دلنوشته های مهربانو

دلنوشته های مهربانو

اینجا خاطرات زندگی مشترک من و دختر نازنینم به یادگار نوشته میشود
دلنوشته های مهربانو

دلنوشته های مهربانو

اینجا خاطرات زندگی مشترک من و دختر نازنینم به یادگار نوشته میشود

"کرونا به خونه ی ما هم رسید"

تو این هجده سالی که نفس رو میشناسم ، دیگه با همه ی زیر و بم حساسیت های جسمی و روحیش آشنام.. اگر ازم بپرسن ضعف جسمی نفس چیه؟ میگم سرش به سرما و باد و بارون حساسه. 

یعنی کافیه یه باد کوچولو بهش بخوره ، فوری دچار عطسه و آبریزش و کیپ شدن دماغ میشه. 

اواخر فروردین که یه باد و طوفان اساسی گرفت ، جناب نفس بیرون بود و یکمی خیس شده بود ، شب بهم گفت : مهربانو فکر کنم سرماخوردم . گفتم : بخدا وقتی طوفان شد تو فکرت بودم که نکنه بیرون باشی و خیس بشی. 


اون شب قرص خورد و زودتر خوابید . فرداش هم  رفت خونه ی مشترک دوتاییمون و گفت :  من  ی مدت میمونم اینجا تا حالم بهتر بشه و دیگه خونه نمیرم . 


روز جمعه ش بهش گفتم: بهتر شدی؟ گفت : خیلی بهترم . گفتم : ناهار بیا پیش ما . اول هی گفت نه و شاید هنوز مریض باشم و این حرفا .. گفتم نه بابا اصلا صدات باز شده خوب خوبی.. بیا دیگه ناهار درست میکنم با مهردخت میشینیم فیلم میبینیم . 


اومد و اتفاقا سه تایی کلی هم بهمون خوش گذشت . 


البته نفس همچنان برنگشته بود خونه شون . من گاهی غذا درست میکردم براش میبردم  اونم سرما خوردگیش هی می رفت و برمی گشت . 

یکشنبه شب مهردخت خیلی گرمش شد ، پنجره رو باز کرد و خوابید،  اتفاقا شبی هم بود که هوا خنک شده بود . 


صبح پاشد گفت : مامان من احساس سرماخوردگی میکنم ، انگار دیشب سرماخوردم . 


گفتم : خب تو آلرژی هم داری و از اول فروردین داری عطسه میکنی و ... 


بهش قرص سرماخوردگی بزرگسالان دادم و تموم . 


روز چهار شنبه نفس رفت دکتر یکمی داروهای معمولی گرفت ، دکتر بهش پیشنها کرد تست کرونا بده . 


من گفتم : باباااا خودت که میدونی چته و ماجرا چی بود،  تست میخوای چیکار؟ 

گفت: حالا بدم ضرر نداره . گفتم : نه خب ، ضرر نداره . 

نفس رفت تست داد . 

از اون طرف دوستای مهردخت گفتن جمعه میای بریم پیک نیک؟ 

مهردختم که واقعا این گروه دوستاش رو خیلی دوست داره ، گفت:  مامان نظرت چیه برم؟ 


گفتم : آره باباااا تو که همه ش تو خونه ای برو یکم هوا بخور از این کلاسای دانشکده فاصله بگیر . 


بعد از چند ساعت گفت: مامان من میخوام تست بدم . درسته میخوایم بریم پیک نیک و تو فضای باز هستیم ، ولی تو ماشین های هم میشینیم ، یه درصد من اگه کرونا داشته باشم خیلی  بی انصافیه که به روی خودم نیارم . 


منم غر زدم که مهردخت دست وردار تا میگی حالت چطوره میخوای تست بدی. هر بار کلی پول میدم . 

گفت: این یه بارم بدیم دیگه ... 

گفتم ک پس بریم بیمارستان که قیمتش مناسب تر بشه . 


گفت: نه توروخداا بگو آقای آب بخش بیاد خونه مثل همیشه اونا سواپ هاشون نازکه من اذیت نمیشم . 


کلی چک و چونه زدیم تا قبول کردم . 


پنجشنبه صبح  آقای آب بخش اومد و تست مهردخت رو گرفت . 


شب هم جواب تست نفس اومد، هم مهردخت و هر دو "مثبت بودن" 


روز جمعه با هزار خواهش و تمنا از همون دکتر بابا و چند نفر دیگه که دیده بودیم چطور از بستر سخت بیماری نجاتشون داده خواهش کردم بیاد ویزیتمون کنه . 


(چون انقدر شلوغن ،  مریض جدید نمیپذیره ما رو هم بخاطر سابقه آشنایی قبول کرد) به نفس گفتم پاشو بیا دکتر داره میاد ویزیت . 


اومد و اندازه ی دوساعت و نیم،  سه تاییمون رو بررسی کرد و گفت : خدا رو شکر خفیف گرفتین ولی مکمل هاتون رو مصرف کنید حواستون به مواد غذاییتون باشه ( که البته من از سر تجربه ی بیماری بابا خیلی چیزا رو میدونستم). 


دکتر که رفت ناهار خوردیم و نفس هم پاشد که بره . 


گفتم کجا میری باباااا سه تاییمون مبتلاییم ، بمون همینجا دوره رو بگذرونیم دیگه منم خیال راحت باشه . 


گفت مهربانو درست میگی تو ولی واقعا راحت نیستم .. جلوی مهردخت نمیتونم شلوارک بپوشم و ولو بشم .اذیت میشم . گفتم حق داری ولی آخه اینطوری برای منم سخته . گفت : میام حالا ....یه دو روز دیگه  میام ناهار پیشتون و شب میرم . 

قبول کردم و نفس رفت . 


شب حالشو پرسیدم گفت خوبم ولی من باور نکردم . گفت : خیلی خوابم میاد،  زود تر میخوابم .. گفتم باشه فردا زود زنگ بزن . 


فرداش تا ساعت یازده هر چی زنگ میزدم رو فلای مود بود . پاشدم آماده شدم برم سراغش که زنگ زد . 


گفت : تا صبح تب داشته و هی عرق کرده اصلا نخوابیده . گفتم : بیا اینجا .


گفت: اصلا حرفشو  نزن فقط بذار بخوابم . 


تلفن رو قطع کرد . سوپ و آب میوه و گوشتای شتر مرغ رو برداشتم ، ناهار مهردخت رو هم دادم و رفتم . 


در رو باز کرد دیدم چقدر مریض و ژولیده ست . با اخم و ناراحتی شروع کردم به درست کردن استیکا و گرم کردن سوپ . 

نفس هم رفت دستشویی سرو صورتشو بشوره . 


یهو دیدم یه صدای وحشتناکی اومد .

صدا زدم : نفففففس چی بود؟؟ 

جوابی نیومد!!

دویدم سمت دست شویی. 

خدا برای هییییچ کس نیاره همچین صحنه ای رو . 


دیدم نفس افتاده رو زمین ، پاهاش زیرش کج و معوج  بود انگار شکستن .. دستاش چنگ و قفل شده بود ، از دم و باز دمش هم ، صدای خیلی بدی شنیده میشد 


بغلش کردم یه عالمه قربون صدقه ش رفتم ، بهش التماس کردم بیدار بشه .. هر کاری کردم جوابم رو نمیداد . تند تند مردمک چشمش رو نگاه میکردم ، بنظرم عادی میومد 


اصلا به ذهنم نمیرسید به اورژانس تلفن کنم . 


دست انداخته بودم زیر سینه ش و سعی می کردم بیارمش بیرون ، بدنش سنگین بود و من ناتواان 


 تلفن بردیا و سینا رو  گرفتم .. برداشتن گفتم: توروخدا خودتون رو زود برسونید خونه ی من و نفس . 


فکر کنم هفت هشت دقیقه ای طول کشید تا پلکاش شروع کرد به تکون خوردن .. آروم آروم به هوش اومد، و تعجب کرده بود چرا تو اون حالته . 

هیچی یادش نمی اومد .

با دکتر تماس گرفتم .. سطح هوشیاریش رو گزارش دادم و بالاخره مطمئن شدیم بخاطر ضعف شدید، افت فشار پیدا کرده . 

خدا رو شکر حالش خوب شد ولی خودم قششششنگ مرردم و زنده شدم . 


از همه جالبتر اینجا بود که دو سه ساعت بعد که یکمی بهتر بود گفت :  مهربانو جان برو خونه با هم در تماسیم 


اونجا بود که پس  هجده سال ، اون روی مهربانوییم رو بالا آورد و گفتم : بلند شو راه بیفت ببینم ، بچه م اون بالا تنهاست دل تو دلم نیست ولش کردم اومدم اینجا ، خودم مریضم ، سکته م دادی امرو ز بسه دیگه ..

 اصلا هم حوصله ی جر و بحث ندارم . یا زود پاشو راه بیفت یا همین الان انقدر جیغ میزنم همه ی همسایه ها بیان اینجا بعدم به دوستات تلفن میکنم میگم امروز چی شده حالا هم نمیای . 


نمیدونم چه شکلی شده بودم که سریع گوشی و شارژرش رو دستش گرفت گفت : بذار چک کنم ببینم گاز بسته ست 


خلاصه جونم براتون بگه ، از شنبه عصر داریم سه تایی زندگی مسالمت آمیز کروناییمون رو می گذرونیم .. دمنوش، ابمیوه، غذا ی مقوی ، دارو .. میخوریم و فیلم تماشا میکنیم . 


دستگاه فشار خون و دماسنج داشتیم ؛ اُکسی متر نداشتیم که دیروز یه مارک معتبر که قبلا صد-صدوپنجاه قیمتش بود و حالا گیر نمیاد رو از یه جا پیدا کردم با قیمت یک میلیون و هشتاد هزار تومن خریدم که در عرض بیست دقیقه به دستم رسید .

 تند تند دارم اکسیژن خونمون رو می گیریم و به دکتر گزارش میدیم . 


نفس خان هم شلوارک و تی شرت خوشگلش رو پوشید و خجالتش ریخت


وااالا اعصاب ندارم هی برام دردسر درست میکنن . بگو این چه کاری بود مثلااا اینجا نباشه ، تک و تنها بمونه دوران کرونا رو بگذرونه و خودشو به کشتن بده؟؟ 


خلاصه که این بود روزهای گذشته ی ما،  ببخشید بی خبر مونده بودید .اصلا رو به راه نبودم بتونم بیام چیزی بنویسم . 


آهاان راستی آخرشم نفهمیدیم جریان این کرونا چی بود چون واقعا اگر مهردخت و نفس تست نمیدادن ، ما همه چیز رو مثل سرماخوردگی می گرفتیم . نمیدونم بقیه هم کروناشون با یه اتفاق که فکر کنن باعث سرماخوردگیشون شده (مثل خیس شدن تو بارون یا خوابیدن زیر پنجره ی باز) بروز کرده یا ما اینطوری بودیم ؟ 


دوستتون دارم 



نظرات 74 + ارسال نظر
سهیلا شنبه 18 اردیبهشت 1400 ساعت 05:24 ب.ظ http://Nanehadi.blogsky.com

خدا رو شکر که حالتون بهتره.مهربانو جان،اون کارتون والت دیسنی رو یادته، ببر بنگال میومد ،اول یه میو میکرد ،بعد غرش میکرد ، زودتر باید اون غرش رو میکردی که نره خونه .آدم مریض که نباید تنها باشه .یعنی چی شلوارک نمیتونم بپوشم .خو بپوش .از دست این آقایون .

آررره یادمه راست میگی
والاااا خب بپوش... وقتی پوشید گفتم دیدی نه درد داش نه خونریزی

هلیا شنبه 18 اردیبهشت 1400 ساعت 04:03 ب.ظ

ای وای مهربانو جانم. حس کردم چه دوست بدی هستم نه کاری براتون انجام دادم و نه تا حالا می دونستم همسر دارین. امیدوارم هر سه تا حالتون خوب شده باشه. اما افرین به درایتتون. هم شما هم مهردخت نازنینم.

عززیزم این حرفا چیه، نگو جااان من، معلومه که دوست خوب من هستی
عزیز منی تو نازنین

ساغر شنبه 18 اردیبهشت 1400 ساعت 04:20 ق.ظ

سلام مهربانوجان.
انشاالله الان حالتون بهتر شده باشه و روبه راه باشید.خیلی متاسف شدم که خانوادگی مبتلا شدید ولی باز جای شکرش باقیه که از نوع خطرناک نبوده و تونستید از پسش بربیاید.
اینکه اقای نفس هم با شما بوده و مریضی رو با هم و خانوادگی سپری کردید جالب بود مطمئنا برای بعدها خاطره خوبی میشه.یه جور توفیق اجباری دلچسبی بوده و البته که انشاالله همیشه بلا دور باشه از جسم و جانتون.
مهربانو جان خیلی خیلی مراقب خودتون باشید .خدا قوت بهت میگم انشااله همیشه در صحت و سلامتی به سر ببری عزیزم.

سلام عزیزم
ممنونم ساغر جان .
همینطوره که میگی همین حالا هم که چند روز ازش گذشته درمورد روزای اول و شبایی که با هم میگذروندیم و فیلم میدیدیم تعریف میکنیم
بازم ممنونم از محبتت عزیزم

سپیده چهارشنبه 15 اردیبهشت 1400 ساعت 11:08 ق.ظ

بلا دور باشه...و امیدوارم خیلی زود بهبود پیدا کنید

ممنونم سپیده جان

یه مادر دوشنبه 13 اردیبهشت 1400 ساعت 01:22 ب.ظ

سلام مهربانوجان امیدوارم الان دیگه حال هر سه تایی تون خوب خوب شده باشه.تو برام همیشه نمونه یک زن قوی هستی .خدا روشکر که سختی ها گذشته امیدوارم زندگیت همیشه همراه شادی وسلامتی باشه

سلام عزیزم خدا رو شکر همه خوبیم
ممنونم از محبتت نازنین ؛ منم از شما دوستانم کم یاد نگرفته م خدا رو شکر میکنم که این خونه محل امنی برای تبادل افکار و احساسات مثبتمونه . یک دنیا از حضورت ممنونم . منم رات بهترین ها رو ارزو دارم

صفا دوشنبه 13 اردیبهشت 1400 ساعت 12:09 ب.ظ http://mano-tanhae-va-omid.blogsky.com

سلام مهربانوجون انشااله که بهتر هستید .

سلام عزیزم خدا رو شکر همگی خیلی خوبیم

Peepbo دوشنبه 13 اردیبهشت 1400 ساعت 11:29 ق.ظ

سلام مهربانو جان
خداروشکر که الان همه سلامت هستید امیدوارم همیشه درکنار هم خوش باشید

سلام عزیزم
ممنونم نازنین

رهگذر دوشنبه 13 اردیبهشت 1400 ساعت 04:47 ق.ظ

سلام،
انشاالله که بهترید و خیلی شکر که درگیری ریوی نداشتید...
در این اوضاع دو تا پیشی ملوستون هم پیشتون بودن؟

سلام دوست عزیز بله خدا رو شکر سبک و خفیف بود.
نه متاسفانه تامی از پیشمون رفت ، امروز درموردش مینویسم

شیده یکشنبه 12 اردیبهشت 1400 ساعت 11:08 ق.ظ

سلام مهربانو جون
امیدوارم که هر چه زودتر بهبودی کامل حاصل بشه. خیلی خوشحالم که الان بهتر هستید.
مراقب خودتون باشید، خدا حافظ و نگهدار تو و همه عزیرانت باشه

سلام شیده جون
ممنونم عزیز دلم
خدا نگهدار تو و عزیزای دلت هم باشه مهربون

یاسی یکشنبه 12 اردیبهشت 1400 ساعت 12:03 ق.ظ

مهربانو جانم خدا بهت سلامتی بده...چقدر سخته همه ش داری مریض داری میکنی ...اونجا که گفتی نفس جان توی دستشویی افتاد زمین بند دلم پاره شد..خدا رو شکر که اونزمان پیشش بودی...

ممنونم یاسی جون . آره متاسفانه روزای اول خیلی سخت بود چون خودمم بیحال بودم ..
یاسی خیلی بد بود خدا برای هیچکس نیاره این شرایط رو

منجوق شنبه 11 اردیبهشت 1400 ساعت 08:51 ب.ظ http://manjoogh.blogfa.com/

خوشحالم که تا حدی خفیف بوده
منم به اصطلاح معروف سرم زود سرما میخوره اما تا حالا سه بار همین حالت های سرماخوردگی رو داشتم که با سرماخوردگی های تمام عمرم فرق میکرده و از اونجایی که خیلی وخیم نبود تست ندادم چون تنهام و با کسی ارتباط ندارم که ازم بگیره هر چند تو هر سه مورد علایمش رو که دوست پزشکم گفتم احتمال زیاد داد که کرونا باشه

مرسی منجوق جانم
فکر میکنم کرونا بوده عزیزم خدا رو شکر که تو هم بصورت خفیف رد کردیش .. خیلی مراقب خودت باش دوست من

سارا شنبه 11 اردیبهشت 1400 ساعت 08:46 ب.ظ http://yekzanyekzendegi.blogfa.com

سلام عزیزم
ای بابا شمام گرفتارِ این ویروس لعنتی شدید!!!!!
الهی شکر ک حال خودتون و مهردخت جان و جناب نفس خوبه.خوب کاری کردید پیش هم موندید.مریضی خودش ب اندازه کافی ب آدم فشار وارد میکنه،دیگه استرس و نگرانی کنارش باشه،آدمو از پا میندازه!
خیلی مواظب خودتون باشید عزیزم

سلام سارا جون
آررره بالاخره گرفتار شدیم
ممنونم عزیزم .. دقیقا همینطوره متاسفانه نفس خیلی پافشاری میکرد تنها باشه و واقعا داشت دردسر درست میکرد.
ممنونم تو هم همینطور .

کیهان شنبه 11 اردیبهشت 1400 ساعت 10:39 ق.ظ http://Mkihan.blogfa.com

برایتان آرزوی سلامتی می کنم⚘

ممنون از لطفت

دختر بزرگه شنبه 11 اردیبهشت 1400 ساعت 10:20 ق.ظ

سلام
خدا رو شکر که سبک بوده و به سلامتی رد شد، چقدر تصور حالت افتادن آقای نفس ناراحت کننده بود، ان شالله همیشه در کنار هم برقرار و سلامت باشید
من تیرماه گرفتم و تقریبا نزدیک به شروع دوره ماهانه بود، اکثر مواقع با پا درد و کمر درد همراهه و کرونا هم برای من شروعش با پا درد بود، تقریبا یک هفته پا درد شدید و عجیب و چون زمان و مقدارش طولانی بود به شک افتادم و تستم هم مثبت شد، با شروع درمان و خوردن اولین مسکن درد پام قطع شد و تازه بعدش حالت سرماخوردگی و از بین رفتن بویایی و چشایی شروع شد، الحمدلله حال بدی نداشتم و با اینکه تو روزهای پادرد شدید مرتب پسرم و همسر پاهام رو ماساژ میدادن ولی خدا رو شکر هیچکدوم نگرفتن، چیزی که برام خیلی سخت بود قرنطینه اجباری از طرف همسر برای زمان سه هفته بود، واقعا احساس زندانی بودن داشتم تو یک اتاق با گوشی و تلویزیون و کتاب کامل زندانی بودم، منی که یک هفته بعد از ابتلا متوجه شده بودم تا سه هفته بعدش به سفارش یک خانم کاردان بهداشت از فامیل باید ایزوله میموندم، خانمی که خودش همسرش پسرش دختر بادارش و دامادش وقتی همه با هم چند وقت بعد گرفتن حتی نتونست پسرش رو به زدن ماسک تو خیابون و محل کارش راضی کنه و برای دیگران نسخه های ایزوله یک ماهه مینوشت، بعد مهردخت عزیز اینقدر احساس مسئولیت داره و رعایت میکنه
همسر هم دی ماه گرفت که فقط با بی حالی شدید همراه بود طوری که میگفت حتی توان تکون دادن موس هم ندارم، البته از بس نگران هست و استرس داره اثرات روانی بیماری هنوز هم گاهی با درد قفسه سینه و خستگی همراهشه و البته تمام چکاپ های قلب و ریه و... رو انجام داده و مشکلی نیست ولی این یک دونه حرف من رو که ازش میخوام یک دکتر اعصاب و روان هم بره و اگر لازمه دارو بگیره قبول نمیکنه
راستی برای اون سفارشهای درمانی که تو اینستا براتون نوشتم، منبع هم معرفی کردم که از طرف خودم نباشه، نظر چندین پزشک و داروساز بوده

سلام عزیزم
خیلی بد بود واقعا امیدوارم کسی این حالت وحشتناک رو از عزیزش نبینه .
منم چند روزی پای چپم انقدر درد میکرد که احساس میکردم الان از بدنم جدا میشه . با همه ی این احوالات خدا رو شکر که خفیف گرفتین/گرفتیم و داره به هر ترتیب می گذره .
هم متاسف شدم و هم شگفت زده که چطور ممکنه ادم انقدر سنگ دل و بی شعور باشه که برای نجات دیگران حتی حاضر نباشه ماسک بزنه !!! یعنی فکر نمیکنه ممکنه باعث از بین رفتن کسی بشه ؟؟!!
با چه هیولاهایی زندگی میکنیم!!!
عززیزم حق داری نگران احوال روحی همسر هستی ولی معمولا خیلی واکنش خوبی نسبت به دریافت داروهای اعصاب و روان دارن مخصوصا اقایون ... شاید مشکلشون بدون دارو و صرفا با مشاوره ی غیر حضوری ه حل بشه ، بهشون این پیشنهاد رو هم بدی بد نیست .
دستت درد نکنه خیلی عالی و کاربردی بودن عزیزم .

سوده جمعه 10 اردیبهشت 1400 ساعت 07:22 ب.ظ

امیدوارم همگی زود خوب بشین ،افرین به مهردخت جان اگر همه کمی وجدان و احساس مسولیت داشتن الان وضعیت بهتر از این بود

ممنون عزیزم
آره واااقعا قبول دارم

نسا جمعه 10 اردیبهشت 1400 ساعت 06:27 ب.ظ

سلام مهربانوی نازنین
خداروشکربابت سلامتیتون،با خوندن سطور مربوط به نفس خان واقعا نفس در سینم حبس شد و حالم دگرگون شد خداروشکر به خیر گذشت و ایشان در منزل تنها نبودن

سلا نسا جون
ممنونم عزیزم .
آره واقعا الان هی بهش میگم فکر کن نیم ساعت قبلش این اتفاق می افتاد

یاس ایرانی جمعه 10 اردیبهشت 1400 ساعت 06:16 ب.ظ

سلام مهربانو جان
امیدوارم تا الان که این کامنت رو براتون می نویسم حال هر سه تون خوب خوب شده باشه
وای اون جایی که گفتین آقا نفس افتادن، چقدر سخت بوده براتون ... منی که فقط خوندم تپش قلبم رفت بالا و
ان شاالله این روزا زود میگذرن و سلامت و سرحال میشین...
مهردخت جون کار خوبی کردن که قبل رفتن به پیک نیک احتیاط کردن
مهربانو جان مواظب خودتون باشین ... می سپارمتون به خدا
ان شاالله زودی بیان بنویسین که حال همتون عالی عالیه...

سلام یاسی جان
ممنون عزیزم خدا رو شکر خیلی بهتریم
خیلی بد بود یاسی جون
چشم عزیزم ممنونتم تو هم مراقب خودت و خانواده ی نازنینت باش

مهسا جمعه 10 اردیبهشت 1400 ساعت 04:18 ب.ظ

ای وای مهربانو جان بلا به دور باشه ،ایشالله که حالا بهترین
میدونم که خودت بهتر از همه مون میدونی اما تا میتونین استراحت کنین و دستورات دکتر رو رعایت کنین تا این دوران بگذره
کی میشه از دست این عذاب راحت شیم آخه

خیلی بهتریم مهسا جون
چشم عزیزم
آره بخدااا همه خسته ایم

مهرگل جمعه 10 اردیبهشت 1400 ساعت 02:57 ب.ظ

مهربانو جان عنوان پست رو که دیدم ناراحت شدم
خداروشکر که خوب هستین همتون
ان شاءالله کرونا سراغ هیشکی نره ولی اگر میره هم مثل برا شماها خفیف و قابل کنترل باشه
میبوسمت ان شاءالله هرچه زودتر خوب خوب بشین

ممنونم عزیز دلم
آلهی آمین . منم می بوسمت عزیزم

نیلوفر جمعه 10 اردیبهشت 1400 ساعت 10:13 ق.ظ

خدارو شکر که همتون روبه راهین مهربانو جان و خطر برطرف شد.
راستش برای من کرونا مساله فرعی این پست بود، به نظرم یک محرک بود برای یک سری اتفاقات جدید.من تو همه این سالها که میخونمت از وقتی که مهردخت راهنمایی بود تا همین الان خیلی وقتها به این فکر میکردم که چقدر رعایت میکنی و حتی از بعضی از حقهای خودت در زندگی به خاطر مهردخت میگذری.
کرونا یک نشانه بود شاید و یک آغازگر.اومدنش فکر کنم پیامهای مختلفی رو هم برای هر کدومتون به همراه داشت.
عزیز دلی مهربانوی فداکار و مهربان
پ ن: یک خوشحالی زیر پوستی و هیجان مثبتی هم نهفته بود در این پست(جسارتا از دید من) ؛)

ممنونم عیز دل
درست میگی نیلوفر جانم
راستش بارها خدا رو شکر کردم که رابطه ی مهردخت و نفس از مدتی قبل وارد فاز صمیمی تر و دیداری شده و تو این شرایط خیلی راحت تونستیم در کنار هم زندگی کنیم . خیلی حس خوبی بود که همزمان در کنار هر دوشون بودم ، منی که تقریبا هجده سال از این موهبت دور بودم و همیشه جای یکی از عزیزترین هام پیشم خالی بود .
مرسی که انقدر منو بلدی

ریحانه جمعه 10 اردیبهشت 1400 ساعت 02:43 ق.ظ http://transportation-postdoc.blogfa.com/

مهربانو جان، اینقدر ناراحت شدم این پست را خوندم که نگو. به خصوص قسمتی که نفس حالش بد میشه و ... وااای وااااااای

ولی خوبیش اینه که نفس دیگه تو خونه سه نفرتون، خجالتش ریخت. دیگه راحتتر شد اوضاع.

بهمون بگو که حالش خیلی بهتر شده.

عزززیزم
آره واااقعا .
خدا رو شکر خیلی خیلی خوبه .. امروز تقریبا سه هفته ش تموم شد نفس جان

نسیم جمعه 10 اردیبهشت 1400 ساعت 01:30 ق.ظ

خدا رو شکر که به خیر گذشته

ممنونم نسیم جون

هدی پنج‌شنبه 9 اردیبهشت 1400 ساعت 05:20 ب.ظ

سلام مهربانو جان
خدا رو شکر که الان بهترید.
در پناه خدای مهربون هر روز بهتر باشین

سلام هدی جون
ممنونم عزیز دلم

طیبه تی تی پنج‌شنبه 9 اردیبهشت 1400 ساعت 02:46 ب.ظ http://parandehdararamesh.blogfa.com/

سلام مهربانوجان
الهی دورت بگردم ، ایشالا که الان همه تون بهترین ، یعنی وقتی تو پرستار باشی حتما همه تون بهترین و زود خوب میشین
راستی ما هم وقتی کرونای خفیف داشتیم و با درگیری خفیف ریه و شب اول که نمی دونستم و صبحش نرفتم اداره از کمردرد و گرفتم خوابیدم
نیکان حدود ساعت ۱۰ صبح بیدارم کرد چای بریزم براش ، یه بار تو آشپزخونه خورد زمین ، یه بار هم تو دستشویی، که خودم رو بلند کردم به زحمت اومدم بیرون و بابای نیکان اداره بود، وقتی اومدم بیرون یه بار هم جلوی دستشویی افتادم که همون موقع نیکان زنگ زده بود به باباش و اون اومده بود خونه و رفته بودیم بیمارستان که البته هیچکدوم رو یادم نمیاد هنوز

سلام نازنینم
خدا نکنه عزیز دوست داشتنیم
خدا رو شکر خیلی بهتریم عزیزم
ای جاانم بمیرم برات عزیزم تو هم اینهمه افت فشار داشتی
الهی شکر که گذشته عزیزم و الان همه خوبید و خویم

غریبه پنج‌شنبه 9 اردیبهشت 1400 ساعت 10:10 ق.ظ

با سلام
خدا را سپاس که بلا دفع شد
بعضی‌ وقتا نیازه برای استحکام بنیاد خانواده اون روی مهربانو ها هم دیده بشود

سلام غریبه ی عزیز
ممنون دوست من
بله واقعاااا

مینا2 پنج‌شنبه 9 اردیبهشت 1400 ساعت 09:00 ق.ظ

مهربانو جان الهی زودتر هر سه تاییتون خوبه خوب باشین و سلامت
خیلی برای نفس ناراحت شدم بازم خدا رو شکر شما به موقع رسیدین و اونجا بودین.امیدوارم دیگه هیچ وقت پیش نیاد همچین چیزی.
امیدوارم زودتر خوب بشین و سلامت ما منتظر سلام و احوالپرسی های توی استوری ها هستیم که کلی ازت انرژی بگیریم
مراقب خودتون باشید
خدا حافظ و نگهدار خودت و خانواده ی عزیزت باشه

ممنونم مینای عزیزم
الهی آمین
ای جااانم قربون محبتت دوست من
چشششم عزیزم
خدا نگهدار تو و همه ی عزیزان دیگه هم باشه

رهیرا پنج‌شنبه 9 اردیبهشت 1400 ساعت 07:03 ق.ظ

کاش ما تازه وارد ها می‌فهمیدیم نفس کی شما میشه

کاش همه ی کاش ها انقدر زود و راحت از سر راه برداشته میشد .
رهیرا جان نفس همسر عزیز من هستند
ضمن اینکه خوش اومدی

نیکی پنج‌شنبه 9 اردیبهشت 1400 ساعت 06:46 ق.ظ

ارزوی سلامتی کامل عزیزم...حرفم‌نمیاد ناراحت شدم...

قربونت نیکی جانم
بیا یه بوس مجازی بده ناراحت نباش خوب خوبیم الان

سیمین پنج‌شنبه 9 اردیبهشت 1400 ساعت 04:51 ق.ظ http://Jafaripour1@gmail.com

مهربانو جان
خدا رو شکر می کنم که بهترید
باور کن نفس منم باتعریف وضعیت نفس بند اومد خدا رو شکر که سختیش رو گذروند
مهربانو جان معمولا تو فامیل های ما هم با علایم سرماخوردگی در همین دوران تغییر فصل در بچه ها شروع شد و بقیه هم درگیر شدند چون فکر می کردند سرما خوردگی عادیه
حالا جالبه ما دکترمون می گه آش گندم و نخود و گوشت که ارووم و خوب پخته باشه برای افزایش سیستم ایمنی و قوت بدنی عالیه و همکارم که مشکل زمینه ای هم داشت یک هفته غذای غالبش این بوده. البته شاید برای کسانی که مشکل قند خون دارند خوب نباشه
در مرد شیر هم من هر از چند گاهی طبق دستور دکتر کرمانی شیر و بک نصف قاشق زردچوبه و کمی دارچین و فلفل می خورم و خیلی برای افزایش سیستم ایمنی و کاهش التهابات عالیه
دوستت دارم مراقب خودت باش عزیزم

ممنونم سیمین جانم
خدا نفست رو گرم نگهداره
اجازه ی نخود و گوشت رو گرفتم ولی کتر ما معتقده قند و نشاسته(چون اونم تبدیل به قند میشه) برای سیستم ایمنی بدن خوب نیست .
چقدرم سخته نون نخوردن
آره واقا منم شنیدم این ترکیب شیر و زردچوبه خیلی عالیه
منم دوست دارم سیمین مهربون و دوست داشتنی.. ممنون از کامنت مهربونت

ملیحه پنج‌شنبه 9 اردیبهشت 1400 ساعت 04:07 ق.ظ

سلام مهربانو جان .من نتونستم همه ی پست هاتون رو بخونم .شرمنده نفس همسرتون هستن؟

سلام ملیحه جان
بله عزیزم

نسرین پنج‌شنبه 9 اردیبهشت 1400 ساعت 01:55 ق.ظ https://yakroozeno.blogsky.com/

امیدوارم بتونی دو هفته از خونه بیرون نری. کار هم نکنی و فقط استراحت.
البته با شناختی که ازت دارم، فکر کنم نگذاری مامان و خواهرت براتون غذا درست کنند و خودت میری تو آشپزخونه.
امروز بهترید؟
برنامه ی غذایی که در ایران به مریض های کرونایی میدن با اینجا خیلی خیلی فرق داره. اینجا میگن خیلی سبک و فکر نکنم گوشت هضمش آسون باشه. اینجا مریض را به سوپ های مختلف می بندند و آب و آب و آب

آره واقعا نسرین جون به حداقل دوهفته خونه موندن و استراحت نیازدارم
چقدر خوب منو میشناسی .. راستش آره نذاشتم کسی غذا بیاره همه رو خودم درست کردم البته خدایی نفس و مهردخت کمک میکردن
بهترین کار همون سوپ های مقویه .

بهناز پنج‌شنبه 9 اردیبهشت 1400 ساعت 12:48 ق.ظ

چقدر خوب که زود فهمیدید. امیدوارم هر چه زودتر هر سه سالم و سرپا بشید.

ممنونم بهناز جون

Mani پنج‌شنبه 9 اردیبهشت 1400 ساعت 12:38 ق.ظ

سلام مهربانو جان

خیلی خوشحالم که بهتر هستین

تندرست باشید

سلام مانی جان
ممنون همچنین

الی چهارشنبه 8 اردیبهشت 1400 ساعت 11:22 ب.ظ https://elimehr.blogsky.com

سلام عزیزم
مراقب خودتون باشین
امیدوارم زود زود سلامت کاملتون رو بدست بیارین
خوب کردی اون روی مهربانویی رو نشون دادی
والااااااا
اعصاب برا آدم نمیزارن

سلام الی جان
چشم عزیز دل
وااالا بخدااا نمیذارن ادم اتیکت داشته باشه

رهآ چهارشنبه 8 اردیبهشت 1400 ساعت 10:14 ب.ظ http://Ra-ha.blog.ir

مهربانو جانم تلهی خیلییی زود هر سه تاتون خوب شید و خبر سلامتی تون رو پست کنی.

همسر منم الان چهارروزه درگیر کرونا شده. ما هم اول فکر میکردیم بابت آب یخی عه که خسته از راه رسیده خورده و باعث التهاب گلو شده، ولی الان دو روز حس بویایی و چشایی رو از دست داده و کلن خیلییی بی حال و بی جون.
دعا کن که خوووب شه.


هر روز با خودم فکر میکنم که روزهای بدون کرونا رو خواهیم دید؟ :(

ممنونم رهای عزیزم
پس مثل ما شدین شما هم فکرتون سرما خوردگی بود .
ان شالله تموم میشه عزیزم

غزال چهارشنبه 8 اردیبهشت 1400 ساعت 07:58 ب.ظ

سلام مهربانوجان،
خوشحالم که حال همگیتون بهتره. تا رسیدم آخر متن از استرس مردم. خدا رو شکر که به موقع رسیدین.
امیدوارم همگی حالتون هرچه زودتر کامل خوب بشه.

سلام غزال جانم
ممنونم عزیزم خدااا نکنه آره
ممنونم عزیز جان

منیژه چهارشنبه 8 اردیبهشت 1400 ساعت 07:04 ب.ظ

سلام مهربانو خانم گل. خداراشکر که سبک رد کردید به سلامتی. پسر عمو من با یک تب و لرز شروع شد. خانم و پسرش بستری شدند خودش بستری شد و برادر کوچکش که رفت مراقبت ازش گرفت و بعد منتقل کرد به عمو و زن عمو و خواهرها و همگی بستری شدند. ولی خوب عمو هفته پیش فوت شد و خود پسر عمو چند روز بعد.خیلی اتفاق باور نکردنی بود. جوان بود طفلک با دو تا بچه خیلی الکی الکی رفت. این ویروس هزاران چهره داره.

سلام منیژه جان
ممنونم عزیزم . وااای چقدر متاسف شدم عزیزم تسلیت میگم خدا صبر بده چقدر تلخ و غم انگیز
روحشون شاد باشه

هوپ... چهارشنبه 8 اردیبهشت 1400 ساعت 07:02 ب.ظ

خداروشکر که خفیف گرفتین
من هم مثل مهردختم کوچکتریت علامتی پیدا منم میرم تست میدم. افرین بهش

ممنون عزیزم
جفتتون عشششقین

فرزان چهارشنبه 8 اردیبهشت 1400 ساعت 07:01 ب.ظ

چقدر خوب که خفیف بوده مهربانو جان انشاالله همیشه سالم و سرحال در کنار خانواده باشی عزیزم

ممنوونم فرزان جان
الهی امین برای تو و عزیزانت هم همینطور

عمه خانم چهارشنبه 8 اردیبهشت 1400 ساعت 06:29 ب.ظ https://amehkhanoom.blogsky.com

چقدرخوشحالم که حالتون روبه بهبوده و در حدخفیف بوده، خدا کنه کرونا زودتر شرش کنده بشه، چه با واکسن، چه بی واکسن

ممنونم عمه خانم عزیزم
الهی آمین واااقعا

شکوفه چهارشنبه 8 اردیبهشت 1400 ساعت 06:12 ب.ظ

سلام بلابه دورباشه. تواین مدت مریضی خانواده اول نفس سراغی گرفتندازش، یاسوپی چیزی بیارندبراشون؟ رابطشون باشماونفس چطوره؟

سلام شکوفه جان ، بلا نبینی عزیزم
معمولا روزی یکی دوبار زنگ میزدن ازش میپرسیدن چیزی میخوای یا نه ؟ اونم میگفت نه .
سیستم خاص خودشون رو دارن معمولا، بنظر میاد روششون با ما متفاوته

لیلی۱ چهارشنبه 8 اردیبهشت 1400 ساعت 03:11 ب.ظ

عزیزم چقدر ناراحت شدم نفس هم گرفته مهربانو دکترا میگن هر علایمی شبیه سرماخوردگی کروناس
انشاله که بزودی خبر بهبودی هر سه شمارو بشنوم

خدا رو شکر خفیف بود لیلی جون
فدای تو عزیز دلم

Azi چهارشنبه 8 اردیبهشت 1400 ساعت 02:53 ب.ظ

چرا اینجوری شد اخه !
امیدوارم روز به روز بهتر شین

آدم که بخودش نرسه همینطور میشه دیگه
فدای تو مررسی عزیز دلم

افق بهبود چهارشنبه 8 اردیبهشت 1400 ساعت 01:15 ب.ظ http://ofogh1395.blogsky.com

سلام
معمولا خاموش میخونمتون
مگه در مواقع بحرانی روشن میشم
امیدوارم حالتون زود خوب بشه
خوبه که دخترتون اینقدر به فکر بود که برای یه پیک نیک با دوستاش میگه نه باید تست بدیم

سلام افق جان
میدونم
ممنون از لطفت
بله نسبت به همه ی ما بیشتر رعایت میکنه و مسئولیت پذیر تره

یاسمن چهارشنبه 8 اردیبهشت 1400 ساعت 12:58 ب.ظ

ایشالا که خیلی زود همتون خوبه خوب بشین مهربانو جان

ممنون عزیز دلم

متولد ماه مهر چهارشنبه 8 اردیبهشت 1400 ساعت 11:48 ق.ظ

سلام عزیزم خدا قوت امیدوارم تا الان حال همتون خوبه باشه، واقعا چی کشیدی خانم؟ من زمان کرونا فقط کمر درد داشتم و پاهام سنگین شده بوده کمر دردی که تا حالا تجربه نکرده بودم و اصلا عوارض سرماخوردگی نداشتم ولی بقیه می گفتند صدام هم گرفته بوده. لعنت به کرونا که برای هر کی یک مدلی هست الهی زودتر از شر این بیماری راحت بشیم. مراقب خودت باش و لازم نیست بگم چقدر بهت نزدیکم از نظر مسیر کاری، خریدی چیز داری در خدمتم عزیزم.

سلام عزیزم ممنون نازنین
خیلی سخت بود واقعا
جالبه حالا من هی دارم شک میکنم که بالاخره سرما خوردم یا کروناست بس که شبیه سرماخوردگیه البته امروز پای چپم تو ناحیه ی ران و زانو وحشتناک درد میکرد
دقیقا برای هر کس یه جور عمل میکنه و این واقعا ترسناکه
قربون محبتت میدونم عزیز دلم دستت درد نکنه سلامت باشی نازنین

زری .. چهارشنبه 8 اردیبهشت 1400 ساعت 11:26 ق.ظ http://maneveshteh.blog.ir

خدا رو شکر خفیف گرفتید... خدا به خیر بگذرونه برای همه ...من خیلی استرسی شدم این روزها

الهی آمین
نداشته باش زری جون استرس خیلی همه چیو بهم می ریزه

امید چهارشنبه 8 اردیبهشت 1400 ساعت 10:23 ق.ظ

سلام
میشه داروها و رژیم غذایی که در موقع کرونا استفاده می کنید بگید
اونایی که دکتر تجویز می کنند

سلام امید جان
سعی میکنم در این مورد یه پست مخصوص بنویسم .. چند ماه پیش حدود آبان و آذر هم که بابا به سختی مبتلا بود نوشتم ولی حالا به اختصار اینجا هم میگم
در مورد تغذیه :
نون و مشتقات گندم خیلی خیلی کم /حلیم ممنوع
شیرینی جات ممنوع
عسل به مقدار کم
سردی ها کلا ممنوع و گرمی ها رو به تناسب استفاده کنید
پس گوشت گوساله و ماهی کلا ممنوعه
ماهیچه دست گوسفند خوبه (سردست کلا خوبه)
گوشت کبک - بوقلمون - مخصوصا شتر مرغ - بلدرچین خیلی خوبه
توت فرنگی ممنوع
آناناس خیلی خوبه به شرطی که کتری رو بذاری جوش بیاد یه آبکش کوچولو بذاری روش دو سه دقیقه حلقه های اناناس یا پرتقال و سیب رو بذارید رو بخارش تا قندش ازاد بشه خنک که شد میل کنید
جون میدونید که سیستم ایمنی با شیرینی جات و ممنوعه های دیگه مختل میشه و کرونا بشت به سیستم ایمنی اسیب میزنه
اب سیب خیلی خوبه ولی اونم بذارید تو قابلمه چند تا جوش بزنه با در بسته خاموش کنید تا سرد بشه در واقع پاستوریزه میشه ولی اب هویج رو لازم نیست بجوشونید
آواکادو -تخم کبک و بلدرپچین-سبزی هایی مثل جعفری فری یا ریحون ایتالیایی عالین برنج کم بخورید و هر وقت درست میکنید بصورت سبزی پلو باشه مواظب باشید باقالی پلو نخورید که وحشتناک سرده
حتما روی برنج از زعفرون استفاده کنید سعی کنید زعفرون رو دم نکنید همونطوری بپاشید روی برنج یا غذا
لبنیات استفاد نکنید مگر اینکه شیر بدون لاکتوز باشه و کمی عسل بهش زده باشید و سه ساعت بعد از عسل زدن استفاده کنید نه بلافاصله
یا پنیر رو زیره یا سیاهدانه بریزید و سه ساعت بعد میل کنید ( تا موادشون به هم اثر کنند)
دارو هم مکمل ها رو تجویز کردن که قطعا با شرایط بدن ما سازگاره چون ما آزایشات کامل خون مربوط به اسفند ماه رو داشتیم و دید که چه چیزایی کم و زیاده تو بدنمون ، مطمئن نیستم برای همه یکسان باشه فقط تاکید کرد ویتامین سی رو بصورت کپسول تهیه کنید نه قرص و نه جوشان

ترمه چهارشنبه 8 اردیبهشت 1400 ساعت 10:14 ق.ظ

سلام

تو این اوضاع زیاد وقت تون رو نمیگیریم
چون میدونم جناب نفس های ریسک هستند گفتم این رو بگم:دکتر وحید دهستانی که فوق تخصص ریه هستند، بسیار ازشون تعریف شنیدم در درمان بیماران کرونا حتی بیماران بسیار بدحال و با درگیری شدید ریه.
و این توصیه از من که همسرم با بیماری های زمینه ای و مصرف داروهای سرکوب ایمنی، کرونا گرفت و از سر گذروند، رو داشته باشید که: با هر گونه تغییر علایم حتما مجددا و چندباره مراجعه کنید یا تلفنی با پزشک درتماس باشید، ما حتی شده بود دوبار دو روز دکتر می رفتیم.
ان شاالله با لطف خدا و مهربانی شما و حفظ روحیه به سادگی این دوران رو پشت سر می‌گذارید.

سلام ترمه جانم
خدا رو شکر میکنم که دوران بحران و بیماری رو به سلامت گذرونیدن ، بله دقیقا دتر ما هم روزانه چندین بار از ما گزارش میخوان سطح اکسیژن خون، تب و فشار خون و تاکید کرده هر تغییر حالتی رو مخصوصا درمورد نفس شب و نصف شب اعلام کنیم .
اتفاقا وقتی متوجه شد نفس آزاده ست خیلی حساس تر شد گفت بگید کجاها بوده و ... گفتم خیالتون راحت باشه همون اول جنگ اسیر شده و با تبادل اسرا برگشته یعنی هیچ منطقه شیمیایی نبوده و ریه هاش اسیب ندیده . ولی خب بقول شما باید نسبت بهش حساس باشیم .
یک دنیا از مهربونیت ممنونم

شادی چهارشنبه 8 اردیبهشت 1400 ساعت 08:42 ق.ظ

مهربانو جانم بهتری؟
عمه ی من هم گرفته ولی حالش خیلی بده
بیمارستان ها که جا ندارن
یه سری دارو دادن و فرستادنش خونه
دمنوش و گوشت شترمرغ خوبه بهشون بگم؟

دارو چی مناسبه؟

ممنونم شادی جانم
خیلی متاسفم عزیزم
عالیه عزیزم گوشت شترمرغ خیلی خیلی خوبه
دارو ها رو تقویتی بدید عززیم هر پی که سیستم ایمنی رو قوی میکنه
جوابی که برای امید نوشتم رو بخون اتفاقا اگر مشکل تنفسی نباشه بهتره ادم بیمارستان نره

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد