دلنوشته های مهربانو

دلنوشته های مهربانو

اینجا خاطرات زندگی مشترک من و دختر نازنینم به یادگار نوشته میشود
دلنوشته های مهربانو

دلنوشته های مهربانو

اینجا خاطرات زندگی مشترک من و دختر نازنینم به یادگار نوشته میشود

" همراه و همسر تا انتهای عمر"

این جهان مادی با همه ی مخلوقات عجیب و غریبش ، هر کدوم با دین و آیین خاصی خالقشون رو


 ستایش میکنند و وقت غصه ها دست به دامانش میشن که از گرفتاری نجاتشون بده و وقت شادی


 ازش میخوان که خوشحالی و خوشبختیشونو تداوم ببخشه ،


 من اسمش رو ناشناختنی گذاشتم  و امشب میخوام بهش التماس کنم که همه ی آدم ها رو در  زمان

 

و مکان مناسب ، سر راه هم قرار بده و موجبات همسری و دلدادگی شون رو فراهم کنه.... 


و بهشون قدرت بده تا وفادار بمونند ، چون معتقدم هیچ چیز تو این دنیا، تاکید میکنم هیچ چیز ، قدرت


 معجزه ی عشق واقعی رو تو زندگی انسان ها نداره .


با عشق واقعی ، مریض نمیشی ، اگر هم بشی  امید به درمانت هست ..


عشق، انگیزه ی کار و تلاش و خوب بودن رو بهت میده و...


 و وای که اگر بهترین چیزها رو داشته باشی ، اگرتو پول و رفاه غلت بزنی ..


اگر زیباترین و سالمترین باشی ، ولی قلبت برای کسی نطپه و قلب کسی برای تو نطپه ، 


بازم احساس خوشبختی نداری ....


همه ی این ها رو گفتم که بگم :


آآررره دوستای نازنین من ، پنجشنبه بیست و دوم مرداد ،پیوند رسمی و زیبای برادر عزیز و کوچکم و


 خانوم گل مهربون و وفاداش رو جشن گرفتیم ..


 این برادر کوچک، همیشه تو نوشته هام مهرداد بود،  بجز همون دفعه که ماجرای بعله برونش رو با نام


 آرش و سیما نوشتم. 


برای همه دعا میکنم که وقتی پیوند زیبای زناشوییشون رو ثبت میکنند ، از مدت ها قبل اون رو با  خطی


 طلایی  و پاک نشدنی ،روی قلب هم حک کرده باشند .


با گروه عزیز و دوست داشتنیه " گل باقالی ها" آشنا هستید که ؟ 


مهرناز و خواهر کوچیکش  که تو پست " تور پلنگ دره" بنام تینا باهاش آشنا شدید  هم ، عضو گروه گل


 باقالی ها هستند . 


پس  ازدواج این دوتا دسته ی گل ، دقیقا" ، رفتن دوتا رفیق هشت ساله زیر یک سقفه که بنظرم این


 بهترین نوع پیونده.


بریم سر موضوع شیرین  این پست ...


اواسط مرداد ماه یعنی همین چند روز قبل بود که مهرداد اعلام کرد من و مهرناز واقعا خسته شدیم و


 دیگه طاقت انتظار رو نداریم ، تصمیم گرفتیم به محض رسیدن مهرناز از کانادا ، جشن عقد و عروسیمونو


 بگیریم و بریم سر زندگیمون . 


همه به جنبش و جوش افتادن ، از خانواده هامون گرفته تا گروه گل باقالیا :


-: بچه ها این مهردادشون چی میگه ؟؟


 میخواد کمتر از پونزده روز هم عروسی بگیره هم خونه هم وسایلشونو بچینن؟؟


 مگه میییییییشه ؟؟ مگه دااااریم؟؟


خلاصه انقدر قربون صدقه شون رفتیم که زمان نداریم و نمیشه تا راضیشون کردیم مهرداد از عسلویه ، و


 مهرناز ازکانادا برسن ، عقد محضری کنند ، ماه بعد که مهرداد اومد مرخصی، خونه شونو بگیرن و


 نزدیکی های عید هم مراسم جشن ازدواج رو .


هفدهم مرداد،  مهرداد و چند ساعت بعد مهرناز از سفر رسیدند . 


تینا و خواهر برادرهای دیگه مشغول پیداکردن محضر بودند و هر روز میگفتند هیچ جا به دلمون ننشست .


 روز دوشنبه مهرداد و مهرناز برای آزمایشات مخصوص رفتند و بعد از کلی معطلی و خستگی جواب ها


 قاطی پاطی شد ، و گفتند سه شنبه تعطیل رسمیه و چهارشنبه دوباره برای آزمایش بیاید .


 این طفلکا کلی استرس کشیدند که نکنه چهارشنبه به بن بست جدیدی بربخورن و  همه چی برای


 پنجشنبه بهم بخوره . 


خانواده ی گل مهرناز هم نهایتا" اعلام کردند که تصمیم گرفتند مراسم تو خونه ی خودشون انجام بشه و


 من کلی ذوق کردم چون خونه شون تو کرج، یه خونه ی بزرگ با صفاست که فقط باغچه و استخرش


 کلی باحاااله .


کیک رو قنادی ناتلی تهران پارس سفارش دادیم و کلی هم خواهش کردیم که اگر زنگ زدیم کنسل


 کردیم بدونید جریان از چه قراره ، میندازیم برای ماه آینده . 


برای سورپرایزعروس و داماد،یه اتاق تو هتل اسپیناس رزرو کردیم  و ته دلمون از ذوق، قند آب میشد . 


از قبل هم با خانواده ی مهرناز دست به یکی کردیم که یه ساک کوچولو از لوازم شخصیشون آماده کنند


 و بذارن تو صنوق ماشین .

 

خلاصه روز چهارشنبه فرارسید و همه منتظر خبر بودیم .


 بالاخره عروس و داماد خبردادند که همه چیز خوبه و برگه ی معرفی برای عقد تو دستشونه .


پنجشنبه صبح  ، همه تو تهران و کرج آرایشگاه بودند .


 من عاااشق تکنولوژی هستم ، یکی از دوستان باقالی که عکاس حرفه اییه لحظه به لحظه از مهرداد


 عکس میگرفت و تو گروه می فرستاد ..


  بالاخره، از تهران راس ساعت سه ، همراه با کیک خوشگل حرکت کردیم . 


جشن شامل ، خانواده درجه یک ما و مهرناز جون اینا  بودیم که تقریبا" سی نفر شدیم به اضافه ی یک


 نفر خاله ی عروس و یک نفر خاله ی داماد .


مراسم ساعت شش شروع شد و این دوتا عزیز دلمون در میون دعاهاااای فراوان خانواده و اشک هایی


 که حاکی از احساست شدیدمون بود و البته جای خالی پدر بزرگوار مهرنازجون ، پیوند قلبیشون رو ثبت


 رسمی کردند . 



من تاحالا ندیده بودم مهمون و میزبان یک جشن ، تقاضای دو بار کیک خوردن بدن ، اما کیک به قدری


 خوشمزه بود که همه برای بار دوم هم نوش جان کردند 


تاریک که شد رفتیم تو اون حیاط با صفای خونه  ، برادرهای گل مهرناز مراسم فشفه هوا کنی ترتیب


 داده بودن که خدایی من شبیهش رو فقط تو فیلمای خارجی دیده بودم حتی وقتی بمناسبت های ملی


 هم دور و بر برج میلاد فشفشه میزنند به این زیبایی نبود .


نیم ساعت بعد ، رفتیم رستوران روما و جاتون خالی شام خوشمزه ای خوردیم ،

 

بعد از شام ، جلوی در رستوران  همه خداحافظی کردیم .


 مهرداد به مهرناز گفت : میای بریم یه دور دوتایی بزنیم؟


 مهرناز هم باهمه ی خستگیش  قبول کرد ولی میبینه کم کم دارن به سمت تهران میان و شروع میکنه


 به غر زدن که ، مهرداد من خسته م کجا میریم ، چه خبره ...مهرداد هم که نمیتونست سوپرایز رو خراب کنه 


 فکر کنم یکمی دیر تر میرسیدن به در هتل ، حسابی گیس های همو می کندند 


سرتونو درد نیارم باقالیا سنگ تموم گذاشته بودن از تو آسانسور شمع و گلبرگ ریخته بودند تا همه جای اتاق ..



 عروس و دامادمون رو با اشک شوق و آرزوهای بیشمار فراوون برای خوشبختیشون رها کردیم و متفرق شدیم . 


جالب اینجاست که من و مهردخت ، مینا و تینا(خواهر مهرناز) رو با خودمون بردیم خونه مون .


نصفه شب چهار تایی میگفتیم و می خندیدیم و رو یه تخت ، تنگ بغل هم عکسای یادگاری میگرفتیم .

 

فردا  همگی ، ناهار عازم باشگاه اداره بودیم که عروس و داماد زنگ زدند و گفتند مارو جا نذارید .


 همه با هم  ناهار خوردیم و بعد منزل مامان اینا چرت کوتاهی زدیم و همراه خانواده هامون و باقالی


 های نازنین رفتیم پارک ارم ، کمی بازی کردیم و به تماشای سیرک آفتاب نشستیم . 


آخر شب خداحافظی مهرناز و مهرداد دیدنی بود ، حیف که مهرداد ساعت شش صبح به عسلویه پرواز داشت . 


خدا نگهدارت برادر نازنین من که هفت سال اول عمرت رو، من مامان کوچولوت بودم و شب پیوندت با


 بهترین دختر دنیا ، مهرناز عزیزمون ، یکی از بهترین شب های عمرم بود .



خیلی ناراحت شدم که صورت ماهشون رو پوشوندم ولی واقعا دلم نیومد لبخند زیباشونو هم خدشه دارکنم .


برای همه ی آدم های خوب دنیا، آرزوی عشقی بجا و عاری از هر رنگ و نیرنگی دارم . 


من که میدونم ناشناختنی همه چیز رو جفت آفریده ، پس ازش میخوام تجربه ی ناب عاشقی رو نصیب


 همه ی مخلوقاتش کنه ...



تنهایی راه رفتن اصلا" سخت نیست ولی 


وقتی همه ی راه رو با هم رفتیم ، 


تنهایی برگشتن خیلی سخته 



میدونید خیلی دوستتون دارم؟؟


نظرات 61 + ارسال نظر
ﻣﺮﺁﺕ سه‌شنبه 24 شهریور 1394 ساعت 12:00 ب.ظ

ﺳﻼﻡ ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﻮﻱ ﺩﻭﺳﺖ ﺩاﺷﺘﻨﻲ
ﺗﺒﺮﻳﻚ ﻭﻳﮋﻩ ﺑﻪ اﻳﻦ ﻋﺮﻭﺱ و ﺩاﻣﺎﺩ
ﻋﺸﻖ ﻛﻠﻤﻪ اﻱ اﺳﺖ ﭘﺮ اﺯ ﻧﺎﮔﻔﺘﻪ ﻫﺎ ﻛﺴﻲ ﻣﻌﻨﻲ ﻋﺸﻖ و ﻣﻲ ﻓﻬﻤﻪ ﻛﻪ اﻭﻧﻮ ﺑﺎ ﺗﻚ ﺗﻚ ﺳﻠﻮﻟﻬﺎﻱ ﺑﺪﻧﺶ ﺗﺠﺮﺑﻪ ﻛﺮﺩﻩ ﺑﺎﺷﻪ و ﭼﻪ ﺯﻳﺒﺎﺳﺖ ﻋﺎﺷﻘﻲ ﻫﺮ ﭼﻨﺪ ﻛﻪ ﺗﻮ ﺩﺭ ﭘﺎﻳﺎﻥ ﺭاﻩ و ﻳﺎ ﻣﻴﺎﻧﻪ ﺯﻧﺪﮔﻲ ﺑﺎﺷﻲ ﻋﺸﻖ اﻛﺴﻴﺮ ﺟﻮاﻧﻲ اﺳﺖ ﻭﻣﻦ ﺩﺭ ﺩﻫﻪ ﭼﻬﺎﺭﻡ ﺯﻧﺪﮔﻲ ﻫﻨﻮﺯ ﻣﺰﻩ ﻋﺸﻖ ﺭا ﺯﻳﺮ ﺯﺑﺎﻧﻢ ﻣﺰﻩ ﻣﺰﻩ ﻣﻲ ﻛﻨﻢ
ﺗﻘﺪﻳﻢ ﺑﻪ تماﻡ ﻋﺸﺎﻕ
ﭘﻴﺶ ﺷﺮاﺏ ﭼﺸﻢ ﺗﻮ ﺑﺎﺩﻩ ﻛﻨﺎﺭ ﻣﻲ ﺭﻭﺩ

سلام مرآت گل و گلاب
چطوری خانوم معلم بوی مهر همه جا رو برداشته هااااا.
خدا عشقای بزرگ زندگیت رو برات حفظ کنه نازنینم

پریسا یکشنبه 22 شهریور 1394 ساعت 02:03 ب.ظ

براشون ارزوی خوشبختی میکنم

درضمن میز عقد و مخصوصا کیکشون عالی بود

ممنون پریسای عزیز

آهو یکشنبه 15 شهریور 1394 ساعت 04:52 ق.ظ

بین من و کسی ک دوستش دارم یک ماهه جدایی افتاده ، جالب اینه که اسمش مهرداده ، اتفاقی به وبلاگ شما رسیدم و با کلی لبخند. و اشک این متن و خوندم ...
من دختری بودم ک همیشه دوستم داشتن ولی هیچ وقت کسی و دوست نداشتم، به جز این دفعه که واسه اولین بار طعم دوست داشتن و عشق و حس کردم ، اما.....برام دعا کنین ...ممنونم...

آهو جان متاسفم از اتفاقی که بین تو و مهردادت افتاده ، گاهی وقتا چرخ زمونه اونطور که میخوایم نمی چرخه برات بهترین ها رو ارزو می کنم و امیدوارم همونی که به خیر و صلاحتونه اتفاق بیفته

آیدا شنبه 14 شهریور 1394 ساعت 10:15 ق.ظ http://Aiiidddaaa.blogfa.com

من عاشق عکسای عروس و دوماد شدم

سوفی دوشنبه 2 شهریور 1394 ساعت 12:44 ق.ظ

سلام

shadi شنبه 31 مرداد 1394 ساعت 09:53 ب.ظ

اخییییییییی،مهربانو جونم چه خبر خوبی ایشالا به سلامتی عزیز دلم خوشبخت بشن خیلی خوشحال شدم،چه داماد خوش قدوبالایی و اقایی ایشالا همیشه به خوشی
خودت و مهردخت عزیزو میبوسم

ممنون شادی نازنین . چشمات قشنگ میبینه عزیزم .
ما هم تو رو میبوسیم مهربون

فریدا شنبه 31 مرداد 1394 ساعت 09:04 ب.ظ

فقط میتونم بگم بابت همه مهربانیتون سپاس
حرفهاتون مثل مرهمه
خدا حفظتون کنه
گاهی وقتا فقط به یه شنیدن به یه دلگرمی نیاز دارم
بعد خدا دلم قرصه به بودنتون به راهنماییتون
چون فقط شما از ماجرای من خبر دارید و بس

قرون تو فریدا جان عینه حقیقت رو گفتم .
خدا از جایی که فکرش رو نمی کنی درهای خوشبختی رو برات باز میکنه

سوفی شنبه 31 مرداد 1394 ساعت 03:30 ب.ظ

سلام مهربانوجان مهربان

سلام سوفی عزیزم .. خوی دوستم؟

نیما شنبه 31 مرداد 1394 ساعت 02:22 ب.ظ

سلام
مبارک باشه برای ایشان و همه زوجهای جوان ارزوی خوشبختی می کنم . چرا صورت هاشون رو پوشوندی ؟

سلام نیما جان . الهی آمین امیدوارم همینطور باشه . عروس و دادماد استخدام مشاغل دولتی هستند .. نمیخوام مشکلی براشون پیش بیاد

مینو شنبه 31 مرداد 1394 ساعت 12:56 ب.ظ http://milad321.blogfa.com

مبارکه مهربانو جان.همیشه به خوشی وشادی.ایشالا نوبت مهردخت جان

ممنون مینوی عزیزم .. ان شاااالله

مجید شفیعی شنبه 31 مرداد 1394 ساعت 09:32 ق.ظ

س
ل
ا
م

چقدر سکوت دوست دارم الان


سلااام مجید عزیز .
اتفاقا" پر از حرفم الان شروع میکنم ، سرت درد نگیره نازنین

نسرین شنبه 31 مرداد 1394 ساعت 02:12 ق.ظ http://yakroozeno.blogsky.com/

ای بخدا یه فکری بنظرم رسید. خط به خط رو بشین وثل کن بهم. اون پست قبلیتم آخرای تمام سطرهات حذف شده بود یادم رفت بهت بگم که فکر می کنم باید یه سایز فونت رو کوچیک کنی.
بعد ما خودمون موقع خوندن بزرگش می کنیم

وووی خط به خط وصل شن به هممم؟؟کوچیکش کردم درست نشد ولی پست جدید رو ک.پیک می نویسم ببینم درست میشه

آفرین جمعه 30 مرداد 1394 ساعت 07:15 ب.ظ http://mylivesky.blogsky.com/

به به! به میمنت و مبارکی. تبریک میگم. الهی که خ.شبخت شن.
همیشه خوش خبر باشی.

مرررسی آفرین عزیزم . الهی برای دختر و پسر گلت باشه

قفل جمعه 30 مرداد 1394 ساعت 03:17 ب.ظ http://ghoflklid.blogsky.com/

مهربانو جون من شما رو جزو پیوندهام گذاشتم...با اجازتون اگه دوست داشتید من و با نات قفل و کلید ادد کنید مرسی

آی به چشم عزیزم

قفل جمعه 30 مرداد 1394 ساعت 03:15 ب.ظ http://ghoflklid.blogsky.com/

ای جونم خوش بحال عروس نازتون با همچین خواهر شوهر ماهی خیلی لذت بردم و شاد شدممبارکشون باشه ایشااله

قربونت برم قفل جانم محبت داری . خوش اومدی خونه ی ما

Peepbo جمعه 30 مرداد 1394 ساعت 08:45 ق.ظ

سلام مهربانوی عزیزم
خیلی خوشحال شدم که این خبر خوب رو با ما قسمت کردی خدا رو شکر که این دونفر طرف مناسب هم رو پیدا کردن و به هم رسیدن به قول دوستمان براشون دنیا دنیا آرامش و خوشبختی در کنار هم آرزو میکنم همیشه شاد باشید و با نوشتنش تو این صفحه ما رو هم شاد کنید

سلام عزیزم
محبت داری دوست من امیدورام برای تو وعزیزانت هم همین باشه دنیا دنیا آرامش و خوشبختی

نسرین جمعه 30 مرداد 1394 ساعت 03:24 ق.ظ http://yakroozeno.blogsky.com/

سلام گلم
بیادت بودم گفتم بیام یه سلامی بکنم و برم به عمورات منزل برسم... خونه که نیست قصره وقتی می خوای تمیزش کنی... مگه تموم میشه؟!
ویییییییییییییییش

سلااام قربونت سلام به روی ماه و گلت
ووووی والله منم با تو موافقم کاشکی هرروز صبح یه کسی کمکمون می کرد این قصرامونو یه دستی بهشون می کشید

نازلی پنج‌شنبه 29 مرداد 1394 ساعت 11:19 ب.ظ http://www.1aseman-deltangi.blogsky.com

به به تبریک میگم مهربانو جان ااونم کلی تبریک
1. تبریک به مهرداد و مهرناز عزیزم
2.تبریک به مهربانوی گل و مهربون
3.تبریک به مهرناز برای داشتن چنین خواهرشوهری
4.تبریک به مهربانو برای داشتن چنین گل باقالی های مهربون و منسجمی
5. تبریک به خودم
آخذی نمیدونم چرا گفتم اماب رای خالی نبودن عریضه

نازلی خوش قلب و نازنین ممنون بخاطر همه ی این تبریکات دوست داشتنیت اتفاقا تبریک به خودت عااالی بود منم بهت تبریک میم چون که این خبر رو شنیدی
کم چیزی نیست تو این دنیای سرد و اهنی دوتا عشق هشت ساله به هم رسیدن

هیما پنج‌شنبه 29 مرداد 1394 ساعت 08:22 ب.ظ

مهربانو جان خیلی خوشحال شدم از این خبر خوب
براشون آرزوی عشقی ابدی میکنم
چقدر بهم رسیدن بعد از این مدت طولانی قشنگه مطمینا حسش با آشنایی چندماهه و ازدواج سریع تفاوت داره
ممنون که عکس عروس و دوماد گل رو با ما به اشتراک گذاشتی
و چه سورپرایز قشنگی تدارک دیدین
عشق و شادیش هزاران بار به خودتون برمیگرده مهربون

هیمای نازنین ممنونم از محبتت
خدا کنه از این شادی های به یاد موندینی نصیب تو و عزیزانت بشه

خانم اردیبهشتی پنج‌شنبه 29 مرداد 1394 ساعت 08:05 ب.ظ http://mayfamily.blogsky.com

سلام
تبریک میگم براشون یک عمر سعادت و خوشبختی و همراهی تا پایان عمر آرزومندم

سلام
مرررسی اردیبهشتی جونم پسرکت کم کم مرد عزیز و دوست داشتنی میشه که امیدوارم این روز قشنگ رو براش ببینی

نگین پنج‌شنبه 29 مرداد 1394 ساعت 08:03 ب.ظ

مهربانو جانم میدونم دیگه منو دوست نداری!
(آیکن اشک و آه و زاری و دستمال قاقذی)!!

ولی من کامنت میذارم چون اینهمه نوشتن از عشق و زیبایی و دلدادگی نمیذاره آدم ساکت بگذره ...

عزیزم خیلی خیلی مبارک باشه
شیرازیا موقع پیوند یه پسر و دختر اینجوری دعا میکنن:
الهی یک سر و یک بالین باشن ، الهی مثل مورد ریشه کنن ..
الهی خدا به هیچکدومشون پشیمونی نده ...

و من همه این دعاهای قشنگ رو از صمیم قلب برای این زوج دوست داشتنی آرزو میکنم عزیزم ..

الهی چنین عشق زیبا و چنین پیوند مبارکی نصیب مهردخت گلمون بشه و تو هم غررررررررق لذت بشی نازنین

(جمله اول کامنتم شوخی بودا .. به دل نگیری .. من که میدونم بعد از نفس گرامی و مهردخت عزیز ، قلبت فقط و فقط درگیر عشق آتشین منه و لاغیررررر )

وووی قربون اون پرانتزت بشم خواااهر ، هاج و واج مونده بودم این نگین درخشان ما چرا با کاقظ دسمالی نشسته اشک میندازه ... نسرینو یادت رفت هاااا اون بالای قلب جفتمون جا داره
عزیززززم چه دعای قشنگی دارن شیرازی ها اخه مورد ریشه های بلند و محکمی داره . الهی آمین .. الهی ببینمت که تو عروسی اون دوتا دسته گل نازت داری بندری میرقصی ..
نه بابا چه کاریه مادر عروس و دوماد باید فقط لبخندای ملیح بزنه
حواست عست خودمو دعوت کردم؟؟

سیمین چهارشنبه 28 مرداد 1394 ساعت 07:00 ب.ظ http://ariakhan.persianblog.ir

مهربانو عزیزم.مبارکه و تبریک می گم پیوند این دو گل زیبا رو که مهربونی از خنده هاشون می باره.ان شاءالله خوشبخت باشن و همیشه شاد باشین.

ممنون سیمین عزیز
رای خودت و عزیزانت باشه الهی

ماهی سیاه کوچولو چهارشنبه 28 مرداد 1394 ساعت 04:00 ب.ظ http://1nicegirl8.blogsky.com/

مبارکه
خوشبخت باشن
کلی ارزوی باحال بدرقه راهشون

مرررسی ماهی خوشگله ی بلاگستان تو کی عروس میشی ما کلی ذوق کنیم ؟؟

بانو سین چهارشنبه 28 مرداد 1394 ساعت 11:53 ق.ظ http://our-lovely-life-92.blogsky.com/

مهربانوی عزیز.. آرشیوتو الان تموم کردممم .... امیدوارم مثل الان همیشه شاد باشی و ارامشت پایدار باشه ....... و خیلی مبارک باشه برای برادرت ... با اجازه لینکت میکنم و خوشحال میشم با هم دوست باشیم ...

بانو سین عزیز
ممنون از محبتت دوست جدیدم . وقت زیادی براش گذاشتی لطف کردی .. با افتخار عزیزم

فرناز چهارشنبه 28 مرداد 1394 ساعت 11:17 ق.ظ

مهربانو جان مبارک باشه من خواننده خاموش هستم دلم تیومد اینبار بدون حرف برم امیدوارم خوشبخت بشن

لطف داری فرناز عزیزم .. مررسی که برام نوشتی البته که همیشه خوشحال میشم اگه خط و اثری از تو ببینم

مهری چهارشنبه 28 مرداد 1394 ساعت 02:23 ق.ظ

خیلی خیلی تبریک میگم انشالا خوشبخت بشن و به به پای هم برخوردار بشن خوش به حالشون که اینقدر اطرافیان با حالی دارن منم یاد میگیرم که حداقل برای خواهر زاده و برادر زاده خودم و همسرم یه کارایی رو بکنم حداقل اون طفلیا به نوایی برسن ما که با بی پولی و بی ذوقی بقیه خیلی چیزی نفهمیدم دلم میخداد حداقل مراسم های نسل بعدی بهتر باشه .بازم تبررررریییک

مهری خانم گل گلاب انشالله که خدا تن خودت و عزیزانت رو سلامت نگه داره و تو زناشویی شیرینی عسل رو تجربه کنی . امیدوارم دستت پر باشه که همیشه تو کارهای خیر و شاد کردن دل دیگران سهیم باشی اما بدون افراط . مراسم ما هم خیلی ساده و بی ریا برگزار شد اما پر از ذوق بود

نسرین چهارشنبه 28 مرداد 1394 ساعت 12:53 ق.ظ http://yakroozeno.blogsky.com/

جان تو منم کار دیگه ای بلد نیستم.
باید از ماهی خانوم بپرسی.
سعی کردم برم پشت دیفال ولی نتونستم. بلاگفا آسونم بود این رو نمی دونم چجوری.
بهرحال کار دیگه ای بلد نیستم. بلاگفا اینجوری درست می شد. نمی تونم بگم از قالبته چون نوشته های قبلیت خوبند. شاید بخاطر عکس هاست. فاصله ی بین عکس و نوشته رو کم کن فکر کنم درست بشه.

اصن نمی دونم چرا اینطوری شده فکر نکنم از عکسا باشه

زری سه‌شنبه 27 مرداد 1394 ساعت 11:33 ب.ظ

سلام، من هم تبریک میگم.

سلام زری جان ممنونتم عزیزم

ش.ر سه‌شنبه 27 مرداد 1394 ساعت 05:42 ب.ظ

مهربانوی نازنین خیلی تبریگ میگم الهی که همیشه همینطور عاشق و شیدا بمونن برای همدیگه
از عکساشون میشد آرامش خاطر و محبتی که نسبت به همدیگه رو دارن احساس کرد
ممنونم که عکس عروس و دوماد رو هم گذاشتی

مرررسی سیرین گلم .
فدای تو بشم کاش میشد بدون هیچ سانسوری عکس ها رو بذارم

الهام سه‌شنبه 27 مرداد 1394 ساعت 01:58 ب.ظ

مبارک باشه مهربانو جون شاد و سلامت کنار هم بهترین روزها را سپری کنند . همه زوج هایی که این روزها ازدواج می کنند یا کردند هم شاد باشن و سلامت

ممنون الهام عزیز .. الهی همه ی انسان های خوب در ارامش و خوشبختی باشند بدها هم که گرفتار گره های روانی و شخصیت خودشونن

فریبا سه‌شنبه 27 مرداد 1394 ساعت 01:44 ب.ظ

مبارک باشه انشالله ....همیشه به خوشی و جشن

ممنون فریبا جان به همچنین

ثنا سه‌شنبه 27 مرداد 1394 ساعت 12:48 ب.ظ

مبارک باشه ان شالله خوشبخت بشن

ممنون ثنا جان . اگه همون ثنای قدیمی هستی برام ادرست رو بذار عزیزم . خصوصی نگه میدارم

ققنوس سه‌شنبه 27 مرداد 1394 ساعت 11:43 ق.ظ

سلام مهربانو جونم

خیلی خیلی تبریک میگم انشالا همیشه به خوشی و شادی. از عکس ها هم لذت بردم خیلی شیک و ساده و زیبا بود.
شادیشون و شادیتون مستدام عزیزم

سلام ققنوس نازنین
ممنون از محبت و نگاه مهربونت عزیزم همچنین

آزاده سه‌شنبه 27 مرداد 1394 ساعت 10:46 ق.ظ

سلام خانمی مبارک باشه ایشالله به پای هم پیر شن و سالیان سال در کنار هم خوشبخت زندگی کنن

سلام آزاده جانم
مرررسی خانوم گل الهی آمین

تنهادرغربت سه‌شنبه 27 مرداد 1394 ساعت 09:54 ق.ظ

تبریک میگم
باارزوی خوشبختی

ممنون دوست عزیز و قدیمی من

سمیه سه‌شنبه 27 مرداد 1394 ساعت 09:49 ق.ظ

مبارک باشه ایشاالله خوشبخت شن مرسی از عکستون گزارش عروسی خدایی بدون عکس اصلا مزه نداره چه لباس ساده شیکی پوشیده بودن عروس خانم بعدش چرا چه کیک خوشگلی چرا من ذهنیتم نسبت به شرق تهران انقد بده فک می کنم همه چی چیپه و و بی کلاس البته ببخشیدا گفتم یه ذهنیته که با دیدن این کیک و شناختن خانم با کلاسی مثل شما و ... مطمئنا اشتباه می کنم

ممنون سمیه ی عزیزم .
متاسفانه به شرق تهران اون رسیدگی لازمی که باید بشه نمیشه عزیزم .. مثلا" من اینطرف سالن های سینما و تاتر و اماکن فرهنگی درست و درمونی نداریم همه ی این ها تو شمال و غرب تهران جمع شدند .
مثلا" همون پارکلیس معروف که خبرداری چه جایی بود که خرابش کردند و بجاش پارک ساختند .. این شعبه ی ناتلی هم کمتر از یکساله افتتاح شده و جدیدا" فست فود باروژ و باگت و لند برگر هم جدیدا" شعبه زدن رستوران ایرانی خوب نداریم ، بیمارستان و هایپر مارکت و حتی هتل درست و حسابی نداریم .
نمیدونم شاید چون شرق تهران نسبت به غرب خیلی دیر آباد شد و معمولا" از قسمت های پراکنده ی حاشیه به این منطقه کوچ کردند و مسلما" با فرهنگ شهر نشینی خیلی دیر اشنا شدند بافت شهری خوبی نسبت به بقیه جاها نداشت . اصولا به این قسمت خیلی توجه خوبی نشده .
به هر حال تو خیلی خیلی نسبت به من و خانواده م و عقاید و سیقه هامون محبت و لطف داری

نادی سه‌شنبه 27 مرداد 1394 ساعت 08:59 ق.ظ

سلام
واای چه بد جمله آخر کامنت کامل تایپ نشده
دل مهربان تو همواره شاد باشد...

سلام همزادم
ااای جاانم تو هر چی بنویسی من مثل خودت می خونم

ماجد سه‌شنبه 27 مرداد 1394 ساعت 08:46 ق.ظ

سلام
به شما و خانواده و گروه با صفا گل باقالی ها تبریک میگم.
ا ز خدا میخام شاه دامادو عروس خانم با زندگیشون حال کنن.
خیلی خوب نوشید ممنون. من حس خوبی رو که گم کردم با نوشته هاتون باز پیدا میکنم

سلام
مرررسی ماجد عزیز و با محبت .. چقدر خوشحالم که باعث این حس خوب میشم

Mardebozorg سه‌شنبه 27 مرداد 1394 ساعت 04:28 ق.ظ

سلام
مبارک باشه انشاالله. ب پای هم خوشبخت بشن

سلام
مرررسی مرد بزرگ جان قسمت خودت بشه

نسرین سه‌شنبه 27 مرداد 1394 ساعت 03:22 ق.ظ http://yakroozeno.blogsky.com/

ممنون نه نمی دونستم.
تو می دونستی زیباترین زن ایرونی هستی که تو عمرم دیدم؟

وقتی نوشته تو تموم می کنی همه رو آبی کن و کلیک کن روی تمام صفحه. (اونجایی که چپ به راست و راست به چپ و وسط و یا تمام صفحه هست) شاید درست بشه.
منتها باید بگم نوشته های قبلیت خوب بودن این یکی عاشقه و شیدایی می کنه.

عززززیز من
ت چقدر ماااهی چشمای قشنگت منو قشنگ می بینه
همه کار کردم نمیشه نمیدونم بقول تو فکر کنم درد عاشقی داره

اعظم 46 دوشنبه 26 مرداد 1394 ساعت 10:06 ب.ظ

مبارک باشه خوشبخت بشن انشاالله قسمت همه ی مجرددا بشه

ممنون اعظم جانم . الهی آاامین

تیام دوشنبه 26 مرداد 1394 ساعت 09:45 ب.ظ

الهی خوشبخت شوند....

مرسی عزیزم

azi دوشنبه 26 مرداد 1394 ساعت 08:36 ب.ظ

سلام مهربانو جونممم...یه عالمه تبریک میگمممم...الهی که بهترین ها براشون باشه...باور کنین اشک تو چشامه...منم عروس 15 مرداد بودم ببخشید دیر اومدم ... خدارو شکر خیلی خوب بود مخصوصا از ارایشگاه راضی بودم.تالار ولی اذیت کرد و وفای به عهد نکرد که واقعا ناراحتم ازشون...تجربه شد که عروسی هیج اعتمادی نکنم به حرفاشون...خدا کل باقالیارو حفظ کنه من و همسرم واقعا 2 ماه دوییدیم که کارو رو تموم کنیم خودمم حساس بودم از تزیین سبد و سفره قند ساب همه رو درست کردم...راستش وقتی خوندم دلم یه سورپرایز خواست مثه سورپرایز گل باقالی ها واسه عروس داماد... کلا اطافیانم بی تجربه بودن واسه همین به ما خیلی سخت و البته شیرین گذشت...لطفا برای منم دعا کنین :-*

سلاااام عروس خوشکل ماااا
الهی خوشبخت بشی عزیز دلم .. آزی جان وافقعیت اینه که هر کاری بکنی باز هم یه چیزایی باب میل نمیشه پس بهترین کار اینه که حساس نباشیم و لذت ببریم اینکه از ارایشگاه راضی بودی خیلی خوبه چون تزیینات و شام و اینا همه ش فراموش میشه و لی ثبت چهره ی زیبای تو با ارایش مخصوص عروس چیزی که سالیان سال بهش نگاه میکنی و همه چیز برات یاداوری میشه .
میبوسمت و بهترین ها رو برای تو و همسر عزیزت ارزومندم

[ بدون نام ] دوشنبه 26 مرداد 1394 ساعت 07:51 ب.ظ http://vozoyeeshgh.blogfa.com

عشق ما
یک گل یاس قشنگ و
گلبرگهایش سالهای ما
مبارک باشد هر پیوندی که نام عشق دارد

سهیلای نازنین من باز از قلب مهربونش واژه های بی نظیر تراوش کرد .
قربونت برم الهی بچه های ماهت که ثمره ی شیرین زندگیتند رو تو لباس مخصوص ازدواج ببینی و خوشبختی و سعادتشون رو

اذر دوشنبه 26 مرداد 1394 ساعت 07:45 ب.ظ

سلام
تبریک فراوان .
خوشبخت بشن .

ممنون اذر جان

یاس ایرانی دوشنبه 26 مرداد 1394 ساعت 05:37 ب.ظ

سلام مهربانو جان..... تبریک میگم عزیزم.... ان شاالله خوشبخت بشن..... من این پستو با هیجان خوندم!!! وای چه می چسبه عروسی برادر یا خواهر..... راستی عروس و دوماد خیلی شیک هستن..... مبارکشون باشه .......

سلام یاس عزیزززم
ممنون از محبت فراوونت . مرررسی نازنین چشمات شیک می بینه

shadi دوشنبه 26 مرداد 1394 ساعت 04:45 ب.ظ

Aleeee boood, kheily tabreek meegham. az akshashun malume ke chegard doost dashtani hastan.

مررررسی شادی نازنینم .. قربون صفا و محبتت

غریبه دوشنبه 26 مرداد 1394 ساعت 03:45 ب.ظ

به به چه زوج خوشبختی
چه عروس خوشبختی که خواهر شوهری مثل شما داره
حتما مدیر برنامه ریزی که چیدمانش به این زیبایی و حساب شده با شما بوده ؟
ولی یک سئوال کانادا کجا و عسلویه کجا
ما که همسری دو کوچه فاصله داشتیم دوری هم را تحمل نوی کردیم
اگر چه الان فاصله مون به قدر همان کانادا تا عسلویه است
چون بچه ها که زیاد و زیاد تر بشن
فاصله ی بابا بزرگ ها و مامان بزرگ ها هم بیشتر میشه ولی همین فاصله شیرینی نوه ها پرش می کند
من هم آرزوی خوشبختی برای این زوج جوان را دارم

غریبه جان مثل همیشه محبت داری .
بله واقعا همینطوره وقتی سن پیوند دو نفر زیاد میشه ، بینشون فاصله ای می افته که با میوه های شیرین زندگیشون پر میشه اول بچه های خودشون و بعد هم نوه هاااا . از صمیم قلب آرزو می کنم همیشه چشمت با سلامت و سعادت بچه های عزیزت و نوه های گلت پر بشه چون میدونم نهایت ارزوی پدر و مادر ، سلامتی و خوشبختی بچه هاست .

بهمن دوشنبه 26 مرداد 1394 ساعت 03:36 ب.ظ http://life-bahman.blogsky.com

سلاااااااااااااااااااااام هواهر خوبم مهربانوی عزیز
چقدر خوشحال شدم از خوشحالی و شادیتون ...
خدارو شکر که دور همیتون برا جشن عروسی بوده .
انشاالله همیشه از نوک قلمت جوهر عشق تراوش کنه ...
دلم برات تنگ شده بود تو نگو حسابی درگیر زیبائیهای خلقت بودی ...
همیشه اینچنین گرفتار باشی انشاالله ...
منو که یادت هست ...
برادر کوچیکتر از همه ی برادرات
بهمن...

سلااام داداش بهمن عزیزم
چه ارزوهای قشنگی برام کردی الهی دوتا عروس بیاری برای گل پسرات هر دو ماااااه و خورشید زندگیتون بشن و تو و مژگان عزیزمون دوباره یاد عاشقی های قدیم کنید و با اونا روز به روز جوون بشید .
الهی برای همه مون از این گرفتاری های خوب خوب باشه
تو بزرگ مایی و رو چشم مهربانو جا داری

مریم دوشنبه 26 مرداد 1394 ساعت 03:01 ب.ظ

مبارک باشه امیدوارم همیشه شاد باشید

ممنون مریم عزیزو همچنین

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد