دلنوشته های مهربانو

دلنوشته های مهربانو

اینجا خاطرات زندگی مشترک من و دختر نازنینم به یادگار نوشته میشود
دلنوشته های مهربانو

دلنوشته های مهربانو

اینجا خاطرات زندگی مشترک من و دختر نازنینم به یادگار نوشته میشود

فرهنگ استفاده از تلفن

چند سال پیش مادر دوستم تو بیمارستان بستری بود. رفته بودم عیادتش . تو راهروی بیمارستان از دور دوستم رو دیدم و برای هم آغوش باز کردیم . به هم رسیدیم ، مثل ابر بهار گریه می کرد و می گفت : دکتر از سلامت مامان قطع امید کرده و بهمون گفته خودتون رو برای از دست دادن مامان آماده کنید . 

نیم ساعت بعد هر دو نشسته بودیم رو مبل چرمی بیمارستان . من دیگه گریه نمیکردم ولی شبنم آروم تر از قبل اشک میریزه و بهم میگه من آمادگیشو ندارم مهربانو . 

دستاش تو دستم بود و داشتم  به حرفاش گوش میدادم . 

تلفن همراهم زنگ خورد . شبنم سکوت کرد و من دستمو بردم تو کیفم تا از از لابه لای لوازم داخل کیف، تلفنم رو پیدا کنم . تلفن چند تا زنگِ دیگه هم می خوره . شماره ناشناسه . 

- بله. بفرمایید ؟

صدای نازک زنونه ای جواب میده.

-مگه همه مثل من با معرفتن ؟

گیج شدم . خدایا این صدای کیه که یادم رفته، شماره ش رو هم ندارم؟؟ 

-سلام . 

-علیک سلام خااانوم . 

-ببخشید شما؟

-دستت درد نکنه نمیشناسیم دیگه ؟

-نه متاسفانه بجا نمیارم . 

-حقم داری . 

-بخشید من در شرایط مناسبی نیستم لطفاً خودتون رو معرفی کنید. 

-عوووو باباااا، حالا یه پسر زاییدی دیگه، چه خبررره . قدمش مبارک باشه . 

-خانوم اشتباه گرفتید . من اصلاً پسر ندارم . 

-ای بابااا .. ببخشید 

و صدای خنده ای که مثل سوهان رو مغزم کشیده شد. 

****

دو سه ماه قبل:

مدیر داره میره تو یه جلسه . پوشه ی مدارک موضوع جلسه ش رو زده زیر بغلش ماسکش رو داره رو صورتش جابجا میکنه . از جلوی من رد میشه چشم تو چشم میشیم . من لبخند میزنم اونم لابد لبخند میزنه که من فقط ازجمع شدن چشماش متوجه میشم . 

نمیدونم صورت من شبیه کدوم یک از موارد جلسه ی امروزه که یهو میخکوب میشه . ماسک رو بی دلیل میده پایین و سریع پوشه رو میذاره رو میز من . شروع کرده برگه ها رو  ورق زدن و انگار داره دنبال یه چیزی میگرده . 

با صدایی که پُر از اضطرابه میگه : آریا صورت حساب های فولاد غرب کو؟؟ 

آریا از جاش پرید .

- دیروز که دادم بهتون 

-دادی؟؟ مطمئنی؟

من و محمد و آریا یه نگاهی با هم رد و بدل کردیم . من خنده م رو خوردم . 

همین دیروز داشتیم به هم میگفتیم ؛ خدایی چه نیروی افسانه ای در مورد گم کردن مدارک داره . 

- بله مطمئنم ، همونا بود که  میخواستید روش با مارکر زرد، های لایت کنید نشد با  صورتی کشیدیم . 

-آررره یادم اومد ، چیکارشون کردم پس ؟ 

-اشکالی نداره الان یه پرینت میگیرم . 

-دیر شد آخه . 

آریا با ناراحتی گفت: 

-ای بابا سیستمم هنگ کرد!! مهربانو فایلشو داری؟ 

-نمیدونم بذار نگاه کنم . 

امیرم داشت سکته میکرد،  از اونطرف موبایلش زنگ میزد که پس چرا نمیای جلسه . 

تلفن رو میزم شروع کرد از بیرون زنگ زدن . محلش نذاشتم ..داشتم از بین فایل های ذخیره دنبال اون فولادِ غرب لامذهب میگشتم . 

محمد هم داشت همین کارو میکرد . 

تلفن رو میز بعد از زنگ های مکرر قطع شد و البته منم دگمه ی سکوتش رو زدم که دوباره صداش بلند نشه . از فایل های کامپیوترم ناامید شدم داشتم از زونکن ها صورتحساب ها رو پیدا میکردم اسکن کنم زود بدیم دست امیر . 

موبایلم شروع کرد به زنگ زدن . این بردیا بود که قبلشم رو میز اداره م زنگ میزد و سایلنتش کردم . 

هی صدای زنگ زررر ززززرررر ... 

ما هم همه دور خودمون می چرخیدیم زودتر مدارک رو بدیم دست مدیر بره دنبال کارش . 

گوشی رو هم رد تماس دادم و هم زمان سایلنتش کردم اما  دوباره شروع کرد به زنگ زدن . 

دلم شور افتاد . گوشی رو برداشتم 

-بردیا، چی شده ؟؟

-ای بابااا خبر نداری چی شده؟

بندِ دلم پاره شد . 

-هاااا؟؟

-افتادم شونه م شکسته . 

-ای وااای خدااا چی شده از کجا افتادی ؟ الان کجایی؟؟

- الان تو ماشینم دارم رانندگی میکنم . هر چی گشتم پیدا نکردم . تو برام بخر فقط خواهش میکنم شونه پلاستیکی نباشه چوبی بهتره . 

من هنگ کرده بودم .. حرف های بردیا مثل مدارهای فرضی دور سرم میچرخید . 

آریا و محمد و امیر به دهن من زل زده بودن . 

صدای خنده ی بلند بردیا از گوشی هم رد شد . اون سه تا هم گیج شده بودن . 

پشتمو کردم بهشون گفتم بردیا خیلی بیشعوری کار دارم الان و گوشی رو بستم . 

خدا رو شکر سیستم آریا از هنگ دراومد و سریع مدارک رو برای امیر پرینت گرفت و داد دستش و رفت . 

****

هفته ی پیش آرایشگاه بودم ، با مهتاب جون ناخن کار سالن داشتیم صحبت میکردیم بهش گفتم جابجایی دارم و خیلی دوست دارم از خدمات وی آی پی  شرکت اسبابچی استفاده کنم . 

شنیدم گروه بسته بندی شون میان دونه دونه وسایل رو سلفون پیچ میکنند تو کارتن میذارن و به منزل جدید حمل میکنند ، تو منزل جدید هم چند تا خانم میان آشپزخونه رو طبق سلیقه خانم خونه  میچینند ، آقایون  هم بقیه ی منزل رو می چینند و میرن . و صد البته دستمزد قابل توجهی هم روی قرار داد میگیرند . 

اما خدماتشون واقعیه و واقعاً صاحبخونه دست به سیاه و سفید نمیزنه . من ازشون کارشناس برآورد هزینه خواستم  و قرار بود کارشناس برای آمدن به منزل ما تلفنی هماهنگ کنه . 

داشتم ناخون هامو درست میکردم . دست راستمو گذاشته بودم تو دستگاه که لاکش خشک بشه،  دست چپم تو دست مهتاب بود داشت  لاک میزد.

تلفنم زنگ خورد و شماره ناشناس بود . من دوتا دستام گیر بود و اصلا نمیتونستم گوشی رو بردارم . 

مهتاب گفت : جواب بده شاید کارشناسه باشه . 

یکی از خانوما زحمت کشید از جاش بلند شد اومد تلفنم رو روشن کرد گذاشت رو بلندگو . من سرم رو دولا کرده بودم سمت گوشی چند تا میز اونطرف تر هم دونفر داشتند مو سشوار می کشیدن و واقعاً صدا رو خوب نمیشنیدم .

-بله ؟

صدای خانومی از دور میومد. 

-سلااام مهربانو جان . 

-سلاام بفرمایید؟ 

-نشناختی منو؟؟

-نه ببخشید . ممکنه بعداً تماس بگیرید؟

- وااقعا منو نمیشناسی؟

- من الان تو شرایط مناسبی نیستم . 

-اگه گفتی من کی هستم؟ 

- ببخشید من نمیتونم صحبت کنم . 

-یعنی وقت نداری دو کلام حرف بزنی ؟

گوشی رو قطع کردم . 


کار ناخنم تموم شد حالا  موهامو رنگ کرده بودم و موقع شستن سرم شده بود .

 حوله ی یه بار مصرف به دست،  همراه  زری جون به سمت سر شور رفتیم . 

 گردنم رو گذاشتم تو گودی سرشور و چشمامو بستم . از نوازش دست زری جون  لابه لای موهام که سعی می کرد رنگ رو از روی سرم بشوره داشتم کیف می کردم که صدای گوشیم از تو جیب شلوارم بلند شد. 


زری زود دستاشو آب کشید و گفت مهربانو گوشیتو برات روشن کنم؟ 


گفتم : ولش کن زری جون هر کی بود بعداً بهش زنگ میزنم . 


نه بابا اگه کارشناسه باشه چی . اینا منتظربهانه ن بگن پاسخگو نبودید برن سراغ نفر بعدی . 


حالا گوشی داره زنگ میخوره و صداش رو اعصاب منه . 

ناچار به زری گفتم برش دار. 


سرم همچنان به عقب رفته و توی سرشوره . زری گوشی رو روشن کرده گذاشته روی اسپیکر . اصلاً ندیدم کی بوده . 

با صدای بلند گفتم:

-بله؟؟ 

-مهربانو جان سلام . 

- سلام عزیزم . 

-من به همسرم تلفن کردم . 

داشت ادامه میداد ولی گوشای من پر از آب و احتمالاً رنگ بود و درست نمیشنیدم چی میگه . 

-عزیزم عجله نبود اصلاً مهم نیست بعدا میپرسیدی ازش . 

-اتفاقاً ناراحت شد . 

بازم ادامه ی حرفاشو نمیشنیدم . 

-عزیزم ممکنه بعداً صحبت کنیم من جایی هستم اصلاً صداتو نمیشنوم . 

فکر کنم متوجه شد و قطع کرد البته اصلا نشنیدم چی گفت . 


از دست خودم عصبانی شده بودم که چرا به زری جون با قاطعیت نگفتم الان نمیخوام جواب بدم . 

اصلاً کارشناس هم که باشه پشت خط و کارم به تعویق بیفته،  بهتر از اینه که جواب بدم ولی نتونم صحبت کنم . 

از طرفی نیت زری جون خیر بوده که اصرار میکرده گوشیمو جواب بدم . 


گذذذشت به هر حال . 

*********

همه ی مواردی  که در بالا گفتم بجز مورد آخر که دوستم   از شرایط من خبر نداشت و طبیعی بود که وقتی تلفن رو جواب دادم اونم شروع به صحبت کرد ، بقیه ی موارد مصداق بارز نداشتن فرهنگ استفاده از تلفنه . 


شما دوست عزیز چه معنایی داره که بعد از صد سال به من زنگ زدی و نمیدونی من در چه شرایطی هستم شروع میکنی معما طرح کردن ؟؟ 


اگه گفتی من کی هستم؟؟ هر کی هستی،  چرا فکر میکنی مکالمه ی ما بعد از مدت های مدید باید با طرح معما شروع بشه ؟ 


 آدم پشت گوشی رو اشتباه  گرفتی تازه داری خوشمزه بازی درمیاری قدم نورسیده تبریک میگی؟؟!!!


یا همین بردیا خان خودمون . برادر جان تو میدونی من کارمند اداره م و الان ساعت کاریه چرا فکر نمیکنی من الان هزار تا کار دارم و موقع مناسبی برای شوخی نیست ، اونم همچین شوخی که یه دور سکته م بدی!!!


جالبه بابا عباس وقتی تلفن میکنه جملاتش اینطوریه ، یعنی عیییین دیالوگش رو دارم مینویسم : 


- سلام مهربانو جان . میتونم ادامه بدم؟؟ 

یعنی با همه همینطوره ها. میگه برای صحبت کردن باید اجازه گرفت و از شرایط مخاطب و اینکه امکان صحبت داره یا نه باید آگاه شد . 


******

برای شما موارد شبیه به این پیش اومده؟؟ اگر پیش اومده بنویسید لطفاً بخونیم و یاد بگیریم. 


راستی پیج شیرینی هامو میبینید؟ بنظرتون پیشرفت کردم؟ نظری پیشنهادی چیزی دارید؟؟ 


این عکس پست دیشبه .تراول کیکِ دبل چاکلت . 


 اسم این مدل کیک ها که وسطش یه فیلینگ استوانه ای داره ،  تراول کیکه به معنی کیک مسافرتی . 

تاریخچه ی جالبی دارن که دیشب مهردخت در قالب چندین استووری داستان پیدایش این کیک ها رو نوشت و بنظرم خیلی جالب بود . 

اگر دوست داشتید ببینید و داستانش رو بخونید 


daalpastry@  آدرس پیج 


https://www.instagram.com/p/ChfSKSDAzgF/?utm_source=ig_web_copy_link


دوستتون دارم 


نظرات 33 + ارسال نظر
مهرگل یکشنبه 15 آبان 1401 ساعت 12:24 ق.ظ

به قول خواهرزاده ام که میگه : حق تا ابد

کیهان دوشنبه 14 شهریور 1401 ساعت 05:31 ب.ظ http://Mkihan.blogfa.com

اخه مهری جان تو کپتن عباس را با اینها مقایسه می کنی؟!
ایشان یک دریانورد حرفه ای و یک اشراف زاده جنتلمن هستند

ای جاانم ، همیشه نسبت به بابا لطف داری کیهان جان . و البته حق هم داری عین حقیقته چیزی که میگی

گل آبی چهارشنبه 9 شهریور 1401 ساعت 07:12 ب.ظ

مخربانو مهربانو، نگم برات از تماسهای تلفنی که ملت وسطزسالن تئاتر جواب میدن

وااای نیلو جان دیدی چه خونسرد جواب میدن !!!!!

صفا جمعه 4 شهریور 1401 ساعت 07:16 ب.ظ http://Mano-tanhae-va-omid.blogsky.com

وااای چه تماسهای اعصاب خوردکنی . آفرین به تو که تلفن رو بی جواب تمیزکاری من هم معتقدم تلفن رو باید جواب داد من خودم اگر از شماره ناشناس miss call هم داشته باشم حتما زنگ میزنم ببینم کی هست شاید کار واجبی داره و حتی اشتباهی تماس گرفته زنگ بزنم متوجه بشه تماس اشتباه گرفته و شماره درست رو پیدا کنه . خلاصه این کارت که هیچ تماسی رو بی جواب نمی‌ذاری خیلی ارزشمند هست .


عزیزمی صفا جون . ارره عزیزم همیشه فکر میکنم نکنه طرف به خیال اینکه تلفنش یا پیغامش درست رفته ولی در واقع اشتباه گرفته بوده این وسط یه مشکلاتی پیش بیاد

Mani پنج‌شنبه 3 شهریور 1401 ساعت 11:36 ب.ظ

سلام مهربانو جان
به نظرم فرهنگ استفاده از تلفن ، بخشی از فرهنگ گفتمان ما است

در مکالمه های غیر تلفنی هم بیشتر حق را به خودمان می دیم
کمتر گوش می دیم
بیشتر حرف می زنیم
طعنه و کنایه زیاد می زنیم

سلام مانی جانم
دقیقا همینه وکاملا درست میگی عزیزم

فرشته پنج‌شنبه 3 شهریور 1401 ساعت 02:40 ب.ظ

سلام عزیزم
موضوع خیلی رنج اور برای من تماسهای رایگان هست که عده ای خیلی علاقه دارن ازش استفاده کنن وفکر میکنن تا ریال اخرش باید وقت طرف مقابل رو بگیرن
یادمه همراه بیماری رو در اتاق استراحت مادرها که ساعت۷صبح با صدای بلند داشت حرف میزد و
به مخاطبش میگف رایگانه اشکال نداره ادامه بده در حالی که ۵نفر خانم که بچه هاشون بخش مراقبت ویژه نوزادان در حالی که تازه زایمان کردن وبچه هاشون مشکلات خاص داشت شب بیداری وهزار تا مصیبت سعی داشتن یکم بخوابن ایشونم جای عروسشون اومده بود همراه نوزاد واز کثیفی پتوی نوزاد برای ایل وتبارش حرف میزد
ویا تماس های تکراری با همراه مریض که چی شدچی شد انگار از دیروز تا امروز قراره یه نوزاد مشکل دار شفاپیدا کنه
این تماس ها از مشکلات خیلی طاقت فرسای من در دوران بیماری نوزادم بودکه از اون موقع گدشیم همیشه سایلنت هست

سلام فرشته جان
وااای راس میگی این تماس های رایگان رو تجربه شو دارم
عززیزم چقدر باید ادم بی ملاحظه باشه که تو بیمارستان مخل آسایش و ارامش دیگران بشه

ملیکا پنج‌شنبه 3 شهریور 1401 ساعت 01:05 ب.ظ

سلام مهربانو جان
زمونه واقعا عوض شده، یادم‌میاد بچه که بودیم یهو یه فامیل از اون سر تهران با ۵ تا بچه بدون این‌که خبر بدن ، سر ظهر میرسیدن‌ خونه‌مون و مامان بدون هیچ اعتراضی تا ساعت ۲ ناهارشون رو هم داده بود و هر کدوم یه‌ طرف چرت می‌زدن
اما الآن واقعا با این سرعت زندگی و مسائلی که ناخواسته بهمون تحمیل شده، حوصله و صبری برامون نمونده . من اکثرا اگه بخوام با کسی تماس بگیرم قبلش یه مسیج میدم که هر وقت فرصت داری صحبت کنیم، حتی به خواهرام و یا برادرم.
شیرینی‌ها و کیک‌هات عالی‌اند مهربانو جان

سلام ملیکا جانم
ارره یادته ملیکا جون؟ تازه اصلا برای مامانامون افت داشت غذا از بیرون بگیرن

شما عزیز منی

منجوق پنج‌شنبه 3 شهریور 1401 ساعت 10:46 ق.ظ http://manjoogh.blogfa.com

من خیلی وقت ها کلا گوشیمو خاموش می کنم تا در دسترس نباشم تلفن خونه رو هم کلا از پریز کشیدم. اساسا با تلفن و یا بهر بگم اساسا با حرف زدن بدون دیدن طرف مشکل دارم. اما این یه واقعیته که زمانی که منتظر یه تماس از شماره ناشناس هستی هزار تا تماس اشتباهی باهات گرفته میشه.


ارره وااقعا . همه از در و دیوار ناشناس زنگ میزنن اونم اشتباااه !!!
ولی من نمیتونم در دسترس نباشم .مثل مهردختی فکر کن یکی براش هدیه میفرسته میگه بریم خونه ش تشکر کنم تلفنی نمیتونم

سپیده پنج‌شنبه 3 شهریور 1401 ساعت 08:27 ق.ظ

از خود تعریف نباشه ها ولی منم همش میپرسم که میتونی صحبت کنی.

ما و تربچه مون چهارشنبه 2 شهریور 1401 ساعت 11:17 ب.ظ http://torobchenoghli.blogfa.com

مهربانوجان اگه بدونی توی این مدت کرونا و آموزش مجازی، چقدر والدین ما رو اذیت کردن با تماس های بی موقع ۱۱ شب و ۱ نصفه شب و .‌‌...

مدیر و معاون و معلم، همه مون واقعا اذیت شدیم از این تماس های خودخواهانه ی بی موقع و توقعات بی جا

میدونستم اینطوری میشه ..
وقتی فرهنگ استفاده ش نیست ، کاریش نمیشه کرد

ما و تربچه مون چهارشنبه 2 شهریور 1401 ساعت 02:23 ب.ظ http://torobchenoghli.blogfa.com

سلام مهربانو جان
خوبی عزیزم؟
برات بگم در مورد تلفن مامان ها توی مدرسه،مثلا یکی زنگ میزنه میگه سلام من مامان کوثر هستم‌،
بهشون میگم کدوم کوثر؟لطفا فامیلی رو بگید، ما ۱۷ تا کوثر داریم توی مدرسه...بعد خنده اش می گیره و خودشو معرفی میکنه
کلا فرهنگ معرفی خویشتن نداریم

سلام عزیزم . خوبیم نازنین امیدوارم شما هم عالی باشید
ای بابااا

ملی چهارشنبه 2 شهریور 1401 ساعت 12:59 ب.ظ http://stronggirlmeli.blogfa.com/

اهان اینو که از همه بدتره بگم تو شرایط دور کاری که ان کال هم باید باشی ی زنگی با ی شماره نزدیک به شماره اداره زنگ میزنه گوشی رو با هزار زحمت که میایی جواب بدی قطع میشه حالا هی زنگ میزنی اشغاله یا جواب نمی دن حالا هی دلشوره حالا کی بوده الان زیر ابم نخوره و خیل ی چیزای دیگه بعد چند ساعت که زنگ میزنی می فهمی فلانی ( که اشنای خیلی نزدیکه ) مثلا رفته خونه دوستش از تلفن اونجا بهت زنگ زده یعنی این این همه دلشوره الکی بوده
بابا بدونید این تلفن های الکی فقط و فقط استرس زاست


دقیییقا

ملی چهارشنبه 2 شهریور 1401 ساعت 12:50 ب.ظ http://stronggirlmeli.blogfa.com/

سلام مهربانو جان بارها و بارها برام پیش اومده وقتی بچه کوچیک داری و داری بهش غذا میدی و تصویری میگیرنت وقتی انتظار دارن تصویری ساعتها دنبال بچه بدونی و اونها از پشت تلفن ببیننش وقتی هر روز و هر روز زنگ میزنن وقتی دورکاری و باید انلاین باشی و فامیل و دوست ر به ر زنگ میزنن که حال بچه اتو بپرسن و اصلا حال و احوال خودت براشون مهم نیست وقتی شب تا صبح به خاطر کولیک بچه نخوابیدی و همکاری که به جای تو تو اداره اوردن در مورد زیر و رو زیر انداز جانماز هم بهت زنگ میزنه و سوال کی پرسه وقتی با شرایط خیلی خیلی سخت که ی عالمه بار داری و ی بچه تو دسستت گوشیت زنگ میخوره میفهمی فلانی می خواد حال بچه اتو بپرسه وقتی زنگ میزنن و تو اصلا حوصله جواب دادن نداری حالت بده بهشون گفتی مریضی و چیزی که تنها ازت نمی پرسن حال خودته خیللللللللللللللللی شده درد دلمو باز کردی

سلام ملی جان
حق داری عزیزم

مینو چهارشنبه 2 شهریور 1401 ساعت 03:22 ق.ظ http://milad321.blogfa.com

سلام مهربانو جان.
مدتهاست بخاطر بد خوابی های شبانه بر اثر مشکلات جسمی، روزها ساعت خوابم مشخص نیست.با وجود اینکه بارها این مساله را به افراد نزدیک خانواده ام گفته ام، هر وقت بیکار بودند تماس میگیرند.من هم اغلب هم گوشی همراه را سایلنت میکنم، هم زنگ تلفن خانه را .تازه بعد هم گلایه میکنند که چرا جواب ندادی وخواب روز خوب نیست وغیره.
خودم همیشه از طرف مقابل میپرسم وقت داری؟بی موقع تماس نگرفتم.
خیلی وقت ها مثلا پسر بزرگم میگه: میتونم دو ساعت دیگه بهتون زنگ بزنم؟الان موقعیتم مناسب نیست.هیچ دلخوری هم در کاری نیست وفوری قطع میکنم

سلام عزیزم
ای بابا واقعا باید شرایطتون رو درک کنند مینو جان.
درستشم همینه عزیز دلم شما بانوی با فرهنگ و فرهیخته ای هستید

سوفی سه‌شنبه 1 شهریور 1401 ساعت 09:50 ب.ظ

سلام بر مهربانوی عزیز.
پست واقعا جالب و مفیدی هست. حرصم دراومد از دست آدم های بیخیال! یعنی فکرشم نمی کردم با این همه شلوغی دهه ی اخیر کسی پیدا بشه و معمای منو نشناختی طرح کنه!
و اما و اما من گریزانم از بیست و چهارساعت در دسترس بودن. اطرفیانم به شدت شاکی که من درجا تل رو جواب نمیدم! اما خوب یکی دو سال اخیر بابت کار آنلاین و استفاده از همراه برای کار معمولا اگه تماس از مامان، همسر و پسرجان داشته باشم ایکی ثانیه دوباره زنگ میزنم بقیه؟ خوب می تونند معطل بشند وقتی اول پیام نمیدند و درجا تماس می گیرند! از ویدویوکال به شدت فراری ام و دلیلی نمبینم به جزء اطرافیان نزدیک ام کسی بهم ویدیوکال بده! ولله! چه معنی داره؟!
در کل از تلفن همراه زیاد استفاده می کنم ولی هیچ وقت نتونستم دوست خوبی براش باشم حالا فکرشو بکنید با این اوضاع دو سال پیش داشتند اجبارمون می کردند از طرف کار گوشی جداگانه داشته باشیم! همسر می گفت یا خدا! تو یکی رو جواب نمیدی دیگه دو تا بشه اصلا در دسترس نیستی

سلام عزیزم
متاسفانه هنوز هست. کم شده ولی ازبین نرفته
منم دققا داشتم به حرف همسر گرامیت فکر میکردم

مژگان سه‌شنبه 1 شهریور 1401 ساعت 11:23 ق.ظ

وای بانوجان چه موضوع حساسی رومطرح کردید. من کلا از تلفن بیزارم و تا نود و نه درصد کارهام رو با پیامک و واتس آپ پیش میبرم. تلفن خونه ما فقط هزینه آبونمانش میاد و همراهمم جزئی هزینه مکالمه با همسر و پسر و مادرم. والسلام. ولی هر زمان به کسی زنگ بزنم اول خودم رو معرفی میکنم .خوب شاید طرف شماره من رو نداشته باشه. و اصلا لزومی نداره همه صدای من رو تشخیص بدن. وظیفه دارم خودم رو معرفی کنم بعد میپرسم بدموقع زنگ نزدم؟ خیالم که راحت شد مختصر ومفید صحبت میکنم و تمام. از افرادی که دائم سوال میکنند نشناختی متنفرم متنفر.
حالا جالب اینجا که من در یک شرکت سهامداری کار میکنم و مسئول امور سهام هستم. خیلی از سهامداران زنگ که میزنند میگن خانم فلانی نشناختی؟ آخه بین چهارهزار نفر سهامدار من باید صدای همه رو تشخیص بدم ویادم بمونه؟؟؟

چه بامزه سهامدارها توقع دارن بشناسیشون !!!
مژگان جون شما هم مثل مهردختی که تلفن دوست نداره

نسیم سه‌شنبه 1 شهریور 1401 ساعت 03:09 ق.ظ http://nssmafar.blogfa.com

از دو سال پیش که کرونا اومد بین چند تا از اقوام مد شد که بعد شام چیتان پیتان کنن و تماس تصویری بگیرن !! حالا ما با لباس نامناسبیم ، داریم سریال میبینیم ، مهمونیم ،مهمون داریم و... اصلا حوصله داریم یا نه عین خیالشون نبست.

ای بابااا چه حالی دارن ما تو خانواده هم اول موقع چت میپرسیم بچه ها بریم تصویری ؟ اگر موافق باشن گروهی تصویری می گیریم

مونا دوشنبه 31 مرداد 1401 ساعت 08:56 ب.ظ

مهربانوی عزیز، من گاهی نوشته هاتون رو میخونم و میدونم چه خانوم محترم و مهربانی هستید.
ولی در این مواردی که نوشتید به جز مورد برادرتون، خودتون تقصیرکار بودید. وقتی من به کسی زنگ میزنم و اون جواب میده، یعنی اجازه دارم صحبت کنم و نیازی به دوباره اجازه گرفتن نیست. در مورد برادرتون هم از این نظر اشتباهه که چند بار زنگ زدند برای کار غیر ضروری.

لطف داری مونا جان ممنونم که برای نوشته های من وقت میذاری
خب نظرمون با هم تفاوت داره . ببین، نوشتم منتظر تماس مهمی بودم که مجبور بودم همه س تماس های ناشناس رو جواب بدم .
ضمن اینکه اصولاً من معتقدم اسمش تلفن همراهه و تا اونجایی که ممکنه صاحب تلفن باید پاسخگو باشه ولی میتونه برداره تلفن رو بگه " من بعداً با شما تماس میگیرم" اینکه کسی نسبت به زنگ تلفن همراهشم بی تفاوت باشه رو نمی پسندم . وقتی برنمیداری هزار جور فکر برای تماس گیرنده ممکنه به وجود بیاد. مثلاً اینکه شاید متوجه نشده، پس بهتره دوباره تماس بگیرم و ... اینکه برداری و بگی من بعدا تماس میگیرم تکلیف مشخص میشه یعنی من متوجه تماس شدم دیگه تماس نگیر تا خودم تماس بگیرم .
در کل نظرات وبرداشت ها متفاوتن عزیزم ولی بطور کلی تلفن برای کار واجب و احوال پرسی هاییه که نمیتونیم حضوری انجام بدیم . طرح معما یا شوخی کردن و سرکار گذاشتن واقعا درست نیست

Nasrin دوشنبه 31 مرداد 1401 ساعت 06:17 ب.ظ

من یه مرضى دارم مهربانو جان هر وقت بخوام به کسى زنگ بزنم فکر میکنم مزاحمم من از اون ور بوم افتادم فکر میکردم دوره این که زنگ بزنى به کسى و بگى اگر گفتى من کیم گذشته باشه
عکس کارهات عالیه

ای جااان
نه قربونت کم شده ولی قطع نشده .
ممنونتم عزیزم لطف داری

س دوشنبه 31 مرداد 1401 ساعت 03:25 ب.ظ

سایت شونیز یه مسابقه تهیه دسر با محصولاتش گذاشته
فکر کردم‌ شاید براتون جالب باشه

ممنون دوست عزیز لطف کردی

سمیرا(راحله) دوشنبه 31 مرداد 1401 ساعت 03:00 ب.ظ http://Samisami0064.blogfa.com

آخ انقدر حرف زدم یادم رفت بگم:

کیکه چه دلی میبره

قربونت عزیزم

سمیرا(راحله) دوشنبه 31 مرداد 1401 ساعت 02:58 ب.ظ http://Samisami0064.blogfa.com

آخ که گل گفتی گل ابی جان..گاهی یه پیام

خیلی شیکه تو مواقعی ...ولی هی زنگ زنگ

اون دو اعصابه‌..آدم نمیتونه حرف بزنه

به قرآن انقد حرفا دارممماااا ...

تازه منو بگو مرخص شدم و اومدم خونه بازم زنگ زنگ

مامانم بنده خدا آخر جواب میداد بچه های قشنگم خواهرتون بخیه داره فعلا و درد

بچه رو هم من بغل میکنم میدم تا شیر بدش...صبر کنید حالش بهتر شه زنگتون

میزنه ولی مگه میفهمیدن؟؟؟

و در آخر قهر قهر قهر


.
.
.
گاهی دلم میخواد اصن برم برم دور شممممم از همه


بفرمااا بهترین روزا و ساعت ها که باید با یعالمه حس خوب از طرف نزدیکای ادم بگذره میشه مایه عذاب و ناراحتی

گل آبی دوشنبه 31 مرداد 1401 ساعت 01:01 ب.ظ

چهارم: می دونن عزیزت جراحی داره و یا پشت در اتاق عملی، یا توی بیمارستان و بالاسر مریض. محبت دارید، می خواهید احوال بپرسید، زنگ پشت زنگ، توی اون شرایط پر اضطراب، چه کمکی می کنه واقعا؟ نمیشه اس ام اسی محبتتون رو برسونید؟
پنجم: خبر می رسه که مریضی. محبت دارن و میخوان احوال بپرسن.تلفن های پی در پی و واتس اپ رو جواب نمیدی؛ خب مریضی و مشغول استراحت. بعد انواع پیامها میاد که نگران شدن که چرا جواب نمیدی. یک بار خیلی عصبانی شدم از تماس آدمی که اصلا آدم نزدیکی نبود برای احوالپرسی. وقتی شاکی شد؛ گفتم خب مریض بودم و استراحت می کردم. دیگه نگرانیش چیه دقیقا؟...

نیلو جان بخدا که اگر قضیه برعکس باشه اصلاً دوست ندارند کسی با خودشون همین کارو انجام بده، بیشتر این مسائل از خودخواهی آدما نشئات میگیره .
یادمه 13-14 سال پیش یه جراحی کرده بودم کنمیدونم نوع بیهوشی که استفاده کرده بودن چی بود تا آخر شب همه ش دلم می خواست بخوابم اون روز که هیچی ولی کل روزهای استراحتم یه همکار داشتم راس ساعت 3 بعد از ظهر تلفن می کرد می گفت : دیگه چه خبرااا هر روزم می گفت ای وای ببخشید خواب بودی؟؟
از روز سوم به بعد تلفن رو خاموش می کردم

گل آبی دوشنبه 31 مرداد 1401 ساعت 12:52 ب.ظ

آخ آخ مهربانو جان. نگم برات که یکی دو تا نیست:
یکم: من زندگی مجردی دارم، تتهام که باشم. چی به شما اجازه میده هر وقت دلتون خواست، بی خبر و هماهنگی قبلی، برید روی ویدیوکال واتس اپ؟!!
دوم: کاری یا شخصی، وقتی طرف جواب نمیده، یعنی حتما نمیتونه جواب بده. یک ساعت بعد دوباره زنگ بزنید. این که هفت بار، هشت بار، پونزده بار پشت سر هم زنگ می زنید، چه معنی داره دقیقا؟!
سوم: کی به شما اجازه میده ساعت نه و ده شب به بعد، یا بعد از ظهر و غروب روز تعطیل، زنگ بزنید خونه طرف؟!! خیلی اگر کار دارید، اول یک پیام بدید، اگر طرف بیداره و می تونه حرف بزنه، بعد تماس بگیرید خب.
(البته که موضوع پدر و مادر و خانواده خیلی نزدیک کار واجب دارن جداست. هرچند که بابای خدابیامرز من، حتی اون رو هم رعایت می کرد)

خدا رحمت کنه پدر رو عزیزم .
واقعاً که اگر یه پیام کوچولو بدیم ببینیم طرفمون امادگی پاسخ دادن داره یا نه خیلی از این مشکلات حل میشه .

شادی دوشنبه 31 مرداد 1401 ساعت 10:24 ق.ظ http://setarehshadi.blogsky.com/

واقعا همینطوره ، خیلی ها فرهنگ تلفن زدن رو ندارن، یکی از نزدیکان من‌هم همینطوره وقتی تلفن می‌کنه جرات ندارم جواب بدم چون بدون توجه به موقعیت به حرف زدن ادامه می‌ ده هرچقدر هم که بگی عزیزم من کار دارم نمی‌تونم صحبت کنم توجه نمی‌کنه، و گاهی تا یک ساعت آسمون ریسمون می‌بافه تا حدی که یکبار مجبور شدم تلفن رو قطع کنم بعدشم بذارم رو حالت پرواز که نتونه زنگ بزنه،جالبه وقتی خودش حال و حوصله نداره یه جوری جواب میده که مجبور می‌شی قطع کنی!

همین چند وقت پیش بخاطر تحقیق در مورد یکی از کیس های حمایتی با یه خانم از اقوام صحبت میکردم که تاحالا باهاش صحبت تلفنی نکرده بودم و رودربایستی هم داشتم وااای خدااا اشکمو در میاورد چون موضوعات تکراری رو باااارهااا و بااارها توضیح میداد و هر چی وسطش میگفتم عزیزم، خانومم، نازنین، مه جبین میدونم همه ی اینا رو اصلاً گوش نمیداد خیلی تمرکزش بالا بوود هر چی وسط حرفش صداش میکردم خم به ابرو نمی آورد که حرفشو قطع کنه

لیمو دوشنبه 31 مرداد 1401 ساعت 08:40 ق.ظ https://lemonn.blogsky.com/

آخ که من چقدر از این طرح معماها و اینکه بی معرفت و کجایی و فلان بدم میاد.
کجا میخوام باشم جای همیشه، کم پیدام؟ مگه هرروز در خونتون بودم قبلش؟ اگر میخوای حالم رو بپرسی درست بپرس تموم شه بره دیگه.
من معمولا روی همون بوق های اول برمیدارم و میگم که کار دارم و نمیتونم صحبت کنم.

کاش استیکر مو کندن و خودزنی داشتیم اینجا یعنی در این حد از طرح معما پشت تلفن متنفرم
عااالیه منم مثل خودتم

شیوا دوشنبه 31 مرداد 1401 ساعت 07:55 ق.ظ

سلام مهربانو جون
من مشکلم با تلفن اداریم هست. هر وقت دستم آزاد باشه حتما جواب تلفن رو میدم ولی به نظرم وقتی یک نفر حضوری اومده تو اتاقم نشسته تا مشکلش رو بررسی کنم، وقتی هی تلفن وسطش زنگ می زنه نباید جواب بدم که وقت ایشون تلف بشه. ولی مثلا یه نفر زنگ می زنه و میذاره رو ردیال، هر 10 ثانیه یک بار می گیره! با اینکه شاید کل پروسه 5 دقیقه هم نشه.
جدیدا برای جلوگیری از این قضیه (تلفنم حالت سکوت نداره متاسفانه)، گوشی رو برمیدارم میگم سرم شلوغ هست و تا چند دقیقه دیگه خودم باهاتون تماس می گیرم امااااا جالبه که باز هم همکارها ، یا حتی مردم عادی که شماره من رو گیر آوردن و سوال دارن، حاضر نیستن قطع کنن و میگن کار ما کوتاهه بگیم؟؟؟؟ فقط یه سوال

سلام شیوا جون
ببین من توقع دارم الان که تلفن ها کالر آیدی دارند ، چه رو میزامون (البته تلفن اداره ی من نداره ) و تلفن همراهمون هم که داره . اگر تلفنی میفته و ما پاسخ ندادیم حتماً تماس بگیریم بعدش . اگر هم تلفنمون زنگ میخوره اون لحظه میتونیم جواب بدیم ولی نمیتونیم صحبت کنیم برداریم بگیم من گرفتارم و در اولین فرصت تماس میگیرم . ولی اینکه یکی بد پیله باشه هی پشت سر هم زنگ بزنه بازم یه نوع بی فرهنگیه .

نیلوفر یکشنبه 30 مرداد 1401 ساعت 07:26 ب.ظ

من هر جا زنگ میزنم بعد از سلام فورا خودم رو معرفی میکنم.همیشه اینطور بودم…
بعد از مهاجرت در کشور جدید دیدم که حتی وقتی کسی به شما تلفن میکنه شما که گوشی رو جواب میدی میگی الو فلانی هستم و بعد طرف مقابل هم خودش و معرفی میکنه…
و اینکه این جمله «گوشی رو برنداشتی» یا « جواب ندادی» کلا در فرهنگشون نیست و همیشه میگن« سعی کردیم با هاتون تماس بگیریم» که خب خیلی جمله بهتریه و بار منفی و قضاوت هم نداره.

نیلو جان دقیقا من با این مورد که طرف خودش رو معرفی نکنه خیلی مشکل دارم حالا الان خیلی خوب شده یادمه نوجوون که بودم خیلی پیش میامد کسی به منزلمون تلفن میکرد برمیداشتم میگفت:شما؟؟
منم با یه لحن تندی میگفتم : شما تماس گرفتید باید خودتون رو معرفی کنید نه من .
یکیشون یکی از آشناهای دور مامانم بود گفته بود دخترت با آدم دعوا داره ؟
مامانمم گفته بود نه اتفاقاً انقدر صبور و مهربونه ولی تو رعایت کردن آداب معاشرت خیلی حساسه . تعجب میکنه کسی به خونه ی آدم زنگ بزنه خودشو معرفی نکنه تازه بپرسه تو کی هستی تلفن رو جواب دادی .
یعنی زده بود نابودش کرده بود

هاله یکشنبه 30 مرداد 1401 ساعت 06:26 ب.ظ

منم متنفرم از اینکه دستم جایی بند باشه یا یه جای شلوغ باشم و مجبور بشم تلفن جواب بدم. واتس اپ چشه مگه؟
حالا دیروز جلسه مدرسه پسرم بود. منم میز اول بودم. اونقدر هول رفتم، یادم رفت گوشیمو سایلنت کنم. زنگش هم تا ته زیاد بود. گفتم خب ۳ ظهر زنگ نمیزنه. یهو همسایمون زنگ زد. آب شدم از خجالت.
بعد فکر کن سایلنت کردم و تا ۶ یادم رفا از سایلنت در بیارم چون پشت فرمون بودم

ای واای خیلی بده تو جلسه ، سینما ، تئاتر و ... تلفن سایلنت نباشه

نسرین یکشنبه 30 مرداد 1401 ساعت 05:05 ب.ظ https://yakroozeno.blogsky.com/

آی لجم می گیره درینمواردی که گفتی. بخصوص وقتی خودشونو معرفی نمی کنن. لوس...
البته من بندرت از این جور تلفنا دارم.
خودم زنگ بزنم بعد از سلام می پرسم بد موقع زنگ نزدم؟
دیگه تعارف کنه یا نه مقصر خودشه.
پست جالبی بود.
یه چیز دیگه که من دوست ندارم صبح خیلی زوده و از غروب به ببعد. محاله به کسی زنگ بزنم، مبایلمم اتوماتیک تنظیم کردم ساعت هفت بی صدا میشه. خو چکار کنم خسته ام
و اما اون کیک... خیلی اشتها برانگیزه جان تو... باید خیلی خوشمزه باشه

صبح زود آره ولی غروب نه دیگه خیلی زوده . من زمستونا تا 9شب و یه نیم ساعت بعدش تلفن میزنم تابستونا هم 10 برای غیر خانواده .
خانواده هم دیر وقت که بشه (بعد از نیمه شب) اول تو واتس اپ پیغام میدم بیداری؟ اگر اونجا جواب بده خوبه وگرنه که فردا
جاات خالی نسرین جون شیرینی بخوریم با هم

سینا یکشنبه 30 مرداد 1401 ساعت 04:50 ب.ظ

مهربانو جان منم با یکی دو نوع از بی فرهنگی تلفنی سر و کار داشتم و هنوز هم دارم. یکی از دوستام هست که وقتی تماس می گیره اینقدر حرف می زنه که مغز آدم داغ میشه و ساعت اداری و غیر اداری و هیچ چیز دیگه هم نمی شناسه و اصلاً نمی پرسه که اصلاً وقت برای پرحرفی من داری یا نه؟ رسماً مخ آدم رو می ذاره توی فرغون و می بره.

دوست دیگری هم دارم که هر چند وقت یک بار به من زنگ می زد . نه حرف خاصی می زد و نه خداحافظی می کرد. منم ادب بهم اجازه نمی داد که مکالمه ای را که اون شروع کرده پایان بدم. می خواستم سرم را بزنم به دیوار.

خلاصه منم دل پری از بی فرهنگی تلفنی دارم.

وااای چقدر رو اعصاااب سینا جان

سمیرا(راحله) یکشنبه 30 مرداد 1401 ساعت 03:54 ب.ظ http://Samisami0064.blogfa.com

اینم بگم:

بدمم میاد هی میگن چرا جواب ندادی..‌چرا دیر برداشتی..چرا دیر جواب دادی

بابا جان درک کنید خو.‌‌‌.

بیچاره مامانم ..یه بار زنگ زدم موبایلش دیدم بر نمیداره...زنگ زدم خونه شون

بعد از چند تا زنگ دیدم با صدای هول گفت مامان جان ببخش حمومم ..بدو اومدم جواب بدم گفتم بچه هامن حتما نگرانم نشن
جیگرم کباب شد..گفتم چرا اومدی بیرون از حموم به هوا تلفن..الان سرما میخوری

خداحافظی کردم رفت بقیه دوشش رو بگیره

بنده خدا ...

بس که داداش و خواهرا غر میزنن که چرا دیر جواب میدی..چرا چی

بابا جان درک کنید گناه داره این زن

یعنی یه حموم نمیتونه بره با خیال راحت

سر به دنیا اومدن رونیا هی به من میگفتن

چرا موبایلت رو خاموش کرده بودی یا چرا جوابمون رو دیر دادی

اخر گفتم بابا جان زایمان کردم.خونریزی دارم.بفهمید حالمو
ناراحت شدن باز...
خو چرا درک نمیکنیم هم رو اخه

عزززیزم مامان سلامت باشه ولی سمیرا جان منم رو جواب ندادن تلفن خیلی حساسم و نگران میشم به مامان و بابا گفتم لطفاً دکتر میرید ، حمامی چیزی ، اصلا میخواید بخوابید تو گروه خبر بدید که ما هم دلمون شور نزنه هم مزاحم نشیم .
به مامان بگو بزنه تو گروه واتس اپ که دارم میرم دوش بگیرم

سمیرا(راحله) یکشنبه 30 مرداد 1401 ساعت 03:49 ب.ظ http://Samisami0064.blogfa.com

آخ که به خاطر همینه اکثرا روی سایلتته گوشیم ..

به اطرافیانم همیشه میگم بیاینیاد بگیریم فرهنگ استفاده از تکنولوژی رو...
.
.
.
تعریف از خودم نباشه منم مث بابا عباس هستم
هر وقت زنگ میزنم به کسی حتی خانوادم
میگم: مزاحم نیستم؟؟میتونم حرف بزنم؟؟

حالا سمیرا من هیچوقت نه سایلنت میکنم نه رو حالت پرواز میذارم چون میترسم مامان و بابا کار واجب داشته باشن اصلا نسبت به زنگ حساسم بس که خودم از انتظار بدم میاد
آخی چه جالب .. واقعا بنظرم آدم باید اگر کار واجب نداره از همه اجازه بگیره بعد شروع به صحبت کنه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد