دلنوشته های مهربانو

دلنوشته های مهربانو

اینجا خاطرات زندگی مشترک من و دختر نازنینم به یادگار نوشته میشود
دلنوشته های مهربانو

دلنوشته های مهربانو

اینجا خاطرات زندگی مشترک من و دختر نازنینم به یادگار نوشته میشود

...

سلام 

هر کاری میکنم دست و دلم به نوشتن نمیره . پر از حرفم هاااا ولی انگار رو زبون قفله و دستام به زنجیر . 

کامنت رو باز میذارم اگه خواستید شما چیزی بنویسید شاید منم حرف زدنم بیاد . 

دوستتون دارم 

نظرات 34 + ارسال نظر
لیمو شنبه 30 مهر 1401 ساعت 10:56 ق.ظ https://lemonn.blogsky.com/

با کدوم کلمات میشه توصیف کرد؟

َAmir جمعه 29 مهر 1401 ساعت 02:58 ب.ظ

من میتونم کامنت صوتی بدم؟

نه امیر جان چنین قابلیتی نداره

فنجون پنج‌شنبه 28 مهر 1401 ساعت 10:51 ق.ظ http://embrasser.blogsky.com

با دل و جون میفهمم حالت رو ...
این وسط یه چیزی منو بیشتر از همه اذیت میکنه، تلاش برای نفهمیدن و انکار بعضیاس ... باورم نمیشه که بدیهی ها رو میبینند و باز نمیخوان کمی فکر کنن ... اصلا" مگه میشه یه کشور با این همه امکانات و منابع و تاریخ غنی انقدر فلاکت و بدبختی داشته باشه؟ اینکه با این همه ادعای مذهبی بودن حتی از کشورهای اسلامی بدون نفت و منابع هم عقب تریم ...

عزیز دل . جواب کامنت قبلی رو که مال نسرین جون هست بخون لطفاً
نفعشون در همین انکار و نفهمیه عزیزم . تموم چیزهایی که مردم رو نفی میکنن رو دیدیم که خودشون هزار بار بدترش رو انجام دادن .
دزدی گناهه ولی خودشون هزار میلیارد ها دزدی کردن .
ارتباط با نامحرم گناهه ولی هزاران عکس و فیلم های فسادشون (حتی درحالت تاهل) بیرون اومد .
موی زن باید از نامحرم پوشیده بشه ، دخترهای خودشون کنار ساحل با بیکینی حمام آفتاب میگیرن .
کدوممون اینا رو ندیدیم؟؟

نسرین پنج‌شنبه 28 مهر 1401 ساعت 12:47 ق.ظ https://yakroozeno.blogsky.com/

داشتم کامنتاتو می خوندم دو مورد را دلم خواست بگم. یکی اینکه امیدوارم کتاب به چاپ دوم برسه (چون از صدقه سر سران، بیشتر مردم قدرت خرید کتاب را هم دیگه ندارند) روی جلد چاپ دوم اون نقاشی را بدون سانسور پشت جلد میذارم. آخه گناهه که حتی تو نقاشی هم زنی تک و تنها بین درختای خونه اش جلوی گنجشکا که ممکنه نر باشن خدای نکرده بدون روسری باشه و آستین لباسش کوتاه باشه.
دوم اینکه من خیلی چیزای اینا رو هضم نکردم ولی یکیش اینه که میگفتن دختر از نُه سالگی زن میشه (!؟!) ولی بچه کوچولوهای پنج ساله مجبورن با مقنعه برن مهد کودک!
مثلا کدوم مرد از دیدن موهای یه دختربچه پنج ساله ممکنه تحریک بشه؟

منم امیدوارم نسرین جون .
خودشون و خانواده هاشون اینطورین عزیزم ..
ضمن اینکه اینهمه قانون و تبصره های من درآوردی برای سرگرم کردن مردمه که خودشون راحت و بی دردسر به منافعشون برسن . این میشه استفاده ی ابزاری از دین که خوب راهشو بلدن .

سین چهارشنبه 27 مهر 1401 ساعت 09:47 ب.ظ

مهربانوی عزیزم
من که هر روز در بیم و امیدم و لحظه‌ای از شدت امید پر میگیرم و بعد باز به قعر می‌افتم...
با آرزوی آزادی، برای همه‌مون
راستی اون کامنت های ویژه هم خیلی جالبن... خوشا به حالشون که سالهاست سرزمین ما به میل اونها اداره میشه

امید رو باید تو دلامون زنده نگهداریم عزیز دل . و چه شیرینه رسیدن به پیروزی
بله بله خیلی جالبن .
البته کسی که خودش رو به خواب زده هرگز بیدار نمیشه عزیزم .

سمیرا(راحله) چهارشنبه 27 مهر 1401 ساعت 01:26 ب.ظ http://Samisami0064.blogfa.com

ماها خیلی مظلوم بزرگ شدیم مهربانو جان

و این مظلوم بودنه آزارمون داده...بچه های

الان ولی مثل ماها نیستند ...فقط نگرانشونم
اینروزها خیلییی...

بهترین ها برای هممون رقم بخوره ایشالا به
حق علی.

آمییین عزیزم

ساغر سه‌شنبه 26 مهر 1401 ساعت 10:01 ب.ظ

مهربانوجان سلام
عزیزم من هم بی انگیزه بی انگیزه شدم ، چقد جوونا ناامیدن، از اینکه همه اتش زیر خاکسترن ....
خدایا دنیا داره به چی فکر میکنه اینا به چی فکر میکنن، مساحت قطر اندازه یه شهر کوچیکه ولی میزبان جام‌جهانیه و چقد با استانداردهای جهانی تطبیق داده شده که خودش رو در حد میزبانی این واقعه مهم و پر مخاطب دیده اون وقت سیاستمدارای ما هی دین دین میکنن هی هی اسلام اسلام میکنن....به بهانه اسلام مردم رو ازار میدن، با جوونای دسته گل چه میکنن و چقد ارزو به دل بچه هامون میزارن و چقد ما رو عقب افتاده نگه میدارن که ما هیچوقت نمیتونیم به جایی برسیم که بقیه کشور ها براشون عادیه..... ما درگیر احقاق حقوق اولیه مون هستیم چقد عقبیم .... این جوونا که از کشور میرن و به خارج پناه میبرن پس کی بمونه که به بقیه خدمت کنه کی پرستار بشه کی معلم بشه کی باشه که دلسوزی کنه برای نسل کوچکتر.... خدایا این همه گرونی ، همش استرس، همش ناامیدی به اینده..... من حس مادرانه دارم به این جوونای بیست ساله ناامید از اینده.... اونایی که پشتیبان ندارن و فقط باید رو خودشون حساب کنن..این جوونایی که خودشون رو انداختن وسط مهلکه چه عاقبتی دارن چه بلایی سرشون میاد .
خدا خودش کمک کنه، خودش رحم کنه.به امید روزهای روشن...

سلام ساغر جانم
راستش وقتی بهشون میگم نمیترسین از مرگ و کشته شدن و ... میگن مگه چیزی که الان داریم تجربه میکنیم غیر از مرگه؟ ما هر روز داریم می میریم .. ما دچار مرگ تدریجی هستیم و الان خیلی خوبه چون اگر بکشنمون یه لحظه س تموم میشه یا باید بمیریم یا باید حداقل ها رو بدست بیاریم و واقعا زندگی کنیم .
میدونی ما اینهمه تو سری خور و چشم گو بزرگ شدیم دلیلش این بود که نمیدونستیم تو دنیا چه خبره فکر می کردیم همه مثل خودمونن ، هیچ تعریفی از امنیت ، رفاه ، اسایش و ... نداشتیم انگار کور و کر بودیم ولی الان بچه هامون دارن همه جا رو میبینن ، می فهمن که از خداقل ها محرومند .. اونی که هنرمنده بجای اینکه مثل بقیه ی ادمای دنیا بال افکار و ایده ها شو باز کنه و پر بزنه باید مدام از سانسور بترسه و هی خودشو تغییر بده ( یه نمونه ش مهردخت خودمون الان تو پروژه ی سینمایی هنرپیشه ی خانم بند بازه و قاعدتاً لباسی که براش باید طراحی بشه لباس مخصوص بندبازیه که باید استریج و چسبون باشه ولی مهردخت باید تن هنرپیشه شلوار کردی بپوشونه اونم بره بند بازی کنه . خب این چه بلایی سر طراح لباس میاره؟ چه بلایی سر هنرپیشه میاره ؟ فیلم چی میشه ؟ توهین به شعور من و توی مخاطب چی میشه ؟؟ این فقط یه نمونه شه .
تو فیلم قبلی مدام جنگ اعصاب و ناراحتی داشتن چون باید سینه های هنرپیشه ی خانم رو (که البته سایزشم معمولی بوده) با بندهای کشی از زیر میبستن که اصلا برجسته نباشه . البته این قانون مخصوص هنرپیشه هاییه که خیلی معروف نیستن وگرنه تو بگو کسی جرات داره سینه ی هنرپیشه ی خانم که معروف رو ببنده!! این توش توهینه ، تبعیضه، و هزار تا معضل دیگه . مهردخت میگفت هر وقت فیلم برداری سکانس های این طفلکو داریم انقدر سینه شو میکشیم و میبندیم که اعصابش خورده هی به همه میپره دعوا میکنه و ...
اینا که گفتم درحوزه ی کاری مهردخت بوده بگیر برووو تا مشاغل دیگه و ببین چقدر ما برای هر چیز معمولی و پیش و پا افتاده باید جنگولک بازی دربیاریم .. عوض اینکه انرژی و هزینه ها بایت نوآوری و طرح ایده های بزرگتر و بهتر باشه .
چی میگم من؟!! انگار که شماها تو این مملکت نیستین و خودتون نمیبینید . ببخشید پرگویی کردم درد و دل بود دیگه همه مون آشناییم به این داستان های مسخره .
امیدوارم عاقبت بچه هامون بخیر باشه ما که سوختیم رفت

Amir سه‌شنبه 26 مهر 1401 ساعت 07:26 ب.ظ

یه کامنت دیگه هم میخواستم بدم که خبر خوب هست ولی جو این یادداشت زیادی منفیه. باشه بعدا به خودتون میگم

:

_____

راستی، اینو اون سری ازتون نپرسیدم، شما اینترنت گرفتین 3.700،. حجمش چقدره؟؟؟ چجوریه؟؟؟ یکساله است یا نه؟؟

ممنون


--------
پروموشن یکساله 1000 گیگ UP TO 50 مگ (MTN) از تک نت خریدم و البته این مبلغ شامل هزینه مودم هم بود .

Amir سه‌شنبه 26 مهر 1401 ساعت 07:11 ب.ظ

راستش تو یه سری مسایل با شما اختلاف نظر دارم ولی اینکه اهل گفتگو هستین و از کامنت طولانی ناراحت نمیشین، برعکس بعضیا . این خوبه.فوق العادست یعنی

من تو وبلاگ قبلیم یه یادداشت داشتم راجع به 2 تا آدم، ببین کامنت هامو دیدین چقدر طولانیه دیگه؟؟؟ 2 برابر همونو واسه من نوشته بودن ، حالا خط به خط صحبت میکردیم و یه چیزی شده بود برا خودش.

اما در کل خیلی صحبت های خوبی بود، همه ما، من، شما، مردم، حرف هایی دارن که باید شنیده بشه و ما اون شنیدن ها رو تو یه تاپیک بین خودمون داشتیم. خوبه این حرکت.

ممنونم

Amir سه‌شنبه 26 مهر 1401 ساعت 06:52 ب.ظ

سلام.

من ویس میدم
چون حرف حرف میاره

راستی بابت کتاب هم تبریک میگم مخصوصا گویا طراحی جلدش رو دخترتون انجام داد.

و اینکه آدرس وبلاگم رو هم عوض کردم رفتم از نو دارم مینویسم.

سلام
ممنونم امیر جان . بله طرح مربوط به یکی از تابلوهای مهردخت بود که سال دوم هنرستان کشیده و همون موقع نسرین جون خریدش .
البته طرح روی جلد رو درواقع وزارت ارشاد به سلیقه ی خودش تغییراتی داده که اسلام به خطر نیفته از جمله چارقدی که سر دخترک کرده یا دامن و آستینی که کوتاه بود و سیاهش کرد که تن و بدن دخترک تحریک آمیز نباشه
___
وبلاگ نو مبارک دوست من

فرزانه سه‌شنبه 26 مهر 1401 ساعت 11:52 ق.ظ

من یقین دارم روزهای خوب به زودی از راه میرسن
خداوند خودش دست به کار خواهد شد

به امید روزهای روشن

شادی دوشنبه 25 مهر 1401 ساعت 02:12 ب.ظ http://setarehshadi.blogsky.com/

مهربانوی عزیزم، حال همه ما خوب است اما تو باور نکن.
همیشه وقتی وبلاگت رو می خوندم پیش خودم می‌گفتم که مهربانو با چه صبر و حوصله ای اینهمه مطلب رو با شرح و بسط و زیبا می نویسه من که از این حوصله ها ندارم و الان که دیدم دست و دلت به نوشتن نمیره عمیقا متاسف شدم چون وضعیت طوری شده که فقط داریم میگذرونیم که بگذرد این روزگار تلختر از زهر و نمی‌دونیم که آیا بار دگر روزگار چون شکر می‌آید یا نه. روزگار چون شکری که سالها پیش امد که از هر زهری برایمان تلختر بود.

عزیز منی شادی جان . همیشه با یه دنیا شوق میامدم و بقول خودت جز به جز براتون با عشق مینوشتم ولی الان هم دست و دلم به نوشتن نمیره هم وقت خیلی تنگه .
مطمئنم یه روزی که دور نیست میام و یعالمه قصه های واقعی از همین روزایی که داره میگذره برای هم میگیم .
شادی جان سالهاست داریم درد میکشیم و میگذرونیم ، بعد از این قدر روزای خوبمون رو تو شکرستان میدونیم .

سینا دوشنبه 25 مهر 1401 ساعت 01:48 ب.ظ

کاش به جای اینکه ازنترسی دهه ی هشتادیابه وجدمیامدین اول خودتون میرفتیدتومیدان یابچه هاتون روتشویق میکردیداوناهم که دهه هشتادی یانزدیک به اون هستند.جوانهای مردم جاده صاف کن شما نیستند که نهایتش بعداتفاق براشون هشتک میزنیدوراست ودروغ روقاطی به خورد مردم میدین

بله بله کاش اینطوری بودم واقعاً
متاسفانه اخلاقم اینطوریه دیگه . دنبال جاده صاف کن میگردم . شما عاقل باش، دروغ هایی که به خوردتون میدن رو نخور

نفیسه دوشنبه 25 مهر 1401 ساعت 11:23 ق.ظ

سلام مهربانوی عزیز
من هر کاری از دستم برمیومده کردم ولی ذره ای از بغض و خشمی که دارم کم نمیشه، در حد دیوانه کننده ای عصبانیم نمیدونم چه کنم.... حالم بده خیلی بد، کاش یه خبر امیدوار کننده بشنویم یه روزنه نور ببینیم تا یه جون تازه بگیریم

سلام نفیسه جان . الان وقت خاموش شدن عصبانیتمون نیست . بذار این خشم بمونه عزیزم .
روزای خوبمون از راه میرسه

ملیکا یکشنبه 24 مهر 1401 ساعت 11:11 ب.ظ

مهربانو جان سلام
این روزها حال همه‌مون خرابه و نگرانیم. بی اختیار اشکم سرازیره.
شعری از نادر نادرپور رو می‌خوندم که مربوط به سال ۱۳۶۴ هست اما درست وصف حال الآنه.

خطبۀ هلاک
ای دوزخی‌سرشت!
اگر ظلم آسمان،
میراث سرزمین مرا بر تو عرضه داشت،
در زیر آفتاب دل‌افروز آن دیار،
دست تو غیر دانۀ نامردمی نکاشت.
وقت است تا ز کِشته، ترا باخبر کنم.

زان پیش‌تر که پیک هلاک تو در رسد،
-ای ناستوده مرد!-
زان پیش‌تر که خون پلیدت فرو چکد،
-بر سنگ‌فرش سرد-
بگذار تا سرود فنای تو سر کنم:

در چشم من،
تو باد سیاهی که ناگهان،
چندین هزار برگ جوان را ربوده‌ای.
یا روح ظلمتی که پس از مرگ آفتاب،
چندین هزار دیدۀ پُراشتیاق را،
بر بامداد بسته و بر شب گشوده‌ای.

شب‌های بی‌ستاره که چشمان مادران،
بر گونه اشک ماتم فرزند رانده‌اند،
در دیدگان سرد تو،
-ای ناستوده مرد!-
رحمت ندیده‌اند و ندامت نخوانده‌اند.
پیران موسپید که بر تخته‌سنگ گور،
نام جگرخراش عزیزان نوشته‌اند؛
خون گریه می‌کنند که در روزگار تو،
آن را دروده‌اند که هرگز نکِشته‌اند.

گر نقش شیر و صورت مهر مُنیر را،
از رایت سه رنگ دلیران ربوده‌ای،
یادش همیشه مایۀ جوش و خروش ماست.
ور نام آن سخن‌ور شهنامه‌گوی را،
از لابلای دفتر و دیوان ربوده‌ای،
تنها سروش اوست که در گوش هوش ماست.

بگذار تا که نالۀ زندانیان تو،
چندان رسا شود که نگنجد به سینه‌ها.
سیلاب اشک و خون کسان را روانه کن،
تا بردمد ز خاک گل سرخ کینه‌ها.

بگذار تا سپیده‌دم روز انتقام،
وقتی‌که سر برآوری از خواب صبح‌گاه،
پیروجوان و خردوکلان نعره برکشند:
کای دیو دل‌سیاه!
مرگت خجسته‌باد بر انبوه مرد و زن،
نامت زدوده‌باد ز طومار سال و ماه….

نادر نادرپور - پاریس - اسفندماه ١٣٦٤

سلام ملیکای عزیزم
این مادر ستم کشیده کم از این روزهای تلخ ندیده

لیلی یکشنبه 24 مهر 1401 ساعت 03:18 ب.ظ http://Leiligermany.blogsky.com

ما دهه شصتی ها تلاش های بی سرانجاممون رو تو نترسی دهه ۸۰ی ها می بینیم

دقیقا

متولد ماه مهر یکشنبه 24 مهر 1401 ساعت 03:03 ب.ظ

بغض و خشم بزرگی که گلویمان را گرفته و هر روز بیشتر از روز قبل میشه. ای کاش زودتر صبح بشه دلم داره از غصه می ترکه.

حرف حق: بغض و خشممون هر روز از دیروز بیشتر میشه

لیدا یکشنبه 24 مهر 1401 ساعت 02:41 ب.ظ

دلمان خون است و نگرانیم.ما دهه چهلیها شرمنده ده هشتادیها هستیم

مریلا یکشنبه 24 مهر 1401 ساعت 11:37 ق.ظ

خیلی دلم میخواد بدونم شما که تو پیج اینستاتون اینقدر تبلیغ میکنید برای اعتراض خودتون و دخترتون و عزیزانتون هم میرید کف خیابون ها اعتراض کنید یا همش حرفه برای تحریک بقیه

نه مریلا جان من و دخترم و بقیه ی عزیزانمون سفت نشستیم تو خونه مون و زندگی عادیمون رو می گذرونیم واین حرفا هم فقط برای تحریک بقیه س .

الان چیزی که میخواستی رو دونستی؟.. باریکلا برو دنبال زندگیت

غریبه یکشنبه 24 مهر 1401 ساعت 09:08 ق.ظ

با درود
این هم بگذرد
ولی تلنگری بود که دولتیان حواستان جمع باشد
مردم تحت فشار اقتصادی هستند
و هر بهانه ای ممکن است باعث آشوب شود

درود
البته با کلمه ی تلنگر خیلی موافق نیستم دوست من .
پتک محکمی تو سرشون خورده که البته گمانم برای فهمیدنشون خیلی خیلی دیره و البته امیدی هم به فهمیدنشون ندارم کلاً ثابت کردن تنظیماتشون بر اساس نفهمیه

یک مادر یکشنبه 24 مهر 1401 ساعت 08:29 ق.ظ

سلام مهربانو جان حداقل خوشحالم که حال همه مون اینجوریه،پس یعنی دلامون به هم نزدیکه . دردامون برای هم مهمه.به امید جشن شادی

سلام عزیز من
دقیییقا همینطوره نازنین به امید اون روز

فری یکشنبه 24 مهر 1401 ساعت 08:07 ق.ظ

وای زبون ما هم مانند شما قفل شده 98

طیبه یکشنبه 24 مهر 1401 ساعت 05:18 ق.ظ

دلمان خون است مهربانو جان

اما اندکی صبر سحر نزدیک است

فقط کاش خون کمتری میریختن و می رفتن



آخخخخخ

جوونای عزیزمون


بگذرد این روزگار تلخ تر از زهر
طیبه ی عزیزم از چشم و قلبمون خون میچکه

نسرین یکشنبه 24 مهر 1401 ساعت 01:45 ق.ظ https://yakroozeno.blogsky.com/

درسته، دلهامون برای ایران یکجور می تپه و برامون مهمه.
اینجا هم ما هر کاری ازمون بر بیاد انجام میدیم. از جمله هشتک زدنها برای پارلمانها و سازمانهای حقوق بشر، راهپیماییها حتی تو سرمای اول بهار و بارونهای دوش مانند که مردم با چتر و بعضی گالسکه ی بچه بدست نمیذارن فریادها کم صدا بشن،مصاحبه ها، مدام با شهرداری های شهرهای مختلف رجوع کردن و اجازه ی راهپیمایی های گسترده که باعث میشه راه بعضی از خیابونای اصلی شهر بسته بشه ووو
در تمام شهرهای اصلی استرالیا حرکتهای بسیار زیبایی هست که اتحاد رو به نمایش میذاره.
داریم راهی پیدا می کنیم به خانواده هایی که نمی تونن بخاطر این شرایط کار کنند کمک مالی برسونیم و خلاصه هر کاری از دستمون بر بیاد کوتاهی نمی کنیم.

داریم راهی پیدا می کنیم به خانواده هایی که نمی تونن بخاطر این شرایط کار کنند کمک مالی برسونیم و خلاصه هر کاری از دستمون بر بیاد کوتاهی نمی کنیم.

این بهترین کاره نسرین جان قربونتون برم هموطنای عزیز من

مهری شنبه 23 مهر 1401 ساعت 10:40 ب.ظ

این روزها هر آنکه انسان است و آزاده، سوگوار هست. سوگوار غنچه لاله های پرپرشده بیگناهمان.
اما خون بیگناه دامنگیر است و گلوی ظالم و قاتل را خواهد فشرد.

اما خون بیگناه دامنگیر است و گلوی ظالم و قاتل را خواهد فشرد.

زری.. شنبه 23 مهر 1401 ساعت 10:11 ب.ظ

من فقط مثل مرغ پرکنده دنبال یه ذره خبر قابل اعتماد اینطرف اونطرف میکنم که البته با این اینترنت داغون و ماهواره هم نداریم انگار تو خود جزیره افتادم:( دوست دارم یه چند تا تحلیل خوب از این وضعیت بخونم و البته چند تا نظر امیدوارانه! واقعا دلم امیدواری می‌خواد میترسم از فردایی که سمبه ی زور محکمتر بر سرمون فرود بیاد:((

از دیشب که فاجعه ی او/ی/ن رخ داده رسما از دلشوره به فنا رفتیم . کاش صفحه های تقویم رو میتونستیم تند تند ورق بزنیم برسیم به زمان آرامش

مادر دو دختر شنبه 23 مهر 1401 ساعت 08:44 ب.ظ

عزیز دلم همه حالمون خوب نیست ، دلمون برای سرزمین و مردممان می تپد ، انگار اعضایی یک خانواده یم همه نگار هم هستیم . منم هموطن کوردتون دلم پیش تک تک هم وطنانم هست بخدا تجزیه طلب نیستم ولی ما هم دو گناه بزرگ داریم هم به خاطر بزرگترهامون اهل تسنینم و هم کورد ، ولی ما پیش از اینها انسانیم و کورد و ایرانی و دلمون میتپد برای تک تک هموطنهامون
مواظب خودتون باشین تورو خدا

عزیز من ، هیچ گناهی هیچکدوممون نداریم همه مون با دین و مذهب اجدادمون زندگی میکنیم. کمتر کسی رو سراغ دارم که روی دین مطالعه کرده باشه و به انتخاب رسیده باشه .
ما فارغ از رنگ و نژاد و دین و زبان و ملیت و هر چیزی از این قبیل انسااانیم . وقتی دنیا داره دهکده ی جهانی اسم میگیره ما ایرانی ها چکار به قومیت و مذهب هم داریم ؟؟
نازنینم ما سالهاست با هم دوستیم همه ی کورد ها ، جنوبی ها و بلوچ ها بیشترین سهم مظلومیت و محرومیت رو داشتن
چه کسی میخواهد من و تو ما نشویم ؟؟ خانه اش ویران بااااد
اینا همه نتیجه ی سیاسته که کثیف ترین چیز تو دنیاست . خدا رو شکر یک ماهه به همه مون ثابت شده که چقدر همو دوست داریم کنار همیم و دلمون برای هم می تپه . مهسای نازنین دختر همه ی ما بود مثل نیکا و سارینا و الان هم اسرا پناهی دختر آذری زیبامون که پرکشیده

نسرین شنبه 23 مهر 1401 ساعت 04:07 ب.ظ https://yakroozeno.blogsky.com/

چهار هفته ی گذشته یکی از سختترین دوران زندگیم بود/ دور بودم و نمی تونستم قدمی بردارم و فقط اخبار رو دنبال می کردم وکلیپ های وحشتناک رو با گریه و کابوسهای شبانه همراه.
مثل تمام مردم ایران
البته اینجا هم حد اقل هفته ای پنج گردهمایی و راهپیمایی هست

عزیز منی خواهر جون هیچوقت مثل این روزا احساس نکردیم که کنار هم و پشت هم هستیم ... همیشه بین داخل و خارج از ایران یه شکاف عمیق بود .. از خیلی ها شنیده بودم که فلانی که رفته خارج راحته و بی دغدغه لازم نکرده دلش به حال ما بسوزه ولی حالا دارم میبینم چقدر کنار هم هستیم چقدر دلمون به بودن هم گرمه و یادمون اومده همه فرزندان همین مادر درد کشیده و خون به جگر شده مون "ایران خانم " هستیم . دوستتون داریم و دلمون به بودنتون گرمه

رهآ شنبه 23 مهر 1401 ساعت 03:59 ب.ظ http://Ra-ha.blog.ir

به امید روزهای روشن برای همه مون

آمییییییییییییییییییییییین

مهناز شنبه 23 مهر 1401 ساعت 03:30 ب.ظ

دست و دل ماهم به هیچ کاری نمیره

میدونم عزیزم

بهمن شنبه 23 مهر 1401 ساعت 02:58 ب.ظ https://life-bahman.blogsky.com/

دردی اســـت غیـــر مردن آن را دوا نباشــد
پس من چگونه گـویــم کاین درد را دوا کــن

در خواب دوش پیری در کوی عشـق دیــدم
با دست اشارتم کرد که عزم سـوی مـا کن

گر اژدهاست بر ره عشقیست چــون زمرد
از برق این زمــرد هــی دفـــع اژدهـــا کــن...

سلام مهربانو خانم جان
مردم کشورم در حال دفع اژدها هستند...
و این دفع، درد دارد، زخم دارد و جان دادن...
حال همۀ ما خوب نیست. من هم دستم به نوشتن و حس و حالم به خواندن نمی‌رود.
اما خوشحالم که در میان مردمی زندگی می‌کنم که اینهمه آزادیخواه هستند.
خوشحالم که فرزندان ما در حال بازسازی، جبران و ترمیم بزرگترین اشتباه پدران خودشان هستند.
اشتباهی که صدها سال ایران و ایرانی را سرافکنده کرد.
مهربانو جان
خوشحال باش که در چنین عصری زندگی میکنی که خفت دیکتاتوران و زورگویان را با چشم خودت میبینی.
به امید رسیدن به آزادی کامل...

سلام داداش بهمن جانم
چقدر به خوندن کامنتت احتیاج داشتم . مررسی برای بودنت
چند سالی هست که یکی از انگیزه های زندگیم دیدن محشریه که به چشمام بدهکارم

فرنوش شنبه 23 مهر 1401 ساعت 02:01 ب.ظ

سلام عزیز دلم. خوبی؟ چه خبر؟ این نیز بگذرد .... آدمیزاد خوبیش اینه که خیلی پوست کلفته و خودش رو با هر شرایطی وفق میده.
بانوی مهر همیشه باید پرانرژی و شاد باشه. یعنی جز این انتظاری نمیشه ازش داشت. پس بخند و شاد باش. انشالا همه مشکلات هم حل میشه.

سلام دوست من
کم اوردم رفیق ... ان شالله

زبله شنبه 23 مهر 1401 ساعت 12:42 ب.ظ http://1dr.blogfa.com

منم بی حس شدم.کرختی از سر و روم میباره.
امروز گفتم پیام بدم شاید تونستم ازتون همفکری بگیرم.ولی انگار حال همه خرابه

اندکی صبر ... سحر نزدیک است

تیلوتیلو شنبه 23 مهر 1401 ساعت 12:15 ب.ظ https://meslehichkass.blogsky.com/

مهربانوی نازنینم
این روزها این قفل و این زنجیر برای هممون هست

می دونم عزیز دلم .
طبیعیه البته... به شادی های آینده که فکر می کنم ، جون تازه می گیرم .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد