
بگذریم درد عمیقه و زخم ها چرکی و متاسفانه هیچ اعتمادی درکار نیست و حتی جای بحثی هم نیست .
این وسط بقول شما خیلی ها هم از آب گل آلود ماهی میگیرندو با ایجاد ناامنی کیییف میکنند.

طیبه شنبه 19 تیر 1400 ساعت 03:37 ب.ظ

چقدر شما دوست داشتنی هستید


مرسی عزیز دلم

فرزانه شنبه 19 تیر 1400 ساعت 03:11 ب.ظ

چی به سر این مردم اومده.؟؟؟
حاضرن برای پول همدیگه را پاره پاره کنند!! حکومت مردم را هم شبیه خودش کرده !!!
صد رحمت به حیوانات وحشی واقعا !!!

رها شنبه 19 تیر 1400 ساعت 02:54 ب.ظ

سلام مهربانو جون. چه نون اشتهابرانگیزی. بازم ازت ممنونم که دستور این دسرها و شیرینیهارو باما شریک میشی عزیزم.
منم اون بستنی با شیر بز رو خوردم، از سبک استانبولی بستنیش خوشم آمد چون توی استانبول هم خورده بودم و برام دوست داشتنی بود، ولی بوی خاص شیربز که در حین خوردن و تامدتی بعد هم توی دهن آدم می مونه یکم با سلیقه ام جور نبود.
در مورد موضوع کلی مطلبت هم باید بگم تا زمانی که هنوز این مدل تفکرات در کشورمون وجود داره تغییر سخت خواهد بود.

سلام عزیزم
قربونت نازنین ، امیدوارم همیشه کامتون شیرین باشه .
دقیقا سخت و تقریبا غیر ممکن

ربولی حسن کور شنبه 19 تیر 1400 ساعت 01:03 ب.ظ http://rezasr2.blogsky.com

سلام
من هم درمورد بستنی شیر بز با شما موافقم
بد نیست اما چیز خاصی هم نیست
فقط توی قطعی برق آب نشده بودن؟

سلام آقای دکتر
برج موتور برق داره اساااسی ، ما تو اداره گرما ی ناشی از قطع برق رو حس نمیکنیم . فقط یک لحظه سیستم هامون می پره و بلافاصله وصل میشه ولی اگر اسناد و فایل ها رو ذخیره نکرده باشیم به فنا میره ... بیشتر بی حوصله گیامون ناشی از شنیدن اخبار بده و اینکه از خونه هی زنگ میزنن میگن برق رفته، گرمه ، حوصله نداریم و ...
بستنی ها هم عالی بودن

نسیم شنبه 19 تیر 1400 ساعت 11:07 ق.ظ

یا خدا
اینا دیگه کی هستن
کلا بدیهی ترین عواطف انسانی رو انگار ندارن
آدمی که کتک زدن مردم رو شغل بدونه خیلی ترسناکه

اینا همین آدم های دور و بر خودمون هستن

نسرین شنبه 19 تیر 1400 ساعت 11:05 ق.ظ https://yakroozeno.blogsky.com/

ای خاک بر سر چنین پدری و پسری. بخصوص پدره که نتونسته یک انسان تحویل جامعه بده.
حیف اوقاتی که داشت درست میشد و بعدشم اون بستنی ها.
و نمی دونی با دیدن اون نون آلبالویی چقدر دهنم آب افتاد. من غلام هر نوع شیرینی هستم. بخصوص با نارگیل و بعدش آلبالو.
فردا یه کم درست می کنم


قربونت برم . موادش رو خیلی کم کن شکرش رو هم همینطور ، میتونی شیرین کننده ی مصنوعی بریزی البته خب تو نونش هم کره داره هم پنیر لامصصصب همون ها هم خیلی خوشمزه ش میکنند.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد