دلنوشته های مهربانو

دلنوشته های مهربانو

اینجا خاطرات زندگی مشترک من و دختر نازنینم به یادگار نوشته میشود
دلنوشته های مهربانو

دلنوشته های مهربانو

اینجا خاطرات زندگی مشترک من و دختر نازنینم به یادگار نوشته میشود

بعد از مادر شدن ...

چند روز پیش یکی از دوستانم ،در اینستاگرام  پستی رو از  صفحه ای فرستاده برایم فرستاده بود که اتفاقاً صفحه ی پر مخاطبی هم بود. فکر میکنم تعداد کامنت هایی که مردم زیر اون پست نوشته بودند بالای ده هزارتا بود. 

پست ، عکسی از شکم یک مادر  بود که روش نوشته بود:  پسرای عزیزم، می دونید بعد از اینکه پدر شدید باید انتظار دیدن اینم داشته باشید ؟؟ 



یک همچین عکسی بود . مخاطب این پست آقایون بودند و فکر میکنم از حدود ده هزار کامنت ، نصف بیشترش جملات فوق العاده زیبای آقایون در وصف مادران، همسران و کلاً زیبایی های طبیعی و واقعی زنان و این خطوط طبیعی که به واسطه ی به دنیا اومدن ثمره ی عشقشون ایجاد شده بود نوشته بودند .. خیلی هاشون، جای عمل سزارین رو  به زیباترین تتوی طبیعی  دنیا تشبیه کرده بودند . 

بقیه ی کامنت ها پیام های عاشقانه و تحسین برانگیز ی خانم ها بود که روی کامنت آقایون ریپلای شده بود و ازشون تشکر کرده بودند . یه تعدادی هم کامنت متفرقه دیده میشد با این محتوی که : تا جراح های زیبایی هستند خبری از این خطوط طبیعی نیست . 

انقدر تو اون پیج موندم و کامنت ها رو خوندم که اصلاً متوجه ی گذشت زمان نشدم و یادمم رفت آدرس پیج رو بردارم به دوستانم بدم . 

شما دوستانم  ، بعد از زایمان همسرتون چه احساسی از دیدن رد پای بارداری روی جسمش داشتید ؟ یا شما خانم های نازنین چه تجربه ای بعد از مادر شدن درمورد زیبایی  اندامتون  داشتید؟ 

فکر میکنم خوبه که اینجا بی پرده و راحت درموردش بنویسیم و از هم یاد بگیریم . اگر احساس خوبی ندارید از نوشتن اسامیتون، تغییرش بدید و تو بحث شرکت کنید . 

***

امروز داشتم کامنت ها رو جواب میدادم به همچین کامنتی برخوردم : 


احتمالاً کامنتی فرستاده که نرسیده دستم و مثل همین کامنت از ادبیات بسیار زیبایی برخوردار بوده  و فکر میکنه مخصوصاً تایید نکردم چون منو می برده زیر سواااال 

قسمت دوم کامنتشم که در مورد خر و ماتحتش نوشته و اینکه ما ( احتمالاً من و کسانی که با حجاب اجباری مخالفیم) مگه من چیمون از خر بیشتره حدس میزنم بخاطر دیدن عکسم با پوشش اختیاری باشه که خیلی بهش فشار اومده . 


ببین اولاً  اسمی که برای خودت انتخاب کردی خیلی زیباست و این نشون میده که تو ذاتاً دوست داری از همه ی اون عقاید پوسیده و کینه هایی که دلت رو سیاه کرده و باعث میشه در این حد بیچاره باشی که چنین اراجیفی بنویسی خودت رو رها کنی . اتفاقاً من تشویقت میکنم که این کار رو بکنی ، هر جایی تو زندگیت بفهمی که اشتباه کردی خوبه و از اون خوبتر اینه که ادامه ی زندگیت رو شرافتمندانه بگذرونی . 

اگر هم فکر میکنی که من و دوستانم رو با خر مقایسه کردی،  باعث تحقیرمون شدی و ته دلت داری ذوق میکنی باید بگم این حرف رو تو وبلاگ کسی که عاااشق حیواناته ننویس چون به مقصودت نمی رسی . 

خر حیوان نجیب و نازنینیه و یکی از مظلوم ترین مخلوقات خداست که کلی وجودش ارزش داره . تا حالا به چشم های زیبا و غمگینشون نگاه کردی؟ چرا فکر کردی به من بگی خر بهم برمیخوره؟ 

خدا نکنه که آدم انگل و به درد نخورو سیاه دل باشه .. با خودت خلوت کن ببین چند چندی با افکار و دلت؟ 

درضمن میتونی  چیزی که منو بخاطرش زیر سوال کشیده بودی بپرسی ببینی واقعاً جوابی براش دارم یا نه . بلد باشم جواب میدم . 

********

راستی چند تا پست قبل که درمورد ماجراهای خودم و پسر کوچولوم تامی نوشته بودم، قول دادم یه عکس از حالت شالگردنی تامی بذارم براتون .

راستش تامی خان بزرگ شده و دیگه مثل چند ماه پیش کاملا نمیتونه دور گردنم بشینه  و قسمتی از دُمبکش  میزنه بیرون از شونه م ، ولی هر جور هست با کمک من خودشو بند میکنه اون بالا . 


دوستتون دارم 


پ ن : عکس شکم مادر بصورت تصادفی از نت برداشته شده 



نظرات 39 + ارسال نظر
مهرگل پنج‌شنبه 19 مرداد 1402 ساعت 12:22 ق.ظ

مهربانو جان والا به نظر من نباید صرفا زایمان یا بارداری اتفاق بیفته تا یه مرد از همسرش تشکر کنه همین با افزایش و کاهش وزن هر آدمی تونه این ترک ها رو داشته باشه یا بواسطه یه جراحی یا هر زخم دیگه ای ، ما هممون مرد یا زن باید باید همدیگرو دوست داشته باشیم تو هرحالتی و این ها باید تو فرهنگمون نهادینه بشه.
البته دم اون شخص برای اون پست خوبش گرم که قطعا هدفشون فرهنگ سازی بوده.

عااالی بود کامنتت عزیزم موافقم

سید حمید حوائجی چهارشنبه 3 خرداد 1402 ساعت 02:33 ب.ظ http://hamidhavaeji.blogfa.com/post/28

درود بر شما خانم مهربانو، مرسی که دعوت بنده رو پذیرفتید. ممنون بابت توضیحاتتون. اون بخش از پست رو که درباره‌ی موی گربه و مضراتش نوشته بودم، ویرایش کردم. حتماً پیج اینستاگرامی رو نگاه می‌کنم. تشکر از شما خانم مهربانو.

درود بر تو حمید جان . ممنون از تو و توجهت

سید حمید حوائجی سه‌شنبه 2 خرداد 1402 ساعت 11:21 ب.ظ http://hamidhavaeji.blogfa.com/post/28

ای خداااا عزیز دلم تامی

ببخشید میشه به وبلاگم بیاین و عکس‌هایی که از گربه‌ها گرفتمو ببینین؟ ممنون میشم


حتماااً ممنون که گفتی

زهرا... پنج‌شنبه 21 اردیبهشت 1402 ساعت 02:56 ب.ظ http://saatsheni1531.blogfa.com

راستی درمورد اون احمقی که اون کامنتوبرات گذاشته بود حرفی ندارم اما به شماافتخارمیکنم،مثل همیشه.... جواب زیبا ودندون شکنی که دادین واقعا لذت بردم
من خودم واقعا با اینک پوشش ظاهریم شاید با شمافرق داشته باشه اما هروقت کسی رومیبینم که پوشش اجباری روکنارگذاشته بهش افتخارمیکنم

فدای تو عزیز دل
امیدوارم یه روزی همه در کنار هم با همون پوششی که دوست داریم زندگی کنیم البته این حداقل خواسته ی شهروندیه . امیدوارم روزی با رعایت همه ی حقوق مدنی کنار هم رها و شاد زندگی کنیم

زهرا... پنج‌شنبه 21 اردیبهشت 1402 ساعت 02:50 ب.ظ http://saatsheni1531.blogfa.com

من توبارداریم دوماه افسردگی شدید گرفته بودم ک شروعش هم بخاطر چاقیم و ورم بود،توی بارداری بخاطر یه سری مشکلات تقریبا ۳۰کیلواضافه کردم و خیییلی داغون بودم وکلی گریه میکردم چون واقعا هیکلم برام مهم بود،اماهمسرم همیشه ارومم میکرد وباحرفاش کلی بهم روحیه میدادوخنده روجایگزین اشک میکرد برام،با اینک میدونستم اونم عین خودم هیکل براش مهمه ولی میدیدم ک حرفاش فقط برای اروم کردنم نیست وازته قلبش میگه،توماه اخر بخاطر شرایط عسلک ( که بریچ کامل بودبا پاهای صاف و میشه گفت یکم نادره که توی بیمارستان برای خیلی ها اولین تجربه بود وتاحالا ندیده بودن) یه مقداری ازبافت های داخلی بدنم پاره شد وکمی از پارگی های روی پوست هم ظاهرشده بود و گاهی ک زیر پوستم خون مردگی هایی ایجادمیشد و من براش کلی گریه میکردم همسرم همش میگفت بخدا برای من ک مهم نیست اما اگرتوبخوای بخاطر ارامشت هرکاری خواستی انجام بده هرجراحی ک خواستی انجام بده اماانقدر حرص نخور.....انقدر باهام صحبت کرد که ن تنها موقع بارداری ارومم کرد حتی بعدش هم که تاوقتی به وزن قبل بارداری رسیدم هم دیگ اذیتم نمیکرد وبقول همسری نشونه های عشق و ثمره ی عشقمونه...
یه باریه پیرزن بهم گفت هرشب روغن شترمرغ اصل بزن تمامش میره،من بخاطر روغن شترمرغ اصل باهمسری رفتیم مشهد و از یه خانمی ک خودش روغن میگرفت گرفتم واستفاده کردم چون خیلی برام مهم بود،خدایی هم تاثیرداشت والان فقط چندتا خط کوچیک مونده اما بازم نیم تنه نمیپوشیدم توخونه انگار ازش خجالت میکشیدم واحساس میکردم خیلی توذوق میزنه اما حرفای همسر و ارامشی که بهم داد باعث شد که باهاش کناربیام و بپذیرمش و الان دیگ هیچ مشکلی ندارم باهاش...
همسری همیشه میگفت اگ تو ناراحت باشی من عذاب میکشم چون نصف تقصیرش گردنه منه که تو داری عذاب میکشی ومن تا اخر عمر مدیونتم...

جااانم خدا برای هم نگهتون داره عززیزم . خیلی خوشحالم از این مرحله گذر کردی و قشنگشم اینه که با کمک و حمایت مهربان همسر میسر شده .
مرررسی برامون نوشتی زهرا جان .
قدر هم و عشقتون رو خیلی بدونید

ملی چهارشنبه 20 اردیبهشت 1402 ساعت 01:30 ب.ظ http://stronggirlmeli.blogfa.com/?

سلام مهربانو جان فقط این خطوط نیستن که تو ظاهر ادم تاثیر میزارن
ی مادر بخشی از وجودش را برای مادر شدن میده هم از جسمش و هم از روحش .
از نظر جسمی چیزای دیگه هم هست مثل انواع و اقسام واریس های مختلف، پوک شدن دندون ها و از دست دادنشون بعضا، پوک شدن استخوان ها، کمر درد، پا درد، سفید شدن موها، بی جون شدن ها و............
از لحاظ روحی هم روح تو تقدیم میکنی به فرزندت و از این به بعد اون میشه تموم زندگی ات. ی بعد دیگه هم داره اونم از دست دادن زمان و خلوت و تنهایی و تمرکزه. که بعد بچه دار شدن دیگه هیچ کدوم رو نداری . همه اینها هست اما لذت مادرش به همه شون میچربه و قابل مقایسه نیست اصلا .

سلام ملی جان
حتی میشه گفت همه ی وجوش رو میده .
دقیقا همینطوره که میگی . البته بحث سر حساسیت بر روی ترک ها و چروک های پوستی بعد از زایمان بود .
یه عشق عجیب و بی نظیره مادر بودن

ماجد سه‌شنبه 19 اردیبهشت 1402 ساعت 02:30 ب.ظ

کوچک شما و همه دوستان هستم
در کنار دخترم(خدام)

عزیز و بزرگواری ماجد جان . خانواده ی نازنینت بسلامت

زری.. یکشنبه 17 اردیبهشت 1402 ساعت 10:03 ق.ظ

چه جالب که گفتی عمدتا مردها کامنت های مثبت داده بودند! نمیدونم پس اینهمه صنعت زیبایی و … برای کی و چیه؟
اما بنظرم مهمتر از کامنت مردها، خود ارزشمند بینی ما زنهاست که اهمیت داره. چرا ما زن‌ها باید ببینیم برای مردها چروک شکممون مهم نیست تا خیالمون راحت بشه؟
البته بحث زیبایی ‌وحد و مرزهایش پیچیده هست، اینکه ما چقدر و چه اندازه خودمون را براش به زحمت بندازیم، اینها کاملا نسبی و شخصی هست.

زری جون اینطور که تحقیقات میدانی من میگه ، خانم ها خیلی خیلی به این مبحث حساس تر هستند تا آقایون . اونم فکر میکنم بخاطر اینه که خانم ها جزییات براشون خیلی مهمه و آقایون کلی نگر هستند.
من بارها دیدم یه آقایی میگه فلان چیز یا فلان شخص زیباست ولی اگر بپرسی چی بنظرت زیباش کرده ؟ دقیقاً نمیدونه و باید دقت کنه تا بتونه بگه .
ولی خانم ها عمدتاً میگن فلانی چه مویی داشت و چه پوستی داشت و ...
درمورد اینکه خانم ها اعتماد بنفس بیشتری داشته باشند و روی شخصیت و زیبایی های درونیشون بیشتر کار کنند کاملا موافقم

مینو جمعه 15 اردیبهشت 1402 ساعت 05:29 ب.ظ http://milad321.blogfa.com

تا سالها بعد از تولد دومین فرزندم، نه ترک پوستی شکم برایم اهمیتی داشت نه بالا رفتن وزنم از جنبه های مربوط به زیبایی.
چند سالی هست که اینقدر بعضی افراد در خانواده روی چین وچروک صورت، چاقی، فرم بدن ، آنهم به بهانه سلامتی ، حرف زده اند وشایعه درست کرده اند که بیزار شدم.
برام جالب بود که کامنت های اینچنینی را بخصوص آقایان زیر چنین عکسی گذاشته اند.
مهربانو جان ازدیدن عکسهات خیلی لذت میبرم .گرچه اغلب متوجه نمیشم این عکس خودت هست یا دختر نازنینت(چشمم هم اصلا شور نیست

بله عزیزم کامنت های آقایون محشر بود انقدر لطیف و با احساس بودند که از خوندش سیر نمیشدم .
ای جااانم فداای تو عزیزم خیلی تعریف دلچسبی ازت شنیدم ناززنین ممنونم که انقدر منو زیبا و جوان میبینی

ماجد جمعه 15 اردیبهشت 1402 ساعت 01:18 ب.ظ

سلام مهربانو جان
مامان مصی، شما و همه عزیزات سلامت و دلخوش باشید
بازم ممنون بابت مطالب این خونه
منم بسیار دیدم و هیچ ندیدم ترک های پوستی و خط سزارین رو
منی که تو محاسبات تقریبا خطا ندارم یا که خطام زیر ده درصد الان نمیتونم با صد در صد خطا بگم اون خط چند سانت هست
خانم گاهی که دخترم با دست پا زدن به شکمش دردش میگیره و ناله میکنه با یادآوری من که از دخترم داریمش، لبخند میزنه و قربون صدقش میره
خانم من که چیز خاصی نمیگه.در کل فکر میکنم عموما پدر مادرا اینو پذیرفتن

سلام ماجد عزیز . جاتخحالی بود بین دوستان ، کجا بودی؟
ممنونم تو و عزیزانت هم سلامت باشید دوست من .
ای جاان خدا فرشته های زندگیتو نگهداره چه لذتی داره خوندن این کامنت هااا

خورشید پنج‌شنبه 14 اردیبهشت 1402 ساعت 03:21 ب.ظ http://khorshidd.blogsky.com

مهربانو جان من با وجود دو تا زایمان هیچ تعقیری روی بدن و شکمم ایجاد نشد و هیچ کاری هم قبل و بعد از جمله کرم و غیره انجام ندادم
ولی در کل اگر اتفاقی هم می افتاد برای خودم به شخصه اصلا مهم نبود
کلا من در مورد صورت و اندامم علیرغم اینکه معمولی هستم ولی اعتماد بنفس بالایی دارم

خدا برات هر دوتا فرشته تو نگهداره .
خورشید جون یکی از بهترین موهبات زندگی همین رضایت از خوده . البته که حتماً شکسته نفسی هم میکنی

منجوق پنج‌شنبه 14 اردیبهشت 1402 ساعت 01:54 ب.ظ http://manjoogh.blogfa.com

فدای تامی و همه خرها

ای جوونم
آرره بخدا قربونشون بشم که انقدر مهربون و بانمکن

حکیم بانو چهارشنبه 13 اردیبهشت 1402 ساعت 01:11 ب.ظ http://luminouse46.blogfa.com

سلام. این مدل کامنت ها برای همه میاد انگار.
البته اسم واقعی که نمی نویسن بیشترشون، آدرس یا ای میل هم نمیذارن. بگذریم.
در مورد خطوط روی شکم(استریای حاملگی): خب الان من تو سن 56 سالگی دارم صحبت می کنم. ولی وقتی دانشجو بودم و شکم خانم ها رو موقع معاینه می دیدم به خصوص تو بخش داخلی یا جراحی، خیلی خوشم نمی اومد. اون موقع فکر می کردم به خودشون توجه ندارن چرا؟
شاید یه علتش این بود که تو خانواده مادری من به خصوص خاله ها و مامانم از این خطوط خبری نبود. که بعدها فهمیدم که این مورد ژنتیکی هستش.
دکتر خودم مرد بود و با تجربه. از سن بارداری 4 ماهگی به من گفتش، روغن زیتون اصل رودبار بدون بو بخر . هر شب شکمت رو با اون ماساژ بده. وقتی هم که خارش ناشی از ترک پوست شروع شد دستکش نخی بپوش و به صورت دورانی همونجا رو ماساژ بده. من یکی دو ماه از این کارا کردم و بعد دیدم انگار خبری نیست روی پوستم. روغن زیتونو خوردم
سر دومی هم که دیگه خیالم جمع بود.
ولی برای خیلی ها اثر بارداری روی شکم با این خطوط و ترک ها معلوم میشه. الان دیگه اون مغز کوچولو و کم تجربه رو ندارم.
به نظرم بستگی به خود ادم داره. اگر خانمی دنبال کار زیباییه برای رفع این مورد هم تلاش می کنه. اگر نیست هم که به خودش اصلا زحمت نمیده اصلا.

سلام عزیزم . بله دیگه همیشه همه جا همه جور موجودی پیدا میشه
چه جالب دکتر منم ، آقای دکتر حسین زاده جراح زنان و زایمان بودند که در واقع دکتر مامان بودند و مینا و مهرداد عزیزمو به دنیا آورده و بعد شد دکتر خودم .
سرنوشت روغن زیتونه خیلی خوب بودددنوش جونت
ای جااانم وقتی جوان تر بودیم چقدر افکارمون متفاوت بود

سحر جدید چهارشنبه 13 اردیبهشت 1402 ساعت 01:05 ب.ظ http://Kamandmaman

سلام مهربانو جان عزیز و همیشه مشاور صادق و ماه
اول که چه شال گردن ناز و زیبایی ....خدا برای هم نگهتون داره
دوم من در طول بارداری کلی روغن زیتون زدم به بدنم ولی بازهم شکمم یه کمی ترک خورد ....ولی هربار که میبینم چقدر دلتنگ روزهایی میشم که دوتا فرشته های زندگیم توی شکمم بودن ...یاد روزهای جوونی ...روزهای بی خیالی...هرکدام از این خط ها برام نوشته هایی که خودم میدونم و خودم ...پس مثل یه دفتر خاطرات با ارزش برام عزیزند ....

سلام نازنین دوست داشتنی
ممنونم عزیزم خدا نگهدار همه ی این فرشته های بی زبون باشه
میدونم چی میگی عزیزم و چه عشششق بی نظیری تو این خط های موهوم عاشقانه نهفته .
خدا دوتا فرشته ی زندگیتو حفظ کنه

بهمن چهارشنبه 13 اردیبهشت 1402 ساعت 09:47 ق.ظ https://life-bahman.blogsky.com/

سلام مهربانو خانم جان
همین یکی دو روز قبل، دقیقا بعد از پستی که در مورد مادر شدن منتشر کردی، یهوئی چشمم به شکم خانمم افتاد...!
قبلا هم اونجا رو دیده بودم ولی خیلی به چین و چروک‌هاش دقت نکرده بودم ولی یکی دو روز قبل نگاه کردم دیدم عه! مهربانو درست میگه. شکم مژگان منم چروک داره...
اینو فقط به این دلیل نوشتم که دوستان عزیز بدونن( که قطعاً میدونن) برای آقایون، شاید بجز عدۀ اندکی از اونا، شخصیت زن بسیار بسیار با ارزش‌تره تا چین و چروک و نواقص ظاهری بدنش.
مرد از زن و زن از مرد اخلاق و محبت و صداقت می‌خواد بقیه‌اش دکوره...

سلام دادش بهمن عزیزم
قربون شما برم با این کامنت زیبا و پر از احساست
خدا شما و مژگان جون رو برای هم و هر دوتون رو برای دوتا گل پسرا نگهداره

یک مادر چهارشنبه 13 اردیبهشت 1402 ساعت 09:30 ق.ظ

صبحت بخیرو خوشی مهربانوی عزیزم.ببخشید که فعلا نمی تونم نظر در مورد موضوع بدم .شلوغی سرکار عزیزم 50تومن 13اردیبهشت واریز شده به حساب کمکها.فقط چون دوستان مد نظرشون اول کمک به بچه هاست ،ایا همچین موردی هم داری.؟خیلی جاها کمک جمع اوری می کنند ولی اعتماد واقعا کم شده ولی من چون سالها می خونمت ومی دونم با تحقیق کمک میکنی،به خودت فقط اطمینان دارم ودوستانم هم به منبهترین ها رو برات می خوام .لطف اگه اشکال نداره ادرس اینستا تو هم بزار مرسی

روز تو هم بخیر عزیز دل
خسته نباشی ، شلوغی محل کارهامون که خیلی آزاردهنده شده .
دستت درد نکنه قربونت . نه عزیزم بطور کلی اگر شما دوستان عزیزم تاکید کنید که کمک برای چه منظوریه به همون موضوع اختصاص پیدا میکنه وگرنه که هر کیسی که نیازمند باشه و نیازش تایید بشه ، بهش کمک می کنیم .
از اینکه محبت داری و همیشه با دوستانت مبلغ قابل توجهی رو برای کمک جمع آوری میکنی ممنونم عزیزم لطفتون رو هیچوقت فراموش نمیکنم
پیج سفارش شیرینی ها م
dallpastry
پیج شخصیم رو هم لطفاً یه راه خصوصی بهم بده برات بفرستم مثل آدرس ایمیل .

رهایی که قبلا کامنت داده بود سه‌شنبه 12 اردیبهشت 1402 ساعت 08:50 ب.ظ

سلام
نه کامنتم به مریم بود خیلی احساس دانایی میکنند
اینکه گفتید چرا به خودم گرفتم چون چندوقت پیش پیام گذاشتم و جوابایی که به کامنتم داده شده بود رو یادمه

آفرین خیلی خوب گفتید بالغانه فکر کنیم چیزی که من تو دوتا طیف ندیدم کسایی که تندروی می‌کنند چه کسایی که موافق حجابن چه مخالف چه کسایی مخالف نظامن چه کسایی که موافق هستند هر دو طرف یه سریاشون خیلی بدزبان و فحاش و تند صحبت می‌کنند

سلام
من یادم نیست ولی حتماً کامنت تند و تیزی داشتی چون یه نفر بد برداشت کنه ، دو نفر بدبرداشت کنه، وقتی خیلی ها واکنش نشون میدن حتماً لحن خوبی نداشته .
ببین رها جون گاهی اصلاً موضوع کامنت انقدر ها بد میست حتی شاید منطقی و خوب هم باشه ولی اینکه خوب بیان بشه و آزاردهنده هم نباشه مهمه .
جریان همون بفرما و بشین و بتمرگه که هر سه تا یه معنی رو میدن ولی خب همونطور که میدونی واکنش ادم بعد از شنیدن هر کدومشون یه چیزه .
من این مشکل رو میینم خیلی ها دارن که با عنوان کردن یه مسائلی بقیه گارد میگیرن و بهشون برمیخوره . موضوعش اصلاً بد نبوده ولی لحن یا زبان بدنشون باعث شده . اینجا هم که دنیای مجازیه سو تفاهم ها خیلی بیشتره و لازمه که در مطرح کردن مسائل خیلی دقت بیشتری داشته باشیم .

متاسفانه تو همه ی اقشار جامعه و با عقاید گوناگون ، آدم های بد دهن و تند رو دیده میشه .

ملیکا سه‌شنبه 12 اردیبهشت 1402 ساعت 06:18 ب.ظ

سلام مهربانو جان عزیزم
وای چه کیفی داره این ارتباط با حیوونا مخصوصا گربه‌ها. چه مظلوم شده پسر گل ما
من که بخاطر یه زایمان اونم با بچه دوکیلو سیصد، خیلی شکمم بزرگ نشده بود اما از اونجاییکه مامانم با ۷ تا زایمان شکمش مثل مرمر بود بالاخره ما هم تا حدودی به ایشون کشیدیم اما با وجود مراقبت از وزن، همه این شکمو داریم تا حدودی! مگر اینکه یکی واقعا لاغر باشه که شکم نداشته باشه.
برای کامنت پر از قضاوت متأسفم
کاش بتونیم کمی درونمون‌رو آروم کنیم و حداقل در نوشتن که قبلش فرصت برای تفکر هست صبور باشیم.
مامان مصی عزیز ایشالا که بهترن؟! سلام برسون خدمتشون و همینطور مهردخت جونم

سلام عزیز دلم .
آخ آرره بخدا تامی و همه شون خیییلی عشقن . قشششنگ صبح های منو میسازه و خیلی هم دلم مچاله میشه وقتی دنبالم میاد و مجبور میشم در رو ببندم برم اداره

ای جاان مامان شما وااقعاً مامااان بودند هااا ، هفتا زایمان چقدررر زحمت
عززیزم وقتی این کامنت ها هست من قدر شما نازنین ها رو بیشتر میدونم
خدا رو شکر ملیکا جون خیلی بهتره . بزرگی و محبتت رو میرسونم .. تو هم دختر نازمون بهار مهربون رو ببوس برام لطفاً

رهایی که قبلا کامنت داده بود سه‌شنبه 12 اردیبهشت 1402 ساعت 03:47 ب.ظ

سلام
یه مریم نامی تو کامنتا گفتند که همون رهای قبلی هست خواستم بگم من نبودم میتونم تک تک وب هایی که کامنت دادم رو آدرسش رو بدم بره ببینه تو هیچکدوم از کامنت هام یه کلمه حرف زشت نزدم اصلا در شخصیت من اینجور حرف زدن نیست و این کلمات تو ادبیات من جایی نداره و بخاطر این نسبت زدن نمیبخشمت همین شماها شعارتون انسانیته ولی راحت انگ می‌زنید چون مثل خودتون نیستیم اصلا تو دنیای وبلاگ ببین چندنفر به اسم رها وب دارند و یه نگاه به نظرات بنداز ببین چقده اسم رها زیاده نظرتون مثل بچه دبستانی بود تا یه اسم یه رهای دیگه دیدی چسبوندی به من
ولی یه چیزی خیلی عجیبه شماها فقط طرف مقابلتون رو بد دهن میدونین و خودتو خیلی مهربون و نایس میبینین ولی چندتا آدرس بذارم از وبهایی که تفکرش شبیه شماس ولی از نوشته هاش فقط کلمه های زشت و فحاشی میباره؟ اتفاقا ما برعکس شما اصلا نگاهمون صفر و صدی نیست میدونیم آدما صفات خوبی و بدی رو با هم داره و وقتی یه نفر یه تفکر خاصی داره کلا طرف رو نمی‌زنیم بترکونیم برعکس شما ادعا دارید ما دربندیم ولی چیزی که من میبینم کاملا برعکسه
امیدوارم تایید کنید کامنتمو چون از خودم دفاع کردم و این حق منه

سلام
خدایی چجوری به این نتیجه رسیدی که منظورش شما بوده ؟؟ مگه فقط شما اسمت رهاست و برای من کامنت نوشتی عزیزم؟
من غیر از تو یه رهای دیگه هم دارم که برام کامنت مینویسه، چرا اون به خودش نگرفته؟ برو لطفا دوباره کامنت مریم رو بخون نوشته این همون دربند هست که قبلاً هم بحث میکرده .
نوشتن کلمه ی دربند بجای رها یه تکنیک نگارشی تو ادبیاته که الان اسمش تو ذهنم نیست و متضاد کلمه ی اصلی رو مینویسند و مثل کنایه می مونه !!!

الان اینایی که گفتی منظورت به من بود یا مریم یا چی؟؟
ما اینطوریم شما اینطورید یعنی چی؟؟ کی گفته هر کی مثل من فکر کنه آدم خوبیه یا اگه فکر نکنه آدم بدیه؟؟ مگه فکر کردن فقط یک بُعد داره؟؟ الان بحث ما پوشش اجباری یا اختیاریه . من به اندازه ی موهای سرم آدم میشناسم که موافق پوشش اختیاری هستند ولی شخص من ده دقیقه هم نمیتونم وجودش رو تحمل کنم . پوشش اختیاری داره ولی بد زبون و خودخواهه ، حیوانات رو هم آزار میده پشت سر هزار نفر هم حرف میزنه . حالا بنظرت چون هردومون با حجاب اجباری مخالفیم " مثل هم هستیم"؟؟

بابااا یکم بالغانه فکر کنیم بخدااا بد نیست .

چرا فکر کردی کامنتت منتشر نمیشه؟؟؟؟؟
خدایی اگر من رو اینطوری شناختین خیلی برام عجیبه بازم میای نوشته هامو میخونی!!!

سحر سه‌شنبه 12 اردیبهشت 1402 ساعت 02:32 ب.ظ http://senatorvakhanomesh.blogfa.com

اول بگم که من جای اون کامنت ازت معدرت می خوام.واگه بگم چهره زیبای الان شهرباهیچی عوص نمی کنم دروع نگفتم همه درکنارهم با احترام
درمورد ترک های پوستی واقعا تا تقریبا ۳سالگی دوقلوها برام کابوس بود اکثرتقاط بدنم و بیشتر شکمم ترک خوردوحتی جاهایی از شکمم پوست حالت چروک به خودش گرفت .سینه هام بااینکه مدت کمی شیردادم ازشکل خارج شدن. بااینکه دکتر فوق العاده ای داشتم اما چون پوستم اسکار می باره جای عمل سزارینمم اینطور شد.... دلایل زیادی داشت هم نسبتا قبل بارداری لاعربودم هم پوستم خشک ژنتیکی بود، هم بارداری دوقلو داشتم، هم به دلیل ی سری ترس های بی مورد به اندازه از انواع روغن و کرم استفاده نکردم....خلاصه خیلی بدشد..مدتها توایینه خودم نمی دیدم. توتنهایی اشک می ریختم ی بار که اتفاقی خواهرم شکمم دید گفت برای ما اگه خط داره واسه تو چروک هم شده...شاید منطوری نداشت ولی هنوزم نوشتنش بغض می یاره توگلوم...البته بعدها فقط حمایت دیدم ولی به هرحال ی چیزایی یاد ادم نمی ره....
اما ی جا باخودم کنار اومدم خودم بعل کردم و پدیرفتم بدنم.الان اروم ترم.
درحالت کلی هرکی من ببین شاید بگه اندامت خیلی خوب و متناسب ولی خوب اون خط ها و چروک ها زیر لباسم بامننن..گ
همسرم هیچوقت حرفی نزد و بهتربگم براش مهم نبود من همه جوره دوست داشت.
خلاصه منم اون پست دیدم و کامنتا دلگرم کننده بود.

اول بگم که شما عزیز دلمی سحر جان

ای جاانم کاملا درکت میکنم عزیزم؛ منم این شرایط رو داشتم که از ظاهرم راضی نبودم و میدونم که چقدر آزاردهنده ست .
خدا روشکر که الان حس بهتری داری . همسر نازنینت هم بسلامت باشه عزیزم
لطفا دوقلوهای نازتو ببوس برام سحر جون

این دفعه بدون اسم سه‌شنبه 12 اردیبهشت 1402 ساعت 09:13 ق.ظ

چون گفتی گمنام هم می تونیم کامنت بدیم این دفعه بدون نام قبلی می نویسم.
من سر زایمان اولم با ورزش توانستم خیالم رو برگردانم و خوشحال بودم چون خط سزارین هم پیدا نبود ولی بعد تولد دوقلوها شکمم خیلی چروک شد و بعد هم به علت کنسر فرصت ورزش هم پیدا نکردم ولی فعلا حساس نیستم و همسرم هم همین طور
امید دارم بعد از پایان درمان و بزرگتر شدن دوقلوهام دوباره فرصت ورزش پیدا کنم .فعلا این امید منو از حساسیت به این قضیه منصرف کرده:

جااانم . خدا حفظ کنه خودت رو و همه ی عزیزانت رو دوست نازنینم
حتماً فرصتش پیش میاد عزیزم . من الان مدتیه ورزش میکنم و حرکاتی رو تمرین میکنم که قبل از شروع تو خوابم نمی دیدم از پسشون بربیام
مرسی برامون نوشتیشون

Maneli دوشنبه 11 اردیبهشت 1402 ساعت 10:53 ب.ظ

سلام خواهر جان
به به ، بحث شیرین مادر شدن
همش منتظر بودم این میگرن لعنتی دست از سرم برداره این پست رو بخونم
اولش که غش کردم برای تامی. بچلونش جای من.
راستش من از این ترکهای پوستی نداشتم. خوشبختانه در این مورد به خانواده مادری رفتم. ولی چون خیلییییییی لاغر بودم و در زمان بارداری سی کیلو گرم وزن اضافه کردم.نخندین تو رو خدا. همیشه خدا گشنم بود.
بعدش خیلی سریع وزنم اومد پایین. تو این ۴ سال اخیر هم ۷ کیلو باز کم کردم، ولی چون شکمم رو نبستم بعد از زایمان. زایمانم هم طبیعی بود. یک مقداری هنوز شکم دارم. با ورزش و رژیم هم سر جاشه. یه روزی یه خانم کانادایی تو جیم بهم گفت : افتخار کن به این فسمت. این اسمش هست:
Matherhood part
و از اون به بعد ما هم افتخار کردیم و از خیر جراحی گذشتیم. و خوشحالیم نزدیک به بیست و دو سال از داشتن این قسمت میگذره.
خدا همه مامانا و بچه ها رو سلامت نگه داره.
دیگه اینکه خر خیلی هم خوب و دوست داشتنیه.
دوستت دارم یه دنیااااااا

سلام به روی مااااهت عززیز دل من
بمیرم برات من گه گداری سر درد می گیرم همه ش تو دلم میگ بمیرم برای اونایی که میگرن دارن و خیلی وقتا یاد خودت می افتم
ای جاانم تو رو با شکم برآمده و دست و پای لاغر که همه ش داری دنبال خوردنی می گردی تصور کردم دلم برات غش رررفت
برو اذیتم نککککن باربی خوشگلم
عززیزم چه یادآوری زیبایی کرده اون خانم کانادایی
دورش بگردم من پسر چشم آهوی عزززیزت رو .
مانلی جون باور میکنی جا خوردم گفتی 22 سال؟؟ اگر چه دوماه دیگه مهردخت هم 24 ساله میشه ولی بردیا جانم رو در 22 سالگی تصور کردم و ....
الهی آمیین عزززیزم
من بیشتررررررررر

سمیرا(راحله) دوشنبه 11 اردیبهشت 1402 ساعت 06:35 ب.ظ http://Samisami0064.blogfa.com

ای ننه ننهتامی چه بزرگ شده ماشالا

ولی از چشماش شیطنت میباره ها

ببوسش از طرف من

نه بچچچه م سمیرا جون اصلا تامی بعد از رفتن دارسی خیلی آروم شد
چشششم حتما عزیزم

سمیرا(راحله) دوشنبه 11 اردیبهشت 1402 ساعت 06:33 ب.ظ http://Samisami0064.blogfa.com

میگمااا:

چقدر درون یه انسان میتونه انقدر زشت باشه که
برای اینکه خودشو خالی کنه هر چی دلش

بخواد بگه و بگه...واقعا جای تاسف داره .‌

من برای ایشون و امثال ایشون همیشه دعا

میکنم که خدا کمکشون کنه و بتونن دلشون

رو صاف کنن ...طرز صحبت کردن و ادب

خیلییی مهمه تو زندگی و معاشرت ‌.

"طرز صحبت کردن و ادب

خیلییی مهمه تو زندگی و معاشرت ‌."

سمیرا(راحله) دوشنبه 11 اردیبهشت 1402 ساعت 06:31 ب.ظ http://Samisami0064.blogfa.com

الهییی...خیلییی خوبه که به اشتراک گذاشتی و
از پست اینستاگرام این خانم و کامنتاش گفتی..چقدر لذتبخش

راستش یه خط پر رنگی روی شکمم ایجاد
شده بود موقع بارداری تا تقریبا نزدیک
رحم هم ادامه داشت...انقدر دوست داشتمش بعد از زایمان کمرنگ و کمرنگ شد ..
ولی جای بخیه هست و بازم لذتبخشه و
دوسش دارم

به رونیا گاهی میگم تو این تو بودیاا دختر
خوش اخلاق من
چقدر هم کم تکون میخورد بچم ...میرفتیم
دکتر اروم میزدم رو شکمم و میگفتم:
لطفا همکاری کن ..یهو میدیدم عین ماهی
سر میخوره میره اینور و اونور و منم خندم
میگرفت در حالی که منتظر بودم منشی
صدام بزنه و برم داخل.
آخی یادش بخیر
علی هم تا حالا هیچ ایرادی نگرفته و برای
اون هم لذتبخشه و همیشه میگه:
من همینجوری دوستت دارم و همه چیت
برام زیباست راحله.خدارو شکر بابتش.
علی درک و فهم بسیار بالایی داره.

فقط من خیلییی بیشتر از قبل لاغرتر شدم
مهربانو و شکمم زودی آب شد و بسیار
خوشحالم .ولی هی اطرافیان میگن زیادی
آب رفتی

خوشحالم محتوای پست رو دوست داشتی عزززیزم
آخی چه خط زیبایی بوده من نداشتمش .
تو عکسای ژورنالی این خط رو دیدم که در دوران بارداری ایجاد میشه
زنده باشه علی جان که تو ازش راضی هستی و مرد فهمیده و قدرشناسیه
خوشبحالت والا این لاغر شدنه یه آپشن مهم محسوب میشه خدارو بابتش شکر کن باربی جان به حرف اطرافیان هم گوش نکن درضمن رونیای قشنگتو برام ببوس

نگین دوشنبه 11 اردیبهشت 1402 ساعت 05:10 ب.ظ http://www.parisima.blogfa.com

ببخشید مهربانو جان میدونم خیلی حرف زدم ولی یادم رفت قربون صدقه این شال گردن خوووووشگلت برم آخه
الهی خدا حفظش کنه، بلا ازش دور باشه و اینقدر بزرگ بشه که بجای پالتو ازش استفاده کنی بوسش کن از جانب من لطفا

ای جااانم فدای محبتت نگین جونم .
مردم از خنده گفتی بجای پالتو بشه تو چقدر طنازی آخه عزززیزم

نگین دوشنبه 11 اردیبهشت 1402 ساعت 05:06 ب.ظ http://www.parisima.blogfa.com

در مورد اون کامنت بی ارزش و سخیف هم آره درست میگی عزیزم. این بینوا فکر کرده ما از اینکه با خر مقایسه بشیم ناراحت میشیم. آخه خر به این خوشگلی با اون چشمای درشت و مژه های بلند و نگاه مظلوم و اونهمه طاقت و تحمل زیر بارهای سنگین، مگه کم دوست داشتنیه؟

کلاً هر کسی به هرکدوم از موجودات زنده اهانت کنه، مشخص میشه خودش آدم قابل احترامی نیست.

سنگ بد گوهر اگر کاسه زرّین شکند
ازرش سنگ نیفزاید و زر ، کم نشود ...

ولی از تدبیر آقا بهمن هم خیلی خوشم اومد!
یعنی فکر کن طرف چه آتیشششششی میگیره وقتی بیاد ببینه کامنت پر از بد و بیراهی که گفته، تبدیل به یک کامنت گل و بلبل و تعریف و تمجید شده ها، ایول داداش بهمن! یه دوره کلاس فشرده بذار بیاییم دوره ببینیم

لاً هر کسی به هرکدوم از موجودات زنده اهانت کنه، مشخص میشه خودش آدم قابل احترامی نیست.
دقیقا همینطوره عزیزم گل گفتی
داداش بهمن محشرررره

نگین دوشنبه 11 اردیبهشت 1402 ساعت 04:58 ب.ظ http://www.parisima.blogfa.com

سلام مهربانو جانم که هر بار با یه موضوع جدید و جالب دوستان رو دور هم جمع میکنی

خوب راستش من سر هر دو بارداری، از همون زمانی که فهمیدم باردارم، تا روز قبل از زایمان، شکم و پهلوها و سینه ها رو هر شب با روغن بادام تلخ چرب کردم بخاطر همین پوست شکمم اصلا ترک نخورد و فقط یه خط نازک افقی جای سزارین رو به یادگار دارم
( اینو برای این ننوشتم که بگم من خیلی ماهم!! فقط نوشتم که شاید تجربه من به درد خانمهای جوانی که تازه میخوان باردار بشن بخوره)

و اما در مورد همسرم. راستش روم نمیشد اینو بنویسم ولی خوب بقول خودت گفتن از خوبی ها و زیبایی ها همیشه قشنگه.

من هر بار از این خط چند سانتی افقی که روی شکمم از سزارین بجا مونده شکایت میکردم، همسرم جای عمل رو میبوسید و بابت تحمل درد و رنج بارداری و زایمان ازم تشکر میکرد و میگفت تو کار بزرگی کردی نگین، تو دو تا هدیه زیبا و دوست داشتنی به من دادی و من بابتش ازت ممنونم. میگفت باور کن این خطی که تو میبینی من اصلا نمیبینم.

الان دیگه سالهاست منم اون خط رو نمیبینم و اگه گاهی چشمم بهش بیفته، به دو تا دسته گلی که خدا بهم داده فکر میکنم و اون خط برام قشنگترین خاطره زندگیم، یعنی مادر شدنم رو تداعی میکنه.

(مهربانو جانم اینجا خیلی لازم میبینم که این نکته رو بگم! درسته که همسرم در مورد این مسئله اینقدر مهربون و منطقی و انسانی رفتار میکنه ولی خوب گاهی یه کارهایی میکنه که دلم میخواد مغزشو با یه گلوله بپاشم به دیوار، عین فیملهای جنایی که البته فکر میکنم همه زن و شوهرها در زندگی مشترک، هم لحظات شیرین دارن و هم لحظات تلخ)

سلام بر تو عزیز دلم که همراهمی
چقدر از اینکه کسی حواسش به سلامت بدن و زیباییش باشه لذت میبرم .
متاسفانه من وقتی مهردخت نارس به دنیا آمد و اونطوری تو بیمارستان بود به هیچ چیز توجه نمی کردم همه میگفتن مراقب خودت باش شکمت رو ببند من میگفتم ولم کنید بچه م تو بیمارستان افتاده من شکممو ببندم ؟
خیلی عالیه ممنونم نگین جان که نوشتیش واقعا به در تازه کارها میاد
جااانم آدم چه لذتی میبره از خوندن این همه زیبایی و همدلی بین زوج هاا
خدا نگهدار خودت و خانواده ی نازنینت باشه عززیزززم

لیمو دوشنبه 11 اردیبهشت 1402 ساعت 02:04 ب.ظ https://lemonn.blogsky.com/

من هم این پست رو توی اینستا دیدم و واکنش ها (اگر واقعا همین باشه) خیلی قشنگ و خوب بود. با اینکه مادر نشدم اما گاهی ته ذهنم به این اثرات فکر میکردم و چی بهتر از این حمایت زیبا؟!
کاربری که کامنتش رو گذاشتین متاسفانه جزو افرادیه که از دیدن زیبایی ها نمیتونه لذت ببره و وقتی لذت بقیه رو میبینه ناخودآگاه میخواد خرابش کنه. امیدوارم یه روزی حالش بهتر بشه و چشمهاش زیبایی ببینن :)

آخی عزیزم پس تو هم دیدی این پست رو .
حتی نصفش هم واقعی باشه خیلی خوب و زیباست .
و واقعا هیچی بهتر از حمایت عاشقانه لذت بخش نیست
دقیقا همینطوره عزیزم . منم براش همین آرزو رو دارم

تیلوتیلو دوشنبه 11 اردیبهشت 1402 ساعت 01:10 ب.ظ https://meslehichkass.blogsky.com/

از کنار کامنتهای بی ادبانه بگذر
اینجا خونه ی شماست و کسانی که دوست ندارند اجباری برای اینجا اومدن ندارند...

منم از عکس العمل آقایون به اتفاقات طبیعی بدن در خانم ها خوشم اومد...


خیلی کامنت ها زیبا و سرشار از عشق بودن عزیزم

مهسا دوشنبه 11 اردیبهشت 1402 ساعت 12:56 ب.ظ

سلام مهربانو جانم
چه پست زیبایی
من که هروقت جای عمل سزارینم رو میبینم حتی در شلوغترین روزهای عمرم لبخند تمام صورتم رو پر میکنه .....

سلام عزیز دلم
ممنونم نازنین .
ای جااانم ، دلیل این خط زیبا همیشه سلامت باشه مهسا جون

مریم دوشنبه 11 اردیبهشت 1402 ساعت 12:51 ب.ظ

پستتون خیلی خوب بود منم تو اینستا دیدمش.این رها همون دربند نیست؟که تو پستای قبلی هم بحث میکرد.میدونم اینجا رو میخونی و پشت در بسته داری جون میدی دیده بشی ولی رها نیستی زندانی و دربندی مادامیکه تفکراتت و لحنت اینه

ممنونم مریم جان . عه جدی میگی؟ یادت نیست کدوم پیج گذاشته بودش ؟؟
یه رهای دیگه هم داریم عشق خودمه .
ولی این یکی همون دربند واقعیه عزیزم

سینا دوشنبه 11 اردیبهشت 1402 ساعت 11:50 ق.ظ

مهربانو جان کاش اون کامنت بی ادبانه را منتشر نمی کردی چون اینطوری دقیقاً طرف را به خواسته اش رسوندی. جواب ایشون رو مولانا هشت قرن پیش داده:

مه فشاند نور و سگ عو عو کند
هر کسی بر طینت خود می تند


دور از جون سگ البته که خیلی دوست داشتنیه . اشکالی نداره سینا جون بهش یه بار فرصت دادم و آدم حسابش کردم گفتم شاید از کثیف و پلید بودنش شرمنده شه . الان دیگه پشت سیستم داره کف و خون بالا میاره تا دیده بشه و نمیشه

بهمن دوشنبه 11 اردیبهشت 1402 ساعت 10:39 ق.ظ https://life-bahman.blogsky.com/

مهربانو خانم جان
راستش برخلاف آنکه بعضی‌ها ادعا می‌کنن ما مردم بافرهنگی هستیم ولی متاسفانه هنوز هم آدم‌هائی بین این مردم بافرهنگ مثل انگل زندگی می‌کنن که هر یکیشون میتونه بخشی از جامعه رو آلوده و متشنج بکنه.
راستش توی وبلاگ منم از این قماش ازاذل و اوباش پیدا میشه.
و کلی حرفهای نامربوط هم میزنن.
خب من یه راهکار عالی براشون دارم که دیگه زحمت چرت و پرت نوشتن رو نداشته باشند و تازه کلی هم اعصابشون خط خطی بشه.
من کامنت بی‌ادبانۀ طرف رو با همون اسم و آدرس و آی دی که برام نوشته رو مجددا بازنویسی می‌کنم و بجای تمام فحش‌هائی که برام فرستاده کلمات ستایشی می‌نویسم.
مثلا برام نوشته «تو یه اسگلی که ادای نویسنده‌ها رو در میاری و هوا برت داشته که داری مینویسی...!»
و یا:
« فلان فلان شده. میشه دیگه ننویسی!؟ حالمون رو بهم میزنی...»
و یا جملات مشابه اون.
منم کامنتش رو به این شکل تغییر داده و منتشرش می‌کنم که:
« استاد بهمن
چقدررررررر خوب مینویسی! کاش جائی کلاسی برگزار می‌کردی تا من و امثال من که تشنۀ نویسندگی هستیم از دریای فضل شما بهره‌ای می‌بردیم.
استاد بهمن عزیز
کاش بیشتر و بیشتر و بیشتر مینوشتی تا ما هر روز با داستان‌ها و مطالب زیبا و عمیق شما روز خودمون رو می‌ساختیم...»

دیدی مهربانو جان!
با همین تغییر ماهیت کامنت اون آدم فحاش فقط خودم میدونم که به کجای طرف آسیب جدی وارد کرده‌ام و فقط خودم و خودش صدای جلز و ولزش رو می‌شنویم...
شاید شما با قلب مهربونی که دارید خیلی موافق روش بنده نباشید ولی مهربانو خانم جان باور کنید من هم از روی ناچاری دست به این عمل زده‌ام.
آخه منی که نه ته پیاز هستم و نه سر پیاز چرا هر بار که وبلاگمو باز میکنم باید اعصابم خورد بشه.
پیش خودم گفتم بذار اونم یه کم حالش گرفته بشه.
همین...

چقدر عاالی بود داداش بهمن
این بهترین برخوردیه که میتو نی داشته باشی . چون هرچی بنویسه به ضرر خودش میشه

بهمن دوشنبه 11 اردیبهشت 1402 ساعت 10:24 ق.ظ https://life-bahman.blogsky.com/

سلام مهربانو جان
چه پست زیبائی و چقدر حالمو خوب کرد.
این تصویری که گذاشتی و اون چین و چروک ها منو یهوئی به یاد مرحوم مادرم انداخت.
خدا بیامرز اون موقع‌ها که طرح خیلی از مسائل برای بچه‌ها دور از ادب و اخلاق جاری جامعه بود خیلی سعی می‌کرد بچه‌هاش از خیلی از چیزا سر در نیاورن.
مثلا وقتی اون حجم از چین و چروک روی شکمش رو می‌دیدم و برام سوال میشد که چرا شکمت اینطوریه؟
میخندید و میگفت وقتی توی شکمم بودی خیلی تقلا میکردی و به شکمم چنگ می‌نداختی. این خطوط جای ناخن‌هاته...
ما هم که ساده! فکر می‌کردم واقعا چقدر بچۀ فضولی فضول بودم.
بعدها که بزرگ و بزرگ و بزرگتر شدم و دلیلش رو فهمیدم بازم ته دلم میگم این چین و چروک‌ها جای ناخن‌های بچه‌هاست...
شاید یه جورائی دلم نمی‌خواد حرف مادرم رو دو تا بکنم...

سلام داداش بهمن عزیزم
قربان محبتت امیدوارم همیشه خوب باشی.
روح مادر نازنینت شاد باشه . این عشق مادر و فرزندی چه میکنه با آدم میدونم چقدر دلتنگشی
عززیزم ، چه داستان هایی برای ارضای حس کنجکاوی بچه ها سر هم می کنند ماماناا
خدا شما و مژگان بانوی عزیز رو برای بچه ها نگهداره

رهگذر دوشنبه 11 اردیبهشت 1402 ساعت 08:36 ق.ظ

راستی گفته بودین آدرس پیج رو می خواستین برای دوستانتون بفرستید اما آدرس رو فراموش کردید بردارید، میتونید از روی همون پوستی که دوستتون واستون فرستاد و شما وارد اون پیج شدید مجدد وارد بشید و آدرس پیج رو بردارید. یا همون پیام رو فروارد کنید تا دوستانتون از طریق اون وارد بشن.

خُب مشکلم اینه که نمیدونم کدوم دوستم فرستاده بود رهگذر جان
از خیلی ها |(همکارام)سوال کردم شما چنین پستی رو دیدین؟ کلی از دایرکت ها رو هم زیر و رو کردم شاید پیدا کنم ببینم کی فرستاده بود ولی متاسفانه پیداش نکردم . حیف شد کاش پیداش کنم برید کامنت ها رو بخونید خیلی خوب بودن

رهگذر دوشنبه 11 اردیبهشت 1402 ساعت 12:36 ق.ظ

سلام
راجع به شکم مادر که تجربه ای ندارم. اگر مایل بودید، تجربتون در این زمینه رو واسمون بنویسید.
راجع به کامنت اون خانم یا آقا فقط متاسف شدم، حالا شما کامنتی دریافت نکردی یا نخواستید تایید کنید مهم نیست، مهم اینه که بهتر بود اون خانم/آقا درک می کرد که این صفحه حریم خصوصی شماست و هر تصمیمی راجع بهش بگیرید باید بهش احترام گذاشت.
متاسفانه بی اخلاقی و دوقطبی در جامعه بیداد می کنه، البته اگر دوستان ناراحت نمیشن(قبلا گفته بودم از دو قطبی بودن جامعه ناراحتم و دوستان بدون اینکه من رو بشناسن حکم واسم صادر کردن)
من از این همه کینه و بحث بی جای توی جامعه ناراحتم. مگه تا قبل از شهریور 1401 با حجاب و بی حجاب(منظورم مردم عادی هست) خوش و خرم کنار هم زندگی نمی کردیم. چه مون شده آخه.
جز افسوس کاری از دستم بر نمیاد.
راجع به تامی هم، خدا واستون حفظش کنه.

سلام
رهگذر جان چیزی که من متوجه شدم و تجربه کردم اینه که بصورت کلی انقدر که خانم ها براشون این موضوع مهمه و اعتماد بنفسشون رو بعد از مادر شدن از دست میدن، برای همسرانشون مهم نیست . یه دلیل اصلیش اینه که خانم ها بصورت ذاتی خیلی به جزییات توجه دارند ولی آقایون کلی نگر هستند . (البته بصورت معمول منظورمه ها ، چه بسا آقایونی هم هستند که وااقعا این موضوع براشون مهمه و خودشون پیشنهاد میکنند که همسرشون جراحی زیبایی انجام بده)
کیفیت پوست به خیلی از عوامل بستگی داره از جمله ژنتیک . من و مادرم هیچکدوم بعد از مادر شدن زیاد دچار خط و چروک های پوستی نشدیم . یه دلیلش هم اینه که معمولاً خانم هایی که پوست چرب تری دارند و کمی هم اضافه وزن دارند ؛ کمتر دچار این عارضه میشن . پدرم که رسماً مادرم رو با همه ی ویژگی های جسمیش میپرسته
تو این بیست سالی که همسر نفس هم هستم متوجه شدم خوشبختانه تغییرات ظاهری جسم فقط از جهت سلامتی براش مهمه .

درمورد اون کامنت ، من به چنین افرادی حداقل یک بار فرصت میدم شاید خودشون رو اصلاح کنند ولی وقتی لایق بودن در جمع ما رو نداشته باشند بایکوت میشن و این بدترین درده براشون


درمورد زندگی کنار هم بصورت خوش و خرم تا نیمه ی اول 1401 ، فکر میکنم همین ما مردم عادی ، خیلی خوش و خرم هم نبودیم . خب، اونایی که حج/اب اج/باری رو نمیپسندن با ناراحتی و بصورت نصفه و نیمه در جامعه تحملش میکردن و اونایی که کلاً محجبه بودند هم که مشکلی نداشتن. الان ما مردم عادی که دو دسته شدیم بعضی ها حجاب دارند و بعضی ها ندارند باز کنار هم بدون هیچ مشکلی داریم زندگی میکنیم ولی مشکل از لحظه ای شروع میشه که تعدادی از محجبه ها به بقیه اعتراض میکنند . یه کلیپی می دیدم که یه خانم محجبه داشت سر یه بی ح/جاب اجب/اری داد میزد و میگفت رعایت کن ، شوهرم منو مجبور میکنه ح/جاب داشته باشم دلم نمیخواد اون بهش خوش بگذره و شماهارو ببینه .
میبینی؟ دقیقاً خودش قربانی این موضوع بود ولی چون زورش به همسر دی/کتاتورش نمیرسید به همجنس خودش فشار می آورد .
درمورد تامی خیلی خیلی ممنونم

سارا یکشنبه 10 اردیبهشت 1402 ساعت 09:56 ب.ظ http://Yekzanyekzendegi.blogfa.com

سلام عزیزم خوبی؟
راستش من اصلا حس بدی نسبت ب اندامم بعده زایمان نداشتم.نمیدونم چرا،ولی اصلا نگران چروکهای روی شکمم نبودم.بعدشم در حد پمادهای ترمیمی استفاده کردم و تا حدودی بهتر شد ولی عمل نکردم ولی در کل خیلی خط و خوط نداره و یا اگرم داره،ب چشم من زشت نمیاد و حس بدی بهش ندارم.
در مورد کامنت اون بی تربیت باید بگم ک منم با این حساب،خر محسوب میشم چون خوشبختانه،هشت ماهه ک حجاب اجباری سر نمیکنم.در ضمن کاملا باهات موافقم ک خر هم بسیار زیباست،هم مثل بقیه حیوانات،کاملا نجیب و بی آزاره!کاملا برعکس امثال این خانم ک از دست و زبان و همه اعضا و جوارحشون برا آزار بقیه استفاده میکنن!!!

سلام سارا جون ممنونم عزیز دل .
خیلی خوبه که ضمن اینکه برای ترمیم پوستت اقدامات معمول رو انجام دادی ، خیلی هم حساسیت به خرج ندادی و خودت رو اذیت نکردی .
ای جونم عزیزم خیلی خوشحال میشم از اینکه میبینم ما خانم ها به چنین بینشی رسیدیم که آزادانه انتخاب میکنیم و خودمون رو برای هزینه هاش هم آماده میکنیم ولی زیر بار اجبار نمیریم . انتخاب و آزادی حق همه ست . پوشش باید اختیاری باشه همونقدر که یه محجبه آزاده انتخاب کنه محجبه باشه ، ما هم باید مطابق میلمون انتخاب کنیم

عابر یکشنبه 10 اردیبهشت 1402 ساعت 09:38 ب.ظ

سلام ، کاش اینجا کامنت رها رو نمیذاشتی نه برای اینکه اینطوری حرف زده که از این قماش جز این انتظاری نیست، از این بابت که اینها اینقدر دوست دارن دیده بشن که به هر چیزی چنگ میزنن اصلا دلیل کارهاشون تفکرشون نیست اون میل شدید به دیده شدنه دوست دارن همه جا باشن واسه همین سرک میکشن و نظر میدن دیگه ،بهترین تصمیمت اونجایی بود که گفتی کامنتهاشون رو اکسپت نمیکنی انگار که انداختیشون تو قفس حالا هی پنجه بکشن به در و دیوار.

سلام عابر جان
اتفاقاً بازم کامنت نوشته و فحاشی و حال بدش به مراتب از کامنت اول بیشتره و حق باشماست چون دقیقاً همون میل شدید به دیده شدن رو کاملاً میشه از توحشی که در کلامش هست؛ احساس کرد . دیگه کامنتی ازش تایید نمیکنم تا همون پشت بمونه و خودش رو به در و دیوار بزنه من عادت دارم حداقل یه بار فرصت میدم شاید طرف تونست از گرفتاریهاش خلاص بشه و اون کامنتش رو هم به همین دلیل منتشر کردم ولی خُب لیاقت نداشت دیگه کامنتی ازش منتشر نخواهد شد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد