دلنوشته های مهربانو

دلنوشته های مهربانو

اینجا خاطرات زندگی مشترک من و دختر نازنینم به یادگار نوشته میشود
دلنوشته های مهربانو

دلنوشته های مهربانو

اینجا خاطرات زندگی مشترک من و دختر نازنینم به یادگار نوشته میشود

کودک آزاری


 این آگهی مهم رو بخونیم و شماره هاش رو تو گوشی هامون ذخیره کنیم. اینجا کسی هست به نوعی(هر نوع که بنظر خودش مهمه) مورد کودک آزاری قرار گرفته باشه؟ یا تو دور و بر و دوست و آشناش ازش مطلع باشه؟ 

اگر دوست دارید کامنت هاتون با اسامی مستعار باشه، از نظر من مشکلی نیست . هر جور که دوست دارید درموردش بنویسید . 



دوستتون دارم

اعترافات

اومدم یه اعترافی کنم . 

مگه چیه، من همیشه گفتم سعی میکنم هر روزم با دیروز متفاوت باشه . سعی میکنم رو خودم و رفتارها و افکارم در جهت مثبت تر شدن کار کنم .. گاهی نمیدونم کدومش بهتر و درست تره . بنابر مقتضیات زمان ، گاهی تعریفم از موضوعات ، متفاوت میشه . 

مدتیه دارم به موضوع کارما بیشتر فکر میکنم . 


چندین بار دراین مورد و اینکه به کارما اعتقاد دارم نوشتم .

فکر میکنم آخرین بار هم زمانی بود که خودم خونه رو فروختم و خونه اجاره کردم و با صاحبخونه ی عزیز و جنتلمنم آشنا شدم و اومدم نوشتم  کارما کار کرد  و اینهمه سال که با چهارتا مستاجرم مثل اعضاء خانواده م رفتار کردم  و حتی به خودم اجازه ندادم بهشون بگم مستاجر و همیشه از واژه ی همسایه استفاده کردم ، جواب داد و حالا خودم صاحب چنین صاحبخونه ی گلی شدم . 


فکر کردن من به کارما ادامه داشت تا  خبر مرگ اکبر خرمدین رو شنیدم . 


باتوجه به اینکه خیلی راحت تو زندان چشماشو بست و به درک رفت، همون رشته های نازکی که از اعتقاد به  کارما تو ذهنم باقی مونده بود هم ، پاره شد . 

فکر اینکه اون شیطان خبیث با چه قساوتی اون کارها رو کرده و حالا به آرومی  دنیا رو ترک کرده، اعصابمو بهم می ریزه . اکبر خرمدین باید سالها زندگی می کرد و هر لحظه تصویر جنایاتش رو تو ذهنش مرور می کرد و عذاب می کشید که نکشید. 

غیر از این مورد، دیدن آدم های پاک و نازنینی که دچار انواع بیماری های صعب العلاج میشن، زندگی های نباتی دارند، داغ عزیزانشون رو میبینند (یکی از هزاران مثالش مرگ  مسافرای هواپیمای  اوکراینیه) 


دیگه حداقل من از بین اونا حامد اسماعیلیون  که پریسا همسرش و  ری را دخترنازش  رو از دست داد یا  همکار خودم  کاپیتان امیدبخش نازنین که دختر 20 ساله ش روجا تو اون پرواز بود  رو میشناسم . 


با این حساب کارما چکاره بوده این وسط؟ 


اینکه اعتقادم رو درمورد کارما از دست دادم هیچ ربطی به این نداره که تاثیر کار خوب، مهربونی و عشق به موجودات هستی و برعکس همه ی این ها رو هم انکار کنم . 


این روزا خیلی بیشتر از قبل خسته میشم . یه حال غریبی دارم شبا با خودم عهد میکنم که زود بخوابم، وقتی میرم تو تخت و اینستا رو باز میکنم و  خبر دادگاه های دادخواهی رو میخونم یا پست های مربوط به طرح صیانت از حقوق مردم از حیوانات وحشی مثل سگ و گربه رو میخونم ، کله م داغ میشه، ضربان قلبم میره بالا و بیخواب میشم . یعنی همون دو سه ساعت خوابی که در شبانه روز داشتم رو هم ندارم .

بیاید یکمی گپ بزنیم ببینم حال و روز شما ها چطوره؟ شما درمورد این چیزا چطور فکر میکنید؟


میدونید که خیلی دوستتون دارم؟؟