دلنوشته های مهربانو

دلنوشته های مهربانو

اینجا خاطرات زندگی مشترک من و دختر نازنینم به یادگار نوشته میشود
دلنوشته های مهربانو

دلنوشته های مهربانو

اینجا خاطرات زندگی مشترک من و دختر نازنینم به یادگار نوشته میشود

" قربانی بودن به اندازه ی قلدر بودن، وحشتناک است"

حتما" با کسانی که در زندگی کلا " رُل قربانی رو بازی می کنند مواجه شدید .

 آرزوم برای تک تکتونه اینه که خودتون همچین شخصیتی نداشته باشید .  شاید لازمه برای این تیپ شخصیت مثال بزنم. 


مظورم کسیه که همیشه تو زندگی مشترک کوتاه میاد و در مقابل هر خواسته ی غیر منطقی و حتی ظالمانه ی همسر و فرزندان ، اعتراض نمی کنه و یا اگر اعتراضی هم داشته باشه ، به هیچ وجه هم خونه هایش (من دیگه اسم این مدل زندگی رو ، مشترک نمیذارم)اهمیت نمیدن و در نهایت قربانی ماجرا ، همون کاری رو که ازش خواستن تمام و کمال انجام میده حالا به هر زحمت و بدبختی که شده .


 درضمن هم خونه ها اصلا فرایند انجام اون تقاضا براشون مهم نیست چون فقط می خوان به خواسته شون هر چند بی منطق برسن . 


بنظر شما چطوری میشه به این شخص کمک کرد ؟ پیشنهاد مشاوره و اینکه جلوی خواسته هاشون بایست و نه بگو و این چیزا هم جواب نمیده 


 آدم خسته و کلافه ای که نزدیک شصت سالگی شده و نه اعتقاد و نه حوصله ی مشاوره رو نداره،  چطور به مشاوره بفرستیم ؟ 

نه گفتن هم بلد نیست و یاد نمی گیره و نمیشه . 


اگر راهی به ذهنتون میرسه برام بنویسید ببینم میشه این گره ی کور رو باز کرد؟؟ 


 ضمن اینکه دوستتون دارم  

راستی امروز معده ی جدیدم 4 ماهه میشه 


نظرات 30 + ارسال نظر
مهرگل یکشنبه 5 خرداد 1398 ساعت 01:11 ب.ظ

با سلام
یک عدد مهرگل بانو هسدم
اگه راهی به ذهنم میرسید قطعا مادر خودم رو راهنمایی میکردم و البته تا حدودی خودم رو.
با تچکر

ای جان سلام
کجا بودی دلم برات تنگ شده بود مهرگلکم

نفیسه (رامونا خانوم) چهارشنبه 11 اردیبهشت 1398 ساعت 12:50 ب.ظ

آخ آخ! من چه خنگم! الان که کامنت ها رو خوندم فهمیدم این دوست قربانی نفس جان خودمونه!
پس حالا که اینطور شد حرفمو پس می گیرم! قطعا همه چیز تقصیر خانواده شه!! اصلا شک نکن. صد در صد اونا مقصرن. مخصوصا سودابه. خودخواه خانوم!! (یادته که من سر اون داستانهای شما چقدر از دستش حرص خورده بودم و عصبانی بودم؟!! تو ایمیلم یادته چقدر لجی بودم؟!) به نظر من نفس مورد نظر باید یه بار به حرفش گوش نکنه به هیچ قیمتی و بذاره هرقدر می خواد خودشو بزنه!!! اصلا دل ما هم خنک میشه! بعد چند بار که ببینه نخیر روند داره تغییر می کنه دیگه احتمالا کوتاه میاد. نیومد هم نیومد!!! انقدر ادامه بده تا خسته شه!
بازم سوالی داشتین من در خدمتم!!
(یعنی خدا رحم کرده من مشاور خانواده نیستم! با این راهکارهای خشنم!!)

ای جااانم عززیزم یکم خشانتت رو کم کن ، نکشی سودابه رووو
ببینم حالا از کدوم کامنت متوجه شدی سوژه مورد نظر نفسه ؟ اگه جواب فضول خانوم رو میگی نوشتم شک نکن که باهاش شوخی کردم منظورم این بود که چون با اطمینان میگی نفسه پس منم میگم شک نکن تا خوشحال باشی

آره اون روزا رو یادمه .. اعصاب تو و خیلی از دوستان خوررد شده بود
حالا از شوخی گذشته ، فرقی نمیکنه سوژه ماجرا کی باشه این حال برای هیچکس خوب نیست و دقیقا راه درست شدنش همونه که گفتی

فضول خانم چهارشنبه 11 اردیبهشت 1398 ساعت 12:44 ب.ظ

مهربانو من کارشناس آزمایشگاه هوش مصنوعیم معلومه که میدونم با آی پی به راحتی میفهمی کی هستم خواستم آبروم جلوی بقیه خواننده ها نره جیگر

جیییگرتو عزیزم با اون عنوان شغلی باحااالت
بچه های خوشگلت رو ببوس

ملیکا چهارشنبه 11 اردیبهشت 1398 ساعت 03:23 ق.ظ

ممنون مهربانو جان از توضیحات خوبت.
از دست این فضول خانم انقدر خندیدم، اما فکر کردم اگه فرد مورد نظر آقاى نفس باشه، خیلى خوشبخته که تو رو داره، حداقل نگرانیم کمتر شد.
تو هم عزیزى نازنینم.

عزیزمی ملیکا جون .
آره ، طفلک براش سوال شده و طاقت نیاورده اسمشو عوض کرده پرسیده گوگولی

نسرین چهارشنبه 11 اردیبهشت 1398 ساعت 02:19 ق.ظ http://yakroozeno.blogsky.com/

این دوست جدیدیت دریا چه اسم قشنگی داره

بله نسرین جانم

فضول خانم سه‌شنبه 10 اردیبهشت 1398 ساعت 09:51 ق.ظ

این آقای قربانی همون نفس هستند دیگه درسته؟

چه فرقی میکنه فضول خانوم عزیزم ؟شک نکن خودشه

نسرین سه‌شنبه 10 اردیبهشت 1398 ساعت 04:11 ق.ظ http://yakroozeno.blogsky.com/

خب بهش نگو: بمن نگو.
ولی بهش بگو: می دونی که راه حل این مسئله فقط دست خودته. کاری بکن!

دو سه بار خوندم تا فهمیدم
عین آیه های نازل شده مرتب به گوشش می خونیم

ملیکا سه‌شنبه 10 اردیبهشت 1398 ساعت 03:53 ق.ظ

سلام مهربانو جان
قضاوت خیلى مشکله، هیچکس دوست نداره تو وضعیتى باشه که هیچ لذتى از زندگى نبره، اصلأ چه نتیجه اى بدست میاره از این که بخواد نقش قربانى رو بازى کنه؟! من فکر مى کنم بر اساس بعضى رفتارهاى اطرافیان شخص به پذیرفتن این نقش، سوق داده میشه، و گاهى براى این که خودشو از این مهلکه بیرون بیاره باید بهاى سنگینى بده!
ممنون مهربانو جان از مطرح کردن این موضوع، مطمئنم خودت بهترین واهو میدونى، لطفأ اگه نتیجه اى حاصل شد، مارو هم مطلع کن.

سلام ملیکای نازنینم .
تیپ های شخصیتی معمولا ناخوداگاه به وجود میان و بیشتر ریشه در تربیت و کودکی آدم ها دارند . اینکه میگیم شخصیت قربانی رو بازی کردن چیز انتخابی نیست و به معنای آگاهانه پذیرفتن نقش نیست . مثل اینکه میگیم شخصیت طرف مهر طلبه . یعنی بنا به دلایل متعدد طرف به هر قیمتی و با زحمت انداختن خودش سعی در جلب محبت غریبه و آشنا داره . دقیقا همینطوره که میگی " براساس رفتارهای اطرافیان طرف سوق داده میشه به انتخاب این تیپ " ولی موضوع اینجاست که رفتارهای خودمون هم به اطرافیان اجازه ی زورگویی میده . یه مثال بزنم . این آقا در مقابل تمام تقاضاهای غیر منطقی خانواده کوتاه میاد و با قرض گرفتن و یا برداشت از سپرده ی اندک بانکی همه ی تقاضاهای غیر منطقی و سرسام اور خانواده رو پاسخ میده چون اگر بگه من کلا ده میلیون ورودی دارم و این هزینه منطقی نیست و لزومی نداره و نمیدم . همسرش خودزنی میکنه و با جیغ و داد همسایه ها رو خبر میکنه که باید بدی .

از نظر من تقصیر خودشه چون خانواده ش حتی یک نون ساده نمیرن تهیه کنند و از هر نظر بهش وابسته ن خیلی راحت میتونه بگه اگر قراره زندگی ادامه پیدا کنه باید مثل انسان های عادی و استاندارد زندگی کنید ولی نمیکنه و میگه می خوام بی سرو صدا روزها بگذرن و تنش نباشه .
به هر حال از ابتدای زندگی باید مدیریت میکرده که نکرده و امروز باید بهای سنگینی بپردازه یا بهم زدن خانواده (که اصلا از نظر من خانواده ای درکار نیست) یا موندن و ذره ذره آب شدن .

عززیز منی ملیکا جان مثل همیشه بهم لطف داری نازنین
حتما اگر اتفاق جدیدی تو روند زندگیشون رخ بده می نویسم .

دریا دوشنبه 9 اردیبهشت 1398 ساعت 08:16 ب.ظ

معده جدید؟

دریا جون فکر میکنم خواننده جدید هستی و تو جمع دوستان وبلاگی تازه وارد . لطفا برای اطلاع از ماجرا پست "من و معده ی جدیدم..قسمت اول" تاریخ 17 دی 97 رو بخون بعد قسمت دوم رو پیدا کن و ...

ماه دوشنبه 9 اردیبهشت 1398 ساعت 05:56 ب.ظ

من با اینکه یک نفر بره مشاوره فایده نداره، مخالفم. دکتر شیری می گه بعضی حرکتهای زوجها، دومینو واره، یکی اصلاح بشه رو بقیه می تونه تاثیر بگذاره.

منم تا حدود زیادی موافقم عزیزم .. در همین مورد دوستمون مطمئنم اگر محکم باشه و به تقاضای غیر منطقی و ظالمانه پاسخ نده و شرط کنه که ادامه ی زندگی منوط به رعایت قوانین عادی و استاندارد خانواده ست اونا هم ملزم به رعایت میشن و وضعیت شاید کاملا نه ولی نسبتا درست میشه

نوشی دوشنبه 9 اردیبهشت 1398 ساعت 10:36 ق.ظ

من چقدر پرتم دوستممم . تا حالا فکر میکردم ایشون خانم و مامان خونه هستن
چقدر بده تو ایران عادت کردیم خانما مظلوم باشن .

مهربانو جان گاهی اوقات وقتی خانم خونه این مدلی رفتار میکنه که خوب پشت سرش بچه ها هم همون رفتار رو دارن شاید از چیزی و موردی ناراحت وشاکی هستن و عصبانیت رو اینجوری نشون میدن که در مرور زمان تبدیل به عادت میشه چون متوجه شدن که تونستن به خواسته هاشون برسن .
بهرصورت آرزو میکنم آرامش به این خانواده برگرده .

عزززیزم حق داری چون معمولا اینطوریه ولی خوب استثنا هم داریم و البته متاسفم بگم که جدیدا" دارم از این موارد زیاد میبینم ولی بیشتر تو نسل جوون شایع شده . تو بافت قدیمی خانواده ها کمتر مردی اینطوری مورد ظلم واقع میشه .
احتمال اینکه تو زندگی مشترک 28 ساله شون این خشم نهفته وجود داشته باشه هسسست ولی خوووب آخه این چه مدلشه .. این چه زندگیه

نفیسه (رامونا خانوم) دوشنبه 9 اردیبهشت 1398 ساعت 10:03 ق.ظ

سلام به مهربانوی قشنگ دوست داشتنی لاغر خودمون!
ایشالا که توی این ماه زیبا حال دل خودت و اطرافیانت خوب خوب خوب باشه.
مهربانو جانم به نظرم این فرد هر کسی که هست به یه دلیلی خودش از انجام این وظایف و زیر بار این ظلم ها رفتن احساس آرامش هرچند کاذب و اشتباه می کنه. یعنی به دلایلی خودش رو لایق این ظلم و دیگران رو لایق این زورگویی می دونه. باید فهمید دلیل این طرز فکر چیه. اما واقعا اگر از این وضع خسته شده و عذاب می کشه تنها کسی که می تونه بهش کمک کنه خودشه. اما به تدریج و قدم به قدم باید پیش بره. چون قطعا اطرافیانش هم به این وضع عادت کردند و حتی راضین. پس به این راحتی و یهویی نمیشه تغییرشون داد. ایشالا هر کسی که هست سریعتر با مشکلش کنار بیاد و به آرامش واقعی برسه

سلام عزیززز دل ممنونم
خیلی خوبیم دوست من ، الهی برای تو و عزیزانت هم همینطور باشه .
حتما این رفتار برمی گرده به گذشته های دور و حتی تربیت کودکی . درست میگی عزیزم باید خودش بخواد محکم و مطمئن دنبال کنه و اهسته پیش بره

مهربانو برای سارا دوشنبه 9 اردیبهشت 1398 ساعت 09:29 ق.ظ http://baranbahari52.blogsky.com/

سارا جانم عزیز دلمی . ممنون از محبت و درکت و کامنت بسیار بسیار مفیدت

نسرین دوشنبه 9 اردیبهشت 1398 ساعت 02:04 ق.ظ http://yakroozeno.blogsky.com/

سلام عشق من
متوجه شدم کیو میگی عزیز دلم اما یک نکته به صد: اگر خودش نخواد، هیچکس نمی تونه براش کاری کنه.

دیدی وقتی یه نفر معتاده یا قمارباز و از کارش خجالت میکشه چون می دونه داره کار خلافی میکنه؟ همیشه ناراحته چون می دونه کارش اشتباهه. همیشه هم میگه: نمی تونم کاری کنم... نمی تونم ترک کنم...
ولی خیلی ها رو سراغ داریم که قمار یا هر اعتیاد دیگه ای رو کنار گذاشتن چون خواستند!

یه مورد خیلی نزدیکشو داشتم که واقعآ کنار گذاشت و نمی دونی چقدر هم خودش خوشحاله هم نزدیکاش.
من بودم فقط یه کار می کردم. بار دیگه که گله (به هر کوچکی کرد) میگم به من نگو، چون دوستت دارم زجر می کشم. اما اگر ناراحتی، کلید این قفل فقط دست خودته. بخواه و یکبار و برای همیشه درستش کن.

سلام عززیز دوست داشتنیه من
آره تو دقیقا میشناسیش و دوست مشترکمونه حالا چون ایران نیستی شاید مثل من از احوالش باخبر نباشی .
نسرین جون نمیتونم بگم بهم نگو چون اذیت میشم (چون معنیش اینه که حاضر نیستم خودمو بخاطر تو اذیت کنم )ضمن اینکه میترسم اگر دردو دل پیش ما رو از دست بده دیگه ویران تر بشه .

آوا یکشنبه 8 اردیبهشت 1398 ساعت 09:42 ب.ظ

راستی معده نو میارک...ببخشید توی اون پست یادم رفت تبریک بگم...

خواهش عزیز دلم مرررسی

آوا یکشنبه 8 اردیبهشت 1398 ساعت 09:41 ب.ظ

سلام مهربانو جان

پیش مشاور رفتن به اینصورت که این آقا تنهایی برن هیچ نتیجه ای نخواهد داشت...انگار که از مشاور کمک بخواد من چیکار کنم که با ظلم و زور گویی خانواده م کنار بیام و اذیت نشم؟!!!!اینا بطور خانوادگی نیاز به مشاور دارن و همگی باید عیب کارشون ریشه یابی بشه تا به نتیجه کلی و مثبت برسن...بنظر من در این مورد هم اون دسته که ظالمن و هم اونیکه مظلومه هر دو مقصرن.

سلام ماه نازنین
خودمم همیشه به همین معتقدم که گروهی که با هم وقت می گذرونن و یا زندگی میکنند تو مواجه با مشکل باید همگی برای حلش اقدام کنند ولی اینجا با چند نفر زبون نغهم سروکارداریم که فکر میکنن این شرایط خیلی خوووبه و فکر عواقبش نیستن و کسی که فکر میکنه دیگه شده و هیچ کاری ازش برنمیاد جز با همین فرمون جلو بره و تحمل کنه!!!
دقیقا هر دو طرف مقصرن تا ادم خودش اجازه نده نمیشه بهش ظلم کرد

نگین یکشنبه 8 اردیبهشت 1398 ساعت 09:22 ب.ظ http://parisima.blogfa.com

سلام مهربانوی عزیزم، شبت بخیر و خوشی

معده جدیدت مبارک باشه، بقول قدیمیا:
ایشالا که چرخش برات بچرخه

عکسهاتو که با بابا دیدم خواستم بگم چقدر کوچولوووو شدی ولی بسکه حرف زدم یادم رفت بگم حالا لاغر شدن یه بخش ماجراست ولی به نظرم بخش مهمترش رسیدن به سلامتی و شادابیه که از این بابت خیلی برات خوشحالم عزیزم.. ناز بودی نازتر شدی خانوووووم ...

خوب من این پست رو خوندم و همینطور نظرات دوستان رو ..
نظر من اینه که حالا که خود ایشون قدرت نه گفتن نداره و یه جورایی این حالت حکم وظیفه رو پیدا کرده براش (لطف مکرر، حق مسلّم) لااقل دوستان نزدیکش بهش محبت کنن و تنهاش نذارن و پای درد دلش بشینن و بهش قوّت قلب بدن.. اینطور که از نوشته هات برمیاد ایشون آدم ِ تغییر نیست، حالا یا دلش نمیاد یا بخاطر حفظ آرامش به همین روند ادامه میده ... خوب من همین به ذهنم میرسه که دوستان ایشون بهشون محبت کنن و نذارن احساس تنهایی کنه و روحیه بدن به ایشون ...

ببخش میدونم کمک زیادی نتونستم بکنم ولی با توجه به پاسخ هایی که به کامنت دوستان دادی، این تنها چیزی بود که به ذهنم رسید ...

حالا با همسر جان هم صحبت کنم ببینم اگه راهی به فکرش رسید میام برات مینویسم عزیزم...

سلام نگین بانوی پر انرژی و طناااز
مررسی عزیزم خوب می چرخه ، پنچر نشه صلوااات
ممنوننننم عززیزم .. بابا بهم میگه " دخمل کوشولی باباااا" عنوان مینا رو ربودم
دقیقا فکر میکنه با این رفتار از تنش دوری میکنه و ارامش محیط رو حفظ میکنه . منم همین نظر رو دارم الان خوبه ما رو داره حرف میزنه هرچند تا همین دو سه سال پیش اصلا و ابدا حرف نمیزد و حفظ ظاهر می کرد ولی وقتی دید خودمون متوجه رفتار خانواده ش شدیم دیگه تظاهر رو گذاشت کنار .
خیلی هم لطف کردی واقعا ناراحت بودم و بیشتر دلم میخواست با شما درد و دل کنم .

ماه یکشنبه 8 اردیبهشت 1398 ساعت 07:58 ب.ظ

به نظرم باید یه مطلب راجع به قربانی بخونه مثلا از فایلهای خانه تولنگری دکتر شیری، کمی اگاه بشه و یک مشاور خوب بهش معرفی کن، خودش وقت بگیره، بره و هزینه کنه، شاید جواب داد

خدا کنه معجزه بشه و اقدام کنه

خورشید یکشنبه 8 اردیبهشت 1398 ساعت 07:24 ب.ظ

سلام مهربانوی مهربون
عزیز جان مطمئنم با توجه به آگاهی و دانشی که دارین خود شما هرآنچه دوستان گفتن رو به ایشون گفتین و نتیجه نگرفتین
و اینکه فقط با اصرار شاید بشه ایشون رو به یه مشاور برد و صد البته برخورد اول مشاور با اینجور آدمها خیلی مهمه، اینکه لازمه مثلا شما یه جلسه برین و شرایط رو توضیح بدین و مشاور که باید کاملا متبحر و باتجربه باشه دیگه خودش به قولی سر کلاف زندگی ایشون رو بگیره دستش. چون به تجربه میدونم واقعا جلسه اول مشاوره روی این آدمها خیلی تاثیرگذاره از این جهت که مشاوره رو ادامه بدن یا نه
و اینکه الزامی نیست بهش بگین برای اصلاح امور و حل کردن مشکل، میشه گفت شماها تخصص ندارین و بهتره با خبره این کار صلاح و مشورت کنه

سلام خورشید جانم
قربونت عزیزم آره واااقعا هر راهی فکر کنی رفتم ولی ..
مرسی برام نوشتی خیلی خووب موضوع رو گرفتی

روناک یکشنبه 8 اردیبهشت 1398 ساعت 06:38 ب.ظ

یه وقتایی این سرویس دهی های اضافه و آزار دهنده که خود فرد هم میدونه اشتباهه دلیلش در ناخودآگاه فرد هست.فرد در جایی احساس عذاب وجدان داره و از اونور سعی میکنه در جاهای دیگه جبران افراطی کنه و کم کم این رفتارها به وظیفه تبدیل میشه.مثل مادر شاغلی که بعد از تایم کاری از عذاب وجدان نبودن کنار کودک به طور افراطی تمام کارهای شخصی بچه رو هم انجام میده و به خواسته های معقول و غیر معقولش پاسخ مثبت میده چون مدام تو ذهنش عذاب وجدان داره

چه جالب نوشتی روناک جان . راست میگی من این قسمتش رو نمیدونم چون زندگیشون 28 ساله شکل گرفته ولی من بیست ساله میشناسمشون . شاید چیزی هست که نمی دونم .
مرررسی

عسل یکشنبه 8 اردیبهشت 1398 ساعت 05:17 ب.ظ

مهربانو جان متاسفانه تا شرحال و سوالات کلیدی از خود شخص گرفته نشه و شخص رویت نشه نمیشه درست موضوع یا علت موضوع رو درک کرد میدونی که بخش مهمی از نتیجه گیری از رفتار و حرکات و ادا و اطوار مراجع استنباط میشه
ممکن هم هست که شخص مورد نظر نیاز به تایید بالایی داره یعنی براش مهمه که همه قبولش داشته باشن و ازش به نیکی و خوبی یاد کنن
بعضی ادمها علی رغم میل باطنی کارهای طاقت فرسایی رو انجام میدن چون نمیخان در نظر بقیه خوبیشون زیر سوال بره اینهم برمیگرده به همون عدم مهارت در نه گفتن

کاااملا درست میگی (حرفه ای و دقیق) میدونی عسل جان واقعیتش فکر میکنم دیروز خیلی ناراحت بودم این پست رو بیشتر بعنوان درد و دل نوشتم که انگار خودم اروم بشم ..
و ممنون که با برام وقت گذاشتید و درموردش حرف زدیم

عسلمهربانوی یکشنبه 8 اردیبهشت 1398 ساعت 04:12 ب.ظ

مهربانوی عزیزم اولا دنیا همیشه به کامت و شادی گوارای وجودت
دوم در مورد اون کیسی که صحبت کردین قانون اول در مشاوره اگر فرد اعتقادی ب مشاوره یا درمان نداشته باشه راهی وجود نداره برای بهبودش اما فکر میکنم(با اطلاعات اندکی که دادین)شخص مورد نظر نیاز به توجه از طرف اطرافیانش داره و یکی از دلایل انجام این کارها جلب توجه و کسب محبت از اطرافیانش هس
اما اگر بشود اطرافیان را قانع کرد که به مشاور مراجع کنن شاید بشه تغییراتی در رفتار اطرافیان و خواسته ها و توقعات انها ایجاد کرد و تکالیف فرد قربانی را سبک تر کرد
از طرفی اگر قربانی ببیند توجه لازم و کافی به او میشود شاید دیگر نیازی به جلب توجه از طریق فداکاری نداشته باشد
باز تاکید میکنم باید شرح حال دقیق تری در دست داشت ممکن است تشخیصی که دادم درست نباشد

ممنون عزیز دل الهی کار روزگار بروفق مراد تو و عزیزانت هم باشه
خیلی لطف کردی که در این مورد نوشتی . شخص مورد نظر بین همه ی مردم محبوبیت و عزت داره و بجز افرادی که با همسر و فرزندانش رفت و امد دارند کسی باور نمیکنه که در زندگی شخصیش اینهمه منفعل رفتار میکنه .
خانواده چون رفتارشون ظالمانه ست و از سکوت و سرویس های مالی و جانی مرد خانواده سود می برند ، اصلا حاضر به حرکتی که باعث تغییر موضع کیس مورد نظر بشه نیستند . در حال حاضر فقط چند نفر از دوستان خیلی نزدیک اقا که از رفتار خانواده ی ظالم دوستشون و سکوت و تحمل دوستشون به تنگ اومدن اصرار به مشاوره یا هر کاری که بتونن اقا رو متقاعد کنند محکم جلوی ظلم خانواده ش بایسته دارند وگرنه که یا کسی از حالش خبر نداره یا اگر داره براش مهم نیست
نمیدونم تونستم موضوع رو بیشتر باز کنم یا نه

نوشی یکشنبه 8 اردیبهشت 1398 ساعت 02:57 ب.ظ

دوست نازنینم
من هرروز میخونمت ولی واقعا معذرت میخوام که وسط درگیریهای کاری بعضی اوقات انقدر ذهنم درگیره که یادم میره کامنت بذارم .
ولی عاشق نگاه نکته بین شما هستم عزیزم .
منم میبوسمت نازنینم .

عزیز دلمی نوشی جان شوخی کردم البته واقعا از حضورت خوشحال میشم ولی درک میکنم که گاهی واقعا هیچ وقت کوچولویی نیست .

نوشی یکشنبه 8 اردیبهشت 1398 ساعت 02:07 ب.ظ

به به سلام به دوست خوشگله باربی من که با عکسی که با پدر جان عزیزش گذاشته بود تغییر کاملا هویدا بود به نحوی که من مونده بودم این واقعا مهربانوئه یا مهردخت جان هست ؟؟؟
بعد هم نوش جونت خواهر همه خوشیه این روزا که من می فهمم هرکیلو کاهش ، جرعه جرعه خوشی و لذت و شکر خدا به همراه داره .
برای این دوست شما واقعا من نمیدونم برای آدمی دراین حد چه کاری از دست کسی برمیاد چون اینچوری که شما میگی ایشون قدرت و انگیزه هیچ کار و تغییری رو نداره . اطرافیان هم که همگی بی خیال و فقط فکر خودشون هستن . واقعا چه کار میشه واسه این درخت کجه تنومند کرد ؟ !!!

سلام به روی ماااهت نوشی عزیز من . کجا بودی چشم به راهت بودم

راست میگی عزیزم راستش خودمم توش موندم . بهش فکر کردم در مقابل کار انجام شده بذارمش . ببرمش مشاور شاید بقیه شو ادامه داد
بیا یه بوس بهم بده دیگه هم تنهام نذار

سینا یکشنبه 8 اردیبهشت 1398 ساعت 02:06 ب.ظ

مهربانو جان کسی که دردی داره باید دردش رو به طبیب بگه نه به افراد متفرقه، که طبیب در اینجا یعنی روانپزشک و/یا روانشناس. اعتقاد نداشتن این آقای نزدیک به 60 ساله به این افراد متخصص از اون حرفهاست. یک پیشنهاد اینه که یک نفر از طرف ایشون بره پیش مشاور و بعد توصیه های مشاور رو به ایشون منتقل کنه.

در هر صورت این آقا چه پیش متخصص بره و چه نره، کمک اصلی را خودش باید به خودش بکنه با ایستادگی جلوی خواسته های غیر منطقی. اگر خودش نخواد برای خودش کاری کنه، دیگران هم قطعاً نمی تونن و دایه دلسوزتر از مادر هم نمی تونن بشن.

اگر خودش اقدامی نکنه، من احتمال زیاد میدم که ته دلش دوست داره این نقش رو بازی کنه حتی اگر ظاهراً غر بزنه.

سینا جان با نظرت موافقم . شاید نوشتن این موضوع فقط برای درد و دل کردن من با شما بود .. ئرستش همونه که گفتی

سیمین یکشنبه 8 اردیبهشت 1398 ساعت 01:09 ب.ظ

سلام مهربانو جانم
من فکر می کنم این شخص حوصله دعوا و جر و بحث نداره و ترجیح میده برای آروم نگه داشتن جو و کمتر آسیب دیدن بچه ها این عکس العمل رو نشون بده و یا هم افسرده است.
ولی باید بدونه هر چی سرویس دهیش بیشتر شه تبدیل به وظیفه میشه و دیگه کسی به اون اهمیت نمی ده و یه روز بخواد سرویس دهیشو کم کنه دیگه بقیه مثل قبل نمی پذیرنش. پس اول باید دودوتا چهارتا کنه و دقیقا مشخص کنه کجا کوتاه بیاد و کجا هم سرویس اضافی بده.چون قطعا یک دفعه نمی تونه مثل بقیه شه .باید کم کم خودشو با میزان سرویس دهی بقیه همسو کنه

سلام سیمین عزیزم
دقیقا همینطوره که میگی می خواد همه چیز بدون بحث و حرف و حدیث تموم شده همخونه هاش هم دقیقا این موضوع رو میدونن و با کوچکترین مخالفتی که میکنه شروع به داد و فریاد می کنن. بهش می گم اگه این روش جواب میداد و به ارامش می رسیدی که تا حالا مشکلاتت حل شده بود

الی یکشنبه 8 اردیبهشت 1398 ساعت 01:06 ب.ظ http://elhamsculptor.blogsky.com/

متاسفانه این بخشیش به سیستم مرد سالار و غلط جامعه ما بر میگرده
اگر خوب دقت کنیم میبینیم که این معظل در مورد اکثر زنان جامعه ما حتی نسل های جدید هم دیده میشه البته در نسل های جدید خیلی کمتر و نسل همین خانم های 60 ساله اکثر قربانی تجاوزهای روحی مردان و بعدش فرزندان (به تبعیت از پدر) هستن
واقعیت اینه که برای این نسل ها کار زیادی نمیشه کرد و اکثر پذیرفتند که مورد ظلم واقع شن. . این حق رو به مثلا مرد خانواده میدن که بهشون ظلم کنه مگر اینکه اینقدر روی ذهن و مغزشون ادم کار کنه که بپذیرن برده نیستن و اینها هم حق دارن، شاید در مرحله اول حتی شده به زور باید وادارش کرد بره مشائره اونم یک مشاور عالی که بتونه حق و حقوقش رو بهش گوشزد کنه نه اینایی که دکان زدن و بعدش هم میگن تحمل کن و برو ادامه بده و...
**** البته این برداشت منه که این شخص خانم هست با توجه به شرایط غالب جامعه

نه الی جانم این مورد آقا هستند. فکر می کردم از روی عکس مشخصه .

تیلوتیلو یکشنبه 8 اردیبهشت 1398 ساعت 11:24 ق.ظ http://meslehichkass.blogsky.com

سلام مهربانوجانکم
اولا معده جدید مبارک
چقدر برات خوشحالم و هر بار این صفحه را باز میکنم برای یک دوست آرزو میکنم که مثل تو شجاعت به خرج بده و به خودش زندگی تازه هدیه کنه

این چیزی که شما تعریف کردید رل قربانی را بازی نمیکنه... واقعا قربانی هست، البته گاهی هم ما آدمهایی که از بیرون نگاه میکنیم فکر میکنیم که اون آدم قربانی هست ... بزار اینطوری بگم مثلا داره به همسرش، به فرزندش ، به هرکدام از اطرافیانش سرویسی میده که ما فکر میکنیم خیلی ظالمانه است ولی خودش اینطوری فکر نمیکنه و گاهی حتی ازش لذت هم میبره
پس اول باید تکلیف این قضیه روشن بشه ، که اون آدم خودش قصد تغییر این شرایط را داره یا نه
منظورم این هست که آدم خواب را میشه بیدار کرد ولی آدمی که خودش را به خواب زده را نه....

سلام تیلوی نازنینم . قربونت عزیزم من به عالم و ادم خبر میدم و هر بار براشون از کلیه مراحل ویزیت و عمل و بعدش توضیح میدم و برام عجیبه چجوری بعضیا میگن وووای نه " عمل نه"
نه تیلو جانم خودش داره دیوانه میشه با این شرایط و همه ش میگه چکار کنم ؟؟
ولی انقدر ادم (چی بگم؟ ضعیف ؟ دل رحم؟ رقیق؟ مهربون) اینطوریه که می دونم اگر زندگی رو ول کنه بره بعد از غصه اینکه اینا بی دست و پان و هیچ کاری نمیتونن برای خودشون بکنن ، خودشو زجر میده و دق می کنه

غریبه یکشنبه 8 اردیبهشت 1398 ساعت 10:42 ق.ظ

سلام
بعصی صحبت ها یا نصیحت ها ادم را دچار دوگانگی می کند
چند روز پیش پای منبر بودم واعط راجع به ایت اللهی صحبت می کرد که زن بد دهن و عصیانگری داشت
یک روز سر کلاس به سمت ایت الله حمله می کند و عمامه اش را زمین‌می کوبد و با فحاشی کلاس را ترک میکند
ایت الله می گویند الحمدالله
شاگردان میگن اقا خداوند طلاق را هم حلال کرده چرا جدا نمی شوید
جواب می دهد این امتحان خدایی است برای من
میگن چرا گفتی الحمدالله
میگه چون قبلا در جر و بحت ها جوابش را می دادم الان دیگه جواب نمی دم

سلام .
جالبه برام چرا کسی باید تو شرایط سخت و با بدترین بی حرمتی ها زندگی کنه و فمر کنه خدا داره امتحانش میکنه!!

کیهان یکشنبه 8 اردیبهشت 1398 ساعت 10:34 ق.ظ http://mkihan.blogfa.com

اولندش معده جدید مبارک!!
خوب راستش برای آن شخص نمی دونم چیکار باید کرد
شاید خودش از این کار لذت می بره!؟

مررسی کیهان جان
نه نمیبره .. داره دیوانه میشه از فشار .. میدونه درستش اینه که نه بگه ولی بلد نیست عادت نداره و نمیتونه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد