دلنوشته های مهربانو

دلنوشته های مهربانو

اینجا خاطرات زندگی مشترک من و دختر نازنینم به یادگار نوشته میشود
دلنوشته های مهربانو

دلنوشته های مهربانو

اینجا خاطرات زندگی مشترک من و دختر نازنینم به یادگار نوشته میشود

همین شوخی های معمولی

آقای کاوه مدیر ساختمون ، خیلی دوست داشتنی و نازنینه . عصر همون روز بهم تلفن کرد و گفت من همه ی فیلم ها رو براتون روی سی دی ، و یه دور هم تو فلش ریختم . انقدر کارش دوستانه و محبت آمیز بود که روم نشد بگم من خودم تو اداره انجام دادم . 

شب مینا به همه مون گفته بود شام بریم خونشون . به بردیا گفتم : لطف میکنی قبل از اینکه بیای خونه ی مینا، یه سر بری پیش آقای کاوه ازش سی دی و فلش رو بگیری؟ 

گفت: باشه . 

امروز صبح همراه بردیا رفتیم کلانتری . بهشم سپردم که ساعت کار کلانتری زود شروع میشه بیا هفت صبح اونجا باشیم تا زود این سی دی رو ازمون بگیره و برگردیم سرکار و زندگیمون . با بردیا ساعت هفت و ربع جلوی کلانتری بودیم . ولی اون افسر مربوطه (من درجه های نظامی رو نمیشناسم) دیر تر اومد تقریباً ساعت هشت بود 

تا اومد براش دوباره داستان رو گفتیم . خودش با یه خط خیلی خیلی عجیب و زشتی چیزایی که از داستان من فهمیده بود نوشت و فیلم ها رو تو گوشیِ من نگاه کرد بعد گفت برو از این فیلما خلاصه ش رو اونجا ها که بنظرت مهم تره بریز روی دوتا سی دی و از بعضی جاهاشم عکس بنداز پرینت بگیر دوسری بیار . 

گفتم خب من دوسری سی دی دارم گفت نه دیگه گفتم خلاصه ش رو تازه پرینت هم میخوام . 

دوباره با بردیا اومدیم بیرون دنبال کافی نت . حالا ساعت شده هشت و نیم . مغازه های کافی نت هم که زود تر از ده باز نمیکنند. 

بردیا از روی تلفن مغازه هاشون زنگ میزد میپرسید آقا کی مغازه تون رو باز میکنید؟؟ 

اونا هم یا جواب نمیدادن یا خواب آلود میگفتن: یکساعت دیگه . 

چند بار به بردیا گفتم : باباا ولش کن غلط کردم من میدونم تهش هیچی نمیشه . 

هی با زبون ریختن و شوخی کردن نگهم داشت . 

خلاصه آقای کافی نت سلانه سلانه اومد و مغازه رو باز کرد ما هم چند تا فیلم و عکس منتخب بی خود زدیم رو  سی دی و پرینت گرفتیم . 

اومدیم دوباره کلانتری . بدیش اینه که وقتی پاتو میذاری بیرون و برمی گردی ، آقایون کلاً ریست میشن . 

باید کل داستان مسخره رو از اول تعریف کنی . 

 آخرش سی دی ها و پرینت رو گرفت . زاااارت از روی پرونده زنگ زد به شماره ی آقای دزد . گفت من از کلانتری شماره xxx  تماس میگیرم از شما شکایت شده فردا ساعت 9 صبح برای توضیحات بیا کلانتری. 

اونم گفت : بابت چی ؟ 

اینم گفت : بیا حالا معلوم میشه .. اگرم نیای قاضی حکم جلبت رو صادر میکنه . 

اونم گفت: چشم میام . 

جناب کی کی ، با لبخندی فراخ و لهجه ای نامانوس گفت: فردا 9 صبح بیا ببینیم چی میشه . 

من با دهن باز گفتم: من که نمیشناسمش اصلا چرا باید بیام؟ 

-عه ، خب منم نمیشناسمش میاد اینجا با هم آشنا میشیم . 

- نمیشه برادرم بیاد من نباشم؟ 

بردیا پرید وسط که خواهرم کارمنده و سختشه مرخصی بگیره . 

گفت : نمیشه .. ایشون شکایت کرده . 

رو به من : 

- کارمند کجایی؟کارت چیه؟

- کارشناس مالی فلان جا هستم . 

- نیشش تا بناگوش باز شد رو به بردیا میگه : کار نمیکنند که .. فقط بلدن نرخ کرایه رو  بالا ببرن . الانم که کار نیست کلاً نشستن مگس میپرونن. 

من با قیافه ی سنگی . دست شما درد نکنه .. پشتمو کردم و راه افتادم به سمت در خروج . 

شنیدم به بردیا گفت: حالا بهش برخوردااا .. این پرونده باید میرفت قاضی روش دستور میداد و طول میکشید بگو فردا بیاد . 

وقتی بردیا شروع کرد به حرف زدن من از در بیرون رفته بودم . 

بردیا خودشو رسوند بهم . مهربانو چرا اینطوری میکنی؟ 

- چطوری کردم . 

-یارو داره باهات شوخی میکنه ، ضایعش کردی . 

- بیجا میکنه مگه من باهاش شوخی دارم؟ 

- ای بابااا چه اخلاق گندی داری، یه ذره سیاست نداری هااا . لطف کرد نفرستاد پیش قاضی 

-غلط کرد لطف کرد. این چه کاری بود زنگ زده به یارو فردا بیا اینجا، اررره اونم اومد!

-گفت جلبشو می گیره 

-بردیا تو که خیلی باتجربه ای این چرت و پرتا چیه میگی؟ جلب یارو که هیچی ازش نمیدونیم به چه درد من می خوره؟ اصلا فردا اگر منو شناخت بعد اومد دشمنی کرد چی؟ 

- حالا فردا یکمی زود تر میایم من بهش میگم خواهرمو ب این یارو رو به رو نکن . 

-باشه دستت درد نکنه . 

- مهربانو من میگم سیاست داشته باش یارو رو قهوه ای نکن بذار کارت راه بیفته . 

-بردیا جان من خواهرتم حالم از این سیاست ها بهم میخوره مرتیکه چه لطفی کرده وظیفه ش اینه که من اومدم شکایت کردم به کارم رسیدگی کنه . بیجا میکنه شوخی میکنه اونم با شغلم . 

- ای بابا الان اون گفت شماها کار نمیکنید واقعا کار نمیکنید؟؟ 

- من و تو حرفِ همو نمیفهمیم . من میگم اون حق نداره بخاطر شوخی یا هر چیز دیگه ای من یا کارمو تحقیر کنه . 

- من برای اینکه درستش کنم بازوشو گرفتم گفتم بنده خدا خواهرم ده تومن میگیره الان سی تومن جنس خونه شو دزدیدن دیگه طاقتش طاق شده .

-چشم غره ی بدی بهش رفتم گفتم : والا تو هم بیخود کردی اینطوری گفتی .. هم ماله کشیدی رو رفتار زشتش هم دروغ گفتی . 

این چرخه ی معیوب توهین و تحقیر علی الخصوص به خانم ها تو فرهنگ ما از بین نمیره چون اون به اسم شوخی انجام میده ، تو هم به اسم رفع و رجوع تایید میذاری روش .

دیگه تا وقتی منو رسوند اداره حرفی نزدیم . موقع پیاده شدن گفت: مهربانو جون یکمی مردم دار باش . 

گفتم: من خیییلی مردم دارم فکر کنم خبر نداری، اینی که تو میگی مردم داری نیست ، تو سری خوردنه .. اسمشو عوض میکنی فکر میکنی فعلشم عوض میشه ؟؟ 

بردیا جان من هیچ امیدی دیگه به تغییر ندارم واقعا

***********

برای اون مادر بدهکار که کلیه ش رو فروخت اما بدهیش تموم نشد ، کمک جمع میکنیم اگر توانت بود و شد فراموشش نکن لطفاً



دوستتون دارم 

نظرات 17 + ارسال نظر
مهرگل پنج‌شنبه 19 مرداد 1402 ساعت 02:10 ق.ظ

و دوباره ما هیچ ما نگاه
یعنی انقد چندشم میشه از امثال اون پلیس ها که نگوووووووووووو

نغمه سه‌شنبه 10 مرداد 1402 ساعت 09:14 ق.ظ

سلام مهربانو جان
50 تومان واریز شد.

سلام نغمه جانم
پر روزی و سالم باشی

لیمو یکشنبه 8 مرداد 1402 ساعت 10:44 ق.ظ https://lemonn.blogsky.com/

وای دقیقا میشناسم چنین آدمهایی رو. حتی اون لبخند کریه و مسخره شون که حس میکنی اصلا براشون مهم نیست چی به سر خودت و پرونده ت میاد. بعد از این بی تفاوت بودنها و مسخره بازیهاشون حرص دربیار تر اینه که اکثر آقایون حق رو به ایشون میدن.

آذر شنبه 7 مرداد 1402 ساعت 09:07 ق.ظ http://rozayedor.blogfa.com

سلام مهربانو جان. تولدتون با تاخیر مبارک عزیزم
200 تومن واریز شد

سلام عزیزم
ممنونم آذر جون .
تن درست باشی عزیزم

لیلی جمعه 6 مرداد 1402 ساعت 01:43 ب.ظ http://Leiligermany.blogsky.com

کلا یک سری متلک برای مشاغل وجود داره که بعضی ها دنبال فرصتند تا اون ها رو بیان کنند. مثلا معلم ها تابستان بیکارند چرا حقوق می گیرند؟ یا پزشکها پول پارو می کنند یا کارمندان ادارات بیکارن یا مشغول تلفن زدن و خاله زنک بازی یا مثلا تعمیراتی ها با جابه جا کردن اجناس نو و دست دوم سود کلان می کنند و یا زرنگ ها دزد میشن و خنگ ها پلیس و ...
من معمولا این شوخی ها رو با شوخی جنس خودشون جواب میدم

متاسفانه همینطوره عزیزم .
همین موضوع در مورد شهرستان ها هم هست که جوک هایی داریم که خصوصیات بد اخلاقی رو به اهالی یه شهرستان نسبت میدن درصورتیکه همه جا همه جور اخلاقی هست و بنظرم این موارد با مهندسی ظریفی وارد فرهنگ ما شده برای تخریب و تفرقه

کبهان‚¬ پنج‌شنبه 5 مرداد 1402 ساعت 04:03 ب.ظ

سلام مهری عزیز
من نیز دلم برای شما و همه دوستان تنگ شده.
راستی نگران خوزستان نباش.اینجا واقعن از نظر اب و برق تاکنون مشکلی نبوده.لا اقل ابادان و شهرهای اطراف مه من خبر دارم مشکلی نیست.
دیگر اینکه نا امنی اما تا دلت بخواد.
راستش هر شب صدای تیر اندازی میاد نمی دونم از کجا و برا چی؟!!
مردم خیلی فقیر شدن.بعضی دست به هر خلافی می زنن
دیگر هیچ کس در امان نیست.توصیه می کنم اشیا گرانبها با خودت حمل نکن
بهترینها برایتان ارزو می کنم

سلام کیهان جان
خوشحال شدم که گفتی آبادان و اطرافش اوضاع آب و برق رو به راهه ولی خب همه مون میدونیم خیلی جاها مشکل آب و برقشون همیشگیه .
بله از قدیم هم گفتم از دری که فقر داخل بشه، ایمان از درمقابلش خارج میشه و من اضافه میکن انسانیت خارج میشه.
نه قربونت خیالت راحت باشه من اصلا اهل استفاده از زیورآلات نیستم و هیچوقت همراهم نیست . بعد از کرونا همون حلقه و ساعتمم درآوردم

نسرین پنج‌شنبه 5 مرداد 1402 ساعت 02:39 ق.ظ https://yakroozeno.blogsky.com/

بهت افتخار می کنم

ستی پنج‌شنبه 5 مرداد 1402 ساعت 01:30 ق.ظ

مهربانو جان
اگر خواستید این سوال را حذف کنید
ببخشید شما واقعا ۱۰ می گیرید ؟
اخه لایف استایل شما که خیلی بالاتر از این هاس
اگر سوال را فضولی میدانید؛ حذف کنید عزیزم

نه عزیزم اختیار داری فضولی کدومه خودم درموردش نوشتم طبیعیه سوال پیش بیاد
برای همین به برادرم اعتراض کردم که دروغ گفتی .

منجوق چهارشنبه 4 مرداد 1402 ساعت 04:18 ب.ظ http://manjoogh.blogfa.com

صرفنظر از شوخی زشتش به نظرم با این تلفنی که کرده کارتون زودتر راه بیافته. مگر اینکه با دزد همدست باشه. که یک شیتیلی هم از اون بابت نفرستادن پرونده به دادگاه بگیره.

اره میدونم دقیقا منظورش لطف کردن بود و دور زدن کاغذ بازیای اداری

رهگذر چهارشنبه 4 مرداد 1402 ساعت 02:26 ب.ظ

بله قبول دارم، بعضی شوخی ها نابجاست که گاها به سطح فرهنگ پایین شخص بر می گرده.
راستی نگفتید امروز آقای مجرم چه دفاعیات از خودش کرد.


پستش رو مینویسم عزیزم ... داستان داریم

فنجون چهارشنبه 4 مرداد 1402 ساعت 12:54 ب.ظ http://Embrasser.blogsky.com

انقدر از این سرقت ها تجربه بد داشتیم که اسمش میاد تنم میلرزه ...
برای ما که پیدا نشد متاسفانه ولی امیدوارم حتما حتما شما به نتیجه برسید ... چقدر الان که هوا گرمه اذیت شدین .
با این اوضاع مملکت هرچی میگذره سرقت و خفت گیری هم بیشتر میشه و طفلک بچه ها که حس نا امنی رو از سن کم تجربه میکنن .

فنجون جانم من این چند روز بفکر خوزشتان و بلوچستان بودم فقط
متاسفم واقعا اما حقیقته

تیلوتیلو چهارشنبه 4 مرداد 1402 ساعت 11:01 ق.ظ https://meslehichkass.blogsky.com/

وای مهربانو چقدر حرص خوردم
پست قبلی را ندیده بودم
نمیدونم چرا
ولی اینقدر حرص خوردم و دوتا پست را با هم خوندم
قبلا نوشتم و احتمالا خوندی... دو سه سالی هست ما به هر سرعت و با هر ترفندی کولر میزاریم روی پشت بام دفترکارم دزد زحمت میکشه میبره
و هیچ کاری هم از دستمون برنمیاد
از شکایت کردن و پیگیری کردن تو این مملکت هم که چیزی دست کسی را نمیگیره
دیگه شکایت دزد را به دزد که نمیشه کرد
اون شوخی سخیف هم که دیگه قوز بالا قوز بود...
و اون مدل مدارا کردن برادرجان ... دیگه تیرخلاص بود
کاری نمیشه کرد.... ما اگه میخوایم هرطوری شده در این جغرافیا زندگی کنیم باید قبول کنیم یه سری مسائل انگار نیاز به هزارسال داره تا درست بشه
از لحظه ای که پستت را خوندم دارم فقط به این فکر میکنم که این همسایه بی ملاحظه ما بعد از عملیات بتن ریزی ساختمانش را بی در و پیکر رها کرده و دزد چقدر راحت میتونه بره روی پشت بام ما و موتور اسپلیت ها را باز کنه و ببره


تیلو جان نمیشه براش محفظه ی آهنی و قفل بذاری؟
عزززیزم چقدر خوب درک کردی حسمووو
آرره واقعا کاش جدی بگیره موضوع دزدی رو .. هر لحظه وقوع جرم و جنایت داره بیشتر میشه تو این ویرانه ای بنام ایران

شادی چهارشنبه 4 مرداد 1402 ساعت 07:20 ق.ظ http://setarehshadi.blogsky.com/

جماعت کم سواد با این شوخی های سخیف، فکر می کنن خیلی هم بامزه هستن. بگو تو کار خودت رو درست انجام بده به کار بقیه چیکار داری

رهگذر سه‌شنبه 3 مرداد 1402 ساعت 08:12 ب.ظ

قبول دارم بعضی آقایون مریض هستن و تا یه خانم میبینن سعی میکنن نمک بریزن که جلب توجه کنن. ولی در این مورد چون برادرتون همراهتون بود شاید واقعا شوخی کرده هر چند شما شوخی‌ش رو دوست نداشتید.
فکر کنم روالش همین باشه که زنگ بزنن به فردی که راجع بهش شکایت شده که بیاد کلانتری.
جرم برا شما اثبات شده، برای اونا که هنوز اثبات نشده، که انتظار داشته باشید نیرو بفرستن دستگیرش کنن. دور از جون شما ولی کم نیستن کسانی که واسه دیگران پاپوش درست می کنن، پلیس باید مطمئن بشه که طرف مجرمه. در غیر این صورت با دستگیری بی مورد طرف آبروی طرف میره.
البته که قطعا گاهی کم کاری هایی از سوی پلیس صورت میگیره ولی آدمای شریف توی این صنف کم نیستن.نمونش که من دیدم این بود که،
سال پیش یه بنده خدایی پرونده ای در مورد اختلاف ملکی توی اجرای احکام داشته، کلانتری محل برای اون پرونده حکم جلب‌ طرف رو داشته. از کلانتری رفتن در خونه طرف و بهش گفتن خودت بیا کلانتری، بخاطر آبرو و وجه اجتماعی خودت و زن و بچت توی محل زشته دستبند دستت بزنیم. خلاصه مامور کلانتری رفت و این بنده خدا هم خودش رفت کلانتری.

رهگذر جان منم میگم شوخی کرده و منظور دیگه ای نداشته ولی اصلاً شوخی کردن درمورد شغل، مشخصات ظاهری، جنسیت و خیلی چیزها هییییچ توجیهی نداره . شوخی خیلی هم خوبه و فضای بین چند نفر مخصوصا جاهایی مثل کلانتری و بیمارستان و از این قبیل که ماهیت ناخوشایند داره عوض و مثبت میکنه . ایشون اگر فهم و شعور کافی داشت میگفت خانم شما الان برو با برادرت یه بستنی خنک بخور که این چند روز همه ش کنار شما بوده ، فردا هم راس ساعت 9 صبح اینجا باشید .
یا یه چیزی تو همین ردیف .. نه اینکه " اینا که بیکارن ، هارهار هار بخندن " این بجز تحقیر چه کار دیگه ای بود؟؟
کاملاً درست میگی و باید زنگ بزنن طرف بیاد دفاع کنه از خودش ولی هیچ لزومی نداره شاکی رو باهاش چشم تو چشم کنند . بنظرم اونا باید تحقیقاتشون رو کامل کنند بعد به شاکی خبر بدن که شکایت شما بجا بوده یا نبوده

بله قطعاً تو همه ی اصناف و مشاغل ادم درست ، کم نیست . ما هم اصلاً مکان طرف رو نمیدونیم که توقع داشته باشیم مامور بره سراغش . نظرمون این بود که منزل باهاش قرار بذاریم برای تعمیر مثلاً بعد مامور بگه ازت شکایت شده به این دلایل و مستنداتش هم هست حالا چه دفاعی داری .

ربولی حسن کور سه‌شنبه 3 مرداد 1402 ساعت 03:53 ب.ظ http://Rezasr2.blogsky.com

سلام
راست گفته دیگه
ندیدین توی اداره پلیس و کافی نتها چطور مردم داشتن کار میکردن؟

سلام
اررره واقعا|ً

پریسا سه‌شنبه 3 مرداد 1402 ساعت 03:23 ب.ظ http://sepidarsabz.blogsky.com

خیلی غم‌انگیزه‌ها!! ازت سرقت بشه با مدارک روشن بری شکایت کنی بعد منت بکشی و چرت و پرت بشنوی تا طرف به وظیفش عمل کنه! مغزم درد میگیره بخدا و قشنگ حالتون رو درک میکنم


خیلی پریسا جون .. تازه برادرت هم بگه مردم دار باش، منعطف باش!!

Sita سه‌شنبه 3 مرداد 1402 ساعت 02:49 ب.ظ

نبین از میزان سرافرازیت کاسته شده باشه
والله تا اونجا که ما دیدیم هر واحدی مگس بپرونه واحد مالی همیشهههههههه خدا کار داره. همیشه دور از جوون شما مث تراکتور دارن کار می کنن.
متاسفانه بعضیا هر جایی که میرن و هرجایی که گیرشون میاد باید دهن شونو باز کنن و خودشونو معرفی کنن!!!!
بی خیال ما که می دونیم سکان عرشه یه شرکت دستء مالی جماعتء

من یک تیر ماهیه سرافرازم
والا بوخودااا مرسی سیتا جون تو خوب درک میکنی منو

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد