دلنوشته های مهربانو

دلنوشته های مهربانو

اینجا خاطرات زندگی مشترک من و دختر نازنینم به یادگار نوشته میشود
دلنوشته های مهربانو

دلنوشته های مهربانو

اینجا خاطرات زندگی مشترک من و دختر نازنینم به یادگار نوشته میشود

بچه، بستنی نیست که هوس کنی

نمیدونم  بیماری ستاره  از کجا شروع شده ؟ 

حتما قبل از ازدواجشم اینطوری بوده ولی یا کنترل شده یا به این شدت نبوده ...

 از تاریکی و تنهایی می ترسه ، سوارشدن تو آسانسور ناراحتش میکنه و کلا با در بسته مشکل داره ، مثلا موقع حمام کردن هم در رو باز میذاره .


تقریبا دو سه ماه پیش من بصورت اتفاقی متوجه ی بیماریش  یا بهتره بگم شدت بیماریش ،شدم .(چون کم و بیش احساس می کردم اوضاعش نرمال نیست)


 خونه ی قبلیشون   وسط یه خیابون پر رفت و آمد با پنجره های بزرگ و متراژ کم بود.یک شب که مهمونشون بودم از صدای خیابون که حتی از پنجره های بسته هم عبور می کرد سرسام گرفتم . 


 وقتی شنیدم مجبورن خونه رو عوض کنند، یادم افتاد که یکی از دوستانم تمایل داره خونه ش رو به آشنا بده نه اینکه بسپره به بنگاه املاک. 

 خیلی خوشحال شدم و زود به ستاره و محمود  پیشنهاداین  خونه ای رو دادم که  جدید و  بزرگ و نوساز با امکانات جانبی خیلی خوب و تو یه محله ی دنج و خلوت  بود . 

اما محمود زیر بار نمی رفت  و هی بهانه میاورد . 


با تعجب گفتم : دیوانه اید مگه؟ خونه رو از دست میدین هااا. 


انگار دیگه محمود مجبور شد و گفت: ستاره نمیتونه اونجا بیاد، چون محله ی خلوتیه و خونه به اندازه ی کافی پر از پنجره و نور نیست. 


بعدهم  برام از عمق بیماری ستاره تعریف کرد که حتما باید چراغ اتاق خواب تا صبح روشن باشه و خیلی مسائل دیگه . 


به هر حال شرایط به نحوی پیش رفت که مجبور شدن همون خونه ای  رو که پیشنهاد دادم،  انتخاب کنند و ساکن بشن. 


یکماه بعد از سکونت در منزل جدید، یه  موقعیت کاری خیلی عالی برای محمود در یکی از شهرستان ها جور شد، که باید در هفته چند شب خونه نمی آمد .


 اون موقع بود که متوجه شدم کلا سیستم زندگیشون بهم خورده و ستاره تقریبا هر شب بین ساعت دو تا سه از خواب می پره و گریه میکنه و میگه دیوارهای اتاق دارن به سمتم میان و حالت تنگی نفس شدید بهش دست میده.


 نصفه شب ستاره و محمود و آرشام و سگشون بلفی میشینن توماشین و تا صبح تو خیابونا دور میزنن . 


روانشناس خوب بهشون معرفی کردم ولی بعدا" شنیدم ستاره با یه پزشک سنتی و از طریق داروهای گیاهی داره درمان میکنه . 


محمود هم بهش قول داده که نمیرم سر اون کار و کنارت هستم ، تا این حمله های ستاره کمتر شده . 

خیلی بنظرم عجیب و غیر اصولیه سیستمشون ولی نمیتونم هیچ دخالتی هم داشته باشم . 


حالا چند شب پیش  دورهم بودیم ، یکمی قبلش  از هر دری حرف زدیم ... 

از انتخاب مدرسه برای سال جدید تحصیلی آرشام ، تا  شیرینی و عشقی که تقریبا یکساله ، سگ کوچولوشون تو خونه شون آورده .

بعد از یه مکث چند دقیقه ای گفتم : ستاره جون تو فکر دومی نیستی؟ 


در حالیکه با سرانگشتانش جعد زیبای موهای پسرک سیزده ساله ش رو باز می کرد ، همراه یه لبخند شیرین کنج لبش  گفت : 

اتفاقا چند روز پیش به محمود گفتم آرشام حسابی بزرگ شده ها.. نظرت با بچه ی دوم چیه؟؟


این حرف رو ستاره ای میزد که همین دوماه پیش ، احتمال می دادم که حداقل یه هفته ، ده روزی تو بیمارستان بخش اعصاب و روان بستری بشه تا بتونن به یه ثباتی برسوننش . 


خیلی تلاش کردم، تعجبِ تویِ صورتم رو بپوشونم . گفتم : واقعاً توان و حوصله ش رو داری؟ 


-نمیدونم .. نه ولی دیشب  مریم دوستم می گفت: ستاره دیدی بچه هامون چه زود بزرگ شدن؟ دیدم راست میگه واقعا" .. خیلی هوس کردم . 


با احتیاط گفتم: البته من منظورم یه خواهریا برادر برای "بلفی"بود. 

ستاره جان ، کاش بچه دار شدن مثل بستنی بود که هوس میکنی میری دم سوپر میخری ، میخوری و عطشِ هوست ، فروکش می کرد ولی موضوع اینه که بستنی نیست .


 بحثِ یه عمر مسئولیت و توجه هست . باید ببینی میتونی دلیل قانع کننده ای پیدا کنی که رنج زندگی رو به دوش یه موجود دیگه تحمیل کنی؟ 


ستاره گفت: هااا؟؟ 


گفتم : هیچی ستاره جون ، خودت که اوضاع رو میبینی .. خیلی مسائل و مشکلات هست نه تو ایران بلکه تمام دنیا ولی خُب شرایط ایران یکمی سخت تره . 

از اون طرف بچه ها نیاز به وقت و زمان ویژه دارن که باید براشون بذاریم . آموزش پروش و امکانات دیگه . 


من مطمئنم الان بخاطر موضوع تعویض مدرسه ی آراشام پوست شماها کنده شده . 


گفت: آخ ارره واقعا .... 

(اصلا دیدم نمیشه هیچ اشاره ای به وضعیت روح و روانش کنم ، خیلی از مرحله پرت بود)


یکی از تو جمع گفت: ای بابا ما سختش کردیم .. اون وقتا تو یه خونه پنج شش تا بچه با هم بزرگ میشدن عین دسته گل . 

گفتم : تو روخدا از این حرفا نزنید . اون وقتا میگفتن: بچه آب دماغشم بخوره بزرگ میشه، شما الان رو همون دیدگاه هستی؟


 یا پای درد و دل قدیمی ها که بشینی ، میگن چارتا بچه می اوردیم ، دختر بزرگه ، بقیه رو ترو خشک می کرد، بزرگ میشدن . 

آخه بچه داری که فقط طول و عرض اضافه کردن نیست !!

یه نگاه به نسل خودمون و پدر و مادرامون بندازین... بنظرتون آدمای نرمالی هستیم؟ 


چند درصد انواع تله های شخصیتی رو نداریم؟ مهارت های فردی و اجتماعی نرمالی داریم ؟ بلدیم احساساتمون رو درست و منطقی بروز بدیم؟ طاقت نه شنیدن داریم و بلدیم نه بگیم؟ 


همین کسانی که اینطوری برای بچه دار شدن نسخه می پیچن ، معتقدن بچه  رو نباید زیاد  بغل کنی . چون بغلی میشه.  خب، حالا ثابت شده بچه ها ی زیر دوسال توجه ویژه نیاز دارند و  عدم توجه به این موضوع در بزرگسالی مشکلات دیگه ای پدید میاره . 


سکوت سنگینی برقرار شد ، نمیدونم حرفام براشون قابل تامل بود یا داشتن تو دلشون میگفتن برووو بابااا!!

بگذرررریم ...

***

بیاید خبرای خوب بخونید 

به لطف شما عزیزان و اعتبار و آبرویی که پیشتون دارم ، برای مادر جوانی که اینجا درموردش خوندید . ده میلیون تومان اختصاص دادم .

 با این پول ، هفت میلیون وامی که قبلا گرفته بود تسویه میشه و سه میلیون هم برای کمک هزینه ی درمان و معیشتش میمونه .


 خوشبختانه یه نیکوکار دیگه هم، کلِ پولی که در زمان حیات همسرش نزول کرده بودند ، تسویه کرده . 

 کار هم براش ، آشپزی تو یه شرکت  جور شده که میتونه دختر نازشم همراهش ببره .

 با همه ی اینها دوست داره برای بعد از ظهر ها هم یه کار دستی تو منزل انجام بده .  خدا رو شکر مثل اون مورد چند وقت پیش نیست که کلا اهل زحمت کشیدن نبود 

اینم چت من با تکتم عزیزم، دوست بلاگستانی سالهای سال قبل از این 




و ... واریز شد 


دوستتون دارم 




نظرات 36 + ارسال نظر
مامان ثنا و حسنا و حلما شنبه 22 خرداد 1400 ساعت 02:51 ب.ظ

کتاب " وقتی اضطراب حمله می کند" دیوید برنز رو حتما براش تهیه کنید یا بگید خودش بگیره حتما حتما بخونه

مررسی عزیزم

مهرگل جمعه 21 خرداد 1400 ساعت 02:47 ب.ظ

بابا از پدر و مادر بدتر اطرافیان هستن که مدام میگن توروخدا بسه دیگه وقته بچه دار شدنتونه دیر میشه فاصله سنی اش با شما زیاد میشه حال طرف اولی رو میاره گیییییییر که دومی رو بیارین اولی تنهاس تنهایی فقط واسه خداس ( این جمله خودش به تنهایی نابود کننده اس)
یعنی من کشته مرده این تفکراتم
مامان من با وجود 10 تا نوه الان گیرش رو منه که بچه بیارم
آقا من حوصله خودمو ندارم کلی مشکلات با خودم دارم بچه میخوام چیکاااااااااااااار

مهرگل جااان یه گوش در یه گوش دروازه بهترین روش مبارزه با این دخالت بیجاست

مامان ثنا و حسنا و حلما جمعه 21 خرداد 1400 ساعت 12:19 ب.ظ

سلام مهربانو جان
ستاره پانیک داره؟

سلام عزیزم
اینطور به نظر میاد ولی حقیقتا من با دکترش صحبت نکردم خودشم از این واژه برای شرح بیماریش استفاده نمیکنه .

رها چهارشنبه 19 خرداد 1400 ساعت 11:22 ق.ظ http://Rahashavam

سلام عزیزم
من کامنت گذاشتم برا این پست اصلا تایید نشد حالا فدای سرت فقط یه چیز جالب دیدم اقای دکتر ربولی هم کامنت گذاشته بود سراغ کامنت قبلیشو گرفته بود مال اون بنده خدا چی شد؟ سطح مطالبه گری

سلام رها جونم یه دونه بود که درمورد همسر ستاره و صبرو تحملش نوشته بودی اون که هست ولی غیر از اون اگر چیزی نوشتی ندارم .
اینه دیگه:
مهربانو جونم سلااام
من فقط در کف همسر نازنین ستاره خانم هستم‌ بخدا من بودم همسرم همون روز اول تحویل خونه پدریم داده بود با توجه به روحیاتی که ازش میشناسم عمرا تحمل نمیکرد بگم دیوار داره دور میشه یا نزدیک

سلام عزیزم
ادما پر از تاریک و‌روشنی های شخصیتن اره واقعا در بعضی موارد محمود خیلی صبوره در بعضی موارد هم اصلا قابل تحمل نیست

جواب اقای دکتر رو دادم اون موقع تایید نکرده بودم کامنتشو ولی از تو کامنت ندارم غیر از اونی که گفتم.

خوبه تمرین کنیم این مطالبه گری رو ان شالله صد سال بعد نتیجه می گیریم

فرزانه دوشنبه 17 خرداد 1400 ساعت 11:14 ق.ظ

مهربانو جان خواستم یه تجربه ای که خودم از نزدیک داشتم را هم بنویسم
خواهر من وقتی دخترش 9 ساله بود و از بس خود اون بچه التماس میکرد که من دلم خواهر برادر میخواد واسه دومی اقدام کرد. ولی بعد که دومی به دنیا اومد به قدری تاثیر منفی روی اولی گذاشت که قابل بیان نیست. در حدی که چند وقت پیش اولی جلوی دومی توی جمع میگفت این عذاب الهیه !!! کاش هیچ وقت به دنیا نیمده بود !! و فکر کن من بعنوان خاله شون چقدر برای دومی طفلی دلم سوخت! تازه اولی از هر فرصتی برای اذیت کردن دومی استفاده میکنه و بیرحمانه واقعا باهاش رفتار میکنه ، خواهرمم میگه اگه بهش چیزی بگم بدتر میکنه برا همین دیگه دخالت نمیکنه
البته رفتار همه ی ما هم اشتباه بود . وقتی دومی به دنیا اومد همه ی توجهات رفت سمت دومی و همش به اولی میگفتیم تو که بزرگتری باید مراعات کنی ولی بعدها فهمیدم که همین جمله چه صدمات جبران ناپذیری به روح و روان بچه وارد میکنه
خلاصه که دیدن این دو تا باعث شده فکر کنم واقعا اگر کسی شرایط مالی ، روحی و زمانی برای بچه دار شدن داره باید فقط تا دو سالگیه اولی دومی را بیاره در غیر این صورت جز عذاب برای اولی هیچی نیست!! و انقدر به این فکر نکنیم که یه بچه تک فرزند بدبخت میشه و تنها میشه و فلان و بهمان . والا اگر پدر و مادر آگاهی برای تربیت فرزند کسب کنند همون تک فرزند هم میتونه شاد باشه
در ثانی فراموش نکنیم که انسان به ذات تنهاست و تنهایی جزو جدایی ناپذیر از وجود انسانه. اینکه دورمون را شلوغ کنیم بخاطر ترس از تنهایی واقعا کاری عبث و بی فایده ست! آخرش انسان باید با تنهاییش مواجه بشه .
الان که دارم پادکست رواق را گوش میکنم خیلی چیزها دارم میفهمم . به شما هم توصیه میکنم حتما گوش کنید. دیدگاهتون را به کلی در مورد انسان و زندگی تغییر میده . پادکست رواق را آقای فرزین رنجبر از روی کتابهای اروین یالوم تهیه کرده و بسیار قابل تامل و زیباست

سلام عزیزم
تو به من بگو پدر و مادری رو سراغ داری که بچه ی اول، تو یه مقطع سنی ازش دومی رو نخواسته باشه؟
همین مهردخت خانوم هم تا قبل از 12-13 سالگی از من بچه ی دوم میخواست !!!!!!!!!!!
منتها این موضوع بسیار مهم و خطیر اصلا چیزی نیست که ما به میل یه بچه ، تصمیم بگیریم . جالبه خیلی مسائل رو به بچه ها اجازه ی دخالت نمیدیم و میگیم تو بچه ای نمیفهمی اونوقت بحث به این مهمی رو خیلی از پدر و مادرا میگن بخاطر اینکه اولی خیلی دلش میخواست ما دیگه اجبارا" دومی یا بعدی ها رو آوردیم !!
متاسف شدم برای بچه ی دوم خواهرت عزیزم ولی واقعیتش نتیجه ش همین عملکرد ما بزرگترهاست .
واقعا برای هر چیزی در ارتباط با بچه ها باید ادم چند واحد روانشناسی کودک پاس کنه تا چنین اتفاقایی نیفته وگرنه اینهمه خواهر و برادر داریم و روابطشون هم عالیه .
من یادمه بردیا که چهار سال بعد از من دنیا آمد، چقدر از وجودش خوشحال بودم واصلا فراموشم نمیشه که هر چیزی براش میخریدن بهتر و بزرگترش رو برای من می گرفتن ، همون روزی هم که حتی به دنیا اومد به من یه چرخ و فلک خوشگل با کلی عروسکای کوچولو هدیه دادن و گفتن بردیا برات از پیش فرشته ها آورده .
البته چهل و چهار سال قبل که بردیا به دنیا اومد اصلا چنین رفتارهای درستی تو ایران مرسوم نبود و اکثر پدر و مادر ها بلد نبودن چکار کنند که باعث کینه و حسادت بچه ی اول نشه ولی برادر من تو کشور بلژیک به دنیا اومد و تو چک آپ های قبل از زایمان به مامان و بابا اموزش دادند که چطور باید هوای بچه ی اولتون رو داشته باشید که موجب مشکلات روحی نشه . (خدایا کمک کن ما هم به استانداردهای روانشناسی روز دنیا نزدیک بشیم)
ممنون از معرفیت امیدوارم به زودی یه جای خالی برای این کار پیدا کنم عزیزم .

مینو یکشنبه 16 خرداد 1400 ساعت 08:28 ب.ظ http://milad321.blogfa.com

سلام
من هم زمانی بچه دار شدم که اصلا آمادگی نداشتم.
عجیبه حالا که فرزندانم میخواهند طبق اصول و برنامه خودشان برای فرزند داشتن اقدام کنند ، اطرافیان دست از سرشان بر نمیدارند که چرا بچه دار نمیشوند یا بفکر بچه دوم نیستند.

سلام مینو جانم
متاسفانه تا بوده همین بوده

ترانه یکشنبه 16 خرداد 1400 ساعت 06:21 ق.ظ http://taraaaneh.blogsky.com

مهربانو جان منهم واقعا تعجب میکنم از کسانی که افسرده هستن، مشکل روانی دارن یا با همسرشون کلی مشکل دارن و اونوقت تصمیم میگیرن بچه دار هم بشن. آخه چرا؟؟؟؟
نمیدونم شاید اگر من بودم ازش میپرسیدم که واقعا از جهت روانی آمادگی بزرگ کردن یک بچه دیگه رو داره؟

فکر میکنن بچه میتونه جای دارو و درمان رو بگیره ، شی و وسیله س آخه
دور و برمون شلوغ بود و نمیتونستم مستقیم به اون وضوع اشاره کنم . درضمن انقدرم جا خورده بودم و عصبانی شده بودم که نگووو

ملیکا شنبه 15 خرداد 1400 ساعت 03:45 ب.ظ

سلام مهربانو جان
ممنون از نیکوکاری هات و خوشحال شدم از تاثیر این سعی و تلاش هات در زندگی این عزیز:
در مورد بحث بچه دار شدن چه اول و چه بچه های بعدی، از نظر من غیر از سلامت روحی و جسمی و توان اقتصادی کافی، داشتن ذوقه!
بزرگ کردن بچه و دغدغه های اون کار یک روز و یک ماه و یک سال نیست کار یک عمره! و هر روز با ذوق و اشتیاق بدون خستگی و شکایت و با شادی باید به این کار پرداخت!
در بهترین حالت و خوش بینانه ترین وضع، اصلا تصور کنیم بیماریی وجود نداره، خود مسئله مراقبت های شبانه روزی و رشد نرمال بچه و درس و تحصیل و تفریح و خواسته های او، کلا خود مادر و گاهی! پدر رو هم، از زندگی معمولی( یعنی رسیدن به خواسته ها و آرزوی خودشون) میگذاره و به قول نسرین جان کلی از جسم و جان و روان آدم سالم در راه بزرگ کردن یک بچه سالم به فنا میره چه برسه به قول شما با کلی گره های روانی که اکثرا همه داریم!ذوقی هم در کار نباشه فقط بخاطر هوس و یا این که بچه اول تنها نباشه و یا گاهی بخاطر حرف مردم و ظاهری موجه و نرمال داشتن از نظر دیکتهء الگوهای غلط جامعه، بخوایم بچه دار بشیم!
در این زمینه حرف بسیاره، از دیدگاه های شما مهربانو جان و دوستان استفاده کردم.

سلام نازنین
قربونت عزیزم بدون شما ممکن نیست
عزیز منی دقیقا با تو موافقم

فرزان جمعه 14 خرداد 1400 ساعت 03:00 ب.ظ

واقعا پرورش بچه بزرگترین و سخت ترین مسئولیت دنیاست . فکر آیندشون تو این شرایط آدمو دیوونه می کنه.

آینددددده ... دقیقا در جایی که خودمون نسبت به اینده هیچ چشم انداز مناسبی نداریم

عمه خانم پنج‌شنبه 13 خرداد 1400 ساعت 11:08 ب.ظ https://amehkhanoom.blogsky.com

من نه بچه دارم و نه ازدواج کردم، از تجربه خودم درمورد اطرافیانم، معتقدم هروقت پدرومادر چه از نظر روحی و چه از نظر مالی و جسمی توانایی داشتند باید بچه بیارن، چون بچه عروسک نیست و آدمه، بقدر کافی محیط آسیبهای خودش را داره، باید از سمت خونوادش تامین بشه حداقل تا این آسیبها به حداقل ممکن برسه

دقییییقا همینطوره عمه خانم

غزال پنج‌شنبه 13 خرداد 1400 ساعت 06:34 ب.ظ https://otaaaq.blogsky.com/

سلام مهربانو جان،
من انقدر ذوق میکنم وقتی می بینم شما انقدر آگاه هستین. واقعا پدری و مادریریال امکانات، آگاهی و محبت میخواد. اینها هم همش با هم نیازمند سلامت نسبی روحی و روانی هستش. برام جالبه که ستاره خانم اصلا به شرایط روحی خودشون، شرایط اقتصادی و حتی اختلاف سنی بچه ها فکر نمیکردن. یه بچه ی سیزده ساله که وارد نوجوانی شده، میخواد با یه نوزاد چیکار کنه توی یه خونه! درمانِ مشکلات روانی با دکتر سنتی هم که دیگه جایی برای صحبت نمیذاره.


چقدر این خبرهایی که از نتایج کمک های شما و دوستان میشنوم شیرینه. آرزوی سلامتی و شادی دارم برای تک تکتون.

سلام غزال عزیزم
قربونت نازنین لطف داری
دقیییقا برای همین سن بچه ی اول رو نوشتم .. چون حتی از نظر فاصله گذاری سن بچه ها هم شرایط مناسبی ندارن .. فقط تنها آیتمی که مهیا بود قسمت هوس ستاره بود!!!!!
قربون محبتت عزیزم که همیشه حامی و باری رسون بودی

زری .. چهارشنبه 12 خرداد 1400 ساعت 12:20 ب.ظ http://maneveshteh.blog.ir

مهربانو جان یه سوالی برام پیش اومد، با دلایلی که شما برای مخالفتتون برای آوردن بچه دوم و ... دارید، چه توجیهی هست که اصلا ادم بچه ی اول را بیاورد؟ با این حساب و با این دلایل آوردن بچه ی اول هم از نظر شما تو این دنیا و بخصوص در ایران کاری اشتباهست؟

زری جون ، اینو برای شما و همه ی دوستان دیگه مینویسم :
بارها گفتم که متاسفانه من در روانشناسی و رشته های وابسته به اون حتی در حد کاردانی هم تحصیلات آکادمیک ندارم . همه ی نوشته هام براساس نظرات شخصی و تجربیاتمه . دلیلش هم اینه که : 1-اینجا صفحه ی شخصیمه و دلنوشته هامو می نویسم و این حق رو دارم که نظراتم رو راحت بیان کنم
2- شما دوستانِ من، حداقل یکسالی هست که همراهمید ، جنسیتتون برام فرقی نداره ، اغلبِ شما رو تا امروز ندیدم و شاید هم هیچوقت نبینم ولی درست مثل دوستان دیگه م که میشینیم دور هم از دغدغه ها و نظراتمون برای هم میگیم حستون می کنم .
پیش آمده که با همین گپ و گفت ها ، من نظر و روشی که داشتم رو بر اساس نظرات شما اصلاح کردم یا حتی تغییر دادم چون بنظرم منطقی تر و درست تر بوده
و حالا بریم سر جواب سوال شما :

بنظر من واقعا اگر خانواده ی دونفره ای توان مهیا کردن حداقل های یه زندگی رو برای فرزندشون ندارند، بنظر من همون بچه ی اول هم هیچ توجیهی نداره . این استاندارد ها در زمان های مختلف تغییر میکنه .من یه دوستی دارم که الان جراح موفقیه با وجود رعایت انصاف در مورد مریض هاش ، از نظر مالی در موقعیت خیلی خوبی هم هستند . وقتی ازدواج کردن خودش یکسال مونده بود عمومیش رو بگیره همسرش هم سالهای آخر تخصص رو می گذروند . اینا ازدواج کردن و کمک و پشتوانه ای هم نداشتند . متاسفانه خیلی بدون برنامه ریزی و همینطور یهویی بچه دار شدن . والا انقدر فقیر بودن که قسمت عمده ی بارداریش رو نون و پیاز خورده بود . دخترش تقریبا یکساله شد که تصمیم گرفت تخصص شرکت کنه ، همسرش هم هفته ای سه روز میرفت جنوب ایران جراحی میکرد که یکمی زندگیشون جون بگیره . همیشه میگه مهربانو من از بزرگ شدن دختر اولم هیییچی نفهمیدم چون باید برای تخصص میخوندم وقت نداشتم از صبح که این بچه بیدار میشد براش هزارتا سی دی میذاشتم ببینه و یه سینی خوراکی تاشب .گاهی انقدر میسوخت پاهاش تو پوشک که خون میفتاد و...
چند سال بعد بچه ی دوم رو در شرایطی که دیگه هم وضع مالیشون خوب بود هم میتونستن به میل خودشون ساعات کار رو پر کنند و ...
حالا میخوام ببینم واقعا آیه نازل شده بود که اون بچه تو اون شرایط بیاد؟؟
وضعیت تحصیل و روح و روان و رفتارهای دوتا بچه رو با هم مقایسه کنید که یکی 22 ساله و اون یکی 17 ساله ست کاملا مشخصه که هر کدوم چطوری بزرگ شدن . این مثالی بود از دو تا بچه از یک ژنتیک و پدر و مادر پزشک ولی تو شرایط متفاوت .
اوضاع ما تو ایران و همه ی مشکلاتی که داریم عین تفاوت این دوتا بچه ست . شما که میدونید جون من به جون مهردخت بسته ست خدا همه شون رو برامون حفظ کنه ولی واقعا بچه دار شدن من درست بود؟
هنوز خودم با پدر مهردخت اینهمه مسئله داشتم(فقط یه مدت کوتاه بود که رفته بود سرکار و من صبر نکردم ببینم این بار دیگه ثبات داره یا نه) از نظر رفتار اون شرایط آنرمال رو داشت. از نظر مالی مجبور شدم برم سرکار ، واقعیتش نه مادر کافی بودم نه کارمند شش دانگی و ...
حالا تازه از خودم خونه داشتم و حقوقی که میتونستم نیاز های اولیه ش رو فراهم کنم و خودم رو می کشتم انقدر براش وقت میذاشتم ولی بنظرم اصلا کافی و استاندارد نبود . حالا فکر کن چند درصد از مردم واقعا صلاحیت والد شدن دارن از نظر من .
ببخشید خیلی پرحرفم

متولد ماه مهر چهارشنبه 12 خرداد 1400 ساعت 08:44 ق.ظ

سلام کاملا باهات موافقم. با اینکه وضع مالی متوسطی دارم و برای نگهداری تنها پسرم خواهرم بعنوان پرستار کمکم کرده ولی اصلا به فرزند بعدی فکر هم نمی کنم چون باید همپای بچه ام باشم. تازه در مورد اولین فرزندم هم همپای خوبی نیستم. دیگه بحث مملکت گل و بلبل و بقیه موارد هم بکنار.

سلام عزیزم
آهااان این همپا بودن خیلی مهمه . من هنوزم نمیتونم فراموش کنم که تو اون مقطعی که مدرسه ای شده بود ولی مامان اینا هم نبودن که برای بعد از مدرسه ازشون کمک بگیرم گذاشته بودمش مهد، میرفتم دنبال مهردخت میدیدم سرشو گذاشته رو میز و خوابش برده اغلب ناهار نخورده و با لباس مدرسه چون نه دیگه سنش به اونا می خورد نه خیلی بزرگ و مستقل بود... ( من خیلی خیلی تلاش کردم همپای مهردخت باشم تو همه ی امور ، خودتون هم تمام این سالها خوندین و شاهدین ولی مطمئنم بازم حق مطلب ادا نشده .. اصلا اینکه من بیش از توانم از خودم مایه گذاشتم هم خیلی درست نیست ، بحث درست زندگی کرده ، نه تو سختی و فشار و عذاب و این شامل همه میشه

رویا چهارشنبه 12 خرداد 1400 ساعت 06:33 ق.ظ

خیلی ممنون ازتون.

خواهش عزیزم

سعید چهارشنبه 12 خرداد 1400 ساعت 05:00 ق.ظ

بر خلاف نظر برخی از دوستان، به عقیده من تک فرزند بودن لزوماً بد نیست و حداقل خیلی بهتر از اینه که آدم خواهر یا برادر بد داشته باشه. به قول شاعر "تهی پای رفتن به از کفش تنگ" .

نکته دیگه ای که می خواستم عرض کنم در مورد رعایت عدالت بین فرزندانه. به نظر من کسی که نمی تونه بین فرزندانش عدالت رو رعایت کنه نباید بچه دوم رو بیاره و اگر اختیار دست من بود، مثل مهربانو اجازه نمی دادم چنین افرادی صاحب فرزند بعدی بشن.

علت تاکید من روی موضوع عدالت اینه که من خودم قربانی تبعیض بین فرزندان هستم تا جاییکه به عنوان فرزند اول خانواده، تولد فرزند دوم -خواهر کوچکترم- را تلخ ترین واقعه زندگی خودم می دونم و خودش رو منفور ترین فرد زندگیم. بسکه سیاست پدر و مادرم بین دو فرزندشون عالی بود!

درست میگی سعید جان متاسفانه بعضی از والدین با رفتارهای غلط و غیر عادلانه شون ، تخم کینه و نفرت رو بین بچه ها منتشر می کنند و روابطی که میتونه عالی و حتی عاشقانه باشه بین افراد خانواده رو به تباهی می کشونند . حالا ممکنه بچه ها وقتی بزرگ میشن والدین براساس احترام و محبتی که فرزندان درحقشون انجام میدن بینشون فرق هایی قائل بشن که منطقیه ولی وقتی از بدو کودکی ادم شاهد این مسائله هیچ توجیهی نداره .

رویا سه‌شنبه 11 خرداد 1400 ساعت 10:14 ب.ظ

سلام مهربانو جان
آدرس اینستای دوست مشاورتون رو که گفتید مشاوره آنلاین می کنند رو می تونید بگذارید .

سلام رویا جون
گذاشتم تو چند تا کامنت قبل الان بازم میذارم
این پیج دوستمه که تعریفشو کردم با دخترش مایا
the.psychologist.mom@

این پیج رو هم ببینید
dr.monirabedi@

شکوفه سه‌شنبه 11 خرداد 1400 ساعت 09:35 ب.ظ

سلام من معتقدم تک فرزندی بزرگترین جرم درحق اون بچه هست. قرارنیست بچه هامثل شاه زندگی کنندوهیچ دغدغه ای نداشته باشنددرحدمتوسط روبه بالا اگرکسی بتونه ازنظرروحی وروانی ومادی به بچه برسه خوبه. حیوان دوستی خوبه ولی اینکه جای بچه روبگیره نه. هرچیزی به جاش خوبه

سلام شکوفه جان
بحث حیوان خانگی یه موضوعه ، فرزند های دوم و سوم و .. هم یه بحث دیگه ست .. من کجای حرفام گفتم بجای فرزند بعدی، پت بیارید؟؟

نظرمون در مورد جنایت در حق بچه های تک فرزند متفاوته . نمیدونم چرا تو از این پست من کلا دچار سوء تفاهم شدی؟
من کجا نوشتم بچه ها باید مثل شاه زندگی کنند؟ یا اینکه هیچ دغدغه ای نداشته باشند؟ اصلا مگه موجود زنده بدون دغدغه میشه؟ همون بچه های شاه هم دغدغه های کمی ندارند .
برای اینکه از سوء تفاهم دربیای توضیح میدم که
اینکه یه مادر بچه ش رو تو زمستون و تابستون از شش یا نه ماهگی بغل کنه ببره مهد بذاره هزار مشکل اضطراب جدایی براش پیش بیاد تا اینکه تو کشوری باشه که حداقل دو سال مرخصی زایمان داشته باشه تازه پدر هم مادر رو همراهی کنه بنظرت با هم متفاوت نیست؟ (من خودم مهردخت رو تو شرایط اول بزرگ کردم ها) از حداقل ها محروم باشیم از نظر غذایی، تحصیلی و خیلی چیزای دیگه بعد هی بیایم بچه دار بشیم از نظر من پسندیده نیست .
این خیلی بحث مفصلیه .

نگار سه‌شنبه 11 خرداد 1400 ساعت 07:33 ب.ظ http://Neli2026.blogfa.com

حس و حالتون رو وقتی که اون خانوم از بچه دوم حرف میزد رو کاملا درک میکنم.
من کسی رو میشناسم با یک بچه یک سال و نیمه، خانه دار، با شوهری که رابطه گرم چندانی هم باهاش نداشت و حقوق یک میلیون و ششصدی.. هیچ پیشگیری‌ای برای باردار نشدن انجام نمی‌داد و توجیهش این بود که میخوام بچه‌هام با هم بزرگ بشن و اولی تنها نباشه ‌‌

+
دود از گوشام بلند میشه و در عین حال تلاش میکنم قضاوت نکنم ....
امیدوارم خودم از لحاظ روحی و جسمی و شغلی و مالی و عاطفی،روزی روزگاری اونقدر آماده باشم که بتونم مامان بشم.
زندگی، ارزش تکثیر داره با همه ی حرص در اوردناش. چالش و سختی هم همیشه بوده، همیشه...
اگر چه شرایط فعلی دیگه خیلی خطریه...

شاخم زده بود بیرون
یا خداااا با هم بزرگ شن!! یعنی با هم به فنا برن !!
نگار جون امیدوارم همینطور باشه . اون جمله ی اخرت رو خیلی موافقم
اگر چه شرایط فعلی دیگه خیلی خطریه ..

نازنین سه‌شنبه 11 خرداد 1400 ساعت 07:01 ب.ظ

ممنون مهربانو جان که با حوصله دیدگاهتون رو برایم مطرح کردین. من هم اگر بخواهم با یک دید کلی از نظری که دادم دفاع کنم، باید اینطور بگویم که زندگی انسان محدود به این چند روزه دنیا نیست بلکه او موجودی ابدی است، بنابراین زندگی چند ساله اش در این دنیا که با تلخی و شیرینی بطور توامان همراه است تنها یک بخش کوچکی از مسیر اوست، بنابراین اگر فرزندان خود را در مسیر انسانیت و خیرخواهی هدایت کنیم و اینکه در سختیها صبور و پایبند به خوبیها باشند میتوانیم امیدوار باشیم که حتی اگر نتوانیم امکانات ظاهری صددرصدی را فراهم کنیم مطمئنا نه او ضرر کرده نه ما بعنوان والدین و نه کشور و جامعه. یک نمونه عینی این مساله برای من شما هستید که در عین سختیها با صبوری و مهربانی و درایت، زندگی خود را ساختید و اکنون یک مادر و همسر و فرزند خوب و یک انسان مفید برای جامعه خود هستید.

عزیزمی نازنین جان
چقدر کامنتت زیبا و حال خوب کن بود .
دلم برای خودم میسوزه چون شاید همه ی دیدگاه تلخ من در این مورد به نگاه و ایدوئولوژی تغییر یافته م مربوط میشه .. قبلا دقیقت مثل تو نگاه همینقدر به زندگی و رسالت انسان همینقدر زیبا بود ولی متاسفانه این حس رو از دست دادم . امیدوارم من به حال سابق برگردم و تو قوی تر و محکم تر نگاه قشنگت رو داشته باشی .
ضمنا لیاقت این تعبیر زیبای تو رو درمورد خودم حفظ کنم

لیدا سه‌شنبه 11 خرداد 1400 ساعت 04:26 ب.ظ

توی هر مقطعی از تاریخ که نگاه میکنی همیشه یه عده بودند که نیمه خالی لیوان رو برای بچه دارشدن میدیدن.قرار نیست که بچه ها حتما تو ایران بزرگ بشن یا مثلا اتیوپی و سودان.البته تو ایران هم نمیشه گفت که وضعیت خیلی برای بچه دارشدن خطر ناک هستش.من خودم به شخصه الان که فکر میکنم میبینم اشتباه کردم که چهار تا بچه نیاوردم.شاید این حرفم به مذاق خیلی ها خوشش نیاد اما وقتی فکرشو میکنم که دختر و پسرم برادر و یا خواهری ندارن ناراحت میشم براشون.مهربانوی عزیزم شما خانواده خودت و مادر محترمت که میگفتی با وجود سفرهای کاری بابا مجبور بوده‌اند مسیولیتهای همه زندگی رو توی اون ایام سخت جنگ به عهده بگیرن آیا حالا ناراحته که ۴ تا فرزند دارند؟مطمئنن خوشحال هستن.دیگه الان که شرایط بدتر از زمان جنگ نیستش که.البته اینو برای خانواده هایی باشرایط روحی و مالی نرمال میگم.

درسته لیدا جون من دقیقا تو همون گروه هستم. نظراتمون متفاوته دیگه. من اصلا ناراحت نمیشم از اینکه بچه م خواهر و برادر نداره ولی خب شما میشی.
همین الان هم از مامان و بابا میپرسیم که از داشتن ما خوشحالن با نه میگن :بله، چون خیلی مواظب ما هستین . همیشه یکی از شما درخدمت ماست .خب این بنظرم خودخواهیه که ادم بچه دار بشه که تو کهنسالی مواظبش باشن. ازشون پرسیدم که اما با به دنیا اومدن من این موضوعات بد رو تجربه کردم(جنگ، نداری، طلاق، حسرت ها، بیماری و خیلی چیزای دیگه که ممکن بود پیش بیاد ونیامده با خدای نکرده هنوز نیامده مثل درد از دست دادن فرزند) خب فکر میکنی اگه به دنیا نمی اومدم و هیچکدوم رو تجربه نمیکردم چی؟ گفتن حق داری.
موضوع همین تفاوت دیدگاه هاست.
به هر حال خدا همه ی بچه هامونو‌حفط کنه

Azi سه‌شنبه 11 خرداد 1400 ساعت 03:29 ب.ظ

چشم حتما ، واقعا لازم دارم ، این خانم و تو اینستا فالو کردم، میشه ادرس اون دوستتون که کار ماد رو کودک میکنن هم بگین ؟ ممنونم

بله ازی جون چشم
این پیج خوبشه

the.psychologist.mom@

این هم همینطور 
dr.monirabedi@

زهرا..‌. سه‌شنبه 11 خرداد 1400 ساعت 03:24 ب.ظ http://saatsheni1531.blogfa.com

سلام عزیزدلم
اولا خیلی خوشحالم برای اون مادرنازنین واینک متوجه شدم خودش هم پشتکار زیادی برای فراهم کردن اسایش خودشودخترش داره خیلی خوشحالم و براش بهترین هاوهموارترین راه هارو ارزو دارم
ودرمورد اون دوستتون ک مشکل خودشون
و حتما باید تحت نظر روانپزشک قراربگیره و شاید حتی نیاز ب مصرف داروداشته باشه ولی نمیشه چون خودش ی جورایی مشکلشو باورنداره یاشاید عمقشو درک نمیکنه وخیلی ناچیزمیبینه ......کلا بچه اول هم کلی باید باخودت بشینی دودوتا۴تا کنی ببینی میشه یانه،اصلاتوان مالی وفکری و همه جوره روداری یانه وازهمه مهم تراینک تواین وضع جامعه بچه چ اینده ای داره،میتونی تضمین کنی یانه....حالادیگ بچه دوم ک بماند

سلام زهرا جون
آره واااقعا خانم بفکر و محترمیه .
منم کاملا با نظرت موافقم بچه ی اول هم کلی فکر و بررسی میخواد

Azi سه‌شنبه 11 خرداد 1400 ساعت 12:55 ب.ظ

مهربانوی عزیزم سلام، چقدر لازم دارم همه جوره در مورد بچه اوردن نظرات و بخونم ، دقیقا توی شرایطی هستم که نمیتونم تصمیم بگیرم، نمیتونم از حس مادر بودن و لذت پرورش یه انسان اگاه و اثرگذار یا حتی یه انسان سالم و شاد بگذرم از طرفی مسائل و مشکلات جهان و مخصوصا این خراب شده ما ک اینده ای نامشخص داره ، از طرفی حس قوی درونی که بچه ای منتظر من بهش حیات و هدیه بدم ، و باز از طرف دیگه مقایسه اینکه بی فکر تعداد زیاد کردن ادم ها چه فرقی با بقیه موجودات میکنه که به طور غریزی این کار میکنن! و جوابی ک نمیدونم چیه ! قشنگ دوراهی !

ازی جانم احساست رو‌کاملا درک میکنم متاسفانه من تخصص ندارم و خودمم خیلی با این سوالا درگیرم حتما با یه مشاور عالی مطرح کن
بهاره مهرجویی خیلی خوبه ولی متاسفانه خیلی هم شلوغه

ربولی حسن کور سه‌شنبه 11 خرداد 1400 ساعت 12:23 ب.ظ

سلام
کامنت من نیومده یا صلاح ندونستین تایید بشه؟

سلام دکتر جان چرا صلاح ندونم ؟
شرمنده م که وقتم کمه و با تاخیر دارم تایید میکنم
کلی وبلاگ های خوبتون هم جامونده که هنوز نخوندم

اتم سه‌شنبه 11 خرداد 1400 ساعت 10:07 ق.ظ

چقدر خوشحال شدم در مورد این کیس وقتی گفتین براش کار پیدا شده و خودش هم اهل تلاش هست. دقیقا باید به همین مدل آدم ها کمک کرد( نظر شخصی)

"آخه بچه داری که فقط طول و عرض اضافه کردن نیست !!

یه نگاه به نسل خودمون و پدر و مادرامون بندازین... بنظرتون آدمای نرمالی هستیم؟ "

شاید باورتون نشه ولی به خصوص وقتی توی یه جامعه بسیار متفاوت زندگی میکنین کاملا حفره های روحی که حاصل از این تفکر هست رو حس میکنین شدیدا. حفره هایی که باید سال ها برای پرکردنش بدوی..

نظر منم مثل خودته اتم جان
انقدر راحت میگن خودشون بزرگ میشن، واقعا تصورشون از بزرگ شدن ابعاد فیزیکی ه یه انسانه

میدونم عزیزم .. دقیقا همینطوره

افروز سه‌شنبه 11 خرداد 1400 ساعت 09:30 ق.ظ

افراد کمی مثل شما بقیه رو از بچه بیشتر منع میکنن، اکثرا بدون درنظر گرفتن شرایط پدر و مخصوصا مادر، از مادر میخوان که بچه دوم یا حتی سوم رو هم بیاره
یکی از آشناها به من میگفت تو بچه رو بیار من برات بزرگش میکنم

میدونم افروز جان .. از بچه واقعا استفاده ی ابزاری میشه
برای دوام زندگی(انگار بچه مصالح ساختمونیه تو پی بنا تزریق کنن دوامش بیشتر بشه)
برای سرگرمی و فرار از یکنواختی(انگار بچه اسباب بازیه )
و هزاران هزار دلیل دیگه ای که ذره ای تفکر و برنامه ریزی پشتش نیست .

نازنین سه‌شنبه 11 خرداد 1400 ساعت 09:29 ق.ظ

سلام مهربانو جان. واقعا کسی که این مشکلات روحی روانی را دارد باید شروع به درمان جدی کند و اگر دید در روند درمان موفق است بچه بیاورد. ولی این طرز فکر برای ادمهای معممولی زیاد درست نیست که چون بچه مسولیت دارد پس من به یک فرزند اکتفا کنم. یکی از زمینه های سلامت روح و روان داشتن خانواده و خواهر و برادر است. البته با شما موافقم که الگوی گذشته هم درست نیست که بی حساب و کتاب و بدون توجه به توان جسمی و روحی مادر پشت سر هم فرزنددار میشدند. اما الان میشه با یک فاصله مناسب (در حدی که بچه ها هم بازی شوند ۳تا ۶سال) چند فرزند داشت تا انها هم در نبود پدر و مادر بی کس و کار نباشند.

سلام عزیزم
این جدی رو باید جدددی گرفت واقعا ، نه در حد قرصی که گاهی نصف میشه و گاهی کامل یا دم نوش و طب سنتی .
متاسفانه از این حرفا هم زیاده که : ای بابا مگه قدیما انقدر دوا و دکتر بود؟ مردم با همین طب سنتی درمان می کدن . یکی نیست بگه شما امار درستی از میانگین سن مفید افراد هم دارید؟ یا امار اختلالات آشکار و پنهان ؟ اصلا چند درصد نوزادان زنده میموندند که بخوان وارد چرخه ی طبیعی زندگی بشن؟؟ خب اون موقع هم اگر کارساز بود چرا طب سنتی نمیتونست مرگ و میر در زایمان ها رو کنترل کنه ؟
نازنین جون بنظر من داشتن خانواده ی نسبتا" پر جمعیت ( داشتند یکی دوتا خواهر و برادر) تو عصر حاضر انقدر مسائل جانبی به دنبال داره که ازش چشم می پوشم .
میدونی منظور من به اینکه پدر و مادری صرفا" دستشون به دهنشون برسه نیست . که اگر اینطور بود تمکن مالی تنها دلیل فرزند اوری میشد . من موضوع رو در حد کلانتر میبینم .
یکی از جمله های بنظرم مهم تو پست این بود. " باید ببینی میتونی دلیل قانع کننده ای پیدا کنی که رنج زندگی رو به دوش یه موجود دیگه تحمیل کنی؟ "
میدونی منطورم اینه که الان بچه م از من می پرسه مامان چرا من رو به دنیایی آوردی که همه جاش جنگ و سیاست و بی عدالتیه ؟ چرا من رو وارد بازی خشن روزگار کردی؟ من ترس از دست دادن های مکرر دارم و این زندگی چه چیز جالب توجهی داشت که ناخواسته واردش شدم . باید آدم خیلی دلایل محکم و قوی داشته باشه تا بتونه جواب بده .
چی بگم؟ بگم چون دوست داشتم مادر بشم؟ این خودخواهی نیست؟ (خیلی مختصر نوشتم ها وگرنه ترس و رنج های زندگی خیلی بیتر از اینهاست)

حالا بیا محدود تر نگاه کنیم . چقدر تمکن مالی باید تو همین ایران خودمون داشته باشیم که مثلا سه تا بچه رو با استاندارد های معقول بزرگ کنیم ( نه خیلی سطح عالی و نه پایین) البته واقعا نمیشه این استاندارد رو مشخص کرد ها چون مرز بالا و پایین برای هر کدوممون متفاوته واقعا .
آموزش و پرورش بچه ها خیلی خیلی مهمه . بنظرم یه پدر و مادر خیلی خیلی باید مجهز به دانش و اگاهی های روز باشند ... چرا راه دور میریم من یه مادر شاغل بودم و هستم . بچه م رو تو سرمای زمستون دنبال خودم راه مینداختم ببرم بذارم مهد کودک و خودمو برسونم اداره .. چقدر پشت سرم گریه می کرد بماند . خب یکی با اتوبوس بچه ش رو میرسونه مهد یکی با ماشین شخصی ولی هر دو بایدبچه رو بذارن برن سرکار تو چه سنی؟؟ خیلی کمم!
عاقا اینجا ایرانه قانون نداریم که مادر تا دوسال مرخصی زایمان داره سوئد نیست که مثلا هم پدر هم مادر کنار بچه باشن تا بچه ترس از رها شدگی تا اخر عمر براش نمونه . من یه دوستی دارم تخصصش مشاور ه مادر و کودکه .
بچه دار شد نشست تو خونه مشاوره ی آنلاین میده هر رو ز دارم پیجش رو میبینم برای هر کدوم از مهارت های زندگی چقدر بازی درمانی انجام میده با دختر دوسال و نیمه ش . همه ی مادر هایی که دارن باهاش میرن جلو بچه هاشون مشکلات بچه های ما رو ندارن .
خب من میگم درستش دقیقا اینه . مادر و پدر باید اگاااه و به روز باشن .
مهم نیست بچه ت رو سوار ماشین شاسی باند بکنی یا نه ولی خدایی خطر ناکه بچه ت رو پشت موتور ببری تو خیابون .
حالا به من بگو تو این مملکت که من هفته ی پیش بال مرغ خریدم کیلویی 65 تومن ( دوستام گفتن 67 تومن هم خریدن ) چطوری به یه مادر بگیم تو سر کار نرو بشین برای بچه ت وقت بذار؟؟ سه تا بچه هم با فاصله ی مناسب داشته باش و نسبتا" خوب بزرگشون کن .
اینا دغدغه های منه نازنین جون

سمیه سه‌شنبه 11 خرداد 1400 ساعت 08:12 ق.ظ

سلام واقعا حرفتون منطقی و درسته به نظر منم این همه ادم بیمار و مشکل دار تو محیط کار و جامعه نتیجه همین تفکر که قدیما چطور بزرگ می شدیم ، من یه همکارم چند سال پیش برادر و پدر و مادرش فوت شدن بعد توی این وضعیت همه بهش پیشنهاد می دادن بچه دار شه من بهش می گفتم می دونی چه مسئولیت سختی تو باید انقد از نظر روحی و مادی و معنوی و ... اماده باشی و انقد حالت خوب و خوش باشه تا بتونی یه بچه بیاری نه اینکه اون بینوا به دنیا نیومده بشه مایه سرگرمی و دلخوشی تو

سلام سمیه جون
متاسفم واقعا ..من موندم تو کار پدر و‌مادر اون بچه که چند سال پیش تو ماشین پدر بود ماشین رو‌ دزدیدن بعد رها کردن بچه از گرما و گرسنگی و تشنگی تو ماشین از بین رفت سال بعد بچه دار شدن گفتن روانشناس گفت بخاطر نجات از افسردگی بازم بچه دار شید !!

نسرین سه‌شنبه 11 خرداد 1400 ساعت 01:58 ق.ظ https://yakroozeno.blogsky.com/

آخ آخ ببخش... خراب کردم. شوهرش این جمله رو گفته، ایشونم ذوق کرده بیده اصلاً یادش رفته جسم و روح و روان آدم سالم با بچه نابود میشه وای به حال کسی که فوبیا داره...
آخر شبمون بود خوندمش و دقتم کم بود، واقعاً معذرت می خوام. سوتفاهم بدی شد. خب بگو مجبوری اونموقع شب نظر بدی؟
ببخش

ای جااان مشکلی نیست عزیز دلم . این حرفا کدومه؟؟
آررره ما مجبوووریم ، مجبوووور

رها سه‌شنبه 11 خرداد 1400 ساعت 01:35 ق.ظ http://Rahashavam

مهربانو جونم سلااام
من فقط در کف همسر نازنین ستاره خانم هستم‌ بخدا من بودم همسرم همون روز اول تحویل خونه پدریم داده بود با توجه به روحیاتی که ازش میشناسم عمرا تحمل نمیکرد بگم دیوار داره دور میشه یا نزدیک

سلام عزیزم
ادما پر از تاریک و‌روشنی های شخصیتن اره واقعا در بعضی موارد محمود خیلی صبوره در بعضی موارد هم اصلا قابل تحمل نیست

رها سه‌شنبه 11 خرداد 1400 ساعت 12:10 ق.ظ

سلام مهربان بانوی عزیزم
وای منم می ترسم تنهایی سوار آسانسور بشم چراااااا
و همیشه فوبیای اینو دارم نکنه تو آسانسور یا دست‌شویی یا حموم گیر کنم ( ولی در دستشویی و حموم رو می بندم)
یعنی بیماری من در چه حده

سلام عزیزم
خدا رو‌شکر به شدت ستاره نیستی ولی جدی بگیر عزیزم خدا رو شکر اینا همه قابل درمانه

سپیده دوشنبه 10 خرداد 1400 ساعت 11:24 ب.ظ http://Detari.Blogfa.Com

سلام عزیزم،. اولش فکر کردم من اشتباه برداشت کردم اما دیدم بقیه دوستان هم مثل من هستن! بچه دوم؟! تازه میخواستن تومار بنویسن کهبرای آدم سالم تو این زمونه و اوضاع مملکت الان یه دونش هم تجویز نمیشه
مهربانو جان ،قبل از دیدن آخر پستت مبلغ ناچیزی واریز کردم به حساب خانم سعیدی خداروشکر که پول جمع شد و انشالله با تلاش مادر روزشون زیاد بشه

سلام سپیده جون

اصلا من بگم هم شما با شناختی که ازم دارید نباید باور کنید:
ممنون عزیز من پر برکت باشی، میدونی که هنوز مورد حمایتی داریم عزیزم

ربولی حسن کور دوشنبه 10 خرداد 1400 ساعت 09:48 ب.ظ http://Rezasr2.blogsky.com

سلام
ببخشید که ما دومیو آوردیم
اما بدون عسل زندگی مون یه چیزی کم داشت.
یادم افتاد به یکی از خانم دکترها که یه بچه داشت و میگفت کاش میشد آدم فقط نصف بچه داشته باشه
ضمنا این خانم هم بدون درمان و مشاوره خوب شدنی نیست

سلام
خواهش میکنم، تکرار نشه
اره وااقعا خدا نگهدارشون باشه
نصفه
بله کاملا مشخصه ...امیدوارم کارش به اسایشگاه نکشه چند سال بعد

لیلا دوشنبه 10 خرداد 1400 ساعت 07:30 ب.ظ

سلام چقدر خوب که حال اون مادر و بچه فعلا خوبه راستش در کامنت های یادداشت قبلیتون یکی از خواننده ها به این کمک ها و کمک به چرخه معیوب اشاره کرد خیلی به فکر وادارم کرد من به صورت ماهانه به دو کودک کمک میکنم که دایی و خواهرزاده هستند پدری که خودش معتاد بوده و دخترش رو به یک معتاد داده و حالا با یک بچه برگشته نمی دونم شاید اگر کمک های اطرافیان نبود این پدر نمی تونست چند تا بچه بیاره و همه رو بدبخت کنه واقعا تعبیر خوبی از بچه آوردن داشتید بستنی نیست ولی حتی ندونم کاری در بین همه خانواده ها از هر قشری در مورد بچه ها هست اگر براتون مقدور بود کمک به چرخه معیوب رو به بحث بزارید به سختی دیگه میشه فهمید چه کاری درست شاد باشید

سلام لیلا جون
منم بهش فکر کردم ولی هم نمیتونم بیتفاوت بمونم ،هم احساس میکنم ادم نادان، نادانه و اصلا فکر نمیکنه و تجزیه تحلیل نمیکنه پس زندگی طبیعیش رو‌میکنه حالا ده تا هم این وسط بچه دار شد، شد
خیلی خوبه درموردش بحث کنیم لطفا اگر یادم رفت یاداوری کن عزیزم تا پست بذارم

فرزانه دوشنبه 10 خرداد 1400 ساعت 04:42 ب.ظ

آخ که حرفای دل منو زدی مهربانو جان
کاش درک میکردیم بچه دار شدن چه مسئولیت سنگینیه ! صحبت از پرورش یک انسانه !!!
خیلیا به بچه به چشم یه عروسک نگاه میکنند که حالا که اولی بزرگ شده دیگه سرگرمی نداریم پس یکی دیگه بیاریم !!!!!!

متاسفانه دقیقا همینطوره .. اصلا یه امر روتین براشون حساب میشه .

نسرین دوشنبه 10 خرداد 1400 ساعت 04:41 ب.ظ https://yakroozeno.blogsky.com/

اول شاخ در آوردم که: این مهربانو هست که به یه نفر دیگه میگه : نظرت با بچه ی دوم چیه؟؟!! بعد متوجه شدم بجای سگ دوم گفتی بچهء دوم!
نفهمیدم چرا این سوال بفکرت افتاد، همیشه معتقد بودی اینجور سوالا یه جور دخالته. بهرحال از طرز فکرت در مورد بچه آوردن لذت بردم و خوشحال شدم اینقدر رک و روراست تو جمع در موردش حرف زدی. حتی باوجودیکه دیدی همه مخالفند.
باهات موافقم. آدم یه بچه را خوب بزرگ کنه هم خیلی کار کرده. هرچند همگیمون بدون اینکه بخوایم کم و زیاد کوتاهی می کنیم.
فکر می کنم این خانم فوبیا داره. کاش همون رمشاوره را ادامه داده بود.

در مورد مادر مجرد خیلی خوشحالم و جای تبریک بتو و دوستان گلت داره. مایه افتخارم همیشه بودی و هستی.

نگفتم بچه ی دوم.. گفتم دومی بخدااا
نسرین جون چون دیدم حالشون با یه سگ کوچولو خیلی خوبه و خودمم همیشه دلم میخواد خونه م پناه حیوانات بیشتری باشه ، نظرش رو در این مورد پرسیدم وگرنه اصلا نگفتم "چرا یه سگ دیگه نمیاری؟" یا " یه سگ دیگه بیار" یا چیزی شبیه به این. فقط نظرش رو سوال کردم و میخواستم ببینم مثل من اونا هم به دومی فکر میکنند یا نه.
قربونت عزیزم .. آره باهاشون راحتم در این موارد میتونم بدون خود سانسوری نظرمو بگم
آره وااقعا یکی از بزرگترین هنرهاست
فدای تو .. عزیزم از تو هم ممنونم که همیشه همراهمی و همه جوره کمک میکنی هم مالی هم فکری

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد