دلنوشته های مهربانو

دلنوشته های مهربانو

اینجا خاطرات زندگی مشترک من و دختر نازنینم به یادگار نوشته میشود
دلنوشته های مهربانو

دلنوشته های مهربانو

اینجا خاطرات زندگی مشترک من و دختر نازنینم به یادگار نوشته میشود

وقتی مسیر زندگی در کسری از ثانیه تغییر میکنه

پینوشت رو لطفاً ببینید شاید به دردتون بخوره 

خب بسلامتی هیچکس هیچ مورد کودک آزاری نداشت چون هیچ کامنتی بابت پست قبل دریافت نکردم .. تازه میفهمم وقتی اح نژ/اد اون سال گفت کی گفته ما چنین معضلاتی تو جامعه داریم ؟؟ اصلاً نداریم ، منظورش چی بود!

****

می دونید که کار بردیا( برادرم)، بازسازی و  ساخت  و سازه . چند سال پیش یه جوشکار داشت که میگفت خیلی تو کارش وارده . حالا چی شده بود که درمورد جوشکارش تو خونه صحبت کرده بود؟

گویا آقای جوشکار دو سه تا پسر داشت که یکی از بهترین و سر به راه ترین بچه هاش بنام یوسف از سن کم ، تعطیلات مدرسه رو همراه پدرش به کارگاه می اومده و تو کارها کمکش می کرده . بردیا شیفته ی ادب و متانت یوسف شده بود و با وجودی که آرتین پسر خودش کلی بچه مثبت و خوبیه، ویژگی های رفتاری یوسف به چشمش اومده بود و تعریف میکرد که این پسر چشم آبی و مو خرمایی انقدر دقیق ، با حوصله و مودبه که من دوست دارم هی برم تو قسمتی که داره کار میکنه و باهاش همکلام بشم . 

چند ماه  پیش  یه روز بردیابا  ناراحتی تعریف کرد که  جوشکارم رو یادتونه، همون که یه پسر فوق العاده داشت بنام یوسف ؟ گفتیم آره یه چیزایی تو ذهنمون مونده . 

ادامه داد:  یوسف داشته از  تمرین ورزش به خونه بر می گشته چند تا از بچه های شرِ محل که همسن خودش بودن دوره ش می کنن. هی کیفشو می کشن ، مسخره ش میکنن و الفاظ زشت بکار می برن و شوخی های فیزیکی نامناسب می کنن کار به جایی میرسه که یکیشون فحش رکیک ناموسی میده ، یوسف هم هولش میده و پسره تعادلش بهم میخوره و میفته زمین و سرش به جدول میخوره و تماااااااام . 

یوسف از همون موقع ترسیده و فراری شده . 

امروز پدرش رو دیدم انگار بیست سال پیر شده بود . میگه یوسف رو پیدا نمیکنیم رفته خودش رو تو کوه و بیابون مخفی کرده گاهی یه خبری از خودش میده منم اینجا دنبال کاراشم وکیل  گرفتم و دنبال رضایتم ولی خانمم داره از غصه دق میکنه  چشماش کم بینا شده انقدر اشک ریخته . هر دقیقه میگه بچه م فقط هفده سالشه کجاست الان ، چی میخوره چیکار میکنه ؟ اون یه شب هم از خونه بیرون نمونده بود . 

کلی ناراحت شدیم و غصه شون رو خوردیم . به آرتین گفتم عمه جون میبینی که چقدر اتفاقای پیش بینی نشده یهو می افته و مسیر زندگیت همچین عوض میشه که نمیدونی اصلا چی شد !!!

****

 دیروز بردیا بهم تلفن کرد گفت:  مهربانو من یه جای خیلی بدی گیر کردم . 

اوس کاظم بهم زنگ زده میگه اجازه میدی یوسف و مادرش یه شب همدیگه رو تو ویلای فشم ببینن. خانومم یکم اروم بگیره ؟ هشت ماهه بچه شو ندیده؟ وکیلش هم قول دوتا خونه رو تو رباط کریم به خانواده مقتول داده قراره اون دوتا خونه رو بگیرن و رضایت بدن . 

ما فقط میترسیم اعدامش کنن. 

گفتم بردیا قتل غیر عمده فکر نکنم به اونجا بکشه . احتمالاً دیه رو بگیرن و رضایت بدن 

گفت: نمیدونم والا باید همینطوری باشه ضمن اینکه اون بچه هم سابقه شرارت  داره و یوسف هم اینهمه آروم بوده و دوستاشونم شاهد موضوع بودن . 

به هر حال موضوع من الان اینه که درسته من اجازه بدم اینا یه شب برن فشم بمونن ، مادر و فرزند با هم دیدار داشته باشن؟ 

گفتم: چی اذیتت میکنه؟ 

گفت: اینکه به هر حال یه بچه هم از یه خانواده کشته شده و اون طرف هم یه عزیزی از دست رفته . من یوسف رو کاملاً میشناسم ولی هر چی میدونم از اون اتفاقِ منجر به مرگ ، از زبون پدرش شنیدم . 

گفتم : چی بگم والا،  دلت چی میگه به حرف همون گوش کن . 

گفت: دلم میگه  واسطه بشم بعد هشت ماه  یه مادر و فرزند هفده ساله بعد از این مدت وحشتناک ، همدیگه رو بغل بگیرن . گفتم: پس حرف دلت رو گوش کن .. این موضوع هیچ تاثیری رو غم خانواده ی مقتول نداره .

امیدوارم هیچکس چنین موقعیت تلخی رو تجربه نکنه . 

شما اگر جای بردیا بودید چکار می کردید؟ 

دوستتون دارم 

*****

پینوشت: عکس پایین رو ببینید شاید براتون مفید باشه مخصوصاً که همه ی مراحل بصورت رایگان هست . درضمن منتشر کننده ی این آگهی ،  از دوستان قدیمی من و نسرین جانه 




نظرات 24 + ارسال نظر
صفا سه‌شنبه 16 آذر 1400 ساعت 08:45 ب.ظ http://Mano-tanhae-va-omid.blogsky.com

وااای که یک لحظه عصبانیت باعث چه اتفاقات وحشتناکی میشه . خدا به داد این پدر و مادر برسه . البته خدا به داد پدر و مادر اون جوون فوت کرده هم برسه .
به نظر من در اختیار گذاشتن خونه برای دیدار این ما ر و فرزند کار خیلی خوبی هست .

خیییلی غم انگیزه هر جور که به ماجرا نگاه کنیم صفا جون

ملیکا سه‌شنبه 16 آذر 1400 ساعت 03:52 ب.ظ

سلام مهربانو جان
خدا اینجور اتفاق هارو از همهء خونه ها به دور کنه، واقعا در شرایط سختی قرار گرفتن. خدا کمک کنه. مسلمه که نیت آقا بردیا خیره، اما باید جوانب احتیاط رو هم رعایت کنن.
در مورد کار پژوهشی، فکر نمی کنم کسی که خیانت کرده بیاد اعتراف کنه!

سلام ملیکا جون
الهی آمین .درسته عزیزم نمیدونم چطور و چقدر میتونه محتاط باشه
چرا ممکنه بعضی ها خودشون از این رفتار و اتفاق پشیمون و مضطرب باشن ولی بدون کمک مشاور نتونند از این حال بد رها بشن . اتفاقا ازشون پرسیدم کسی که خیانت کرده یا دیده؟ گفتند کسی که مرتکب خیانت شده مد نظر ماست چون همیشه همه به اون یکی گروه کمک کردن و کمتر به آسیب های روانی شخص خیانت کرده رسیدگی شده

یه مادر سه‌شنبه 16 آذر 1400 ساعت 10:11 ق.ظ

سلام دریا جان چقدر تلخه که با یک اتفاق اینده ادم متلاطم بشه.امیدوارم به بهترین شکل مشکل این جوون حل بشه.واقعا حیفه.بقول خودت از ترس این اتفاق ها ،ادم به بچه ش میگه جواب زور گویی دیگران رو نده ،خودت رو درگیر نکن ولی ممکنه توسری خور بشن بچه ها.کاش ادم ها با هم مهربانتر باشن.وچه تصمیم خوبی گرفتن برادرتون.ایشالا زندگی تون پر از اتفاق ها واحساس های خوب باشه

سلام عزیزم
آره واقعا .. هر جور حساب کنی بچه بیخود و بیجهت سابقه دارشد
ممنون عزیز من برای تو هم همچنین

پریمهر سه‌شنبه 16 آذر 1400 ساعت 08:20 ق.ظ https://parimehr.blogsky.com

هرچی هم خلاف کرده باشه مادرش حق داره انو ببینه،خیلی خوبه که میتونید به مادرش کمک کنیی.

ممنونم عزیزم

نسیم دوشنبه 15 آذر 1400 ساعت 07:29 ب.ظ

مهربانو جان کار خوبی می کنید که دیدار مادر و فرزند رو امکانپذیر می کنید، انشالله خدا به این بچه کمک کنه و آرامش به خانواده اش برگرده

الهی آمین عزیزم ممنونتم

یاس ایرانی دوشنبه 15 آذر 1400 ساعت 04:06 ب.ظ

سلام مهربانو جان
امیدوارم حالتون خوب باشه و در کنار خانواده شاد
ببخشید عزیزم چند وقت بود نتونستم کامنت بذارم …
پست های قبلی رو خوندم امیدوارم الان حال دلتون بهتر شده باشه … درکتون می کنم
مهربانو جان کاش قانون بهتری داشتیم کاش زندگی یه جوون با دید بهتری تصمیم گیری میشد … امیدوارم داستان زندگی یوسف به جای خوبی ختم بشه…
داستان زندگی بهنود شجاعی و سرنوشتش یک نمونه اس که نشون میده قانونی که اجرا میشه قانون کاملی نیست! کاش ًسرنوشت زندگی یه جوون که درگیر این مسائل میشه توسط چندین قاضی تعیین بشه …
من اگه جای برادرتون بودم میذاشتم این مادر و فرزند دیداری داشته باشن…
دوستتون دارم

سلام عزیزم
امیدوارم خوب و رو به راه باشید . خدا رو شکر بهترم .
بهنود شجاعی رو نمیشناسم الان میرم درموردش میخونم واقعا متاسفم برای قوانین پر از اشکال و خطامون .
منم همینطور دوست قدیمی و نازنینم

مهرگل دوشنبه 15 آذر 1400 ساعت 02:46 ب.ظ

واقعا چقد بد که تمام زندگیت (هرچند عمر زندگی کوتاه باشه مثل یوسف) سر به زیر و آروم زندگی کنی تهش بشه این . که با تموم شدن این جریان و دیه و اینا همیشه تبعاتش با یوسف و خانواده اش خواهد بود متاسفانه. فقط کاش کاش بعد اتمامش چندین جلسه تراپی برن.
راستش وقتی پرسیدی اگه جای برادرت بودیم چیکار میکردیم؟!
من همون اولش به ذهنم اومد شوهرم اجازه نمیده که (این موضوع اعصابم رو خرد میکنه نه صرفا بخاطر اینکه کمک نمیشه بهشون بیشتر بخاطر اینکه من چرا قدرتی ندارم به عنوان یک زن)
ولی اگه من تنها بودم حتما حتما کمک میکردم حتی اگه تو دردرسر می افتادم
راستی آدمی که خیانت کرده یا خیانت دیده معمولا تمایل به انکار دارن . یا حتی انکار نکنن دوست ندارن راجبش صحبت کنن ولی اگه خدای نکرده من یکی از اینها بودم حتما حرف میزدم شاید به درد یکی میخورد.

خیلی تلخ و تاسف باره
حتما .... بشدت هم نیازمندند .
درکت میکنم مهرگل جانم
درست میگی عزیزم معمولا پای انکار میاد وسط

zebele دوشنبه 15 آذر 1400 ساعت 09:34 ق.ظ http://zebele.blogfa.com

این سیب تا بخاد بخوره زمین انقده میچرخه که حد نداره
عجب دنیاییه
در مورد اون قضیه خیانت هم راستش بعیید میدونم خودسانسوری مزدم ما بزاره که کسی بره

واااقعا
اینم هسسست

مهناز دوشنبه 15 آذر 1400 ساعت 01:12 ق.ظ

سلام مهربانو جان
وای از این زندگی پیش بینی ناپذیر
عزیزم من این پیج رو راه انداختم برای حمایت از مشاغل خانگی
ممنون میشم به هر طریقی صلاح میدونید حمایت کنید، البته اگر تمایل دارید
https://instagram.com/domesticjobs.yaz?utm_medium=copy_link

سورنا دوشنبه 15 آذر 1400 ساعت 12:22 ق.ظ http://taranehayesorna.blogfa.com

سلام عزیزدلم
من اون سورنام کە گفتم تا حد زیادی داستان زندگی شما برای منم اتفاق افتادە، ەمیشە تو یاد و خاطرم هستی مهربانو جان، از راه دور خودت و گل دخترت رو می بوسم

سلام سورنا جان
قربون محبت و لطفت ، یاد اون روزا بخیر اصلا من وبلاگ نویس شدنم رو مدیون خودت هستم

مجید دوشنبه 15 آذر 1400 ساعت 12:19 ق.ظ http://vafadarfaz.blogfa.com/

خدای مهربانم

برای دوستان و عزیزانم

سلامتی، نشاط، دلخوشی

عاقبت بخیری، عشق و محبت خواستارم

امیدوارم زندگیت پر از عطر خدا باشد

سلام مهربانو جان دوست و یار قدیمی


دوست دارم خائن باشم ولی پیش نمیاد

سلام باوفا
الهی همه ی این ارزوهای خوب مال تو باشه
خدا نکنه با وفااا ، اصلا خیانت به باوفاها نمیاد

شارمین یکشنبه 14 آذر 1400 ساعت 07:08 ب.ظ http://behappy.blog.ir

سلام.
من اگه تو شرایط الانم، جای داداشت بودم حتما و بدون تامل، می‌ذاشتم این اتفاق بیفته. چون می‌فهمم دوری و دلتنگی یعنی چی.

سلام
قربون دل تنگت شارمین جانم

سورنا یکشنبه 14 آذر 1400 ساعت 02:54 ب.ظ

هنوز می نویسی مهربانو؟
چقدر خوشحالم.
برای این طفلک گرفتار دعا میکنم

خداااایااا تو کدوم سورنایی؟؟ خواب میبینم؟
لطفاً همون باش که من میخوام

مهسا یکشنبه 14 آذر 1400 ساعت 12:26 ب.ظ

وای چقدر بد.بردیای من تو همین سن و ساله و همونقدر پسر خوب و سربه راهیه.وای فکرش هم میکنم دیوونه میشم.بیچاره مادرش .چی کشیده آخه.
ایشالله خدا خودش حواسش به بچه هامون باشه.هر چی هم میخوای ایزوله شون کنی و نذاری گزندی بهشون برسه یه وقت چنین اتفاقاتی میفته و یهو زندگی از اینرو به اونرو میشه.خدایا

مهسا جون الهی همه شون عاقبت بخیر بشن . میدونی مشکل کجاست؟
اینجا که به بچه ها بگیم هر کی هر چی گفت تو اصلا جواب نده تا شر درست نشه، بچه ها تو سری خور بار میان اگه بگیم از حق خودت دفاع کن ممکنه همچین اتفاقایی بیفته

متولد ماه مهر یکشنبه 14 آذر 1400 ساعت 11:38 ق.ظ

خدا نصیب کسی نکنه چقدر سخته، حالا حتی با آزاد شدن و پرداخت دیه دیگه یوسف اون یوسف قدیمی نمی شه. خدا بهشون کمک کنه

دقیقااا

زهرا..‌. شنبه 13 آذر 1400 ساعت 11:33 ب.ظ http://saatsheni1531.blogfa.com

چقدر ناراحت کننده

من اگر بودم حتماقبول میکردم...

خداکمکشون کنه وزودتراز شر این گرفتاری راحت شن

چه کارجالبی،خداقوت به شماودوستان گلتون

عززیزم
الهی هر کی مظلومه و حق داره به حقش برسه . عاقبت بخیر باشیم همگی .
فدای شما عزیزم

سهیلا شنبه 13 آذر 1400 ساعت 04:40 ب.ظ http://Nanehadi.blogsky.com

سلام،احتمالا میدادم.چه غم انگیز.
دریا جان کارت برای خسارت ماشین چی شد؟

همین امروز ساعت 11 وقت دادگاه دارم سهیلا جون . جلسه ی رسیدگی بصورت غیر حضوری برگزار میشه ولی من خودم قراره ساعت ده برم به منشی بگم من اینجا هستم اگر کاری، توضیحی چیزی خواستید بگید .. ببینم چی میشه

زری.. شنبه 13 آذر 1400 ساعت 04:37 ب.ظ http://maneveshteh.blog.ir

سلام، قتل غیرعمد بوده و دیه داره. فرار هم نمیکرد میانداختنش زندان تا دیه فراهم میشد، نمیدونم واقعا زندانی بودن برای یه بچه ی هفده ساله بهتره یا فراری بودن؟
طفلکی پدر مادرش.... انشاالله زودتر دیه را بگیرند و قضیه فیصله پیدا کنه و یوسف هم برگرده به زندگی ... چقدر سخته این سن های جوانی را بچه ها بتونند به سلامت بگذرونند .... البته همیشه سخته اما این سن خیلی بحرانی هست

سلام زری جان دقیقاهمینطوره. ماسفانه انقدر دیدگاه مردم نسبت به قانون و قانون گزار بد و وحشتناکه و آموزش و اطلاع رسانی نیست تقریباً هیچکس به حقوق خودش اگاه نیست . این بنده خدا هم که بچه بوده و ترسیده .
خیلی خیلی سخته عزیزم خدا عاقبت همه رو بخیر کنه

غریبه شنبه 13 آذر 1400 ساعت 03:52 ب.ظ

با سلام
بچه که بودیم‌روی دیوار بعضی از محله ها نوشته شده بود محل سر و شاخ
هر وقت که از این محله ها عبور می کردیم بی برو برگرد یک کتک کاری حسابی نصیبمون می شد
به نظر من این جوان به جای فرار می توانست خودش را تسلیم کند و با وثیقه هم آزاد بشود
خود پدر مادر آن مرحوم هم به دیه راضی خواهند شد

سلام
وااای چه عجیب قشنگ اعلام می کردن اینجا محل تردد لات های محله ست
کاملادرسته . بچه بوده و بی تجربه و وحشت زده

طیبه شنبه 13 آذر 1400 ساعت 02:44 ب.ظ

چه غم انگیز

چند جوان باید قربانی حکومتی بشه که ذره ای هزینه برای آموزش مهارتهای زندگی به بچه ها نمیکنه
من بودم قبول می کردم بدون شک

خیییلی خدا به داد دل اون مادر و پدر برسه

منم همینطور

نسرین شنبه 13 آذر 1400 ساعت 02:38 ب.ظ https://yakroozeno.blogsky.com/

بیشک بخاطر تابو بودن این موضوع در ایران ممکنه خیلی ها واجد شرایط هستن و حرزفی نزدند. بهرحال خوبه که الآن می دونن اینجا هم هست.

خیلی ناراحت شدم . چقدر بدشانسی میخواد...
حتما میلیونها بار ایکاش های زیادی گفته که به اینجا نمیرسید. از زری بپرس شاید بتونه کمکش کنه. میدونی که وکیله.
من شبیه این موضوع برام پیش اومده دریا دلم. کردم و خوشحالم انجام دادم. البته هیچکس متوجه نشد بجز پسرم که او ازم خواسته بود. و موضوع کمرنگ تر از کشته شدن یکی دیگه بود.
یوسف بیشترین اشتباهش این بوده که فرار کرده بنظرم. الآنم فکر کنم تو دادگاه باید بگه ترسیدم. که واقعا هم اگر نمیترسید اینکار رو نمی کرد.
دوتا خونه!؟

من فکر می کنم تو محیط ایران محاله یه خاین داوطلب بشه شرکت کنه. بهرحال منهم این آگهی رو پست میکنم .

درسته عزیزم . البته خودش وکیل داره و خانواده مقتول راضی به گرفتن دیه شدن
عزیزمی خدا رو شکر که از کاری که کردی احساس رضایت داری
مسلماًترسیده بچه
چی بگم عزیزم

ربولی حسن کور شنبه 13 آذر 1400 ساعت 02:25 ب.ظ http://Rezasr2.blogsky.com

سلام
عجب وضعیتی!
اما احتمالا از قبل با هم درگیری داشتن منطقی نیست که همین طور بی مقدمه با هم درگیر بشن

سلام
نه واقعا ناگهانی نبوده انگار از زمان حضوری بودن مدارس اونا جمعی بودن که بچه ها رو اذیت می کردن و دست مینداختن (همون بولی کردن bully)
شاید بشه بهش گفت ضعیف کشی اما مطمئن نیستم
نمیدونم چه کلمه ای میتونه بیانگر شخص یا اشخاصی باشه که از آزار دادن دیگران لذت میبرن و یکجورایی باعث تفریحشون میشه . حالا این آزار میتونه فیزیکی ؛ گفتاری و یا احساسی باشه بولی کردن بخصوص توی مدارس چه عواقب وحشتناکی داشته. که حتی دربعضی موارد بچه ای که مورد آزار قرار گرفته دست به خودکشی زده.
در این موارد گوگل هم نتایج خوبی داره .

سمیرا شنبه 13 آذر 1400 ساعت 02:09 ب.ظ

از نظر قانونی برای برادرتون مشکلی ایجاد نشه یه وقت؟

ازش پرسیدم گفت نه بابا من بعنوان یه آشنای قدیمی چند ساعت میزبان یه خانواده هستم . کمک به پنهان کردنش که نمیکنم .

رویا شنبه 13 آذر 1400 ساعت 01:46 ب.ظ http://hezaran-harfenagofte.blogsky.com

سلام اتفاقا منم فکر می کردم خیلی کامنت بیاد .
نمی دونم واقعا شاید مخاطبان این وبلاگ همچین تجربه هایی نداشتن چون من شکر خدا نه تو دوستام و نه خانواده ام چیزی ندیدم و نشنیدم .
تنها چیزی که دو سه بار شنیدم یک اذیت‌هایی از طرف دوست پدرشون و یا همکار پدرشون بوده مختصراً ، و این رو فهمیدم به هیچ عنوان به هیچ عنوان دختر یا پسر رو نسپریم به کسی و تنها نگذاریم و حواسمون بهشون باشه و عمو و خاله گویان به دوروبری ها بی احتیاطی نکنیم و حریم خانواده رو نگه داریم و تا حد زیادی جلوی اتفاقات رو بگیریم.
امیدوارم مشکل اون پسر نوجوان حل بشه خیلی دردناکه مسیر زندگی اش کلا عوض شد به خاطر یک اشتباه که خودش هم دخیل نبوده.

سلام رویا جون
مشکل اونجاست که ما همه ی کودک آزاری رو جنسی میدونیم در صورتیکه حتی رعایت نکردن حریم خصوصی بچه ها بلحاظ انتشار عکسشون در فضای مجازی مصداق کودک آزاریه .
بله این واااقعا مهمه بچه ها رو دست هییییییچ کس واااقعا هیییچ کس نسپاریم .
الهی آمین

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد