دلنوشته های مهربانو

دلنوشته های مهربانو

اینجا خاطرات زندگی مشترک من و دختر نازنینم به یادگار نوشته میشود
دلنوشته های مهربانو

دلنوشته های مهربانو

اینجا خاطرات زندگی مشترک من و دختر نازنینم به یادگار نوشته میشود

اولین پله

سلام دوستان نازنینم ، امیدوارم حال همگیتون خوب  و زندگی برمدار موافقتون باشه.

 الان خانم پور علی باهام تماس گرفتند و گفتند سارا جان برای سه شنبه از دکتر وقت عمل گرفته ولی  هنوز باورش نمیشه و میگه هفته ی قبل با ده میلیون پول در اوج ناامیدی به مطب دکتر رفتم و امروز وقت عمل رو گرفتم . 

از من خواست تا دوباره از تک تک شما عزیزانم تشکر کنم . 

********

تو این پست براتون نوشته بودم که مهردخت چند ماه پیش یه کلاس طراحی لباس در سینما و تئاتر رفت . اسم  این آکادمی" اینجا" ست . که مدیر مسئولش صابر ابر عزیز و مدیر آموزشش پانته آ پناهی های نازنین هستند. 

این دوره که کلاً ده جلسه بود، افق دید مهردخت رو نسبت به چیزی که از طراحی لباس میخواست ، تغییر داد . مهردخت همیشه به طراحی لباس از دیدگاه فشن و مُد نگاه می کرد ولی انقدر این دوره براش جذابیت داشت که همه ی فکر و ذکرش شد " طراحی لباس در سینما و تئاتر." 

تو همون پست خوندید که مهردخت بخاطر اینکه تو امتحان پایان دوره شرکت کنه بعد از دوسال با چه مصیبتی اومد مسافرت.

گذشت و این مدت چند باری به من گفت : مامان کاش کافه اینجا نیرو بخواد من برم استخدام شم . 

-به چه عنوانی؟

-بعنوان صندوقدار یا گارسون

سرم رو انداخته بودم پایین و خودمو مشغول انجام یه کاری کردم که مهردخت  تعجب رو تو صورتم نبینه . 

آخه چندسال قبل که تو فود کورت با خواهر و برادرا رستوران داشتیم ، بارها مهردخت میگفت تو خجالت نمیکشی یکی میاد ازت درمورد غذا میپرسه بعد سرشو میندازه پایین و تو رو ندید میگیره میره؟ یا مثلاً اگر منو به رهگذرها میدادیم و نمیگرفتن ، می گفت من بودم الان از شدت ضایع شدن رفته بودم تو زمین . 

-چه خوووب. 

-آره بنظرم خیلی خوب میشه . چون هم وجه برونگرای شخصیتم رو تقویت میکنم و خودم رو به چالش میکشم. هم دوست دارم به افرادی که میان کافه اینجا خودم رو نزدیک کنم تا به طراحی لباس در سینما و تئاتر برسم. 

-من که خیلی خوشحال میشم این اتفاق بیفته چون واقعاً برات لازمه چم و خم کار بیرون و روابط اجتماعی با آدم های مختلف رو یاد بگیری . و خیلی هم بیشتر برام جالبه چون تو نسبت به چند سال پیش کلی تغییر کردی.. فوت کورت رو یادته که؟

-آررره .. خب خیلی از احساساتم بچگانه بود . 

-ولی یه چیزی بگم .. اینجور جاها معمولاً خیلی سخت نیرو هاشون رو تغییر میدن بعید میدونم برای نیرو فراخوان بدن ، حتی کسی رو بخوان میسپرن به همون افرادی که زیاد میرن اونجاها تا نیرویی رو بگیرن که سواد هنری هم داشته باشه . 

-آرره خب اینم هست . بخاطر همین موضوع من دنبال فراخوان استخدام تو کافه گالری های مختلف یا کافه کتاب ها هم هستم ، میدونی که هر جایی نمیرم کار کنم . 

-خوبه عزیزم .. خیلی خوشحالم که چنین دیدگاهی نسبت به کار پیدا کردی . 

بعد از این حرفا تو یه کتابفروشی معروف برای قسمت فروش کتاب های  انگلیسی هم رفت. 

وقتی برگشت گفت :

-مامان درجا قبولم کردن . با حقوق خیلی بالاتر از چیزی که مد نظرم بود 

-عه چه جااالب .. راستش چون تو سابقه کار نداری من بعید میدونستم که قبول کنند. 

- نه آخه میدونی چی بود، قسمت فروش کتاب های هنری انگلیسی بود . خُب من تو تاریخ هنر کلی ادعا دارم . با کسی که مصاحبه می کرد رفتم سر وقت کتابا ، و روی دوتا کتاب  تاریخ شروع کردم به انگلیسی نظر دادن و دیگه کلاً برگای رفیقمون ریخت 

- پس بسلامتی مشغول شدی؟ 

- نه .. قبول نکردم ماماان.

-وااا.. چرا پس؟ 

-آخه میگن تمام روزای هفته بجز شنبه ها ،  از ده صبح تا هفت شب . 

-خیلی زیاااده . 

-آره دیگه من اصلاً به هیچ کاری نمیرسم .. گفتم سه یا چهار  روز درهفته میام . انگار اونجوری راحت نبودن گفتن ببینیم چی میشه پس . 

چند روز بعد سر کار بودم که مهردخت تماس گرفت . 

-مامااان بیا اینستاا

-اومدددم . 

دیدم برام آگهی استخدام کافه اینجا رو فرستاده . خیلی تعجب کردم . نوشتم چه باحااال واقعا فکر نمیکردم . 

بعداً برام نوشت که دوشنبه ساعت چهار  وقت مصاحبه دارم فقط هم یه نفرو میخوان میای باهاام؟؟

چون مدتیه داریم با کمک مشاور هم رو روابطمون کار میکنیم ، هم رو استقلال مهردخت، نوشتم "ک نه مامان جون ، تو مصاحبه داری من چرا مرخصی بگیرم دنبال تو راه بیفتم؟ 

نوشت: نه از اون چهت نمیگم میبینی که خیلی جاها خودم میرم . میگم بیا که هم محیط کافه اینجا رو ببینی تو تاحالا نیومدی خیلی قشنگه. هم دوسه تا گالری باهم بریم خوش بگذرونیم . من از کتابفروشی دی هم خرید دارم کافه آپ آرت مان  و تایپ هم میریم دیگه . 

راستش کافه تایپ رو هر دو خیلی دوست داریم معمولاً بعد از تئاترهامون میریم اونجا یا حتی تئاتر هم نباشیم هفته ای یه بار سر میزنیم . 

نوشتم باشه . 

دوشنبه از اداره زود اومدم بیرون رفتم خونه مادر و دختر شیک و پیک کردیم و رفتیم به سمت کافه" اینجا میان شهر" 

به به چه جای قشنگی .. حقا که صابر ابر و پانه آ جانم مدیریتش هستند. 

من رفتم نشستم یه چای لاهیجان و یه برش کیک خوشمزه سفارش دادم ، مهردخت هم رفت مصاحبه . یه نگاه به جمعیت متقاضی کردم که داشتن فرم پر میکردن و مصاحبه میشدن.. با خودم گفتم خوبه که مهردخت خودش رو محک میزنه 

در واقع  وقتی انقدر با نه شنیدن مشکل داره ، چالش خوبیه براش  این مصاحبه ها.

تقریباً یکربع بعد اومد پیشم و اونم یه چای و یکم کیک خورد و آماده شدیم بریم بیرون.

سر راهمون دوتا گربه کوچولو  رو غذا دادیم و یکمی باهاشون بازی کردیم ، همین که نشستیم تو ماشین تلفن همراه مهردخت زنگ خورد . 

-سلام استاد .

به من اشاره کرد ، یکی از استاد های طراحی لباس در سینمامه . 

-خواهش میکنم ، چه عاالی .. باعث افتخارمه . نه واااقعاً خیلی خیلی خوشحال شدم . چشششم من منتظر تماسشون هستم . 

گوشی قطع شد و مهردخت شروع کرد به جیغ کشیدن .. یه جورایی فهمیدم که اتفاق خیلی خوبی افتاده ولی برای شنیدنش بی تاب بودم . بالاخره مهردخت زبون باز کرد:

-مامان استادم میگه خانم فلانی دوست صمیمیشه و تو یه پروژه ی سینمایی نیاز به دستیار طراح لباس داره، من اسم تو به ذهنم اومد میخوام ببینم اگر وقت داری باهاشون همکاری کنی . 

قراره باهام تماس بگیرن که آدرس دفتر فیلم رو بدن و فردا برم ببینم چه خبره . 

حالا دیگه من بودم که باشنیدن اسم خانم فلانی که طراح لباس بنام سینماست از ذوقم جیغ میزدم . 

دیگه نشد به برنامه هایی که نقشه کشیده بودیم و اونم دیدن چند تا گالری بود بریم ، فقط رفتیم  کافه تایپ محبوبمون سوپ خوردیم بعدم رفتیم  همون رو به روش فروشگاه کتاب دی که طبقه ی بالای کافه آپ آرت مان هست ، مهردخت چند تا کتاب و نمایشنامه میخواست خرید،  مهردخت از همونجا قسمت قنادیش یه کیک ناپلئونی کوچیک خرید که ببریم خونه مامان مصی اینا جشن بگیریم .

فرداش رفت دفترپروژه با خانم .. از نزدیک آشنا شد و درست از فردای همون روز هم بعنوان دستیار طراح لباس رفت سر پروژه. 

همه چیز براش تازگی داره ،  تجربه میکنه و یاد می گیره ، هر شب کلی برام تعریف کردنی داره .. روبه رو شدن با هنرپیشه های محبوبش ، چالش های محیط کار و خیلی چیزای دیگه . 

من از همون لحظه ی اول منتظر بودم که گاهی اشکش دربیاد و دراومد. چند روز بعد از رفتنش بهم از دستشویی زنگ زد معلوم بود گریه کرده .. بهم گفت خیلی خجالت میکشم خنگ بازی کردم  .. 

گفتم ببین مهردخت من که الان اینو نمیگم که دلداریت داده باشم ، چند بار برات تعریف کردم که سرکار گریه میکردم ، گاهی از سوتفاهم ها ، گاهی بی انصافی ، گاهی خرابکاری ها ناخواسته .. یا مثلاً خاله ت رو یادت رفته ؟ تا سه سال اول هر روز با چشم اشکی می اومد و میگفت فردا نمیرم الان سابقه کارش شده هفده سال . 

زیاد باهاش صحبت کردم و میکنم 

حالا همه چیز براش بهتر شده ، هر روز بدون هیچ تعطیلی سر پروژه هستند و تایمشون که اصطلاحاً آفیش میگن حداقل دوازده ساعت طول میکشه . هفته ی اول هشت صبح تا هشت و نه شب بودند و از این هفته از ده صبح تا ده یازده شب . 

البته چون پروژه ی کوتاه و یکماهه ست هیچ تعطیلی نداره وگرنه اگر چند ماه کار بود حتما یه روزای تعطیل هم داشتند. 

وقتی میاد همینطور که داره با هیجان برام تعریف میکنه ، خوابش میبره . بعد بیدار میشه مسواک میزنه و میره تو جاش . 

تاحالا چندین بار گفته : مامان این روزا خیلی بیشتر درکت میکنم و میفهمم که تو زندگی خیلی روت فشار کار بوده و من اصلاً حواسم بهت نبوده و این شیرین ترین جمله اییه که این اواخر شنیدم. 

امیدوارم بعد از این کار بازم برای پروژه های بعدی دعوت بشه و استمرار داشته باشه . خیلی براش خوشحالم چون میخواست بره جایی کار کنه که بتونه یه کانالی به بدنه ی سینما و تئاتر بزنه ولی شرایط جوری مهیا شد که مستقیم وارد پروژه شد. 

راستی دو شب بعد از مصاحبه باهاش تماس گرفتن و گفتن تنها کسی که برای کار در کافه اینجا انتخاب کردیم تویی و این خیلی باعث شگفتیمون بود چون مهردخت هیچ سابقه ای نداشت و متقاضی زیاد بود . 

خیلی غصه خورد که نمیتونه اونو تجربه کنه ، یه چند ساعتی نق میزد که چرا همزمان شد . بهش گفتم همینجاست که باید انتخاب کنی . یا پروژه رو انتخاب کن یا کافه . 

بهم گفت شوخیت گرفته؟؟ معلومه که پروژه رو ول نمیکنم . گفتم: خُب پس  غر نزن . 

*****

عسلکتون رو دعا کنید که از انتخاب هاش راضی باشه و زندگیش رو مطابق میلش بسازه 


دوستتون دارم


این عکس رو بعد از مصاحبه تو کافه ازش گرفتم 


اینم بعد از خرید کیک از قنادی ، کتابای دوستاشتنیش رو هم حکم بغل کرده 



نظرات 55 + ارسال نظر
سمانه شنبه 16 بهمن 1400 ساعت 09:51 ق.ظ

سلام وااااای خیلی ذوق کردم خیلی وقت بود نیومده بودم وبلاگت من ی زمانی با وبلاگت زندگی میکردم نمیدونم چی شد ی مدت یادم رقت یهو اومدم و با این خبر خوش مواجه شدم و ذوق مرگ ترین بودم ماشالله ب این دختر با اراده و مامان حامیش من همیشه عاشق حمایت های شما بودم و عاشق پشتکار عسلک ...الان حیلی خوشحالم مطمئنم ی روزی میام تو وبلاگت و خاطره ی حضورتون تو اختتامیه جشنواره فجر توی برج میلاد میخونم درحالی ک عسلکمون کاندید بهترین طراح لباس شده

سلام سمانه جان
مرررسی عزیز من لطف داری تو
چه رویای شیرین و زیبایی امیدوارم برای مهردخت و بقیه بهترین ها مقدر بشه حالا تو هر جایی و با هر روشی
خیلی خوش اومدی دوباره عزیزم

سوفی دوشنبه 11 بهمن 1400 ساعت 06:00 ب.ظ

خیلی خیلی خوشحال شدم برای مهردخت جان و میدونم چه حس شیرینی رو خودتون تجربه می کنید مهربان بانو اینقدر که خودتون خوب و نازنین هستید و همیشه در پی باز کردن گره ی مشکلات زندگی دیگران، دنیا و کاینات اینطوری داره همه چیز رو برای مهردخت جان آسون می کنه و البته که خودش شایستگی های زیادی داره و شکی درش نیست اما آدم ها نون قلب خودشون رو می خورند. آرزویم برایتان سلامتی و شادی و شادی هست

ممنونم عزیزم
منم برای تو و عزیزانت بهترین ها رو میخوام سوفی جان .
درمورد گره گشایی واقعا بدون کمک شما دوستانم هیچ اتفاق خوبی نمی افتاد فکر خالی اصلاْ کافی نیست ممنونم که همیشه همگی همراهمید چه با کمک های نقدی چه با حضور دلگرم کننده تون .

یه مادر دوشنبه 11 بهمن 1400 ساعت 08:35 ق.ظ

سلام دریاجان صبحت بخیر وسلامتی خیلی تبریک میگم به عسلک عزیزم.راستی چقدر شبیه خودتون شده.خدا ایشالا حفظش کنه.امیدوارم زندگی ش پر از سورپرایزهای شیرین وطلایی باشه.وباید بگم افرین به مامان قدرتمندوخواستنیش چرا که شخصیت الانش به خاطر وجود این مادره
.یه درخواستی هم ازت دارم اگه امکانش هست.راهنمایی های مشاور وتجربه های خودت رو برامون بزار تا ما هم استفاده کنیم.منم دغدغه های زیادی دارم ولی شرایط کمک از مشاور ندارم فعلا.

سلام عزیزم ممنونتم دوست نازنینم .
امیدوارم برای همه ی بچه هامون راه روشن و استفاده از تخصص هاشون هموار باشه . خیلی بهم محبت داری عزیزم .
نوشته م که مدتیه درمورد بالا بردن کیفیت روابطمون اصلاح بعضی از رفتارها از مشاور کمک میگیریم . این بنظرم واجب ترین کار تو خانواده ست چون ما همه چیز رو بلد نیستیم و متاسفانه اکثرمون انباشته از خشم و احساست سرکوب شده ایم . در جواب کامنت های قبلی ادرس و تلفن مشاورمون رو دادم . البته که همیشه سعی میکنم تجربه های شخصیم در مورد زندگی رو با شما دوستانم به اشتراک بذارم .

شقایق دوشنبه 11 بهمن 1400 ساعت 07:56 ق.ظ

سلام
مهربانو خانم ، من خیلی وقته شما رو میخونم ، صفحه وبتون بوکمارک سستم اداره ست و هر روز چک ش میکنم
هیچوقت نمیدونم چرا ولی ازتون نخواستم رمز مطلب اول بلاگ تون رو بگیرم ، ولی الان که تصمیم به جدایی گرفتم و از قضا یه دختر هم دارم حس کردم شاید نوشته های شما بتونه کمکم کنه
میتونم رمز رو داشته باشم؟

سلام شقایق جان
امیدوارم بهترین تصمیم و درست ترین راه رو انتخاب کنی عزیزم . دختر نازت رو ببوس برات ارسال کردم

الی یکشنبه 10 بهمن 1400 ساعت 10:29 ب.ظ http://elimehr.blogsky.com

ای جانم به این مادر و دختر
امیدوارم همیشه روی مدار موفقیت و خوشبختی باشه و تو هم کنارش ذوق کنی


ممنونم الی نازنین من

منجوق یکشنبه 10 بهمن 1400 ساعت 03:28 ب.ظ http://Manjoogh.blogfa.com

مبارکش باشه
امیدوارم همه بتونن تو کار دلخواهشون مشغول بشن.

ممنونم منجوق عزیزم . امیدوارم برای همه باشه

نازنین یکشنبه 10 بهمن 1400 ساعت 12:35 ق.ظ

آفرین به این دختر هدفدار و پرتلاش و مادر همراهش.

ممنونم نازنین جان

زهرا..‌. شنبه 9 بهمن 1400 ساعت 09:41 ب.ظ http://saatsheni1531.blogfa.com

سلام عززززیزدلم
نمیدونم خوشحالیمو چطوربنویسم
خییییلی براش خوشحالم امیدوارم هرروز تجربه های شیرین بدست بیاره و به همون جایگاهی ک دوست داره برسه و اینده ی خیییلی روشنی براش میبینم
این چندوقته خیلی درگیرم حتی وبلاگ خودمم نمیرسم برم فقط بخاطر سارای عزیزچندباری سرزدم و ازاوضاع باخبرشدم وواقعا حتی وقت نوشتم کامنت هم نداشتم
اما امروز نتونستم چیزی ننویسمو برم
چقدر برای یه مادر این روزا لذت بخشه
امیدوارم همیشه درکنارهم باخبرای خوب و اتفاقای قشنگ لذت ببرید
صورت ماهشو ببوس

سلام زهرا جااانم
تو همیشه به من و مهردخت لطف داری عزیزم محبتت رو از سطر به سطر کامنتات حس میکنم .
امیدوارم درگیری هات بخیر باشه عزیز دلم . منم برای تو و عزیزتی دلت بهترین ها رو ارزو میکنم الهی همه ی خانواده ها طعم خوش موفقیت بچه ها رو بچشن . راستش همین که اونا راضی و شادند برای ما ایده آله

مرجان شنبه 9 بهمن 1400 ساعت 08:31 ب.ظ

مهربانوجان من بعد از مدتها آمدم وبلاگت .گل دخترتان ماشالله چقدر بزرگ شده .از موفقیتش خیلی خیلی خوشحال شدم .انشالله ثمره ی تلاشش را هرچه زودتر بگیرد .هردوتایتان عشقید

خوش اومدی مرجان جون
فدای تو دوست نازنینم مرسی بابت کامنت قشنگت

یاس ایرانی شنبه 9 بهمن 1400 ساعت 04:53 ب.ظ

سلام مهربانو جان
مثل اینکه کامنت من نیومده
مهربانو جان خیلی خوشحال شدم مهردخت جون وارد کاری شدن که بهش علاقه دارن، تبریک میگم به هر دوتون
امیدوارم روز به روز تو این مسیر رشد کنن و‌ موفق باشن
عکسای مهردخت جون خیلی قشنگن
برای سارای عزیز هم خوشحال شدم دست شما و همه دوستانی که زحمت کشیدن درد نکنه

سلام یاسی جانم .
چرا عزیزم کامنتت آمده بود متاسفانه فرصت پاسخگویی و تاییدشو نداشتم . الان با تعدادی از کامنت ها جواب دادم نازنین مهربون

مهردخت شنبه 9 بهمن 1400 ساعت 03:24 ب.ظ

سلام
خیلی تبریک میگم بابت موفقیت مهردخت جان ، باریکلا به پشتکار و همتی که دارن .
البته همه ی اینا در سایه نظارت ها و محبت های شما اتفاق افتاده ،سایه تون ۱۲۰ سال بر سر خانواده مستدااام❤

سلام مهردخت جان
ممنون از محبتت. خدا برای تو و عزیزانت هم بهترین ها رو مقدر کنه

متولد ماه مهر شنبه 9 بهمن 1400 ساعت 02:12 ب.ظ

ای جان دلم به مهردخت، الهی در پناه دستان خدای بزرگ باشه. چه لذتی داره به ثمر رسیدن میوه زندگیت. شیرینیش به کامت عزیزم


مرررسی عزیز دل من

مریم شنبه 9 بهمن 1400 ساعت 02:04 ق.ظ

سلام مهربانو!
خوندن وبلاگت بهم حس آرامش و عشق به زندگی میده!

سلام مریم جون.
وجود شما هم به من انگیزه و دلگرمی میده عزیزم

جودی شنبه 9 بهمن 1400 ساعت 12:22 ق.ظ

چقدر خوب
بامید‌ موفقیت روزافزون

چقدر هم شبیه مامانشه

ممنونم جودی جااانم .
کاش منم قدبلند بودم

ساغر شنبه 9 بهمن 1400 ساعت 12:18 ق.ظ

مهربانو جان سلام
عزیزم تبریک میگم به شما و مهردخت جان و اینکه انشاالله که این کار مقدمه ای میشه برای طی کردن مسیر موفقیتش و خستگی یک تنه هم پدر و هم مادر بودن شما از تنتون در بیاد.میدونم که دیدن موفقیت و کسب تجربه برای فرزند چقد برای والدین مهم و شیرینه.انشاالله که این شیرینی مستدام باشه و خاطره اولین همکاری برای مهردخت خوشایند باشه و به اصطلاح کم کم دستش پر بشه.
انشاالله جوانهای این مملکت به ارزوهاشون برسن و برق شادی در چشمهاشون بدرخشه و باعث خوشحالی مادر و پدرها بشن.مهربانوجان شما یک زن شجاع و قوی هستید به خودتون افتخار کنید، مهردخت هم باید به شما افتخار کنه و الگو بگیره و هر روز بهتر و موفقتر بشه و انشاالله که عاقبت به خیر هم بشه.
دست استاد مهردخت هم درد نکنه که اسباب این همکاری را فراهم کرد، دمش گرم ( بوس به استاد ).

سلام ساغر جون ممنون از محبتت دوست عزیز من
الهی برای همه به خیر باشه و راه موفقیت هموار.
دست اونایی که باعث و بانیش میشن هم درد نکنه امیدوارم همیشه گره از کارهاشون به راحتی باز بشه

صفا جمعه 8 بهمن 1400 ساعت 05:41 ب.ظ http://Mano-tanhae-va-omid.blogsky.com

خیلی عالی. تبریک میگم . اینکه ببینی بچه ای که براش اون همه زحمت کشیدی و حالا چقدر خوب داره مستقل میشه لذتی داره وصف نشدنی .

ممنونم صفا جان.
واقعاً برای بچه ها لازمه وارد اجتماع بشن و بالا و پایین های زندگی رو از نزدیک لمس کنند

نجمه جمعه 8 بهمن 1400 ساعت 04:04 ب.ظ

سلام عزیزم
اخی چقدر حس خوبی بهم منتقل شد.وقتی اصرار داشتم برم سرکار و هر کاری رو می خواستم قبول کنم،پدرم راضی نمی شد.اخرش بعد کلی بحث و قول و اینا،کاری کرد که من برم ایران‌خودرو و اونجا کار کنم. ۱۸ سالن بود که کنار کلی آدم با تجربه و با سابقه کار می‌کردم.۵ صبح باید بیدار می شدم و همیشه مایه شگفتی دوستام شدم.
الانم اون روزها واسم خاطره شیرین هستن.برای مهردخت عزیز،آرزوی بهترین هارو میکنم و امیدوارم این کار برایش سکوی پرشی برای آینده موفق باشه

سلام نجمه جان
چقدر عاالی ، دست پدر جان درد نکنه من کمابیش با شرایط کار تو ایران خودرو آشنابودم چون خانم عموی مهردخت اونجا کار میکرد . کار ایشون دفتری بود ولی از صبح زود بیدارشدناشون خبر دارم. مهم اینه که هر کسی وارد کار میشه درکنار بی تجربگیاش ، از خودش لیاقت نشون بده و هوشیار و فرز کار رو یاد بگیره که مشخصه تو از همین دسته بودی
ممنون عزیز دلم

هوپ... جمعه 8 بهمن 1400 ساعت 12:07 ب.ظ

وقتی یک نفر توی مسیری که دوست داره و براش تلاش کرده قرار میگیره خیلی خوشحال میشم. از طرف من به گل دخترت تبریک بگو :-*

ممنونم هوپی جانم

نیلو2 پنج‌شنبه 7 بهمن 1400 ساعت 10:55 ب.ظ

سلام خانم مهربانوی عزیز.
ضمن آرزوی سلامتی و شادکامی برای شما و دختر گلی،
خواهر من چند ماهی است طلاق گرفته و با پسرش که 15 ساله هست زندگی میکنه اما هنوز از آسیب های دوران طلاق و قبل آن خارج نشده و ضمن اینکه به خاطر دوران سخت زندگی، پسرش ضمن بحران دوران بلوغه، پر از استرس و پرخاشگر شده، درخواستی از شما داشتم در صورت امکان یک مشاور خوب می تونید معرفی کنید.

سلام نیلو جان
ممنونم عزیزم . امیدوارم بهترین ها برای خواهر جان و گل پسرش که بشدت تو سن و سال پر استرس و با هیجانات و بی منطقی های فراوون قرار داره اتفاق بیفته
طبیعیه عزیزم نگران نباشید با انتخاب مشاور درست و آموزش روش های درست راه هموار میشه ..
همونطور که گفتم من و مهردخت هم مدتیه داریم با مشاور پیش میریم (مجدداً) و نتایج عالی هم گرفتیم .
مشاور ما آقای سعید طاهریان از مجموعه ی ارگانیک ماینند هستند . هم میتونی مشاوره حضوری بگیرید هم آنلاین .
مرکز مشاوره و روان‌شناسی ارگانیک مایـندد
۰۲۱-۹۱۰۰۵۱۴۱(همه روزه ۹ صبح تا ۹ شب)
تـهران، بلـوار آفـریقا (جردن)، بالاتر از چهارراه اسفندیار، کوچه تور، پلاک ۴۶
ما بصورت آنلاین صحبت میکنیم . اگر ازش وقت گرفتید و لازم شد معرف بدید بهم یه راه ارتباطی بده تا بگم چی بگید عزیزم

شاخه نبات پنج‌شنبه 7 بهمن 1400 ساعت 06:10 ب.ظ

خدای من
چقدر دخترتون شبیه شماست

کاش قدمنم بلند بود

غریبه پنج‌شنبه 7 بهمن 1400 ساعت 10:12 ق.ظ

سلام
همان ذوق و شوق را به منهم منتقل کردید
چقدر این رابطه ی عاطفی دوستداشتنی است
خداوند هر دوی شما را برای هم حفظ کند

سلام غریبه جان
ممنون دوست عزیز. خدا عزیزانت رو نگهداره ممنونم

یاس ایرانی پنج‌شنبه 7 بهمن 1400 ساعت 12:42 ق.ظ

سلام مهربانو جان
خیلی خوشحال شدم مهردخت جون کار مورد علاقه شو‌ پیدا کرده … تبریک میگم به هر دو تون عزیزم
با علاقه ای که مهردخت جون به کارش داره مطمئنا آینده روشنی پیش رو دارن
براتون آرزوی بهترین ها را دارم
زحماتی که شما برای مهردخت جون کشیدین داره به بار میشینه
عکسای قشنگی گرفتین مامان مهربانو
خدا رو شکر سارا جان هم نوبت عمل گرفتن ان شاالله به خوبی پیش بره

سلام یاسی جانم
ممنونم عزیز دلم منم برای تو و عزیزانت بهترین ها رو میخوام دوست مهربونم
خدا رو شکر عمل سارا جان با موفقیت انجام شده و خوشبختانه دوست مهربونش که مارو به هم معرفی کرده نذاشته تا زمان چک آپ توسط جراحش، برگرده شهرستان ... گفته بمون خونه ی من با وجودی که برای خودش هم نگهداری از سارا آسون نبوده

Azi چهارشنبه 6 بهمن 1400 ساعت 11:54 ب.ظ

ای جااااانممم این عاااااالیه
خیلی خوشحال شدم و خیلی تبریک میگم نوش جونتون لذتش و ببرید و امیدوارم مستمر بشه این همکاری

مرررررسی آزی جونم . آمییین

نیروانا چهارشنبه 6 بهمن 1400 ساعت 10:16 ب.ظ

تبریک به من
تبریک به تو
تبرییییککک به همههه
چقدر عاااالی
خیلی مبارکه
با آرزوی موفقیت های بیشتر برای عسلک قشنگمون
منم ناپلئونی میخوام


مرررررررسی عزیز دلم الهی بهترین ها برای تو و گل پسر در راه باشه

مادر دو دختر چهارشنبه 6 بهمن 1400 ساعت 09:47 ب.ظ

عزیزم مهردخت جان خوشحالم کە بە آرزوهات داری میرسی ، شما لایق بهترهایی

ممنونم مامان مهربووون.. خدا برای هر دوتا دخترت بهترین ها رو مقدر کنه

نگار چهارشنبه 6 بهمن 1400 ساعت 09:18 ب.ظ http://Neli2026.blogfa.com

وااااای چقدر برای مهردخت خوشحال شدم، واقعا دختر قشنگیه..

ممنونم نگار مهربون

یاسمن چهارشنبه 6 بهمن 1400 ساعت 07:09 ب.ظ

فک کنم ١٠ سال پیش بود همکارم وبلاگ شما رو به یه همکار دیگه ام که شرایط زندگیش خیلی مشابه شما بود و یه پسر همسن عسلک داشت معرفی کرد ازون موقع من هم کم و بیش دنبالتون میکنم و برام خیلی جالبه پسر اون همکارم هم یک ماه پیش اولین حقوقش رو گرفت و مامانش همین احساس شما رو داشت الهی همه بچه ها موفق بشن و پدر و مادرها بالندگیشون رو ببینن

به به یاسمن جان سلام من رو به هر دوتا همکار نازنینت برسون
چقدر خوشحال شدم برای اون آقا پسر گل .. الهی همه ی جوان هاو مردم سرزمینمون در راه موفقیت و رضایت از زندگیشون قدم بردارند

فرحناز چهارشنبه 6 بهمن 1400 ساعت 02:24 ب.ظ

سلام بانوی مهر! خیلی خیلی خوشحالم برای مهردخت جانم و مامان مهردخت جانم خیلی برای مهردخت ذوق دارم. بگو زود بیاد به ما گزارش کار بده ببینیم کدام پروژه و کدام کارگردان دوستتون دارم و به هر دوتون تبریک میگم زیبارویان

سلام عزیز من .
ممنونم از لطف و محبتت فرحناز جان. چشششم از مهردخت اجازه میگیرم و هر قدر که بتونم درموردش مینویسم .
منم میبوسمت عزیز دل چشمای مهربونت ما رو زیبا میبینه

نغمه چهارشنبه 6 بهمن 1400 ساعت 01:27 ب.ظ

مهربانو جان، تبریک می گم، به عنوان یک مادر می دونم که وقتی اتفاق خوبی برای بچه هامون می افته چقدر باعث شادی مون است. چقدر خوب که این پست رو نوشتی، چون دختر من هم عاشق طراحی لباس است و من حتما آکادمی اینجا رو بهش معرفی می کنم. انشاءا... همیشه خبرهای خوب در مورد خودتون و دختر گلتون بشنویم.

ممنونم نغمه ی نازنینم . الهی موفق باشه و عمیقاً شادی و آرامش رو تو زندگی تجربه کنه . برای تو و گل دخترت هم همین باشه دوست گلم .

injamasterclass@

پریمهر چهارشنبه 6 بهمن 1400 ساعت 09:20 ق.ظ

مهربان جان از نسرین جان خبری نیست،تو پیجش هم نمیشه مانت گذاشت

پریمهر جانم ، نسرین عزیزمون خیلی خسته ست یکمی فاصله گرفته .نگران نباش

پریمهر چهارشنبه 6 بهمن 1400 ساعت 09:15 ق.ظ https://parimehr.blogsky.com

برای مهردخت عزیز خیلی خوشحالم
مهربانو جان چه خوب چالشهای کار رو براش توضیح دادی، من هم استفاده میکنم و برای پسرم همین حرفا رو میزنم

ممنونم قربونت
امیدوارم بهترین ها براشون در راه باشه

zebele چهارشنبه 6 بهمن 1400 ساعت 09:03 ق.ظ http://zebele.blogfa.com

کلی تبریک
اگه بمن بود میگفتم اینجا میان شهر رو بره که ببینمش
اونجا یه جورایی پاتوقه برای ما
بخصوص تراس طبقه دوم که باد میزنه و…
و اینکه خیلی قهوه شون رو دوست دارم و کاش که میومد و از قهوه شون لذت میبرد هر روز

مررررسی
آخی چه جااالب .. آره واقعاً تراسش معرکه بود .
خُب مهردخت کافه اینجا رو خیلی دوست داره به بهانه ی کلاس و گالری و کافه گردی خیلی وقتا انتخابش همونجاست . امیدوارم یه روز همو ببینیم .
جااالبه الان هم لوکیشن فیلمشون خیلی نزدیکه .

مریم چهارشنبه 6 بهمن 1400 ساعت 01:48 ق.ظ

واااااای که چقدر خوشحالم برا هر دوتاتون … ایشالا همیشه شاهد موفقیت‌ها و خوشبختی‌ش باشی عزیزم

ممنون مریم جانم . بهترین ها نصیب خودت و عزیزانت باشه

مهدیس سه‌شنبه 5 بهمن 1400 ساعت 05:15 ب.ظ

عزیزمممم

بهار شیراز سه‌شنبه 5 بهمن 1400 ساعت 01:18 ب.ظ

سلام دوستم...چقدر خوشحالم و لبخند رو لبامه الان با خوندن این پست...چقدر شیرینه به ثمر نشستن جگر گوشه ها..
امیدوارم که بهترین ها در انتظار مهردخت پرتلاش مون باشه

سلام عزیز دلم
ممنونتم نازنینم قربون محبت و لطفا . الهی آمییین

مهرگل سه‌شنبه 5 بهمن 1400 ساعت 11:07 ق.ظ

وااااای مهربانو نمیدونم چرا بغض کردم ، چقد خوبه که عزیزدل آدم به خواسته هاش برسه رشد کنه و ما شاهد رشدش باشیم
خداروشکر واقعا ، حالا خوبه دیگه بعد از این میای تند تند برامون از تجربه های مهردخت میگی و ماهم کیف میکنیم

عزیز منی مهرگل جان .
عسلک خودتونه که بزرگ شده و داره پا به اجتماع میذاره طبیعیه با قلب مهربونتون ذوقش رو میکنید

شادی سه‌شنبه 5 بهمن 1400 ساعت 10:24 ق.ظ http://setarehshadi.blogsky.com/

تبریک می‌گم مهربانو جان، امیدوارم مهردخت جان هر روز موفق تر و شادتر بشه و شما هم حالشو ببری. ما با نوجوونی و جوونی بچه‌هامون جوونی می‌کنیم و خاطرات روزهای سخت ولی هیجان انگیز اون روزها برامون تداعی میشه و چقدر خوبه که درکشون کنیم و هیجانشون برامون عجیب نباشه. دختر منم یک هفته آزمایشی رفت سر کار و با همون یک هفته فهمید چقدر موظف بودن برای کار کردن و تعاملات کاری سخته و تحمل و سازگاری زیاد چقدر فشار میاره رو آدم.

ممنونم شادی جانم .
خدا رو شکر که بستری فراهم میشه که بچه ها بتونند زندگی رو زندگی کنند

مخمور سه‌شنبه 5 بهمن 1400 ساعت 10:11 ق.ظ http://mastoori.blogfa.com

پیش بسوی روزهای روشن تر
وقت برداشت حمایتها و توجهات و تلاشهای مامان مهربانو رسیده است
یکی از اسما خداوند جبار است به معنای جبران کننده
خداوند هیچ تلاشی را بی پاسخ نمی گذارد صد البته که تلاشهای هدفمند و با برنامه ریزی به نتیجه دلخواه ما نزدیکترند

امیدوارم اینطور باشه مخمور جان ممنون از مهربونی و لطفت عزیزم

فرزانه سه‌شنبه 5 بهمن 1400 ساعت 09:19 ق.ظ

مهربانو جان در جواب یکی از کامنت ها نوشته بودی که دیگه به کارما اعتقاد نداری و صرفا کاری را که انجام میدی دلیلش حس خوبیه که بهت میده و همین جمله ت من را یاد این جملات از مادر ترزا انداخت :
دستورالعملی برای برخورداری از میدان انرژی محیطی کاملاً پاک و خالص از مادر ترزا:

طرحی هشت مرحله ای برای پاکسازی

1-مردم غالباً غیرمنطقی خودرأی و خودپسند هستند، مهم نیست؛ آنها را عفو کنید.

گذشت و بخشش برای قلب انسان همچون عاملی تطهیر کننده برای میدان انرژی اوست. هنگامی که متوجه شدید از کسی انرژی ضعیف ساطع می شود، به جای اینکه اجازه دهید محیط پیرامونتان تحت تأثیر قرار گیرد و آلوده شود، لازم است در سکوت برای آن شخص برکت بفرستید و از وسوسه شدن و پیوستن به انرژی ضعیف او بپرهیزید.

2-اگر مهربان هستید اما مردم به شما تهمت خودخواهی و خودپسندی می زنند مهم نیست؛ به مهربانی خود ادامه دهید.

3-اگر انسان موفقی هستید، حتماً تعدادی دوست نادان و دشمن دانا خواهید داشت، مهم نیست؛ به موفقیت خود ادامه دهید.

4-اگر صادق و راستگو هستید، احتمالاً دیگران شما را فریب می دهند، مهم نیست؛ به صداقت و راستگویی خویش ادامه دهید.

5-آن چه را که طی سالها برای ساختنش وقت صرف کرده اید یک نفر از راه می رسد یک شبه خرابش می کند، مهم نیست؛ آن را بسازید:

هنگام ساختن چیزی، ترس از بین رفتن آن را فراموش کنید. آن را بسازید زیرا می خواهید روحی نامحدود در آن بدمید.

6-اگر آرامش و شادی را بیابید، شاید دیگران به شما حسادت کنند، مهم نیست؛ به کارهای نیک خود ادامه دهید.:

برای انجام کارهای نیک و پسندیده، منتظر تأیید و قدرشناسی دیگران نباشید. حتی اگر کسی از شما تشکر نکرد کارهای نیک خود را برای افرادی انجام دهید که از اعماق قلبتان ندا می رسد. آنها نیز ریشه در میدان های انرژی پایدار نظیر عشق، مهربانی و اتصال به نوع بشریت دارند. به خود یادآوری کنید ماهیت شما به گونه ای است که باید به دیگران عشق بورزید و کارهای شایسته انجام دهید. در جستجوی دلیل دیگری نباشید.

8-بهترین بخش وجود خود را به دنیا ببخشد، شاید هرگز کافی نباشد، مهم نیست؛ شما بهترین بخش وجود خود را به دنیا ببخشید:

"در تجزیه و تحلیل نهایی خواهید دید که هر واقعه ای فقط بین شما و پروردگارتان به وقوع می پیوندد و هرگز چیزی بین شما و انسان های دیگر رخ نداده است"

هنگامی که انسانی را در حال گدایی دیدید این نکته را به یاد آورید اگر در درون خود صادقانه احساس می کنید نمی خواهید چیزی به او هدیه کنید، این کار را انجام ندهید. اما به جای این که انتقاد کنید، عصبانی شوید و یاحتی کمی غمگین شوید، در سکوت برایش برکت بفرستید و میدان انرژی خود را با ارتعاشات ضعیف آلوده نکنید.

فرزانه جانم یک دنیا از کامنت زیبا و تاثیر گزارت ممنونم . چه انسان بزرگ و والایی بود مادر ترزا و چقدر زیباست چنین نام نیکی از انسان باقی بمونه

فرزانه سه‌شنبه 5 بهمن 1400 ساعت 09:14 ق.ظ http://khaterateroozane4579.blogfa.com/

چقدر خوشحال شدم مهربانو جان . برای ما هم سورپرایز بود
الهی که همیشه شاهد موفقیت های دخترگلت باشی و روز به روز بیشتر بدرخشه

ممنونم فرزانه جانم
الهی بهترین ها برای همه مهیا باشه

ترنج سه‌شنبه 5 بهمن 1400 ساعت 08:21 ق.ظ http://khoor-shid.blogsky.com

چه عالی. کاش من هم ببینم یه روزی دخترکم رو سرکار ..

ان شالله ترنج جان .. امیدوارم همه ی جوان های باارزش کشورمون بتونن خودشون رو در عرصه های مختلف مرتبط با علاقه و تخصصشون نشون بدن برای مهردخت هم این موضوع تداوم داشته باشه

نسیم سه‌شنبه 5 بهمن 1400 ساعت 12:04 ق.ظ

خیلی مبارکه مهربانو جان، مادر و دختر عزیز همیشه شاد و پر انرژی باشید

ممنونم نسیم جانم . همچنین عزیزم

زری.. دوشنبه 4 بهمن 1400 ساعت 07:56 ب.ظ http://maneveshteh.blog.ir

خوشحالم که کار مورد علاقه اش را پیدا کرده؛ امیدوارم آدم های خوبی سر راهش قرار بگیرند و روزبروز شاهد بارور شدن استعدادهاش باشی و برای ما هم بگی و همه با هم ذوق کنیم
برای سارا هم خوشحالم، دست همگی درد نکنه انشالله عملش به خوبی پیش بره.

ممنونم زری جان . این یه پروژه ی کوتاه مدته برای معرفی و ورود به این وادی خیلی خوبه ولی مهم اینجاست که بعد از این هم تداوم داشته باشه و باز هم دعوت به کار بشه .
ممنونم دوست و همراه عزیزم

لیلی۱ دوشنبه 4 بهمن 1400 ساعت 04:22 ب.ظ

وااای خدا چقدر این پست خوب بود
مهردخت عزبزم لایق بهترینهاست
میخواستم بیام بگم چرا اینقدر کم پیدایی تا نگو مادر و دختر دارن چکارااااا که نمیکنن
قربونتون بشم من

مرررسی لیلی جانم
آررره واقعاً اصلا روز و شبمون رو گم کردیم . خدا نکنه عزیز دل من

مهرو دوشنبه 4 بهمن 1400 ساعت 08:26 ق.ظ

عزیزدلم
چقدربراش و برات خوشحال شدم مهربانو جان
روزهای خیلی قشنگتری تو راه هست.....

ممنون مهرو جانم . امیدوارم..

parinaz دوشنبه 4 بهمن 1400 ساعت 08:15 ق.ظ http://parinaz95.blogfa.com

سلام مهربانو جون،روزت مبارک عزیزم.
کافه اینجا رو تا حالا نرفتم ولی عکساش تو اینستا دیده بودم و محیطش واقعا قشنگه ،جز برنامه هام که یه دفعه که با پاشا میام تهران گردی بریم کافه اینجا.
چقدر خوبه که مهردخت دختر مستقلی و دوست داره خودش استقلال مالی داشته باشه و تجربه های جدید کسب کنه و از همه بهتر به ترسش غلبه میکنه (مثلا ترس اینکه نکنه بهم بگن نه،یا مثلا نکنه از عهده اش بر نیام)و تو مسیر هدفاش پیش میره.
امیدوارم همواره احساس رضایت داشته باشه و شما از موفقیت هاش لذت ببرید.

سلام پریناز جان ممنونم همچنین.
امیدوارم بیای و کلی بهت خوش بگذره.
آره واااقعا روبه رو شدن با ترس های روانیمون خیلی مهمه و مهردخت قبلاً کلی مقاومت میکرد.
مرررسی عزیز جانم

فرنوش دوشنبه 4 بهمن 1400 ساعت 08:05 ق.ظ

سلام عزیز دلم. تبریکککککککک. خیلی مبارکه. انشالا روز به روز بیشتر شاهد موفقیت هاش و به بار نشستن ثمره زندگیت باشی و سایه تون بالا سرش باشه همیشه. خیلی برای شما و مهردخت خوشحال شدم.

سلام فرنوش جانم
ممنونم امیدوارم به خیر باشه عزیزم

الهه دوشنبه 4 بهمن 1400 ساعت 08:02 ق.ظ

سلام مهربانو جان
ان شاالله موفقیت های بیشتر و قشنگ تری رو تجربه کنید. خداروشکر که نتیجه زحماتتون رو در مورد تربیت و بزرگ کردن مهردخت دیدید. البته همه اینا نتیجه کارما و نیت پاک و درست شما در کارهاست.

سلام الهه جان
ممنونم عزیزم خیلی لطف داری دوست من . الهه جان من اعتقادم رو درمورد کارما از دست دادم انگار دنیا بیشتر برمدار بی عدالتی و ظلم میچرخه مسلماً مادران و فرزدرن لایق تری از من و مهردخت وجود دارند که هیچوقت لذت جایگاه مناسب و دیده شدن رو نچشیدن .. دیگه اینطوری شدم که هرکاری میکنم برای حس خوبی که بهم میده انجام میدم و منتظر هیچ پاداش خوبی از جایی نیستم . از کامنت مهربونت ممنونم

ملیکا دوشنبه 4 بهمن 1400 ساعت 06:50 ق.ظ

سلام ای مهربانوی نازنین و مهربون.
نمی دونی چقدر برای عسلکمون خوشحال شدم. واقعا دخترمون دیگه بزرگ شده، اونم زیر نظر مامان نمونه ای مثل تو.
الهی که روز به روز موفق تر از قبل باشه و امیدوارم آدمای خوب در مسیرش قرار بگیرن و بخاطر دل پاکش خیر و برکت در وجود و زندگیش جاری بشه.
واقعا حس عالیت و مباهاتی رو که تو مصاحبه ها و موفقیت‌های دخترمون داشتی، درک می‌کنم. غیر از این هم انتظار نمی‌رفت.
دستت درد نکنه مهربانو جان.
تازه این اولشه، میریم که داشته باشیم موفقیت های روز‌افزون مهردخت جان را ان‌شاالله

سلام ملیکای عزیز و دوست داشتنی
ممنونم نازنینم.الهی آمین امیدوارم همینطور بشه.
ای جاان خدا کنه همینطور بشه
دختر ناز و مهربونت رو از قول من ببوس عزیزم

Mani دوشنبه 4 بهمن 1400 ساعت 12:59 ق.ظ

به به ، آفرین به مهردخت جان ، خانم جوان توانا و هزاران آفرین به مامان نازنینش
تندرست و پیروز باشین

ممنونم مانی عزیز و مهربونم .
همچنین نازنین

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد