دلنوشته های مهربانو

دلنوشته های مهربانو

اینجا خاطرات زندگی مشترک من و دختر نازنینم به یادگار نوشته میشود
دلنوشته های مهربانو

دلنوشته های مهربانو

اینجا خاطرات زندگی مشترک من و دختر نازنینم به یادگار نوشته میشود

معضلی بنام عمو ایرج

پارسال همین موقع ها بود که من و مهردخت و تامی به خونه ی جدیدمون اومدیم . مجتمع 24 واحده در شش طبقه و ساختمون نسبتاً شلوغی بنظر میاد. من طبقه ی ششم زندگی میکنم . با دوتا واحد این مجتمع؛  نسبت فامیلی دور دارم . 


از گوگولی بودن مادر و خواهر  ، هر قدر بگم کم گفتم. مهربون، محترم و بسیار دوست داشتنی هستند اماااا امان از همسر خواهرش . از حق نگذریم عمو ایرج هم خیلی صمیمی و با محبته ولی یه اخلاق بد داره البته شایدم باید بگم یه مجموعه اخلاق بد داره که رفته رو مغز همه ی همسایه ها ، از جمله من . 

عمو ایرج قاب سازی داره و گوشه ای از پارکینگ رو کرده انباری!!! 

این که میگم مجموعه ای از اخلاقای بد منظورم اینه که هم خودخوااهه، هم بی فرهنگ، هم پرررو . چون هر جلسه ای میذاریم و میگیم وسایل اضافی باید از پارکینگ جمع آوری بشه و گوشه ی پارکینگ جای دپوی تیر وتخته و ابزار نیست . میگه درسته ، چند روز به ساکنین وقت بدید اگر جمع نکردن وسایل رو بفروشید و خرج ساختمون کنید، معنی نداره که پارکینگ جای وسایل نیست که . 


هر چی هم همه تو روش میگن این وسایل مال خودته و باید جمع کنی، میگه بله درسته من به خودمم هستم باید ظرف ده روز جمع بشه . این مال پرررو بودن بیش از حدشه . 

اینکه اصلاً چرا اینکارو میکنه ، مال خودخواه بودنشه که اصلاً عدم رضایت ساکنین مجتمع براش مهم نیست و همین که کار خودش راه بیفته براش کافیه  . اینکه خونه رو به این وضع در آورده و عین کولی ها وسایل رو روی هم تلنبار کرده مال بی فرهنگیشه . 

یه مدیر ساختمون هم داریم مثل مااه .. هیچ امتیازی نداره بابت اینکه مدیره فقط انسان بسیار درست و نازنین و مسئولیت پذیریه . 


چند شب پیش خصوصی براش نوشتم . خیلی بابت پارکینگ و راه پله ها که اینطوری مرکز دپوی وسایلن ناراحتم . چرا واقعا یه سمسار نیاریم این وسایلو ببره هر چی هم داد خرج ساختمون کنیم؟ گفت شما کمتر از یکساله اومدی اینجا ، ما بارها بابت این موضوع درگیر شدیم باهم ولی زورش نمیایم . چند سال پیش که می خواستیم پمپ آب بذاریم تو اتاقکی که جای پمپ بود ، همین اقا رفته بود وسایل اضافه شو چیده بود درشم قفل کرده بود ، فکر کنید نصاب اومده بود پمپ رو کار بذاره ایشون کلید نمیداد ، آخر سر باهاش دست به یقه شدیم . 

گفتم : به نظرم برم با آقای سعید پسر بزرگ صحبت کنم به دامادشون تذکر بده . گفت : نه مهربانو خانوم میگم که شما خبر نداری... همین آقا سعید چند بار سر این موضوع باایرج دعواشون شده ولی کسی زورش نمیاد !

گفتم : پس با این حساب فقط همون گزینه ای میمونه که بریم وسایل رو بار وانت کنیم ببریم بریزیم دور .

 گفت: من واقعا متولی این کار نمیشم چون همسایه ها حمایت نمیکنند، منم مثل ایشون نیستم که برام مهم نباشه هی درگیر بشم و پام به کلانتری باز بشه . 

گفتم : واقعاً حمایت نمیکنند؟؟ گفت : نه همه میان مثل شما خصوصی برای من مینویسند که ما از این وضع ناراحتیم ولی وقت عمل که میرسه خودشونو میکشن کنار . 

حالا من به شما ثابت میکنم . 

الان میرم تو گروه مینویسم اگه یکی پشت من تایید کرد و اعتراضی به این وضعیت کرد . 

بنده ی خدا رفت نوشت . منم با وجودی که نسبت فامیلی با این عمو ایرج بی فرهنگ داریم ، پشتش اعتراض کردم و نوشتم ولی همونطور که مدیر ساختمون گفته بود از هیچکس دیگه صدایی در نیومد . 

با خودم فکر میکنم . همین جایی که زندگی میکنم یه جامعه ی کوچیکه . ما اعتراض داریم ولی اعتراضمون رو بلند نمیگیم چون ایرج خان، فهمیده که ما مرد عمل نیستیم ... حال و حس درگیری نداریم و اونم میاد ریشخندمون میکنه و جلسه که میذاریم راه حل هم ارائه میده حتی ولی . 

بنظرتون این شرایط خیلی شبیه جامعه ی بزرگتری بنام ایران و همو ایرج هاش نیست؟؟ 

******

دوستتون دارم 

پینوشت: امروز سفارش موچی داشتم نُه تا بزرگسال سفارش موچی هایی داده بودن که حتما تزیین شده باشه . سر درست کردنشون کلی خندیدم . کسی که از طرف هشت نفر بقیه سفارش داده بود برام فیلم گرفت که سر اینکه هر کدوم  چه شکلی رو بردارن کلی خندیدن و دعوا کردن باهم و حسابی خوش گذشته بهشون .. خیلی خوشم اومد چه خوبه که از کمترین چیزا برای حال خوبمون استفاده کنیم 


نظرات 30 + ارسال نظر
لیلی چهارشنبه 15 شهریور 1402 ساعت 03:52 ب.ظ http://Leiligermany.blogsky.com

حرف زدن راحت ترین کار هست تو جلسات.
"کیست که زنگوله را به گردن گربه ببنده" همه تایید می کنند ولی عمل کردن همت می خواهد

اموجی کف زدن یا لایک ندارسیم متاسفانه

فنجون یکشنبه 12 شهریور 1402 ساعت 10:32 ق.ظ http://Embrasser.blogsky.com

بنظرم این دفعه که جلسه شد، صورتجلسه کنید با ذکر مهلت جمع آوری وسایل و تعهد نگذاشتن وسیله اضافی ... بعد همه منجمله خودش امضا کنید و یه بار نقره داغ شه دیگه با اون صورتجلسه هم جلوی شکایت و اعتراضو میگیرید.

واقعاً ضمانت اجرایی داره فنجون جان؟؟

شادی یکشنبه 12 شهریور 1402 ساعت 06:56 ق.ظ http://setarehshadi.blogsky.com/

دقیقا همینه همه جوامع کوچکی که باهاشون سر و کار داریم مثل اداره، مجتمع آپارتمانی و... نمونه آماری کوچیکی از کل جامعه‌مون هستن.

دقیقا همینطوره

امید شنبه 11 شهریور 1402 ساعت 09:25 ق.ظ

به دلیل فروش مال غیر
میتونه شکایت منه

نسیم شنبه 11 شهریور 1402 ساعت 01:19 ق.ظ http://nssmafar.blogfa.com

قبل از آپارتمان نشینی تو یه خونه تقریبا بزرگ و حیاط دار با درختای بزرگ بودیم و سایه درختا میفتاد بیرون خونه . رسم اون کوچه اینطور بود که معمولا روزا کسی ماشینش رو تو پارکینگ پارک نمی کرد و دم در خودش میذاشت . منم چون خسته از کار میرسیدم و دوباره باید میرفتم به مادرم سر بزنم تنبلیم میشد برم پارکینگ اما همسایه دیوار به دیوارمون درست میاورد زیر سایه درختا پارک میکرد و منم مجبوری ماشینمو میبردم پارکینگ ! چند باری با احترام گفتم اهمیت نداد منم جوری ماشینمو بهش چسبوندم که نتونه دربیاد هرچی هم زنگ در رو زد جواب ندادم روز بعدم با آژانس رفتم سرکار! دیگه تکرار نکرد !
همین آدم برف های جلو در خونه ش رو پارو کرده بود جلو در ما و یه کوه برف ساخته بود همسرم بهش گفته بود این چه کاریه گفته بود ای بابا برفه دیگه آب میشه !
یه بارم صبح ساعت ۶و نیم زنگ درمونو زد قلبم وایستاد اون موقع ! یه کار اداری تو محل کار همسرم داشت قبل رفتن میخواست یه کاغذی رو براش امضا کنه دیگه خودش به زحمت نیفته

به به چه خونه ای نسیم جون کااار خیلی خوبی کردی اصوولا ادمایی که زبون مرسوم حالیشون نیست رو باید با زبون خودشون حالی کرد
مردک ِ خودخواااه

لیدا جمعه 10 شهریور 1402 ساعت 12:05 ق.ظ

مشکل فقط از نطر بصری و زیبایی هست؟ شاید برای کمک خرج تو زندگی این جا کار میکنه و نمیتونه جایی رو اجاره کنه

مشکل ما فقط از نظر بصری و زیبایی هست . ایرج خان اونجا کار نمیکنه فقط برخی از وسایل کارش به علاوه یه بوفه ی چوبی بزرگ شیشه دار رو اون گوشه ی پارکینگ دپو کرده .
یه آقای 65 ساله و داماد فامیل ماست . یکی از بزرگترین واحد های مجتمع ما رو داره . کلاَ دوتا دختر داره که بزرگه رو چندین ساله که عروس کرده و خوشبختانه دختر و دامادش از سطح زندگی بسیار خوبی برخوردارن . دختر کوچیکه رو هم کمتر از یک سال قبل با جهیزیه ی چشمگیری به خونه ی بخت فرستاد .. صبح ها نون میخره میاره خونه و قبلش باغچه و گل و گیاهان حیاط رو رسیدگی میکنه .. این یکسال اخیر هم که من باهاشون همسایه شدم ، یک بار با دوتا دخترا و همسرانشون سن پترز بورگ، و بقیه شو با همسر جان، ترکیه، دوبی تشریف بردن .
مشکل فقط فرهنگیه نه چیز دیگه ای اتفاقاً همونطور که گفتم آدم خوشرو و دست و دلبازیه .. امکان نداره صبح منو میبینه بهم نون نده بیارم اداره

نجمه پنج‌شنبه 9 شهریور 1402 ساعت 09:40 ب.ظ https://najmaa.blogsky.com/

وای خداا
چقدر روی مغز
حالا ما بر عکسشو داریم.من عادت دارم ماشین ظرفشویی و لباسشویی زو ساعت میدم نصف شب کار کنن.مدیر ساختمونمون هم ادم بیکاریه.مثلا از پله میاد،کفش جلو در باشه تذکر میده و اینا. یه بار نصف شب مهوناش می رفتن دیده کنتور اب ما کار میکنه،برداشته شیر فلکه رو بسته.میخوام بگم انقد تو کار همسایه ها هست. خدا نکنه اب اشغال بریزه رو زمین.دوریین هارو چک میکنه همسایه رو رسوا میکنه‌.از همینجا درود به شرفت اقا اکبری

آره وااقعا روی مغززز
از قول من آقای اکبری رو سلام مخصوص برسون البته اون بستن آب خیلی کار بدی بوده هاا ولی همین که در این حد پیگیر نظافت محیطه واقعا جای قدردانی داره.

رها پنج‌شنبه 9 شهریور 1402 ساعت 01:13 ب.ظ

سلام مهربانو جان. کاش این دنیا از وجود ایرجها خالی بشه. این آدمها همه جای دنیا هستند و چقدر سخته زندگی باهاشون. یادمه وقتی ایران دانشگاه میرفتم یه بیلبوردی بود سر راهم که همیشه می دیدم، روش نوشته بود مسلمان کسی هست که دیگران از دست و زبانش در امان باشند( مفهومش رو گفتم). اون موقع ها همیشه پیش خودم به این جمله فکر میکردم. واقعا هم همین که دیگران از دست و زبان آدم در امان باشند و هر موقع تونستیم خیری بهشون برسونیم، به نظرم توی همه دینها هدف همین بوده. با خوندن پستت یاد اون جمله افتادم. جالبیش اینه که اینجور آدمها بعضی وقتها ادعای زیادی هم به لحاظ دینداری یا فرهنگ و شخصیت دارند. در هرحال خدا بهتون صبر بده عزیزم.
دستت هم بابت این شیرینیهای خوشگل و بانمک درد نکنه. حتما کلی هم خوشمزه و خوش عطر بودند. عزیزم اگه قصد داشتی نمایندگی در خارج از کشور داشته باشی روی من حساب کن، خودم نمایندگی شیرینیها و کیک های بی نظیرت رو برعهده میگیرم.

سلام عزیز دلم .
آره واقعا اینطور که من متوجه شدم همه جای دنیا هستند !!
چه جمله ی پرمعنایی اگر کسی بخواد بهش توجه کنه . من اگر بودم روی بیلبورد مینوشتم "انسان کسی هست که دیگران از دست و زبانش در امان باشند"
عزززیزم تو لطف داری رها جااانم

فاطمه مامان هدی پنج‌شنبه 9 شهریور 1402 ساعت 11:08 ق.ظ

سلام مهربانو خانم
خوشحالم که ماجرای تصادف به سرانجام رسید بیخیال عمو ایرج و ایرج ها ، خیلی وقته دیگه از گل باقالی ها چیزی ننوشتین، گروه تون چی شد هنوز هستش؟

سلام فاطمه جان
ممنونم عزیزم . نه واقعیتش .. 90 در صدشون مهاجرت کردن و الان ارتباط بیشتر مجازی شده

شینسه پنج‌شنبه 9 شهریور 1402 ساعت 10:57 ق.ظ

سلام ایرج آقای ساختمون ما متاسفانه واحد روبرویی منه. زباله هاشونو میذارن بیرون در . خیلی هم بافرهنگن زباله ها رو تفکیک شده میذارن بیرون :) تازه محله مون هم از محله های خوب تهرانه
چون من بطور پراکنده چند ماهی تو اون آپاتمان نیستم خیالشونم راحته .
.چند بار غیر مستقیم از طریق مدیر و همسایه هابهشون تذکر دادم چند روز رعایت میکنن دوباره ادامه میدن اینطورکه معلومه مشکل همگانیه.

سلام
چه بد که واحد رو به روییه ، اینطور که مشخصه ایرجتون کاملا روی اعصابتونه . تفکیک شده
بله انگار هیچکس بدون ایرج نیست

سمیرا(راحله) پنج‌شنبه 9 شهریور 1402 ساعت 09:15 ق.ظ http://Samisami0064.blogfa.com

چقدر خوبه که همه هماهنگ باشن و مرتب

و منظم...

تو خونه ی قبلی پنج سال ساکن بودیم

یکی از همسایه ها خیلییی کثیف و نامرتب و

البته پر رو هم بود

برا خودش تو پارکینگ یه تیکه انباری جدا درست کرده بود.
خودشم جوشکار بود و

کلی اسباب گذاشته بود و همیشه هم از ماشینش
کلی روغن میریخت و پارکینگ گند میشد و

راه پله هم که صد و بیست جفت کفش میگذاشتند
وقتی هم میومدیم اعتراض کنیم

میگفت من سالهاست اینجا هستم و حق هم دارم هر کار دلم خواست بکنم
مردک پر رو ...

اسباب کشی کرد و رفت .یعنی یه ساختمون

نفس کشیدن از دستش.

اینجا هم که چهار ساله هستیم همچین چیزایی هست بازم ولی

خیلی پشت همن و همه یکهو تذکر میدن و

با اینکه خیلییی قدیمیه ساختمونش ولی آدمهاش
خیلیی حالیشونه و رعایت میکنن.

سمیرا جون خوشحالم که حداقل تو این ساختمون اوضاع نسبتا بروفق مراده . به هر حال مشکلات پیش میاد و هیچ جا 100 در 100 درست نیست ولی همین که دستجمعی تذکر میدن و توجه میشه عااالیه .
خیلی رو میخواد ادم بگه چون من قدیمی هستم حق دارم هر کاری انجام بدم

امید پنج‌شنبه 9 شهریور 1402 ساعت 09:15 ق.ظ

فکر نمی کنم بتونید ببرید بفروشید .
وسایلش را اگه جا میشه همش وگرنه مقداری که جا میشه ببرید بذارید پشت در خونش و یا جای پارک ماشینش

کاملا دور و بر ماشینش دپو میکنه
بعدم تخته و MDF و ابزاره جابجاییش خیلی سخته .. نمیدونم واقعا بقول شما اگر هماهنگی بود ادم کارگر می گرفت همه رو میریخت جلوی خونه ش راه رفت و امدش بسته بشه
راستی چرا نمیشه بیرون کرد وسایل رو یا فروخت؟

مریم چهارشنبه 8 شهریور 1402 ساعت 03:14 ب.ظ

بنظر من، درد ایرج ها از کسانی که حرفشون رو عوض میکنن کمتر هست.
یک جامعه کوچک که جزیی از کل هست. وقتی توی یک ساختمون از حرفشون و حقشون حمایت نمی کنن معاومه که کشور میشه همین.
حالا هی فراخوان فراخوان
پای عمل بیاد همینا توی خونه میمونن. روز به روز به این مملکت نا امیدتر میشم


دقیقا همینه مریم جون .

سمیرا چهارشنبه 8 شهریور 1402 ساعت 11:25 ق.ظ

من یه کاری کردم که حتی همسرم هم نمیدونه ساختمون ما هم مثل شما 6 طبقه 24 واحدیه
یکی از واحدها هر شب سر ساعت مقرر زباله هاشو بیرون نمی گذاشت و صبح به صبح زباله ها خوشبوش رو ساعت 7 صبح بیرون تو پله های اضطراری می گذاشت تا 9 شب که سرایدار بیاد ببر فقط بوی طالبی گندیده رو تصور کن منم گفتم اشکالی نداره سطل و خالی کردم جلوی در خونه ش قیافه ش دیدینی بود وقتی رسید همسایه بغلی ماه هم که تا اون موقع ساکت بود صداش درومد همون شد دیگه دیگه آشغال ندیدیم در خونه ش حالا شما هم باید بگید چون آتاآشغال اونجا جمعه موش دیدین اونوقت صدای همه درمیاد

واای سمیرا جون چقدر کیف کردم از کاری که کردی .. واقعا با بعضیا باید با زبون خودشون حرف زد

ماجد چهارشنبه 8 شهریور 1402 ساعت 10:04 ق.ظ


دیوانه شدم ایرج...

لیمو چهارشنبه 8 شهریور 1402 ساعت 09:44 ق.ظ https://lemonn.blogsky.com/

و ما روزانه بین میلیونها ایرج زندگی میکنیم... من نمیگم خودم خیلی خوب و مرتبم اما لااقل توی یه فضای اجتماعی مثل ساختمون باید یه سری قوانین رعایت بشه. ما یه ایرج وحشتناک داریم و دیگه کار از دعوا و اینها گذشته. مثلا زباله هاش رو میذاره پشت در واحد بقیه میبرن یا یه کمد مدتها کنار پارکینگ بود خودمون براش مشتری پیدا کردیم؛ اومد خرید. پولش رو دادیم بهشون.


یا خداااا شماها خیلی صبوررررید

منجوق چهارشنبه 8 شهریور 1402 ساعت 09:00 ق.ظ http://manjoogh.blogfa.com

منم 10 سال با یک خانمی همسایه بودم هر وقت کسی تو خرپشته چیزی میگذاشت میومد و به من میگفت تو مدیری برو بهشون تذکر بده اونجا وسیله نگذارن. وقتی تذکر دادم همسایه بیچاره وسیله هاشو جمع کرد. فرداش دیدم این خانم کلی وسیله ریخته اونجا بهش گفتم برشون دارگفت همین روزها برمیدارم دو سال وسیله هاش اونجا موند اخرشم اسباب کشی کرد و رفت و وسیله هاش هومنجا موند .

مرز های پررویی رو جابجا کردن بعضیااا!!!

پریمهر چهارشنبه 8 شهریور 1402 ساعت 08:36 ق.ظ https://parimehr.blogsky.com

افراد بی ملاحظه از یه طرف مشکل ایجاد میکنن، افرادی که این مشکلات رو میبینن و اقدامی نمیکنن از یه طرف دیگه
جراتمندی خیلی خوبه مهربانو جان

چیزی که نداریم عموماً
البته منظورم به نسل جدید نیست خوشبختانه

سمانه مامان صدرا و سروناز چهارشنبه 8 شهریور 1402 ساعت 07:22 ق.ظ https://samane-saba.blog.ir

سلام عزیزم
ما هم دقیقا در منزل قبلی این مشکل را داشتیم.
من در یک برج باغ، بیست و چهار واحدی در یک منطقه گران قیمت مستاجر بودم، قبل از آمدن به آنجا چه فکرهایی می کردم که الان خنده ام می گیرد! صاحبخانه ی ما بخشی از واحدها را فروخته بود و بخشی را خود و مادر و سه خواهرش زندگی می کردند( هرکس واحد جدا)بقیه راهم اجاره داده بودند، جدای از اینکه اجازه ورود به باغ را به هیچکس نمی دادند و کلی قانون های احمقانه و محدود کننده ( حتی مالک ها)آنقدر وسیله های بیخودی هم توی پارکینگ گذاشته بودند که فضا بشدت زشت شده بود( از شیر آلات و وان حموم و خرده ریز بدرد نخور)هر گاه هم جلسه می گذاشتند قول می دادند آن ها را جابجا کنند اما طی چهارسال هیچ خبری نشد. من که آمدم بیرون، اما همیشه یک جای سوال برایم بود چرا مالکان اینقدر غیر عادی با قلدر بازی های طرف کنار می آمدند و حق خود را نمی گرفتند،ما چون مستاجر بودیم حرفمان به جایی نمی رسید اما کسی که منزل را با آن قیمت های نجومی خریده چرا نباید از باغ، از سالن ورزشی، از فضای بالای پشت بام استفاده کند. چرا با وجود پارکینگ خالی اجازه پارک ماشین دوم را ندارد حتی به شرط اجاره و...!

سلام سمانه جان
واقعا مشکل خودمون با ایرج الان بنظرم خیلی بزرگ نیست وقتی زورگوهایی مثل صاحبخونه ی قبلی شما وجود دارند که اجازه استفاده نمیدن و مالکین منفعلی که هیچ صداشون درنمیاد هستند !!!!!!!

نسرین چهارشنبه 8 شهریور 1402 ساعت 01:18 ق.ظ https://yakroozeno.blogsky.com/

وقتی کامنتمو فرستادم تو دلم گفتم حیف خرای بیچاره.
فکر خوبیه هرچند باز نوشته: وبلاگ مورد نظر یافت نشد!
اما باز بیننده دلشوره می گیره وبلاگ مهربانو چی شد؟!!! میاد سر میزنه

آررره

لیدا چهارشنبه 8 شهریور 1402 ساعت 01:01 ق.ظ

موچی چیه مهربانو جان؟

لیدا جون موچی یه شیرینی ژاپنی کره اییه که با آرد مخصوصی بنام گلوتینوس که از برنج مخصوصی تهیه میشه ، درست میشه . این خمیر نرم و سبکه و وقتی می خوری حس خوردن یه تکه ابر نرم و پاستیلی (حالت چسبناکی داره) بهت دست میده ، این خمیر تقریباً بدون طعمه و طعم موچی به اون فیلینگ( موادی که داخلش میذارن) وابسته ست . معمولا چیزی که دوست داری به همره خامه ی قنادیه .
مثلاً موچیِ کرم لوتوس و خامه -موچی نوتلا و خامه -انواع میوه ها با خامه (خودم کلا عاشق توت فرنگی خامه م ) ولی سفارش موز گردو - انبه خامه - شلیل خامه و ... زیاد دارم

مهرگل چهارشنبه 8 شهریور 1402 ساعت 12:20 ق.ظ

کی هست تو زندگیش که حداقل با یدونه ایرج برخورد نداشته باشه چه محل زندگی چه محل کار و به قول خودت تو جامعه بزرگتر ایران خودمون.
دقیقا مشکل همین جدی نبودن هاست. این عقب کشیدن هاست.
مهربانو چقد موچی هات بامزه ان بخدا. هرچند من اولین بار هست اسم همچین چیزی رو میشنوم فقط بگم بدجووووووور دلم خواست امتحان کنم.
ایشاله خیلی زود کافه ی قشنگت رو دایر کنی و ماهم شانس چشیدن دست پخت های تورو داشته باشیم.

آره دقیقا مهرگل جان
عزززیزم یه پست درمورد موچی ها نوشته بودم که بذار پیداش کنم بگم بهت
آهان سوم تیر پست " تصادفی شیرین " رو بخون درموردش نوشتم
یازدهم تیر هم تو پست "/نمیبخشیم و فراموش نمیکنیم /خبر های خوب داریم/ کتاب میخونیم و به هم کمک میکنیم/ آموزش موچی" هم آموزشش رو گذاشتم .
فدات شم چقدر دلم میخواد این اتفاق بیفته

پریسا سه‌شنبه 7 شهریور 1402 ساعت 10:03 ب.ظ http://sepidarsabz.blogsky.com

سلام مهربانوی عزیزم
چقدر مثل همیشه قشنگ و درست گفتی. دقیقا تو آخرین جلسه ساختمونی که من گاهی زندگی میکنم همین وضع پیش اومد. چند نفر کلی جوگیر شدن و شور دادن به یک قضیه‌ای بعد من همون قضیه رو تو گروه اعلام کردم همشون لال شدن... بعد دقیقا گفتم مشت نمونه خروار که میگن همینه واقعا!!
میخواستم بگم از ماست که بر ماست دیدم در عمل از اوناست که بر ماست

سلام پریسا جانم
عزیزمی .. آره میبینی پریسا جون ادم اولش ذوق میکنه میگه دیگه حل شد .. بعد میبینی هیییچ خبری نیست . و یارو پر رو تر از قبل به کاراش ادامه میده . دقیقا مثل شرایطی که توش گیر کردیم

طیبه سه‌شنبه 7 شهریور 1402 ساعت 07:06 ب.ظ http://parandehdararamesh.blogfa.com/

سلام مهربانوجونم
ساختمون ما که هیچ کدوم انباری نداریم ولی ما نشده تا حالا چیزی بذاریم تو پارکینگ اما ایرج دو سه تا داریم از ده واحدمون . دیگه کسی تذکر هم نمیده

سلام عزیز دلم
والا ما عین شماییم با این تفاوت که تذکر میدیم و ریشخندمون می کنند

ربولی حسن کور سه‌شنبه 7 شهریور 1402 ساعت 05:36 ب.ظ http://Rezasr2.blogsky.com

سلام
فقط اون قسمت که خودش پیشنهاد فروششونو میداد
خب وقتی خودش راضیه بفروشینشون دیگه!

سلام .
فکر کن من بار اول چقدر از فهم و شعورش خوشم اومده بود اصلا نمیدونستم وسایل خودشه و وقتی فهمیدم، قیافه م واقعا دیدن داشت
میگن به اون مرحله میرسه میاد دسشت به یقه میشه

عابر سه‌شنبه 7 شهریور 1402 ساعت 04:47 ب.ظ

سلام ، عالی نوشتی فکر کن یه سعید روستایی پیدا بشه همین ماجرای ایرج خان رو بنویسه و فیلم کنه همه هم متوجه میشیم تحسین هم میکنیم بعدش اما .... هیچچچچچ

سلام مرسی عزیزم
آررره واقعا

نسرین سه‌شنبه 7 شهریور 1402 ساعت 03:43 ب.ظ https://yakroozeno.blogsky.com/

اینبار اسکای اعلام نکرده تو پست گذاشتی. الآنم شانسی اومدم سر زدم.
این ایرجا سوهان اعصابند. انگار تمام ساختمونا و مجتمع ها یه ایراج باید داشته باشه. شعبه اش هم بین المللیه خواهر.
ما هم یه مادر مجرد داریم مدام یه سری وسایل میذاره پشت در گاراژش. خیلی خرند

کلیه ی ایرج های دنیا خر هستند البته که دور از جون خر با اون مظلومیت و چشمای معصومش .
نسرین جون مرسی گفتی اسکای خبر نداده چون حالا معلوم شد واقعا باید یه پست خالی بندی بذارم تا اسکای به خواننده های عزیزم نشون بده پست جدیدو

نگار سه‌شنبه 7 شهریور 1402 ساعت 03:32 ب.ظ

سلام.دقیقا ساختمان قبلی ما هم همینطور بود.یه خانم مسن شصت و هفت و هشت ساله ساختمان را ریخته بود بهم و کسی هم جلودارش نبود.یه زن به تمام معنا افریطه ببخشید البته.همه هم پشت سر ازش بد میگفتن جلوی روش قربون صدقه اش میرفتن.تنها کسی که تنها جلوش وایساد من بودم که برام جبران کرد.انواع و اقسام تهمتها را به من و خانواده ام زد اما من کوتاه نیومدم تا لحظه ای که اونجا بودم. دفعه آخر بهش گفتم واگذارت کردم به همون خدایی که به اسمش همه را به جون هم انداختی تو این ساختمون.حلالت نمیکنم.خندید. و حالا اومدم تو یه خونه ی حیاط دار که به سختی خریدمش و حالا حالا قرض دارم بدم ولی خدا را شکر راحت شدم .عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد.از این آدمهای به ظاهر انسان متنفرم. اونم همچنان داره شر به پا میکنه چون کسی جسارت نداره جلوش در بیاد.

سلام نگار جون
خدا رو شکر خونه ی خوشگل خودتو داری . واقعا غیر قابل تحملند

مهناز سه‌شنبه 7 شهریور 1402 ساعت 03:25 ب.ظ

مهربانو عزیزم
غم انگیز و واقعی بود ماجرا

شاخه نبات سه‌شنبه 7 شهریور 1402 ساعت 03:15 ب.ظ

ایران یه پا ایرج آباده واسه خودش

دقیییقا

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد