دلنوشته های مهربانو

دلنوشته های مهربانو

اینجا خاطرات زندگی مشترک من و دختر نازنینم به یادگار نوشته میشود
دلنوشته های مهربانو

دلنوشته های مهربانو

اینجا خاطرات زندگی مشترک من و دختر نازنینم به یادگار نوشته میشود

یک دفاع رمانتیک

سلام من رو بعد از یه غیبت نسبتاً طولانی پذیرا باشید . تاریخ آخرین پستم  یازدهم شهریور رو نشون میده، تقریباً همون روزی که مهرداد عزیزم اومده بود ایران و حالا تو آخرین روزهای اقامتش هستیم . بعد از ظهر جمعه هفتم مهر  برمیگرده کانادا و معلوم نیست دوباره کی همو ببینیم . 

اینکه این مدت شلوغ تر از همیشه بودم یه دلیل برای این بیست روز نبودنمه و اینکه گوشی موبایلم مشکل پیدا کرده و نمیتونم براتون عکس بذارم یه دلیل دیگه شه. 

 من با تصاویر بیشتر ارتباط برقرار میکنم و احساس میکنم بقیه هم همینطور هستند برای همین هر وقت اومدم پست بذارم، گفتم: خب، من که نه میتونم از مراسم پایان نامه ی مهردخت عکس بذارم نه از عکسایی که با مهرداد انداختیم و مسافرت خیلی خوبی که با هم داشتیم،  پس چه فایده ای داره پست بذارم، و نذاشتم!

 اما الان دیگه انقدر دلم براتون تنگ شده بود که گفتم  بذار ببینم میتونم با یه ترفندهای دیگه عکس ها رو بفرستم؟ و تونستم و شد


****


اول بگم از مراسم دفاع مهردخت . 

برای مراسمش از شب قبل شیرینی مادلن درست کردم . یه چند تا ظرف یک بار مصرف دو قسمتی هم خریدم ، تو یه قسمتش ظرف کوچولویی گذاشتم و توش  چوب شور پرتزل ریختم ، با یه  بطری آب معدنی کوچیک و یه قسمتشم دوتا شیرینی مادلن گذاشتم، یکیش رو با روکش شکلات تلخ و یکیش هم با روکش شکلات سفید (خب دیدین حق داشتم ،باید عکس بذارم دیگه )



راستش  مرسومه تو مراسم دفاع ،  از اساتید و مهمونا پذیرایی می کنند،  ولی من دوست نداشتم این پذیرایی خارج از عرف باشه و جنبه ی تشریفاتی پیدا کنه . شنیده بودم ملت میز میچینند و انواع میوه های لاکچری و فینگرفودهای جذاب و حتی با مغز ها و میوه ی خشک پذیرایی می کنند اما میدونید که من کلاً با تشریفات و بریز و بپاچ مخالفم . پس یه شیرینی و یه شورینی و آب بنظرم منطقی بود . اونم تو پک های آماده نه میز چیدن و ... 


دفاع مهردخت ساعت 15:00 بعد از ظهر در سالن آمفی تئاتر ساختمان شکوه بود . مهردخت کل خانواده ی شمعدانی رو دعوت کرده بود . به نفس هم تلفن کرد و دعوتش کرد و بهش گفت: دیدنت تو اون مراسم غیر از خوشحالی،  قوت قلب بزرگیه برام . 

 از کل خانواده شمعدانی فقط مامان و بابا (بعلت سرماخوردگی) و نسیم (خانم بردیا برادرم) بعلت اینکه پدر همکارش فوت کرده بود و نمیتونست مرخصی بگیره، نیومدند . 

من و مهردخت ساعت دو رفتیم محل برگزاری . سینا رفته بود دم بانک دنبال مینا و با هم رسیدن . مهرداد و بردیا و آرتین سه تایی  با هم اومدن و نفس هم یه جایی کار داشت و از اونجا اومد . 


مهردخت نفر چهارم بود که باید برای دفاع می رفت . 

ساعت یکربع به سه بعد از ظهر بودو فقط نفر اول رفته بود اون بالا ، لباس ها رو تن مانکن کرده بود اما نه صدا ی میکروفون تنظیم بود و نه پروژکتور !!

بنظرم دفاع خوبی داشت و موضوع مورد بحثش هم طراحی لباس بدون جنسیت و خیلی جالب بود ولی ما فقط یه دختر خانوم رو می دیدیم که رفته اون بالا و دهانش عین ماهی باز و بسته میشه ، حالا اون لالوها یه چیزایی هم به گوشمون رسید که اصلاً مفهوم نبود . اینکه میگم موضوع دفاعش جالب بود بخاطر اینه که ، با نور کم و اوضاع بد یه چیزایی از پاور پوینتی که داشت پخش میشد فهمیدیم . 


خلاصه واقعا نمیدونم اون اساتیدی که جلو نشسته بودن و قرار بود نظر بدن ، می تونند نمره ی شایسته ای به اون دفاع بدن یا نه !


نفر دوم هم رفت بالا و اونم موضوع خیلی جالبی داشت"طراحی لباس با الهام از "اُریگامی" ولی متاسفانه مدیریت زمان نداشت و خیلی شل و وارفته حرف میزد، حوصله ی همه سر رفت و اون اساتید هم که می شنیدن بهش تذکر دادن که تزووول بابااا نیم ساعته داری حرف میزنی هنوز مطالبت به نصف هم نرسیده . 

نفر بعدی که رفت بالا صدای همه مون دراومد که آخه این چه وضعشه؟ نه میکروفون درست گذاشتین نه پروژکتور تنظیمه . چند تا آقای خدمات اونجا بود که هی با سیم میم ها بازی می کردن بلکه معجزه بشه . 

یکی از آقایون اساتید با ناامیدی گفت: بین جمعیت کسی بلده کمک کنه؟

این بردیای مسخره هم بلند به مهرداد گفت: جناب مهندس ، استاد با شما هستن . بفرمایید بالا یه همکاری کنید بلکه مشکل حل بشه. 

مهرداد عین لبو قرمز شده بود هم جا خورده بود و هم خنده ش گرفته بود،  ولی دیگه کاریش نمیشد کرد . پاشد رفت بالا .  

مهردخت هم استرس داشت،  هم می خندید ، ما هم که به زور خودمونو کنترل می کردیم . بازوی بردیا رو نیشگون گرفتم گفتم: مرررض داری ؟ چرا اذیتش میکنی الان مهرداد چکار کنه ؟ 


خندید و رفت بالا گفت اجازه بدید منم کنارتون باشم اگه کمکی از دستم برمیاد انجام بدم . 

خلاصه این دوتا نمیدونم چکار کردن که واقعاً هم میکروفون درست شد هم پروژکتور تنظیم شد. 


زمزمه شد بین اساتید که خدا پدرتون رو بیامرزه ، نجاتمون دادید . شما مهمون کدوم دانشجو هستید؟  اون دوتا هم بالای سن انگار استند آپ کمدیه گفتن: ما دایی های مهردخت هستیم . براشون دست و سوت زدن و منم مونده بود سر دلم گفتم : بعد میگن چرا بچه هامون مهاجرت میکنند ! 

آخه این درسته که آخرین ارائه ی بچه ها امروزه و براشون این مراسم حیاتیه . همه کلی زمان گذاشتن ، خلاقیت به خرج دادن ، هزینه کردن تا هر چی در چنته دارن ، امروز رو کنند اونوقت این شرایط سالن دفاعه . 

دوباره همه کف و سووت . کاش مشکلاتمون با کف و سوت حل میشد واقعاً


نشستیم سرجامون و نفر بعدی رفت بالا در سکوت و با شرایط بهتر دفاع کرد و نظرات اساتید رو شنید و اومد پایین . 

نوبت مهردخت شد . 

لباس ها تن مانکن  بود و مهردخت انگار بعد از اون فضایی که مهرداد و بردیا به وجود آورده بودن، استرس کمتری داشت و نیشش کاملاً باز بود .

 رفت بالا و سعی کرد پاور پوینتش رو پخش کنه تا دفاعش رو شروع کنه اما لپ تاپ ایراد پیدا کرد .!!!


دوباره استاد ها گفتن کی تو سالن لپ تاپ آورده استفاده کنیم؟ 

 مهردخت گفت : خودم دارم . 

همه نفس راحتی کشیدن و استاد گفت: باباجون برو لطفاً مال خودتو راه بنداز و شروع کن شب شد کار داریم بخدااا. 


مهردخت لپ تاپو از کیف درآورد و سیم ها رو وصل کرد . صفحه اومد بالااا. 

به محض اینکه دسکتاپ رو پرده ی نمایش افتاد صدای پچ پچ کردن و ریز خندیدن ها بلند شد . 


نفس گفت : یاااخداا مهربانو ، اونجا رووو . الان حراست میاد سراغمون . به مهردخت بگو خاموشش کنه . گفتم:  ولش کن . 


جریان از این قراره که   عکس شاه فقید و شهبانو  با لباس ورزشی و درحال بازی والیبال ، روی دسکتاپ لپ تاپ مهردخته 

عکس اصلی اینه 


اینم عکس مهردخت و پرده ی پشت سرش



دفاع با تشکر مهردخت  از حضور اساتید و مهمان ها وستایش نقش من در زندگیش  شروع شد و پس از توضیحات کامل  درمورد موضوع پایان نامه ش ، همه مون رو غافلگیر کرد و از نفس به عنوان پدر غیر بیولوژیکش و بزرگترین حامیش بعد از من، نام برد . 

نفس از جاش بلند شده بود و ضمن اینکه نم چشماش رو پاک میکرد برای مهردخت کف میزد . نگم براتون از فضای رمانتیک سالن 

****

موضوع پایان نامه " طراحی لباس عصر با الهام از نقاشی های استاد علی اکبر صادقی" بود. 


اسم یکی از لباس هایی که مهردخت طراحی کرده ،قدغن بود . 


که با الهام از پرنده های محبوس در قفس روی سر مرد در تابلو طراحی شده . و موقع ارائه عنوان کرد که  طراحی این لباس ناشی از احساس واقعیش از زندگی در شرایط ایرانه 


اینم یه قسمت کوچولو از شرح مهردخت درباره ی استاد علی اکبر صادقی 



اساتید نقطه ی قوت  پایان نامه رو که متاثر از نقاشی های  یکی از نقاشان برجسته ی ایرانی (علی اکبر صادقی) بود عنوان کردند و از اینکه مهردخت  مطابق معمول ، سراغ موضوعات اجتماعی و یا خارج از فرهنگ ایران نرفته ابراز رضایت کردند . ایرادی هم که از کارش گرفتند این بود که در لباس طراحی و اجرا شده تن مانکن که اسم طرحش ذره بین هست و این حس رو تداعی میکنه که هیچ کس از زیر ذره بودن در امان نیست ، حتی اگر شما همه ی آدم ها رو جمع کنید و اونها رو تو قفس زندانی کنید باز هم جلوی نگاه ها رو نمی تونید بگیرید و احساس میکنید که همه ی چشم ها از هر زاویه ای شما رو زیر ذره بین گذاشتند . 

ایرادشون این بود که متوجه ی میله های زندان روی لباس نشده بودند و مهردخت میله های  زندان رو  فقط با برش روی لباس نشون داده بود درصورتیکه اگر  با دوخت مغزی هایی که رنگ متضادی با رنگ پارچه ی اصلی داشتند ، این میله های زندان مشخص تر میشد ، مفهوم طراحی هم گویا تر بود . 



به لباس تن مانکن توجه کنید: 


 


به هر حال دفاع پرماجرایی که اینهمه مدت مهردخت بهش بی توجه بود و بالاخره در عرض چند روز جمع شد با موفقیت انجام شد و همین چند روز پیش نمره ش هم اعلام شد . 


الام بزرگترین معضل مهردخت دادن امتحان آیلتس شده، که هر بار داره لغو میشه و موافق امتحان آنلاین هم نیست چون متاسفانه سرعت عمل بالایی نداره ..همین اول مهر که امتحانش لغو شد و یکی از دوستانمون که مهندس آی تی هست و در سرعت عمل تایپ بین دوستانش معروفه امتحان رو آنلاین داد و از نظر کم آوردن تو وقت افضاااح بود .  

نمی دونم چکار کنم ، بریم یکی از کشورهای نزدیک امتحان بده یا چی ؟ 

برای هر کار معمولی تو این کشور باید عذاب بکشیم و هزینه های گزاف پرداخت کنیم 

اگر پیشنهادی دارید خوشحال میشم برام بنویسید عزیزای من . 

*****

پست خیلی طولانی شد .. درمورد سفر دستجمعیمون به شمال اینو بگم که خیلی خیلی به همگیمون خوش گذشت . این عکس رو که عاشقشم ببینید تا بعد . 

اینجا آرتین داشت از نفس اجازه می گرفت دوچرخه شو برداره بره بازی کنه ، نفس گفت وایسا ازت یه عکس بگیرم بعد برو ، مهرداد هم چسبید به آرتین، من و مینا هم دویدیم کنارشون ایستادیم 




پینوشت: پرتزل یه نون آلمانیِ خوشمزه ست و هر چیزی که به این شکل درست بشه رو بهش میگن پرتزل از قبیل شیرینی ، پاستیل ، چوب شور و ... 


شرکت آلویتا در ایران چوب شور های پرتزل تولید میکنه که خیلی هم خوشمزه هستن

پینوشت: شیرینی مادلن با تزیین روکش شکلات های مختلف (اون نارنجیه شکلات با طعم انبه ست)و باتزیین پودر قند 



دوستتون دارم 

نظرات 55 + ارسال نظر
لیمو یکشنبه 9 مهر 1402 ساعت 02:29 ب.ظ https://lemonn.blogsky.com/

مبارک باشه مهربانو جون

ممنونم عزیز دل

پریمهر یکشنبه 9 مهر 1402 ساعت 10:45 ق.ظ https://parimehr.blogsky.com

مبارکه مهر دخت جان و مادر گلش
قبل از رسیدن به بحث پذیرایی پیش خودم فکر میکردم مهربانو برای پذیرایی چیکار کرده، با شناختی که داشتم مطمئن بودم تجملی و شلوغش نمیکنی

مرسی پریمهر جانم
شما که عزیز منی

Maneli یکشنبه 9 مهر 1402 ساعت 08:55 ق.ظ

سلام سلام صد تا سلام
عسلک شیرین ما که شد مهردخت خانم زیبا از پایان نامه اش دفاع کرد و همه ما غرق در شادی و شعف شدیم.
تبریک به هر دو تون که کنار هم این روز زیبا رو با ما به اشتراک گذاشتین.
خواهری کدبانو خیلی دوستت دارم و دلم برات تنگ شده.
ماجرای مهرداد انگار یه سطل اب یخ ریختن رو سرم.

سلام مانلی جاااانم ، خواهر قشنگم
مرررسی مهربونم برای بردیای قشنگم باشه عزیز من
من بیشتر مانلی جانم
ببین ما چه احوالی داریم .. تو که دیگه لحظه به لحظه کنارم بودی اون روزا اصلا میتونی باور کنی؟

مهرگل یکشنبه 9 مهر 1402 ساعت 08:18 ق.ظ

سلام مهربانو جانم ، چقد اتفاقات خوب این چند وقت داشتین که صد البته خداروشکر

سلام مهرگل جانم . ممنونم قربونت برم خبرای خوب از تو بشنوم

لیلی شنبه 8 مهر 1402 ساعت 04:12 ب.ظ http://Leiligermany.blogsky.com

کامنت های این پست خودش دو تا پست میشه.
به نظر من یک بار مهدخت خانم برای کاری خودش تنها تلاش کنه ببینه چقدر تواناست و بعد برای مهاجرت اقدام کنه

لیلی جون برای کارهای مختلفی اقدام کرده و به خوبی از پسشون براومده ولی اگر من دم دستش باشم خیلی تمایل داره همراه من انجام بده . همونطور که تو خیلی از کامنت ها جواب نوشتم وقتی مهردخت هیچ راهی برای کمک گرفتن از من نداره خودش به نحو احسن از عهده ی انجام هر کاری برمیاد .

مینو شنبه 8 مهر 1402 ساعت 02:33 ب.ظ

مهربانوی عزیز، تبریک به شما و مهردخت جان بابت دفاع و فارغ التحصیلی و با بهترین آرزوها برای تمامی مراحل زندگیش

ممنونم مینوی عزیزم

مریم شنبه 8 مهر 1402 ساعت 10:47 ق.ظ

خسته نباشید مادر دختر، ماشالا شما هم پا به پای دختر خانم گلتون در تکاپو بودید برای این دفاع.
احتمالا برادر عزیرتون الان تشریف بردند، جاشون سبز باشه

ممنونم مریم جان
عزیز دلمی . بله دیروز ساعت 15:20 پرواز کرد .

زری.. جمعه 7 مهر 1402 ساعت 04:27 ب.ظ https://maneveshteh.blog.ir

به سلامتی، مبارک باشه.
در مورد ایلتس اتفاقا مهربانو جان برخلاف تصور ما مخصوصا در بخش رایتینگ میتونه بهتر هم باشه، چون برای ادیت کردن و تنظیم تعداد کلمات و پاراگراف ها راحت‌تر از کاغذی هست.
ریدینگ و اسپیکینگ که فرقی نداره، لیسنینگ شاید یه کم چالشی بشه چون یه کم فرمتش فرق داره که اون هم تمرین میکنه. من هر دو امتحان کاغذی و کامپیوتری را دارم و سطح نمره یکی شد با اینکه برای کامپیوتری فقط یک هفته فرصت تمرین داشتم. بنظرم به هیچ وجه هزینه اضافه مسافرت به جایی دیگه را به هیچ وجه متحمل نشوید

ممنونم زری جانم سلامت باشی
عه جدی میگی زری جون ؟ امیدوارم با تمرینی که الان داره میکنه موفق بشه چون واقعا مدیریت هزینه ی مالی و تایم مسافرت برام سخته .
خیلی دلگرم شدم با کامنتت عزیزم

ملیکا جمعه 7 مهر 1402 ساعت 01:11 ق.ظ

سلام مهربانو جان
به‌به!!! آفرین به دختر گلمون با این پایان‌نامهٔ پر و پیمون و عالی
عکس شاه و فرح که خیلی جالب بود، نصف شبی به قدری بلند خندیدم که همسرم که خواب بود از اتاق اومد بیرون گفت چی شده
مهربانو جون هر چی در مورد مهردخت میگی انگار در مورد بهار می‌‌نویسی.منم یادمه برای جلسهٔ دفاع پایان‌نامهٔ فوق لیسانس بهار بنا به دستورات خودش از سبد گل و پذیرایی مفصل، همه چی تهیه کردیم!
بهار از طریق اکسپرس اینتری اقدام کرد برای کانادا و با وجود اینکه در خیلی از دانشگاهها حتی با بورسیه پذیرفته شد اما فقط تمایل داشت که با گرفتن پی‌آر بره کانادا. ۲ تا آیلتس با نمره‌های ۸ و ۸/۵ گرفت که فقط دو سال اعتبار داشتند، آیلتس‌ها اکسپایر شد اما کانادا مدام draw کردن‌هارو که هر دو هفته یک بار هست به تأخیر انداخته، تا جایی که بهار بیشتر وابسته شده و کمتر تمایل به رفتن داره!
امتیازش هم در اکسپرس اینتری با هر سال تولدش ۵ امتیاز کم میشه.
شاید مهردخت جون با یکی دو بار شرکت در امتحان ماک کامپیوتری، نمرهٔ خوبی بیاره.
چه عکسای قشنگی
امیدوارم همیشه شاد باشید و جمعتون جمع باشه.

سلام ملیکا جون
خدا رو شکر خندیدی امیدوارم همیشه از ته دل بخندی
کاش به پی آر فکر نمی کرد مطمئنم بعدا ض پی آرش هم درست میشد همونطور که گفتی هر چی می گذره وابستگی ها شدید تر میشه . کانادا برای بردن والدین گزینه های مناسبی داره . بره دخترکمون شما رو هم میبره .
امتحان ماک داد درست همون فردایی که از شمال برگشتیم و واقعا بخاطر دفاع و مسافرت و اینا هیچ تمرینی نداشت و نمره ش 6/5 شده
میخواد ماک کامپیوتری هم بده که تمرینش بیشتر بشه . امیدوارم که بتونه از پسش بربیاد .
مرسی عزیزم برای شما هم جز خوشی چیزی نباشه

ماه پنج‌شنبه 6 مهر 1402 ساعت 10:01 ب.ظ

در ضمن یادت نره شایسته تقدیر هستی و هر جور خودت صلاح می دونی از مهربانوی ما تقدیر کنی و بیای برامون بنویسی کیف کنیم باهات. بوس به روی ماهت، دمت گرم

عززززیز منی ماااه قشنگم

ماه پنج‌شنبه 6 مهر 1402 ساعت 09:49 ب.ظ

سلام
اول فارغ التحصیلی دختر گلت تبریک می گم، مبارک باشه
دوم اینکه ماجرای کمک و تکیه به خودت طبیعی است خیلی سخت می گیری، همه چی که ایده آل نمی شه، نمک زندگی هست... دمت هم گرم شاهکار کردی، تنهایی کار چند تا پدر و مادر انجام دادی... خیلی اخلاقای خوب مهردخت داره که مدیون تربیت تو هست، خدا برای هم و نفس حفظ کنه همتون را...
اینجا شهر ما هر جور پذیرایی در دفاع، به جز چای و بیسکوئیت یا کیک ساده ممنوع هست و همه از این بابت خوشحال هستند.
در مورد مهرداد هم انشاا... بهترین ها سر راهش باشه، چه می شه کرد..
دوره ها ما با فرزند زیاد مشکلات و سندرم ها متاسفانه کم نیست، جبر جغرافیایی و... چی بگم...
منم در 42 سالگی تو فکر مهاجرت به‌خاطر دخترم و خیلی خیلی خیلی سخته برام...

سلام عزیزم
ممنون از لطفت قربونت ، چه چیزای خوبی برام نوشتی به خوندنش احتیاج داشتم عزیزم
چقدر هم بابت مراسمی که تو شهر شما برگزار میشه خوشحال شدم ، درستش همینه عزیزم
حق داری و حتماً جدی پیگیر باش عزیزم

ملی پنج‌شنبه 6 مهر 1402 ساعت 08:58 ب.ظ http://stronggirlmeli.blogfa.com

سلام مهربانو جان خیلی جالب بود به سلامتی

سلام ملی جانم ممنونم عزیزم برای پسرای نازت باشه

ما و تربچه مون پنج‌شنبه 6 مهر 1402 ساعت 04:20 ب.ظ http://torobchenoghli.blogfa.com

تبریک میگم عزیزم مبارکهههههه

مررررسی عزززیزم

نجمه چهارشنبه 5 مهر 1402 ساعت 06:04 ب.ظ

سلام عزیزم
ای جاااان.مبارک‌ یاشه
خسته نباشید.
من عکس این شیرینی رو تو اینستاگرامتون دیدم فکر‌کردم از نت برداشتین.واقعا تبریک میگم.
حضور والدین کلا فضا دفاع رو احساسی تر و قشنگ تر میکنه

سلام نجمه جانم .
ممنون از لطفت عزیزم . راستش هیچکدوم از عکسای پیج از نت برداشته نشده همه شون رو درست کردم و مهرخت زحمت عکاسیشونو کشیده . اون چوبی که زیر همه ی شیرینی هاست در واقع امضای کارمه
اره واقعا خیلی خوب بود جلسه ی دفاعش

یک مادر چهارشنبه 5 مهر 1402 ساعت 01:53 ب.ظ

اخی مهردخت کوچولو دفاع کرد.پشت این جمله کوتاه یه عمر زحمت واز خودگذشتگی یه مادرقوی،پنهانه.مهربانوی عزیزم صمیمانه اول به خودت وبعد به مهردخت جان تبریک میگم.امیدوارم بارها وبارها ،موفقیت وپیشرفت تو زندگیش رو ببینی وقلبت پر از عشق وشادی بشه.خیلی با سلیقه ای عزیزم.چه شیرینی هایی .ادامه بده که عالی هستیعکس ها هم زیبا ودلنشین بودن.ممنون که ما رو هم شریک شادیهات کردی.

بله عسلک دفاع کرد و چقدر شیرینه برام وقتی شروع کردم خاطرات آشنایی تا جداییم رو نوشتم ، نیت کردم تا زنده باشم بنویسمش و الان 18 ساله که ادامه دادم و دارم دوستان نازنینی که 18 ساله با هم همراهیم
ممنونم از کامنت پر از لطف و مهربونیت دوست قشنگم

سمیرا(راحله) چهارشنبه 5 مهر 1402 ساعت 12:28 ب.ظ http://Samisami0064.blogfa.com

وای وای وای وای خدا خدا خدا خدا

ماشالاااا هزار هزار ماشالا چقدر شماها

دوست داشتنی هستیددد

خدا حفظشون کنه خانواده ی گلتون رو نازنینم

چقدر آرتین چهره ش بانمک و شیرینهخدا خدا خدا

همیشه شاهد موفقیت های مهردخت جانم

باشید و هی بیای بنویسی ما هم ذوقشو ببریم

تن همگی سالممم و دلتون خوش قشنگ ها

که هر وقت عکستون رو میبینمتون کلییی خوشحال میشم


ممنون عزززیزم خیلی لطف داری فدات شم الهی خدا شما دوستای گلمم حفظ کنه

رها چهارشنبه 5 مهر 1402 ساعت 11:34 ق.ظ

مهربانو جون ببخشید من اینقدر اظهار نظر میکنم، ولی راستش دلم نیامد یه موردی رو نگم. توی کامنت ها در مورد برادرت خوندم. اگه اشتباه نکنم برادرت چندماه قبل من از ایران رفتن، حقیقتش اینه که اینقدر بعضی وقتها آدم احساس تنهایی می‌کنه وقتی از ایران دوره که ممکنه چنگ به همون رابطه اشتباهش بزنه یا حتی با آدمهایی حرف بزنه که درحالت عادی جواب سلامشون رو هم نمیداد. من خودم این تجربه رو دارم. فقط خواستم عزیزم ازت بخوام بهش نگی که دیگه نیا به من بگو مشکلاتت رو. بذار همیشه یه جایی برای درد دل داشته باشه، باور نمیکنی من بعضی روزها الکی به پدرم زنگ میزنم و دوساعت تعریف بیخودی میکنم که فقط با یکی حرف زده باشم و اونم بنده خدا حال و حوصله نداره و بدتر بعدش احساس تنهایی میکنم.
بذار همیشه بدونه که هستید و همیشه گوش می کنید بهش و مهم نیست چه اشتباهی کرده. امیدوارم بتونن دوتایی زندگیشون رو از اول درست کنند و رابطه شون خوب پیش بره، هیچی نشدنی نیست شاید هردوشون متوجه اشتباهشون بشن ولی اگه نشد بذار جایی رو داشته باشه تا درددل کنه و فقط برای اینکه میخواد به بقیه ثابت کنه اشتباه نکرده و نمیخواد سرزنش بقیه رو تحمل کنه مجبور به ادامه اشتباهش نشه.
بازم ببخشید عزیزم دخالت کردم. می‌دونم چقدر حرص میخوری ولی میتونم حس برادرت رو هم درک کنم.

منو خوشحال میکنی رها جون
ببین موضوع مهرداد یکمی فرق داره و برای همین معادلات منو بهم می ریزه چون حرفتو کاملا درک میکنم و می دونم تنهایی و غربت چقدر سخته .. موضوع اینجاست که مهرداد یکسال و خورده ای در یه شهر دیگه تنهایی هاشو کشید ، چالش ها رو پشت سر گذاشت. از ماه اول سرکار رفت دوست پیدا کرد و از حمایت کامل عاطفی همه ی ما برخوردار بود .. همه ی مشکلات ارتباط با ساناز رو هم اون کشیده بود نه ما .. بخاطر همین درک این موضوع برای من خیلی سخته .
درمورد ارتباط ما با مهرداد و بطور مشخص ارتباط من با اون باید بگم تنها چیزی که ازش خواستم این بود که مسئولیت انتخابش رو بپذیره و مشکلات زندگیش رو به هیچ عنوان انتقال نده چون واقعا فایده ای نداشت رها جان . هیچ کمکی از دست کسی برنمیاد اینطوری فقط میشد ناله های الکی . ولی بدون اینکه هیچ حرفی یا اسمی از ساناز ببره گوش و قلب و همه ی وجودم در اختیارشه و هر زمانی از روز تماس می گیره با هم گپ میزنیم

مریم چهارشنبه 5 مهر 1402 ساعت 11:30 ق.ظ http://maryyy.blogfa.com/

تبریک میگم خیر و خوشبختی و موفقیت دخترتونو شاهد باشین

ممنونم عزیز دلم

سیمین چهارشنبه 5 مهر 1402 ساعت 10:06 ق.ظ

سلام مهربانو حانم. تبریک میگم. انشالله روز به روز شاهد موفقیت های بیشتر و شادیش باشی .ببخشید خیلی وقته نبودم اینجا از وقتی که 490 فطریه مو برای اون امر خیر که فرموده بودید واریز کزده بودم و پیاممو بلاگ ایکای ثبت نمی کرد.
مهربانو جان من برادرم تازگی ایلتس کامپیوتری داده گفتم تجربه شو بهتون بگم.گفته اگه یک ماه تمرین مداوم با ایلتس کامپیوتری انجام بده می تونه مثل کاغذی جواب بده. یک سایت هم معرفی کرد که تمرین کنه و نمره شو همون لحظه ببینه:
https://ieltstestsimulation.com
قربونت دوست دارم

سلام سیمین عزیز و مهربانم
جات خالی بود پیشمون عزیزم . خیلی ممنونم از اینکه گفتی باید به مهردخت بگم همه ی توانش رو بذار برای تمرین .. انگار چاره ی دیگه ای نیست
امیدوارم برادر جان همیشه و در همه ی مراحل زندگی موفق باشه از قول من تشکر کن ازشون
من بیشتر عزیزم

نسرین چهارشنبه 5 مهر 1402 ساعت 09:59 ق.ظ https://yakroozeno.blogsky.com/

بنظرم ایراد بیخودی گرفتن. میله ها روو خیلی هم خوب طراحی کرده

عه برای تو این برش ها کاملا واضحه؟
البته چه انتظاری میشه داشت خودت ته هنری عزیزم

فرنوش چهارشنبه 5 مهر 1402 ساعت 09:16 ق.ظ

سلام عزیزدلم. تبریک میگم. انشالا روز به روز شاهد موفقیت های بیشتر و خوشبختی و آرامشش باشی. به نظر منم مهاجرت بهترین راهه. انشالا که کارها سهل و آسان بیش بره و دختر گلمون زودتر به هدفش برسه.
خوت میدونی که چقدر عاشقتم و دوستت دارم

سلام فرنوش مهربون و دوست داشتنیم
ممنونتم عزیزم . من بیشتر

رها سه‌شنبه 4 مهر 1402 ساعت 09:16 ب.ظ

عزیزم کاملا میفهمم چی میگی و خب حق داری بخصوص با هزینه وکیل و بقیه مسایل نمیتونستی منتظر باشی تا مهردخت جان مسئولیت کارش رو قبول کنه. راستش خیلی وقتها، وقتی اینجا دانشجوهایی همسن مهردخت جان یا کوچکتر رو می بینم که خودشون متوجه نیستند ولی پدر و مادرشون با پیگیری شرایط مهاجرتشون رو فراهم کردند خیلی حسرت میخورم که چقدر بعضی پدرو و مادرها به فکر و نگران آینده بچه ها هستند، خدا برای هم حفظتون کنه.
عزیزم از طرف من به مهردخت عزیز بگو حتما روی فوبیاهاش و مسایل روحیش خیلی کار کنه و مشاوره رو جدی بگیره، چون وقتی مهاجرت کنه خیلی این مسایل می‌تونه توی تنهایی اذیتش کنه، باورت نمیشه یه فوبیای من از سوسک که وقتی با خانواده بودم مشکل خاصی نبود وقتی آمدم اینجا و تنهایی مجبور به تحمل ساختمانهای قدیمی ۵۰-۶۰ ساله اروپایی شدم چه مشکل غیرقابل تحملی برام شد. تا وقت داره بهتره روی نقاط ضعفش همه جوره کار کنه و سهل انگاری نکنه، من خیلی خوب میفهممش، من هم به جایی رسیده بودم که هیچ جوره نمی‌خواستم بمونم ولی وقتی اون هیجان و ذوق و شوق اول می‌خوابه، خیلی مشکلات معلوم میشه.
در مورد آیلتس و تافل یه پیشنهاد دیگه هم برات داشتم عزیزم، تا حالا مهردخت جان امتحان های ماک رو داده؟ شاید بتونه با چندبار دادن این امتحان‌ها قبل امتحان اصلی خودش رو برای امتحان آنلاین هم آماده کنه و هر موقع دید آماده ست بره امتحان اصلی رو بده. چون به هرحال رفتن به یه کشور دیگه هم مسایل خودش رو داره.
در هرحال براش خیلی خیلی آرزوی موفقیت میکنم. و خودت میدونی عزیزم که تا حدی این مراحل رو گذروندم پس هر موقع احساس کردی کمکی از دستم برمی یاد لطفا بهم بگو خوشحال میشم کمکی کنم.

رها جان حمایت شدن در هر موقعیت و سنی شیرینه ، همین من که الان 50 ساله شدم و خودت میدونی تقریباً 100% بار زندگی روی دوشمه وقتی حمایت میشم انگار چند تا جون به جون هام اضافه میشه ولی واقعاً ارزش استقلال و اینکه آدم خودش به توانایی هاش واقف باشه چیز دیگه اییه .
می دونم برای بدست آوردن هرآنچه امروز داری چه معنوی چه مادی ، چه راه سخت و پر فراز و نشیبی گذروندی ولی خوشحال باش که هر چی هست عرضه و توان خودته .
این چیزایی که گفتی به مهردخت بگم رو بارها گفتم ولی واقعا وقتی توجه نمیکنه اصلاً ارج و قرب حرف آدم زیر سوال میره .
مهردخت درست فردای روزی که از شمال اومدیم ماک کتبی رو امتحان داد و دوسه روز بعد هم شفاهیش رو داد. یعنی بخاطر همون دفاع و مسافرت اصلا هیچ آمادگی نداشت بجز 5 جلسه کلاس که با ترفند های تست زنی آشناش کرده بودن . نمره ش 6 و نیم شده . می خواد یه ماک کامپیوتری هم ثبت نام کنه که متاسفانه چند روزه تاریخ ها باز نمیشن . ولی حتماً اونم امتحان میده .
ممنونم که حواست هست حتما به مرور بیشتر ازت کمک می گیرم عزیزم

الهام سه‌شنبه 4 مهر 1402 ساعت 09:03 ب.ظ

مبارکه به سلامتی

ممنونم الهام جان سلامت باشی

نیکی مهربان سه‌شنبه 4 مهر 1402 ساعت 05:26 ب.ظ

سلام مهربانو جون. من فکر میکنم اینکه امتحان آیلتس کامپیوتری بود باعث نشده که اون شخص نمره بد بیاره. دلایل زیادی هست که یک نفر آزمونش رو خراب میکنه و بعد گردن شرایط میندازه. از لحاظ زمان بندی هر دو آزمون کامپیوتری و کاغذی مثل هم هستن. قسمت اسپیکینگ هم که برای هر دو یکیه. یک امتحان ماک کامپیوتری بده و شاید یک جلسه هم کلاس برداره درست میشه. مگر اینکه تایپش خیلی ضعیف باشه که معمولا در سنین مهردخت نباید اینطوری باشه (برای رایتینگ). اینکه سرعت عملش بالا نیست واقعیت به نظر من بهانه است و بهانه چندان خوبی هم نیست. با تکرار و تمرین میتونه در تایپ ماهر بشه. الان هم که وقتش آزاده و میتونه برای آینده‌اش تلاش کنه
بعد اینکه خیلی تعجب کردم که گفتین آقا مهرداد دوباره زندگی مشترک رو از سر گرفتن. هیچ یادم نمیره که زمان جدایی خودم توی فرودگاه نشسته بودم و شما رمز رو برام فرستادین و من شروع کردم به خوندن. غم اون و شما هم به غم خودم اضافه شد. واقعا از ته قلبم آرزو میکنم خوشحال باشه و هر چند تا الان زندگی مشترک خوبی نداشتن، اما تغییر کنن و از نو بسازن و شاد و خوشبخت باشن

سلام عزیز دلم
نمی دونم نیکی جون حرفت رو قبول دارم ولی این بنده خدا پدر دوتا بچه ست و پارسال امتحان داد نمره ی خوبی نیاورد از سال گذشته در کنار کار و مسئولیت های زندگی همه ی درها رو به روی خودش بسته و نشسته زبان می خونه .. مهاجرت خانواده کلا وابسته به پرونده ی ایشونه شرایط خاصی دارند چند سال پیش یه وکیل مهاجرت همه ی پولشون رو خورده و درحال حاضر خونه شون رو از دست دادن و مستاجرن ولی ماشالله به این روحیه شون زن و شوهر هر دو بسیار سخت کوشند و همه ی انرژیشون رو گذاشتن رو مهاجرت و میگن به هر قیمتی خواهیم رفت
یکمی بعید بنظرم میاد که بهانه آورده باشه . چون بقیه داوطلب ها هم همین مشکل رو رو امتحان آنلاین داشتن . به هر حال نمیدونم شاید هم ...
نیکی جان بیش از یکساله که من و بقیه خانواده در بهت و حیرتیم و مخصوصا من که از همه نزدیک تر به مهرداد بودم .
باورت میشه چقدر با تراپیست حرف زدم درموردش، مطالعه کردم و به هر دری زدم که جواب این اختلال رو پیدا کنم . چون بنظرم فقط یه اختلال شخصیت یا اختلال روانی عمیق باعث میشه کسی که چنین تجربه ای از زندگی با کسی داشته و اینهمه بستر رها شدن از ان شرایط براش فراهم بوده، باز هم برگرده و بمونه .
مردم عامی میگن جادو شده و من دنبال اینم که چه سندرومی باعث شده .
ببین من خودم تجربه ی زندگی مشترک ناموفق دارم یه خانوم بودم و یه بچه هم داشتم و با فرهنگ و شرایط ایران، با این وجود نخواستم سالهای باقی مانده ی عمرم رو با خفت و تحقیر زندگی کنم . عزت نفسم اجازه ی موندن تو چنین شرایطی رو نمی داد ولی ...
باور کن یکساله میخوام درموردش بنویسم و نمی تونم .
الان احساس میکنم راحت ترم ، شاید به زودی پست نوشتم درموردش
این آرزوی قشنگی که انتهای کامنتت نوشتی منم برای همه دارم ولی یه عواملی باعث میشه که درمورد مهرداد و زندگیش بگم تقریبا جزو محالاته متاسفانه .
میبوسمت

فرحناز سه‌شنبه 4 مهر 1402 ساعت 02:09 ب.ظ

سلام بر بانوی مهر تبریکات فراوان بابت- دفاع خیلی خوب مهردخت جان با اون صدای دلنشینش و اون طرح لباسهای بی نظیرش- تجلیل از آقای نفس که بسیار بجا ولی بغضی بودحضور خانواده بخصوص دایی کوچیکه که خیلی خاطره انگیزه و از همه مهمتر حضور و حمایت مادری همراه و توانمند با اون پکهای خوراکی خوشمزه و با صرفه. واقعا دست مریزاد بانو. خیلی کم هستند افرادی که به تمام جزئیات فکر می کنند اگر واقعا آزمون انلاین برای مهردخت نشدنیه (هر چند که من دیدم افراد دو هفته مداوم تمرین آزمونهای آنلاین را با گرفتن زمان کردند و موفق شدند)، بایستی یک سفر کوتاه مثلا سه روزه به استانبول برید چون از دوبی ارزانتر میشه. یا اینکه مثل خواهرزاده من اقدام برای تافل کنه. بهر حال آرزوی بهترینها را براش دارم. بهترین کار فعلا مهاجرت تحصیلی هست. امیدوارم که شما هم زود بازنشسته بشی و بهش ملحق بشی گلم

سلام فرحناز جان
ممنونم عزیز من
الان داشتم شرایط آزمون تافل رو می خوندم دیدم از آیلتس هم گرونتره و آنلاین برگزار میشه
باید یه فکر اساسی کنیم عزیزم .
بازم ممنون از لطفت

سارا سه‌شنبه 4 مهر 1402 ساعت 01:59 ب.ظ

تبریک و آرزوی موفقیت ها و اتفاقهای بهتر و شیرین تر در ادامه مسیر.
خانواده شمعدانیتون همیشه سبز و سرحال و پر برگ باشن.
مراقب خودتون و مهربونیهاتون باشین.
با اینکه خیلی وقت نیست می شناسمتون ولی خیلی برام قابل احترام و دوست داشتنی هستید.
متوجه شده بودم خیلی خوش سلیقه این اما عکس دسکتاپ مهردخت جان این موضوع را مسجل کرد.

ممنونم سارا جون عزیز منی چه ارزوهای قشنگی
برای توهم همین باشه
عزیزمنی قربونت ، احساسمون متقابله
بک گراند گوشیش هم همینه

آسو سه‌شنبه 4 مهر 1402 ساعت 12:54 ب.ظ

سلام بر مهربانوی مهربانی ها
تبریک فراوان به خودتون و دختر گلتون امیدوارم همیشه شاهد موفقیهاتون باشیم مادر و دختر عزیز.
والا من کامنتا رو خوندم یه بخشی کمک اشکال نداره تقریبا اکثر دانشجوها دقیقه نودین منم خودم برای پایان نامه ام اینجوری شدم با وجود این که هیچ کسی هم حمایتم نکرد انتظار حمایتو کمک هم نداشتم.اتفاقا بعضی وقتا لازمه یکی هلت بده به جلو ببین به قول خودت اگر این کارا رو نمیکردی هیچ وقت خودتو نمیبخشیدی پس برای آرامش خودت این کارا رو میکنی.نترس اتفاقا خیلی خوشحال باش داره مهاجرت میکنه این نشان میده ادم مستقلیه میتونه گلیم خودشو از آب بکشه بیرون .ما یه فامیل داشتیم اینجا مرد بود جگر اماده میذاشتن جلو دستش میگفتن بخور میگفت چه جوری اذیت میشم الان رفته امریکا مزرعه دار شده .خیالت راحت اونجا خیلی پیشرفت میکنه.

سلام آسوی عزیزم
ممنونم قربونت
آسو جان یه بخشی اصلا اشکال نداره ولی متاسفانه مهردخت برای هر کاری رو من حساب میکنه و این اصلا خوب نیست . همونطور که تو جواب کامنت رها جون نوشتم تنها چیزی که دلم بهش خوشه اینه که مهردخت در مواقعی که کاملا از کمک و حمایت من ناامید میشه تازه دست و پاش رشد میکنه و گلیم خودشو به نحو احسن از اب بیرون میاره دقیقا مثل همین موردی که برام نوشتی .
خدا کنه واقعا برای مهردخت هم مهاجرت نقطه ی عطف زندگیش باشه

نغمه سه‌شنبه 4 مهر 1402 ساعت 12:27 ب.ظ

سلام مهربانو جان
تبریک می گم بابت دفاع دختر گلتون، انشاءا... همیشه موفق باشه و قلبتون بابت موفقیت هاش سرشار از شادی بشه . دخترهای ما هم سن هستند و اتفاقا دختر من هم دغدغه های آیلتس و مهاجرت و ... رو داره. من هروقت وبلاگ شما رو می خونم از صمیم قلب برای موفقیت هر دوشون دعا می کنم.

سلام نغمهجون
ممنونم عزیزم . خدا شما رو هم برای همدیگه نگهداره عزیزم . راه دختر گلت روشن باشه و تنش سلامت . منونم از محبتت نازنین

دختر بزرگه سه‌شنبه 4 مهر 1402 ساعت 11:22 ق.ظ

سلام
تبریک مجدد به مامان بیش حمایتگر و دختر بیش فعال ( اینا دقیقا توصیف خودم و دخترم هم هست)
خدا رو شکر که با بودن برادرتون خوش گذشته و مشکلات جلسه دفاعیه رو هم حل کردن
مهربانو جان من تو یک سال اخیر خیلی کلاس، مشاوره، کوچ، مطالعه و دوره تسهیلگری رفتم برای اینکه کنترل و حمایتم رو کمتر کنم که البته علت اصلیشون رو به جز اخلاق های خودم بیش فعالی دختر هم میدونم که ناخودآگاه این حالتهای منو شدیدتر کرده ولی الان به یک نتیجه ای رسیدم با نشونه هایی که دیدم بعد از این همه تلاش خودم برای تعدیل کنترل و حمایت زیاد متوجه شدم خدا هم میخواد که من این حمایتها رو داشته باشم، ان شالله تا آخر مهرماه با یک پست مبسوط تو اینستگرام نشونه اصلی که من رو به این نتیجه رسونده مینویسم، شاید هم اشتباه میکنم ولی برداشت من این بوده که حداقل خدا نمیخواد یک دفعه این حمایت و کنترل رو قطع کنم و شاید علتش روحیات دخترم باشه که لازمه با توجه به مشکلش این کنترل رو داشته باشم

سلام عزیز دلم
ممنونم دوست من . امیدوارم برای تو و گل دخترت هم هر روز موفقیت ها و شادی روز افزون پیش رو باشه .
راستش منم شرایطم مثل خودته ولی اصلا خواست خداوند رو درمورد حمایت یا عدم حمایت های اضافه و غیر اصولیم دخیل نمیدونم . بنظرم صرفاً اختلالات روانی خودم و مهردخت باعثش شده و باید اصلاح میشده سالها قبل که نشده
لطفاً منو هم در جریان پست هات بذار عزیزم

مریم سه‌شنبه 4 مهر 1402 ساعت 11:08 ق.ظ

مبارک باشه دفاع مهردخت جان و به امید موفقیت روز افزونش
مهربانو جان چجوری با مهاجرت مهردخت کنار میای درسته شرایط خیلی بده و براش بهتره که بره ولی آخه شما خیلی به هم وابسته هستید و جدای از اون فکر میکنم احتمال اینکه با توجه به شرایط سنی خودت هم بتونی مهاجرت کنی خیلی کمه

ممنونم مریم جان
این انتخاب نیست عزیزم اجباره . کاریش نمیتونم بکنم خیلی به هم وابسته ایم و این وابستگی اصلاً خوب نیست و بالاخره باید از یه جایی به بعد مهردخت مستقل بشه .

شادی سه‌شنبه 4 مهر 1402 ساعت 09:06 ق.ظ http://setarehshadi.blogsky.com/

تبریک فراوان مهربانو جان به شما و مهردخت عزیز. چه پذیرایی مینیمال و شیکی. منم خوشم نمیاد از تجملات بی ربط. طراحی لباس ها خیلی زیبا و هوشمندانه بود. آفرین به دختر هنرمند.

ممنونم شادی جانم عزیز منی شما

mahnia سه‌شنبه 4 مهر 1402 ساعت 08:31 ق.ظ

مهربانوی مهربان تبریک می گم

مررسی دوست عزیزم

مینا سه‌شنبه 4 مهر 1402 ساعت 07:24 ق.ظ

خیلی همه چی قشنگ و عالی بود،،من عکسهارو هم خیلی پسندیدم ایشا…ایلتس هم حل بشه مشکلش حالا من ک عمرن جرات ایلتس ندارم ولی خوشبحال اونایی ک ایلتس میدن ،،

مرسی مینا جان.
آرره واقعا منم مثل تو

مانی سه‌شنبه 4 مهر 1402 ساعت 06:20 ق.ظ

مهربانو جان
تبریک به مهردخت جان عزیز و مادر نازنین و هنرمندش.
با آرزوی تندرستی ، آرامش و پیروزی های بیشتر،
همیشه به شادی دور هم باشین.

ممنونم مانی مهربانم
برای تو و عزیزانت همچین باشه نازنینم

مبینا دوشنبه 3 مهر 1402 ساعت 10:42 ب.ظ

خیلی خیلی مبارک باشه و همیشه موفق و شاد باشن دختر گلتون . مهر دخت قصد مهاجرت داره؟میشا بپرسم ایلتس کجا خونده؟راضی بود .انلاین بگیا حضکری مرسی گلم

مبینا جان ممنون از لطفت . بله مهردخت قصد مهاجرت داره
آیلتس جایی نخونده کلاً از سن کم زبان میخوند و خوندن زبان از کارهای مورد علاقه شه برای همین پیشرفت خیلی خوبی در این زمینه داره . برای آیلتس 5 جلسه بابت آشنایی با ترفند های تست زنی برداشت بصورت آنلاین
من خودم با کلاس های آنلاین خیلی موافقم . در وقت صرفه جویی خیلی عالی میشه

زهره دوشنبه 3 مهر 1402 ساعت 10:38 ب.ظ

تبریک بابت دفاع و امیدوارم موفقیتش تداوم داشته باشه .

ممنونم زهره جان

رها دوشنبه 3 مهر 1402 ساعت 09:34 ب.ظ

سلام مهربانوی عزیزم. اول از همه به خودت و مهردخت عزیز بابت فارغ التحصیلیش تبریک ویژه میگم. حتما حس خیلی نابی هست که نتیجه همه زحمتهات رو با به ثمر رسیدن دختر قشنگت داری می‌بینی. بعد هم مثل همیشه از این ارتباط قشنگ خانوادگی که در میان اعضای خانواده شما هست واقعا لذت بردم. اینکه دایی ها و خاله و بقیه اعضای خانواده اینقدر ارزش قائل باشند برای کار آدم خیلی حس خوبیه.
من خیلی نظر در مورد دو پست اخیرت داره، می‌دونم که مجردم و بچه ندارم و حق اظهار نظر در این مورد رو ندارم، ولی فقط خواستم موضوع رو از دید خودم بگم، اگه به نظرت نابه جا بود حرفم لطفا نادیده بگیر و به عنوان خواهر بزرگتر ببخش.
میدونی عزیزم که من دانشجوی دکترام و دفاع از پایان نامه لیسانس و فوق لیسانسم را در ایران گذرانده ام. راستش موضوعی که در دوپست اخیرت خیلی توجه من رو به خود جلب کرد، چون خودم این دوران رو گذرانده ام، به عهده گرفتن بخش بزرگی از کارها توسط شماست. حقیقتش خیلی برام تعجب آور بود که از پذیرایی دفاع تا پرینت پایان نامه و حتی بخش عملی کار با شما بوده، چون پدر و مادر من واقعا مثل مهمان آمدند و دردفاع من شرکت کردند و تمام کارها و هماهنگی‌ها و حتی هزینه ها با خودم بود و در نهایت ازشون قدردانی هم کردم.
عزیزم فکر نمیکنی قسمتی از دقیقه نود بودن مهردخت قشنگ بخاطر اینه که کاملا روی حضور شما حساب می‌کنه و می‌دونه که درنهایت همه چیز را حل خواهی کرد؟ بهتر نبود اجازه بدی حتی اگه شده مجبور بشه یه ترم بیشتر بمونه ولی خودش مسئول کارهاش باشه، بخصوص که ماشاا... الان یه دختر مستقل و برآزنده ست که تصمیم داره بره کشور دیگه ای زندگی کنه.
درمورد آیلتس و این مسایل هم عزیزم، یکی اینکه اگه می‌تونه مهردخت عزیز با شرایط تافل کنار بیاد ایده بدی نیست که به سمت تافل شیفت کنه، اگر هم نه، می‌تونه ترکیه یا دبی و کشورهای اطراف امتحان بده، از قدیم خیلی‌ها اینکار رو میکردن. فقط یه موضوع دیگه که از طرف من بهش پیشنهاد بده، اینه که شرایط رو بررسی کنه که آیا بهتر نیست فوق را در ایران بگیره و برای دکترا اقدام کنه. چون فرصت بورس تحصیلی و خیلی مسایل دیگه در اون شرایط براش بیشتر هست، فوق لیسانس ۲ سال بیشتر نیست و میتونه رزومه اش رو قویتر کنه و اگه مثلاً میخواد ایتالیا بره علاوه بر انگلیسی زبان دیگه ای رو هم در اینمدت قوی کنه. چون تاجایی که من در جریانم موقعیت برای دکترا خیلی خیلی بیشتر هست در اکثر کشورها. در هرحال فقط یه ایده بود عزیزم.
ببخشید که زیاده گویی کردم.
دوستت دارم.

سلام به روی ماهت رهای عزیز و نازنینم .
ممنونم مهربونم .
این چه حرفیه عزیزم هیچ ربطی به مجرد و متاهل بودن نداره حرف باید حساب باشه که حرف تو حسابه عزیزم
نمیدونی بابت این موضوع چقدر ناراحت و پشیمونم رها جان .
متاسفانه وقتی مهردخت کم سن و سال بود، شرایط زندگیمون طوری بود که بیشتر کارها رو خودم انجام می دادم . مهردخت 7-8 ساله و خونه تنها بود . من اداره میرفتم سر راه خرید میکردم ، میرسیدم کارها رو انجام می دادم به مهردخت هم در خور سن و سالش مسئولیت می دادم. مقدار کمیش رو انجام می داد بقیه شو میگفت یادم رفت ، منم چون مهردخت بیش فعال بود و عدم تمرکز داشت سخت نمی گرفتم .
براش یاد داشت میذاشتم ولی بازم یه بهانه ای می آورد ، نمی دونم شاید بخاطر اینکه مشغله ی ذهنی یا فیزیکیم زیاد بود خسته تر از این بودم که روی خواسته هام پافشاری کنم و بیشتر بخاطر اینکه بحث نکنیم ، خودم خیلی کارها رو انجام می دادم و فکر میکردم دردسرش کمتره .
کم کم مهردخت بزرگتر شد و دیگه همه چیز سخت تر . هنوزم بابت اینکه کلاس اول راهنمایی بود و مدرسه ازمون خواسته بود که از پزشک یه گواهی برای سلامت کلی بگیریم . با 5 دقیقه پیاده روی از درب منزل ما یه پزشک خانوادگی داشتیم که این گواهی رو صادر میکرد . به مهردخت گفتم برو این گواهی رو خودت بگیر (نه خیابون رد شدن داشت نه چیزی) چقدر اون روز گریه کرد که نمیرم بماند و من همچنان اصرار کردم و نهایتاً رفت و نیم ساعت بعد هم با گواهی برگشت اما هنوز هم بعنوان یه ظلم ناروا در حقش از این موضوع یاد میکنه و این کارم باعث نشد اون بفهمه که این کارها از ابتدایی ترین مهارت های اجتماعیه .
صد در صد مقصر خود من هستم و اشتباهم رو می پذیرم ولی توقع من اینه که از یه جایی به بعد مهردخت برای جبران این موضع خودش هم تلاش میکرد و لی متاسفانه حتی الان هم حاضر نیست این مشکل رو حل کنه و یه کمکی به خودش بده .
میدونم اگر بره از ایران چندین برابر آدم های معمولی با مشکل مواجه میشه .. بارها بهش گفتم خدا به دادت برسه ، حداقل تا فرصت هست به خودت کمک کن . خودش هم میگه میدونم چه روزای سختی در انتظارمه و ازش استقبال میکنم . نمیدونم واقعاً چکار میخواد بکنه ولی باور کن از یه سنی به بعد انواع تراپیست ها رو امتحان کردیم تا این مشکلی که خودم باعثش بودم رو حل کنم ولی مهردخت همکاری نمیکنه .
تنها دلخوشیم اینه که وقتی دیده کارداره به جاهای باریک میکششه خودشو جمع و جور کرده و به بهترین شکل مشکلش رو حل میکنه ولی صرفاً باید از وجود من و کمک من ناامید باشه که خودش انجام بده .
درمورد اینکه چرا من ادامه میدم حمایتم رو و مثلاً چرا درمورد همین پایان نامه حمایتم رو قطع نکردم باید بگم خدا نکنه ادم تو یه سیکل معیوب بیفته . وقتی پول خرج کردی کلی زحمت کشیدی وکیل هم هی فشار میاره که مدرک رو سریعتر برسونید و تو احساس میکنی اگر بیخیال بشی ممکنه خیلی چیزا این وسط خراب بشه که بعدا جبران ناپذیر باشه ..
مخصوصا تو این مملکت غیر قابل پیش بینی !!
من الان میگفتم ولش کن اصلا پول هم از بین بره و مهردخت یکسال دیگه بمونه ایران ولی از کجا معلوم که تو این مدت یهو یه قانونی بذارن که من تا ته عمرم بگم کاش لجبازی نمیکردم کاش ...
مثل همین ایلتس .. چقدر پارسال گفت بذار امتحان بدم گفتم لازم نکرده تا دفاع نکردی ایلتس میخوای چکار .. بفرمااا الان هر کاری میکنه هر سری لغو میشه
همین چند روز پیش درمورد تافل صحبت کردیم ولی متاسفانه اونم امتحانش آنلایه .
راستی مهردخت واقعا دیگه نمیخواد ایران بمونه و میگفت اگه شده با مدرک دیپلمم برم ، میرم ولی دیگه نمی مونم . الانم میگن با توجه به معدل خوبش و اگر نمره ایلتس بالا بگیره انختب رشته و دانشگاه های خوبی غیر از بورسیه استانی در انتظارشه .
من بیشتر دوست دارم خواهر کوچولوی عزیزم

مونا دوشنبه 3 مهر 1402 ساعت 09:25 ب.ظ

سلام مهربانوی عزیز،
تبریک میگم و امیدوارم همیشه موفق باشه
من دهه شصتی هستم و وقتی دخترای جوون رو می دیدم که با وجود همه خشونت ها بدون روسری میرن بیرون تعجب می کردم که چه جراتی دارند اینها! الان با این پست شما متوجه شدم شاید یه دلیل مهمش حمایت پدر و مادرهاشون هست. پدر من با اینکه اصلا سیاسی نبود بسیار محافظه کار بود و به شدت برخورد می کرد اگر ما کوچکترین انتقادی می کردیم. حتی در این حد که توی خونه خودمون حرفی بزنیم جرات نمی کردیم. همیشه می گفت سرتون به کار خودتون باشه و انتقاد نکنید که دردسر براتون درست نشه.
موضوع پهلوی کیست و من موافق پهلوی نیستم و اصولا هم معتقدم آدم نباید از کسی بت بسازه و مثلا عکسشو بزنه به دیوار یا بک گراند دسکتاپش، ولی همین حمایت شما به دخترتون جسارت میده. در همه زمینه ها نه فقط سیاسی.

دم شما گرم

سلام مونا جانم
ممنون از محبتت
از چه زاویه ی خوبی به موضوع نگاه کردی .. بله منم فکر میکنم میدون دادن به بچه ها باعث ابراز و جسارت بیشترشون میشه .
درمورد بت سازی از اشخاص هم باهات موافقم
غم شما کم عزیزم

من دوشنبه 3 مهر 1402 ساعت 09:07 ب.ظ

تبریک بابت موفقیت دختر گل
من خواستم بگم پسر ۱۷ ساله من پارسال ۱۴۰۱ بصورت اینترنتی در تنها مرکز آیلتس کامپیوتری که خ فرمانیه خ شهید آقایی هست، امتحان داد و خیلی هم خوب بود و نمره اش هفت و نیم در مجموع شد. البته از اول زندگیش من مهد دو زبانه گذاشته بودم و علت موفقیتش همین بود. به نظر من نسل جدید زبان انگلیسی شون عالیه . حتما دخترتون با نمره عالی موفق میشه.

ممنونم عزیزم .
گل پسر نمره ی عالی گرفته و منم بابت اینهمه سطح عالی و تواناییش تبریک میگم بهت امیدوارم تن درست و درخشان بمونه عزیز دلم .
مهردخت هم سطح زبانش عالیه ولی تو امتحان آنلاین خیلی سرعتش کمه

لیدا دوشنبه 3 مهر 1402 ساعت 08:39 ب.ظ

موفق باشه مهردخت جان،برای آیلتس بهتره که برین ترکیه یا دوبی،عکس آرتین با عمو و عمه هاش سرشار از حس شاد و مثبته،پس مهرداد برگشت به خانمش دوباره؟

ممنونم لیدا جان .
عزززیزم منم همین حال خوب رو از برق چشماش تو عکس احساس میکنم
بعله در کمال ناباورینوروز 1401 متوجه شدیم این کار و کرده .. یک هفته قبل از آمدنش به ایران برای عروسی مینا تلفن کرد به من و گفت : بازم اشتباه بزرگی کردم و برگشتم و زندگیم مثل جهنمه . بهش گفتم هفته ی آینده داری میای ایران از همین الان دیگه برنگرد خونه و تموم کن این داستان وحشتناک رو .. اصلا هردوتون چطوری این رابطه ی مسموم رو تحمل میکنید؟
فرداش دوباره زنگ زد گفت : مهربانو من نمیتونم جدا شم . گفتم: باشه .. من که پیش تو نیستم و از زندگیت خبر ندارم چی میگذره ، خودت تماس می گیری و میگی مشکل دارم .
الان فقط یه کاری کن . لطفاً مسئولیت انتخابت رو بپذیر و انقدر تلفن نکن از شرایط د زندگیت بگو و فرداشم بگو نمیتونم جدا شم .
چون این موضوع هیچ نفعی برای هیچکدوممون نداره . گفت: چشم
فکر نمیکردم چشم گفتنش واقعی باشه ولی بود .
هفته ی بعد اومد ایران عروسی مینا بود کلا دوهفته موند خیلی هم همه چیز عالی بود و برگشت کانادا و واقعاً تو این یکسال هیچ تلفنی شبیه اون تلفنا نزد .. فقط احوال پرسی کردیم و ...

صفا دوشنبه 3 مهر 1402 ساعت 08:30 ب.ظ http://Mano-tanhae-va-omid.blogsky.com

به سلامتی و با آرزوی موفقیت همه جوونا .تبریک میگم دفاع عالی مهردخت عزیز رو . چه دفاع به یاد ماندنی شده اونجا که دایی ها مشکل میکروفون رو حل کردن . واقعا همه کارها تو این کشور همینطور هست محاله کاری بی دردسر انجام بشه.

ممنونم صفای عزیزم امیدوارم گل پسرای تو هم موفق و از همه مهم تر سلامت باشند .
دقیقا همینطوره

رویای ۵۸ دوشنبه 3 مهر 1402 ساعت 07:28 ب.ظ

ان شالله همیشه در اوج باشه و بدرخشه گل دخترتون

ممنونم دوست من

غریبه دوشنبه 3 مهر 1402 ساعت 05:39 ب.ظ

سلام
پسر و عروس من هم بعد دوسال اومدند
چه زود دو سال شد !
و اول مهر هم بر گشتند
قول دادند دو باره عید بیایند
یک دو سه روزی هم شمال بودیم
موقع رفتن من زودتر رفتم شش ساعت طول کشید
فردایش که آنها اومدند سیزده ساعت توی راه بودند
***
خاطرات خوبی از پایان نامه و دفاع شیرینش بیان فرمودید
خودش هم ماشاالله کلی استاد هست
خیلی خوب و بدون استرس داشت ارائه می داد

سلام
چشمتون روشن باشه . امیدوارم واقعا نوروز دوباره بیان چون چیزی تا نوروز نمونده .
خدا رو شکر ما اصلا تو ترافیک نبودیم چون قبل از شروع تعطیلات برگشتیم و البته 5 صبح هم حرکت کردیم .
ممنونم غریبه ی عزیز

رهگذر دوشنبه 3 مهر 1402 ساعت 05:32 ب.ظ

انشالله دختر گلتون در همه مراحل موفق باشن.
خیلی ها برای آیلتس میرن ترکیه، گویا هزینه سفر و... از بقیه کشورها ارزونتر هست.
خوبه که غم غربت باعث شده یه خانواده مجدد تشکیل بشه، انشالله که خوش و خرم در کنار هم زندگی کنند.

ممنون دوست من
ارزونتر از بقیه ی کشورهاست ولی بطور کلی و در شرایط متوسط وااقعاً گرونه .
همین هفته ی قبل بلیط هواپیما رفت و برگشت( پرواز از ایران 5 صبح و پرواز از استانبول 20:30 ) 18 میلیون پولش بود . فکر کن خروجی بدی ، دوتا تاکسی سوار شی و یه چای و یک اسلایس کیک هم بخوری حداقل 20-22 میلیون هزینه میشه
خوبه که به قصد و نیت زندگی صادقانهً آدما کنار هم باشند وگرنه که ...

نسرین دوشنبه 3 مهر 1402 ساعت 04:31 ب.ظ https://yakroozeno.blogsky.com/

خب تقریبا همه رو می دونستم.
فقط برای همتون آرزوی موفقیت می کنم عزیز دلم. لباسایی که طرح کرده خیلی شیکند و خیلی مفهومشون خوب و مناسب بود.
بهش افتخار می کنم
خوش بگذرون و روزای باقیمونده رو نشمار گلم


شما عشق منی آبجی بزرگه
روی چشمم نازنین

سلام مهربان بانو جان
تبریک بسیار بابت این خانواده ی حمایت گر و مهربون و گرم

سلام سمانه جان
ممنون از کامنت قشنگت عزیزم

ربولی حسن کور دوشنبه 3 مهر 1402 ساعت 03:35 ب.ظ http://Rezasr2.blogsky.com

سلام
متأسفانه توی این چند هفته همون طور که حدس میزدم وبلاگو فراموش کردین اما چون عذرتون موجهه اشکالی نداره
تبریک به شما و دخترتون. امیدوارم در بقیه مراحل زندگی هم موفق باشند. اما شاید این حق پدر بیولوژیکیش هم بود که اونجا حاضر باشه.

سلام
مرسی که بخشیدین آقای دکتر
ممنون از لطفتون امیدوارم برای عسل و عماد جان باشه
شاید نه .. حتماً حقش بوده ولی صاحب مجلس تمایلی نداشت . چند روز قبل هم بهش گفت فلان روز مراسم دفاعمه اما پدرش فقط گفت بسلامتی.
اصلاً نپرسید که چه ساعتی و کجا

ونوس دوشنبه 3 مهر 1402 ساعت 03:23 ب.ظ http://calmdreams.blogfa.com

سلامم
واااای چه پست هیجان انگیزی
لذت بردم از خوندن پستت و دیدن عکسهای جذابت
چه خوب که نفس‌ مهربان رو دارید
خدا نگهدار خانواده شمعدانی تون باشه

سلام ونوسی جانم
ممنونم عزیز دلم .

شاخه نبات دوشنبه 3 مهر 1402 ساعت 03:10 ب.ظ

سلام مهربانو جان.تبریک میگم دفاع دختر گلتون.
سکانس پایان نامه تو فیلم لیسانسه ها رو دیدی؟ اون جایی که نوشته بودی همه چی قطع بود دایی هاش رفتن بالا درست کردن و بعد عکس شاه و فرح افتاد رو پروژکتور من غش کردم از خندهیاد دفاع تو فیلم لیسانسه ها افتادم
مهربانو واقعا پیشرفت کردی تو قنادی و حیف که زودتر سراغ این هنر نرفته بودی گرچه هنوزم دیر نیست.
خدا شما و مهردخت و نفس رو برای هم حفظ کنه

سلام عزیز دلم
ندیدم واجب شد حتما برم ببینمش
مرررسی خوشگلم . امیدوارم به زودی گسترشش بدم عزیزم
همه ی عزیزانت بسلامت باشند

parinaz95 دوشنبه 3 مهر 1402 ساعت 03:08 ب.ظ http://parinaz95.blogfa.com

راستی اینم اضافه کنم که منم با پست هایی که عکس دارند بیشتر موافقم و خودمم سعی میکنم گاهی عکس هم اپلود کنم .ممنون که وقت گذاشتید و برامون عکس آپلود کردید

ای جاان آره بخدا دستت درد نکنه عالیه .
خواهش میکنم عزیزم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد